ترجمه کتاب مقدس در سدهی نخست اسلامی
1. گزارش ورقة بن نوفل
شاید تنها دلیلی که بتواند پشتوانهی دیدگاه قائل به وجود ترجمه- آن هم فقط انجیل- تا قبل از ظهور اسلام ببیند، گزارشی است که در مورد ورقة بن نوفل آمده است که خط عربی را مینوشت و قسمتهایی از انجیل را به عربی نوشته بود.
عبارتهای مختلف این روایت به این صورت است:
كان امرءا تنصر فى الجاهلیة و كان یكتب الكتاب العبرانى فیكتب من الانجیل بالعبرانیة ما شاء الله ان یكتب»، «كان رجلا تنصر یقرأ الانجیل بالعربیة»، «كان امرأ تنصر فی الجاهلیة و کان یکتب الکتاب العربی و یکتب من الانجیل بالعربیة ماشاء الله ان یکتب»، «کان امرأ تنصر فی الجاهلیة و کان یکتب الکتاب العربی فی کتب بالعربیة من الانجیل ما شاء الله ان یکتب»، «کان یکتب الخط العربی فکتب بالعربیه من الانجیل ماشاءالله ان یکتب…» و یا «وکان یکتب الکتاب العربی و یکتب من الانجیل بالعربیه ما شاء الله أن یکتب و… فیکتب من الانجیل بالعبرانیة. (1)
این روایت، به گونههای مختلف و در ضمن گزارشی مربوط به جریان اولین نزول وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و توسط عایشه روایت شده است. بخاری، مسلم، ابن هشام و طبری شرح این واقعه را گفتهاند که خلاصهی آن این چنین است:
وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غار حرا با خدای خود خلوت کرده بود، ناگهان صدایی شنید، با موجودی هولناک روبرو شد که آسمان را پر کرده بود. مدتها در این حال بود تا آن که پس از رفتن به منزل، خدیجه وی را برای رفع نگرانی به خانهی ورقة بن نوفل برد. (2)
اصل این داستان کاملاً مشکوک به نظر میرسد. ضعف سندی، اختلاف نقل داستان، مخالفت با مقام شامخ نبوت و همچنین مخالفت با ظاهر آیات و روایات اهل بیت (علیه السلام) از جمله ایرادهایی است که به این گزارش گرفته شده است. (3) صرف نظر از این اشکالهای اساسی، سخن ما برسراثبات وجود ترجمهای عربی از انجیل است. این که ورقة، توانایی خواندن و نوشتن انجیل به عربی را داشته، ملازمهای با وجود انجیل عربی ندارد. حداکثر این است که او میتوانسته مطالب انجیل را برای دیگران به عربی بخواند یا بنویسد. ضمن این که، اصرار بر وجود این خصوصیت (آشنایی به زبان انجبیل) در یک فرد مشخص نیز، به نوعی دیدگاه قائل به وجود ترجمه را تضعیف میکند.
گفته شده که مسلمانان، چنان که میخواستند نسبت به وجود مطلبی در تورات و انجیل پی ببرند از اهل کتاب میخواستند که به آنها خبر دهند. به گزارش ابوهریره، عالمان یهودی، تورات را به عبری میخواندند و به عربی برای مسلمانان گزارش میکردند.(کان اهل الكتاب یقرءون التوراة بالعبرانیة و یفسرونها با العربیة لاهل الاسلام فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) لاتصدقوا اهل الکتاب و لاتکذبوهم و قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الیکم الآیة.) (4)
برخی خواستهاند از این گزارش نتیجه بگیرند که پس ترجمهی تورات وجود داشته است. (5) خیلی روشن است که حتی اگر سند این روایت را که از ابوهریره نقل شده است بپذیریم، حداکثر دلالت آن براین است که (برخی از) مسلمانان با تفسیر- نه ترجمه- (قسمتهایی از) کتاب مقدس آشنا بودند، اما این مسئله چه ربطی دارد به این که بخواهیم بر اساس آن مصداق آیاتی از قبیل «قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا » (آل عمران:93) را مشخص کنیم و ادعا کنیم تورات یعنی همین تفسیر شنیده شده توسط برخی مسلمانان! و اساساً با وجود جامعهی بدوی آن روز و عدم رواج کتابت، نمیتوان انتظار چنین ترجمهای را داشت. عمدهترین دلیل باورهای خرافی یهود و قِلّت اطلاعات دینی آنها، ناتوانی در دسترسی مستقیم به متن تورات شمرده شده است؛ با این استدلال که تورات به زبان عبری یا آرامی بوده و یهودیان حجاز، قادر به خواندن آن نبودند.(6)
واقعاً باید گفت که بنا نهادن این طیف فراوان از آیات قرآنی بر مبنای این روایات منفرد و ضعیف الدلالة، رویکردی نادرست در تفسیر آیات قرآنی به شمار میرود. شاید مؤلف محترم، با مواجهه با این حجم انبوه از موانع سندی و دلالی، راه چاره را آن دیده که به وجود ترجمهی قسمتهایی از تورات بسنده کند. (7) این برداشت ضمن آن که به هیچ روی مدلول روایت پیش گفته نیست، شاید ناخواسته نوعی همراهی با دیدگاه ما یعنی هویت فرامتنی تورات و انجیل تلقی شود.
2. روایت خلیفهی دوم
روایت بسیار مشهور دیگری مربوط به عمربن خطاب است که باز هم به اتکاء مفهوم آن- نه منطوق- بر وجود ترجمه استدلال شده است. محتوای این روایت، که آن را در بحث تحریف نیز آورده و نقد کردهایم آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، عمر را به خاطر نوشتههایی که از اهل کتاب در دست دارد، مذمت کرده است. (8) این مقدمه هم در کنار آن قرار داده شده که وی آرامی یا عبرانی نمیدانسته، بنابراین این واقعه حکایت میکند که دسترسی به ترجمهی عربی تورات برای هر فردی- نه فقط عمر- سهل و آسان بوده است! (9) واقعاً روشن نیست که نویسندهی محترم، از کجا برداشت کرده که این نسخههای مورد اشاره، همان تورات است؟! اگر واقعاً مراجعه به تورات این قدر مذموم است، پس مفسران در طول تاریخ، مشمول این مذمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) واقع شدهاند!
اساساً باید گفت این روایات که مستند وجود ترجمه واقع میشود، روایاتی است که سند درستی ندارند و از اقسام ضعیف خبر واحد هستند و دلالتشان هم بر مدعا، تام نیست.
آن چه که میتواند به عنوان یک دلیل موجه در ارتباط با وجود ترجمهی تورات و انجیل در صدر اسلام مطرح باشد، گزارشها و روایتهایی است که با نام اسرائیلیات گوشه و کنار منابع حدیثی را پر کرده است. نمونهی این روایتها، این روایت است که برخی در مورد ذو القرنین، فردی را پیش کعب فرستادند.
فبعثا إلى كعب الأحبار لیخبرهم بالأمر كیف هو فى التوراة، فقال لهما، اما العربیة فأنتها أعلم بها منى، ولكنى أجد فى التوراة آنها تغرب فى عین ثاط، و الثاط الطین. (10)
این سوالی مهم است که اگر ترجمهای وجود نداشته، پس این اسرائیلیات از کدام متن عربی اقتباس شده است؟
در پاسخ به این سوال و در نقد دلیل پیش گفته نیز باید گفت که شنیدن از اهل کتاب مسئلهای است و دیدن در کتابهای آنها مسئلهی دیگر صحبت بر سر اثبات هویت ثابت نوشتاری از تورات و انجیل در عصر نزول است. اگر نگوییم مطابقت تام ولی حداقل آن است که باید مشابهت تام بین نقل و متن کنونی برقرار باشد. چیزی که میتوان گفت نمونه ندارد. (11) البته شباهتهای زیادی وجود دارد، اما صرف این مشابهتها، دلیلی برابتناء این نقلها بر یک ماهیت نوشتاری مشخص به عنوان ترجمهی تورات و انجیل، نیست. آیا ظرفیت سنت شفاهی آن زمان به گونهای نبوده که بتواند سببی برای وجود این مشابهتها باشد؟ اگر واقعاً از یک مکتوب و نوشتار مشخص به نام تورات و انجیل، نقل قول مستقیمی صورت گرفته است، پس چرا راویان مربوطه به مستند این قول خود اشاره- و یا تصریح- نکردهاند؟ چرا مخاطبان خود را مستقیماً به تورات و انجیل- یا متن عربی سهل التناول!- ارجاع ندادهاند؟ امثال ابن سلام و کعب الاحبار تنها میتوانستهاند منشأ شفاهی این اقوال باشند. اشخاصی که معلوم نیست تا چه حد مقبول جامعهی مرکزی و علمی یهود آن روز بودهاند و اساساً منقولات آنها تا چه حد قابل تطبیق براصل تورات و انجیل بوده است؟ (12)
3. بررسی تاریخی
در مورد ترجمهی عربی، مسعودی از سه ترجمهی حنین بن اسحاق (م 260 هـ)، ابوکثیر(م 321 ه«)، و سعدبن یوسف ملقب به فیومی (م 331 هـ) یاد میکند.(13) گفته شده ترجمهی اخیر، فعلاً موجود است؛ ضمن آن که در سال 345 ق در اسپانیا ترجمهی دیگری از تورات از لاتین به عربی انجام گرفته است. (14)، اما باید گفت صرف نظر از بررسی این قول مسعودی، وجود این ترجمهها در محیط عرب آن روز، نیازمند اثبات است.
ابن ندیم نیز، گزارشی را آورده که احمد بن عبدالله بن سلام، تورات را درست و دقیق به عربی ترجمه کرده بود. (15) چنان که میدانیم ترجمهی تورات، کار دشواری است که یک نفر به تنهایی نمیتواند درست از پس آن برآید، تا چه رسد به اینکه ترجمهی دقیقی نیز از آن به دست دهد؛ به ویژه اگر مترجم کسی باشد از یهودیان سرزمینهای عرب که در دانش و آگاهی چندان از عربها، پیش و بیش نبودند. از این گذشته، معروف است که تورات در حدود سال 718 میلادی به عربی ترجمه شد، و بی گمان احمد بن عبدالله بن سلام یاد شده، یکی از کسانی نبود که بدان ترجمه دست زده بودند. (16) محققی در این باره مینویسد:
دانشمندان کتاب مقدس، تاکنون نتوانستهاند دلیلی را نشان دهند که شاهد بر وجود ترجمهای عربی از تورات، انجیل یا هردوی آنها تا قبل از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد. تنها موردی را که به عنوان اوّلین ترجمه به آن اشاره کردهاند، ترجمهی منسوب به یوحنا در سال 724 میلادی است که به منظور کمک به مسیحیان مغرب زمین برای دفاع در برابر مسلمانان صورت گرفته است. (17)
اگرچه وی در ادامه احتمال قوی را این میداند که چنین ترجمهای وجود داشته است. وی در این حدس تاریخی خود از آیاتی چون «یكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیدِیهِمْ (بقره:79)، وَمِنْهُمْ أُمِّیونَ لَا یعْلَمُونَ الْكِتَابَ (بقرة:78)، وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اكْتَتَبَهَا (فرقان:5)، قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا (آل عمران:93-95)» استمداد میگیرد و با رد این احتمال که پیامبر(صلی الله علیه و آله)، زبان آرامی یا عبرانی میدانسته این گونه نتیجه گرفته که پس حتماً چنین ترجمهای وجود داشته که همهی تعاملهای مربوط، بر اساس آن متن مشترک بوده است. ضمن آن که یهودی که به مدت حدود پنج قرن یا بیشتر (از سال 70 میلادی و خراب شدن هیکل تا ظهور اسلام) (18)، در منطقهی عربی سکونت گزیده بود، بعید است که در طول این مدت اقدام به ترجمه حداقل- قسمتهایی از تورات نکرده باشند. (19)
روشن است که ما در این حدس تاریخی با این محقق محترم، همراه نیستیم و توجیههایی را که در استفاده از آیات مربوط به عمل آورده است نیز ناشی از عدم درک درست ماهیت فرامتنی این کتابها، تلقی میکنیم. اگر واقعاً چنین ترجمهای موجود بوده، لازم است که نشانهای، اثری یا باقی ماندهای از آن یا حداقل اشارهای به آن در تاریخ وجود داشته باشد.
پس میتوان به قاطعیت گفت که هیچ گزارش مستندى از وجود ترجمهی این کتابها در عصر نزول قرآن، وجود ندارد. «بیومی» به شدت، ترجمهی این کتابها در آن زمان را رد میکند. وی مینویسد:
اگر اندیشه و آموزههای یهودی و مسیحی، به راستی در فضا و فرهنگ جاهلی نفوذ و رسوب کرده بود، ناگزیر باید از راه ترجمهی عربی کتاب مقدس باشد؛ چیزی که به هیچ رو ثابت و پذیرفتنی نیست؛ بلکه آیهی شریفه: «بگو: اگر راست میگویید تورات را بیاورید و بخوانید.»، خلاف آن را ثابت میکند. (20)
با این توضیحات، به نظر میرسد تکیه بر ماهیت فرامتنی تورات و انجیل، هم تفسیر تعابیر مرتبط قرآنی سهلتر میکند و هم ما را از تکلف استناد به نمونههایی تاریخی نادر، برای اثبات وجود ترجمه، بی نیاز میکند.
پینوشتها:
1. بخاری، محمدبن اسماعیل، الجامع الصحیح، ج1، ص3.
2. طبری، محمد بن جریر، پیشین، ج30، ص161؛ مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج1، ص97-99؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، ج1، ص3-4.
3. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص31-36.
4. بخاری، محمد بن اسماعیل، پیشین، ج1، ص285، باب لا تسئلوا اهل الکتاب عن شیء.
5. اطیر، حسنی یوسف، البدایات الاولی للاسرائیلیات فی الاسلام، ص13.
6. زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص155.
7. اطیر، حسنی یوسف، پیشین، ص35.
8. ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج1، ص172.
9. اطیر، حسنی یوسف، پیشین، ص37.
10. ابن عطیة، قاضی ابومحمد، المحرر الوجیز، ج3، ص539.
11. اطیر، حسنی یوسف، پیشین، ص49-51.
12. جالب است که در نمونهای که در متن ذکر شد (مراجعه به کعب برای فهم داستان ذوالقرنین)، در تورات فعلی اصلاً به ذوالقرنین پرداخته نشده است.
13. مسعودى، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص112.
14. خرمشاهی، بهاء الدین، پیشین، ص268.
15. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص32.
16. نعناعة، رمزی، الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر، ص198.
D. S. Margoliouth, The Relations between Arabs and Isralites Prior to the Rise of Islam, p.60.
17. اطیر، حسنی یوسف، پیشین، ص13.
18. جاحظ، عمرو بن بحر، الرسائل، ج3، ص313.
19. اطیر، حسنی یوسف، پیشین، ص15.
20. بیومی مهران، محمد، دراسات تاریخیة من القرآن الکریم، ص124.
منبع مقاله :
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.