تدبر در سوره ي مبارکه ي آل عمران (5)
3-2- فصل دوم. آيات 121 تا 189
تحليل الهي شکست مؤمنان در جنگ احد به منظور جلوگيري از ايجاد ضعف و فتور در مؤمنان
همانطور که پيش از اين اشاره شد، غرض اين سوره تثبيت نظام اجتماعي و وحدت مسلمانان از طريق مقاوم سازي آنان در برابر تهاجمات فرهنگي و نظامي است و باز گفته شد که اين سوره غرض خود را در فضاي پس از شکست احد پيگيري کرده است. شرايطي که مؤمنان به خاطر شکست ناباورانه اي که متحمل شده بودند، سخت آزرده خاطر و غمگين شده بودند و برخي از ايشان با ابهامات و شبهاتي مواجه شده بودند که ايمانشان و درنتيجه اتحاد اجتماعي شان را تضعيف مي کرد؛ از سوي ديگر اهل کتاب که هميشه مترصد فرصت بودند، به اين پديده دامن مي زدند و با تهاجمات مختلف فکري، فرهنگي، اهداف براندازانه خود را تعقيب مي کردند، سوره آل عمران ابتدا به پاکسازي فضاي اجتماعي از شرّ نفوذ بيگانگان در ميان صفوف متحد مؤمنان پرداخت و اين مباحث فصل نخست بود که مؤمنان را در برابر تهاجمات فرهنگي دشمنان مقاوم مي کرد؛ سپس در اين فصل به تحليل علل و عوامل شکست احد و تبيين پاسخ پرسش ها و ابهامات مربوط به آن و ارائه راهکار جبران آن و… پرداخت که نتيجه آن مقاوم سازي مؤمنان در برابر تهاجمات نظامي دشمنان است.
مباحث اين فصل را مي توان در دو قول تبيين کرد: قول نخست ( آيات 121 تا 175 ) به تبيين علل و عوامل شکست و پاسخ به شبهات ناشي از آن به منظور تثبيت و تقويت ايمان و اتحاد مؤمنان مي پردازد و قول دوم ( آيات 176 تا 189 ) در مقام نتيجه گيري براي مؤمنان بر آمده است و با بيان اين حقيقت که فرصت داده شده به کافران به سود ايشان نيست، مؤمنان را در استقامت و صبر و ثبات تقويت کرده است.
1-3-2- قول اول. آيات 121 تا 175
تبيين علل و عوامل شکست و پاسخ به شبهات ناشي از آن به منظور تثبيت و تقويت
گفته شد که فصل دوم اين سوره با تحليل الهي شکست مؤمنان در جنگ احد شکست و پاسخ به آن، در پي جلوگيري از ايجاد ضعف و فتور در مؤمنان و مقاوم سازي آنان در برابر تهاجمات نظامي است. اين قول به تبيين علل و عوامل شکست و پاسخ به شبهات ناشي از آن مي پردازد. آيات اين قول، رجوع به همان چيزي است که سوره با آن آغاز شد، يعني آگاه سازي مؤمنان از جايگاه خطيرشان و يادآوري نعمتهاي خدا بر ايشان از ايمان و نصر و کفايت و تعليم چيزهايي که با آن به سوي مقصد شريفشان سبقت گيرند و به سعادت در حيات و پس از مماتشان هدايت شوند.(1) و در آن قصه غزوه احد هست، اما آيات مشير به غزوه بدر از قبيل ضميمه متممه است و مقصود با الاصاله نيست، چنانکه خواهد آمد.(2)
اين آيات، ابتدا از سستي برخي از مؤمنان در جنگ احد سخن مي گويد ( آيات 121 تا 129 ) سپس به بررسي ريشه هاي سستي در جنگ احد پرداخته و راهکار مناسب مقابله با آنها را ارائه کرده است. ( آيات 130 تا 138 ) در ادامه شبهات ناشي از شکست مؤمنان در جنگ را پاسخ داده است. ( آيات 139 تا 148 ) از وعده ياري خدا براي مؤمنان خبر داده و ايشان را از اطاعت کافران نهي فرموده است ( آيات 149 تا 155 ) ساز و کار مرگ و حيات را تبيين کرده است تا از سقف مؤمنان بر مردگان خويش و سوء ظن آنها به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جلوگيري کند ( آيات 156 تا 164 ) گفتار و رفتار منافقاني را که به هنگام خروج از مدينه به سمت احد، مؤمنان را به سستي مي کشيدند، پاسخ داده است. ( آيات 165 تا 171 ) و مؤمناني را که در نبرد احد پايداري کرده اند، تشويق کرده است. ( آيات 172 تا 175 )
1-3-2-أ- کلام 1- آيات 121 تا 129
سستي برخي از مؤمنان در جنگ احد
وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ«121» اين آيات ناظر به غزوه احد است.(3) إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ«122» «إِذْ هَمَّتْ» متعلّق به «سَمِيعٌ عَلِيمٌ» در آيه گذشته است.(4) يعني آن دو طايفه به سستي همّت کردند با اينکه خدا ولي آنها بود؛ و براي مؤمن سزاوار نيست که سستي کند در حاليکه معتقد است خدا ولي اوست و با اينکه سزاوار است مؤمن به خدا توکل کند و هر که به خدا توکل کند، پس او برايش کافي است.(5) وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ«123» اين آيه به عنوان شاهد براي تتميم و تأکيد عتاب در آيه قبل ذکر شده است و مانند «وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا» معني حال مي دهد و معني آن چنين است: شايسته نيست که از شما سستي پديدار شود، در ح الي که خدا شما را در بدر ياري کرد، در صورتي که شما ضعيف تر بوديد.(6) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يكْفِيكُمْ أَنْ يمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ«124» بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ«125» ظاهر اين است که مصداق اين آيه روز بدر است.(7) وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ«126» «وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ» ضمير به امداد بر مي گردد.(8) لِيقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يكْبِتَهُمْ فَينْقَلِبُوا خَائِبِينَ«127» «يَقْطَعَ طَرَفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْ يَكْبِتَهُمْ» جار و مجرور ابتداي آيه متعلّق به «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ» در آيه 123 است.(9) لَيسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيءٌ أَوْ يتُوبَ عَلَيهِمْ أَوْ يعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ«128» معترضه است و فايده آن بيان اين مطلب است که امر قطع و کبت از آن خدا است و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه دخالتي ندارد تا در صورت پيروزي مدح و در صورت شکست توبيخ شود.(10) «أَوْ يَتُوب عَلَيْهِمْ» معطوف به «يقطع» است و کلام متصل است.(11) وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ يغْفِرُ لِمَنْ يشَاءُ وَيعَذِّبُ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ«129» بيان رجوع امر توبه مغفرت به خدا است و معني چنين مي شود: اين تدبير متقن از خداي متعالي است همانا او مشرکان را با قتل و اسارت سرکوب مي کند يا در سعيشان خوار و نااميد مي گرداند، يا بر ايشان توبه مي کند يا عذابشان مي نمايد، اما سرکوب کردنشان، چون امر در دست خدا است، نه تو تا مدح يا ذم شوي و اما توبه و عذاب، چون خدا مالک همه چيز است و هرکه را بخواهد مي بخشد و هرکه را بخواهد عذاب مي کند و با اين همه مغفرت و رحمت او از عذاب و غضب او پيشي مي گيرد و او غفور و رحيم است.(12)
1-3-2-ب- کلام 2. آيات 130 تا 138
بررسي ريشه هاي سستي در جنگ احد و ارائه راهکار مناسب براي آنها
اين آيات دعوت کننده به خير و بازدارنده از شر و سوء است و در عين حال از اتصال به ماقبل و مابعد از آيات شارحه غزوه احد هم خالي نيست و حالات و صفات بد و ناپسند مؤمنان را در آن روزگار بيان مي کند، اوصافي که خداي سبحان از آنها راضي نيست و موجب رهيابي وهن و ضعف و معصيت خدا و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان آنان است، پس اين آيات تتمه آيات نازل شده در غزوه احد است.(13) سپس ايشان را هدايت مي کند به چيزهايي که به واسطه آن از وقوع در اين ورطه هاي مهلک و گردنه هاي خطرناک در امان نگه دارد؛ و به تقواي خدا و اعتماد به او و ثبات بر طاعت او دعوتشان مي کند. پس اين آيات نه گانه ويژه ترغيب و تحذير مؤمنان است. ايشان را به مسارعه در خير که همان انفاق در راه خدا در سختي و گشايش و کظم غيظ و عفو مردم و در يک کلام نشر احسان و خير در جامعه و صبر بر تحمل اذيت و بدي و صرف نظر کردن از بدي در مقابل بدي دعوت مي کند.(14) پس اين تنها راهي است که به وسيله آن حيات مجتمع حفظ مي شود و استخوانش محکم مي گردد و مي تواند روي پاي خود بايستد؛ و از لوازم اين انفاق و احسان ترک ربا است و به همين خاطر کلام با آن آغاز شد و آن مانند مقدمه اي براي دعوت به احسان و انفاق است. انفاق با همه انواعش از بزرگترين اموري است که بنيه اجتماع بر آن استوار است و همان است که روح وحدت را در جامعه انساني مي دمد و قواي متفرق جامعه انساني را متحد مي کند و بدينوسيله سعادت در حيات را تأمين مي کند و قوت لازم براي دفع آفات مذيه و هلاک کننده جامعه را تأمين مي کند و همانا ربا از بزرگترين مواردي است که در اين خاصيت ضد انفاق است.(15) سپس آنان را ترغيب مي کند که با گناهان و معاصي قطع کننده از خدا منقطع نشوند و اگر کاري انجام دادند که مورد رضايت خدا نبود، آن را با توبه و رجوع دوباره و سه باره تدارک کنند، بي اينکه خسته و سست شوند.(16)
و با اين دو امر حرکت انسانها در راه حيات سعادتمند، مستقيم مي شود، پس گمراه نمي شوند و نمي ايستند تا هلاک گردند.(17) يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ«130» وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ«131» به کفر آکل ربا اشاره دارد.(18) وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ«132» * وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ«133» «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»، مانند مقدمه اي براي بيان اوصاف متقين است و غرض بيان اوصافي است که با حال مؤمنان در اين مقام يعني هنگام نزول آيات مناسبت دارد و اين آيات پس از غزوه احد نازل شده است که در آن شکست خورده بودند و ضعف و وهن و مخالفت از ايشان بروز کرده بود و با اين حال در شرف غزواتي ديگر مانند آن و حوادثي ديگر مشابه آن بودند و با اتحد و اتفاق نيازمند بودند.(19) الَّذِينَ ينْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يحِبُّ الْمُحْسِنِينَ«134» وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يعْلَمُونَ«135» أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ«136» قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ«137» توصيه به سير در زمين براي اهميت عبرت گرفتن از آثار گذشتگان از امتهاي غابره و ملوک و فراعنه طاغيه است، تا بفهميم که قصرهاي بلندشان، و گنج هايشان و تختهايشان و جمعهايشان به ايشان سودي نبخشيد.(20) هَذَا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ«138»
1-3-2-ج- کلام 3. آيات 139 تا 148
پاسخي به شبهات ناشي از شکست مؤمنان در جنگ احد
اين آيات تتمه آيات پيشين است که با «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» آغاز شده بود، چنانکه آيات گذشته با اوامر و نواهي که داشت، مقدمه اي براي آيات محسوب مي شد، که مشتمل بر مقصود اصلي از امر و نهي و ثناء و توبيخ است.(21) اين آيات را مي توان پاسخي به شبهات ناشي از شکست مؤمنان دانست وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ«139» مراد از وهن در اين آيه، ضعف آنان از حيث اقامه دين و قتال اعداء دين است.(22) « وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ * إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ » دلالت مي کند بر اينکه سبب وهن و حزن مؤمنان ضربه اي بوده که به ايشان اصابت کرده بوده است و همچنين استعلاء کفار بر آنان؛ مشرکان هرچند که به طور کامل بر مؤمنان پيروز نشده بودند و غلبه نيافته بودند و واقعه با انهزام و شکست تام مؤمنان به پايان نرسيده بود، اما آنچه به مؤمنان اصابت کرده بود، شديدتر و دردناک تر بود، يعني شهادت هفتاد نفر از بزرگان و شجاعان آنان و مواردي نظير آن بود و اين سبب وهن و حزن آنان بوده است؛ «وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ» در موقعيت تعليل دو نهي پيشين است.(23) محصل معني: اگر شما مؤمن هستيد، برايتان سزاوار نيست که به خاطر از دست دادن موقعيت غلبه و پيروزي بر کفار، در عزمتان سست شويد و ناراحت باشيد، زيرا ايمان علو شما را استصحاب مي کند، يعني ادامه مي دهد، چون همراه تقوي و صبر است و اين دو ملاک فتح و ظفر است، اما شکستي که به شما رسيده، شما در آن تنها نبوده ايد، بلکه شکستي مانند آن به مشرکان نيز رسيده است، پس آنان در چيزي از شما جلو نيستند تا موجب وهن و حزن شما شود.(24) در جامعه اي که انسانهاي مختلف الحال از نظر ايمان زندگي مي کنند، چنين بياني براي نشاط مؤمنان و پند افراد ضعيف الإيمان و عتاب و توبيخ افراد مريض القلب است.(25) إِنْ يمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيامُ نُدَاوِلُهَا بَينَ النَّاسِ وَلِيعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يحِبُّ الظَّالِمِينَ«140» قرح به معني زخم و کنايه از شکستي است که مؤمنان در روز احد خورده اند.(26) اين آيه و آيه بعدي به منزله تعليل براي دو نهي آيه پيشين است، همانطور که «وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ» تعليلي ديگر است.(27) «وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»: همانا سنت الهي بر چرخش ايام ميان انسانها جاري است، بدون اينکه بر قومي توقف کند و قومي از آن بگريزد، به خاطر مصالح عامه اي که در اين سنت است و فهم شما به همه آن احاطه ندارد و تنها بخشي از آن را مي فهميد؛ و آن حکمتهايي از اين سنت که علم به آن براي مردم سودمند است، در اين عبارات آمده است: « وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء …»، «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ»(28) «وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ» مراد از آن ظهور ايمان مؤمنان بعد از خفاي آن است.(29) «وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء …» مراد شهداي اعمال است، شهدا به معني مقتولين في سبيل الله در قرآن به کار نرفته است.(30) وَلِيمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيمْحَقَ الْكَافِرِينَ«141» اين هم يکي از حکمتهاي تداول ايام ميان انسانهاست؛ جدايي مؤمن از غير مؤمن امري است و خالص شدن ايمان مؤمن از شوائب کفر و نفاق و فسوق، امري ديگر است و به همين خاطر در نقطه مقابل از نيستي کافران سخن به ميان آمده است.(31) بيان تداول ايام ميان انسانها به غرض امتحان و تمييز مؤمن از کافر و خالص سازي مؤمنان و نابودي کافران، به ضميمه آنچه از نفي رجوع امر به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين حقيقت کشف مي کند که بيشتر مؤمنان گمان مي کردند که تدينشان به دين حق سبب تام غلبه آنان در همه جنگها و پيروزيشان بر باطل در همه شرايط است و آنچه آنان را بر اين گمان جرأت داده بود، مشاهده پيروزي عجيبشان در روز بدر و نزول فرشتگان نصر بر آنان بود؛ و اين گماني فاسد است که موجب بطلان نظام امتحان و تمحيص است و آن نيز موجب بطلان مصلحت امر و نهي و ثواب و عقاب است که به انهدام اساس دين منجر مي شود؛ پس همانا دين، دين فطرت است و مبني بر خرق عادت جاري و سنت الهي قائم در وجود که غلبه و شکست را مبتني بر اسباب عادي آنها مي کند، نيست.(32) خداي سبحان پس از بيان اينکه ايام به غرض ابتلا و امتحان، دولتهاي متداول است، به شرح و بسط ملامت آنان در اين پندار مي پردازد و حقيقت حال را روشن مي کند، که در آيات بعدي خوانده مي شود.(33) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيعْلَمَ الصَّابِرِينَ«142» پندار ورود به بهشت بدون امتحان لازمه پنداري است که پيش از اين مطرح شد، يعني پندار پيروزي همبستگي بر باطل به خاطر محق بودن؛ و معلوم است که لازمه اين پندار آن است که هرکس به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان آورده و به جماعت مؤمنان پيوسته است، در دنيايش با غلبه و غنيمت و در آخرتش با مغفرت و جنت به سعادت برسد و فرق بين ظاهر ايمان و حقيقت آن باطل شود و تمايز بين درجات ازبين برود.(34) بنابراين، اين آيه از قبيل وضع مسبب به جاي سبب است، بدين بيان: آيا گمان مي کنيد دولت براي شما نوشته شده است و شما بدون آزمايش به بهشت مي رويد، بدون اينکه مستحق شما از غير مستحق جدا شود و صاحب درجه رفيعه از ديگران تمايز يابد؟(35) وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ«143» شامل تثبيت ظن فاسد آنان است که در آيه پيشين مطرح شده بود؛ همانا آنان قبل از حضور در جنگ طلب مرگ مي کردند و آنگاه که حاضر شد و آن را به چشم ديدند، قدم پيش ننهادند و به آنچه تمنا مي کردند؛ دست نيازيدند، بلکه شکست خوردند و از قتال روي گردانيدند، پس آيا جايز است که به مجرد اين تمنا به بهشت وارد گردند بدون اينکه امتحان شوند و خالص شوند و آيا واجب نيست که اختيار شوند. تقدير آيه: «فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ فلم تقدموا عليه»(36) وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ ينْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ اللَّهَ شَيئًا وَسَيجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ«144» از آنجا که چرخيدن بر پاشنه مشروط به از دنيا رفتن يا قتل رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شده است، مي توان فهميد که مراد از آن رجوع از دين است نه تولي از قتال، چون ارتباطي بين فرار از جنگ با مرگ يا قتل رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست.(37) محصل معني آيه با توجه به سياق عناب و توبيخ: همانا محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) جز رسولي از جانب خدا مانند ساير رسل نيست، شأن او جز تبليغ رسالت پروردگارش نيست و مال چيزي از امر نيست و همانا امر تنها از آنِ خدا است و دين با بقاي او باقي است، پس معني اتکاء ايمان شما بر حيات او چيست؟ آن طور که از شما ظاهر مي شود اگر او از دنيا برود يا کشته شود شما قيام به دين را ترک مي کنيد و بر پاشنه تان به پشت مي چرخيد و گمراهي پس از هدايت را اختيار مي کنيد.(38) اين سياق قويترين شاهد است که آنان در روز احد گمان کردند که رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) کشته شده است و در اين هنگام فرار کردند و به قتال پشت کردند.(39) «سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاکِرينَ» به منزله استثناء از ماقبل است.(40) وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا وَمَنْ يرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ يرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ«145» تعريضي به مؤمنان در خصوص گفتارشان درباره برادران مقتولشان است، گفتار آنان در اين آيات مورد اشاره قرار گرفته است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِي الأَرْضِ أَوْ كَانُواْ غُزًّى لَّوْ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ»، «لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا» و اين گروه از مؤمنان غير از منافقاني هستند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را رها کرده و از قتال سرباز زدند.(41) لازمه اين گفتار آنان اين است که مرگ انسانها به اذن خدا و سنت محکمه صادره از قضاء مبرم نباشد و لازمه آن هم بطلان ملک الهي و تدبير متقن رباني است.(42) لازمه اين گفتار آن است که گوينده آن به خاطر اين گمان ايمان آورده باشد که امر از آنِ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان است، پس دنيا را اراده کرده است و هرکس از اين اجتناب کند، آخرت را اراده کرده است، از اين رو در ادامه فرمود: «وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا » سپس شاکران را مختص به ذکر کرد و از هر دو طايفه جدا دانست: «و سنجزي الشاکرين» و براي آنان نيست جز آنکه اراده نمي کنند جز وجه خدا را، نه به دنيا مشغول مي شوند و نه به آخرت؛(43) وَكَأَينْ مِنْ نَبِي قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يحِبُّ الصَّابِرِينَ«146» وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ«147» فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ يحِبُّ الْمُحْسِنِينَ«148» در اين آيات موعظه و اعتباري مشوب به عتاب و تشويق مؤمنان است، تا به آن ربيون اقتدا کنند و خدا ثواب دنيا و حُسن ثواب آخرت به ايشان عطا کند، همانطور که به آنان عطا کرده بود و ايشان را به خاطر احسانشان دوست بدارد همانگونه که آنان را به خاطر احسانشان دوست داشت.(44) خدا آن بخش از فعل و قول آنان را براي مؤمنان حکايت مي کند که با آن عبرت بگيرند و آن را شعار خويش قرار دهند تا به فعل و قول غير مرضي خداي متعالي که در روز احد مرتکب شدند، مبتلا نشوند و تا خدا ثواب دنيا و آخرت را براي ايشان جمع کند همانطور که براي آن ربيون جمع کرد.(45)
1-3-2-د- کلام 4. آيات 149 تا 155
وعده ياري خدا براي مؤمنان و نهي ايشان از اطاعت کافران
آيات اين کلام تتمه آيات نازل شده در خصوص غزوه احد است و مؤمنان را تشويق و ترغيب مي کند به اينکه جز از خداي خود که مولا و ناصر آنان است، اطاعت نکنند و براي آنان بر صدق وعده او گواهي مي دهد و مي فهماند که شکست و خذلان در روز احد، جز از جانب خود ايشان نبود و دليل آن تعدي آنها از حدود فرامين الهي و توصيه هاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است و با اين وجود جرايم آنان را بخشود چون او غفور و حليم است.(46) يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ«149» بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيرُ النَّاصِرِينَ«150» سياق آيات نشان مي دهد که کفار بعد از غزوه احد در ايام نزول اين آيات در قالب نصيحت مطالبي را به مؤمنان تلقين مي کردند که ايشان را از قتال باز دارد و تنازع و تفرقه و تشتت کلمه و اختلاف آن را در آنان القاء کند و آيات 173 تا 175 همين سوره اين مطلب را تأييد مي کند: «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَكُم فَاخشَوهُم … ذلِكُمُ الشَّيطانُ يُخَوِّفُ أَولِياءَهُ فَلا تَخافوهُم وَخافونِ إِن كُنتُم مُؤمِنينَ …»(47) چون بيان کرد که اطاعت مؤمنان از کافران و ميل به ولايت ايشان، آنان را به خسران و پشت کردن به دين در حال چرخش بر روي پاشنه ها مي کشاند، در آيه بعد از اين مطلب اضراب کرد: «بَلِ اللَّهُ مَوْلكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّصِرِينَ»(48) سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ ينَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ«151» وعده اي جميل براي مؤمنان است به اينکه به وسيله آن پيروز خواهند شد.(49) وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يرِيدُ الدُّنْيا وَمِنْكُمْ مَنْ يرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيبْتَلِيكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ«152» براساس اتفاق روايات و ضبط تاريخ در قصه احد آمده است که در ابتداي امر مؤمنان بر کفار غلبه يافتند و چيره گشتند و شمشيرها را بر آنها نهادند و اموال آنان را تصاحب کردند، تا وقتي که نيزه داران از مکانشان در کمينگاه خارج شدند و خالد بن وليد به همراه يارانش بر عبد الله بن جبير و ديگر نيزه داران باقي مانده حمله کردند و آنان را کشتند و از پشت سر بر مؤمنان يورش بردند و هفتاد نفر از آنان را به قتل رساندند و آنان را به شدّت شکست دادند، پس اين آيه تثبيت صدق وعده خدا بر پيروزي به شرط تقوي و صبر است.(50) * إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ«153» «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوکُمْ فِي أُخْراکُمْ» دلالت مي کند بر اينکه آنان از آن حضرت متفرق شده بودند و ايشان آنان را مي خواند و کسي به او توجهي نمي کرد، پس او ميان مشرکان ترک گفتند و براي فرار از قتل متواري شدند.(51) البته «وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ» در آيات قبل دلالت داشت بر اينکه برخي از آنان نه در ابتداي هزيمت و نه بعد از شيوع خبر قتل رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) سست نشدند و فرار نکردند.(52) «فَأَثَبَکمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِّکيْلا تَحْزَنُوا عَلى مَا فَاتَکمْ وَ لا مَا أَصبَکمْ وَ اللَّهُ» شما را مجازات کرد با اندوه ندامت، به جاي اندوه بر آنچه از دستتان رفت ( غلبه و غنيمت ) و آنچه به شما اصابت کرد ( قتل و جرح ). در هر حال اين جمله متفرق بر «وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ» است و ما بعد يعني «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم» نيز به احسن وجه به آن متصل است و ترتيب چنين است: خدا شما را بخشود و به جاي اندوهي که براي شما نمي پسنديد با اندوهي ديگر شما را پاداش داد، سپس بعد از اين غم بر شما امنيت و آرامشي نازل فرمود.(53) ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيةِ يقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يبْدُونَ لَكَ يقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيبْتَلِي اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ«154» نعاس به معني چرت و بدل از أمنه به معني آرامش است و معمولاً با هم ملازمند. آيه دلالت مي کند بر اينکه اين چرت و آرامش نازل شده، تنها گروهي از آن قوم را شامل شده است نه همه را، به دليل: «طائِفَةً مِنْکُمْ» و اينان همان کساني بودند که بعد از انهزام و فرار پشيمان شدند و به سوي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بازگشتند و حاشا از اينکه خداي متعالي اينان را در حال فرار از جنگ که از گناهان کبيره است، ببخشايد؛ اما گروه ديگر از آن قوم کساني بودند که خدا اينگونه از آنها ياد مي کند: «وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ»(54) و اينان طايفه اي ديگر از مؤمنان هستند، يعني غير از منافقاني هستند که خداي متعالي در آيه «وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ» از آنان ياد کرده است؛ منافقان کساني هستند که در ابتداي امر و قبل از قتال و انخذال، از جماعت مؤمنان جدا شدند و شأني ديگر دارند که خدا به زودي از آنان خبر خواهد داد.(55) و اينان طايفه دوم هستند که اينگونه توصيف شده اند: نفس ايشان آنان را مشغول داشته است، خداي متعالي اينان را مانند طايفه نخست اکرام نکرده و مشمول عفو و اصابه غم و سپس امنه و نعاس قرار نداده است، بلکه آنان را به خودشان واگذار کرده است، چون آنان به خودشان مشغولند و هر چيزي غير از خودشان را فراموش کرده اند.(56) مراد از «قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ» اين است که جز حفظ حيات دنيوي خود و عدم وقوع در شبکه قتل شأن ديگري ندارند و آنان با دين يا غير آن اراده اي جز تمتع خودشان در حيات دنيا ندارند و اگر به دين روي آورده اند بدين خاطر است که گمان دارند دين غالب غير مغلوب است و خدا به پيروزي دشمنان آن بر آن راضي نمي شود، هرچند اسباب ظاهريه از آنِ آنان باشد، پس آنان دين را براي منفعت خود مي خواهند و اگر امر برعکس شود، بر پاشنه هاي خود مي چرخند و روي بر مي گردانند.(57) «يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ … لله» يعني گماني ناحق درباره خدا دارند مانند گمان دوره جاهليت؛ و اين گمان هرچه که باشد مناسب و ملازم با اين گفتار آنان است که «هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ مِن شَيْءٍ» و آنچه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمان داده شد تا به آنان جواب دهد نيز از آن پرده بر مي دارد: «قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ »، ظاهر اين جواب اين است که آنان گمان مي کردند بعض امر در دست ايشان است و چون در قتال شکست خوردند، به شک افتادند و گفتند: «هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ مِن شَيْءٍ»، بنابراين روشن مي شود آن امري که آنان براي خود مي ديدند، پيروزي و غلبه بوده است و آنان به خاطر اسلامشان اين امر را براي خود مي ديدند و گمان مي کردند که دين حق و متديّن به آن مغلوب نمي شود، چون بر خداست که آن را بدون قيد و شرط ياري رساند.(58) و اين گماني به غير حق مانند گمان جاهليت بود.(59) «يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ …» اين توصيفي شديدتر از گفتار پيشين آنان است که گفتند: «هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ مِن شَيْءٍ»؛ چون گفتار پيشين آنان تشکيکي در صورت سؤال و اين گفتارشان، ترجيحي در هيأت استدلال است، از اين رو گفتار نخستشان را براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آشکار کرده و گفتار دومشان را از او پنهان داشتند، چون متضمن ترجيح کفر بر اسلام است.(60) إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ«155»
ادامه دارد…
پينوشتها:
1- الميزان، ج4، ص4.
2- همان، ص5.
3- همان، ص6.
4- همان.
5- همان.
6- همان، ص7.
7- همان، ص8.
8- همان، ص9.
9- همان.
10- همان.
11- همان.
12- همان.
13- همان، ص17.
14- همان.
15- همان، ص18.
16- همان.
17- همان.
18- همان.
19- همان، ص20.
20- همان، ص21.
21- همان، ص26.
22- همان.
23- همان، ص27.
24- همان.
25- همان.
26- همان.
27- همان، ص28.
28- همان.
29- همان.
30- همان، ص29.
31- همان.
32- همان، ص30.
33- همان.
34- همان.
35- همان.
36- همان، ص31.
37- همان، ص37.
38- همان.
39- همان.
40- همان، ص38.
41- همان، ص40.
42- همان.
43- همان.
44- همان، ص41.
45- همان.
46- همان، ص42.
47- همان.
48- همان، ص43.
49- همان.
50- همان.
51- همان، ص44.
52- همان، ص45.
53- همان.
54- همان، ص46.
55- همان، ص47.
56- همان.
57- همان.
58- همان.
59- همان، ص48.
60- همان، ص49.
منبع مقاله :
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه ي شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388
/ج