تدبر در سوره ي مبارکه ي توبه (6)
4-2- فصل چهارم. آيات 113- 122
فضاي فصل: در فضاي اين فصل، جامعه از بحران پيش آمده با صدور فرمان جهاد، رهايي نسبي پيدا کرده است؛ اقدام به جهاد به نتيجه رسيده و جريانات نفاق، رسوا و بي آبرو شده و زمينه جدايي آنان از پيکره جامعه اسلامي فراهم آمده است. اينک اين فضا، نيازمند تذکرات و نصايحي متناسب با شرايط کنوني است. بعضي از اين نيازها بدين شرح است: برخي از مؤمنان در اين امتحان پيروز نبودند، اما نه به خاطر نفاق، بلکه به خاطر عدم آگاهي کافي نسبت به لزوم برائت از مشرکان، حتي اگر خوشايند باشند. اينان نيازمند راهنمايي بيشتر و بخشايش خدا و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و جامعه مؤمنان هستند؛ ممکن است برخي از مؤمنان به خاطر همراهي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در اقدام به جهاد، گرفتار توهم منت بر خدا و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) شوند. اينان نيازمند توضيحاتي براي پيش گيري از اين آفت هستند؛ اقدام به جهاد، عده زيادي را مسلمان کرده است که مي خواهند براي فراگيري دين اسلام به مدينه مهاجرت کنند و اينان نيازمند راهنمايي خدا در اين خصوص هستند.
اقدام هدايتي فصل: اقدام هدايتي اين فصل، پاسخ گويي به نيازهاي رخ نموده در فضاي فوق الذکر است. هنر بياني اين فصل آن است که با يک تير دو نشان مي زند: هم معيارهاي لازم الإجراي جامعه اسلامي را بيان مي کند و هم نيازهاي فعليت يافته را پاسخ مي دهد: لزوم برائت از مشرکان به ضميمه بخشش مؤمنان متخلف غيرمنافق؛ لزوم اطاعت بي منت از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به ضميمه تأکيد بر مأجور بودن مؤمنان شرکت کننده در جهاد؛ و اعلان مهاجرت به مدينه براي تعلم اسلام، به عنوان واجب کفايي؛ اقدامات هدايتي اين فصل در فضاي کنوني است.
1-4-2- کلام اول. آيات 113 – 119
گروهي از مؤمنان نسبت به شرکت در جهاد ترديد داشتند و دليل اين ترديد، خويشاوندي برخي از آنان با مشرکان بود. ايشان اميد داشتند که از طريق استغفار براي خويشاوندان مشرک خود، زمينه هدايت آنان فراهم آيد. يکي از مستندات آنان در اين مسئله، استغفار ابراهيم (عليه السلام) براي عموي مشرک خود بود. خداي بلند مرتبه، ابتدا مي فرمايد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان حق استغفار براي مشرکان را ندارند، حتي اگر از خويشان باشند، البته پس از آنکه برايشان آشکار شده است که ايشان اهل دوزخند مَا كَانَ لِلنَّبِي وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ «113» آنگاه درباره ي استغفار ابراهيم (عليه السلام) براي عموي خود توضيح داده و فرموده است که اين استغفار در زماني بود که عموي ابراهيم (عليه السلام) به او وعده ايمان داده بود، اما پس از آشکار شدن دشمني وي با خدا، ابراهيم (عليه السلام) از او برائت جست وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأبِيهِ إِلا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ «114» مؤمنان پيش از اين نمي دانستند که در چنين شرايطي حق استغفار براي مشرکان را ندارند، از اين رو خداي متعالي مي فرمايد: خدا چنين نيست که مردمي را پس از آنکه هدايتشان کرده است، گمراه کند تا اينکه آنچه را بايد از آن پرهيز کنند برايشان بيان کند و پرهيز از طلب آمرزش براي مشرکان از جمله آنهاست … وَمَا کَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «115» آنگاه با بيان مالکيت محض و ولايت مطلقه خدا بر مؤمنان، فلسفه نهي از استغفار براي مشرکان را بيان داشته است، زيرا اين استغفار با اطلاق اين مالکيت و ولايت هم خواني ندارد إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصِيرٍ «116» به هر حال قتال با خويشاوندان مشرک، امري سخت و سنگين بود و زمينه لغزش برخي از مؤمنان را فراهم آورده بود. حتي سه نفر به همين دليل در قتال شرکت نکردند، اما به شدت پشيمان شدند؛ خدا به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مهاجران و انصاري که از آن حضرت در زماني سخت تبعيت مي کردند، روي آورد، پس از آنکه نزديک بود، دلهاي گروهي از آنان در اثر سختي ها دچار لغزش شود، ولي خدا با رحمت خود به آنان رو کرد… و بر آن سه تن نيز با رحمت خود روي آورد و ايشان را مورد عفو خود قرار داد … لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ «117» وَعَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «118» آنگاه در پايان اين سياق همه ي مؤمنان را با اين بيان نصيحت مي کند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ «119» تا همواره از طريق حفظ تقوا، همراهي خود را با صادقان ادامه دهند. بحث محوري اين کلام، نهي از استغفار براي مشرکان و ترديد در قتال با ايشان به خاطر علقه هاي خويشاوندي است. مسئله اي سخت که زمينه لغزش برخي از مؤمنان و تخطي گروهي اندک را فراهم آورده بود که با نظر رحمت خدا و به دليل عدم اراده خدا بر اضلال قبل از بيان مورد گذشت واقع شد. جهت هدايتي اين کلام، با اين عنوان قابل طرح است:
«نفي حق استغفار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان براي مشرکان و رد ترديد مؤمنان در قتال با ايشان به خاطر علقه هاي خويشاوندي؛ به ضميمه صدور پيام عفو مؤمنان خاطي»
2-4-2- کلام دوم. آيات 120 و 121
مردم مدينه و باديه نشينان، حق تخلف از همراهي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را ندارند، زيرا به ازاي هر رنج و سختي جاني و مالي که در اين راه متحمل مي شوند، اجر و پاداش خود را از خدا مي گيرند، يعني اين که تلاشهاي رايگان نيست مَا کَانَ لأهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الأعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْکُفَّارَ وَلا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلا إِلا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «120» وَلا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلا کَبِيرَةً وَلا يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلا کُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ «121» اين کلام، درصدد پيش گيري از منت گذاري مؤمنان شرکت کننده در جهاد بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. جهت هدايتي کلام حاضر با اين عنوان قابل طرح است:
«لزوم اطاعت بي منت از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)؛ به ضميمه تأکيد بر مأجور بودن مؤمنان شرکت کننده در جهاد»
3-4-2- کلام سوم. آيه 122
اينک که عده زيادي خارج از مدينة النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) به اسلام گرويده و ايمان آورده اند. نياز به تعلم معارف و احکام اسلام در ايشان فعليت يافته و همگي موظف به آن هستند. خداي متعالي اين وظيفه را از دوش همه مؤمنان برداشته و آن را واجب کفايي مي داند و توصيه مي کند که لازم نيست همه مؤمنان براي تفقه در دين به مدينه مهاجرت کنند، اگر از هر فرقه اي، گروهي براي اين کار اعزام شوند و پس از تفقه در دين برگردند و سايرين را انذار کنند، کافي است *وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ « 122» جهت هدايتي اين کلام، عبارت است از:
«تفقه در دين واجب کفائي است، بنابراين اعزام گروهي از هر فرقه تازه به اسلام گرويده خارج از مدينه براي اين کار کافي است و وظيفه انذار آن فرقه بر عهده آنان خواهد بود»
***
با توجه به مباحث پيش گفته، جهت هدايت اين فصل را با اين عنوان مي توان بيان کرد:
« بيان معيارهاي لازم الإجراي جامعه اسلامي در عين پاسخ گويي به نيازهاي فعليت يافته ي فضاي پس از بحران حاصل از فرمان جهاد و تخلف منافقان از اطاعت»
اينک که تکليف کافران خارج از جامعه ايماني روشن شده است، بايد تکليف کافران داخل جامعه ايماني، يعني منافقان هم مشخص شود. از اين رو خداي متعالي مؤمنان را به قتال با ايشان و سخت گيري عليه آنان فرمان داده و در مقام رسوا کردن بيشتر منافقان، عکس العمل آنان در قبال نزول سوره توبه را توضيح مي دهد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيکُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ «123» عکس العمل برخي از اين منافقان در قبال نزول سوره اي از قرآن (توبه) آن است که مي گويند که اين سوره بر ايمان کدام يک از شما افزود؟ خداي متعالي پاسخ مي دهد که اين سوره ايمان مؤمنان حقيقي را مي افزايد و بر پليدي منافقان مي افزايد… وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ «124» وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ «125» أَوَلا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَلا هُمْ يَذَّکَّرُونَ «126» عکس العمل ديگر اين منافقان در قبال نزول سوره اي از قرآن (توبه) آن است که برخي از ايشان به برخي ديگر با اضطراب و نگراني نگاه مي کنند و گويا مي گويند: آيا کسي شما را مي بيند و نگراني شما را درک مي کند؟ سپس از نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) باز مي گردند. خدا دلهايشان را همواره از راه حق برگرداند، زيرا آنان مردمي هستند که حقيقت را درک نمي کنند وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ «127» آنگاه خداي متعالي سخن خود را با مؤمنان ادامه داده، و در مقام تحريض ايشان به همراهي بيشتر با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در پاکسازي جامعه از لوس نفاق، فرموده است: همانا پيامبري از جنس خودتان به رسالت به سوي شما آمده است که تباهي و زيان شما بر او دشوار است و سخت به شما علاقه و با مؤمنان رئوف و مهربان است لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْکُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ «128» سپس آخرين جمله را به رسول خود (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين ايراد کرده است: پس اگر روي برتافتند و همراهي تو را نپذيرفتند، بگو خدا مرا بس است، زيرا معبودي جز او شايسته پرستش نيست. فقط بر او توکل کرده ام و اوست پروردگار آن عرش بزرگ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَيْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «129» بدين ترتيب اين کلام، مؤمنان را به همراهي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در پاکسازي جامعه از شر نفاق توصيه کرده و در اين راستا، با بيان عکس العمل منافقان در قبال نزول سوره توبه، ايشان را رسوا کرده است. جهت هدايتي اين کلام، عبارت است از:
«فرمان خدا به مؤمنان براي مقابله و همراهي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين راستا»
منبع مقاله :
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه ي شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388
/ج