طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه(2)

تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه(2)

تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه(2)

از مباحث جدي و تأمل برانگيز در دانش تفسير، وجود عناصري از فرهنگ عصر رسالت در قرآن است که جلوه اي از عصر نزول را نشان مي دهد و اين پرسش را پديد مي آورد که آيا اين مباحث قرآن، متأثر از فرهنگ زمان جاهلي و منطقه حجاز نيست؟ آيا نشانگر آن نيست که قرآن مربوط به عصري خاص و مردمي معين است؟

33ba11e7 2207 4b87 be61 3f18d10b8e8d - تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه(2)

bi652 - تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه(2)
تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه(2)

 

نويسندگان: دکتر فتحيه فتاحي زاده (1)و نجميه افشاري (2)

 

3. تشبيهات و تمثيلات قرآن و فرهنگ زمانه
 

از مباحث جدي و تأمل برانگيز در دانش تفسير، وجود عناصري از فرهنگ عصر رسالت در قرآن است که جلوه اي از عصر نزول را نشان مي دهد و اين پرسش را پديد مي آورد که آيا اين مباحث قرآن، متأثر از فرهنگ زمان جاهلي و منطقه حجاز نيست؟ آيا نشانگر آن نيست که قرآن مربوط به عصري خاص و مردمي معين است؟
آياتي که به عقيده برخي، تأثر قرآن از فرهنگ زمانه را نشان مي دهد، چند دسته اند:
1. گروهي از آنها فرهنگ و آداب مردم جاهلي را نشان مي دهد، 2. گروهي ديگر نيازها و خواسته هاي آن عصر را ترسيم مي کند، 3. گروهي ديگر نمايانگر ارزشها، دانستنيها و باورهاي مردم حجاز است. (6: ص16) يکي از موارد شبهه برانگيز در اين ميان، آيات مربوط به تمثيلات و تشبيهات است که با فرهنگ حجازي مرتبط است.

3-1- رابطه قرآن با فرهنگ زمانه
 

پيرامون رابطه قرآن با فرهنگ آن زمان عرب، دو ديدگاه کلي وجود دارد:

3-1-1- ديدگاه اول: تأثر کامل قرآن کريم از فرهنگ عصر نزول
 

از سخنان برخي نويسندگان و خاورشناسان، اين گونه بر مي آيد که قرآن کاملاً تسليم فرهنگ عصر نزول يعني صدر اسلام بود. به عبارت ديگر، قرآن فرهنگ زمان خويش را – که همان فرهنگ جاهلي عرب و آميخته به خرافات ضد علمي بود- پذيرفته و خداوند، آن را در متن قرآن وارد کرده است. (35: ص111) مثلاً برخي از آنها معتقدند که فرهنگ بازرگاني حاکم بر عربستان در قرآن، بازتاب يافته و الفاظ کليدي آن مانند: ربح، ضرر، تجارت، بيع، ربا و… از قرآن سر برآورده اند؛ يا تصوير بهشت و نعمتهاي آن از آب روان، سايه هاي خنک و درختان سبز و بوستانهاي پر ميوه و… حاکي از آرزو انديشي مردم آن روزگار و رسول خداصلي الله عليه و آله مي باشد. (16: ص91) برخي ديگر استفاده از تشبيهات معهود مردم را دالّ بر تأثر قرآن از فرهنگ زمانه مي دانند؛ مثلاً: «طلعها کانّه رؤوس الشّياطين» (صافات (37): 65) که گويي قرآن براي ترسيم زشت منظري، رؤوس الشياطين را که معهود عرب است، از آنان به عاريه گرفته است. از ديگر نمونه هاي آن مي توان به انعکاس نظريه هاي علمي زمانه (هيئت بطلميوسي و طب جالينوسي)، سخن از جنّ، روح، سحر، تعبير الحورالعين، چشم زخم و… در قرآن اشاره کرد. (19: ص 47-45)
برخي از معتقدان به اين ديدگاه، براي اثبات سخن خود به آيه « و ما أرسلنا من رسول الّا بلسان قومه» (ابراهيم (14): 4) استناد کرده و در آنجا معناي «به زبان قوم بودن» را در قالب «فرهنگ قوم بودن، مطرح مي کنند. آنها پذيرفته اند که زبان قوم، تجلي فرهنگ است؛ به همين جهت گفته اند: وقتي گفته مي شود، قرآن لسان عربي است، يعني قرآن به فرهنگ اعراب سخن گفته است و موافق فرهنگ قوم سخن گفتن، يعني نهال سخن حق و پيام جديد خود را در ضمير فرهنگي آن قوم کاشتن، بهره جستن از فرهنگ، ادبيات، تاريخ و نوع معيشت آنان در ابلاغ سخن خود، تکيه بر مشترکات مقبول براي رساندن پيام به اذهان مخاطبان، آگاهي از معلومات، باورها و عواطف مخاطبان. بر اين مبنا، بهره جستن از آنها در رساندن سخن خود، نه به ميل آنها سخن گفتن، نه تأييد و نه تکذيب استعدادها و معلومات آنها، بلکه استفاده از آنها در رساندن سخن خود به ذهن و ضمير مخاطب است. (13: ص40)
مشکل اين سخن اينجاست؛ جايي که اين دانستنيها با قواعد عقلي و دانشهاي قطعي ناسازگار باشد و در عين حال، قرآن آنها را تکرار کرده باشد. در اين صورت بايد گفت: اگر قرآن وحي است و پيامبرصلي الله عليه و آله آن را از سوي خدا آورده است، آيا معنا دارد سخن باطل بگويد و طبق نظريه و اعتقاد باطل، استنتاج هدايتي و تربيتي کند؟
بر اساس اين ديدگاه، قرآن از باب مسامحه و مماشات، عقايد و دانشهاي مخاطبان عصر را براي رساندن سخن حق و جا انداختن در ذهن مخاطبان خود مطرح مي کند و اين است معنايِ اين نکته که قرآن، بازتاب فرهنگ قوم است (6: ص 112)؛ اما اين ديدگاه صحيح نيست، زيرا:
الف) کلمه «لسان» در لغت، به معناي «عضو مخصوصي است در دهان که وسيله سخن گفتن» است. همچنين اين کلمه به معناي «لغت» نيز آمده است. (34: ج10، ص 191 ماده «لسن»)
اما در اصطلاح مفسران، اين کلمه به معناي «لغت» آمده، يعني زبان نخستين قومي که مخاطب پيامبر است. يعني پيامبران به زبان مردم خود سخن مي گفتند تا احتياج به مترجم نداشته باشند؛ مردم بتوانند سخنان آنها را بفهمند و پيامبران نيز بتوانند مطالب خود را بي واسطه، براي آنان بيان کنند. (25: ج12؛ص12، 37: ج10، ص 266)
با توجه به معناي لغوي و اصطلاحي «لسان قوم» – که هيچ کدام به معناي فرهنگ مردم نيست- در مي يابيم که استدلال به اين آيه در مورد تأثير فرهنگ زمان صدر اسلام در قرآن بي مورد است. «لسان قوم» در عربي يک کاربرد بيشتر ندارد و آن «لغت قوم» است، و معادل «فرهنگ» در عربي «الثقافه» است.(3)
ب) واژه فرهنگ در لغت به معناي: کشيدن، تعليم و تربيت، علم و دانش و ادبيات، مجموعه آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهاي يک قوم آمده است (36:17) و در اصطلاح، فرهنگ عبارت است از:
– مجموعه برداشتها، موضع گيرياي فکري، آداب و رسوم و روابط حاکم اجتماعي است. (7: ص104)
– مجموعه تعليم و تربيت، عقل، دانش، حکمت و معرفت يک انسان يا يک جامعه است که در رفتار و نحوه زندگي او تجلي مي کند و اعمال او را متأثر مي سازد
ص19
در واقع، فرهنگ، مجموعه بينشها، گرايشها و ارزشهاي مردم است. (27: ص18)
– به عقايد، عادات و جهان بيني مرقوم يک ملت گفته مي شود. سخن از فرهنگ عصر، در حقيقت سخن از اخلاقيات، باورها، مناسبات اجتماعي و ديدگاههاي کلي آنان نسبت به جهان و انسان است که آداب، سنن رفتاري و عقايد خرافي را نيز در بر مي گيرد. (6: ص105)
با روشن شدن معناي لغوي و اصطلاحي فرهنگ، لازم است بگوييم: اگر مراد از فرهنگ زمانه، عناصري مثل ادبيات باشد، اين عناصر فرهنگي در هر کتاب يا سخنراني که بر امتي عرضه مي شود، نفوذ مي کند و به کارگيري آن براي تفهيم مطالب لازم است. قرآن نيز از اين مسئله مستثنا نيست و از اين رو، از واژه ها و ضرب المثلهاي عرب استفاده کرده است. اما اگر مراد از فرهنگ زمانه، موضع گيريهاي فکري و آداب و رسوم اجتماعي و… باشد، اين شامل خرافات و مطالب باطل و شرک آلود نيز مي گردد. در اين صورت بايد گفت: قرآن متأثر از اين فرهنگ نشده است؛ چرا که باطل در قرآن راه ندارد. (فصلت (41):4)

3-1-2- ديدگاه دوم: قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفي
 

عقيده صحيح تر در زمينه رابطه قرآن و فرهنگ زمانه، اين است که بگوييم: قرآن کريم با عناصر فرهنگ زمان خويش سه گونه برخورد داشته است:
1. قرآن عناصر مثبت فرهنگي عرب را – که ريشه در اديان ابراهيمي داشته- پذيرفته، آنها را پيراسته و تکامل بخشيده است. مثال آن در احکام: حج ابراهيمي و لعان، و در عقايد: اعتقاد به جنّ، سحر و مانند آن است. البته عدم اعتقاد برخي عالمان امروزي به امور ماوراي طبيعت (مانند: جنّ، فرشتگان و…) دليل بطلان اين عقايد نيست؛ زيرا اين مطالب، حقايق ديني است که هيچ لزومي ندارد که علم امروز به تمام جوانب آن رسيده باشد؛ چرا که اين علم با محدوديتهاي فراواني دست به گريبان است و پرسشهاي بي پاسخ فراوان پيش روي خود دارد. با اين همه، علوم مختلفي در جهان امروز به آن مي پردازند و نه تنها آنها را نفي نکرده، بلکه مورد مطالعه قرار مي دهند.
2. قرآن عناصر منفي و خرافات اعراب جاهلي را نمي پذيرد و با آنها مقابله مي کند يا نامي از آنها نمي برد؛ مانند: عبادت اعراب جاهلي (انفال (8):35)، ردّ قانون ظهار (احزاب (33): 4)، ردّ عقايد جاهلانه در مورد جنّ، فرزند قرار دادن براي خدا (انعام (6): 100)، تخطئه احکام و آداب جاهلي مانند: ردّ بحيره و سائبه (مائده (5): 103)، باز داشتن از کشاندن کنيزان به فحشا (نور (24): 33)، ردّ رباخواري (آل عمران (3): 30)، ردّ زنده به گور کردن دختران (انعام (6): 151؛ اسراء (17): 31) و…
3. قرآن از زبان قوم و تشبيهات و لغات آنها براي تفهيم بهتر مقاصد بلند خود استفاده کرده است.
پيامبران براي آنکه بتوانند مطالب و مفاهيم معنوي و عقلاني خويش را براي مردم عوام بيان کنند:
– از تشبيهات، تمثيلات، استعاره ها و کنايه هاي رايج و نيز کلمات معمول در جامعه ها استفاده مي کردند؛ يعني با مردم به اندازه عقل آنها سخن مي گفتند. قرآن نيز اين روش را ادامه مي دهد. (19: ص 56)
– واژه هاي مورد استناد در جهان بيني و اعتقاد جامعه را در حدّ توان، نگهداري، اصلاح و تصحيح مي کنند و اين، نهايت تحفّظ بر زبان قوم و مصلحت انديشي در کاستن تقابلها و برقراري ارتباط ذهني و کلامي است. مثلا¬ اگر واژه هايي مثل جنّ، عرش، سبع سماوات، قاب قوسين و دهها کلمه ديگر پيش از اسلام رايج بوده و از آن مفاهيم خاصي استنباط مي شده، آنها را نگاه مي داشتند و تصحيح مي کردند.
– از واژگاني که حکايت از آرزوها و عادات و خواسته هاي طبيعي قوم دارد و مباينتي با ارزشها ندارد، در توصيف ارزشها و تبيين حقايق هستي استفاده مي کردند؛ مانند: آب، سبزي، باغ، بوستان و… (6: ص85)
در تشبيهات قرآن، به طور واضح، مي بينيم که چگونه آرزوها، عادات يا خواسته هاي طبيعي و… به تشبيهات و توصيفات عرب استناد شده و از آن در جهت تبليغ رسالت کمک گرفته شده است.
بر اساس مطالب مذکور، بايد گفت که دليلي براي اثبات ديدگاه اول وجود ندارد و مثالها و نمونه هايي را که ذکر کرده اند، وافي به مطلب نيست؛ ولي ديدگاه دوم راه اعتدال مي پيمايد و صحيح است؛ يعني قرآن کريم، عناصر فرهنگي مثبت عرب را که ريشه در اديان ابراهيمي داشته، بار ديگر زنده ساخته و به رشد و پيرايش آن پرداخته است. البته اين بدان معنا نيست که قرآن تحت تأثير قرار گرفته يا مطالبي را از جامعه عرب وام گرفته است. قرآن همچنين با برخي عناصر فرهنگ جاهلي عرب که غير معقول، غيرعادلانه و مخالف با شريعت بوده، به مخالفت برخاسته است. قرآن، همچنين، برخي از کنايه ها، استعاره ها، تشبيهات، ضرب المثلها و لغات رايج را براي تفهيم مقاصد خود به استخدام درآورده است. البته اين به معناي استخدام فرهنگ براي بيان مقاصد است، نه بدان معنا که عناصر غلط و لوازم کلامي و خطاهاي علمي را تأييد کرده باشد.
صاحب وحي با آگاهي از موقعيت و شرايط اجتماعي عصر جاهليت و با برنامه و مصلحت، اين مقوله از مطالب را در قرآن آورده است. به اين معني، قرآن بازتاب فرهنگ زمانه است نه اينکه ناخودآگاه و بدون توجه صاحب وحي يا بدون توجه به پيامد آن، فرهنگ عصر در اين مباحث راه يافته باشد.

پي نوشت ها :
 

1- استاديار دانشگاه الزهرا(س) و عضو هيئت علمي گروه علوم قرآن و حديث.
2- دانشجوي كارشناسي ارشد علوم و قرآن و حديث.
3. سخن فوق بررسي بيشتري مي طلبد؛ چرا که «الثقافه» در معناي فرهنگ، به دست مجمع لغت عربي وضع شده (نک: المعجم الوسيط) و چنين معنايي براي اين لفظ در کتابهاي لغت کهن، نيامده است. ابن منظور در ماده ثقف مي نويسد: ثَقِفَ الشيءَ ثقفاً و ثقوفه: حَذَقَه… و ثقف الرجل ثقافه؛ أي: صار حاذقاً… الثقافه: العمل بالسيف. (ويراستار)
 

منبع: نشريه سفينه شماره 24

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد