تشیع دوازده امامی: دوره ها و منابع
مترجم: سید اسد الله مبشری
تعالیم کامل ائمه [ علیهم السلام] مجموعه ی رسائل بزرگی را تشکیل داده است که قرنهاست محور افکار شیعه می باشد. این افکار محصول مذهب نبوی بوده است و سایر افکار را در آن سهمی نیست. به این دلیل، قراردادن این افکار در مرتبه ای ممتاز که بعنوان (فلسفه ی اسلامی) نامگذاری شده مطلبی اساسی است. از این روست که چندین نسل از متألهان شیعه بجمع آوری مجموعه ی روایات ائمه، و ضبط آنها در کتابها، و تعیین قواعدی که اعتبار سلسله ی نقل روایات را تضمین کند، (انساب)، اهتمام ورزیده اند.
کوششی را که در این راه به عمل آمده است می توان به چهار دوره ی مهم تقسیم کرد:
1. دوره ی اول، دوره ی ائمه معصوم و پیروان و اصحابشان می باشد که چندین تن از اصحاب، مانند هشام بن الحکم، شاگرد جوان و پرشور امام ششم (ع) کتاب هایی از تعالیم و آثار شخصی آنان تنظیم، نمودند. این دوره تا تاریخ غیبت کبرای امام دوازدهم ادامه داشته است (329 هجری/ 940 میلادی). این تاریخ، در عین حال تاریخ وفات آخرین نایب امام، علی السمری (1) است که امام به او فرمان داد تا برای خود جانشینی معین نکند. نیز این سال، سال فوت متأله ی بزرگ، محمد بن یعقوب کلینی است که از شهرستان ری، واقع در نزدیکی تهران به بغداد رفت و مدت بیست سال در آنجا کوشید و منابع هزاران حدیث و خبر را جمع آوری کرد و آن احادیث و اخبار، قدیمی ترین و منظمترین مجموعه روایات شیعه می باشد (2) ( چاپ تهران/1955/ در 8 مجلد/ چاپ هشتم). در این مورد چندین نام دیگر قابل ذکر است و از آن جمله نام ابوجعفر قمی ( متوفی به سال 290 هجری/ 903 میلادی) است که از اصحاب امام یازدهم (ع) می باشد.
2. دوره ی دوم، از زمان غیبت کبرای امام دوازهم تا زمان خواجه نصیرالدین طوسی ریاضیدان و منجم و فیلسوف و متأله ی شیعی که در عصر نخستین حمله ی مغول می زیسته ( متوفی به سال 672 هجری/ 1273 میلادی) بطول انجامیده است.
این دوره اصولا به وسیله ی فراهم آمدن مجموعه های مهم اخبار شیعه ی اثناعشری با دانشمندانی مشخص می گردد که عبارتند از ابن بابویه قمی ( ملقب به شیخ صدوق متوفی به سال 381 هجری/ 991 میلادی) که در عالم تشیع یکی از بزرگترین الهیان زمان است. دانشمند مزبور تقریباً سیصد کتاب تألیف کرده است؛ و شیخ مفید ( متوفی به سال 413 هجری 1022 میلادی) که نیز صاحب تألیفات بسیار می باشد؛ و محمد بن حسن طوسی ( متوفی به سال 460 هجری/ 1067 میلادی) و قطب الدین سعید راوندی ( متوفی به سال 573/ 1177). نیز این عصر، عصر دو برادر است به نام سید شریف رضی ( متوفی به سال 406 هجری/ 1015) و سید مرتضی علم الهدی ( متوفی به سال 436 هجری/ 1044 میلادی) که هر دو از اعقاب امام و از شاگردان شیخ مفید هستند و هر دو در مذهب امامیه دارای تألیفات متعدد می باشند. اولی را، جمع آورنده ی نهج البلاغه دانسته اند ( مراجعه شود به صفحات تالی)، نیز فضل طبرسی ( متوفی به سال 548 هجری/ 1153 میلادی یا 552 هجری /1157 میلادی)، مؤلف تفسیر معروف و ارزشمند شیعه، تفسیرقرآن، در این زمان می زیسته است؛ ابن شهر آشوب ( 1192/588)؛ یحیی بن بطریق ( 1204/600)؛ سید رضی الدین علی بن طاوس ( متوفی به سال 664 هجری/ 1266 میلادی) که همه در موضوع امامت دارای آثار مهمی می باشند. نیز در این دوره بسیاری دیگر از دانشمندان قابل یادآوری هستند که رسالات مهمی از آثار اسماعیلیان را تدوین کرده اند ( مراجعه شود به قسمت ب) و حکیمانی فیلسوف طرفدار فلسفه ی یونان، از الکندی تا سهروردی ( 1191/587) نیز در این عصر ظهور کردند.
با اثر [خواجه] نصیرطوسی، تشکیل فلسفه ی شیعی پایان پذیرفت و طرح نخستین این فلسفه را ابواسحاق نوبختی ( در حدود 961/350) در کتابی بدست داد که بعدها علامه حلی ( متوفی به سال 1326/726) شاگرد نصیرطوسی آن را جزء به جزء تفسیر کرد. اکنون از حد زمان و تاریخی که برای قسمت اول این کتاب در نظر گرفته ایم و آن تا پایان حیات ابن رشد (1198) است تجاوز کردیم. اما اینک، تذکرات ذیل، طرح کلی کتاب را که نمی توان آن را تفکیک و تقطیع کرد تکمیل خواهد نمود.
3. دوره ی سوم از زمان [خواجه] نصیرطوسی تا دوره ی تجدد ایران که به دست صفویه صورت گرفت بطول انجامید و آن دوره شاهد پدید آمدن مکتب اصفهان به وسیله ی میرداماد (1631/1041) و شاگردان او می باشد. این دوره که عوامل تجدد عهد صفوی را فراهم آورد بسی ثمربخش بود. از طرفی، مکتب [ خواجه] نصیرطوسی به پایمردی مردانی معروف چون علامه حلی و افضل کاشانی ادامه یافت، و از طرفی تمرکزی خارق العاده از متفکران اسلامی پدید آمد. از یک سو ابن عربی ( متوفی به سال 1240/638) از اندلس به مشرق مهاجرت کرد و از سوی دیگر، شاگردان نجم کبری قبل از هجوم مغول، از آسیای مرکزی به ایران و آناطولی روی آوردند.
تلاقی این دو مکتب در الهیات تصوف جهشی سریع ایجاد کرد. سعدالدین حمویه یا حمویی شاگرد نجم الدین و مخاطب مکاتبات ابن عربی، چهره ی درخشان زمان در تصوف شیعه ی اثناعشری بود. عزیز نسفی شاگرد او آثار وی را منتشر ساخت. علاء الدین سمنانی ( 1336/736) از استادان بزرگ تفسیر «باطن گرایی» گردید. تأثیر ابن عربی و نصیرطوسی در افکار صدرالدین قونوی مشهود است. مسأله ی ولایت بسی مورد بحث قرار گرفت و به منابع عرفان شیعی، مانند منابعی که حیدر آملی ( قرن هشتم هجری/ قرن چهاردهم میلادی)، از متفکران درجه ی اول شیعه، منتشر ساخت راهنما شد. در این عصر، نکته ی قابل تذکر، توجه دو فرقه به یک اصل است به این توضیح که هنگامی که سقوط الموت موجب « بازگشت» اسماعیلیه به تصوف گردید، از طرف شیعه ی اثناعشری نیز در طول آن دوره، گرایشی به همان سمت روی داد. حیدر آملی برای اینکه تشیع و تصوف را به هم نزدیک سازد کوشش فراوان بکار برد. او از فلسفه و الهیات اسلام، تاریخ انتقادیی به نام الهیات عرفانی طرح ریزی کرد. شاگرد ابن عربی که ستاینده ی او بود و بر آثار او شرح نوشت، در یک نقطه ی اساسی از او جدا گردید ( به صفحات بعد مراجعه شود). او همعصر رجب برسی بود ( که اثر اساسی او برای عرفان الشیعه به سال 1372/774 تنظیم گردید). در اینجا باید نام شیخ بزرگ صوفی، شاه نعمت الله ولی ( متوفی به سال 834 هجری/ 1431 میلادی) را که دارای تألیفات عدیده است یاد کرد، نیز از دو شاگرد شیعی ابن عربی، صائن الدین ترکه اصفهانی (1427/830) و محمد بن ابی جمهور احسائی ( حدود 1495/901) و از محمد عبدالرزاق لاهیجی ( متوفی به سال 1506/918) مفسر کتاب محمود شبستری ( متوفی به سال 1317/720 در سن 33 سالگی) عارف معروف آذربایجانی نام برد. [13] 4. دوره ی چهاردهم دوران تجدید صفوی و مکتب اصفهان، بعلت وجود میرداماد (1631/1041) و ملاصدرای شیرازی (1640/1050) و شاگردان و شاگردان شاگردانشان ( احمد علوی، محسن فیض، عبدالرزاق لاهیجی، قاضی سعید قمی، و غیره)، در اسلام، که بعضی پنداشته اند بعد از ابن رشد، فلسفه در قلمرو آن پایان پذیرفت پدیده ای بیمانند است. این متفکران بزرگ عصر، بر اساس وحی نبوی و تعقل فلسفی که معنای باطن را از طریق تعمق روحی نبوی در می یابد، وحدت ناگسستنی ایمان (Pistis)، و عرفان (Gnosis)، را به منزله ی گنجینه ی ضمیر و معرفت وجدانی شیعه ادراک کردند و عرضه داشتند. کتاب عظیم ملاصدرا شامل تعلیقاتی بس گرانبهاست بر مجموعه ی روایات شیعیان که کلینی فراهم آورد. (3) بسیاری دیگر، از آن جمله متأله ی بزرگ، مجلسی، مؤلف کتاب بزرگ بحارالانوار دانشمندی که بدون علاقه به فیلسوفان، علیرغم تصور خود فکر فلسفی داشت، از ملاصدرا تقلید کردند. نام این کتابها را با نام مؤلفانشان در قسمت سوم این سلسله تحقیقات ذکر خواهیم کرد. این آثار ما را تا عصر قاجار، عصری که در پی شیخ احمد احسائی ( متوفی به سال 1241 هجری/1826)، مکتب مهم شیخیه، پدیدار گردیده، و به فرجام از عصر قاجار تا امروز که پیرامون کتاب ملاصدرا تجددی فلسفی و سنتی نمایان شده رهنمونی کرده است.
راجع به مجموعه ی آثار موسوم به نهج البلاغه ( که معمولا آن را «راه بلاغت» ترجمه می کنند، در صورتیکه منظور از این عنوان، تأثیر و کمال است) که [سید] شریف رضی ( 406 ه/1015 م) جمع آوری کرده است قبلا سخن گفته ایم. این کتاب مجموعه ی قابل ملاحظه ی کلمات علی ابن ابیطالب امام اول [علیه السلام] ( شامل مواعظ، گفتگوها و نامه ها و غیره ) است. این کتاب، پس از قرآن و احادیث پیمبر، نه فقط بطور کلی برای حیات مذهبی تشیع، که برای افکار فلسفی شیعیان نیز مهمترین کتاب است. نهج البلاغه را می توان به عنوان یکی از مهمترین منابع اصول عقاید دانست که از طرف متفکران شیعی، منجمله و بخصوص از طرف متفکران دوره ی چهارم، تعلیم شده است. تأثیر این کتاب از چندین طریق احساس می گردد: تمشیت و تنظیم منطقی اصطلاحات، استنتاج نتایج صحیح، ایجاد اصطلاحات فنی در زبان عربی. این اصطلاحات با زیبایی و غنای فراوان در زبان ادبی و فلسفی وارد شده و از متون یونانی که به زبان عربی ترجمه شده است کاملا مستقل است. بعضی از مسائل اساسی فلسفی که به وسیله ی کلمات امام علی [ع] طرح شده از طرف ملاصدرا و مکتب او با کمال بسط و بلاغت، اقتباس شده است. اگر بگفتگوهای امام با شاگرد خود کمیل بن زیاد مراجعه شود و به مطالبی که در پاسخ این پرسش که «حقیقت چیست؟» بیان می کند توجه گردد و به اشارات وی راجع به توالی باطنی حکیمان در این جهان، و سایر افادات او دقت شود، طرز تفکری مشاهده می گردد که بی اندازه مشخص است.[14] فلسفه ی شیعه ترکیب و سیمای مخصوص خود را از این منبع اتخاذ کرده است، چه متفکران شیعه با توجه به اینکه کلمات امام، یک دوره کامل فلسفه تشکیل می دهد از این کتاب کلیه ی مطالب مربوط به الهیات را استنتاج کرده اند. برخی از مردم در صحت انتساب بعضی از قسمتهای این اثر به امام علی [ع] تردید کرده اند (4) و در هر صورت مجموعه ی اثر، متعلق به زمانی بس دور است و برای فهم محتویات آن، مطمئن ترین طریق آن است که به روش پدیده شناسی متوسل گردیم، یعنی از طریقی که منظور و هدف مندرجات کتاب ارائه می کند حرکت کنیم. هر کس مندرجات این کتاب را قلمی کرده است، کرده باشد. اما به هر حال، مطالب همه سخنان امام است، و تأثیر آن نیز از همین باب می باشد. جای تأسف است که تحقیق فلسفی در این کتاب تا امروز هنوز در اروپا مورد توجه قرار نگرفته است. زیرا با تحقیق دقیق، و از خلال شرح و بسط های مفصل و متعدد که مفسران، از شیعه و سنی، مانند میثم بحرانی و ابن الحدید و خویی و غیره، بر آن نوشته اند، نیز از ترجمه های مکرر آن به فارسی و با اضافه کردن این کتاب به کلمات سایر ائمه، فهمیده می شود که چرا در دوره ای که در عالم تسنن فلسفه متوقف ماند و مکتبی زنده بشمار نمی رفت، در همان مدت، در جهان تشیع افکار فلسفی لزوماً جهش و تکامل جدیدی یافت. اکنون که جهات مهم قضیه گفته آمد چنین نتیجه می گیریم که علاوه بر این که تأملات و افکار فلسفی تشیع از قرآن و از مجموعه ی روایات امامان سرچشمه گرفته است، همچنان نیز همه ی مساعی و کوششی که به بیان و عرضه داشت فلسفه ی نبوی روی دارد وحاصل آن تأملات و افکار فلسفی است از همان منبع تراویده است.
دو قاعده ی اصولی موجود است:
1. مبارزات به نقد تاریخی در مورد «سلسه ی روایات» از روی صورت ظاهر، بی نتیجه می باشد، غالباً نتیجه ی این نقد، مقرون به صواب نیست. تنها اسلوب ثمربخش، اقدام از راه پدیده شناسی یعنی رویدادهای تاریخی است. باید به مجموع روایاتی توجه کرد که در طول قرنها بطوری باقی مانده است که شعور وجدانی و ضمیر شیعه به خودی خود در آن نمودار و متجلی است. (5)
2. برای دسته بندی کردن مطالبی اندک که در این کتاب به منظور استنتاج فلسفه ی نبوی مورد نظر است راهی بهتر از این نبود که همان مباحث را پیروی کنیم که نویسندگان شیعی، خود، آن را توضیح داده اند و تفسیر کرده اند. پس، به این ترتیب، باختصار، طرحی کلی را بدون توسل به ملاک بی حاصل تاریخ، مورد عمل قرار می دهیم که حتی اندیشه ی آن بر خاطر متفکران غرب خطور نکرده است. ما در اینجا اصولا از تفاسیر و تعلیمات ملاصدرای شیرازی و میرداماد و نوشته های مفصل حیدرآملی تبعیت می کنیم.
به خصوص سخنان ائمه که بوسیله ی مفسران مزبور توضیح شده است به ما مجال آن می دهد تا حقیقت تشیع را اجمالا مطالعه کنیم.
پی نوشت ها :
1. این کلمه بصورت سمری و سیمری و با حروف سین و صاد هر دو ضبط شده است.
2. اثر مذکور موسوم است به اصول کافی و آن دو جلد است مشتمل بر اصول عقاید، و فروع کافی در فقه و در احکام در پنج مجلد، روضه در یک مجلد.
3. صدرالمتألهین، آخوند ملاصدرا بر قسمتی از کتاب توحید ( اصول کافی)، و کتاب حجت شرح نوشته است.
4. صلاحیت سیدرضی از حیث شناخت لفظ و معنای سخنان حضرت امیر (ع) مورد تردید احدی نیست، فقط بعضی در صحت انتساب خطبه ی « شقشقیه» و عباراتی که مشتمل بر اصطلاحات فلسفی است تردید کرده اند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خلاصة می گوید: « بعضی چنین پنداشته اند که « خطبه ی شقشقیه» از مختلقات سید رضی می باشد اما این پندار نادرست است زیرا خطبه ی مزبور در کتاب کامل مبرد ضبط شده و «مبرد» صد سال پیش از تولد سیدرضی در گذشته است.» اما راجع به عباراتی که مشتمل بر اصطلاحات فلسفی است، همه ی آن احادیث با اندک تفاوت در کافی و سایر کتب ضبط است.
5. بطوری که در مقدمه اشاره شد در مورد دین اسلام توسل به این روش نادرست است. برای درک واقعیت باید به روایات مسلم استناد جست.
حواشی
[13]صفحه ی 53- برگلشن راز اثر مهم و معروف شیخ شبستری شرحهای بسیار نوشته اند مبسوطترین شرح از شمس الدین گیلانی است که مؤلف مفاتیح الاعجاز می باشد و بنا به گفته ی ریاض العارفین هدایت، مدت شانزده سال ملازم خدمت و معتکف خانقاه و مجلس درس و ارشاد سید نور بخش بوده است. با شیخ عبدالرحمن جامی صوفی معروف، همزمان بوده و شیخ جام، وی را ستوده است. آثار منظوم او مثنوی در بحررمل موسوم به ابرارالشهود و دیوان اشعاری مشتمل بر قریب به پنجهزار بیت است. وفاتش در شهر شیراز، مرقدس نیز در آن شهرستان است.
دیگر از مفسران گلشن راز محمد بن یحیی لاهیجی از معاریف عرفا و متصوفه ی نیمه ی دویم قرن نهم هجری می باشد که در سال 877 هجری نوشته شرح گلشن راز را بپایان رسانید. او از مشایخ سلسله ی نوربخشی و خلیفه ی اوست که قاضی نورالله در مجالس المؤمنین او را اکمل خلفای سید محمد نوربخش دانسته است. شرح مذکور در پنجم فروردین ماه سال 1337 در چاپخانه ی حیدری تهران از طرف آقای کیوان سمیعی بچاپ رسیده است.
اما عبدالرزاق لاهیجی حکیم و متکلم و شاعر بوده و به سال 1051 هجری در گذشته است و آثار او شرح تجرید در علم کلام و گوهرمراد که فارسی کلام است و سرمایه ایمان منتخب گوهرمراد، و شوارق و کلمات الطیبه در محاکمه بین میرداماد و ملاصدرا در مورد اصالت وجود یا ماهیت، و حواشی بر حاشیه ی شمس الدین خضری که از حکما و متألهان بوده و حواشی بر شرح اشارات خواجه، و دیوان شعر می باشد. او از طرف ملاصدرا پدر زن خود، ملقب به «فیاض» شد.
[14] صفحه ی 55- از رساله ی خطی- شرح ملاعبدالرزاق کاشی بر حدیث حقیقت: سئل کمیل بن زیاد فقال ماالحقیقه فقال علیه السلام مالک والحقیقه، فقال کمیل اولست صاحب سرک قال بلی و لکن یترشح علیک ما یطفح منی فقال کمیل او مثلک یخیب سائلا فقال علیه السلام الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشاره و قال زدنی بیانا… فقال علیه السلام محو الموهوم مع صحو المعلوم فقال زدنی بیانا فقال علیه السلام هتک الستر لغبلة السر فقال زدنی بیانا قال علیه السلام نور یشرق من صبح الازل فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره فقال زدنی بیانا قال علیه السلام جذب الاحدیه لصفة التوحید و قال زدنی فیه بیانا قال علیه السلام اطف السراج فقد طلح الصبح.
در شرحی که حاجی سبزواری بر دعای صباح نوشته عبارت چنین است: کمیل بن زیاد حین سئله عن الحقیقه بقوله نور یشرق من صبح الازل فیلوح علی هیاکل التوحید اثاره. در « کلمات مکنونه» فیض، عبارت این است: وسئله کمیل بن زیاد عن الحقیقه فقال مالک و الحقیقة قال اولست صاحب سرک قال بلی و لکن یرشح علیک ما یدفع منی.
ملاعبدالرزاق و مؤلف مصباح الهدایه عزالدین محمودبن علی بن ابی طاهر کاشانی متوفی به سال 735 هجری نیز « حدیث حقیقت» را شرح کرده اند.
منبع: کوربن، هانری، (1371)، تاریخ فلسفه ی اسلامی، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، دکتر اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، پنجم /1389.