تربیت دینی؛ هدایت یا تلقین؟
تا نیمه قرن بیستم شیوه معمول در تعلیم و تربیت آن بود – و اکنون غالبا این است – که مکتب خاصی را تبلیغ و در نظر و عمل از آن دفاع کنند. اصولا «تربیت دینی» عبارت بود از: بیان مبانی، تبیین اصول و ترویج احکام یک دین خاص. هر مربی می کوشید تا شاگردان خود را به دین معینی پایبند سازد. «هدفهای عمده و تقریبا انحصاری برنامههای تربیت دینی دو چیز بوده است: ۱. متقاعد کردن فراگیران به اینکه دین خاصی یگانه دین صحیح است؛ ۲. تربیت فراگیران در قالب آیین و روشهای آن دین».
از دهه ۱۹۹۰ این پرسش مطرح شد که آیا نباید در روش مذکور تغییری صورت گیرد. پیشنهاد عملی این بود که ادیان مختلف را به شاگرد عرضه کنیم و فرصت انتخاب را هم به خود وی واگذاریم. از آن زمان شاهد رویکرد جدیدی در مقابل روش پیشین هستیم. مبتکران این رویکرد جدید پیشنهاد می کنند شیوه «مقایسه» جانشین تلقین» شود. آنان می گویند با این شیوه جدید کودک در سایه انتخابی روشنگر ایمانی یافته و با آن زندگی خواهد کرد. مجلس شورای سوئد در سال ۱۹۹۹ برنامه درسی مقایسه ای» را تصویب کرد. به موجب این قانون، آموزش باید بی طرف باشد و بدون هرگونه تبلیغی، فقط اطلاعات واقعی از عقاید دینی و فلسفه های ضد دین را در اختیار بگذارد و ضمن آنکه رشد شخصی و میزان جدیت آنان را بالا می برد، به آنان برای درک ارزش اخلاقی شخصی و شناخت دین و احترام به آن کمک کند. افزون بر سوئد، کشورهای انگلستان، استرالیا و آلمان شیوه مقایسه ای را برگزیدند و روش تلقین را ترک کردند.
البته همان گونه که اشاره شد، امروزه اکثر قریب به اتفاق کشورهای دنیا همان شیوه رایج را به کار می برند، ولی چون مربیان برخی از کشورهای جهان، به ویژه شماری از روشنفکران جهان سوم، به مبانی فکری این شیوه جدید تمایل و گرایش دارند، به نظر می رسد که طرح بحث و بررسی و نقد آن در مجامع و مجلات علمی زمینه موشکافی های عالمانه را فراهم می آورد و در نتیجه، به انتخاب آگاهانه یک شیوه آموزشی مطلوب کمک خواهد کرد. از این گذشته، موضع گیری اصولی در این بحث لوازمی دارد که بازتاب های آن در مسائل و موضوعات اجتماعی نزدیک به آن خود را نشان می دهد. در نوشتار حاضر، این مسئله به صورتی گذرا طرح گردیده و چند بعد آن بررسی شده است.
تلقین و عناصر آن
نخستین پرسش این است که عناصر تشکیل دهنده تلقین کدام اند و وجه تمایز این موضوع از تعلیم و تربیت آزاد چیست؟ حقیقت آن است که دانشوران هنوز معیار دقیقی برای تعریف و تشخیص تلقین ارائه نکرده اند، هرچند می کوشند این واژه را تحدید کنند. در این زمینه، فلاسفه تحلیلی بر سر اینکه در مفهوم آن از چهار معیار هدف، نتایج، محتوا و شیوهها) کدام را در مد نظر قرار دهند و بر کدام اساس واژه مذکور را تعریف کنند، با هم اختلاف دارند. به عبارت دیگر، در گام اول، با این پرسش مواجه اند که تلقین چه وقت روی می دهد: تلقین آن است که هدف از آموزش، یادگیری بدون دلیل باشد» یا «هنگامی که نتیجه و محصول آموزش ذهنهای بسته است تلقین صورت گرفته یا اساسا یادگیری محتواها و مسائلی مثل دین، اخلاق و سیاست همان تلقین است یا بگوییم این مسئله به شیوههای غیرعقلانی بستگی دارد و سرانجام اینکه بگوییم مجموعه ای از اینها به تلقین می انجامد؟
تیسن پس از آنکه این معیارها را ذکر می کند، توضیح می دهد که چون فیلسوفان نتوانسته اند مفهوم دقیقی از تلقین ارائه کنند، این واژه گنگ و ابهام آمیز است. به همین دلیل، اتهام مربوط به تلقین در تربیت دینی هم کلامی نامفهوم می شود و به ایضاح نیاز دارد. پس تا وقتی مراد خود را آشکار نساخته اند، انتظار پاسخ نداشته باشند.
چنین به نظر می رسد که به رغم اشکال تی سن می توان بر سر معیارها چانه زد و بحث را در همین مورد ادامه داد؛ زیرا هدف آن است که از میان شیوههای آموزشی، نمونه های ناصحیح را که با معیارهای عقل پسند تنافی دارد، شناسایی و از آنها اجتناب کنیم و فقط شیوه ای را برگزینیم که قابل دفاع است. بر این اساس، در آغاز گفتار می پذیریم که هر جا هدف آموزش، انتقال آموزه هایی بی دلیل باشد یا هر آموزشی که به بسته شدن ذهن فراگیر بینجامد و یا هر گاه از شیوههای غیرعقلانی بهره جویند فرایند آموزش قابل دفاع نیست. به عبارت دیگر، در بدو نظر بجز مورد سوم، هر یک از عناصر دیگر به تنهایی کافی است تا فرایند آموزش را زیر سؤال ببرد. اما مورد سوم یعنی آموزش محتوای یک دین خاص بحث مستقلی را می طلبد. در اینجا پرسشی هست که شاید صورت مسئله را تغییر دهد: اگر موردی یافت شد که به وجهی اجرای روش مقایسه ای در آن ممکن نبود، چه باید کرد؟ خود مربیان در برخورد با کودک چه می کنند؛ آیا به تبیین و توضیح می پردازند؟ آیا از شیوه عقلانی بهره می برند؟ و آیا حاصل کار تربیت در این مرحله، ذهنهایی بسته است؟
البته نمی خواهیم بگوییم آموزش های مربوط به دوران کودکی نادرست و غیر اصولی است؛ به عکس، به باور همه مربیان، این دوره نیز اصول و روشهای خاص خود را دارد که بی تردید با اصول و شرایط مربوط به بزرگسالی متفاوت است. سخن در این است که ویژگی های تلقین به تربیت دینی منحصر نیست و کسی که به شیوههای تربیت دینی اشکال دارد، باید شیوههای تربیت کودک را در تمام زمینه ها مورد نقد قرار دهد. اما همه می دانند تا وقتی درک و میزان شناخت کودک به حد مطلوبی نرسیده است، نباید انتظار داشت که استدلالها و توجیهات منطقی را بفهمد، چه رسد به اینکه بپذیرد. به همین دلیل است که در آموزش کودکان، بیشتر، از توصیه ها و روشهای رفتاری تربیت بهره می برند. به عبارت دیگر، پشتوانه بسیاری از اصول مربوط به تربیت کودک، رفتارگرایی است.
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸