خانه » همه » مذهبی » تشکیل حکومت -حکومت پیامبر(ص)

تشکیل حکومت -حکومت پیامبر(ص)

با سلام و تشکر از اینکه سوالات خود را به صورت صریح با ما در میان گذاشتید .
در پاسخ به اولین پرسش شما لازم است یاداوری شود که تشکیل حکومت وحکومت کردن بر مردمی که خواهان ان نیستند وبه ان اقبال نشان نمی دهند در اسلام رد شده است ولذا به زور نمی توان بر مردم حکومت کرد اما این مساله فقط مربوط به قبل از تشکیل حکومت اسلامی وزمانی است که مردم تمایلی به تشکیل حکومت اسلامی نداشته باشند، اما اگر با اقبال ودرخواست خود مردم، حکومت اسلامی تشکیل شد ، پس از ان کسی حق مخالفت نخواهد داشت یعنی قبل از تشکیل حکومت ،مردم ازادند واختیار دارند اما پس از قبول ان ،حق مخالفت نخواهند داشت چنانچه در سیره امیرالمومنین (ع) می بینیم که حضرت در مدت کوتاه حکومتشان در برابر مخالفان ساکت ننشستند وباهر سه گروه (ناکثین ،مارقین وقاسطین ) به مبارزه پرداخته ودر این مسیر حتی جان خود رانیز از دست دادند.
بنابراین اگر بعد از تشکیل حکومت اسلامی عده ای ازپذیرش ان سرباز بزنند یا به مخالفت عملی با ان برخیزند به عنوان شورش علیه حاکمیت اسلام تلقی شده و وظیفه حاکم (چه امام باشد چه غیر امام) سرکوب انهاست .
پس اختیارانسان، مربوط به قبل از انتخاب دین ویا در بحث ما مربوط به قبل از بیعت واقبال مردم نسبت به تشکیل حکومت است وبعد از ان کسی نمی تواند مخالفت کند .
واما درمورد این مطلب که فرمودید پیامبربه خاطر بیعت مردم ،صاحب ولایت شدند به هیچ وجه این مطلب درست نیست توضیح اینکه حکومت و ولایت بر مردم از ان خداست وخداوند این حق را به پیامبر وبعد از ایشان به ائمه واگذار نموده است وائمه نیز پس از خود این حق را به فقهای واجد شرایط تفویض نموده اند ولذا بیعت واقبال مردم ، ایجاد ولایت نمی کند بلکه ولایت وحکومت از جانب خداست، بلی درمرحله تحقق وفعلیت یافتن حکومت اسلامی رای یا بیعت واقبال مردم شرط است که ما نام انرا مقبولیت می گذاریم اما اصل ولایت وحق حکومت (مشروعیت )ربطی به اقبال وخواست مردم ندارد واز جانب خداست.
ایاتی از قران کریم نیز صراحت در این مطلب دارد که ولایت وحق حاکمیت پیامبر از جانب خداوند است :
1-ایه 6 سوره احزاب «النبی اولی بالمومنین من انفسهم » پیامبر درامر دین ودنیای مومنان از انها نسبت به خودشان سزاوارتر است.
2- ایه 59 سوره نساء «اطیعوالله واطیعوالرسول واولی الامر منکم » ای اهل ایمان از خدا وپیامبر وکسانی که امر شما را دراختیار دارند ،پیروی کنید.
3-ایه 67 سوره مائده «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » ای پیامبر انچه ازجانب پروردگارت در مورد پیشوایان به تو فرستاده شده را به مردم ابلاغ کن .

در ادامه جهت بررسی بیشتر موضوع فوق توضیحات دقیق تری ارائه می گردد :
در پاسخ به این شبهه لازم است تا منطق قرآن درباره نقش پیامبر اکرم(ص) در دولت اسلامى را مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد:
یک. رهبرى سیاسى پیامبر(ص)
قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان فردى که براى دخالت در زندگى مردم «اولى » و داراى ولایت است، معرفى مى کند: (النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)[1] قرآن پژوهان و مفسّران تصریح کرده اند که این اولویت، اختصاص به مسائل دینى ندارد و همه امور دینى و دنیایى آنان را در بر مى گیرد.[2] مؤید این تفسیر چند چیز است:
1. اطلاق آیه شریفه؛ که اولویت و ولایت پیامبر را به عرصه خاصى محدود نکرده است، در نتیجه همه حوزه هاى ولایت پذیر که در رأس آنها حوزه رهبرى سیاسى و اجتماعى است را شامل مى شود و پیامبر از سوى خداوند ولایت همه جانبه بر مردم پیدا مى کند.
2. روایات؛ امام باقر(ع) فرمود: «این آیه درباره رهبرى و فرماندهى نازل شده است».[3] 3. شأن نزول؛ وقتى پیامبر اکرم(ص) آهنگ جنگ نمود و مردم را به خروج فرمان داد، برخى نزد آن حضرت آمدند تا براى بستگان خویش اذن بگیرند؛ آن گاه این آیه نازل شد. از این مسأله روشن مى شود که فرمان هاى اجتماعى پیامبر(ص) متکى به ولایت الهى و دینى است؛ نه مبتنى بر خاستگاه بشرى.[4] 4. مفهوم اولویت؛ آیه شریفه نشان مى دهد پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند نسبت به اداره و رهبرى جامعه مقدم است و با وجود او نوبت به دیگران نمى رسد.
آیات دیگرى نیز گویاى همین مطلب است؛ از جمله آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) ؛[5] «سرپرست و ولى شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آورده اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند».
بنابراین از نگاه قرآن، خداوند پیامبر را نسبت به دیگران اولویت بخشیده و ولایت داده است. از این رو ولایت آن حضرت تابع ولایت خداوند و در طول آن است؛ نه امرى زمینى و بشرى.
علامه طباطبایى(ره) درباره ولایت آن حضرت مى نویسد: «رسول خدا بر همه شئون امت اسلامى، جهت سوق دادن آنان به سوى خدا و نیز براى حکمرانى و فرمانروایى بر آنها و قضاوت در میان شان، ولایت دارد… البته این ولایت در طول ولایت خداوند و ناشى از تفویض الهى است».[6] نکته مهم دیگر این که مفهوم «انّما»، دلالت بر حصر دارد. بنابراین طبق این آیه حکومت مشروع، آن حکومتى است که از جانب خداوند مشروعیت یافته باشد.
در نتیجه با توجه به مجموع آیات قرآن، مى توان فهمید که حضرت رسول، در آن واحد، داراى سه شأن بوده است:[7] یکم. امامت و پیشوایى و مرجعیت دینى،[8] دوم. ولایت قضایى،[9] سوم. ولایت سیاسى و اجتماعى.[10] دو. مسؤولیت هاى اجتماعى پیامبر(ص)
هر یک از شئون سه گانه پیامبر(ص) -در پیشوایى دینى، ولایت قضایى و رهبرى اجتماعى مسؤولیت هاى خاصى را بر عهده آن حضرت نهاده بود. آیات زیر، نمونه هایى از مأموریت های الهی آن حضرت در ارتباط با «رهبرى جامعه» و «اداره امت» است:
1. (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ…)؛[11] «پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتى با [عقوبت ] آنان، کسانى را که از پى ایشانند تارومار کن، باشد که عبرت گیرند». این آیه از یک سو بیانگر سیاستى است که امت اسلامى در برابر دشمنان متجاوز و پیمان شکن، باید اتخاذ کند و از سوى دیگر، بیانگر آن است که مسؤولیت برنامه ریزى، آماده سازى مقدمات و بالاخره عینیت بخشیدن به این سیاست، بر عهده پیامبر(ص) است.
2. (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ)[12] «و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مکان امنش برسان». به حکم این آیه، پیامبر(ص) موظف است براى حفظ امنیت مشرکان -که براى شنیدن کلام خدا مى آیند امنیت و آزادى آنان را تأمین کند.[13] 3. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتالِ)[14] «اى پیامبر! مؤمنان را به جهاد برانگیز».
4. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)[15] «اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر». در اینجا وظیفه فرماندهى و سازماندهى مسلمانان براى جهاد، بر دوش پیامبر اکرم(ص) نهاده شده است.
5. (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً)[16] «از اموال آنان صدقه اى بگیر». بر اساس این آیه پیامبر(ص) مأمور گرفتن زکات (نوعى مالیات بر ثروت) از مسلمانان است.
بنابراین از دیدگاه قرآن، پیامبر(ص) نه تنها مأمور تشکیل حکومت بود؛ بلکه مسؤولیت هاى اجتماعى متعددى را نیز از سوى خداوند، بر عهده داشت و بر این اساس اقدام به تشکیل حکومت نمود.
سه. اختیارات مالى پیامبر(ص)
اختیارات مالى پیامبر(ص)، نشان دهنده موقعیت رسول خدا(ص) در زعامت و رهبرى جامعه و نقش آن حضرت در دولت اسلامى است. آیات ذیل بیانگر این موضوع است:
1. (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ)[17] «و بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، یک پنجم آن براى خدا و رسول و از آن خویشاوندان [او] و یتیمان و در راه ماندگان است».
2. (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ)[18] «چون امت از تو حکم انفال را سؤال کنند، جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است».
3. (ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ)[19] «و آنچه که خدا از اموال ساکنان آن قریه ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر [او ]و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وى ] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد».
با کمترین آشنایى با منطق قرآن و فقه اسلامى، مى توان فهمید که این بودجه فراوان، به عنوان منبع هزینه زندگى شخص پیامبر(ص) و یا منبع هزینه تبلیغ احکام از سوى آن حضرت نیست؛ بلکه نوعى تأمین اجتماعى و بودجه دولتى است. به بیان امام حسن عسکرى(ع): «خداوند با سپردن نیمى از خمس به پیامبر(ص)، تربیت یتیمان، برآوردن نیازهاى مسلمین، پرداخت بدهکارى آنان و تأمین هزینه حج و جهاد را، از او خواسته است».[20]
چهار. مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر(ص)
بررسى آیات متعدد قرآن، حکایت از آن دارد که در بینش قرآنى، پیامبر اسلام(ص) صرفاً در جایگاه مسأله گویى و بیان احکام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او، به ابلاغ وحى محدود نمى شود. مسلمانان نیز نباید فقط براى فراگیرى احکام آن حضرت را مرجع خود بدانند؛ بلکه موظف اند در عرصه مسائل اجتماعى، از خط مشى و سیاست ترسیم شده از سوى رسول خدا(ص) پیروى کنند و در برابر امر و فرمان او گردن نهند. بعضى از این آیات عبارت است از:
1. )یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ)[21]«اى کسانى که ایمان آورده اید؛ خدا را اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت نمایید».
علامه طباطبایى مى نویسد: «بر اساس این آیه، اطاعت از پیامبر(ص) در مورد دستوراتى که براى اداره جامعه اسلامى و از موضع ولایت و حکومت صادر مى کند، لازم است».[22] پس لزوم اطاعت از پیامبر(ص) مبین الهى بودن حکومت آن حضرت است؛ وگرنه نیازى به تأکید خداوند بر اطاعت از پیامبر(ص) و آن را در زمره وظایف دینى قرار دادن، نبود.
2. (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)[23] «و چون خبرى از ایمنى یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛ و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانى اند که [مى توانند درست و نادرست ] آن را دریابند».
قرآن مسلمانان را موظف مى داند که اطلاعات و اخبار خود را -به ویژه در شرایط حساس جنگ قبل از انتشار در بین مردم به پیامبر اکرم(ص) ارائه دهند. این آیه نیز صراحت دارد که پیامبر اکرم(ص)، صرفاً ابلاغ کننده احکام الهى نیست؛ بلکه علاوه بر احکام، مسؤولیت کارشناسى و تحلیل موضوعات، حوادث و رخدادهاى سیاسى – اجتماعى را نیز بر عهده دارد. همان گونه که مسلمانان براى دریافت احکام به آن حضرت مراجعه مى کنند؛ براى دریافت تحلیل صحیح مسائل جارى جامعه نیز، باید به او مراجعه کنند و از انجام هر عمل خودسرانه بپرهیزند.
3. قرآن کریم از مسلمانان مى خواهد که با دخالت رسول خدا(ص) در امور اجتماعى و پس از اعلام نظر آن حضرت، تردیدى به خود راه ندهند و همگى اطاعت کنند: (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً)[24] «هیچ مرد و زن مؤمنى را در کارى که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیارى نیست [که رأى خلافى اظهار نمایند] و هر کس نافرمانى خدا و رسول کند، قطعاً دچار گمراهى آشکار گردیده است».
در این آیه، مقصود از «قضاى پیامبر»، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگى مردم و مسائل مختلف حکومت است. البته هر چند این مسائل، امور خود مردم است (من امرهم) و خود مردم حق مشارکت و دخالت دارند؛ ولى وقتى در همین مسائل پیامبر خدا -به عنوان رهبر دولت اسلامى دخالت کند، جایى براى مداخله دیگران باقى نمى ماند و هیچ کس نباید خود را صاحب اختیار بداند.
4. قرآن مجید پذیرش داورى و حکمرانى پیامبر را در مشاجرات شرط ایمان دانسته است: (فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً)[25] «… به خدایت سوگند، ایمان نمى آورند؛ مگر آنکه تو را در آنچه بینشان اختلاف آمیز است، داور قرار دهند. سپس نسبت به آنچه قضاوت کردى، در نفس خود هیچ اعتراضى نداشته و از جان و دل تسلیم باشند». صراحت این آیه در ارتباط شأن قضاوت و داورى پیامبر(ص) با دین، بسیار صریح است؛ زیرا قرآن مجید آن را شرط ایمان دانسته است. در حالى که اگر این مسأله مطلبى بشرى و زمینى بود، ارتباط دادن آن با ایمان، معنا نداشت.
5. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[26] «اى کسانى که ایمان آورده اید! در برابر خدا و پیامبرش [در هیچ کارى ] پیشى مجویید».
6. (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ)[27] «اهل مدینه و بادیه نشینان اطرافش نباید هرگز از فرمان پیامبر تخلف کنند».
آیات متعدد دیگرى نیز وجود دارد که نمایانگر شعاع ولایت و رهبرى آن حضرت، بر سراسر زندگى اجتماعى – سیاسى است. بنابراین اگر حکومت پیامبر(ص)، حکومتى عرفى و غیر الهی بود؛ دیگر نیازى نبود که خداوند مسلمانان را موظف به اطاعت از آن حضرت در امور اجتماعى خویش کند؛ بلکه مردم بر اساس خواست خود، در این زمینه تصمیم مى گرفتند.

[1] – احزاب (33)، آیه 6.
[2] – ر.ک : تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 46؛ شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص 317؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 347؛ زمخشری، کشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسین طباطبایی، المیزان، قم : دفتر انتشارات اسلامی ، 1363 ، ج 16، ص 276.
[3] – مجمع البحرین، فخرالدین طریحی ،تهران ک نشر زمان، 1380 ، ،ص 92، ماده ى ولى.
[4] – نگا: طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران : ناصر خسرو ، 1374 ، ج 4، ص 338.
[5] – مائده (5)، آیه 55.
[6] – طباطبائى، علامه محمدحسین، المیزان، ج 6، ص 14.
[7] – . براى تفصیل بیشتر درباره مناصب حضرت رسول صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام نک: مرتضى مطهّرى، امامت و رهبرى / همو، ولاءها و ولایت ها / مهدى معین زاده، «وجه انسان مدار؛ رویکرد شیعى»، نقد و نظر، سال هفتم، ش 27 و 28، (تابستان و پاییز 1380)، ص 446ـ471.
[8] – حشر (59)، آیه 7.
[9] – نساء (4)، آیه 65.
[10] – مائده (5)، آیه 55؛ احزاب (33)، آیه 6 و….
[11] – انفال (8)، آیه 57.
[12] – توبه (9)، آیه 6.
[13] – المیزان، ج 9، ص 155 و 156.
[14] – انفال (8)، آیه 65.
[15] – توبه (9)، آیه 73 .
[16] – همان، آیه 103 .
[17] – انفال (8)، آیه 41.
[18] – همان، آیه 1.
[19] – حشر (59)، آیه 7.
[20] – بحارالانوار ، محمد باقر ، دارالاحیائ التراث العربی ، 1983 ، ج 96، ص 198.
[21] – محمد (47)، آیه 33 .
[22] – المیزان، ج 18، ص 248.
[23] – نساء (4)، آیه 83.
[24] – احزاب (33)، آیه 36.
[25] – نساء (4)، آیه 65.
[26] – حجرات (49)، آیه 1.
[27] – توبه (9)، آیه 120.

جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر(ص)
گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم(ص ) الهی است و خواست و پذیرش مردم هیچ تاثیری در آن ندارد ، اما این بدان معنا نیست که اقبال و ادبار ، پذیرش و عدم پذیرش، همکاری و عدم همکاری مردم هیچ تاثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر (ص) نداشته است ؛ بلکه بر عکس علاوه بر اینکه مهمترین هدف حکومت اسلامی خدمت به مردم در جهت هدایت ، کرامت و شکوفایی استعداده های آنان و سیر مراحل تکامل مادی و معنوی انسان است ؛ بررسی های تاریخی بیانگر این واقعیت است که شکل گیرى و تحقق عینی قدرت سیاسى پیامبر اکرم(ص ) همواره با رضایت عمومى مسلمین بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار همراه بوده است. سیره آن حضرت گواه است که به نظر اصحاب خود ارج فراوان مى نهاد ، و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت برکارها دخالت می داد حتی در بسیاری اوقات ، نظر اکثریت را مقدم می داشت.[1] و حتى به خاطر اظهارات آن ها از اعمال نظر خود، صرف نظر مى فرمود. در جنگ احد، با این که نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود که از مدینه بیرون نروند، ولى چون اکثریت آرایِ صحابه بر این بود که از مدینه خارج شوند، حضرت با آن ها موافقت فرمود، هر چند بعداً روشن شد که نظر حضرت، کاملاً مطابق با واقع بوده است. هم چنین در جنگ احزاب، با اکثریت آرایِ صحابه، درعدم پذیرش مصالحه با قریش موافقت فرمود.
پیامبر اعظم (ص) با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسى قرار گرفته و اختیاراتش را مستقیماً از خدا مى گیرد و با تعیین خاص الهى – بدون دخالت مردم و آرائشان – دولت مدارى مى کند. اما در عین حال در سایر حوزه هاى اجرایى به رأى مردم توجه دارند ، چنانکه براى جمع بین نظام قبیلگى و وحدت سیاسى مدینه پیامبراکرم(ص ) از آن ها درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر و آنان و راهبر قوم خود باشند.[2] این گروه توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر، با آنان بیعت کرد.[3]
هم چنین رسول اکرم ( ص) در سال ششم هجرى، در هر قبیله، افرادى را به عنوان (عریف) تعیین کردند[4] که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهى از وضع مردم را در جهت ارائه حاکم به عهده داشتند. و بدین طریق پیامبر اکرم براى نظرخواهى از مردم، به عریف هر قوم مراجعه مى کرد، و در مواردى که تصمیم گیرى و یا اجرایِ یک تصمیم به هماهنگى با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگى توسط عریف انجام مى گرفت؛ چنانکه در جنگ حنین بعد از نظر سنجی عرفا از مسلمانان و کسب رضایت آنان دستور آزادی بخشی از اسرا را دادند.[5]در دولت ایشان علاوه بر شور و مشورت[6] جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسى و اجتماعیِ جامعه اسلامى ، براى اقتدار مردمیِ نظام اسلامى از بیعت نیز استفاده مى شده است. در سیره معصومان علیهم السلام چنین آمده است: «رسول خدا صلى الله علیه وآله این گونه بودند که با اصحاب خود مشورت مى کردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، مى گرفتند.»[7]رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى که به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ»؛ «و کسانى که به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نکرده اند ، آنان خود کفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند ؛ کسى حقّ مداخله در کارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مى دانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأى رفتار نمى کرد و به افکار مردم بى اعتنایى نمى نمود. بنابراین نظام اسلامى، نه مانند حکومت هاى دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشى براى خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومت هاى به ظاهر مردم سالار است که ادعاى تابعیت بى چون و چرا از خواست و اراده مردمى دارند و هرگز ادعایشان محقق نشده است. حکومت اسلامى راه سومى است که در آن خواست مردم، در طول احکام و اراده الهى – که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوى و اخروى بشر است – مورد توجه و احترام است.بر این اساس می توان دو نقش و کارکرد مهم را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی بر شمرد:
1. مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.
2. مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.[8]آیت الله محمد تقى مصباح یزدى در مورد نقش مردم در حکومت اسلامى می نویسد: «پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم دو منصب جداگانه از طرف خداوند داشت: یکى منصب پیامبرى و دیگرى منصب حکومت. همچنین در مورد نقش مردم در حکومت رسول خدا، باز هم ظاهرا هیچ تردید و اختلافى نیست که مردم نقش اساسى در تحقق حکومت داشتند. یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم حکومتش را با استفاده از هیچ نیروى قاهره اى بر مردم تحمیل نکرد، بلکه عامل اصلى خود مردم بودند و با رضا و رغبت، حکومت آن حضرت را که از طرف خداوند تشریع شده بود، پذیرفتند و به نشانه تسلیم و پذیرش آن، با پیامبر بیعت کردند. بنابراین نقش مردم در مشروعیت حکومت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم صفر بود، ولى در تحقق و استقرار آن، نقش صددرصد داشتند و تمام تاثیر مربوط به کمک مردم بود. »[9] [1] – ر.ک : ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه ، سید محمد ثقفی ، قم : انتشارات هجرت ، 1376 ، ص 159 .
[2] – سید محمد مرتضى حسینى زبیدى ، تاج العروس، بیروت : دارالهدایة ، ج4، ص297 .
[3] – بحارالانوار ، ج 19 ، ص 13 و 26؛ و ر.ک : دین و دولت در اندیشه اسلامی ، پیشین ، ص 203 .
[4] – تذکره الفقها ، علامه حلی ، قم : موسسه آل البیت ، 1373 ، ج 1 ، ص 437 .
[5] – ر.ک : المغازی ، محمد واقدی ، قم : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1376 ، ص 95 .
[6] – بر اساس آیات «و امرهم شورا بینهم» و «و شاورهم فى الامر»؛ ( شورى، آیه 38-39؛ آل عمران، آیه 159.)
[7] – المحاسن ، برقى، احمدبن محمدبن خالد ، قم : مرکز جهانی اهل بیت ، 1374 ، ص 601.
[8] – حکومت دینی، حمیدرضا شاکرین، قم : نشر معارف، 1382، ص 106 .
[9] – جمهوریت در نظام سیاسى اسلام ، محمد تقى مصباح یزدى ، پرتو ، 4 و 11 و 18/9/79.

واما درمورد سوال دوم شما همان طور که در قسمت قبلی مشخص شد ملاک در این زمینه انست که ببینیم مردم به حاکمیت اسلامی اقبال نشان می دهند وخواستار ان هستند یا نه، ولذا اگر بعد از تحقق یافتن حاکمیت اسلامی بواسطه اقبال مردم ،افرادی به مخالفت برخاستند وظیفه حاکم است که با انها به مقابله برخیزد . بر این اساس حکومت دینى اساساً تحمیلى و اجبارآمیز نیست و از همین رو بدون پشتوانه و حمایت مردمى امکان تحقق ندارد. از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است: «پیامبرصلى الله علیه وآله به من فرمود: اى پسر ابوطالب! ولایت امت من برعهده تو است. پس اگر به سلامت قدرت را به تو سپردند و در مورد زمامدارى تو، با خشنودى اتفاق کردند، سرپرستى امورشان را برعهده گیر؛ ولى اگر در مورد تو رأى دیگرى ابراز داشتند، آنان را به حال خود رها کن».[1]آیهاللَّه مصباح یزدى مى نویسد: «اگر چه«مقبولیت» با«مشروعیت» تلازمى ندارد؛ اما حاکم دینى حق استفاده از زور براى تحمیل حاکمیت خویش را ندارد».[2] آیت الله جوادى آملى نیز آورده اند: «انسان، تکویناً آزاد آفریده شده است و هرگز بر پذیرش هیچ حاکمیتى – اعم از الهى یا غیر آن – مجبور نیست. از این رو، نه در اصل دین، رواست؛«لااکراه فى الدین»[3]؛ و نه حکومت دینى مى تواند اجبارى باشد؛ هر چند که انسان، تشریعاً باید دین و حاکمیت الهى را بپذیرد.[4] ایشان در ادامه مى فرماید:… تثبیت حکومت الهى در جامعه، به رغبت و آمادگى جمعى بستگى دارد و چنین حکومتى نه در تشکیل و نه در استمرار، تحمیلى نیست و تنها با خواست و اراده مردم شکل مى گیرد و تداوم مى یابد».[5] نظام اسلامى، نه مانند حکومت هاى دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشى براى خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومت هاى به ظاهر مردم سالار است که ادعاى تابعیت بى چون و چرا از خواست و اراده مردمى دارد (هر چند این ادعا هرگز به وقوع نپیوسته است). حکومت اسلامى راه سومى است که در آن خواست مردم، در طول احکام و اراده الهى – که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوى و اخروى بشر است – مورد توجه و احترام است

[1] یابن ابیطالب لک ولاء امتى فان ولّوک فى عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و الا فدعهم و ما هم فیه»، ابن طاووس، کشف المحجه، ص 180.
[2] کتاب نقد، شماره 7، ص 53، (مقاله حکومت و مشروعیت).
[3] بقره (2)، آیه 256.
[4] جوادى آملى، عبدالله، نسبت دین و دنیا، ص 23، قم: اسراء، چاپ اول، 1381.
[5] همان جا.

این سخن نیز درست نیست که گفته شود امیرالمومنین حکومتش را از خدا نگرفته است زیرا همانطور که عرض شد حکومت ازان خداست وخداوند نیز انرا به پیامبر وائمه تفویض نموده که ایه 67 سوره نساء صراحت در این مطلب دارد .

در مورد سوال سوم نیز گذشته از این که اهداف متعددی از خلقت وجود دارد ؛ عبادت و بندگی خدا ، تکامل و رسیدن انسان به مقام قرب الهی و در این راستا ، آزمایش ، تشکیل حکومت عدل و… معنا می یابد . همانگونه که انسان با ابعاد فردی اسلام آزمایش می شود و قطعا تحقق این ابعاد در رسیدن به کمال وی نقش دارد ، همانگونه با ابعاد اجتماعی اسلام نیز آزمایش می شود و تحقق این ابعاد نقش بسزایی در دستیابی به آن اهداف دارد .
واینطور نیست که اگر عدالت برقرار شود هیچ گناهی در جامعه انجام نمی گیرد زیرا غرض از ایجاد چنین حکومتی ان انست که از طرف حاکمان صالح، ظلمی به مردم نشود ولذا ممکن است مردم خود به همدیگر ظلم کنند یا نسبت به یکدیگر رفتار نامناسبی داشته باشند، پس در حکومت عدل الهی نیز امکان انجام گناه یا ظلم از طرف مردم وجود دارد و ربطی به حکومت ندارد کما اینکه به گواهی تاریخ در زمان حکومت پیامبر وامیرالمومنین وضع چنین بوده است.
در مورد حجاب نیز باید بدانیم که اولا احکام اسلام تعطیل بردار نیست بخصوص امر حجاب که از ضروریات اسلام است وعلاوه بر فردی بودن از احکام اجتماعی اسلام نیزمحسوب میشود یعنی رعایت وعدم رعایت ان بر زندگی اجتماعی مردم تاثیر می گذارد، لذاست که کسی نمی تواند بگوید حجاب من به خودم مربوط است . اجبار در حجاب هم به خاطر تاثیرات مخرب بد حجابی است ازمایش افراد بشر نیز جنبه فردی دارد نه اجتماعی واگر به این خاطر با بد حجابی مقابله نشود، فساد جامعه را فرا خواهد گرفت در ثانی اسلام یک مجموعه به هم پیوسته است وکسی که به اختیار خود اسلام را انتخاب می کند باید به همه لوازم ان پایبند باشد نه اینکه بعضی از احکام انرا قبول کند وبعضی را قبول نکند. قرآن کریم چنین اشخاصی که به بعضی احکام ایمان و اعتقاد دارند و بعضی را قبول ندارند به شدت توبیخ می کند و از آنان به عنوان کافر یاد نموده و وعده عذابی سخت و همراه با توهین به آنان داده است و آن ها مصداق آیه شریفه 151و150 النساء هستند :« إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً (150)أُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا(151)
کسانى که به خدا و پیامبرانش کفر مى ورزند، و مى خواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند، و مى گویند: «ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انکار مى کنیم» و مى خواهند میان این [دو]، راهى براى خود اختیار کنند، آنان در حقیقت کافرند و ما براى کافران عذابى خفّت آور آماده کرده ایم ».
البته لازم به ذکر است که روش طالبانیسم در امر حجاب یک روش افراطی وغیر شرعی است که مورد تایید اسلام نیز نمی باشد و غلط بودن یک روش خاص دلیل نمی شود که اصل رعایت حجاب را غیر ضروری بدانیم .
اما درمورد سوال پایانی گفتنی است که پیامبر به هیچ وجه نمی توانسته امر حکومت را به ارث بگذارد وچنین کاری نیز صورت نگرفته است زیرا اولا ملاک در انتخاب ولی وحاکم، صلاحیت و واجدیت شرایط الهی است نه موروثی بودن ودر اسلام حکومت وراثتی نداریم ، ثانیا ولایت وحکومت امیرالمومنین (ع) طبق صریح ایه 67 سوره مائده از طرف خداوند به پیامبر وحی شده وپیامبر وظیفه داشته که انرا برای مردم ابلاغ کند.

در پایان به دلیل گستردگی موضوعات پرسش اگر همچنان سوالاتی وجود دارد در مکاتبات بعدی به صورت پرسش های جداگانه مرقوم نمائید تا به شکل دقیقتری امکان پاسخگویی به آنها وجود داشته باشد . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 2/100132806)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد