تحكيم و توسعه ي يهوديت تلمودي در سراسر دنيا
مترجم: بهزاد سالكي
نفوذ گسترده اي كه تلمود، خصوصاً تلمود بابلي، بعداً به عنوان يك كتاب در ميان يهوديان پراكنده در سرتاسر جهان به جا گذاشت به اواخر قرن هفتم بازمي گردد. اين زماني بود كه سپاهيان اسلام پيروزمندانه به پيشروي خود براي فتح جهان ادامه مي دادند. آنان مانند موج انبوهي، تقريباً بدون مقاومت، سوريه، فلسطين، مصر، بابل و ايران را به تصرف درآوردند. اكنون در حال پيشروي به سوي شرق بودند و به دوردست ترين نقاط هند و حتي چين دست مي يافتند. به زودي آنان به جانب غرب روي آوردند، بر آفريقاي شمالي مستولي شدند و سرتاسر اسپانيا را به تصرف درآوردند. در حالي كه تصرفات آنان گسترش مي يافت، يهوديان بيشتري تحت سلطه ي مسلمانان درمي آمدند.
نخستين رويارويي يهوديان با اسلام مواجهه اي ناخوشايند نبود. محمد [ صلي الله عليه و آله و سلم] (632-571 )، بنيانگذار اسلام، در آغاز كوشيده بود حمايت يهوديان شبه جزيره را از دين خود به دست آورد. به اين دليل، او بسياري از اعمال و مراسم و باورهاي ديني آنان را اخذ كرد. آيين توحيدي سازش ناپذير او، تأكيدش بر عبادات ظاهري، گرفتن روزه و دادن زكات، پذيرش روز جزا، عرضه ي قوانين حلال و حرام ( نظير منع خوردن گوشت خوك ) و مكلف ساختن پيروانش براي ايستادن رو به جانب اورشليم در موقع نماز، از مصاديق اين اخذ و اقتباس است. (2) اما همين كه او پي برد يهوديان به دينش روي نمي آورند، خشم بي امان خود را متوجه آنان ساخت و به تعقيب آنان پرداخت و يهوديان را از شبه جزيره بيرون راند. (3) جانشينان او، معروف به « خلفا » تا مدتي اين سياست را تعقيب كردند، اما پس از اندك زماني تعصب و غيرت ديني موروثي آنان، جاي خود را به تساهل و آسانگيريِ تقريباً بي كران داد. آنان يهوديان را مردمي مي شناختند كه از نظر ديني و نژادي به آنها نزديك بودند، و نيز متوجه شدند كه يهوديان مي توانستند در تحكيم فتوحات جهاني مسلمانان به آنان فايده ي زيادي برسانند. در واقع يهوديان تماس هاي گسترده اي با همه ي جهان داشتند. تجارت و بازرگاني، خصوصاً تجارت خارجي، در دستان آنها بود. به علاوه، آنان زبان مشتركي- زبان عبري- با همه ي برادران خود در دوره پراكندگي داشتند، و اعراب مي توانستند از آنان به عنوان مترجم، در صلح و جنگ استفاده كنند.
از اين رو، هرجا كه پرچم حاكميت اسلام به اهتزاز درمي آمد بخت و اقبال يهوديان رو به بهبود مي گذاشت. اين بهبود اوضاع در فلسطين و مصر، كه در آنها حكام مسيحي بيزانس نه تنها در حيات اقتصادي و اجتماعي يهوديان بلكه همچنين در امور داخلي كنيسه ها و مراسم آنها مداخله كرده بودند، بسيار چشمگير بود. اما در هيچ كجا بيش از اسپانيا اين پديده به گونه اي درخشان خود رابه نمايش نگذاشت، سرزميني كه يهوديان قرن ها در آن سكونت گزيده بودند. پادشاهان ويزيگوت (4) مسيحي بي رحم، خشن و ستمگر بودند، اما جانشينان مسلمان آنان نه تنها يهوديان اسپانيا را از يوغ حكام ظالمشان رهايي بخشيدند، بلكه همچنين به ترويج نوعي فرهنگ در ميان آنها كمك كردند كه از لحاظ عمق و غنا به بهترين فرهنگي كه اقوام ديگر در هر زماني پديد آورده اند پهلو مي زند.
بابل هنوز در اين زمان قلب و محور دوره ي پراكندگي بود. در آن جا، در مركز خلافت اسلامي در بغداد، يهوديان به مقامات بسيار بالا و ذي نفوذ دست يافتند. اقتدار دنيوي شاهزاده ي دوران اسارت، رش گالوتا (5) حيات تازه اي يافت و دوباره جامه ي شكوه و عظمت بر قامت آن پوشانده شد. با وجود اين، اقتدار روحاني در اختيار گئونيم (6) ( مفرد آن گائون (7)، به معني « عالي جناب » ) باقي ماند، و اين نامي بود كه رؤساي دو مدرسه ي بزرگ بابلي سورا (8) و پومبديتا (9) اكنون به آن شناخته مي شدند. اگرچه گائون سورا از لحاظ مقام و منصب بالاتر از همكار خود در پومبديتا شناخته مي شد، هر دوي آنان پيشوايان ديني و روحاني يهوديان محسوب مي شدند، و داراي نفوذ و اقتداري بودند كه فتوحات مسلمانان تنها به گسترش آن كمك كرد.
گئونيم نفوذ و اقتدار خود را به واسطه برجستگي شان به عنوان معلمان و مفسران تلمود به دست مي آوردند. اين به هيچ وجه صلاحيتي نبود كه آسان به دست آيد. تلمود يكي از دشوارترين كتاب ها در ادبيات ديني جهان است. احتجاجات تلمود، كه به شيوه ي نگارشي سرشار از ايجاز و اختصار بيان گرديده است، آن را به كتابي سر به مهر تبديل مي كند كه براي آشكار ساختن معناي آن سنتاً به راهنما يا تفسير نياز دارد. به علاوه، تلمود در شور و علاقه ي خود براي اثبات اصل تكامل و پيشرفت به عنوان بنيان يهوديتي زنده، معمولاً از بيان احكام جزمي خودداري مي كند، و يافتن راه حل مسائل را به عهده ي طالب سختكوش مي گذارد تا راه خود را از ميان هزارتوي آرا و ديدگاه هاي متعارض كه تلمود به ثبت آنها مي پردازد پيدا كند.
افزون بر اين، در جهاني پيوسته در حال تغيير و تحول، همواره مسائل و پرسش هاي تازه اي پديد مي آيند كه هيچ نوع پاسخ حاضر و آماده اي براي آنها در تلمود موجود نيست و مقتضي اقدام و تصميم گيري معتبر و قابل اعتماد هستند.
وظايفي كه گنوئيم براي انجام دادن آنها فوق العاده مناسب بودند چنين وظايفي بود، و آنان عمده ي فعاليت هاي خود را متوجه آنها كردند. آنان نه تنها به تعليم تلمود پرداختند، مشكلات آن را توضيح دادند و مطالب آن را شرح و تفسير كردند و اصول آن را گسترش بخشيدند، بلكه همچنين به تعيين و تثبيت قانون شريعت در همه ي موضوعات ديني، مدني، خانگي و اجتماعي كه همه ي جوامع- كوچك و بزرگ – و نيز افراد از همه ي بخش هاي يهودي نشين براي هدايت به آنها رجوع مي كردند پرداختند- خواه در تلمود پاسخي براي آنها بيان شده بود خواه نشده بود. تعاليم، ديدگاه ها، تفسيرها و فتواهاي آنها، عمدتاً به صورت مكاتبات، شئلوت او تشووت (10) ( پرسش ها و پاسخ ها )، يعني اجوبه يا « فتاوي »(11)، كه بين آنان و يهوديان سرزمين هاي دور و نزديك رد و بدل مي شد، به دست ما رسيده است، و اينها كه به عنوان فتواهاي معتبر پذيرفته شدند، به طور كلي به هنجار قانوني براي نسل هاي بعدي تبديل گرديدند.
گنوئيم با تكميل فتاوي كوشيدند از طريق گردآوري و تأليف مجموعه هاي كتب شرعي، معرفت به قانون تلمود و عمل به آن را گسترش بخشند. نخستين نمونه ي اين مجموعه ها به قلم گائون نابينا يهوداي سورايي (12) ( سال هاي فعاليت 757-756 ) در قالب كتابش، هلاخوت پسوقوت (13) تأليف شد كه اساس چندين مجموعه ي بعدي را فراهم ساخت. اين گنوئيم همچنين نمايندگاني را با نسخه هايي از تلمود و توضيحات تلمودي به جوامع دوردست فرستاد. نخستين نسخه از اين نسخه ها كه به اسپانيا رسيد به دست پالتويي گائون (14) ( قرن هشتم ) فراهم گشت.
به علاوه، گنوئيم، به واسطه ي آوازه و شهرتشان، طلابي را از دور و نزديك به مدارس خود جذب كردند- از جهان مسيحي و به همان سان از جهان اسلام، از اسپانيا، پرووانس (15)، ايتاليا و امپراتوري بيزانس دسته دسته طلاب به مدارس سورا و پومبديتا در بابل سرازير شدند، و تلمود بابلي را با خود به موطنشان آوردند و به نوبه ي خود مطالب آن را مشتاقانه به ديگران منتقل ساختند.
گنوئيم همچنين وظيفه ي تثبيت نظام عبادات ديني را عهده دار شدند، كه درباره ي آنها، جدا از مراسم عبادي بسيار مهم، بلاتكليفي و ابهام و آشفتگي فراواني وجود داشت. اين امر به خصوص در مورد جماعات مذهبي اي كه فاقد استمرار و سنت تاريخي بودند صادق بود. عمرام گائون (16) ( متوفي حدود 874 ) در حدود سال 860 به درخواست جماعات يهودي ساكن اسپانيا كتاب دعاي كاملي را همراه با توضيحات و يادداشت ها گردآوري كرد. اين اثر، كه به سدر يا سدور (17) ( ترتيب ) راو عمرام (18) معروف است، نخستين كتاب دعاي كاملي بود كه تا آن زمان تأليف شده بود، و تأثير فوق العاده اي بر شعاير كنيسه گذاشت. حدود شصت سال بعد كتاب دعاي ديگري، كه از لحاظ ترتيب تا اندازه اي متفاوت بود، به دست سعديا گائون (19) ( 892-942) براي استفاده ي يهوديان مصري تأليف گرديد.
در همان زمان، مدارس بابلي به يكسان سازي متن كتاب مقدس اقدام كردند. به سبب فقدان حروف مصوت و علائم نقطه گذاري در نسخه هاي كهن كتاب مقدس، فن قرائت اين متن مربوط به سنت شفاهي بود. اما همان دلايلي كه موجب گرديد سابق بر اين در اعصار گذشته علما به نگارش تورات شفاهي مبادرت كنند، اكنون به صورت مكتوب درآوردن سنن شفاهي در مورد متن كتاب مقدس را ضرورت مي بخشيد. اين مهم را گروهي از علماي مدارس سورا، پومبديتا و نهردعا (20) انجام دادند كه به مسورت ها (21) ( از ريشه ي عبري به معناي « به ارث گذاشتن » ) مشهورند. وظيفه ي آنان فراهم ساختن حروف صدادار، تكيه ها و علائم ديگر براي متن كتاب مقدس بود كه به واسطه ي آنها تلفظ و پيوند كلمات و نيز نشانه گذاري جملات و تقسيم بندي بندها نشان داده مي شد. آنان همچنين كوشيدند متني يكسان و صحيح عاري از خطاهاي نسخه نويسان كه در گذشته به درون آن راه يافته بود فراهم سازند و در همان حال از آن در مقابل راه يافتن خطاها در آينده محافظت كردند، آيه ها و حتي حروف كتاب هاي مختلف يا بخش هاي كتاب ها را شمارش كردند، و دقيق ترين محاسبه ها را درباره ي كلمات، عبارات و هجي كلمات به عمل آوردند. مسورت ها همه ي اين تلاش ها را در قالب يادداشت هايي كه در حواشي نسخه هاي كتاب مقدس و نيز در رسائل و مجموعه هاي مستقل و جداگانه نوشتند تجسم بخشيدند.
مسورت هاي بابلي در همه ي آثار خود از روايات مربوط به كتاب هاي مقدس كه به طور شفاهي از دوره ي كاتبان به ارث رسيده بود استفاده كردند. اما در فلسطين بود كه مطالعات مسورتي با قدرت و شور و شوق خاصي پيگيري شد. مسورت هاي بابل و فلسطين از جهت نظام آوانويسي خود و نيز متن اعراب گذاري شده اي كه به يادگار گذاشتند با يكديگر متفاوت بودند.
در خود فلسطين قرائت هاي متفاوت متن كتاب مقدس را مكاتب رقيب بن آشر (22) و بن نفتالي (23) كه از نيمه ي دوم قرن هشتم تا ميانه قرن دهم در طبريه در اوج شكوفايي بودند، به نسل هاي بعدي انتقال دادند. بن آشر و بن نفتالي هر يك نسخه هاي خطي خود از كتاب مقدس را نوشتند، كه مبين سنت هاي مكاتب خاص آنهاست. در نهايت، مسورت فلسطيني بن آشر نه تنها بر مسورت بابلي، بلكه همچنين بر مسورت رقيب خود غلبه يافت، و نسخه ي خطي او به عنوان متن معيار يا متن مسورتي كتاب مقدس عبري به رسميت شناخته شد. (24)
قرن هفتم همچنين شاهد نوع تازه اي از شعر كنيسه مشهور به پيوط (25) ( از واژه ي يوناني به معناي « شاعر » ) بود، كه سرايندگان آنها پيطانيم (26) ناميده مي شدند؛ فعاليت هاي اين شاعران درست تا قرن شانزدهم تداوم يافت. پيوط كه به خصوص براي خواندن در ايام روزه داري و جشن ها و مناسبت هاي يادبود ديگر به عنوان ملحقات شعري به اشكال رايج دعا و نيايش سروده مي شد، به عمق بخشيدن به عواطف ديني مؤمنان و برانگيختن احساسات منبعث از ايمان و دينداري از ژرف ترين نوع آن اختصاص داشت. اما پيوط هدف تعليمي نيز داشت و مي كوشيد اهميت و درس هاي هر يك از مراسم يادبود و شعاير آن را در ذهن مؤمنان زنده نگاه دارد. به اين دليل، پيوط از هگادا ( تلمودي و ميدارشي ) با ذخيره ي پايان ناپذير تعاليم و انديشه ها، داستان ها و افسانه هايش حداكثر استفاده را مي كرد. بدين سان پيوط به ابزار آموزش و تزكيه ي اخلاقي و ديني تبديل شد.
نخستين كس از ميان پيطانيم فلسطيني يوسه بن يوسه (27) ( متوفا در حدود 670 ) بود كه از شعر بي قافيه استفاده مي كرد. پس از او يناي (28)، نخستين شاعري بود كه وزن و قافيه و شعر موشح را به كار برد. اما بزرگ تر و فعال تر از اين دو اليعازر كالير (29) بود كه در اواخر قرن هفتم فعاليت داشت و اشعار او، كه تقريباً براي هر مناسبت مهمي در تقويم يهودي سروده است، هنوز محبوب است و ميليون ها يهودي تا همين امروز آنها را با عشق و علاقه مي خوانند.
در قرن نهم يك مدرسه ي گائوني در فلسطين تأسيس شد كه نه تنها در كشورهاي مجاور، سوريه و مصر، بلكه همچنين در ايتاليا، كه بسيار دور بود- و هيچ گاه مناسبات خود را با ارض مقدس از دست نداد- آوازه ي گسترده اي يافت. گائون فلسطين، مانند بديل بابلي اش مدارس خود را داشت كه در آن جا تلمود فلسطيني در اولويت بود، هر چند از مطالعه ي رقيب بابلي آن غفلت نمي شد.
اگر به بخش هاي ديگر جهان رو كنيم، مي بينيم كه مطالعه ي تلمود و ادبيات وابسته به آن در مدارسي كه در قرن هشتم در آفريقاي شمالي و مصر و نيز در بسياري از كشورها در اروپاي غربي ظهور يافتند فوق العاده گسترش يافت. نخستين اين مدارس در اروپاي مسيحي، در ايتاليا تأسيس شد كه از آن جا علماي بسياري براي انتشار و گسترش معرفت به تلمود به كشورهاي ديگر اعزام شدند. بنا بر روايتي، شارلماني كه مشتاق بود علما را به امپراتوري خود جذب كند، در سال 787 اعضاي خانواده ي كالونيموس (30) در ايتاليا را، كه مقام بلندي در علم و دانش داشتند، تشويق كرد در آلمان سكونت گزينند و آنان در آن جا مدرسه ي تازه اي در ماينتس (31) تأسيس كردند. بنابر روايتي ديگر، ده سال بعد، شارلماني هيئتي از نمايندگان سياسي به بغداد نزد هارون الرشيد (786-809 ) گسيل داشت، با اين درخواست كه او عالمي يهودي را از بابل بفرستد تا معرفت ديني را در ميان اتباع يهودي خود ترويج كند. خليفه عالمي يهودي به نام ربي محير (32) را نزد وي فرستاد و او مدرسه جديدي در ناربون (33) واقع در جنوب فرانسه برپا داشت كه طلابي را از بسياري مناطق به سوي خود جذب كرد.
موضوع اصلي مطالعه در مدارس غرب تلمود بابلي بود، به استثناي ايتاليا، كه در آن جا مدارس تحت تأثير تماس هاي نزديك خود با فلسطين، به ترويج فن قرائت و مطالعه ي ميدراش و پيوط مي پرداختند.
احتمالاً ميدراش اخلاقي تنا دب الياهو (34) ( حداقل به صورت حاضر آن ) را مديون ايتاليا هستيم، ميدراشي كه « جواهر ادبيات هگادايي » ناميده شده و انسان گرايي جهانشمول آن را در اين گفته بازتاب مي يابد: « من آسمان و زمين را فرامي خوانم شهادت دهند كه خواه شخص يهودي باشد خواه غيريهودي، غلام باشد يا كنيز، بنابر عملي كه انجام مي دهد، روح القدس بر او تكيه مي كند. (9) ».
همچنين، بسياري از كهن ترين تصنيفات دينيِ داراي منشأ اروپايي كه به شعاير كنيسه وارد شده اند ريشه ي ايتاليايي دارند. نخستين كس از ميان پيطانيم ايتاليايي اَميتي (35) ( پايان قرن هشتم و آغاز قرن نهم ) بود كه فرزندش شفطيا (36) ( متوفا در 887 ) راه او را پي گرفت. اما كسي كه هم از پدر و هم از پدربزرگ پيشي گرفت فرزند شفطيا اَميتي ( پايان قرن نهم و آغاز قرن دهم ) بود كه شمار فراواني از اشعار او بيانگر اشتياقي عميق نسبت به ارض مقدس است. ديگر پيطانيم برجسته ي ايتاليايي اوليه عبارت بودند از سليمان بن يهودا (37) مشهور به « سليمان بابلي »، كه از روش كالير پيروي مي كرد، و مشولام بن كالونيموس اهل لوكا (38) ( متوفا در حدود 976 ) كه اشعار او براي مراسم عبودا (39) در شعاير اكثر جماعات مذهبي گنجانده شده است. (40)
روابط يهوديان كشورهاي اروپايي مسيحي ديگر با فلسطين تقريباً محدود بود. با وجود اين، در فقدان هر نوع مركز نفوذ مستقيم ديگر، آنان در بسياري از موضوعات نه تنها در زمينه ي شعاير ديني بلكه همچنين در زمينه ي ازدواج و طلاق و قوانين مدني براساس رسومي كه در ارض مقدس معمول بود هدايت مي شدند. از سوي ديگر، يهودياني كه در كشورهاي اسلامي زندگي مي كردند مركز نفوذشان در مدارس بابلي بود كه از طريق مكاتبات در تماس دائم با آنها بودند و بر اساس اين مكاتبات در همه ي آداب و مراسم ديني خود راهنمايي مي شدند.
از اين رو، به تدريج دو سنت بزرگ يهودي شكل گرفت كه، در قرن يازدهم، از يك سو يهودياني كه در دنياي اسلام و در اسپانيا مي زيستند و سفارديم (41) ناميده مي شدند و نفوذ بابل را در خود جلوه گر مي ساختند نماينده ي آن بودند، و از سوي ديگر يهودياني كه اشكنازيم (42) نام داشتند و تحت تأثير و نفوذ فلسطين بودند و در ايتاليا، فرانسه و آلمان زندگي مي كردند آن را نمايندگي مي كردند.
نتيجه ي مساعي مشترك همه ي اين مكاتب گوناگون تحكيم يهوديت تلمودي در ميان يهوديان جهان بود. به طور فزاينده مطالعه ي تلمود علايق فكري يهوديان هرچه بيشتري را در همه جا در دوره ي پراكندگي به خود جلب كرد و تعاليم آن را يهوديان در همه ي سرزمين ها به عنوان ملاك هايي براي تمامي ابعاد زندگي و عمل پذيرفتند.
اما اين تحكيم يهوديت بدون تلاش و مبارزه به دست نيامد. حدود اواسط قرن هشتم جنبشي ظهور كرد كه مدت زماني كل دنياي يهود را به لرزه درآورد و آن را به تلاشي و فروپاشي كامل تهديد كرد. بنيان گذار اين جنبش عنان بن داود (43) بود كه بنا بود جانشين والي اعظم شود. ليكن او مظنون به داشتن ديدگاه ها و تمايلات خرابكارانه بود و بالنتيجه، به سود برادر جوان ترش از انتخاب چشم پوشي شد. او كه از شكست خود خشمگين شده بود، حجيت تلمود را انكار كرد و جنبش تازه اي بنيان نهاد كه مانند صدوقيان پيشين، اعتبار سنت شفاهي را رد مي كرد و صرفاً بر تفسير ظاهري كتاب مقدس تأكيد مي ورزيد. اين جنبش قرائيم (44) ( از واژه ي عبري به معناي « خواندن » خصوصاً خواندن كتاب مقدس ) نام داشت و پيروان آن قاريان ( « خوانندگان كتاب مقدس » ) ناميده مي شدند، تا ميان آنها و پيروان تلمود، كه اكنون به ربيّون مشهور بودند، فرق گذاشته شود.
در موضوعات مربوط به اعتقاد جزمي، به طور كلي، تفاوتي اساسي بين الهيات قرائيم و علماي يهود وجود نداشت. آن جا كه پيروان فرقه ي قرائيم و ربيّون از يكديگر جدا مي شدند شعاير ديني بود. قرائيم، كه به تفسير ظاهري شريعت سخت پاي بند بودند، زندگي را با فشارها و محدوديت هاي سختگيرانه كه مطلقاً با يهوديت ربيّون بيگانه بود دشوار مي ساختند. اين موضوع به خصوص در مورد كاربرد قانون سبت صادق بود. ظاهرگرايي (45) قرائيم ترك خانه در روز سبت، حمل چيزي از اتاقي به اتاقي ديگر، شستن صورت، پوشيدن پالتو، كفش، كمربند، يا هر چيز ديگر مگر پيراهن، مرتب ساختن رختخواب، بردن غذا از آشپزخانه به اتاقي ديگر و ديگر فعاليت هاي ضروري مشابه زندگي روزمره را براي همه كس منع مي كرد. به علاوه، اين دستور كتاب مقدس كه « در آن روز در خانه هايتان حتي آتش هم روشن نكنيد. » ( « سفر خروج »، باب 35، آيه ي 3 ) عيناً به شكل ظاهري آن تفسير مي شد. از اين رو، منع استفاده از روشنايي و آتش در روز سبت از آن فهم مي گرديد. در نتيجه، پيروان قرائيم مجبور بودند در روز استراحت همه ي چراغ ها و آتش ها را خاموش كنند و شب جمعه را در تاريكي مطلق و روز شنبه را حتي در فصل زمستان در سرما به سر برند.
حدود روابط و مناسبات منع شده چنان توسعه داده مي شد كه به گونه اي فزاينده ازدواج قرائيم با يكديگر بدون متهم شدن به گناه زنا را دشوار مي ساخت. قوانين طهارت مذهبي، غذا و پوشاك و ايام روزه، بيش از آنچه در تلمود آمده بود سختگيرانه مي گرديد. در قوانين مدني و كيفري، قرائيم از پذيرش تفسير تلمودي دستور « چشم در برابر چشم » در كتاب مقدس، كه دلالت بر جريمه ي مالي مي كرد، خودداري مي كردند، بلكه بر تفسير ظاهري آن تأكيد مي ورزيدند. همچنين، اين آيه ي كتاب مقدس كه « زيرا من، خداوند، شفادهنده ي شما هستم » ( « سفر خروج »، باب 15، آيه ي 26 ) به شيوه ي كاملاً ظاهري تفسير مي شد و، از اين رو معالجه ي تخطي از اراده ي خداوند تصور مي گرديد.
قوت فرقه ي قرائيم از توسل آن به حس فردگرايي (46) ناشي مي شد. اين اصل عنان كه مي گويد « در كتاب مقدس كاملاً كاوش كن » وظيفه ي تفسير شريعت را به وجدان فردي محول مي ساخت، و بدين اعتبار مي توانست در دل مخاطبان خود راه يابد.
اين جنبش به زودي شماري از اذهان روشن انديش و بسيار مستعد را به سوي خود جلب كرد، و تحت رهبري نيرومند آنها، كه تبليغات ادبي شديد و فعاليت جدلي (47) آن را تقويت مي كرد، فرقه ي قرائيم به تدريج در فراسوي مرزهاي بابل گسترش يافت.
خود عنان كه در بابل با مشكلات فراواني مواجه شده بود به اورشليم نقل مكان كرد و در آن جا جامعه ي قرائيم را تأسيس كرد كه سختگيرانه ترين كاربرد متن كتاب مقدس برآن حاكم بود، و همه ي آثار و نشانه هاي قانون علماي شريعت از آن كنار گذاشته شده بود. عنان با تنفري كه از قانون روحانيت يهودي داشت، ازدواج و آميزش با آنها را منع كرد و همه ي ادعيه اي را كه قرن ها رايج بود لغو كرد و ادعيه و نمازهايي را جانشين آنها ساخت كه صرفاً شامل منقولاتي از كتاب مقدس مي گرديد.
در قرن نهم، فرقه ي قرائيم خود را در ايران تثبيت كرده بود، و در آن جا بنيامين نهاوندي، از شاگردان عنان، فعال بود. نهاوندي اگرچه در مخالفت خود با تلمود به اندازه ي عنان ناسازشكار نبود، براي تحكيم مباني فرقه ي قرائيم سعي فراوان كرد. همچنين، او به اندازه ي عنان بر ظاهر الفاظ كتاب مقدس تأكيد نمي كرد. نهاوندي، كه ذهني فلسفي داشت، در نظرورزي هاي (48) مابعدالطبيعي كه در مربوط ساختن آنها به تفسير كتاب مقدس ترديدي به خود راه نمي داد افراط كرد. نهاوندي به اين نظريه، كه پيش از او ديگران نيز آن را مطرح كرده بودند، اعتقاد داشت كه خداوند منزه تر از آن است كه با جهان مادي آميخته شود و اضافه مي كرد كه يكي از فرشتگان جهان را خلق كرده است، نه خود خداوند. اين نكته نهاوندي را به آن جا كشاند كه همه قطعات مربوط به خداوند در كتاب مقدس را به شيوه ي تمثيلي تفسير كند. او همچنين بقاي نفس جدا از بدن را انكار كرد.
معاصر ديگر نهاوندي، كه او نيز در ايران مي زيست، دانيال القميشي بود كه در برخي موضوعات مهم شرعي و اعتقادي هم با عنان و هم با نهاوندي اختلاف نظر داشت. دانيال درستي و اعتبار نظريات فلسفي را انكار مي كرد و به شدت با تفسير تمثيلي كتاب مقدس مخالف بود. او همچنين احترام اندكي براي علم قائل بود و تا آن جا پيش مي رفت كه محاسبات نجومي ربي ها را كه با هدف تعيين ماه هاي جديد انجام مي گرفت به عنوان طالع بيني (49) محكوم مي كرد؛ از نظر او، تنها مشاهده ي مستقيم تحولات ماه معتبر بود.
القميشي به رغم گرايش ضد عقل گرايانه اش، وجود فرشتگان را انكار مي كرد و معتقد بود هنگامي كه در كتاب مقدس از آنها نام برده مي شود، منظور نيروهاي گوناگون طبيعت است كه خداوند از طريق آنها در عالم اثر مي گذارد.
ليكن اين جنبش با وجود شروع نويدبخش خود، فرجام ناموفقي داشت. پافشاري آن بر آزادي افراد در تفسير كتاب مقدس در پرتو فهم و داوري خود، سازگاري و اتحاد ميان قرائيم را ناممكن ساخت. نهضت قرائيم به جاي ارائه ي جرياني منسجم و يكپارچه، به گروه هاي مخالف متعدد انشعاب يافت، و اين به تجزيه و حذف نهايي آن- به عنوان عاملي مهم- از صحنه ي تاريخ يهود انجاميد.
اما زمان زوال و تلاشي نهضت قرائيم هنوز فرا نرسيده بود. پيشرفت و شكوفايي آن ادامه يافت و اين نهضت به گونه اي ژرف تر و گسترده تر در حيات يهودي رسوخ كرد. در قرن دهم اين نهضت در مصر نيز تثبيت شده بود و تا اسپانيا و آسيا گسترش يافته بود. و به نظر مي رسيد در حال تسلط يافتن بر سراسر جهان يهودي است.
علاوه بر اين شورش از درون، مشكلات ناگواري وجود داشت كه از بيرون بر يهوديت تحميل مي شد. كشف آثار جاودانه ي كهن فرهنگ يوناني- فلسفه و علم آن- به دست اعراب، از طريق ترجمه ي آنها به زبان عربي، اغتشاشي فكري پديد آورد كه تأثيري نگران كننده بر حيات ديني مسلمانان نهاد. همين اغتشاش و آشفتگي با تأثيرات مشابه در ميان يهوديان رخ داد كه به هيچ وجه از لحاظ پيشرفت فرهنگي از همسايگان خود عقب نبودند. هنگامي كه دانش جديد مانند سيل وارد شد، در بسياري از اذهان يهودي ترديدهايي نسبت به درستي و حقانيت تعاليم و سنت هاي دين يهود پديد آمد و عقل (50) با ايمان (51) در تعارض افتاد. اين درست است كه اين تحدي عقل آن گونه كه فلسفه ي يوناني نمايشگر آن است در برابر ايمان يهودي چيزي تازه نبود. چنان كه خواهيم ديد، اين تحدي پيش تر در روزگار فيلون (52) وجود داشت، اما در آن زمان تنها بر منورالفكران، به خصوص در اسكندريه، و نه توده هاي مردم، تأثير گذاشته بود و به هيچ وجه هرگز به پايگاه هاي استوار تورات در فلسطين هجوم نياورده بود كه در آن جا همه ي نظرورزي هاي فيلسوفان يوناني شور و علاقه اندكي برانگيخته بود. اكنون همه چيز كاملاً متفاوت بود و عقل گرايي (53) بر ذهن و روان توده ي مردم اثر گذاشته بود. آثاري كه به بنيان هاي يهوديت حمله مي كردند به مد روز تبديل شدند. شديدترين حملات از آنِ حيوي البلخي ( ميانه ي قرن نهم ) بود. او كتابي نوشت كه در آن دويست پرسش عليه تعاليم « اسفار خمسه » مطرح كرد. او حتي يگانگي خداوند، قدرت مطلق و علم مطلق او را انكار كرد. همچنين، اختيار (54) و امكان معجزات را مردود شمرد و از سنت ختنه انتقاد كرد. كتاب هاي او جنجال و هيجان بسياري برانگيختند، و آرا و انديشه هايش پيروان فراواني يافت و حتي به شاگردان مدارس تعليم داده مي شد.
خطر دوگانه اي كه در آن زمان يهوديت را تهديد مي كرد و علماي يهود عزم كردند در مقابل آن ايستادگي كنند بدين قرار بود. آنها، كه به زودي پي بردند مؤثرترين روش مبارزه با دشمن از درون و بيرون استفاده از سلاح هاي خود اوست، اذهان خود را به طيف گسترده تري از مطالعات نسبت به آنچه تلمود آنها را دربرمي گرفت متوجه ساختند. در حالي كه حمله ي بي امان پيروان قرائيم سبب گرديد كه ربي ها توجه بيشتري به تفسير كتاب مقدس، و دستور زبان عبري و نسخه شناسي مبذول دارند، تحدي عقل گرايي انگيزه ي نيرومندي در ميان آنها براي پرداختن به فلسفه، منطق و علوم طبيعي ايجاد كرد. اين مطالعات در سعديا بن يوسف (55) ( 892 -942) اهل فيوم واقع در مصر عليا به اوج خود رسيد، كسي كه در سي و شش سالگي از موطن خود فراخوانده شد تا گائونِ مدرسه ي علمي معروف سورا در بابل شود. سعديا، كه ذهني وقاد و دانشي دايرة المعارف گونه داشت، نمونه ي مجسم آميزش فرهنگ هاي يوناني- عربي و عبري بود. تحقيقات مستقل او درباره ي كتاب مقدس و دستاوردهاي فلسفي اش، همراه با دانش گسترده اش درباره ي تلمود، او را قادر گردانيد كه به دفاع از دين و ايمان خود در بسياري از عرصه ها بجنگد و از آنها پيروز بيرون آيد.
سعديا در اوايل دهه ي سوم عمرش با درك خطر نهفته در تعاليم قرائيم، نوشتن آثاري عليه اين جنبش را آغاز كرد. نخستين اثر او نقد آراي عنان، بنيان گذار نهضت قرائيم بود، اثري كه تنها پاره هايي از آن به جا مانده است. بعد از آن آثار جدلي متعددي نگاشت كه در آنها به نحو عالي از آرمان يهوديت تلمودي در مقابل حملات قرائيم دفاع كرد. سعديا كه مشتاق بود سنت يهودي را تقويت كند، مجموعه كتاب هايي به نگارش درآورد كه همه ي آنها داراي ارزش و امتياز پايداري بودند. او سواي نوشته هاي جامعش در زمينه ي فرهنگ نويسي عبري، دستور زبان عبري و آداب و مراسم ديني، اجوبه يا فتاوي (56) بسياري در باب مسائل هلاخايي نوشت، قوانين منطق تلمودي را مدون ساخت، مشكلات تقويم يهودي را برطرف كرد، و كتابي در « آداب نماز » براي عبادات جمعي و فردي به نگارش درآورد. از جمله آن دسته از آثار سعديا كه براي مقابله با نفوذ قرائيم تأليف شدند ترجمه ي عربي او از كتاب مقدس همراه با تفسيري جامع بود. اين ترجمه – كه نخستين اثر در نوع خود به زبان عربي بود – چنان شهرت و مقبوليتي به دست آورد كه اندك زماني بعد در متون قرائت عمومي كنسه ها در كشورهاي مسلمان گنجانده شد، و از اين رهگذر به تثبيت برتري تفسير تلمودي از كتب مقدس كمك كرد.
تأثير همه ي اين فعاليت هاي علمي و ادبي سعديا براي فرقه ي قرائيم نتيجه ي ويران كننده اي به دنبال داشت. از زمان او فرقه ي قرائيم به تدريج نفوذ خود را از دست داد و به جوامع پراكنده ي كوچكي در تركيه ي كنوني و كريمه و نيز در مصر تقليل يافت، و در مصر نيز عزيمت گسترده ي پيروان قرائيم در اوايل سال 1957 در نتيجه ي اقدامات ناصر عليه يهوديان، نقطه ي پاياني بر حيات جامعه ي مصري قرائيم نهاد.
در پاسخگويي به تحدي عقل گرايي، سعديا جدا از رساله اش در رد آراي حيوي البلخي اثر فلسفي بزرگ خود امونوت و دعوت ( ايمان و علم ) (57) را نوشت. اين اثر، كه تأليف آن در سال 933 به پايان رسيد، نخستين كوشش جامع و منظمي بود كه تا آن زمان براي بخشيدن پايه اي عقلاني به نظريه و سنت ديني يهود به عمل آمده بود. بدين اعتبار، اين اثر نه تنها عالي ترين هديه اي بود كه سعديا مي توانست به سرگشتگان اين نسل بدهد، بلكه همچنين به نقطه ي عطفي در تاريخ انديشه ي ديني يهود تبديل شد.
بعد از مرگ سعديا، سيطره ي فرهنگي يهوديان بابلي، كه تقريباً هفتصد سال از آن برخوردار بودند، به تدريج به يهوديان اسپانيا انتقال يافت. از هم گسيختگي وحدت و يكپارچگي امپراتوري اسلامي و تجزيه ي آن به امپراتوري شرقي و غربي، كه در آغاز قرن دهم به تأسيس خليفه نشين هاي مستقل در اسپانيا و مصر انجاميد، با آشوب هاي سياسي و آشفتگي هاي اجتماعي و اقتصادي قرين بود كه يهوديان، مانند هميشه، بيش از همه از آنها رنج مي بردند. بلافاصله، يهوديان بابلي علما و كتاب هاي خود را برداشتند، و در قالب موج هاي پي در پي به اسپانيا هجوم آوردند كه در آن جا خلفاي حاكم – يعني امويان – كه مي كوشيدند حكومت خود را از لحاظ فكري و عقلاني برتر و بالاتر از همه ي سرزمين هاي اسلامي ديگر گردانند، از يهوديان به عنوان عناصري ارزشمند در پيشرفت فرهنگي و علمي بشري استقبال كردند و به آنها حقوق مساوي و آزادي كامل بخشيدند. يهوديان با استفاده از امكاناتي كه به آنها عرضه شده بود با شور و اشتياق فراوان به گونه اي درخشان سهم خود را در پيشبرد حيات فرهنگي اسپانيا در همه ي شاخه هاي آن- فلسفه، پزشكي، رياضيات و نجوم- ادا كردند، و بسياري از آنها به مناصب عالي در حكومت دست يافتند.
مهم ترين سياستمدار يهودي حسداي ابن شپروت (58) ( حدود 915-990 ) بود كه وزير اعظم و پزشك دربار نخستين خليفه اسپانيا عبدالرحمان سوم ( 913-961) و جانشين او حَكَم ( 961-976 ) بود. ابن شپروت، كه حامي و مشوق اهل علم بود، علماي يهود را گرد خود جمع كرد و به حمايت از آنها پرداخت و از اين راه قرطبه، موطن خود، را به مركز دانش و تحقيقات علمي يهودي تبديل كرد. وي همچنين به موسي بن حنوخ (59)، از علماي تلمودي، كه گفته مي شود او را از ايتاليا آورده بود، كمك كرد مدرسه اي علمي در قرطبه تأسيس كند، مدرسه اي كه نه تنها انگيزه اي نيرومند براي مطالعه ي تلمود در اسپانيا پديد آورد، بلكه همچنين علما و دانشمندان را از اطراف جهان به سوي خود جذب كرد.
همچنين بايد از سموئيل ابن نگدلا (60) ( ها- نگيد- شاهزاده )، وزير بزرگ غرناطه، (993- 1055) نام برد كه نه تنها حامي و مشوق علم و دانش بود، بلكه علاوه بر آن خود نويسنده اي همه فن حريف بود. او به ادبيات يهود در بسياري از شاخه هاي آن بسيار ياري رساند – و نيز مقدمه اي بر روش شناسي تلمود نگاشت كه هنوز به عنوان اثري معتبر مطالعه مي شود.
نتيجه ي اين فعاليت ها رشد و شكوفايي فرهنگ يهودي بود كه همه ي حوزه هاي فعاليت عقلي و علمي را دربرمي گرفت، از جمله تلمودشناسي، ادبيات ديني، فلسفه، دستور زبان، و شرح و تفسير كتاب مقدس. خصوصاً شعر عبري در اين دوره، كه به عصر زرين فرهنگ يهودي اسپانيايي مشهور گرديد، به نقطه ي اوج خود رسيد. « سه بنيان گذار شعر [ عبري ] كه خورشيد وجود آنها در مغرب طالع گرديد »، يعني سليمان ابن جبرون (61) ( حدود 1021- 1069 )، يهودا هلوي (62) (حدود 1086-1145 ) و موسي بن عزراي قرناطه اي (63) ( تولد حدود 1070) كه شماري از ادعيه و سرودهاي مذهبي او با زيبايي سحرانگيزشان جايگاه ثابتي در مراسم عبادي كنيسه ها دارند، به اين دوره متعلق هستند.
عصر زرين اسپانيايي- يهودي قرينه ي خود را در عصر طلايي يهوديان مصر و آفريقاي شمالي مي يابد. در هر دوي اين كشورها، خصوصاً در دوره ي خلافت فاطميان، يهوديان به عالي ترين مناصب در حكومت و تجارت دست يافتند و طلايه دار علم و فرهنگ رو به شكوفايي بودند. مشهورترين آنها اسحاق اسرائيلي (64) ( حدود 854-945 )، پزشك دربار و نيز نويسنده ي شماري از آثار پزشكي و فلسفي، بود كه در ميان دانشمندان و علماي قرون وسطي حيثيت و اعتبار فوق العاده اي داشتند.
همچنين، در آن زمان علم و دانش يهودي در اين دو كشور از برتري برخوردار بود. در حدود سال 970 مدرسه ي علمي مهمي به دست شمريا بن الحانان (65) اهل ايتاليا در فسطاط ( قاهره ي قديم ) و مدرسه ي ديگري به دست هوشئيل بن الحانان (66) كه او نيز ايتاليايي بود، در قيروان (67) در آفريقاي شمالي تأسيس شد. به سبب نزديكي جغرافيايي اين دو مدرسه به فلسطين، در آنها توجه خاصي به مطالعه ي تلمود مبذول مي شد، كه تقريباً در بخش هاي ديگر مناطق يهودي نشين بي سابقه بود. اين امر خصوصاً در مورد قيروان صادق بود كه در آن مطالعه ي تلمود فلسطيني به همت دو تن از شاگردان هوشئيل – پسرش حنائيل (68)- و نيسيم بن شاخنين (69) كه هر دو مفسران شناخته شده ي تلمود بودند- بسيار تكامل يافت. از مدرسه ي قيروان مطالعه ي تلمود به همه ي مناطق و بخش هاي ديگر دوره ي آوارگي گسترش يافت.
اما شهرت و آوازه ي مكتب قيروان ديرپا نبود. پس از مرگ حنائيل و نيسيم ( حدود 1055) رويدادهاي سياسي در آفريقاي شمالي به اختلاف در بنيان اين جامعه و حيات عقلي آن و نيز به بستن مدارس منجر شد. شرايط در مصر بهتر نبود. و در همان حال در بابل، كه در آن با وجود مهاجرت عمومي يهوديان، مشعل دانش يهودي تحت رهبري شريرا گائون (70) ( حدود 900-1000 ) و فرزندش هاي (71) ( حدود 938- 1038) درخشش خود را حفظ كرده بود، اكنون مدارس به آهستگي شأن و اهميت پيشين خود را از دست مي دادند.
در اسپانيا بود كه كانون دانش و معارف يهودي در آن ايام بيش از هر زماني در گذشته تثبيت بيشتري يافته بود. نبوغ يهودي، آرميده در شادي و تلألو اين عصر زرين، شكوفايي يافت و برخي از عالي ترين نتايج انديشه ي بشري را، كه فلسفه ي يهودي از جمله تازه ترين جلوه هاي آن بود، پديد آورد، و ما اكنون بايد به ترسيم طرحي اجمالي از فلسفه ي يهودي بپردازيم.
پينوشتها:
1. نويسنده از علماي يهود بوده و مطالب فوق را براساس نوع نگاه خود به دين يهود نوشته است؛ لذا سايت راسخون، در خصوص صدق و كذبِ اين نوشته مسئوليتي ندارد.
2. هماهنگي يا شباهت، دليل بر اخذ و اقتباس نيست، بلكه مي رساند كه سرچشمه ي دين واحد است و آن وحي الهي است. از همين جهت قرآن كريم بيان كرده است كه « إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ » ( آل عمران/ 19 ). (راسخون )
3. نويسنده ي محترم بدون توجه به واقعيتهاي تاريخي دلايل برخورد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با طوايف يهود ساكن در شبه جزيره ي عربستان حكم كلي خلاف واقع صادر مي كنند و نتايج موردنظر خود را مي گيرند. در واقع علل اصلي غزوات پيامبر با طوايف بني قنيقاع ( كه در ناحيه اي از مدينه مسكن داشتند )، بني نضير و بني قريظه يا توطئه براي قتل پيامبر در محله ي بني نضير، عهدشكني بني قريظه كه در ابتدا با مسلمانان هم پيمان بودند و در غزوه ي خندق با كفار قريش متحد شدند، و يا خيانت به حضرت بوده است. در غزوه ي خيبر نيز قبيله ي يهودي بني نضير، كه پس از رانده شدن از مدينه به آنجا گريخته بودند، در تحريك كفار بر ضد مسلمين دست داشتند. – (م).
4. Visigothic Kings
5. Exilarch
6. Geonim
7. Gaon
8. Sura
9. Pumbeditha
10. Sheeloth u-Teshuboth
11. Responsa
12. Yehuda of Sura
13. Halachoth Pesukuth
14. Paltoi Gaon
15. Provence
16. Amran Gaon
17. Seder or Siddur
18. Rav Amram
19. Saadya Gaon
20. Nehardea
21. Masorete
22. Ben Asher
23. Ben Nephtali
24. نسخه اي خطي از كتاب مقدس عبري در سال 1008 در قاهره به دست سموئيل بن يعقوب مستقيماً از روي نسخه هايي كه هارون بن موشه آشر، جوان ترين عضو خانواده ي بن آشر، فراهم كرده بود، استنساخ شد كه اكنون در اختيار كتابخانه ي عمومي لنينگراد (MSB 19 A ) قرار دارد. متن اين دست نوشته در Biblia Hebraica اثر R. Kittel از ويرايش سوم به بعد چاپ شده است. همچنين، نسخ خطي حلب وجود دارد كه اگرچه واقعاً به دست هارون بن موشه بن آشر نوشته نشده، اما او آن را با اعراب و نقطه گذاري تكميل كرده است. اين نسخه، كه در اصل در اورشليم به نگارش درآمده، قرنها در كنيسه اي قديمي در حلب نگهداري شده است و گزارش شده كه در حملات اعراب به يهوديان در اورشليم، اندكي بعد از تصميم سازمان ملل متحد در زمينه تقسيم فلسطين در نوامبر 1947 در آتش سوخته است. ليكن مقاله اي از اسحاق بن صوي، رئيس جمهور اسرائيل، در فصلنامه ي عبري Sinai,Vol. 21(No 78),April-May 1958,pp 5ff به ما اطمينان مي دهد كه اين نسخه پيدا شده و « اكنون در محل امني قرار دارد. »
25. Piyyut
26. Payyetanim
27. Jose ben Jose
28. Jannai
29. Eleazer Kalyr
30. Kalonymus
31. Mainz
32. Rabbi Machir
33. Narbbone
34. Tanna debe Elliyyahu
35. Amittai
36. Shephatiah
37. Soloman ben Yehudah
38. Meshullam ben Kalonymus of Lucca
39. Abodah
40. بنگريد به فصل 16.
41. Sephardim
42. Ashkenazim
43. Anan ben David
44. Karaism
45. literalism
46. individualism
47. polemical
48. speculations
49. astrology
50. reason
51. faith
52. Philo
53. rationalism
54. free will
55. Saadya ben Joseph
56. Responsa
57. Emunoth We deoth( Faith and Knowledge)
58. Hasdai ibn Shaprut
59. Moses ibn Chanoch
60. Samuel ibn Nagdela
61. Solomon ibn Gabirol
62. Judah Halevi
63. Moses ibn Ezra of Granada
64. Isaac Isreali
65. Shemaria ben Elchanan
66. Hushiel ben Elchanan
67. Kairouan
68. Chananel
69. Nissim ibn Shachnin
70. Sherira Gaon
71. Hai
منبع مقاله :
اپستاين، ايزيدور، (1388)، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمه: بهزاد سالكي، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، چاپ دوم.
/ج