طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تخريب‌« هويت» ملي؛ به‌ نفع‌ غربزدگي‌

تخريب‌« هويت» ملي؛ به‌ نفع‌ غربزدگي‌

تخريب‌« هويت» ملي؛ به‌ نفع‌ غربزدگي‌

از جملهِ‌ تمهيدات‌ استعمارگران‌ در قرن‌ 19 و 20 ميلادي، اقداماتي‌ بود که‌ جهت‌ همگون‌ سازي‌ فرهنگي‌ جوامع‌ غيراروپايي، خصوصاً‌ اسلامي‌ با جامعه‌ اروپا انجام‌ دادند. اين‌ اقدامات‌ بويژه‌ روي‌ دو کانون‌ خطرناک‌ متمرکز شده‌ بود: ‌
1. ترويج‌ اباحه‌گري‌ و سکولاريسم‌ و دنيوي‌ (غيرديني) کردن‌ عامهِ‌ مردم، که‌ در هر جامعه، با توجه‌ به‌ فرهنگ‌ و دين‌ خاص‌ آن، به‌ شکل‌ خاصي‌ انجام‌ مي‌شد، ‌2. پديد

ea1579ab 9460 43d4 8c79 082c50899b36 - تخريب‌« هويت» ملي؛ به‌ نفع‌ غربزدگي‌
30676 - تخريب‌« هويت» ملي؛ به‌ نفع‌ غربزدگي‌
تخريب‌« هويت» ملي؛ به‌ نفع‌ غربزدگي‌

از جملهِ‌ تمهيدات‌ استعمارگران‌ در قرن‌ 19 و 20 ميلادي، اقداماتي‌ بود که‌ جهت‌ همگون‌ سازي‌ فرهنگي‌ جوامع‌ غيراروپايي، خصوصاً‌ اسلامي‌ با جامعه‌ اروپا انجام‌ دادند. اين‌ اقدامات‌ بويژه‌ روي‌ دو کانون‌ خطرناک‌ متمرکز شده‌ بود: ‌
1. ترويج‌ اباحه‌گري‌ و سکولاريسم‌ و دنيوي‌ (غيرديني) کردن‌ عامهِ‌ مردم، که‌ در هر جامعه، با توجه‌ به‌ فرهنگ‌ و دين‌ خاص‌ آن، به‌ شکل‌ خاصي‌ انجام‌ مي‌شد، ‌2. پديد آورن‌ طبقه‌اي‌ از خواصّ‌ روشنفکر سکولار که‌ که‌ اصول‌ فکري‌ و مباني‌ ارزشي‌ و نگرشهاي‌ آنها همساز با فرهنگ‌ غربي‌ باشد، که‌ در اين‌ صورت‌ در مرحلهِ‌ تصميم‌ و رفتار نيز به‌ گونه‌اي‌ عمل‌ مي‌کردند که‌ خواسته‌ يا نخواسته‌ در جهت‌ حفظ‌ و گسترش‌ نفوذ و منافع‌ قدرتهاي‌ استعمارگر اروپايي‌ تاثير مي‌گذاشت. ‌
در ايران، اين‌ تمهيدات‌ از او اخر سلطنت‌ فتحعلي‌ شاه‌ (پس‌ از جنگ‌ دوم‌ ايران‌ و روس‌ 1828ـ1862) آشکارا شروع‌ شد. نقطهِ‌ آغاز، شيخيه‌ (فرقه‌اي‌ انحرافي‌ از شيعهِ‌ اثني‌ عشري‌ به‌ رهبري‌ شيخ‌ احمد احسايي‌ و سيد کاظم‌ رشتي) بود که‌ احتمالاً‌ خود مسبوق‌ به‌ گرايشهاي‌ صوفيانه‌ و اخباري‌گري‌ و خلاف‌ عقل‌گرايي‌ و اصول‌گرايي‌ است. موهومات‌ و لاطائلات‌ مبهم‌ سران‌ شيخيه‌ بستر مناسبي‌ را براي‌ پيدايش‌ فرقه‌اي‌ بدعت‌آميز، که‌ مبتني‌ بر نسخ‌ شريعت‌ اسلام‌ و اباحه‌گري‌ مطلق‌ باشد، فراهم‌ مي‌کرد. اين‌ فرقه، بابيت‌ بود. اما ديدگاه‌ آنها دربارهِ‌ موضوع‌ مورد بحث‌ (يعني‌ موضع‌ بابيان‌ در قبال‌ مسئلهِ‌ «ملت‌ محوري» ) تفاوتهايي‌ داشت. اين‌ تفاوتها… احتمالاً‌ ريشه‌ در «ماءموريت» آنها دارد. به‌ اين‌ معني‌ که‌ استعمارگران‌ براي‌ نيل‌ به‌ مقصود خود (هضم‌ کامل‌ هويّت‌ يک‌ جامعه‌ در فرهنگ‌ غربي، براي‌ تأمين‌ کامل‌ منافع‌ دولتهاي‌ ذينفع‌ غربي) در جوامع‌ اسلامي، بايد در سه‌ مرحله‌ عمل‌ مي‌کردند:
1. نفي‌ کامل‌ هويّت‌ اسلامي
2. تأکيد بر هويّت‌ ملي‌ و باستاني
3. گرايش‌ به‌ « جهان‌ وطني» و
4. قرباني‌ کردن‌ هويت‌ ملي‌ در برابرنقش‌ و هويّت‌ جهاني‌ وابسته. ‌
پيدا است‌ که‌ در جهاني‌ که‌ يک‌ کاسه‌ و بهم‌ پيوسته‌ شود، قدرتمندان‌ (که‌ هم‌ اکنون‌ نيز دول‌ غربي‌ هستند) حرف‌ اول‌ و آخر را خواهند زد و ايدئولوژي‌ آنها (دمکراسي‌ ليبرال) حاکم‌ خواهد بود و اديان‌ و فرهنگهاي‌ بزرگ‌ جهان، در جوامع‌ خود، به‌ دينها و فرهنگهاي‌ و تابع‌ مبدّل‌ خواهند شد (اين‌ تعبير، جوابي‌ است‌ که‌ امروزه‌ امثال‌ مارشال‌ مک‌لوهان، الوين‌ تافلر، فرانسيس‌ فوکوياما و ديگران‌ بيان‌ مي‌کنند که، درواقع، بيان‌ مافي‌الضمير سياستمداران‌ برجستهِ‌ انگليس‌ و آمريکا در قرن‌ 19 و 20 م. است). ‌
در ايران‌ نخستين‌ گام‌ را نخستين‌ بابيان‌ برداشتند که‌ خصوصاً‌ درجريان‌ دشت‌ بَدَشت، رسماً نسخ‌ شريعت‌ اسلام‌ و مباح‌ شدن‌ محرّمات‌ را اعلام‌ کردند.
گام‌ دوم، که‌ تاکيد فراوان‌ و شک‌انگيزي‌ بر ملت‌ و احياي‌ هويّت‌ ملي‌ و باستاني‌ داشت، توسط‌ «ازليان» (نظير آقاخان‌ کرماني) به‌ همراه‌ روشنفکران‌ سکولار بي‌دين‌ برداشته‌ شد. گام‌ سوم‌ را نيز بهائيان‌ (خود حسينعلي‌ بهاء و پسرش‌ عبدالبهاء و بهائيان‌ پس‌ از آنها) برداشتند که‌ بر همزيستي‌ با همه‌ اديان‌ و کثرت‌گرايي‌ ديني‌ و «جهان‌ وطني» تاًکيد داشتند و اين‌ مدرن‌ترين‌ روش‌ در جذب‌ و هضم‌ کامل‌ فرهنگي‌ و سياسي‌ و اقتصادي‌ ايرانيان‌ و ساير ملل‌ در فرهنگ‌ و سياست‌ و اقتصاد «جهاني‌ شدهِ» غرب‌ و خصوصاً‌ آمريکا تلقي‌ مي‌شود. به‌ همين‌ جهت، بهائيان‌ در همهِ‌ جوامع‌ و کشورها نورچشمي‌ دولت‌ آمريکا هستند…‌

پي نوشت ها:

تفصيل بحث را از مقاله اينجانب: «موضع بابيان، ازليان و بهائيان درباره مليت» ، مندرج در کتاب مؤلفه‌هاي هويت ملي در ايران، چاپ پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، بجوييد.

منبع: ایام 29

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد