تحليلي بر احاديث نفي قضايي غير حتمي الهي
اين نوشتار، با دسته بندي گروه دوم روايات، به دنبال آن است كه به تبيين اين احاديث بپردازد.
كليد واژه ها: قضاي حتمي، قضاي غير حتمي، علم خداوند، اراده انسان.
تحليلي بر احاديث نفي قضايي غير حتمي الهي
چكيده
در مقابل روايات فراواني كه بر دو گونه محتوم و غيرمحتوم بودن قضاي الهي دلالت دارند، رواياتي نيز هست كه برحتمي بودن قضاي الهي تأكيد دارند.
اين نوشتار، با دسته بندي گروه دوم روايات، به دنبال آن است كه به تبيين اين احاديث بپردازد.
كليد واژه ها: قضاي حتمي، قضاي غير حتمي، علم خداوند، اراده انسان.
درآمد
روايت هاي فراواني دلالت دارند كه قضاي الهي و مقدرات او، دو گونه اند: قضاي محتوم كه غير قابل تغيير است و قضاي غير محتوم كه مي تواند تغيير نمايد؛ مانند:
امام باقر(ع) فرمود:
من الامور محتومه كائنه لا محاله، و من الامور موقوفه عندالله، يقدم فيها ما يشاء، و يثبت منها ما يشاء، لم يطلع عل ذلك احدا- يعني الموقوفة فاما ماجاءت به الرسل فهي كائنه، لايكذب نفسه و لانبيه و لا ملائكته؛(1)
از جمله كارها، كارهاي حتمي هستند كه به ناچار، محقق مي شوند، از جمله كارها، كارهايي هستند كه نزد خداوند معلق اند. آنچه را بخواهد، مقدم مي كند و آنچه را بخواهد، اثبات مي نمايد و هيچ كس را براين كارها (يعني كارهاي معلق) آگاه نمي سازد. اما آنچه فرستادگان آورده اند، شدني اند، كه [خدا] نه خودش، نه پيامبرش و نه فرشتگانش را دروغ گو نمي نمايد.
ليكن در مقابل اين احاديث، روايات ديگري نيز هستند كه به ظاهر، دلالت بر نفي وجود قضاي موقوف يا غير محتوم و در نتيجه، انحصار قضاي الهي در قضاي محتوم دارند.
در اين نوشتار، ابتدا اين روايات را دسته بندي كرده و نقل مي كنيم. سپس، در بخش دوم نوشتار چگونگي جمع ميان اين دو گونه روايات تبيين مي گردد.
يك. دسته بندي احاديث
اين احاديث را به پنج دسته مي توان تقسيم كرد:
دسته اول، احاديثي هستند كه تأكيد مي كنند قلم تقدير الهي، آنچه را تا قيامت پديد مي آيد، رقم زده و نوشته آن نيز خشك شده است(اشاره به اين كه مقدرات الهي، تا قيامت، مشخص و غير قابل تغييرند).
به اين دسته از روايات، «جَفُّ القلم» گفته مي شود؛ مانند اين كه ابن عباس از پيامبر خدا(ص)… روايت كرده كه به او فرمود:
اذا سالت فسل الله و اذا استعنت فاستعن بالله، فقد جف القلم بما هو كائن الي يوم القيامه فلو جهد الخلائق ان ينفعوك بشي لم يكتبه الله لك لم يقدروا علي ذلك، ولو جهد الخلائق ان يضروك بشي لم يكتبه الله عليك لم يقدروا علي ذالك؛(2)
هر گاه درخواست كردي، از خداوند درخواست كن و هرگاه طلب كمك كردي، از خدا مدد بگير. قلم تقدير، به آنچه تا قيامت اتفاق مي افتد، رقم خورده است. اگر همه خلايق بكوشند تا سودي به تو برسانند كه خداوند برايت تقدير نكرده، نخواهند توانست، و اگر خلايق تلاش كنند كه به توضرري بزنند كه خداوند برايت ننوشته، نخواهند توانست.
همچنين از ابو هريره نقل شده است كه مي گويد:
قلت: يا رسول الله! اني رجل شابٌ، و انا اخاف علي نفسي العنت، ولا اجد ما اتزوج به النساء، فسكت عني، ثم قلت مثل ذلك، فسكت عني، ثم قلت مثل ذلك، فقال النبي صل الله عليه و آله وسلم…:« يا اباهريرة، جف القلم بما انت لاق، فاختص علي ذلك او ذر»؛(3)
گفتم: اي پيامبر عليه السلام، من مردي جوانم و از فلاكتم نگرانم و توش و تواني براي ازدواج ندارم. پيامبر- ساكت شد. من حرفم را تكرار كردم. باز هم پيامبر- ساكت ماند و بار سوم، همان حرف را زدم. پيامبر-همچنان ساكت ماند تا اين كه بار چهارم گفتم، پيامبر-فرمود: «اي ابو هريره، قلم تقدير، آنچه را تو با آن مواجه مي شوي، رقم زده است. خويشتن را آخته كني يا نكني».
و نيز از عبدالله بن عمر، روايت شده كه مي گويد:
سمعت رسول الله-يقول: ان الله جل و علي خلق خلقه في ظلمة، فالقي عليهم من نوره، فمن اصابه من ذلك النور اهتدي، و من اخطاه ضل، فلذلك اقول: جف القلم علي علم الله»؛(4)
از پيامبر خدا شنيدم كه مي فرمود:« خداوند، مخلوقاتش را در تاريكي آفريد و نور خود را بر آنها تاباند. هر كس از آن نور برخوردار شد، هدايت گرديد و هركس آن را گم كرد، گم راه شد. به اين جهت مي گويم: قلم تقدير، بر اساس علم خدا رقم خورده است».
از سراقة بن مالك نقل شده است كه مي گويد:
قلت لرسول الله- انعمل علي ما قد جف به القلم و جرت به المقادير او لامر مستقبل؟ قال: «يا سراقة! اعمل لما جف به القلم و جرت به المقادير، فان كلا ميسر»؛(5)
به پيامبر خدا گفتم: آيا بر اساس آنچه قلم تقدير رقم زده و مقدرات بر آن جاري شده، كاري مي كنيم و يا براساس [تصميم] آينده؟ فرمود: «اي سراقه، بر اساس آنچه قلم تقدير رقم زده، و مقدرات جاري شده، كار كن؛ چرا كه حقاً همه مهيا شده اند(براي آنچه به خاطرش آفريده شده اند)».
و نيز دركتاب علل الشرايع آمده است:
هبط جبرئيل-رسول الله-وقال: يا محمد عليه السلام، ويل لولدك من ولد العباس. فخرج النبي الي العباس فقال: يا عم! ويل لولدي من ولدك! فقال: يا رسول الله ! افاجب نفسي؟ قال: «جف القلم بما فيه»(6)
جبرئيل بر پيامبر-نازل شد و گفت: اي محمد، واي به حال فرزندانت از دست فرزندان عباس! پس پيامبر-نزد عباس رفت و به او فرمود: عمو، واي به حال فرزندان من از دست فرزندانت! عباس گفت: اي پيامبر خدا، آيا خودم را عقيم كنم؟ پيامبر-فرمود: «قلم تقدير، بر اين كار، رقم خورده است».
دسته دوم، احاديثي هستند كه دلالت بر اين كه عده اي از مردم، براي بهشت آفريده شده اند و عده اي براي دوزخ و هريك تنها توانايي كاري را دارند كه براي آن آفريده شده اند؛ بدين معنا كه بهشتيان، توفيق انجام دادن اعمالي را پيدا مي كنند كه آنها را به بهشت مي برد و دوزخيان، موفق به كارهايي مي شوند كه آنها را مستحق آتش دوزخ مي گرداند.
عمران بن حصين، روايت كرده است:
قيل: يا رسول الله! اعلم اهل الجنة من اهل النار؟ فقال: «نعم» قيل: فقيم يعمل العاملون؟ قال: «كل ميسر لما خلق له»؛(7)
گفته شد: اي پيامبر خدا، آيا بهشتيان از جهنميان، بازشناخته شده اند؟ پيامبر-فرمود: «آري». گفته شد: عمل كنندگان، بر چه اساسي عمل مي كنند؟ فرمود: «هركس براي آنچه به خاطرش آفريده شده، مهياست».
در سنن ابي داوود از عبدالله بن عمر، نقل شده است:
ان رجلا سال رسول الله-يا رسول الله ! فيما نعمل؟ افي شي قد خلا او مضي او في شيءٍ يستانف الان؟ قال:« في شي قد خلا و مضي». قال الرجل او بعض القوم: ففيم العمل؟ قال: «ان اهل الجنه ييسرون لعمل اهل الجنة و ان اهل النار ييسرون لعمل اهل النار»؛(8)
مردي از پيامبر خدا پرسيد: اي پيامبر خدا، بر چه اساسي كاري مي كنيم؟ آيا بر اساس چيزي كه مقدر شده و قطعي گرديده؟ يا چيزي كه در آينده پديد مي آيد؟ فرمود:« بر اساس چيزي كه گذشته و قطعي شده است». همان مرد يا ديگري گفت: در چه مسيري عمل مي كنيم؟ فرمود: «بهشتيان؛ براي عمل اهل بهشت آماده مي شوند و جهنميان براي عمل اهل جهنم».
بخاري از ابي عبد الرحمان سلمي از امام علي(ع)روايت كرده است كه فرمود:
كان النبي صل الله عليه و آله وسلم في جنازة فاخذ شيئا فجعل ينكت به الارض، فقال:« مامنكم من احد الا و قد كتب مقعده من النار و مقعده من الجنة». قالوا: يا رسول الله ! افلا نتكل علي كتابنا و ندع العمل؟ قال:« اعملوا فكل ميسر لما خلق له، اما من كان من اهل السعادة فييسر لعمل اهل السعادة، و اما من كان من اهل الشقاوه فييسر لعمل اهل الشقاوه»، ثم قرا: (فاما من اعطي و اتقي و صدق بالحسني)؛(9)
پيامبر- در پي جنازه اي بود. چيزي را برداشت و با آن، زمين را كاويد و فرمود:« هيچ يك از شما نيست، مگر اين كه جايگاهش در بهشت و يا جهنم، مقرر شده است». گفتند: اي رسول خدا عليه السلام، آيا بر تكليفمان تكيه نكنيم و عمل را رها سازيم؟ فرمود:« عمل كنيد كه هركس، براي آنچه برايش آفريده شده، مهياست». هركس از خوش بختان است، به عمل اهل خوش بختي روي مي آورد؛ اما آن كه از بدبختان به شمار مي رود، به سوي عمل اهل بدبختي روان است». سپس اين آيه را قرائت فرمود: «اما آن كه بخشيد و تقوا پيشه كرد و [پاداش] نيكو را تصديق كرد، به زودي راهش را به سوي آساني [و خير] قرار مي دهيم، و اما كسي كه بخل ورزيد و خود را بي نياز ديد و [پاداش] نيكو را تكذيب كرد، به زودي راه دشواري به او خواهيم نمود».
دسته سوم، احاديثي هستند كه به ظاهر، سعادت و شقاوت انسان ها را مقدر و مفروغ عنه مي دانند و با اين حال، باز هم توصيه به عمل مي نمايند؛ با اين استدلال كه آنها كه اهل سعادت اند، توفيق اعمالي را پيدا مي كنند كه آنها را به سعادت مقدرشان برساند و آنها كه اهل شقاوت اند، توفيق كارهايي را مي يابند كه آنها را به سرنوشت شومشان رهنمون مي گردد؛ مانند آنچه درباره عمربن خطاب نقل شده است كه:
انه قال للنبي يا رسول الله عليه السلام! ارايت ما نعمل فيه امر مبتدع او مبتدا و او امر قد فرغ منه؟ قال:« امر قد فرغ منه، فاعمل يا بن الخطاب، قال كلا ميسر، فاما من كان من اهل السعاده فانه يعمل للسعاده، و من كان من اهل الشقاء فانه يعمل للشقاء«؛(10)
عمر، به پيامبر- گفت: اي پيامبرخدا، نظرتان در باره آنچه عمل مي كنيم چيست؟ آيا نو و تازه است ويا پيش تر، مسلم و قطعي شده؟ فرمود:« آن عمل، پيش تر، مسلم و قطعي شده است. پس اي پسرخطاب عمل كن، كه همه مهيا شده اند(براي آنچه به خاطرش آفريده شده اند). آن كه اهل خوش بختي است، براي خوش بختي مي كوشد و آن كه اهل بدبختي است، براي بدبختي كار مي كند».
دسته چهارم، احاديثي هستند كه مي گويند هرانساني از نظر مادي، مقدرات ويژه اي دارد و مقدار معيني از امكانات مادي براي او خلق شده كه با اجمال و اعتدال در طلب روزي، به آن خواهد رسيد و حرص و تلاش بيش از حد نيز، چيزي بر آن نخواهد افزود؛ مانند آنچه از پيامبر(ص) روايت شده كه مي فرمايد:
اجملوا في طلب الدنيا؛ فان كلا ميسر لما خلق له منها؛(11)
در طلب دنيا، به كم بسنده كنيد؛ چرا كه هر كس در همان راهي روان است كه براي آن آفريده شده است.
دسته پنجم، احاديثي هستند كه مي گويند خداوند، از تقدير عمل و اجل و اثر و مضجع و روزي همه انسان ها فارغ گرديده است و از اين رو، هيچ كس نمي تواند از محدوده مقدرات الهي خارج شود؛ مانند آنچه از پيامبرخدا، روايت شده كه مي فرمايد:
فرغ الله الي كل عبد من خمس: من عمله و اجله و اثره و مضجعه ورزقه، لايتعداهن عبد؛(12)
خداوند، براي هر بنده اي پنج چيز را مقرر كرده است: عمل، اجل، اثر، مرگ و روزي. و هيچ بنده اي از آنها فراتر نمي رود.
دو. نكاتي در تبيين اين احاديث
براي تبيين اين احاديث، توجه به سه نكته ضروري است:
1. تعارض اين گونه احاديث با قرآن و احاديث قطعي الصدور
اگر مقصود از اين احاديث، نفي آزادي انسان در ساختن سرنوشت خود و سلب اراده و مشيت الهي در تغيير سرنوشت انسان و جهان باشد، نه تنها اين احاديث آحاد، مخالف احاديث متواتر و سنت قطعي پيامبرخدا (ص) هستند، بلكه با صريح قرآن كريم و اساساً با فلسفه بعثت انبياي الهي تعارض دارند. بنابراين، بر فرض صحت سند آنها، باز هم مردود و غير قابل قبول خواهند بود.
2. عدم تعارض علم خدواند، با اراده او و آزادي انسان
ممكن است اين روايات، كنايه از علم ازلي خداوند متعال به امور مذكور باشند؛ چنان كه در برخي از آنها به اين موضوع، اشاره شده است؛ بدين معنا كه همه حوادثي كه براي انسان و جهان پيش خواهد آمد، براي خداوند متعال، معلوم است. او مي داند كه هركس: از دنيا، چه بهره اي خواهد داشت؟ با كه ازدواج خواهد كر؟ چه موقعيتي از نظر سياسي و اجتماعي خواهد داشت؟ چه كسي ظالم خواهد بود و چه كسي مظلوم؟ چه كسي خوش بخت خواهد شد و چه كسي بدبخت؟ چه كسي به بهشت خواهد رفت و چه كسي به دوزخ راه خواهد يافت؟ و در يك جلمه: خداوند متعال، سرنوشت دنيوي و اخروي همه انسان ها را مي داند؛ اما نكته مهم و دقيق، اين است كه علم خدا، علت معلوم نيست؛ بلكه تابع معلوم است و نه متبوع آن، چنان كه اشاعره و همفكران آنها پنداشته اند.
بنابراين، علم ازلي خداوند متعال، نه با اراده و مشيت او تعارضي دارد و نه با اراده و اختيار انسان در ساختن سرنوشت خود.
به سخن ديگر، احاديث مذكور، مي خواهند بگويند كه خداوند متعال مي داند كه انسان با انتخاب خود، چگونه سرنوشت خود را در دنيا و آخرت رقم خواهد زد، خوش بخت خواهد شد يا بدبخت، و بهشتي مي شود يا دوزخي، اين مطلب، به روشني در برخي احاديث آمده است.
شيخ صدوق، از پيامبرخدا روايت كرده است كه مي فرمايد:
سبق العلم و جف القلم و مضي القدر، بتحقيق الكتاب و تصديق الرسل، و بالسعاده من الله لمن آمن و اتقي، و بالشقاء لمن كذب و كفر، و بولاية الله المومنين و براء ته من المشركين؛(14)
علم پيشين، قطعي شد و قلم تقدير، رقم زد و تقدير، مسلم شد به: محقق شدن كتاب و تصديق پيامبران و سعادتمندي اهل تقوا و نگون بختي تكذيب كننده و كافر، و به ولايت خدا بر مومنان و برائت خدا از مشركان.
بنابراين، خشك شدن قلم تقدير، نه تنها آزادي را از انسان سلب نمي كند، بلكه به او آزادي مي دهد؛ زيرا نوشته غير قابل تغيير آن، آزاد بودن انسان در انتخاب راه خوش بخي يا بدبختي است.
آري! قلم ديگري وجود دارد كه وقتي خشكيد، آزادي از انسان سلب مي شود و آن، قلم تكليف است؛ چنان كه در حديث نبوي و در توصيف مرگ ناگهاني انسان هاي تبهكار آمده است:
اما رايتم الماخودين علي العزه و المزعجين بعد الطمانينه، الذين اقاموا علي الشبهات و جنحوا الي الشهوات حتي اتتهم رسل ربهم فلا ما كانوا املوا ادركوا و لا الي ما فاتهم رجعوا، قدموا علي ما عملوا وندموا علي ما خلفوا لن يغني الندم و قد جف القلم، فرحم الله امرء اقدم خيرا وانفق قصدا وقال صدقا وملك دواعي شهوته و لم تملكه و عصي امر نفسه فلم تملكه؛(15)
آيا انان را كه غافلگير شدند و پريشان، نديده ايد كه بر شبهه ها ايستادگي كردند و به شهوت ها متمايل شدند تا اين كه پيامبران پروردگارشان به سوي آنان آمدند. نه آنچه آرزو داشتند، به دست آوردند و نه آنچه ازدست آنها رفت، بازگشت. هر چه انجام دادند، پيش رو ديدند و از آنچه برجاي گذاشتند، پشيمان شدند؛ ولي هرگز پشيماني سودي نداشت. قلم تقدير، رقم خورده بود. رحمت خداوند بر كسي كه خيري را پيش تر بفرستد و صادقانه انفاق نمايد و بر خواهش هايش چيره شود و خواهش ها بر اوچيره نشوند و فرمان نفسش را نافرماني كند و نفس، مالك او نشود.
3. قلمرو آزادي انسان در محدوده تقدير الهي
آزاد بودن انسان در تعيين سرنوشت دنيوي و اخروي خود، مطلق نيست، بلكه در محدوده قضا و قدرالهي است؛ زيرا هر كس براساس تقدير حكيمانه حضرت حق- عزوجل- استعداد ويژه اي دارد و تنها در محدوده مقدرات و استعدادهاي خود مي تواند از آزادي و تلاش خويش بهره گيرد، نه اين كه هر كس بتواند به هر موقعيت دلخواه مادي يا معنوي دست يابد و آنچه در احاديث پيشين آمده كه :«كل ميسر لما خلق له»؛ به نظر مي رسد كه ناظر به نكته باشد.
آري! هر چيزي در نظام آفرينش بر اساس تقدير حكيمانه حق تعالي، براي هدف خاصي آمادگي دارد كه در همان محدوده، قابل بهره برداري است، چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد:
قدر ما خلق فاحكم تقديره، و دبره فالطف تدبيره، و وجهه لوجهته فلم يتعد حدود منزلته، و لم يقصر دون الانتهاء الي غايته، و لم يستصعب اذ امر بالمضي علي ارادته؛(16)
آنچه آفريد، مقدر كرد و تقديرآن را استوار نمود و تدبيرش كرد و تدبيرآن را با ظرافت به انجام رساند وآن را به سمت و سوي خودش راهنمايي كرد و از قلمرو جايگاهش تجاوز ننمود و از رسيدن به مقصدش كوتاهي نكرد و دستور به تحققش، بر اراده او، سخت نيامد.
ابن ابي الحديد، در تبيين اين جملات مي گويد:
مقصود امام(ع) اين است كه: خداوند متعال، اشيايي را كه آفريد، مقدر نمود و بر حسب تقدير، آفرينش آنها را استوار كرد و تدبير آنها را با ظرافت انجام داد؛ يعني آنها را ظريف ساخت و كارها را به سوي مقصدشان و حدود مقدرشان، رهنمودن گرديد. باز را براي شكار، اسب را براي سواري و راندن، شمشير را براي بريدن و قلم را براي نوشتن و فلك را براي چرخيدن و امثال اينها آفريد. اين سخن امام (ع) اشاره به گفته پيامبر(ص) دارد كه فرمود:« قل كل ميسر لما خلق له؛ همه مهياي چيزي هستند كه براي آن آفريده شده اند»؛ اين آفريده ها، از حدود جايگاه هايي كه براي آنها مقصد قرار داده شده اند، فراتر نمي روند.(17)
انسان نيز مانند همه آفريده هاي خداوند، نمي تواند از قلمرو و مقدرات الهي خارج شود. تنها تفاوت انسان با ساير آفريده ها اين است كه در تعيين سرنوشت خود، در محدوده مقدرات الهي، آزاد است و هر سرنوشتي را انتخاب كرد، نظام آفرينش، ابزار رسيدن به آن را برايش فراهم خواهد ساخت: «كلا نمد هولاء و هولاء من عطاء ربك و ماكان عطاء ربك محظورا؛(18) اينان را و آنان را از عطاي پروردگارت مدد مي بخشيم و عطاي پروردگارت [از كسي] دريغ نشده است».
پی نوشت ها :
1. تفسير العياشي، ج2، ص 217، ح65؛ بحارالانوار، ج4، ص 119، ح 58؛ براي آگاهي از ديگر روايات، ر.ك: دانش نامه عقايد اسلامي، ج8، ص200-207.
2. المعجم الكبير، ج11، ص 178، ح1156.
3. صحيح البخاري، ج5، ص1953، ح 4788.
4. سنن الترمذي، ج5، ص26، ح 2642.
5. المعجم الكبير، ج7، ص128، ح6588.
6. ر. ك: علل الشرائع، ج2، ص348، ح7.
7. صحيح مسلم، ج8. ص2041، 2649.
8. سنن ابي داوود، ج4، ص224، ح4696.
9. صحيح البخاري، ج4، ص1891، ح 5482.
10. مسند ابن حنبل، ج2 ص370، ح5482.
11. مسند الشهاب، ج1، ص 416، ح716.
12. تاريخ دمشق، ج52، ص391، ح11088.
13. ر. ك: ص207، ح5836.
14. التوحيد، ص343-344، ح13.
15. بحارالانوار، ج77، ص179، ح10.
16. نهج البلاغه، خطبه 91.
17. شرح نهج البلاغه، ج6، ص417.
18. سوره السراء، آيه 20.
كتابنامه
– بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
– تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر دمشقي، تحقيق: علي-شيري، بيروت: دارالفكر، 1415ق.
– تفسيرالعياشي، محمد بن سمرقندي (عياشي)، تحقيق: هاشم رسول محلاتي، تهران: مكتبة العلمية، 1380ق.
– التوحيد، شيخ صدوق، تحقيق: هاشم حسني تهراني، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1398ق.
– دانش نامه عقايد اسلامي، محمدمحمدي ري شهري و همكاران، قم :دارالحديث، اول، 1385.
– سنن ابي داوود، سليمان بن الاشعث السجستاني الازدي، تحقيق: محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت: دار احياء السنه النبويه.
– سنن الترمذي، محمدبن عيسي الترمذي، تحقيق: احمد محمدشاکر، بيروت: داراحياء التراث.
– شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن محمد معتزلي(ابن ابي الحديد)، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت: دار احيا التراث، 1387.
– صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل البخاري، بيروت: دار ابن كثير، 1410ق.
– صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج القشيري النيسابوري، تحقيق؛ محمد فؤاد عبدالباقي، قاهره: دارالحديث، 1412ق.
– علل الشرايع، شيخ صدوق، بيروت: دار احياء التراث، 1408ق.
– مسند ابن حنبل، احمد بن محمد شيباني(ابن حنبل)، تحقيق: عبدالله محمد الدرويش، بيروت: دارالفكر، 1414ق.
– علل الشرايع، شيخ صدوق، بيروت: دار احياء التراث، 1408ق.
– مسندالشهاب، محمد بن سلامة (القاضي القضائي)، بيروت: مؤسسه الرسالة.
– المعجم الكبير، سليمان بن احمد اللخمي الطبراني، تحقيق: حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت: دار احياء الثرات العربي، 1404ق.
– نهج البلاغه، محمد بن الحسين الموسوي(شريف رضي)، ترجمه : سيد جعفر شهيدي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1378ش.
منبع: کتاب علوم حديث شماره 49-50