خانه » همه » مذهبی » تحلیل روایت

تحلیل روایت

پرسش فوق از ابعاد گوناگون قابل تحلیل و بررسی است :

یکم. اشکالات و ایرادات

بر این جمله که «حضرت امام رضا(ع) حادثه عاشورا را نسخ فرموده اندو…» ، علاوه بر فقدان هر گونه سند و منبع معتبر، ابهامات و اشکالات متعددی وارد است و با عصمت امام معصوم (ع) و سیره و احادیث معتبر و متعدد امامان معصوم (ع) و از جمله احادیث امام رضا (ع) – که در ادامه می آید- در لزوم تشکیل حکومت اسلامی ، و ضرورت عمل به وظایف الهی در تمامی مسائل فردی و اجتماعی و مقابله با طاغوت و بالآخره تلاش ها و مصائبی که آن بزرگواران در این راه متحمل شدند سازگار نیست .

دوم. ضرورت حکومت اسلام در زمان غیبت امام معصوم (ع )

بر اساس ادله متیقن قرآنی و روایی و عقلی غیر قابل خدشه، حکومت اسلام در هر زمانی از جمله غیبت امام معصوم (ع )ضرورت دارد ، جهت اثبات ضرورت حکومت اسلام در زمان غیبت ابـتـدا، لزوم تـشـکـیـل حـکـومـت اسـلامـى را از دیـدگـاه عـقـل بـیـان مـى کـنـیـم ، آنـگـاه دلائل نقلى آن را با استفاده از روایات معصومین علیهم السلام مطرح خواهیم کرد.
2}الف . دلایل عقلی{2
بـراى اثـبـات ضـرورت تـشـکـیـل حـکـومـت اسـلامـى در عـصـر غـیـبـت از دیـدگـاه عقل بیان چند مقدمه لازم است .
1 ـ انـسـان بـراى رفـع نـیـازهـاى خـود، نـاچار به زندگى اجتماعى و به تبع آن محتاج وضع قانون ، قانونگذار و از همه مهمتر، اجراى آن در جامعه است .
2 ـ هـر چـنـد بـعـضـى از قـوانـین بصورت فردى قابل اجراست ، امّا اجراى بسیارى از قوانین از وظایف فردى خارج است و باید توسط تشکیلات اجرایى در جامعه پیاده شود.
دیـن اسلام نیز مشتمل بر قوانین فردى و اجتماعى است که اجتماعیات آن به مراتب بیش از قوانین فـردى است . مانند: قضاء، حدود، دیات ، قصاص ، جمع آورى خمس و زکات و مصارف آنها، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر در مسایل مهم اجتماعى و بین المللى .
3 ـ احـکـام و قـوانـیـن اسـلام مـحـدود و مـنـحـصـر بـه زمـان و مـکـان خـاصـى نـیـسـت و تعطیل پذیر نمى باشد و در زمان غیبت امام (ع ) نیز اجراى آن ضرورت دارد.
ایـنـک بـا در نـظـر گـرفـتـن آنـچـه ذکـر شـد بـه روشـنـى درمـى یـابـیـم کـه بـدون تـشـکـیـل حـکـومـت اسـلامـى در عصر غیبت امام زمان علیه السلام ، اجراى تمام قوانین و احکام اسلام تشکیل حکومت براى اجراى احکام اسلام ضرورى بود، در زمان غیبت هم چنین ضرورتى وجود دارد و بـه عـبـارت دیـگـر کـیـفـیـت و مـاهـیـت قـوانـیـن اسـلام بـر ضـرورت تشکیل حکومت دلالت دارد.
امـام خـمـیـنـى (رضـوان الله تـعـالى عـلیـه ) ایـن مـطـلب را بـه عـنـوان دلیل مستقلى در جهت لزوم تشکیل حکومت اسلامى بیان کرده و چنین مى فرماید:
(بـا دقـت در مـاهـیـت و کـیـفـیـت احـکـام شـرع درمـى یـابـیـم کـه اجـراى آنـهـا و عـمـل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تاءسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجراء و اداره ، نمى توان به وظیفه اجراى احکام الهى عمل کرد …)(1)
)آنـگـاه مـواردى از احـکـام اسـلامـى را ذکـر مـى کـنـد کـه دلالت بـر لزوم تـشـکـیـل حـکـومـت اسـلامـى دارنـد. بـه عـنـوان مـثـال در احـکـام مـالى چـون ، خـمس ، زکات و سایر مالیاتهایى که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه اى که ریخته است نمایانگر این مطلب است که ایـن احـکـام تـنـهـا بـراى تـاءمـیـن سـادات فـقـیـر یـا دفـع گـرسنگى فقرا نیست ، بلکه براى تشکیل حکومت و تاءمین مخارج ضرورى یک دولت بزرگ اسلامى است . همچنین احکامى که راجع به حـفـظ نـظـام اسـلامـى و دفـاع از تـمـامـیـت ارضـى و اسـتـقـلال مـسلمین است به روشنى بر لزوم تـشـکـیـل حـکومت دلالت دارد و نیز احکام حقوقى و جزایى در بسیارى از موارد باید با نظر حاکم اسلامى اجرا شود و این احکام بدون تاءسیس حکومت اسلامى تحقق پیدا نمى کند.
2}ب . سنّت و روایات{2
ضـرورت تـشـکـیل حکومت اسلامى در عصر غیبت از دیدگاه روایات و سنّت معصومین علیهم السلام نـیـز قـابـل بـحـث اسـت . روایـات بـسـیـارى بـر لزوم تشکیل دولت و حکومت اسلامى تصریح دارد. اینک به بعضى از آنها اشاره مى کنیم :
(اَلاِْمامَةُ نِظامُ الْاءُمَّةِ)(2)
امامت و پیشوایى ، نظام امت است .
از ایـن روایـت نـتـیـجه مى گیریم که هر امت و قومى باید امام و پیشوایى داشته باشد تا نظام جامعه و امت از هم گسیخته نشود و وجود امام و پیشوا باعث نظام جامعه و انتظام امور امّت گردد.
ـ حضرت رضا(ع ) مى فرماید:
ًمـِنَ الْفِرَقِ وَ لا مِلَّةً مِنَالْمِلَلِ بَقَوْا وَ عاشُوا اِلاّ بِقَیِّمٍ وَ رَئیسٍ لِم ا لا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فى اَمْرِالدّینِ وَ الدُّنْی ا فَلَمْ یَجُزْ فى حِکْمَةِ الْحَـکیمِ اَنْ یَتْرُکَ الْخَلْقَ مِمّ ا یَعْلَمُ اَنَّهُ لا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ وَ لا قِوامَ لَهُمْ اِلاّ بِهِ … )(3)
مـا هـیـچ یـک از فرقه ها و ملت ها را نمى بینیم که جز به وجود سرپرست و حاکمى ، به حیات خـود ادامـه داده بـاشـد. زیـرا بـراى امـور دین و دنیا ناگزیر باید سرپرست و رهبرى باشد، بنابراین از حکمت خداوندى به دور است که مخلوقات خود را بدون سرپرست بگذارد، با اینکه میداند وجود چنین شخصى براى آنها ضرورى است … .
علاوه بر این ، در ابواب مختلف فقهى احکامى آمده است که با نگرشى به آنها درمى یابیم که امـامـت و حـکـومـت بـه مـثـابـه جـان و روح آنـهـاسـت . بـه طـور مثال : در خطبه هاى نماز جمعه که یکى از شرایط آن (جماعت ) است ، علاوه بر موعظه و نصیحت مـردم و تـرغـیـب آنـان بـه تـقوى ، مى باید مسائل سیاسى و اجتماعى و امور حکومتى را به مردم گـوشـزد کـرد و در واقـع نـمازى است که ترکیبى از عبادت و سیاست مى باشد و یا جمع آورى زکـات ، اداره و نـظـارت بـر زکـات و بـه مـصرف رساندن آن از وظایف حاکم اسلامى است و لذا هـنـگـامـى کـه از امـام صـادق (ع ) دربـاره حـقـوق کـسـى کـه زکـات جـمـع آورى مـى کـنـد، سـؤ ال کردند، حضرت فرمود:
(مایَرَى الاِْمامُ وَ لا یُقَدَّرُ لَهُ شَىْءٌ)(4)
یعنى هر چه امام و حاکم مسلمین نظر بدهد و قدر معینى مشخص نشده است .
یـا در بـاب خـمـس ، روایـاتـى آمده که اداره و نظارت آن بر عهده حاکم و والى مسلمین است و نیز مساءله حجّ که یک مجمع عظیم مسلمین از اقصى نقاط عالم است ، به گونه اى ملموس و روشن تر بـا حـاکـم و حـکـومـت اسـلامـى مـلازمـت دارد؛ چـنـانـکـه در مـورد حـج از امـام صـادق (ع ) سـؤ ال شد و حضرت فرمود:
(هـر گـاه مـردم حـج را تـعـطـیـل کـنـنـد، بـر امـام واجـب اسـت کـه آنـان را بـه انـجـام حـج وادار کند.)(5)
همچنین در مساءله امر به معروف و نهى از منکر روایات متعددى آمده است که ارتباط تنگاتنگ آن را بـا حـکـومـت اسـلامـى بـیان مى کند و در اغلب موارد اجراى این مهم را تحت نظارت حکومت مى داند؛ زیـرا بـطـور غـالب این دو امر به ایجاد شرایط و زمینه هایى نیاز دارد که یکى از آنها قدرت است و وجود حکومت به منزله ناظر و مجرى و پشتوانه اجرایى امر به معروف و نهى از منکر است و بـسـیـارى از فـقها(6) مساءله ولایت فقیه را در کتاب امر به معروف و نهى از منکر مـورد بـررسـى قـرار مـى دهـنـد و ایـن نـکته نمایانگر ارتباط فوق العاده حکومت و ولایت با این مـسـاءله مى باشد و یا در باب قضاوت که یکى از شؤ ون حکومت است ، مسائلى را مى بینیم که جز در سایه حاکم و حکومت اسلامى حاصل نمى شود؛ بطورى که مى توان گفت وجود قضاوت و احـکام مربوط به آن در فرهنگ اسلامى ، به تنهایى دلیلى محکم بر لزوم حکومت و ولایت است . بـه هـمـیـن شـیـوه ، در ابـواب دیـگـر فـقـهى ، مى توان رابطه مستحکم حکومت با احکام فقهى را دریافت .
سیره پیامبر اکرم (ص ) و على (ع )
شـاهد دیگر، سیره پیامبر(ص ) و حضرت على (ع ) است که بر این امر دلالت دارد. زیرا پیامبر اکرم (ص ) علاوه بر ابلاغ وحى ، حکومت تشکیل داد و خود در راءس مى فرستاد و علاوه بر اینکه خـود بـه قـضـاوت مـى نـشست ، براى بخشها و شهرستانها، قاضى تعیین مى کرد، با گروهها قرار داد و معاهده مى بست و جنگها را فرماندهى مى کرد و براى پس از خود نیز ـ طبق حدیث غدیر و دلایـل دیـگـر ـ خـلیـفـه و حاکم و زمامدار تعیین کرد و این بر ضرورت استمرار حکومت در عصر بـعـد از پـیـامـبـر(ص ) دلالت دارد. بـعـلاوه هـیـچ یـک از مـسـلمـانـان پـس از رحـلت حـضـرت رسـول (ص ) در ایـن کـه حـکـومـت لازم است ، تردید نداشتند و اختلاف تنها در کسى بود که مى بـایـسـت عـهـده دار حـکومت گردد. از این رو در زمان ابوبکر، عمر و عثمان نیز حکومت وجود داشت و حضرت على علیه السلام نیز مدتى حکومت اسلامى را رهبرى کرد.
حاکم اسلامى در عصر غیبت
روشـن اسـت که حق ولایت و حکومت حقیقى از آن خداست و مشروعیت حکومت اسلامى نیز، از جانب خداوند مـتـعـال بـه ثـبـوت رسـیده است . بنابراین ، تنها حکومتى مشروعیت دارد که از سوى خدا بوده و حـاکـم آن ، حـق حـکـومـت و ولایـت را از جانب خداوند گرفته باشد و با توجه به لزوم حکومت در عـصـر غـیـبـت ، مـى بایست در زمان غیبت امام معصوم (ع ) حق حکومت و ولایت به افرادى واگذار شده باشد.
بـه مـنـظـور دسـت یـابـى به خصوصیّات و مشخصات افرادى که در زمان غیبت ، حکومت بر عهده آنهاست ، باید به روایات معصومین (ع ) رجوع کرد. نتیجه اى که از بررسى روایات به دست مـى آیـد، این است که : ولایت و حکومت در عصر غیبت به عهده (فقیه جامع الشرایط) نهاده شده و او هـمـان کـسـى اسـت که باید احکام را اجرا و جامعه اسلامى را رهبرى نماید که در کتب فقهى با عنوان (ولایت فقیه ) مطرح شده است .
منابع:
1- ولایت فقیه ، ( حکومت اسلامى ) ، ص 29 ، انتشارات آزادى .
2- غـررالحـکـم و درر الکـلم ، شـرح جمال الدین محمد خوانسارى ، ج 1 ، ص 274 ، کلمه 1095 ، دانشگاه تهران .
3- علل الشرایع ، ج 1 ، ص 253 ، طبع نجف ؛ و عیون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 101 .
4- وسایل الشیعه ، ج 6 ، ص 144 ، روایات یک و چهار ، طبع بیروت .
5- همان ، ج 8 ، ص 84 .
6- هـمـچـون امـام خـمـیـنـى قـدس سرّه در تحریرالوسیله ، ج 1 ، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر ، ص 433 .

سوم. بررسی شبهات

اگر شما در این زمینه شبهه یا سوالی دارید به صورت مشخص با ذکر دلایل و منابع ، بیان نموده تا بررسی و پاسخ داده شود و اگر قصد انجام تحقیقیقات شخصی یا کلاسی و …دارید می توانید به منابع متعددی که در این زمینه وجود دارد مراجعه نمایید نظیر :
1 . فقه سیاسی ، عمید زنجانی، تهران : امیر کبیر ، ج 2 ( نظام سیاسی و رهبری در اسلام )، صص 172- 194 .
2 . چشم به راه مهدی ، جمعی از نویسندگان ، قم : انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم که جهت سهولت کار بخش هایی از این کتاب در ادامه می آید :

حکومت اسلامی در عصر انتظار

از مباحث مهّم و اساسی در دوره غیبت، بحث حکومت اسلامی و انتظار فرج و ارتباط آن دو با یکدیگر است. بیشتر فقهای شیعه، تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت، ضروری می دانند و بر این باورند که فقهای عادل، باید به این مهم اقدام کنند و اگر یکی ازآنان تشکیل حکومت داد، بر دیگران واجب است که از او پیروی کنند.
در مقابل، شماری اندک برآنند که اقامه حکومت از شؤون امام معصوم است، بنابراین، در عصر غیبت تشکیل حکومت جایز نیست. این تفکّر، که نخست به صورت یک اختلاف نظر فقهی کلامی مطرح بود، در این اواخر رنگ سیاسی به خود گرفت. شماری براساس همین بینش به مخالفت با مشروطه پرداختند(1) و بزرگانی چون: آخوند خراسانى، آیة اللّه مازندرانى، علامه نائینی و… را تخطئه کردند. زیرا این گونه کارها را در عصر انتظار مشروع نمی دانستند. این تفکر چون تضادی با خودکامگی حکّام نداشت، بلکه غیر مستقیم توجیه گر اعمال آنان نیز بود، از سوی آنان حمایت و ترویج شد، تا جایی که پیش از انقلاب اسلامى، هواداران این اندیشه به صورت تشکیلاتی منسجم در آمدند.
این گروه، با تبلیغ این که وظیفه ما در این عصر، انتظار است و بس و ما نباید در کارهای سیاسی دخالت کنیم، با مبارزان و طرفداران راه امام خمینى، مخالفت می کردند. این بینش با القای گفتاری از قبیل این که: از ما کاری ساخته نیست آقا امام زمان(عج) خود باید بیاید و کارها را اصلاح کند، ما موظّف به چنین اموری نیستیم و… روحیّه بی تفاوتى، سکوت و سکون و ظلم پذیری راتقویت می کردند(2).
هر چند با تلاش عالمان آگاه و پیروزی انقلاب اسلامى، این باور غلط، از صحنه بیرون شد و بسیاری از هواداران آن، به صفّ انقلاب و مبارزان پیوستند، ولی این بدان معنی نیست که این تفکّر به کلّی ریشه کن شده و دیگر هیچ هواخواهی نداشته باشد، زیرا هنوز در گوشه و کنار، حتی از سوی برخی از خواص به آن دامن زده می شود. از این روى، بسیاری از دانشوران و صاحب نظران، پس از انقلاب اسلامى، برخی به اجمال و برخی به تفصیل به نقد و بررسی این اندیشه و مبانی آن پرداخته اند(3).
با نگاهی به گفته ها و نوشته های طرفداران این نظریه و دلائلی که بدان استناد کرده اند، می توان گفت که این باور انحرافی از سه راه زیر سرچشمه گرفته است:.
1. برداشت نادرست از روایاتی که گسترش ستم و فساد را از نشانه های ظهور امام زمان(عج) معرفی می کند.
2. استناد به روایاتی که از هرگونه قیامی در عصر غیبت، نهی و به سکوت و سکون و صبر بر بلاها، دعوت کرده است.
3. تفسیر نادرست از امامت و رهبری و تصوّر این که تشکیل حکومت درعصر غیبت، دخالت در قلمرو کار امام معصوم(ع) است.
2}نقد و بررسی{2
در این مقال، با بهره گیری از گفتار بزرگان و با استناد به منابع روایى، سیره معصومین(ع) و… به نقد و بررسی دلائل فوق خواهیم پرداخت:.
فراگیری ستم و فساد از نشانه های ظهور.
در روایات مأثوره از معصومین(ع) آمده است که پیش از ظهور مهدى(ع) ظلم و فساد، جهان را فرا می گیرد، انحراف و کجروی به اوج خود می رسد. بسیاری از گناهان بزرگ رواج می یابد.
پیامبر اسلام می فرماید:.
(المنتظر الّذی یملاء اللّه به الارض قسطاً وعدلاً کما مُلئت جوراً وظلماً.(4).
زمین را خدوند، به وسیله مهدی منتظر(عج) پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ستم و جور شده است.
مضمون جمله فوق از ائمه معصومین(ع) نیز نقل شده است.(5) در برخی از روایاتِ همین باب بعضی از گناهانی که پیش از ظهور رواج پیدا می کند آمده است (6).
برخى، از این گونه روایات، نتیجه گرفته اند که وجود ستم و فساد و حکومتهای خود کامه در جهان، پیش از ظهور مهدى(ع) طبیعی است، بلکه مقدّمه ظهور و فرج آن حضرت است و ما نباید با مقدّمه ظهور آن حضرت مبارزه کنیم.
اینان، با این برداشت،تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت ممنوع اعلام کرده اند؛ زیرا به پندار اینان، هر اندازه دولت اسلامی موفقیت کسب کند، از ظلم و فساد کاسته می شود و ظهور امام(ع) که مشروط به پر شدن زمین از فساد و ستم است، به تأخیرمی افتد!.
پیامدهای زیانبار این برداشت از روایات، تا حدودی روشن است. زیرا بر اساس این تفکّر، امر به معروف ونهی از منکر و دخالت در امور سیاسى، نه تنها جایز نیست که باید با کسانی که به این مسائل می پردازند، مخالفت کرد:.
(آنان اجازه هیچ گونه فعالیت سیاسی خلاف رژیم طاغوتی را به اعضای خویش نمی دادند و تمام فعالیتهای گروههای مبارزاتی مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگى، مردمی و مردود می دانستند و متقابلاً رژیم طاغوت هم هیچ برخوردی جدّی با تشکیلات آنان نداشت.(7).
صاحبان این تفکّر، راه و حرکت امام خمینی را تخطئه می کردند. و ارتباط با امام و یاران او را، گناهی نابخشودنی می دانستند(8).
این برداشت از روایات، به دلایل زیر باطل است:.
به نتیجه این برداشت، هیچ فقیهی نمی تواند ملتزم باشد، زیرا لازمه این تفکّر، تنها عدم مشروعیت حکومت نیست، بلکه هر عمل مصلحانه ای باید از دیدگاه آنان جایز نباشد. از امر به معروف و نهی از منکر در امور جزئی گرفته تا مبارزه با ستم و حکومتهای ستمگر. حال آن که امر به معروف و نهی از منکر، از ضروریات اسلام و بر هر فرد مسلمان، انجام آن واجب است.
افزون بر این، پیامبر گرامی اسلام (ص) در خصوص وظایف منتظران مهدى(ع) می فرماید:.
(طوبی لمن ادرک قائم اهل بیتی و هومقتد به قبل قیامه، یتولّی ولیه، ویتبرّا من عدوّه ویتولی الائمة الهادیه من قبله، اولئک رفقایی و ذوو ودّی ومودّتى، واکرم امّتی علىّ…)(9).
خوشا به حال کسی که به حضور (قائم) برسد و حال آن که پیش از قیام او نیز، پیرو او باشد. آن که با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف است و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست است.
اینان، همنشین و دوستان من، و گرامی ترین امّت در نزد من هستند.
بزرگترین مبارز، علیه ظلم وجوروحکومتهای باطل، خود مهدى(ع) است، پس چگونه ممکن است که جامعه منتظر در این بُعد به اواقتدا نکند و به او مانند نشود.
بنابراین، انسان منتظر، نمی تواند در برابر فساد و ستم و حکومتهای جور بی تفاوت باشد، تا چه رسد به این که مؤیّد آنان باشد.
لازمه این تفکّر این است که قیام و اقدام پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز برای تشکیل حکومت، درست نبوده است؛ زیرا این حدیث، هم از پیامبر(ص) و هم ازدیگر ائمه نقل شده است و مضمون آن نیز، مقیّد به زمان خاصّی نیست. بنابراین، باید تلاشهای ائمه(ع) و حتی پیامبر(ص) را در راه تشکیل حکومت اسلامی منکر شویم، و یا (نعوذ باللّه) آنها را نیز محکوم کنیم؛ زیرا همه اینها حرکتهای اصلاحی قبل از ظهور بوده است. پس برداشت فوق، با سیره قطعیه معصومین(ع) ناسازگار است،زیرا آنان، با این که در انتظار حکومت جهانی مهدى(ع) بودند، لحظه ای از تلاش و کوشش در راه مبارزه با حکومتهای جور باز نمی ایستادند. احادیثی که از على(ع) درباره ظهور مهدى(ع) نقل شده، بیانگر آن است که آن حضرت، با این که در انتظار حکومت جهانی مهدى(ع) بوده، ولی این انتظار، او را از تلاش و مبارزه باز نمی داشته است. برای کسی که اندک آشنایی با تاریخ اسلام داشته باشد، می داند که على(ع) تا آخرین لحظات زندگی در تلاش و مبارزه برای تحقق حکومت حقّ بود و هنوز از جنگ با خوارج نیاسوده بود که در نهروان ایستاد و مردم را به جنگ بامعاویه دعوت کرد(10).
در کوفه نیز، آماده می شد،تا جنگ دیگری را با معاویه ساز کند که به شهادت رسید(11).
پس از شهادت آن حضرت، جریان تشکیل حکومت اسلامی و کوتاه کردن دست جباران از حاکمیت مردم، به عهده امام حسن(ع) قرار گرفت و امام(ع) پس از به وجود آوردن تشکّل نوین در لشگر، به معاویه می نویسد:.
(فالیوم فلیتعجب المتعجب من توثّبک یا معاویه علی امر لست من اهله، لابفضل فی الدّین معروف، ولااثر فی الاسلام محمود… فدع التمادی فی الباطل وادخل فیما دخل فیه الناس من بیعتى، فانّک تعلم انّی احقّ بهذا الامر منک عنداللّه وعند کلّ اوّاب حفیظ.(12).
امروز، جای آن است که از دست اندازی تو بدین مسند، در شگفت فرو روند، چرا که تو، به هیچ روی شایسته این منصب نیستى، نه به داشتن فضیلتی اسلامی و نه به گذاشتن اثری نیک و پسندیده… پس پی گیری باطل را فرو گذار و چونان دیگر مردم، به بیعت من در آى؛ چه، تو خود می دانی که من به خلافت از تو شایسته ترم در نزد خداوند و در نزد هر مسلمان توبه کار و شایسته.
امّا پس از آن که عده ای از فرماندهان وی به معاویه پیوستند و خلل در صف لشکریان پدید آمد و یاران وفادار اندک شدند و جنگ را با آن وضعیت، بی سرانجام دید، صلح و مراقبت بر اعمال معاویه را اصلح دانست و در برابر اعتراض برخی از یارانش فرمود:.
(واللّه ما سلّمت الامر الیه الاّ انّی لم اجد انصاراً ولووجدت انصاراً لقاتلته لیلی و نهارى.(13).
به خدا سوگند! کار را به معاویه وانگذاشتم، مگر به خاطر این که یاوری نداشتم. اگریاورانی داشته باشم، شب و روز با معاویه خواهم جنگید.
امام حسین(ع) نیز، برای برچیدن بساط ننگین و فساد گستر یزیدبن معاویه به پا می خیزد و حماسه بزرگ کربلا را به وجود می آورد. آن حضرت درتبیین گوشه ای از هدفهای خود، از امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با سلطنت ناحقّ یزید، سخن می گوید و رهبری راحقّ خود می شمردو با استناد به سخنان پیامر گرامی اسلامى(ص)، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظیفه همه مسلمانان یاد می کند(14).
دیگر ائمه نیز، با توجّه به شرایط زمانی و مکانى، نه تنها با دستگاههای ظالم مبارزه کردند که مسلمانان را نیز به جهاد بر ضدّ آنان فرا خواندند. بیش از پنجاه روایت در (وسائل الشیعه) و (مستدرک الوسائل) و دیگر کتابهای روایی است که ائمه به شیعیان امر می فرمایند: از پادشاهان وستمگران کناره گیری کنید، به دهان مداحان خاک بریزید، هر کس مدادی برای آنان بتراشد و یا دواتشان را آماده کند چنین و چنان می شود و…(15).
آرى، ائمه(ع) منتظر حکومت جهانی مهدى(ع) بودند. ولی انتظار آنان مسؤلیت ساز بود، نه مسؤولیت بردار. انتظاری که آنان را لحظه ای از تلاش و کوشش برای نابودی دشمن و استقرار حکومت اسلامی باز نمی داشت.
این برداشت، معارض است با آن دسته از روایاتی که از وجود قیامها و حکومتهای حقّ، که پیش از ظهور مهدى(ع) پدیدار می گردند، خبر می دهند:.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید:.
(یخرج اناس من المشرق فیوطّئون للمهدی سلطانه.(16).
مردمی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدى(ع) را فراهم می سازند.
حافظ ابو عبداللّه گنجی شافعى، محدّث معروف اهل سنّت در کتابی که درباره مناقب على(ع) نوشته بابی را با عنوان: (ذکر نصرة اهل المشرق للمهدى(ع» آورده است. وی در این باب حدیث فوق را نقل کرده و در ذیل آن نوشته است:.
(هذا حدیث حسن، صحیح روتَهْ الثقات والاثبات، اخرجه الحافظ ابو عبداللّه بن ماجة القزوینى، فی سننه.(17).
این حدیث، حدیثی است حسن و صحیح که آن راراویان موثق و عالمان حجّت روایت کرده اند، و حافظ ابن ماجه قزوینى، این حدیث را در کتاب سنن خود آورده است.
در برخی دیگر از روایات فریقین،به شکل گرفتن دولت حقّى، پیش از ظهور مهدى(ع)، که تا قیام آن حضرت ادامه پیدا می کند، تصریح شده است:.
امام باقر(ع) می فرماید:.
کانّی بقومٍ قدخرجوابالمشرق، یطلبون الحقّ فلا یعطونه، ثم یطلبونه فلا یعطونه فاذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ما سألوا، فلا یقبلونه، حتی یقوموا، ولا یدفعونها إلاّ الی صاحبکم قتلا هم شهداء اما انّی لو ادرکت ذلک لابقیت نفسی لهذا الامر.(18).
گویا می بینم مردمی را از مشرق، که در طلب حقّ قیام کرده اند، ولی (حاکمان) به آنان پاسخی نمی دهند. پس از مدتى، دوباره قیام می کنند. این بار نیز، به آنان پاسخی داده نمی شود. ولی این مرتبه که وضع را چنین می بینند، شمشیرهای خود را برشانه هایشان می نهند. در این هنگام، آنچه را می خواهند به آنان می دهند. امّا نمی پذیرند و دست به قیام می زنند (و رژیم حاکم را ساقط و حکومتی بر اساس مبانی اسلام تشکیل می دهند) اینان، این حکومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدى(عج» تسلیم نمی کنند. کشتگان این قیام، همه شهید به شمار می آیند. اگر من، آن زمان را درک کنم، خود را برای خدمت مهدى(ع) نگه می دارم.
در سنن ابن ماجه (19)، کنز العمّال (20)، الملاحم والفتن (21)، روایتی نزدیک به مضمون این روایت آمده است، با این تفاوت که این حدیث، از پیامبر اکرم(ص) و از طریق اهل سنّت و آن روایت از طریق شیعه از امام محمد باقر(ع) نقل شده است. هر دو، به این معنی اتفاق دارند که پیش از انقلاب جهانی مهدى(ع)، انقلابی در شرق رخ می دهد که به انقلاب جهانی مهدى، متّصل می شود. سید بن طاووس، این حدیث را به صورتی دقیق تر از کتاب (الفتن) تألیف نعیم بن حمادّ خزاعى (22) که از محدثین بزرگ اهل سنّت است و در قرن دوّم و سوّم هجری می زیسته، نقل کرده است:.
نعیم بن عبداللّه، به سند خود از ابراهیم بن علقمه، از عبداللّه نقل می کند که ما روزی نزد پیامبر اسلام(ص)نشسته بودیم که گروهی از بنی هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پیامبر(ص) به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتی در چهره اش نمایان شد. اصحاب علّت ناراحتی را پرسیدند، حضرت چنین توضیح داد:.
(انّا اهل بیت اختار اللّه لنا الاخره علی الدّنیا وانّ اهل بیتی هولاء یلقون بعدی بلاء وتطریداً وتشریداً حتی یاتی قوم من هِهنا نحو المشرق اصحاب رایات سود یسألون فلا یعطونه مرّتین او ثلاثاً فیقاتلون فینصرون فیعطون ما سألوا فلا یقبلونها حتی یدفعونها الی رجلٍ من اهل بیتی فیملاء الارض عدلا کما مَلَوُها ظلما، فمن ادرک ذلک منکم فلیاتهم ولو حبوا علی الثلج فانّه المهدى.(23).
ما خاندانی هستیم که خداوند برای ما، آخرت را بر دنیا برگزیده، واینان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگی و دوری و تبعید از وطن می گردند و این سختیها، ادامه می یابد، تا زمانی که مردمی از مشرق زمین قیام می کنند. آنان که اصحاب پرچمهاىِ سیاه هستند. در آغاز قیام، خواسته مردم از حکومت، حقّ است، ولی سردمداران حکومت زیر بار نمی روند، دو یا سه بار قیام با این انگیزه صورت می گیرد، تا این که مردم به مبارزه خود ادامه داده و حکومت تسلیم خواسته های آنان می گردد، ولی این بار، مردم نمی پذیرند.
و حکومت جدیدی براساس حقّ تشکیل می دهند و این حکومت تداوم می یابد.
تااین که مردم آن را به مردی از خاندان من تحویل می دهند و او زمین را پر از عدل می کند، همان گونه که پر از ظلم کرده اند. پس اگر کسی از شماآن زمان را درک کند، باید به آن مردم بپیوندد، هر چند سینه خیز روی برف برود، چون او مهدى(ع) است.
گروهی احادیث فوق را بر قیام و نهضت امام خمینی حمل کرده اند و جمهوری اسلامی را زمینه ساز حکومت مهدى(ع) شمرده اند(24).
در روایتی دیگر، قیام یمانی از نشانه های قیام قائم خوانده شده و پرچم او، پرچم هدایت و مردم نیز، به یاری او دعوت شده اند.
امام باقر می فرماید:.
(… ولیس فى رایات رایة اهدی من الیمانی هی رایةهدی لانّه یدعو الی صاحبکم، فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکلّ مسلم، واذا خرج الیمانی فانهض الیه، فانّ رایته رایة هدی ولایحلّ لمسلم ان یتلوی علیه، فمن فعل ذلک فهو من اهل النّار، لانّه یدعو الی الحقّ والی طریق مستقیم.(25).
هیچ یک از پرچمهای برافراشته شده (پیش از ظهور امام زمان(ع» هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست. پرچم او، پرچم هدایت است. زیرا او، مردم را به حکومت امام زمان(ع) فرا می خواند. به هنگام خروج یمانى، فروش سلاح بر مردم و هر مسلمان حرام است. هنگامی که یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است. برای هیچ مسلمان روا نیست که با او مخالفت کند. مخالف او در آتش است، زیرا یمانی مردم را به حقّ و صراط مستقیم دعوت می کند.
از روایات فوق، استفاده می شود که پیش از قیام قائم، قیامهایی صورت می گیرد و مردم باید در آن قیامها شرکت کنند.
روایاتی که دلالت بر فراگیر شدن ظلم در هنگام ظهور مهدى(ع) می کنند، به این معنی نیستند که همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هیچ فرد و یا گروه صالحی در آن هنگام یافت نمی شود که از حقّ طرفداری کند که در نتیجه، فراگیر شدن ظلم و فساد جبری باشد و مبارزه با آن غلط و مبارزه با مقدمه ظهور فرج! زیرا به تعبیر قرآن، به هنگام ظهور مهدى(ع) افراد صالح و مستضعف وجود دارند که آنها وارث حکومت زمین، به رهبری آن حضرت می شوند.(26)روایات زیادی نیز بر این معنی دلالت دارند(27). بنابراین، این برداشت با این دسته از آیات و روایات تعارض دارد.
دراحادیث یاد شده،تکیه برفراگیر شدن ظلم است، نه فراگیر شدن کفر و بی دینى. یعنی چنان نیست که در هیچ جا اهل اعتقاد و دین یافت نشوند.پس همان گونه که از ظاهر این روایات استفاده می شود، مراد از جمله: (مُلئت ظلماً وجوراً.) ظلم طبقه حاکمه است، زیرا لازمه ظلم، وجودمظلوم است، بنابراین، به هنگام ظهور مهدى(ع)، ظلم طبقه حاکم در ابعاد گوناگون شدّت می یابد و فراگیر می شود و قیام مهدى(ع) برای حمایت از مظلومان است:.
(مسلمانان در آخر الزمان، به وسیله مهدى(ع)، از فتنه ها و آشوبها خلاصی می یابند، همان گونه که در آغاز اسلام از شرک و گمراهی رهایی یافتند.(28).
باتوجه به این معنى، این احادیث، به هیچ روی مسؤولیت مبارزه با فساد و ستم و جانبداری از حقّ و عدالت و همچنین تشکیل حکومت اسلامی را نفی نمی کنند.

ممنوعیت قیام در عصر غیبت

از جمله روایاتی که برای مشروع نبودن تشکیل حکومت در عصر غیبت، مورد استفاده واقع شده اند، روایاتی است که به ظاهر قیام مسلحانه راپیش از ظهور مهدى(ع) منع می کنند و تاکید دارند که این گونه قیامها به ثمر نمی رسند. روایات یاد شده را شیخ حرّ عاملی در (وسائل الشیعه) و محدّث نوری در (مستدرک الوسائل) گرد آورده اند. برای پاسخ به شبهه فوق، به دسته بندی روایات یاد شده می پردازیم و از هر کدام نمونه ای نقل و سپس به نقد آن می پردازیم:.
1. برخی از این روایات، به طور عامّ، هر نوع قیام و بر افراشتن هر پرچمی را پیش از ظهور حضرت حجّت(ع) محکوم می کنند و پرچمدار آن را طاغوت و یا مشرک معرّفی می کنند.
امام صادق(ع) می فرماید:.
(کلّ رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون اللّه).(29).
هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که در برابر خدا پرستش می شود.
امام باقر می فرماید:.
(هر پرچمی پیش از پرچم مهدى(ع) بلند شود، پرچمدار آن طاغوت است.(30).
2}نقد و بررسی{2
برافراشتن پرچم، کنایه از اعلان جنگ با نظام حاکم و تلاش برای تأسیس حکومت جدید است.
(طاغوت) یعنی انسانی که به حدود الهی تجاوز کرده و می خواهد که مردم حاکمیت او را در برابر حاکمیت خداوند بپذیرند.
واژه (طاغوت) و جمله: (یعبد من دون اللّه) در دو حدیث فوق، به خوبی بیانگر آن است که مقصود از (پرچم برافراشته شده پیش از قیام قائم) پرچمی است که در مقابل خدا و رسول و امام(ع) بر افراشته گردد و برافرازنده در مقابل حکومت خدا حکومتی تأسیس کند و در پی آن باشد که به خواسته های خود، جامه عمل، بپوشاند. بنابراین، نمی توان شخص صالحی که برای حاکمیت دین، قیام و اقدام کرده، طاغوت خواند؛ زیرا در این صورت، چنین پرچمى، نه تنها در مقابل پرچم قائم بر افراشته نشده که در مسیر و طریق وجهت او خواهد بود.
بر این سخن گواه از سخن معصوم داریم، از جمله:.
امام محمد باقر(ع) می فرماید:.
(وانّه لیس من احد یدعو الی ان یخرج الدجّال اِلاّ وسیجد من یبایعه ومن رفع رایه ضلاله فصاحبها طاغوت.(31).
هیچ کس مردم را تا خروج دجّال فرا نمی خواند، مگر این که افرادی یافت می شوند که با او بیعت کنند. هر کس پرچم گمراهی برافراشت، صاحب آن طاغوت است.
در این روایت، امام(ع) با قید (ضلالت) برای (رایة) آن قیام کننده ای را طاغوت خوانده است که پرچم گمراهی برافرازد.
مؤیّد دیگر، صحیحه عیص بن قاسم است. امام(ع) در این روایت قیامها را به دو دسته تقسیم می فرماید:.
قیامهایی که جلوداران آنها به خود دعوت می کنند.
قیامهایی که برای مقابله با باطل و اقامه حقّ صورت می گیرد.
امام(ع) قیامهای دسته دوّم را تأیید می کند و قیام (زیدبن على) و مانند وی را از این نوع می داند و به پیروان خود هشدار می دهد که هر قیامی را به قیام زید قیاس نکنند، تا به گمراهی دچار نشوند:.
(هنگامی که کسی برای قیام به سوی شما آمد، توجّه کنید که برای چه هدفی قیام می کنید. نگویید که زید هم خروج کرد. زید، مردی عالم و راست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوی ریاست و حاکمیت خویش دعوت نکرد، بلکه به آنچه رضای آل محمّد(ص) است، فرا خواند. و اگر پیروز می شد، به عهد خود وفا می کرد، او، برای شکستن قدرت طاغوتی بنی امیه قیام کرد؛ امّا آن که امروز قیام کرده است (محمّد بن عبداللّه) شما را به چیز دیگر می خواند. ما شهادت می دهیم که به دعوت او راضی نیستیم. او امروز، از ما پیروی نمی کند، تا چه رسد به روزی که پرچمها برای او بسته شود.(32).
در روایت بالا، امام(ع) قیام زیدبن على(ع) و مانند او را که داعی به حقّ هستند، تأیید می کند و قیامهای اشخاصی چون: محمدبن عبداللّه (33)، که مردم را به خود فرا می خوانند، محکوم می کند.
گواه دیگر این که: ائمه(ع) قیام حسین بن على، شهید فخّ را که در زمان حکومت هادى، برادر هارون الرشید، انجام گرفته تأیید کرده اند.
بنابراین، قیام زیدبن علی و شهید فخّ و نهضتهایی از این دست را، نمی توان از نمونه های طاغوت شمرد.
افزون براینها، اگر با استناد به این روایات، هرگونه قیام و نهضتی را محکوم و غیر مشروع بدانیم، این گونه برداشت، با روایات جهاد، امر به معروف و نهی از منکرو همچنین با سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) تعارض دارد و در مقام تعارض، باید از این روایات صرف نظر کرد.
همچنین در گذشته، روایاتی را که از فریقین نقل کردیم که پیامبر(ص) و ائمه(ع) به برخی از قیامهای پیش از قیام قائم(ع) اشاره کرده و آنها را تأیید کرده اند(34).
با توجّه به آنچه آوردیم، معنای حدیث این است که: هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود و رهبر آن مردم را به سوی خود فراخواند، صاحب این چنین پرچمى، طاغوت است.
اما اگر شخص صالحی در دوره غیبت قیام کند، به نیابت از امام(ع)، تشکیل حکومت دهد، بدون تردید، مشمول این روایات نخواهد بود.
2. روایاتی که بیانگر ناکامی و موفق نشدن قیامهای پیش از قیام مهدى(ع) است. این دسته از روایات، در ضمن،اشاره دارند بر مشروع نبودن تلاش برای ایجاد حکومت اسلامى. زیرا قیامی که بدون ثمر باشد، از دیدگاه عقل و عقلا ناپسنداست.
امام سجاد می فرماید:.
(واللّه ما یخرج احد منّا قبل خروج القائم، الاّمثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصبیان.(35).
به خدا سوگند، هیچ یک از ما، پیش از قیام قائم خروج نمی کند، مگر این که مَثَل او، مانند جوجه ای است که پیش از محکم شدن بالهایش از آشیانه پرواز کرده باشد. در نتیجه کودکان او را گرفته و با او به بازی می پردازند.
(ما خرج ومایخرج منّا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلما او ینعش حقّاً اِلاّ اصطلمته البلیه وکان قیامه زیادة فى مکروهنا وشیعتنا.(36).
هیچ کس از خاندان ما، تا قیام قائم، برای دفع ستم و یا زنده کردن حقّ خروج نکرده و نمی کند، مگر این که باعث افزایش گرفتاری ما و شیعیان ما می گردد.
از این دو روایت نتیجه گرفته اند که قیام برای تشکیل حکومت اسلامى، نه تنها بی نتیجه است، که گرفتاری و ناراحتی اهل بیت(ع) را نیز در پی دارد. بنابراین، باید از تشکیل حکومت اسلامى، پیش از قیام مهدى(ع) چشم پوشید.استناد به دو روایت بالا و مانند آن از جهاتی باطل است:.
این دو روایت، در صدد این نیستند که اصل جواز قیام را ردّ کنند، بلکه پیروزی را نفی می کنند. زیرا اگر نفی جواز کنند، قیام امام حسین(ع) را در برابر یزید و همچنین قیام زید بن علی و حسین بن علی شهید فخ و… را محکوم کرده اند، با این که بدون تردید، این قیامها مورد تأیید ائمه(ع) بوده است.
عدم پیروزی قیام، دلیل بر نفی تکلیف به قیام نیست.
مثلاً در جنگ صفّین، شایع شد که معاویه مرده است. این خبر باعث شادی مردم شد. امّاعلى(ع) در مقابل شادی مردم فرمود:.
(والّذی نفسی بیده لن یهلک حتّی تجتمع علیه الامّه، قالوا: فبم تقاتله قال: التمس العذر فیما بینی وبین اللّه تعالى.(37).
سوگند به آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، معاویه هلاک نمی شود، تا مردم بر او هماهنگ شوند.از آن حضرت سؤال کردند: بنابراین، پس چرا با او می جنگید، امام فرمود: می خواهم بین خود و خدایم عذر داشته باشم.
به روایت دیگر، مردی از شام به کوفه آمد و از مرگ معاویه خبر داد.
على(ع) به او فرمود:.
(انت شهدت موته قال: نعم وحثوت علیه، قال: انّه کاذب، قیل: وما یدریک یا امیرالمؤمنین انّه کاذب قال: انّه لایموت حتی یعمل کذا و کذا – اعمال عملها فی سلطانه – فقیل له: فلم تقاتله وانت تعلم هذا، قال: للحجّه.(38).
آیا تو بر مرگ معاویه شاهد بودى.
گفت: بله، من خود خاک بر قبر او ریختم.
على(ع) فرمود: این مرد دروغگوست.
گفته شد: ای امیر مؤمنان از کجا می دانی که این شخص دروغ می گوید.
على(ع) فرمود: معاویه نمی میرد تا این گونه و آن گونه عمل کند.
و اعمالی که او در مدّت حکومت خود انجام می دهد یادآوری کرد.
به آن حضرت گفته شد: بنابراین، چرا با او می جنگى على(ع) فرمود: برای اتمام حجّت و انجام وظیفه با او می جنگم.
این روایات، بیانگر این معنی هستند که انسان مسلمان، باید به تکلیف خود عمل کند و نباید انتظار داشته باشد، حتماً به نتیجه مطلوب برسد. در هر برهه ای از زمان، با مطالعه و دقت همه جانبه، آنچه را وظیفه خود می بیند، بدون توجیه گری و راحت طلبی انجام دهد. حال،یا به نتیجه مطلوب می رسد، یا نمی رسد. درهر صورت تکلیف خود را انجام داده است.
و باید با ستمگران ستیزید و به داد مظلوم رسید وبرای از بین بردن ستم و حکّام ستمگر و برپا داشتن عدل و داد و حکومت اسلامى، تلاش ورزید، هر چند به آن نتیجه ای که از این اقدامات انتظار هست، نرسید.
امکان دارد مقصود از جمله (منّا اهل البیت) و (احد منّا) تنها ائمه معصومین(ع) باشند؛ زیرا شیعیان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ایشان با توجه به شرایط حاکم بر آن زمان، می خواستند با اخبار غیبی آنان را قانع کنند که هر کس از ما پیش از قیام قائم خروج کند، به علت نبود امکانات لازم، پیروز نخواهد شد و مصلحت اقتضا می کند که خروج مسلحانه نداشته باشند.
چنان که اشاره شد، در برخی از روایات، به قیامهایی پیش از قیام قائم بشارت داده شده است که زمینه ساز حکومت مهدى(ع) هستند. بدون تردید زمینه سازی آنها به لحاظ موفقیت آن قیامهاست. افزون بر این که ایجاد آمادگى، خود بزگترین ثمره این قیامهاست.
اگر بگوییم این روایات در صدد نهی از قیام و مبارزه با ستم و فسادند، با آیات جهاد و امر به معروف ونهی از منکر و همچنین با سیره ائمه معصومین(ع) ناسازگارند، از این روى، باید به دور افکنده شوند.
3. دسته سوّم از روایاتی که برای مشروع نبودن تلاش در راه ایجاد حکومت اسلامی در دوره غیبت، بدانها استناد کرده اند روایاتی هستند که به سکوت و سکون، فرا می خوانند و از مشارکت در هر قیام و مبارزه اى، پیش از تحقق نشانه های ظهور، باز می دارند.
امام صادق(ع) می فرماید:.
(یا سدیر الزم بیتک وکن حلسا من احلاسه واسکن ما سکن اللیل والنّهار، فاذا بلغک انّ السفیانی قد خرج فارحل الینا.(39).
ای سدیر! در خانه بنشین و به زندگی بچسب. آرامش داشته باش تا آن هنگام که شب و روز آرام هستند، امّا هنگامی که خبر رسید که سفیانی خروج کرده به سوی ما بیا، اگر چه با پای پیاده باشد.
یا می فرماید:.
(خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحة والسّفیانی والخسف وقتل نفس الزکیه والیمانى.
فقلت: جعلت فداک، ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذه العلامات، انخرج معه.
قال: لا…)(40).
پنج نشانه پیش از قیام قائم وجود دارد: صیحه و ندای آسمانى، خروج سفیانى، و فرو رفتن (لشگر سفیانی در سرزمینی به نام بیداء) کشته شدن نفس زکیّه، خروج یمانى.
عمر بن حنظله می گوید: از آن حضرت سؤال کردم اگر شخصی ازخاندان شما پیش از این نشانه ها قیام کند، آیا ما نیز با او قیام و خروج کنیم.
آن حضرت فرمود: نه.
در حدیثی دیگر امام باقر(ع) به جابر فرمود:.
(الزم الارض ولا تحرک یداً ولا رجلاً حتی تری علامات اذکرها لک – وما اراک تدرکها – اختلاف بنی فلان، ومناد ینادی من السماء ویجیئکم الصوت من ناحیة دمشق…)(41).
ای جابر! آرامش خود را حفظ کن و دست و پایت را حرکت نده تا نشانه هایی که برایت می گویم ببینی (هر چند گمان نمی کنم تا آن زمان زنده باشى) اختلاف بنی فلان و ندا دهنده ای که از آسمان ندا می دهد و صدایی که از سوی دمشق بلند خواهد شد.
گفته شده که مقتضای این روایات منحصر به سدیر، عمر بن حنظله و جابر نیست، بلکه بر همه واجب است که تا خروج سفیانی ودیگر نشانه ها و بالاخره تا قیام قائم (عج) سکوت کنند و از قیام و خروج خودداری کنند.
پاسخ: الغای خصوصیّت و تعمیم حکم به همه افراد، در همه زمانها متوقف است بر این که ما علم داشته باشیم به این که شخص خاصّ و یا مورد خاصّی مورد نظر امام نبوده است.
در روایات بالا نه تنها چنین علمی نداریم که خلاف آن برای ما ثابت است.
از باب نمونه به ویژگیهای سدیر و حالات او اشاره می کنیم:.
با نگاهی به تاریخ و دیگر روایات می یابیم که سدیر، فردی بوده که همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است و او می پنداشته که شرایط قیام و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامى، برای امام(ع) وجود دارد و به همین دلیل، همواره منتظر قیام و خروج آن حضرت بوده است. حضرت در بیان فوق، نبود امکان قیام و تشکیل حکومت ظاهری را به ایشان گوشزد کرده است و به وی و افرادی مانند وى، که تحت تأثیر احساسات غلط قرار گرفته اند. سفارش می کند: بهتر است که در خانه بنشینند.
گواه بر این سخن، حدیثی است که خود وى، از امام صادق(ع) نقل می کند:.
(بر امام صادق(ع) وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: به خدا سوگند، نشستن برای شما روا نیست. حضرت فرمود: چرا ای سدیر گفتم: به خاطر یاران و پیروانی که دارید. به خدا سوگند، اگر امیرالمؤمنین(ع) به اندازه شما پیرو داشت، قبایل تیم و عدی در خلافت طمع نمی ورزیدند.حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه است.
گفتم: صد هزار.
حضرت فرمود: صد هزار.
گفتم: بله، بلکه دویست هزار.
فرمود: دویست هزار.
گفتم: بله و بلکه نصف دنیا.
حضرت ساکت شد و پس از لحظه ای فرمود: آیا می توانی همراه ما به ینبع (محلّی نزدیک مدینه) بیایى… حضرت در آن مکان به پسر بچه ای که چند بزغاله می چرانید نگاه کرد و فرمود:.
اگر من به اندازه اینها (شیعه) داشتم، سکوت را روا نمی دانستم.(42).
سدیر می گوید: آنها را شماره کردم، شمار آنها هفده رأس بود.
از این روایت، حدود ادراک سدیر، در این گونه مسائل مشخص می گردد. ضمناً مراد از شیعه در روایت فوق، تنها کسانی نیستند که نامی از شیعه داشته باشند بلکه مراد شیعه واقعی است، یعنی کسانی که تا مرز شهادت همراهند و اینان در آن زمان، اندک بوده اند.
در روایت دیگر، معلّی بن خنیس می گوید:.
(نامه عبدالسّلام و سدیر را با نامه های دیگر افراد خدمت امام صادق(ع) بردم، در زمانی که صاحب پرچمهای سیاه (ابو مسلم خراسانى) قیام کرده و هنوز آثار حکومت بنی عباس ظاهر نشده بود. در آن نامه ها نوشته بود که ما پیش بینی می کنیم که امر خلافت به شما واگذار گردد، شما چه نظر دارید، حضرت با عصبانیت نامه ها را به زمین زد و فرمود: من امام اینان نیستم. آیا نمی دانند که سفیانی باید کشته شود.(43).
از این روایت نیز استفاده می شود که سدیر و دیگر دوستان او، به خاطر آگاه نبودن از اهداف و مقاصد ابومسلم، پنداشته بودند که وی برای باز گرداندن خلافت به امام(ع) قیام کرده است، غافل از این که ابومسلم، گرچه به ظاهر مردم را به اطاعت فردی از بنی هاشم فرا می خواند. ولی از سوی ابراهیم عباسی به سامان دادن خراسان گماشته شده بود و پس از کشته شدن ابراهیم، مردم را به خلافت برادرش، عبداللّه سفاح، دعوت می کرد.
در هر صورت، با توجه به مطالب بالا و دیگر مطالبی که درباره سدیر و خصوصیات او آمده است، ما نمی توانیم از روایتی که او را ملزم می کند در خانه بنشیند الغای خصوصیت کنیم و بگوییم: وظائف همه، حتی در عصر غیبت سکوت و خانه نشینی است.
افزون بر این، آیا با این روایت می توان از همه آیات و روایات و همچنین حکم عقل که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا و مبارزه با حاکمان ستم، دلالت دارند، دست برداشت.
روایت حنظله نیز همانند روایت سدیر، درباره قضیّه خاصّی است. گواه بر این، این که امام(ع)، عمر بن حنظله و افراد دیگری همانند وی را، از خروج با یکی از سادات اهل بیت نهی کرده است. یعنی فرد مشخصی مطرح بوده و امام از همراهی با او نهی کرده است. ذیل روایت دلالت دارد که آن شخص، ادّعای مهدویت داشته و امام(ع) با ذکر نشانه های ظهور، ادّعای آن شخص را رد کرده و یادآور شده که هر کس از اهل بیت، پیش از این نشانه ها قیام کند، آن قائم موعود، نیست.
این حدیث و مانند آن، در واقع می خواهند جلو سوء استفاده برخی از سادات علوی را که به عنوان مهدی موعود قیام می کردند و به افرادی مانند: سدیر و عمر بن حنظه و جابر و… بفهمانند که فریب اینان را نخورند.
با توجّه به آنچه آوردیم، پاسخ روایت جابر و همچنین روایات دیگری که در(مستدرک الوسائل) آمده از قبیل: روایت چهارم، پنجم، هفتم و هشتم باب دوازدهم (44)، روشن شد.
4. از روایاتی که بر مشروع نبودن ایجاد حکومت اسلامی در دوره غیبت، بدان استناد شده، روایاتی است که به صبر دعوت کرده اند و از شتاب، نهى. در برخی از این روایات آمده است که انسان مسلمان، پیش از فرا رسیدن موعد فرج و زوال ملک ظالم، نباید خود را به زحمت بیندازد و به دنبال برقراری حکومت عدل باشد.
انسان مسلمان، در دوره غیبت. اگر نیّت جهاد داشته باشد، ثواب جهاد به او داده خواهد شد:.
على(ع) می فرماید:.
(الزموا الارض واصبروا علی البلاء ولاتحرکوا بایدیکم وسیوفکم فی هوی السنتکم ولاتستعجلوا بما لم یعجله اللّه لکم فانّه من مات علی فراشه وهو علی معرفة حقّ ربّه وحقّ رسوله واهل بیته مات شهیداً ووقع اجره علی اللّه واستوجب ثواب ما نوی من صالح عمله وقامت النیّة مقام اصلاته لسیفه فانّ لکلّ شىٍ مدّةً واجلاً.(45).
به زمین بچسبید و بر بلاها صبر کنید دستها و شمشیرهایتان را در جهت خواستهای زبانتان به حرکت در نیاورید و نسبت به آنچه خداوند برای شما در آن عجله قرار نداده، عجله نکنید. اگر کسی از شما در رختخواب بمیرد، امّا نسبت به خدا و رسول و اهل بیت رسول شناخت و معرفت داشته باشد، شهید از دنیا رفته و اجر او با خداست و آنچه را از اعمال نیک نیّت داشته، پاداشش را خواهد برد و همان نیّت خیر او در ردیف به کار گرفتن شمشیر است. بدانید که برای هر چیز مدّت و سرآمدی است.
یا پیامبر(ص) به على(ع) سفارش می فرماید:.
(انّ ازالة الجبال الرواسی اهون من ازالة ملک لم تنقض ایّامه.(46).
کندن کوههای محکم و برافراشته شده آسان تر از نفی حکومتی است که هنوز روزگار آن پایان نیافته است.
امام صادق(ع) می فرماید:.
(الغبرة علی من آثارها، هلک المحاصیر، قلت: جعلت فداک وما المحاصیر قال: المستعجلون، اما انّهم لمن یریدوا اِلاّ من یعرض لهم… یا ابا المرهف، قلت: لبیک قال: اتری قوماً حبسوا انفسهم علی اللّه عزّ ذکره لایجعل لهم فرجا بلی واللّه لیجعلن اللّه لهم فرجا.(47).
گرد و غبار به ضرر کسی است که آن را بر انگیخته است. اسبهای چموش مغرور، هلاک می شوند.
عرض کردم: فدایت شوم، اسبهای چموش چه کسانی هستند.
فرمود: کسانی که شتاب می کنند. آنان کسانی را دستگیر می کنند که در معرض دید آنها باشند و یا با آنان برخوردی داشته باشند…
سپس فرمود: ای ابو المرهف!.
گفتم: بله.
فرمود: آیا دیده ای جمعیتی که جان خود را وقف راه خدا کرده باشند. خداوند برای آنان فرجی قرار نداده باشد بلى، به خدا سوگند خداوند برای آنان فرجی قرار داده است.
پاسخ: بدون تردید سخنان على(ع)، در ارتباط با مورد خاصّ و شرایط ویژه است.
در گذشته یاد آور شدیم که جهاد، همانند دیگر امور، متوقف برتهیّه مقدمات و امکانات است وشتابزدگی در آن، پیامدهای ناگواری را در پی دارد. امام على(ع) در بیان فوق، به همین معنی اشاره می کند.
ابن ابی الحدید، در تفسیر سخن فوق می نویسد:(امام على(ع)، با کلام فوق بر آن نیست که کوفیان را از جنگ با اهل شام باز دارد، زیرا امام، همواره، آنان را از سستی و کوتاه آمدن در جنگ با شامیان سرزنش کرده است، بلکه شماری از یاران امام(ع) بر آن بودند که فساد و نفاق گروهی از کوفیان را افشاء کنند. على(ع) برای جلوگیری از تفرقه و ایجاد اختلاف داخلی در ارتشِ خود، آنان را از این کار، در آن شرایط بازداشت و فرمود: بنشینید و بر بلاها صبر کنید.(48).
چگونه ممکن است شخصیتی که آن همه خطبه در تشویق به جهاد و مبارزه با ستمگران دارد، مردم را به سکوت و گوشه نشینی در مقابل ظلم و فساد دعوت کند.
او که می فرماید:.
(زشت باد رویتان، که هدف تیرهای دشمن قرار گرفته اید. به شما هجوم می آورند به آنها هجوم نمی برید. باشما می جنگند، با آنان نمی جنگید. معصیت خدا می شود و شما بدان رضایت می دهید(49).
در حدیث دوّم نیز، هدف رسول گرامی اسلام(ص) این نیست که رو در رویی با پادشاهان به نتیجه نخواهد رسید؛ چرا که مسلمانان صدر اسلام، بسیاری از قدرتهای حاکم محلّی و جهان را ساقط کرده اند و ما دیده ایم بسیاری از انقلابها از جمله انقلاب اسلامی ایران در برابر نظامهای طاغوتى، به موفقیت رسیده است.
از سوی دیگر، این روایت در صدد تحریم مبارزه علیه ستمگران نیست وگرنه قیام على(ع) و امام حسن(ع) در مقابل معاویه و قیام امام حسین(ع) در مقابل یزیدبن معاویه، صحیح نبود.
بنابراین، پیامبر(ص)، در این سخن، سنگینی کار ولزوم امکانات مورد نیاز، برای درگیری با حکومتهای خودکامه را یادآوری کرده است. همان گونه که از جای کندن کوهها به آسانی ممکن نیست و نیاز به امکانات و صرف وقت کافی دارد، مبارزه با ستمگران؛ بویژه آنان که پایه های حکومت خود را محکم کرده اند نیز، آن چنان است. بر فرض اگر امید چندانی هم به پیروزی نبود، باز وظیفه مردم در مبارزه با ستم و فساد به حال خود باقی است.
از روایت سوّم استفاده می شود که برخی از افراد علیه حکومت بنی امیّه قیام کرده بودند و حکومت نیز در پی آنان بود.
ابی المرهف نیز، ترس آن داشت که بنی امیّه او را دستگیر کنند. امام در این گفتار، خواسته اند که ترس وی را از بین ببرند. آن گاه امام از هلاکت فرد شتابزده، یعنی کسی که احساسات زودگذر او را به قیام و اقدام واداشته است، خبر می دهد.
در هر صورت، این روایت در مقام منع از دفاع در مقابل هجوم دشمنان و یا منع از ایجاد حکومت اسلامی در صورت توان و وجود شرایط آن نیست.
اگر در این روایات آمده که شتاب نکنید، به معنای صبر بر ظلم و سکوت در برابر از بین بردن دین و آثار دین و پذیرش سلطه جباران و تسلّط آنان بر دین و نوامیس مردم نیست، بلکه این احادیث به معنی شتاب نکردن در رسیدن به دولت حقّه جهانی است. شیعیان براساس روایاتی که از پیامبر(ص) رسیده بود، منتظر فردی از اهل بیت برای نجات و تشکیل دولت حقّ بودند و به شکلهای گوناگون این انتظار را اظهار می کردند و گاهی هم از روی اعتراض به ائمه(ع) گفتند: چرا قیام نمی کنید و ستمگران را به جای خود نمی نشانید. آنان از ائمه(ع) انتظار داشتند که به عنوان موعود، قیام کنند. ائمه(ع) نیز، با توجّه به چنین ذهنیاتی می فرمودند:.
(این توقع شما، پیش از موقع است. آن قیام را نشانه هایی است که پیش از پدید آمدن آنها قیام به عنوان مهدی موعود(ع)، درست نیست.).
ائمه(ع) در این روایات، تن دادن به ستم را سفارش نمی کنند، بلکه آنان، با طرح این روایات، شیعیان را از شتاب و این که هر قیامی را قیام موعود تلقی کنند، بر حذر داشته اند. از این روى، این روایات، به هیچ روی در صدد منع از قیامهایی که از سوی مصلحان، برای مبارزه با ستم و تشکیل حکومت اسلامی به منظور آماده سازی برای قیام حضرت مهدى(ع) صورت می گیرد، نیست.
5. برخی از روایات، به طور عموم و بعضی دیگر در دوره غیبت، شیعیان را به تقیّه دعوت می کنند.
امام رضا(ع) می فرماید:.
(لا دین لمن لاورع له ولاایمان لمن لاتقیّه له وان اکرمکم عنداللّه اعلمکم بالتّقیة، قیل یابن رسول اللّه، الی متى، قال: الی قیام القائم فمن ترک التّقیة قبل خروج قائمنا فلیس منّا(50).
کسی که از گناهان پرهیز ندارد، دین ندارد. همچنین کسی که از تقیّه استفاده نمی کند، ایمان ندارد. گرامی ترین شما در نزد خداوند، داناترین شما به تقیّه است.
گفته شد: ای پسر رسول خدا(ص)! تقیّه تا چه زمانی لازم است فرمود: تا قیام قائم. هر آن که پیش از خروج قائم ما، تقیّه را ترک کند، از مانیست.
روایت دیگری نیز مفضّل از امام صادق(ع) نقل کرده است و در آن روایت نیز امام(ع) رفع تقیّه را بستگی به قیام قائم(ع) می داند(51).
با استناد به این روایات، گفته شده است که دخالت در سیاست و مخالفت با حکومتهای ستم پیشه خلاف تقیّه است؛ بنابراین، جایز نیست (52).
در این که در مبارزه با دشمن لازم است از تقیه و اصول مخفی کاری استفاده کرد، تردیدی نیست و امّا به نام تقیّه، مسؤولیتهای اجتماعی را کنار گذاشتن و تا ظهور امام زمان(ع) در سنگر تقیه ماندن، چیزی نیست که اسلام آن را تأیید کند.
اسلام، اجازه داده در جایی که جان و یا مال و یا ناموس انسان در خطر است و اظهار حق، هیچ گونه نتیجه ای ندارد از آن، تا آماده شدن شرایط خودداری کند و وظیفه خود را پنهانی انجام دهد.
بنابراین تقیّه گاه لازم است؛ زیرا باعث حفظ جان و یا حفظ دین است و اما گاهی تقیه و سکوت، باعث نابودی دین و انحراف جامعه اسلامی است. این جا، جای سکوت نیست، جای امر به معروف و نهی از منکر و ایثار و فداکاری و شهادت در راه دین است. در این جا، دیگر تقیّه حرام است. از این روى، امام خمینى، در سالها 42 و 43 فریاد زد:.
(والله گنه کار است کسی که سکوت کند.).
بنابراین روایات تقیه در صدد بازداشتن از جهاد، یا امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ستم نیستند، بلکه به انسان مسلمان گوشزد می فرمایند: در حالی که به وظایف خود عمل می کند، در صورت امکان، جان و مال خود و دیگر مسلمانان را حفظ کند. در روایات آمده:.
(التقیّة جنّةُ المؤمن) و(التقیة ترس المؤمن)(53).
تقیه زره و سپر مؤمن است.
روشن است که از زره و سپر در میدان جنگ استفاده می شود، نه در خانه های در بسته چنانکه برخی از به اصطلاح منتظران مهدى(ع) بر این باور بودند و تا آن جا به (تقیه) ای که خود تفسیر می کردند، پایبندی نشان می دادند که موافقت زبانی با حکومتهای ستم را جایز می دانستند(54).
امام صادق(ع)، خطاب به ابو حمزه ثمالى، در رابطه با معنای تحریف شده (تقیّه)، که چیزی جز فرار از مسؤولیت و رفاه طلبی نیست، می فرماید:.
(… وایم اللّه لودعیتم لتنصرونا لقلتم لانفعل انما نتّقى، ولکانت التّقیة احبّ الیکم من آبائکم وامهاتکم، ولو قدقام القائم ما احتاج الی مسائلتکم عن ذلک ولا قام کثیر منکم من اهل النّفاق حدّ اللّه.(55).
به خداسوگند، اگر ما شما را به یاری خود علیه حکومتهای ستم فرا خوانیم، ردّ می کنید و به تقیّه، تمسک می جویید. تقیّه در نزد شما، از پدران و مادرانتان دوست داشتنی تر است. اگر قائم، قیام کند، نیاز به پرسش از شما ندارد و درباره بسیاری از شما که نفاق پیشه کرده اید حدّ الهی را جاری خواهد کرد.
امام(ع)، هشدار می دهد که این گونه از تقیه برداشت کردن نشانه نفاق است و هنگامیکه حضرت مهدى(ع) ظهور کند، با این که این عدّه ادّعای شیعه بودن را دارند، به عنوان منافق با آنان برخورد خواهد کرد.
افزون بر آنچه در پاسخ روایات، آوردیم، روایاتی نیز از ائمه(ع) نقل شده که در آن، بسیاری از قیامهای علویان و غیر آنان مورد تأیید ائمه(ع) قرار گرفته است. همچنین قیامهایی داریم که شیعیان و عالمان معروف در آن شرکت داشته اند. این دسته از روایات، روایات پیشین را توضیح می دهند و تفسیر می کنند، از جمله:.
1. محمدبن ادریس، در کتاب (سرائر) نقل می کند که: فردی در حضور امام صادق(ع)، سخن از قیام به میان آورد و از خروج کسانی که از اهل بیت قیام می کنند سؤال کرد، حضرت فرمود:.
(لازال انا وشیعتی بخیر ما خرج الخارجی من آل محمّد(ص) ولو ددت انّ الخارجی من آل محمّد(ص) وعلىّ نفقة عیاله.(56).
پیوسته من و شیعیانم بر خیر هستیم، تا هنگامی که قیام کننده ای از آل محمد(ص) قیام کند. چقدر دوست دارم که شخصی از آل محمد(ص) قیام کند و من مخارج خانواده او را بپردازم.
2. روایاتی که دینداران را ستوده اند و دینداری را مانند کرده اند به آتش در کف گرفتن و…(57) و روایاتی که درباره سنگینی مسؤولیت مسلمانان راستین و ارزش آنان در دوران غیبت وارد شده و … روایات پیشین را که در نهی از قیام مسلحانه وارد شده بودند، رد می کنند.پیامبر(ص) می فرماید:.
(پس از شما افرادی خواهند آمد که هر یک از آنان، ارزش و اجر پنجاه تن از شما را دارد.
اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا(ص)! ما به همراه تو در بدر، اُحد و حنین شرکت کردیم درباره ما قرآن نازل شد (چگونه آنان از ما برترند) آن حضرت فرمود: آنان مشکلات و مسؤولیتهایی دارند که شما، تاب و تحمّل آنها را ندارید.(58).
در روایتی دیگر، امام سجاد(ع) پاداش هزار شهید، همانند شهدای بدر و اُحد را به شیعیان واقعی وعده داده است (59).
چه کسانی در دوره غیبت، پاداش هزار شهید بدر و اُحد و حنین را دارند و به پنجاه مسلمان صدر اسلام می ارزند آیا کسانی که سکوت و گوشه نشینی را برگزیده اند و حدّاکثر نمازی می گزارند و روزه ای می گیرند.
بدون تردید، آن همه ستایش و ارزش از آنِ اینان نیست. کسانی می توانند از نمونه های احادیث بالا باشند که دست کم، همانند مسلمانان صدر اسلام، با ستم و فساد مبارزه کنند و به مسؤولیتهای خود، جامه عمل بپوشانند اگر غیر این باشد، آتش دست گرفتن و اجر هزار شهید بدر، احد و حنین را داشتن، بی معنی خواهد بود.
3 .خبر دادن پیامبر(ص) از حرکتهای پیروز مسلمانان:.
(لا تزال طائفة من امّتی یقاتلون علی الحقّ ظاهرین الی یوم القیامه.(60).
همواره گروهی از امّت من، براساس حقّ قیام می کنند و پیروز می شوند. و این قیامها، تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.
(لن یبرح هذا الدّین قائماً یقاتل علیه عصابة من المسلمین حتّی تقوم السّاعة.(61).
همواره این دین پا برجا خواهد بود و گروهی از مسلمانان برای پاسداری از آن به جهاد و جنگ بر می خیزند تا قیامت فرا رسد.
4. تأیید قیام زید:.
امام صادق(ع) می فرماید:.
(انّ عمّی کان رجلاً لدنیانا وآخرتنا مضی واللّه عمّی شهیداً کشهداء استشهدوا مع رسول اللّه(ص) وعلی والحسن والحسین.(62).
عموی من، مردی مفید برای دنیا و آخرت ما بود. او، شهید از دنیا رفت. همانند شهیدانی که در زمان پیامبر(ص) و علی و حسن و حسین(ع) به شهادت رسیدند.
پیامبر اسلام(ص) به امام حسین(ع) فرمود:.
(ای حسین! از صلب تو، مردی به وجود خواهد آمد که زید، نامیده می شود. او و یارانش، روز قیامت با گامهای خود از گردنهای مردم می گذرند، در حالی که برق نور پیشانی آنان، چشمهای مردم را می رباید و بدون حساب وارد بهشت می شوند.(63).
امام رضا(ع)، در پاسخ مأمون، که زیدالنّار، برادر امام رضا(ع) را، با زیدبن علی مقایسه کرد، فرمود:.
(لاتقس اخی زیداً الی زیدبن علی فانه کان من علماء آل محمد(ص) غضب للّه عزوجل فجاهد اعدائه حتی قتل فی سبیله.(64).
برادرم زید را، با زید بن علی مقایسه نکن. چون زیدبن علی از عالمان آل محمّد(ص) بود. برای خدا خشم کرد و در راه خدا جهاد کرد و کشته شد.
آن گاه امام رضا(ع)، از پدرش موسی بن جعفر(ع) و او از پدرش امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت درباره زیدبن علی می فرمودند:.
(رحم اللّه عمّی زیداً انه دعا الی الرضا من آل محمّد، ولو ظفر لو فی بما دعا الیه وقد استشارنی فی خروجه، فقلت له: یا عمّ ان رضیت ان تکون المقتول المصلوب بالکناسه فشانک. فلمّا ولىّ قال جعفربن محمّد ویل لمن سمع واعیته فلم یجبه…(65).
خدا عمویم زید را رحمت کناد. او، به رضای از آل محمّد(ص) دعوت می کرد. اگر پیروز می شد، به وعده اش وفا می کرد. او در قیام خود، با من مشورت کرد و من به او گفتم:.
عمو! اگر آمادگی داری که کشته شوی و به دار در کناسه آویخته گردى، اقدام کن. چون قیام کرد جعفر بن محمد فرمود: وای بر آن کس که فریاد وی را بشنود و به وی پاسخ ندهد.
درباره زید بن على، روایات بسیار است. از عالمان شیعى: شیخ مفید، شیخ طوسى، شهید اوّل، شیخ بهایى، بحر العلوم، اردبیلى، شیخ حرّ عاملى، علامه مجلسی و… او را ستوده اند(66) و روایاتی نیز در تأیید او، از ائمه(ع) نقل کرده اند.
در تنقیح المقال، آمده است:.
(تمام علمای اسلام بر بزرگواری و مورد وثوق بودن و پارسایی و علم و فضیلت زید بن على، اتفاق نظر دارند.(67).
5. تأیید قیام حسین بن علی شهید فخّ:.
وی از شهدای بزرگی است که در سرزمین فخّ، حدود یک فرسخی مکّه، با سپاه هادی عباسی جنگید و به شهادت رسید. دشمنان بدن او و یارانش راقطعه قطعه و سرهای آنان را از بدن جدا و اجساد آنان را، رها کردند و رفتند.
در آخرین دیدار حسین بن على، شهید فخ، با امام موسی بن جعفر(ع)، امام به وی فرمود:.
(یابن عمّ انک مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق یظهرون ایمانا ویسترون شرکا وانّا للّه وانّا الیه راجعون احتسبکم عنداللّه من عصبه.(68).
ای پسر عمو! تو کشته خواهی شد. پس نیکو جنگ کن؛ زیرا این قوم فاسق هستند. اظهار ایمان می کنند، ولی در دل مشرکند. من مصیبت شما جماعت را، به حساب خدا می گذارم و بر صبر در این مورد از خدا پاداش می طلبم.
امام، در ین سخن، دشمنان زید را فاسق و مشرک می خواند و شهادت او را به حساب خدا می گذارد و بدین وسیله، قیام او ویارانش را تأیید می کند.
امام جواد(ع) می فرماید:.
(لم یکن بعد الطّف مصرع اعظم من فخّ…)(69).
پس از واقعه کربلا، قتلگاهی بزرگتر از فخّ نیست.
پیامبر اسلام(ص)، در عبور از سرزمین فخّ، از شهادت شهدای فخّ خبر داد و بر آنان گریست و ارزش یاران حسین بن علی را برای اصحاب خودش بیان کرد(70).
امام صادق(ع) نیز، در آن زمین نماز گزارده و در عظمت شهیدان فخ فرموده:.
(یقتل ههنا رجل من اهل بیتی فى عصابة تسبق ارواحهم اجسادهم الی الجنّة.(71).
در این مکان، مردی از خاندان من با گروهی از یارانش به شهادت می رسند، که روح آنان پیش از جسم آنان، به بهشت داخل می شود.
هنگامی که سرهای شهدای فخّ را به مدینه آوردند، تا علویان را بترسانند، در سکوت مجلس، امام موسی بن جعفر(ع) فرمود:.
(انا للّه وانّا الیه راجعون، مضی واللّه مسلماً، صالحا، صوّاماً، قواما، آمراً بالمعروف، ناهیاً عن المنکر، ما کان فی اهلبیته مثله.(72).
حسین (شهید فخ) در گذشت، ولی به خدا سوگند، او مسلمانی شایسته، روزه دار، شب زنده دار، امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر بود و در میان خاندانش نظیر نداشت.
شیخ طوسى، شیخ مفید، علامه حلّى،نجاشى، علامه مجلسى، محدّث قمى، علّامه سید محسن امین،و… او را ستوده اند و از شخصیت و قیام او، تجلیل و احترام کرده اند و ارزش ویژه ای برای او قائل شده اند (73) .
6.تأیید قیام مختار به خونخواهی شهدای کربلا و بر ضدّ بنی امیه.
امام سجاد درباره وی می فرماید:.
(… جزی اللّه المختار خیراً.(74).
خدای به مختار جزای خیر عنایت کناد.
امام باقر(ع) می فرماید:.
(لاتسبوا المختار فانّه قتل قتلتنا وطلب ثارنا وزوّج اراملنا وقسّم فینا المال علی العسره (75).
به مختار ناسزا نگویید، چون او قاتلان ما را کشت و به خونخواهی ما برخاست و بیوه زنان ما راشوهر داد و در شرایط سخت و تنگدستی به ما کمک مالی کرد.
گروهی از سران کوفه به مدینه آمدند و با وساطت محمدبن حنفیه، به حضور امام سجاد(ع) رسیدند. آن گروه از قیام مختار پرسیدند، آن حضرت خطاب به محمّد بن حنفیه، فرمود:.
(یا عمّ لو انّ عبداً زنجیّا تعصّب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته قدولیّتک هذا الامر فاصنع ما شئت (76).).
ای عمو! اگر برده ای سیاه پوست، تعصب ما اهل بیت را داشت، بر مردم واجب می شد که از او حمایت کنند. من مسؤولیت این کار را به تو دادم. به هرگونه که صلاح می دانی عمل کن.
مامقانى، پس از نقد و بررسی روایات رسیده درباره مختار می نویسد:.
(فتلخص من جمیع ما ذکرنا، ان الرجل امامی المذهب فان سلطنته برخصة من الامام(ع)… ولو لا الاّ ترحم مولینا الباقر(ع) ثلاث مرات فی کلام واحد لکفی فی ادراجه فی الحسان.(77).
خلاصه آنچه آوردیم این است که: این مرد (مختار) معتقد به امامت ائمه(ع) بوده و حکومت اونیز، با اجازه امام(ع) بوده است. اگر هیچ مدحى، جز طلب رحمت امام باقر(ع)، آن هم سه بار در یک سخن، برای او نبود، همین وی را بس بود که در صفّ نیکان قرار گیرد.
آقای خویی نیز، پس از آن که اخبار رسیده درباره مختار را به دو دسته تقسیم می کند، روایات مدح را قوی تر می داند(78).
بسیاری از مورخان و محدثان نیز، او را ستوده اند(79).
7. تأیید قیام توابین:.
رهبری این قیام را سلیمان بن صرد خزاعی بر عهده داشت که از اصحاب رسول خدا(ص) به شمار می آمد و افرادی چون مسیب بن نجبه، عبداللّه بن سعد، عبداللّه بن وال، بکر بن وائل و رفاعة بن شدادبجلّی از برگزیدگان یاران على(ع) در این قیام او را همراهی می کردند از سخنانی که مسیب بن نجبه، در یک گردهمایی ایراد کرده، روشن می شود که بیشترین نیروهای این قیام را بازماندگان دوران على(ع) و سربازان و رزمندگان جنگ با ناکثین، قاسطین، مارقین، تشکیل می داده اند(80).
اینان با شعار (یا لثارات الحسین) سلاح بر گرفتند و برای طلب آمرزش از خدا، بر سر مرقد امام حسین(ع) گرد آمدند و سپس به قیام خود ادامه دادند.
تحلیل قیام توابین و مسائلی چون رابطه قیام با امام سجاد(ع) و اوضاع و شرایط آن زمان چگونگی برخورد مختار با این قیام و… احتیاج به بررسی بیشتری دارد که در این مقال نمی گنجد.
ابوالفرج اصفهانی پس از آن که حدود سیصد نفر از فرزندان على(ع) را نام برده و قیامهای مسلحانه آنان را ثبت کرده می نویسد:.
(آنچه آوردیم، ماجراهایی از قیام و ایثار و شهادت آن عدّه از آل ابوطالب، از زمان رسول خدا(ص) تا سال 1313 است. ولی در اطراف یمن و محدوده طبرستان، گروهی از این تبار، دست به قیامهای پیروزمند و یا شکست خورده ای زده اند که ما از آنها اطلاعی در دست نداریم.(81)یاد آورى: برخی از قیامها، پیروز شده اند و تشکیل حکومت داده اند:.
حکومت ادریسیان در مغرب، حکومت علویان در طبرستان، حکومت علوی اطروش، حکومت آل بویه در عراق و ایران، حکومت فاطمیان در آفریقا، دولت حمدانیان، حکومت سربداران بالاخره حکومت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی نمونه ای از این حکومتهابه شمار می آیند.
در این جا، فقط اشاره ای می کنیم به حکومت ادریسیان و علوی اطروش.
ادریس بن عبداللّه، از یاران حسین بنِ على، شهید فخّ بود. وى، پس از جنگ، مخفیانه به مغرب رفت (آفریقا) و پس از آن که شناخته شد، مردم را به حکومت اسلامی و رضای آل محمد(ص) فرا خواند. مردم به او پیوستند و او، در سال 172 ه. ق. رسماً تشکیل حکومت داد.
از امام رضا(ع) درباره وی نقل شده:.
(ادریس بن عبداللّه من شجعان اهل البیت، واللّه ما ترک فینا مثله.(82).
ادریس از شجاعان اهل بیت پیامبر(ص) بود. به خدا سوگند، همانند او درمیان ما کسی نیامده است.
قیام ادریس و تشکیل حکومت، توسط وى، مایه وحشت هارون الرشید شد. وى، برای نابودی این حکومت انقلابى، از هیچ کوششی فرو گذار نکرد و سرانجام او را به قتل رسانید.(83).
مردم، پس از ادریس: با پسر وى، ادریس بن عبداللّه بیعت کردند.
حکومت علوی اطروش: عالمان و مورخان بزرگ، از حکومت اطروش به خوبی یاد کرده اند از جمله، طبری می نویسد:.
(ولم یر الناس مثل عدل الاطروش وحسن سیرته واقامته الحق.(84).
مردم، حاکمی عادل تر و زمامداری نیک سیرت تر از او ندیدند. او، حق را چنان که شایسته بود، برپا داشت.
وى، چندین کتاب در فقه و امامت نوشت. ترویج و تبلیغ اسلام از هدفهای قیام بزرگ او بود.(85).
علاّمه امینى، پس از این که به فضائل اطروش دریاری دین و نشر دانش اشاره می کند، می نویسد:.
(اعترف بفضله القریب والبعید واذعن بکماله العدوّ والصدّیق… وقد جمع بین السیف والقلم، فرف علیه العلم والعلم فهو فى الجبهه والسنام من فقهائنا کما انّه معدود من ملوک الشیعه وزعمائها…(86).
نزدیکان به اطروش و غیر آنان، به فضل اطروش اعتراف کرده اند. دوست و دشمن به کمالات او باور داشته اند.
او، فردی بود که بین شمشیر و قلم جمع کرد و آن دو را با هم به کار گرفت.
او در صحنه جنگ و نبرد وهمچنین قلم، از فقهای شیعه بود، همان گونه که او از اندک زمامداران شیعه ورهبران آنان به شمار می آید.
علامّه امینى، پس از گفتار بالا، ستایشهای ابن ابی الحدید، شیخ بهایى، علامه مجلسى، نجاشی و دیگران را درباره اطروش نقل می کند(87).
اطروش پس از پاکسازی منطقه طبرستان و دیلم از نفوذ سامانیان، شهر ری را نیز از تصرف آنان در آورد و سرانجام در یکی از جنگها، در سال 304 به شهادت رسید. پس از اطروش حسن بن قاسم، ملقب به داعى، به حکومت رسیده سیره او را تداوم بخشید و باگسترش قلمرو حکومتش، شهر ری را مرکز حکومت خود قرار داد و بر قزوین، زنجان ابهر و قم نیزتسلط یافت (88).
در قرن اخیر نیز، نهضتهای اسلامی در جهان اسلام بویژه ایران اسلامى، به وقوع پیوسته که در بسیاری از آن نهضتها، یاخود عالمان دینی رهبری آن بر عهده داشته اند، یا مورد تأیید آنان بوده است.

تشکیل حکومت در عصر غیبت، دخالت در قلمرو امام معصوم

سومین دلیل که بر مشروع نبودن مبارزه و تشکیل حکومت اسلامی در دوره غیبت، اقامه کرده اند این که تشکیل حکومت اسلامی درعصر غیبت، دخالت در قلمرو کار امام زمان(ع) است. این دیدگاه، از این باور سرچشمه می گیرد که تشکیل حکومت، خاصّ امام معصوم!(ع) است و دیگران، چنین حقی ندارند و اگر حرکتی کردند و حکومتی تشکیل دادند، پیروی از آنان، لازم نیست:.
(الان هم می گویی حکومت اسلامی خوب است. شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید. اونی که معصوم از گناه باشد. اونی که از هوی و هوس و حبّ ریاست و شهرت و غصب و تمایلات نفسی به هیچ وجه در او اثر نکند، نشان بدهید. او بیاید میدان، جلو بیفتد، ملّت می افتد به خاک پایش.(89).
این نظریه دارای دو بخش است یکی این که تشکیل حکومت اختصاص به معصوم دارد دیگر این که (در حقیقت تحلیل و مبنای اصلی این نظریه است) وجود خطاء و اشتباه در غیر معصوم مانع از لزوم پیروی از اوست.
2}نقد و بررسی{2
بیشتر فقهای ما بر این باورند که فقیه دارای شرایط، درزمان غیبت، وظیفه دارد تشکیل حکومت بدهد. شرط عصمت، ویژه زمان حضور است.
صاحب جواهر می نویسد:.
(اگر امام از کسی مطالبه زکات کند و او به امام نپردازد و به دیگری پرداخت کند، زکات بر ذمّه اوست و در صورت از بین رفتن عین آن، دگر بار باید از مال خود جدا و پرداخت کند.).
وى، پس از سخن بالا، در پاسخ صاحب مدارک که می نویسد:.
(بحث از این مقوله، در زمانی که امام معصوم(ع) حضور ندارد، بی مورد است).
می نویسد:.
(اطلاق ادلّة حکومته (الفقیه) خصوصاً روایة النّصب التی وردت عن صاحب الامر روحی له الفداء – یصیره من اولی الامر الّذین اوجب اللّه علینا طاعتهم.(90).
اطلاق ادلّه حکومت فقیه، بویژه توقیع اسحاق بن یعقوب، فقیه را در رده اولی الامر قرار می دهد. اولی الامری که اطاعت از آن بر ما واجب است.
بسیاری از قدماء، متأخرین و معاصرین براساس همین توقیع شریف، به ولایت فقیه حکم کرده اند. برخی دیگراز فقها، برای نفوذ حکم فقیه و ولایت وى، به مقبوله عمر بن حنظله استناد جسته اند. محقق کرکى، ضمن اشاره به فراوانی روایات دلالت کننده بر ولایت فقیه، از مقبوله، به عنوان سندی در نیابت عامّه فقها، یاد می کند(91).
وی در جای دیگر، سیره عالمان بزرگی همچون: سیّد مرتضی علم الهدى، محقّق طوسى، علّامه حلی و… را دلیلی بر مسأله فوق دانسته و به آن استناد کرده است (92).
صاحب جواهر، حاج آقا رضا همدانی و دیگران بر این باورند که شیوه فقهاء در مباحث فقهى، بیانگر این است که آنان ولایت فقیه و وجوب اطاعت از وی را به عنوان اصلی مسلّم پذیرفته اند(93).
هر چند با توجه به آنچه گذرا درباره ولایت فقیه آوردیم، بخش دوّم استدلال آنان: (امکان اشتباه از سوی غیر معصوم، مانع از نفوذ کلمه و وجوب اطاعت است) داده شد، ولی برای روشن تر شدن بحث می گوییم:.
امکان اشتباه، مانع از نفوذ کلمه و لزوم اطاعت و پیروی نیست؛ زیرا على!(ع)، مالک اشتر را با همه اختیارات حکومتى، به حکومت گمارد و مردم را به اطاعت از وی دستور داد.(94).
همچنین وی را به فرماندهی بخشی از سپاه خود گمارد وبه دو نفر از فرماندهان سپاه خود، نوشت:.
(فاسمعا واطیعا واجعلاه درعاً و مجنّا فانّه ممّن لایخاف وهنه ولاسقطته.(95).
دستورات او را بشنوید و پیروی کنید و او را برای خود زره و سپر قرار دهید، زیرا بیم سستی و لغزیدن در او نیست.
فقهای شیعه نیز، براساس همان دلیلهای ولایت فقیه، به وجوب اطاعت از حکومت فقیه عادل حکم کرده اند(96).
اصولاً، این کار امری است عقلایى. مردم، مدیریت مدرسه و یا کارخانه و یا امور دیگر را به افراد غیر معصوم می سپارند و شاگردان مدرسه، یا کارگران کارخانه را به اطاعت از آنان دعوت می کنند، با این که ممکن است مدیر مدرسه و یا کارخانه در کارخود اشتباه کنند.
حضرت على(ع) کوشش می کند که شایسته ترین افراد را برای حاکمیت بر استانهای گوناگون برگزیند، نمی تواند کسانی را برگزیند که به هیچ وجه اشتباه نکنندوحتی نمی تواند افرادی را انتخاب کند که خیانت نکنند. گاهی افرادی که آنان را به منطقه ای می فرستاد، خیانت می کردند(97).
میرزای نائینى، پس از آن که لزوم حکومت و مشروعیت حکومت فقیه عادل را در عصر غیبت یاد آوری می کند، حکومت مشروطه را به لحاظ این که ظلم کمتری می کند، در عصر غیبت مشروع می داند و در برابر کسانی که با استناد به لزوم عصمت، حکومت را در عصر غیبت غیر مشروع می پنداشتند، موضع می گیرد و می نویسد:.
(این عدّه) از شدّت غر ضانیّت (غرض ورزى) گمان کرده اند تهران ناحیه مقدسه امام زمان، ارواحنا فداه، و یا کوفه مشرفه و زمان ما عصر خلافت شاه ولایت على(ع) است و مغتصبین مقام آن بزرگوارانند.(98).
ایشان این اشکال را ابن کمونه ای می خواند و در موراد بسیار، بر مشروعیت حکومت در عصر غیبت پای می فشارد و به اشکالهای مخالفان پاسخ می گوید.
با توجّه به آنچه آوردیم، تلاش مردم، بویژه فقهاء برای حاکمیت قسط و عدل و ایجاد حکومت اسلامی جایز بلکه واجب و از اهمّ واجبات است. آیا می توان گفت که در طول مدت غیبت صغرا، که بیش از هزارسال از آن می گذرد و ممکن است هزارها سال دیگر ادامه داشته باشد، اجرای احکام اسلام لازم نیست.
بدون تردید، پاسخ منفی است؛ چرا که لازمه سخن فوق، این است که احکام اسلام، محدود به صدر اسلام و زمان حضور معصوم(ع) باشد و این، بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام است و به گفته حضرت امام خمینى:.
(اعتقاد به چنین مطالبى، یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است… هرکه اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.(99).
بر همین اساس، بیشتر فقهای بزرگوار شیعه، از جمله امام خمینى، در دوره غیبت، تشکیل حکومت اسلامی را واجب می دانند و بر این باورند که اگر یکی از فقهاء تشکیل حکومت داد، بر دیگران واجب است، از او پیروی کنند و اگر تشکیل حکومت اسلامی به جز از راه قیام و اقدام دسته جمعی امکان پذیر نباشد، همگان، باید بدین مهمّ اقدام کنند و در صورتی که تشکیل حکومت ممکن نباشد، باز هم تکلیف ساقط نیست باید به اندازه توان، احکام اسلامی را اجراء کنند(100).
بنابراین، انتظار فرج و حکومت جهانی مهدى(ع) به هیچ روى، ناسازگاری با قیامهای پیش از ظهور ندارد، بلکه برخی ازقیامها و حکومتها زمینه ساز قیام و حکومت جهانی مهدى(ع) خواهند بود.
منابع :
1. (اندیشه سیاسی در اسلام معاصر)، حمید عنایت، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى/290، خوارزمى.
یادآورى: مخالفت شیخ فضل اللّه نوری و… را نباید به حساب اعتقاد آنان به مشروع نبودن حکومت در دوره غیبت گذاشت، بلکه مخالفت آنان، جهت دیگری داشته که در جای خود آمده است.
2. امام خمینى، بارها و بارها تفکر این گروه را مطرح کرده و به نقد آن پرداخته است. از جمله ر.ک: (صحیفه نور)، مجموعه رهنمودهای امام خمینى، ج 20/196؛ 21/96، وزارت ارشاد.
3. (فقه سیاسى)، عمید زنجانى، ج 189/2 – 196، امیرکبیر؛ (دادگستر جهان)، ابراهیم امینی /271 – 300 شفق، قم؛ (دراسات فی ولایة الفقیه)، حسینعلی منتظرى، ج 205/1 – 254.
4. (بحارالانوار)، علامه محمد باقر مجلسى، ج 71/51 – 73، موسسة الوفاء، بیروت.
5. (همان مدرک)، ج 322/52 و 38؛ (دلائل الامامه)، ابن جعفر محمد بن جریر رستم الطبرى/ 258، منشورات الرّضى، قم.
6. (همان مدرک)، ج 256/52.
7. (در جستجوی قائم)، سید مجید پور طباطبایی /390، انتشارات آستان مقدس صاحب الزّمان، جمکران، قم.
8. (در شناخت حزب قاعدین زمان)، ع. باقی /319 – 320.
9. (بحارالانوار)، ج 130/52. در ج 72/51، با تفاوتی اندکی همین حدیث آمده است.
10. (شرح نهج البلاغه)، ابن ابی الحدید، ج 194/2 – 197، داراحیاء التراث العربى، بیروت.
11. (همان مدرک)، ج 100/10.
12. (صلح الحسن)، شیخ راضی آل یاسین/80 – 81، دارالکتب العراقیه فى الکاظمیه.
13. الاحتجاج، طبرسى، با تعلیقات سیّد محمّد باقر خرسان، ج 291/2، مؤسسه اعلمى، بیروت.
14. (تاریخ الامم والملوک)، محمّد بن جریر الطبرى، ج 48/4، دارصادر، بیروت.
15. (وسائل الشیعه)، شیخ حرّ عاملى، ج 127/12 – 135، داراحیاء التراث العربى، بیروت؛ (مستدرک الوسائل)، حاج میرزا حسین نورى، ج 130/13 – 122، مؤسسه آل البیت، قم.
16. (بحارالانوار)، ج 87/51؛ (سنن)، ابن ماجه، ج 2، حدیث 4088، احیاء التراث العربى. در سنن، این روایت، چنین آمده است:.
(یخرج، ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه.
17. (بحارالانوار)، ج 87/51. علامّه مجلسى، خلاصه بخشی از کتاب وی را، به نام: (مناقب على) که روایات مهدی را در آن جمع آورده، آورده است.
18. (همان مدرک)، ج 243/52؛ (کتاب الغیبة)، نعمانى، تحقیق علی اکبر غفاری /273، مکتبة الصدوق، تهران.
19. (سنن)، ابن ماجه ج 2 حدیث 4082.
20. (کنز العمال)، حسام الدین هندى، ج 267/14، حدیث 38677، مؤسسة الرساله، بیروت.
21. (الملاحم والفتن)، سیدبن طاووس/52.
22. نعیم بن حماد از محدثین مورد وثوق اهل سنّت است. وی در زمان خلافت ابی اسحاق بن هارون، به خاطر این که پاسخ دلخواه دستگاه خلافت را در رابطه با قرآن نداد، بازداشت شد و در سال 228 ه . ق. درزندان در گذشت . ر. ک: (الملاحم والفتن)، سید بن طاووس /18 – 19.
23. (تداوم انقلاب اسلامی ایران تا انقلاب جهانی مهدى)، محمّدی ری شهری /56 وی حدیث یاد شده را با نقلهای مختلف و شرح و تفسیر آن آورده است.
24. (همان مدرک).
25. (کتاب الغیبه)، نعمانى، 256.
26. سوره (نور)، آیه /55؛ (قصص)، آیه 5؛ (انبیاء)، آیه 105.
27. تفسیر (صافى)، فیض کاشانى، ج 444/3، 382 و 357، موسسه اعلمى، بیروت؛ (نورالثقلین)، حویزى، ج 616/3 – 620، حکمت، قم.
28. (بحار الانوار)، ج 93/51.
29. (وسائل الشیعه)، ج 37/11.
30. (مستدرک الوسائل) ج 34/11.
31. (فروع الکافى)، کلینى، ج 297/8 حدیث 456، دارالتعارف، بیروت.
32. (وسائل الشیعه)، ج 35/11.
33. (مقاتل الطالبین)، ابی الفرج اصفهانى، 157 – 165؛ (بحارالانوار)، ج 277/47؛ (اصول کافى)، ج 363/1 – 367.
34. (بحارالانوار)، ج 243/52، (کتاب الغیبة)، نعمانى/256، 273.
35. (وسائل الشیعه)، ج 36/11؛ (مستدرک الوسائل)، ج 37/11.
36. (صحیفه سجادیه)، با ترجمه و تفسیر الهی قمشه اى، مقدمه/12، انتشارات اسلامى.
37. (بحارالانوار) ، ج 298/41.
38. (همان مدرک) /304.
39. (وسائل الشیعه)، ج 36/11.
40. (همان مدرک)/37.
41. (همان مدرک)/41؛ (مستدرک الوسائل)، ج 38/11.
42. (اصول کافى)، ج 242/2.
43. (وسائل الشیعه)، ج 38/11.
44. (مستدرک الوسائل)، ج 35/11 – 37.
45. (وسائل الشیعه)، ج 40/11؛ (نهج البلاغه)، فیض الاسلام، خطبه 233.
46. (وسائل الشیعه)/38.
47. (فروع کافى)، ج 273/8 – 274، (وسائل الشیعه)، ج 36/11 – 37.
48. (شرح نهج البلاغه)، ابن ابی الحدید، ج 113/13.
49. (نهج البلاغه)، فیض الاسلام، خطبه 95.
50. (وسائل الشیعه)، ج 466/11.
51. (همان مدرک)، 467.
52. (در شناخت حزب قاعدین زمان) /134، به نقل از (انتظار بذر انقلاب) حسین تاجرى/ 114، 117.
53. (وسائل الشیعه)، ج 461/11، 465.
54. (در شناخت حزب قاعدین زمان)، 133، 136.
55. (وسائل الشیعه)، ج 483/11.
56. (سرائر)، ابن ادریس حلّى، ج 569/3، انتشارات اسلامى، قم؛ (وسائل الشیعه)، ج 39/11؛ (بحارالانوار)، ج 172/46.
57. (بحارالانوار)، ج 135/52.
58. (همان مدرک)/130.
59. (همان مدرک)/125.
60. (صحیح مسلم)، ج 1524/3، ح 1923؛ (کنز العمال)، ج 334/14 حدیث 38846.
61. (صحیح مسلم)، حدیث 1922.
62. (عیون اخبار الرّضا)، شیخ صدوق ج 252/1 رضا مشهدى؛ (بحارالانوار)، ج 175/46.
63. (عیون اخبار الرضا)، ج 249/1؛ (بحارالانوار)، 170/46.
64. (بحار الانوار)، ج 174/46.
65. (بحار الانوار)، ج 174/46.
66. (شخصیت و قیام زیدبن على)، سید ابوفاضل اردکانى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم؛ (سیره و قیام زیدبن على)، حسین کریمان، علمی و فرهنگی تهران.
67. (تنقیح المقال)، مامقانى، ج 467/1.
68. (بحارالانوار) ج 161/48.
69. (همان مدرک)، ج 165/48.
70. (همان مدرک)/170؛ (تنقیح المقال)، ج 377/1.
71. (همان مدرک)/170؛ (تنقیح المقال)، ج 377/1.
72. (بحارالانوار)، ج 165/48.
73. (ماهیّت قیام شهید فخ)، سید ابوفاضل اردکانى، 71 – 75، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم.
74. (بحارالانوار)، 344/45؛ (تنقیح المقال)، ج 204/3.
75. (اختیار معرفة الرجال)، شیخ طوسى، با تصحیح و تعلیق مصطفوى/125، دانشگاه مشهد.
76. (بحارالانوار)، ج 365/45.
77. (تنقیح المقال)، مامقانى، /206/3.
78. (معجم رجال الحدیث) سید ابوالقاسم خوئى، ج 94/18 – 101، مدینة العلم، قم.
79. ر . ک: (قیام مختار)، سید ابوفاضل اردکانى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
80. (تاریخ الامم والملوک)، طبرى، ج 427/4، مکتبة ارومیه، قم.
81. (مقاتل الطالبین)، ابن الفرج اصفهانى/460، مؤسسه دارالکتاب للطباعة والنّشر، قم.
82. (ماهیّت قیام شهید فخ) /251.
83. (مقاتل الطالبین)/326؛ (بحارالانوار، ج 162/48، پاورقى.
84. (تاریخ الامم والملوک)، ج 257/8.
85. (شهداء الفضیله)، علامه امینى/4، دارالشهادة.
86. (همان مدرک)/2.
87. (همان مدرک).
88. (الکامل فی التاریخ)، ابن اثیر، ج 189/8، دارصادر، بیروت.
89. (درشناخت حزب قاعدین)/122.
90. (جواهرالکلام)،شیخ محمّد حسن نجفى، ج 421/15،داراحیاء التراث العربى، بیروت.
91. (رسائل محقق کرکى)، تحقیق محمّد حسون، /ج 142/1، کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفى.
92. (همان مدرک)/270.
93. (جواهر الکلام)، ج 359/21؛ (مصباح الفقیه)، حاج آقا رضا همدانى، کتاب الخمس/160 – 161؛ (بلغة الفقیه)، سیّد محمّد بحرالعلوم، ج 234/3، مکتبة الصّادق، تهران.
94. (نهج البلاغه)، فیض الاسلام، نامه 951/38.
95. (همان مدرک)، نامه 951/13.
96. ر . ک: (مجله حوزه) 56 – 131/57؛ (کاوشی در فقه و علوم وابسته آن)، کتاب اوّل 79، 189.
97. (نهج البلاغه)، فیض الاسلام، نامه 40، 41، 43؛ (سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب)،علی اکبر ذاکرى. انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى. نویسنده در این زمینه نمونه هایی با شرح و تفصیل آورده و برخورد على(ع) را نیز با آنان نمایانده است.
98. (تنبیه الامّه وتنزیه المله)، علامّه شیخ محمد حسین نائینى، با مقدمه و تعلیقات سید محمود طالقانى/77 – 78.
99. (ولایت فقیه)، امام خمینی /27، انتشارات آزادى، قم.
100. (کتاب البیع)، امام خمینى، ج 466/2 – 465، اسماعیلیان، قم؛ مجله: (حوزه)، ج 57 – 56، (کاوشی در فقه و علوم وابسته آن)، کتاب اوّل، 79، 189؛ (تنبیه الامه و تنزیه الملّه).

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد