تصوف در اندلس
مسلمانان در سال 92، در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک اموی، اندلس را فتح کردند و تا 138 والیانی از طرف حکومت مرکزی آنجا را اداره میکردند. در این دوره هنوز فرهنگ و تمدن اسلامی در اندلس، به خصوص در زمینههای فکری، به مرحلهی ظهور نرسیده بود. (1) با تأسیس حکومت مستقل در اندلس در 139 به تدریج حوزههای علمی در این سرزمین پدید آمد، (2) اما تا قرن سوم هنوز علوم عقلی و عرفانی به اندلس راه نیافته بود و بیشتر تلاشها متوجه علوم نقلی و ادبیات عرب بود. از اواخر قرن سوم افکار فلسفی و عرفانی، به رغم سختگیریهای فرمانروایان و علمای دینی اندلس، رشد کرد و تا سدهی ششم یعنی دورهی ابنعربی به اوج خود رسید. (3)
تاریخ تصوف و نیز فلسفه در اندلس با محمد بن عبدالله جبلی مشهور به ابنمَسَرَّه (متوفی 319) شروع میشود، (4) اما آسین پالاسیوس (5) مدعی شده که در قرن چهارم در اسپانیا عقاید پریسیلین (6)، که نزدیک به عرفا است، رایج بوده و برخی از این عقاید در عرفان ابنمسرّه وجود دارد؛ از اینرو، به نظر وی مکتب ابنمسرّه ادامه دهندهی مکتب پریسیلین است. (7)
ابنمسرّه در سفری به سرزمینهای شرقی اسلام (مصر و شام، حجاز و ایران) باطنیان آن ناحیه را ملاقات و با بعضی مریدان سهل تستری گفتگو کرد و از تعالیم آنان آگاه شد. وی پس از بازگشت، از مردم کنارهگیری کرد و در عزلتگاه خود، در کنار کوهی در قرطبه، به تربیت گروه کوچکی از مریدان پرداخت. با اینکه او در نشر افکار خود سخت محتاط بود، چندی بعد عقایدش از حلقهی مریدانش فراتر رفت و متهم به کفر و الحاد شد. (8)
صرفنظر از گرایش اعتزالیِ ابنمسرّه، بسیاری از مستشرقان او را پیرو فلسفهی نوافلاطونی و انباذقلس / امپدوکلس (9) میدانند. (10) البته در کتابهای مهم ابنمسرّه، مانند رسالة خواص الحروف و حقائقها و اصولها و همچنین التبصرة یا الاعتبار، تأثیرات فلسفهی نوافلاطونی و امپدوکلسی چندان آشکار نیست، اما تأثیر باطنیان و همچنین عقاید سهل تستری واضح است. (11) برخی ابنمسرّه را اهل بدعت و تأویل قرآن کریم دانسته و گفتهاند که سخنانی همچون سخنان ذوالنون مصری و ابویعقوب نَهْرجوری بر زبان رانده (12) و برخی هم گفتهاند که او اهل زهد و دقت در غوامض اشارات صوفیه بوده است. (13)
در حدود 370، قاضی قرطبه به تعقیب پیروان ابنمسرّه پرداخت و بسیاری از مَسَرّیه (پیروان ابنمسرّه) توبه کردند و کتابهای آنان نیز سوزانده شد. (14)
مرکز عرفای سلسلهی ابنمسرّه در بَجّانه (15) (پچینا) (16)، مرکز قرطبه (کوردوبا)، بود. این مرکز اولین محلّ اجتماع صوفیانه در اندلس محسوب میشود. مهمترین مرید و پیرو ابنمسرّه در قرن پنجم، از نسل دوم پیروان او، اسماعیلبن عبدالله رُعَینی بود. او خود را «امام» مینامید و از پیروانش زکات میگرفت. گفتهاند که رعینی همهی آنچه را که در زمین است، حرام میدانست، جز آنچه قوت لایموت انسان باشد. (17)
مکتب ابنمسرّه تا دو قرن پس از او همچنان تنها مکتب مسلط بر تفکر عارفان اندلسی بود. (18) در فاصلهی این دو قرن، خلافت اموی در اندلس برافتاد و دولت مرابطون بر سراسر اندلس و مغرب تسلط یافت. در اوایل قرن ششم، با ورود اندیشههای ابوحامد غزالی به اندلس، در تصوف اندلسی تحولی پدید آمد و ابوالعباس بن العَریف الصَّنهاجی، مشهور به ابنعریف (متوفی 536)، طریقت جدیدی بر مبنای طریقت ابنمسرّه به وجود آورد. شهر المِریه، مرکزی برای این صوفیان شد. بدین ترتیب، افکار ابنمسرّه و غزالی و مخصوصاً کتاب احیاءعلوم الدینِ وی محلّ اقبال و توجه محافل عرفانی آن شهر شد. (19) اما در 503، دومین امیر مرابطی به فتوای فقیه مالکی قرطبه، احیاءالعلومِ غزالی را از سراسر مغرب و اندلس جمعآوری کرد و سوزاند. علما و فقیهان المریه به شدت با این کار مخالفت کردند. (20)
ابنعریف شاگردان بسیاری داشت، از جمله ابوعبدالله غزال که از مرشدان ابنعربی بود (21) و ابن بَرَّجان (متوفی 536) که در اشبیلیه (سویل) مرید ابنعریف بود. ابنبرّجان نیز شاگردان و مریدان بسیار داشت. برخی او را غزالی اندلس لقب دادهاند. (22) حکمرانان مرابطی ظاهراً از عواقب سیاسی افکار ابنعریف و ابنبرّجان بیمناک شدند و آن دو را به مراکش تبعید کردند. (23)
مکتب ابنعریف حاصل تعالیم و افکار ابنمسرّه و غزالی و تأملات شخصی خود اوست. تأثیر این افکار را میتوان در طریقت شاذلیه دید. (24) از نظر ابنعریف زهد و بینیازی از ماسویالله از منازل صوفیه و از عطایای الاهی است و در سیر تکاملی انسان نقشی اساسی دارد. اثر دعوت ابنعریف در انقلاب مریدین علیه مرابطون به رهبری ابنقَسیّ نمایان شد. (25)
ابوالقاسم احمدبن حسین قسیّ، معروف به ابنقسیّ (متوفی 546)، از شاگردان ابنعریف بود. وی در روستای جلّه در غرب اندلس مستقر شد و در آنجا مریدان بسیار یافت. (26) ابنقسیّ به مطالعهی کتابهای غزالی پرداخت و یاران خود را به خواندن کتابهای او و باطنیه و اخوانالصفا سفارش میکرد. (27)
یاران ابنقسیّ، که روزبروز شمارشان در غرب اندلس فزونی مییافت، به «مریدین» معروف شدند. دولت مرابطون نیز در برابر نهضت عبدالمؤمن موحدی عقبنشینی میکرد. ابنقسیّ از فرصت استفاده کرد و در غرب اندلس با لقب «المهدی» مردم را به نهضت خود دعوت کرد. (28) نهضت وی ده سال طول کشید. ابنقسیّ همزمان با برافتادن دولت مرابطون و شورشهای متعدد در اندلس، به مراکش رفت و با عبدالمؤمن موحدی دیدار کرد و او را به دخالت در اندلس فراخواند، اما پس از ورود قوای موحدون به اندلس، از اطاعت آنان سرباز زد و با روی آوردن به پادشاه پرتغال، خشم مردم را برانگیخت و بر اثر شورش مردم کشته شد. (29) قیام مریدین به رهبری ابنقسیّ، بدان سبب که تنها نمونهی پیوند تصوف و سیاست در اندلس است، اهمیت دارد. (30)
اندلس در قرن ششم، بعد از ابنعریف و ابنبرّجان و تصفیهی شورش مریدین، شاهد ظهور عارف بزرگی به نام ابومَدیَن شُعَیببن حسین انصاری (متوفی 594)، معروف به ابومدینِ تلِمْسانی یا مغربی، بود. ابومدین در مکه از دست عبدالقادر گیلانی خرقه گرفته بود و در بازگشت به اندلس طریقت مَدیَنیه را تأسیس کرد. (31)
شیوهی ابومدین جمع میان طریقت و شریعت بود. (32) بود استاد ابویعقوب یوسف بن یَخْلَف قمی بود. (33) ابنعربی دربارهی او گفته که ابویعقوب متمایل به ملامتیه بوده است. (34) از دیگر شاگردان ابومدین، عبدالسلام بن مشیش (ابنمشیش) استاد ابوالحسن شاذِلی، شیخ طریقهی شاذلیه، بود. (35) بدین ترتیب، ابومدین به تأسیس سلسلهی شاذلیه کمک کرد، شاید به همین سبب است که گاهی او را همراه با شاذلی، مؤسس سلسلهی شاذلیه میدانند. (36) ابومدین همچنین استاد ابنعربی بود و ابنعربی در تألیفات خود بسیاری از سخنان و معارف او را آورده است. (37)
ابنعربی بزرگترین صوفی اندلسی است. در دورهی او حکمت و فلسفه رواج داشت و متصوفان اندلس از ابنمسرّه تا ابومدین درصدد آمیختن تصوف و فلسفه بودند، اما هیچکدام به اندازهی ابنعربی در این راه توفیق نیافتند. (38)
دوران ابنعربی نیز مصادف با ضعف روزافزون دولت مرابطون در اندلس بود. (39) این دولت را، که به سبب نفوذ فقیهان مالکی با تصوف میانهای نداشت، موحدون برانداختند. دولت موحدون با تصوف مخالفت نداشت، حتی گفته میشود که مهدیبن تومرت، رهبر موحدون، تحت تأثیر افکار غزالی بوده است. (40) تصوف در این دوران دیگر معرفتی حاشیهای یا مورد طعن نبود، بلکه رشتهای از معارف بود که بسیاری از اهل ذوق و حتی زنان به فراگیری آن اهتمام میورزیدند. ابنعربی در اندلس به ملاقات سی تن از عارفان اندلسی، از جمله دو زن عارف به نامهای امالزهرا و فاطمه قرطبی، رفت. (41) وی در اشبیلیه با ابویحیی صنهاجی، صالح بربری و ابوعبدالله شرفی، سه تن از صوفیانِ ملامتیه، ملاقات کرد و مشرب آنان را ستود. (42) وی شرح احوال آنان را درکتاب روحالقدس آورده است. ابنعربی خود طریقتی بنیان ننهاد، اما مشرب عرفانی او تا به امروز یکی از تأثیرگذارترین مکاتب عرفانی بوده است. عقاید وی در اروپای قرون وسطا، به ویژه در افکار متفکرانی همچون رامون لول (43) (فیلسوف و مبلّغ مسیحی) و دانته، تأثیر گذاشته و گفته شده که دانته کمدی الهی را از روی وصف ابنعربی از معراج پیامبر اکرم نوشته است. (44)
پس از ابنعربی، ابومحمد قطبالدین عبدالحقبن ابراهیمبن محمدبن سَبعین معروف به ابنسبعین (متوفی 669) بزرگترین عارف اندلسی قرن هفتم بود. او از افکار ابندَهاق، عارف و متکلم اندلسی (متوفی 611)، تأثیر گرفته بود. (45) عرفان ابنسبعین با فلسفه آمیخته است. اشتهار او به فلسفه سبب شد یکی از خلفای موحدی، او را مأمور پاسخگویی به سؤالات فردریک دوم، امپراتور سیسیل، کند. (46)
پس از ابنسبعین شاگرد وی علیبن عبدالله نمیری شُشتری (متوفی 668)، صوفی و عالم و شاعر اندلسی، تلاش کرد طریقت سبعینیه را در مصر رواج دهد، اما این طریقه نه در مصر نه در اندلس رواج چندانی نیافت. (47) عقاید این سلسله، به علت آمیختگی با فلسفه، پیچیده بود. همچنین سبعینیه، برخلاف دیگر طریقهها که سلسلهی خود را به رسول اکرم و سایر بزرگان دین میرسانند، کسانی چون هِرمِس، سقراط، ارسطو و اسکندر را در سلسلهی نَسَب خود آورده بودند. (48)
در این دوران مسیحیان جنگ صلیبی با مسلمانان را اعلام کردند و با حملات پیاپی درصدد بیرون راندن آنان بودند. سرانجام، دو شهر مرسیه و اشبیلیه، که پایگاه فرهنگ و تمدن اسلامی بود، به دست مسیحیان افتاد (49) و با انقراض دولت موحدون در 668 و بیثباتی سیاسی در آن سرزمین، بسیاری از اهل علم از اندلس به مغرب رفتند. اگرچه دولت بنونصر در غرناطه حدود دویست سال در برابر مسیحیان مقاومت کرد، اما به تدریج میراث علمی و فرهنگی اندلس به شمال افریقا منتقل شد. (50) در این دوره، که میتوان آن را دورهی انتقال نامید، دو شخصیت اندلسی در عرصهی تصوف اندلس ظاهر شدند: ابوالعباس احمدبن عمر معروف به ابنعاشر (متوفی 765) (51) و مرید وی، محمدبن ابراهیم رُندی (متوفی 792) معروف به ابنعَبَّاد رُندی. ابنعبّاد فقیه و خطیب و صوفی بود و به طریقهی شاذلیه گرایش داشت. (52) او به سبب شرحی که بر الحِکَم العطائیهی ابنعطاءالله اسکندری نوشت و همچنین مکتوباتش، شهرت دارد. (53)
پینوشتها:
1. ر.ک. عنان، ج 1، ص 35-39.
2. ر.ک. همان، ج 1، ص 206، 210-211، 245-246.
3. ر.ک. جهانگیری، ص 124، 126.
4. کروز هرناندز (Cruz Hernández)، ص 777؛ آداس (Addas)، ص 913.
5. ص XII، 30.
6. Priscillien
7. کوربن، ص 330.
8. همان، ص 330-331؛ آداس، ص 914-915.
9. Empedokles
10. پالنثیا، ص 328-329.
11. آداس، ص 913، 917-918.
12. ابنفرضی، ج 2، ص 687-688.
13. حمیدی، ج 1، ص 109-110.
14. عباس، ص 32-33؛ جهانگیری، ص 128.
15. دوبارهی این محل ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بجّانه».
16. Pechina
17. وات، ص 153؛ کوربن، ص 334؛ جهانگیری، همانجا.
18. آداس، ص 918.
19. آسین پالاسیوس، ص 121؛ کوربن، ص 335.
20. ر.ک. ابنابّار، 1410، ص 278؛ مراکشی، ص 172-173؛ عنان، ج 3، ص 32-35.
21. جامی، ص 531.
22. کوربن، همانجا؛ آداس، ص 921.
23. وات، ص 153، 170؛ کوربن، همانجا.
24. پالنثیا، ص 369.
25. همان، ص 369، 371.
26. ابنابّار، 1963-1964، ج 2، ص 197؛ عنان، ج 3، ص 315.
27. ابنابّار؛ عنان، همانجاها.
28. ابنابّار، 1963-1964، ج 2، ص 197-198؛ عنان، ج 3، ص 317-319.
29. عنان، ج 3، ص 317-319، 342-343.
30. ر.ک. جهانگیری، ص 148.
31. مقّری، ج 7، ص 136، 138، 142؛ علمالدین، ص 377.
32. ابنزَیّات، ص 324.
33. ابنعربی، 1977، ص 69.
34. همان، ص 69-70.
35. علمالدین، ص 376.
36. ر.ک. وات، ص 153-154.
37. جامی، ص 528.
38. جهانگیری، ص 136، 138، 148.
39. برای تفصیل ر.ک. عنان، ج 4، ص 220-270.
40. عنان، ج 3، ص 163؛ وات، ص 145-146، 148.
41. جهانگیری، ص 19-45.
42. ابنعربی، الفتوحات، ج 1، ص 206.
43. Ramon Lull
44. پالنثیا، ص 386؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «ابنعربی».
45. پالنثیا، ص 386-387؛ مقّری، ج 2، ص 202.
46. ابنخطیب، ج 4، ص 34؛ وات، ص 152.
47. زین، ص 544.
48. ابنخطیب، ج 4، ص 210-211.
49. برای تفصیل ر.ک. عنان، ج 4، ص 339-374.
50. برای تفصیل ر.ک. عنان، ج 5، ص 437-496.
51. مقّری، ج 5، ص 354؛ وات، ص 157-159.
52. مقّری، ج 5، ص 341، 346؛ پالنثیا، ص 390.
53. حاجی خلیفه، ج 2، ستون 675؛ پالنثیا، همانجا.
منابع تحقیق :
ابنابّار، کتاب الحلة السیراء، چاپ حسین مؤنس، قاهره 1963-1964.
ـــ، المعجم فی اصحاب القاضی الصدفی، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره 1410/1989.
ابنخطیب، الاحاطة فی اخبار غرناطة، چاپ محمد عبدالله عنان، قاهره 1393-1397 / 1973-1977.
ابنزیارت، التشوف الی رجال التصوف، چاپ آدولف فور، رباط 1958.
ابنعربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، [بیتا.].
ابنفرضی، تاریخ العلماء الاندلس، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره 1410 / 1989.
آنخل گونثالث پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسی، نقله عن الاسپانیة حسین مؤنس، قاهره 1955.
دانشنامهی جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1375 ش -.
عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران 1370 ش.
محسن جهانگیری، محییالدینبن عربی: چهرهی برجستهی عرفان اسلامی، تهران 1359 ش.
حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه. کشفالظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت 1402 / 1982، 6 ج، 1410 / 1990.
محمدبن فتوح حمیدی، جذوة المقتبس فی تاریخ علماء الاندلس، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره 1410 / 1989.
سمیح زین، الصوفیة فی نظر الاسلام، بیروت 1405 / 1985.
احسان عباس، تاریخ الادب الاندلسی: عصر سیادة قرطبة، عمان 1997.
سلیمان سلیم علمالدین، التصوف الاسلامی: تاریخ، عقائد، طرق، اعلام، بیروت 1999.
محمدعبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمهی عبدالمحمد آیتی، تهران 1366-1371 ش.
هانری کوربن، تاریخ الفلسفة الاسلامیة، ترجمهی نصیر مروة و حسن قبیسی، بیروت 1983.
عبدالواحدبن علی مراکشی، المعجب فی تلخیص اخبار المغرب، چاپ محمدسعید عریان، قاهره 1368 / 1949.
احمدبن محمد مقّری، نفح الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388 / 1968.
ویلیام مونتگمریوات، فی تاریخ اسبانیا الاسلامیة، ترجمهی محمدرضا مصری، بیروت 1994.
Claude Addas, “Andalusi mysticism and the rise of Ibn ‘Arabs “, tr. Christopher Tingtey, in The Legacy of Muslim Spain, ed Salma Khadra Jayyusi, vol.2, Leiden: Brill, 1994.
Miguel Asin Palacios. The mystical philosophy of Ibn Masarra and his followers, tr. Elmer H. Douglas and Howard W. Yoder, Leiden 1978.
Miguel Cruz Hernandez, “Islamic thought in the Iberian Peninsula”, tr. Thomas F. Glick, in The Legacy of Muslim Spain, ibid.
The Encyclopaedia of Islam, new ed., Leiden: Brill, 1960-2002 , s.v. “Ibn A1 – ‘Arabl” (by A. Ate 5).
Ibn ‘Arabi, Sufis of Andalusia, translated with introduction and notes by R. W. J. Austin, Los Angeles, Calif. 1977.
منبع مقاله :
جمعی از مؤلفان؛ (1388)، تاریخ و جغرافیای تصوّف، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.
/ج