خانه » همه » مذهبی » ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگي (2)

ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگي (2)

ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگي (2)

متعلق خوف امر مضر است و انسان در اصل از چيزي كه امروز يا فردا، در اين دنيا و يا در آخرت، كم و يا زياد، زياني را متوجه انسان مي كند مي ترسد، اما گاهي مجازاً و به جهت علاقه خاصي، نظير علاقه سببيت و مقارنت، كسي كه بالذات منشأ ترس نيست متعلق ترس قرار مي گيرد.

2fbfa304 7c34 402f b892 9df15a5c6369 - ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگي (2)

sa3038 - ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگي (2)
ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگي (2)

 

نويسنده:آيت الله محمدتقي مصباح

 

مفهوم، متعلق و نقش سازنده ترس
 

متعلق خوف امر مضر است و انسان در اصل از چيزي كه امروز يا فردا، در اين دنيا و يا در آخرت، كم و يا زياد، زياني را متوجه انسان مي كند مي ترسد، اما گاهي مجازاً و به جهت علاقه خاصي، نظير علاقه سببيت و مقارنت، كسي كه بالذات منشأ ترس نيست متعلق ترس قرار مي گيرد. نظير آنكه انسان از كسي كه بواسطه او ضرري متوجه انسان مي شود مي ترسد. در حالي كه منشأ ترس همان ضرر است و چون آن شخص موجد و مسبب ضرر است، متعلق ترس قرار مي گيرد و علاقه سببيت باعث گرديده كه انسان از او نيز بترسد.
«ترس» حالتي انفعالي و واكنشي رواني است كه انسان در برابر تهديد، خطر و يا ضرر از خود بروز مي دهد. ترس از آن نظر كه به صورت واكنش طبيعي و غيرارادي در انسان ظاهر مي شود، رفتاري غير اختياري و غيرارادي است و مورد ارزش يابي اخلاقي قرار نمي گيرد و بخودي خود، به صفت«خوب» يا «بد» متصف نمي شود و مدح و ذمي ندارد. ازاين نظر، در شمار حالتهاي انعكاسي و به اصطلاح روانشناسان «حالت هاي رفلكس» نظير حالت غم، حزن و شادي قرار مي گيرد. پس چنانكه وقتي سوزن به پاي كسي فرو مي رود، او بي اختيار واكنش نشان مي دهد و پايش را كنار مي كشد، كسي كه با خطري مواجه
مي شود، به صورت طبيعي و غيرارادي واكنش نشان مي دهد، مي ترسد و رنگ رخساره اش دگرگون مي شود.
البته مقدمات ايجاد ترس و رفتاري كه انسان براي تضعيف، تقويت، كاهش و يا استمرار حالت ترس در خود انجام مي دهد، مي تواند اختياري باشد و ارزش يابي اخلاقي شود و صفت خوب يا بد به خود گيرد. گاهي انسان افكاري را به ذهن خود راه مي دهد يا رفتاري را انجام مي دهد كه باعث تقويت و تشديد حالت ترس در انسان مي گردد. براي مثال، افراد ترسو و ضعيف النفس به ويژه وقتي شب به تنهايي در جايي به سر مي برند، با تخيلات خويش حالت ترس را در خود تقويت مي كنند. در نتيجه، ترس آنان به دهشت و وحشت و وارد آمدن خسارت هاي جدي روحي به آنان تبديل مي گردد.
در مقابل، گاهي با رفتارها و تمرينهاي خاصي، حالت ترس را در خود مي كاهند يا بكلي زمينه ايجاد آن را از بين مي برند. اين مقدمات كه رفتاراختياري انسان هستند، اخلاقاً خوب يا بد به شمار مي آيند و اگر گاهي حالت ترس نيز ارزش گذاري اخلاقي مي شود و مطلوب، خوب و يا بد معرفي مي گردد، اين ارزش گذاري به اعتبار همان مقدمات اختياري است، نه به اعتبار حالت ترس في حد نفسه.
در قرآن كه كتاب هدايت است و محورهاي اساسي تربيت و تزكيه در آن گرد آمده، بر روي عامل«خوف» تأکيد فراوان شده است. در آيات فراواني خوف و واژگاني همچون «وجل»،«اشفاق»، «رهبت» و«خشيت»(1) كه تقريبا مترادف هستند بكار رفته اند و در اكثرآن آيات، متعلق خوف خداوند ذكر شده است. عامل خوف از خدا چنان در تصحيح رفتار انسان و توجه او به مسير صحيح زندگي و خودداري از طغيان و انحراف مؤثر است كه در قرآن انذار و بيم دادن يكي از وظايف اصلي پيامبران به شمار آمده و خداوند به جاي آنكه بفرمايد ما براي هر قومي نبي يا رسولي فرستاديم، مي فرمايد كه ما براي آنها نذير و بيم دهنده فرستاديم: (انا ارسلناك بالحق بشيراً و نذيراً وان من امه الا خلا فيها نذير)(فاطر:24) ما تو را به حق مژده دهنده و بيم دهنده فرستاديم و هيچ امتي نبوده، مگر آنكه در ميانشان بيم دهنده اي[پيامبري] گذشت.
براساس آيه فوق يكي از وظايف اساسي پياميران ترساندن و انذار مردم است. اما انذار پيامبران دركساني اثر مي گذارد كه آمادگي روحي و فطري پذيرش نصايح و انذارهاي پيامبران الهي را داشته باشند واز آتش جهنم و عذاب الهي بترسند، والا انذار پيامبران در دلهاي سخت كه حالت فطري خوف خدا از آنها رخت بربسته است اثر نمي گذارد؛ چنانكه بسياري از اقوام پيامبران تحت تأثير انذار آنان قرار نگرفتند و به جاي آنكه به نصايح و انذار آنان گوش دهند، آنان را مسخره كردند. قرآن درباره گروه گمراهي كه در منجلاب گمراهي و طغيان غرق گشته اند و اميدي به هدايت و نجات آنها نيست مي فرمايد: (انا جعلنا في اعناقهم اغلالا فهي الي الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بين ايديهم سدا و من خلقهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون و سواء عليهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون انما تنذر من اتبع الذكر و خشي الرحمن بالغيب فبشره بمغفره و اجر كريم)(يس:8-11)؛ ما در گردن هايشان غل‌هايي نهاده ايم كه تا چانه هاست، به طوري كه سرهاشان بالا مانده است و از پيش رويشان ديواري و از پشت سرشان ديواري نهاده ايم و بر ديدگانشان پرده اي افكنده ايم، ازاين رو هيچ نمي بينند [كنايه از اينكه از همه سو فرو گرفته شده اند و راه حق را كه هدايت و رستگاري است نمي بينند] و برآنها يكسان است چه بيمشان دهي يا بيمشان ندهي، ايمان نمي آورند. جز اين نيست كه تو كسي را هشدار و بيم مي دهي[بيم دادن تو كسي را سود دارد] كه اين ذكر[قرآن] را پيروي كند و از خداي مهربان در نهان بترسد، پس او را به آمرزش و مزدي نيكو و بسيار نويد ده.
در جاي ديگر خداوند درباره كساني كه به خداوند و آخرت ايمان ندارند و آمادگي شنيدن انذار و نصايح را ندارند مي فرمايد: (واذا ذكر الله وحده اشمازت قلوب الذين لايومنون بالآخره و اذا ذكرالذين من دونه اذاهم يستبشرون)(زمر:45)؛ و چون خداوند به يگانگي ياد شود دلهاي كساني كه به آن جهان ايمان ندارند برمد، و چون آنان كه جز او هستند[معبودهايشان] ياد شوند ناگاه شادمان گردند.
پس شرط تأثير انذار انبيا در مردم، وجود حالت فطري خشيت در آنها و ترس از گرفتاريها و كيفرهايي است كه ممكن است در آخرت گريبانگير آنان گردد و اين ترس آنان را وامي دارد كه از پيش درصدد رهايي از عقوبتهاي اخروي برآيند. در نتيجه، به نصايح و پند و اندرز پيامبران الهي و علماي رباني گوش مي دهند و سختي دست كشيدن از خواسته هاي نفساني و عمل به تكاليف الهي را به جان مي خرند؛ زيرا مي دانند كه بهاي مخالفت با شيطان و هواهاي نفساني و اطاعت از خداوند سعادت ابدي و نيل به رضوان حضرت حق است: (وامامن خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنه هي الماوي)(نازعات:40-41)؛(واما هركس كه از ايستادن در پيشگاه پروردگار خود بيم داشته باشد و خويشتن را از آرزو و كام دل بازدارد، جايگاه او همان بهشت است).
البته در كنار خوف از خدا، عواملي چون شوق، محبت و اميد نيز مؤثرند، اما در اين بين عامل خوف بيشترين تأثير را دارد و براي همه طبقات انساني و مراتب ايمان و معرفت عموميت دارد.
چنانكه ملاحظه مي شود درآيه فوق متعلق خوف حرمان از لقاي الهي و قرب اوست. در برخي از آيات متعلق خوف عذاب الهي و جهنم معرفي شده است. خداوند درباره بندگان برگزيده خود كه خانه هايشان را محل عبادت و ذكر خدا قرار داده اند و پيوسته در نجواي معبود به سر مي برند مي فرمايد: (في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والآصال رجال لاتلهيهم تجاره ولابيع عن ذكرالله واقام الصلوه وايتاءالزكاه يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار)(نور:36-37)؛[آن چراغ] درخانه هايي است كه خداي رخصت داده است كه بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وي در آنها ياد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاكي ستايند، مرداني كه تجارت و خريد و فروش آنان را از ياد خدا و برداشتن نماز و دادن زكات مشغول نكند و از روزي مي ترسند كه دلها و ديدگان درآن دگرگون [سرگشته و پريشان] شود.
عالم آخرت، عالم ظهور حقايق ودگرگوني هاست و قلب و دل انسان كه دردنيا به لذايذ و امور حسي مشغول گرديده است، در آنجا کاملاً دگرگون مي گردد و چون طرفي از آن تعلقات مادي نبسته و چيزي جز زيان براي خود فراهم نياورده است، در‌آنجا ياراي درك حقايق، انوار و تجليات الهي را ندارد و چشمي كه در دنيا به جلوه ها و جاذبه هاي مادي و حرام دوخته مي شد، در‌آن عالم از ديدن و مشاهده زيبايي هاي بهشت و نعمتهاي الهي محروم است. خداوند درباره گفتگوي خود با گنهكاري كه در آخرت كور محشور مي شود مي فرمايد: (قال رب لم حشرتني اعمي و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسي)(طه:125-126)؛ گويد: پروردگارا، چرا مرا نابينا برانگيختي و حال آنكه بينا بودم؟ گويد: بدين گونه[امروز كور محشور شدي زيرا] آيات ما به تو رسيد و تو آنها را به فراموشي سپردي[از آنها تغافل كردي] و همچنان امروز فراموش مي شوي.

مفهوم ترس از خدا
 

سؤال اساسي كه همواره پيش روي ماست اين است كه انسان از موجودات خطرناك و وحشت آفرين مي ترسد. با
توجه به اينكه خداوند مظهر مهر، محبت و رحمت بي نهايت است، ترس از او به چه معناست؟ پاسخ آن است كه متعلق و منشأ ترس يا خطري است كه متوجه انسان مي شود، يا منفعتي است كه از وي سلب مي گردد و يا محروميت وي از چيزي است كه دوست مي دارد و در درجه اول، ترس به اين امور نسبت داده مي شود. اما به دليل علاقه سببيت و مسببيت، گاهي كسي يا چيزي كه سبب پيدايش خطريا سلب منفعت يا محروميت است نيز متعلق ترس قرار مي گيرد. براي مثال، كسي كه از گرگ مي ترسد، ترس او در واقع از دريده شدن و آسيب ديدن بدنش است و چون چنين زياني بوسيله گرگ متوجه او مي گردد، ازآن مي ترسد. يا كسي كه از تاريكي مي ترسد، ترس او در واقع از خطري است كه ممكن است در تاريكي متوجه او گردد.
با توجه به اينكه گاهي ترس به سبب و عامل خطر، ضرر و سلب منفعت نسبت داده مي شود، دركلمات انبيا و در آموزه هاي وحياني و قرآني انسان به علت العلل و مسبب الاسباب توجه داده شده است. براساس آن آموزه ها، گرچه انسان از گرگ كه خطري متوجه او مي سازد مي ترسد، اما چون گرگ آفريده خداست واختيار و تدبير آن را خداوند به عهده دارد،‌ انسان بايد از خداوند كه آفريننده گرگ و مسبب الاسباب است بترسد. در واقع، در حوزه رفتار اختياري و اعمالي كه ارزش گذاري اخلاقي مي شوند، ترس ما از رفتار زشت و ناپسند خودمان است كه براساس قوانين تشريعي الهي عذاب و كيفر خداوند بر آنها مترتب مي گردد و ترس ما از خداوند عرضي است و بواسطه آن است كه خداوند براساس نظام حكيمانه خود جهنم را آفريده كه درآن معصيت كاران مجازات و كيفر شوند. ترس از خداوند از آن روست كه سلطنت و حكومت مطلق عالم در اختيار اوست و براساس نظامي كه در اين عالم فراهم شده، متخلفان از حدود الهي مجازات و كيفر مي شوند. همچنين تعلق ترس به آخرت عرضي است و ترس ما در حقيقت از عذابها و كيفرهايي است كه در آن روز متوجه انسان مي شود و ترس از آخرت از آن روست كه آن روز ظرف آن مجازاتها و كيفرهاست.
خداوند متعال دراين باره كه ترس ما از خدا، به معناي ترس از اعمال خود ماست كه به سلب نعمت الهي و يا گرفتار شدن به عذاب الهي مي انجامد مي فرمايد: (ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون)(روم:41)؛ به سبب آنچه دستهاي مردم فراهم آورده، فساد در خشكي و دريا نمودار شده است، تا[خداوند جزاي] برخي از آنچه را كرده اند به‌آنها بچشاند، باشد كه بازگردند.
خداوند در آيه ديگر نيز مي فرمايد:(ومااصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير)(شوري:30)؛ و هر[گونه] مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و[خدا] از بسياري درمي گذرد.
توضيح اينكه مفهوم ترس از خدا اين است كه در زمينه ترس، چند عنصر و عامل تحقق مي يابد: يكي خود ترس، دوم شخص ترسنده، سوم عامل ترس و چهارم منشأ و متعلق ترس. مثلاًً، در مورد دانش آموزي كه از مردود شدن مي ترسد، شخص ترسنده خود دانش آموز است كه در او ترس از مردود شدن به وجود آمده. عامل ترس «درس نخواندن» و كوتاهي در فراگيري دروس است كه زمينه ترس او را فراهم مي‌آورد. متعلق و منشأ ترس او «مردود شدن» است. پس در مثال مزبور، عامل ديگري نيز وجود دارد وآن معلم است كه دانش آموز را مردود مي سازد. ازاين رو، معلم نيز متعلق ترس قرار مي گيرد اما تعلق ترس دانش آموز به معلم با واسطه و ازآن جهت است كه معلم او را مردود مي كند و الا كسي از معلم از آن جهت كه «معلم» است و درس مي دهد ترسي ندارد.
در واقع، ترس دانش آموز از مردود شدن است و ترس او از
معلم به آن جهت است كه او را مردود مي كند.
در مورد ترس از خدا نيز عامل ترس گناه انسان است و متعلق ترس عذاب و كيفري است كه برآن گناه مترتب مي شود و چون خداوند براساس نظام حكيمانه خود پديدآورنده كيفر و عذاب است، متعلق ترس قرار مي گيرد. پس آنچه اولاً و بالذات انسان از آن مي ترسد، عذاب و كيفر گناهان است و ترس از خدا مع الواسطه و به آن جهت است كه وي نظام ترتب عذاب بر گناه را مقرر فرموده است. پس متعلق اصلي ترس و آنچه بايد از آن ترسيد، عذاب و كيفري است كه بواسطه گناه متوجه انسان مي گردد. چنانكه مجرم حقيقتاً از زندان تازيانه و مجازات مي ترسد و منشأ ترس او جرمي است كه مرتكب گشته است و ترس او از حاكم شرع از آن روست كه او مجري قانون است و او در درجه اول از كيفر و مجازات مي ترسد.
بنابراين، منشأ ترس ما گناهاني است كه مرتكب مي شويم و متعلق ترس ما حقيقتاً عذاب و كيفري است كه متوجه آن گناهان مي شود وتعلق آن ترس به خداوند از آن روست كه وي كساني را كه از دستورات و مقرراتش سرپيچي كنند، كيفر مي كند و در نظامي كه وي مقرر كرده، فرجام گناه جهنم و عذاب است. يا بنابر قانون تجسم اعمال هويت و وضعيتي كه براي گنهكار در قيامت رقم مي خورد، جلوه حقيقي گناهاني است كه در دنيا مرتكب مي گردد. چه اينكه براساس نظام الهي، اگر كسي چاقو به چشمش فرو برد، كور مي شود و چون اين نظام به خداوند مستند است و اساساً همه كارها به خداوند مستند مي گردند، مي شود گفت خداوند او را كور كرده، اما دراين بين كسي كه به چشمش چاقو فرو برده مقصر و خطاكار است و مورد مؤاخذه قرار مي گيرد و براي هميشه بايد خسارت حرمان از چشم را تحمل كند. پس خداوند موجودي ترسناك نيست وداراي جود، كرم، رأفت و رحمت بي نهايت است، اما براساس نظام حكيمانه او هركس بخواهد به تكليف خود عمل نكند و با فرامين اومخالفت ورزد، كيفر و مجازات مي شود و ترس ما از عقاب و كيفر الهي است و منشأ آن گناهي است كه مرتكب مي شويم، ترس ما از خدا از آن روست كه خطاكاران را كيفر و عقوبت مي كند.
با توجه به آنچه گفتيم، شبهه كساني كه مي گويند خداوند مظهر رأفت و مهرباني است و ترس از او بي معناست، مرتفع مي گردد؛ زيرا اين شبهه ناشي از مغالطه و خلط بين مظهريت خدا براي رحمت و رأفت و استناد نظام كيفر و عقوبت سرپيچي از قوانين تشريعي به اوست. آيات قرآن و سيره و سخنان ائمه اطهار(ع) و بزرگان دين حاكي از آن است كه خوف و خشيت از خداوند حقيقتي است انكارناپذير و گريه هاي طولاني اولياي خدا حاكي از آن است كه آنان حقيقتاً از خداوند ترس داشتند.
همانطور كه انسان ازخود به عنوان عامل گناه و نيز از كيفر و عذابي كه برگناه مترتب مي گردد مي ترسد از خداوند نيز كه آتش جهنم را آفريده و كيفر و عذاب را مترتب برگناه مي كند مي ترسد. نمي شود گفت ترس از خدا، به معناي ترس از خويش و گناه است، بلكه هم ترس از خويش و ترس ازگناه و عذاب و نيز ترس از خدا، هريك در جاي خود صحيح و قابل توجيه منطقي و عقلي است.

پي نوشت ها :
 

1- تفاوت واژه «خوف» و «رهبت» دراين است كه در رهبت استمرار و طولاني بودن خوف منظور گرديده است(حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن، ج3، ص16) و «رهبت» به معناي ترس همراه با اضطراب و پرهيز از متعلق ترس است (راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص366). «وجل»گرچه به معناي خوب به كار رفته، اما به معناي اضطراب است كه لازمه خوف به حساب مي آيد(حسن مصطفوي، همان،ج13،ص43). اما «اشفاق» عنايتي است آميخته به خوف كه چون با «مِن» متعدي شود، معناي خوف در آن آشكارتر مي شود و چون با «في» متعدي شود، معناي اعتنا درآن آشكارتر است و طبرسي گفته است كه اشفاق خوف از وقوع مكروه با احتمال عدم وقوع آن است.
 

منبع:نشريه معرفت، شماره153..

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد