تصوف فرقه ای، رویکردی شریعت یا مرجعیت ستیزانه
یکی از جریان های ضد فرهنگ رایج در کشورهای اسلامی، جریان تصوف فرقه ای است که با گرایش های گوناگونی ظاهر گشته است. تصوف-که اسم منسوب آن، صوفیه است- مصدر لازم ثلاثی مزید از باب تفعّل به معنای صوفی شدن به کار می رود. یکی از کاربردهای باب تفعّل، بیان دارا شدن چیزی یا صفتی است؛ مانند: تأهّل، یعنی: دارای اهل شدن و یا تالمّ، به معنای دارای ألم شدن. این باب برای بیان گرایش به فرقه ها و آیین ها هم به کار می رود، مانند: تَمَجُّس یا تهُّود که به معنای گرویدن به آیین مجوس و دین یهود است. تصوّف هم به معنای گرایش به صوفی است؛ پس تصوّف هم به معنای صوفی شدن و هم به معنای گرایش به صوفی به کار می رود.
ابونصر سراج درباره چیستی تصوّف می گوید: «صوفیان مانند: فقها و زهّاد به دنبال علم خاص یا ویژگی اخلاقی معینی نبودند؛ زیرا آن ها خود، سرچشمه تمام دانش ها و دارای مجموعه احوال بودند.»(1) صوفی از نظر ابونصر سراج، هم بینش دینی و هم منش دینی و هم کنش دینی دارد. در حالی که به عنوان مثال «علم کلام» فقط به دنبال بُعد بینش دینی یا «اخلاق» فقط در پی منش دینی و یا «فقه و حقوق» فقط به دنبال کُنش دینی است. اما صوفی از نظر سراج، سرچشمه تمام دانش ها و احوال است. ابونصر سراج در ادامه، جملاتی از حسن بصری (متوفای 110) و سفیان ثوری (متوفای 161) نقل می کند که: دلالت بر رواج این واژه در قرن دوم دارد. سهروردی می گوید: «اقوال المشایخ فی ماهیه التصوّف تزید علی الف اقوال.»(2) بعضی تعاریف فقط به بینش توجه کرده اند و برخی به منش و کنش در تعریف تصوّف هم توجه داشته اند. گاهی نیز فقط به یک حالت اخلاقی خاص بسنده کرده و از ذکر بقیه حالات اخلاقی پرهیز نموده اند. قاسانی می گوید: «التصوّف هو التخلّق بالاخلاق الالهیه». (3)
هجویری (متوفای 465ق) در کشف المحجوب، باب تصوّف را با آیه «و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» شروع می کند و حدیث منسوب به حضرت رسول (ص) را نقل می کند که ایشان فرمودند: «من سمع صوت اهل التصوّف فلا یؤمن علی دعائهم کتب عندالله من الغافلین»(4) وی در ادامه می گوید: «صوفی نامی است مر کاملان ولایت را؛ و محققان، اولیا را بدین نام خوانده اند. آنک به محبت مصفا شود صافی بود و آنک مستغرق دوست شود و از غیر دوست بری شود صوفی بود.» وی این مطلب را بعد از حدیث حارثه مطرح می کند که پیامبر از او سؤال کرد: «کیف اصبحت یا حارثه» قال: «اصبحت مؤمنا حقا» فقال(ص): «یا حارثه ان لکل حق حقیقه فما حقیقه ایمانک» فقال: «عزلت نفسی عن الدنیا فاستوی عندی حجرها و ذهبها و فضتها و مدرها فاسهرت لیلی و اظمات نهاری حتی صرت کانی انظر الی عرش ربی بارزاً و کانی انظر الی اهل الجنه یتزاورون فیها و کانی انظر الی اهل النار یتصارعون فیها (یتغامزون فیها)(5) هجویری در کشف المحجوب، بین سه واژه صوفی و متصوّف و مستصوف فرق می گذارد؛ صوفی: اهل کمالی است که از صفات نفسانی دور گشته و به حقیقت رسیده است. متصوّف: طالبان رسیدن به مرتبه صوفیان هستند و جمع آن متصوّفه است، متصوف: کسی است که ظاهرش را همچون صوفیان و طالبان تصوّف می آراید اما در واقع از عقاید و اعمال آن ها به دور است. وی در این مورد می گوید: «صوفی آن بود که از خود فانی بود و به حق باقی از قبضه طبایع رسته و به حقیقت حقایق پیوسته و متصوّف آنک به مجاهدت، این درجه را می طلبد و اندر طلب، خود را بر معاملت ایشان درست همی کند و مستصوف آنک از برای منال و جاه و حظ دنیا خود را مانند ایشان کرده است و از این هر دو از هیچ معنی خبر ندارد تا حدی که گفته اند: «المستصوف عند الصوفیه کاذباب و عند غیرهم کالذئاب.» مستوصف به نزدیک صوفی از حقیری، چون مگس بود و آنچ این کند بنزدیک وی هوس بود و به نزدیک دیگران چون گرگ پر فساد، کی همه همتش دریدن و لختی مردار خودن باشد».(6)
قشیری پیرامون وجه نامگذاری تصوف می گوید: «آنک گوید: این از صوفیست و تصوف، صوف پوشیدنست جنانک تََقَمُّص پیراهن پوشیدن، این روی بود و لیکن این قوم به صوف پوشیدن اختصاص ندارند و اگر کسی گوید: ایشان منسوب اند با صفه مسجد رسول (ص)، نسبت با صفه، صوفی نیاید. و اگر کسی گوید این از صفا گرفته اند، نسبت با صفا، دور افتد بر مقتضی لغت. و اگر گویند با صف اول نسبت کنند چنانک گویی اندر صف اول آمد و از آنجا که نزدیکی ایشان است بخداوند تعالی، این نسبت مقتضی لغت نباشد.»(7)
نگارنده در مرحله چیستی تصوّف تحلیلی دارد که نظر خوانندگان را بدان جلب می کنند: تصوف بر دو گونه متصور است: الف) تصوف در مقام تعریف: تعریف های پیش گفته (اعراض از خلق، به خدا پیوستن، احکام شریعت را عمل کردن و …) تصوف در مقام تعریف را گزارش می دهد. ب) تصوف در مقام تحقّق: یعنی فرقه های صوفیه ای که تحقّق یافته اند. توصیف ها و تحلیل ها باید به این مقام، یعنی صوفیه تحقّق یافته، اختصاص یابد و نباید این دو مقام خلط شوند. لذا گاهی که با مدعیان صوفیه و به اصطلاح اقطاب فرقه های تصوّف بحث می کنیم آن ها به این تعاریف تمسک می کنند؛ در حالی که همه این تعاریف، تصوف در مقام تعریف را معرفی می کنند، تعاریفی که مقبول اهل معرفت اند. این تعاریف، همان عرفانی است که بخشی از اسلام به شمار می آید. یکی از راه های رسیدن به خدا، اعراض از خلق (به معنای مثبت نه منفی) است. ولی تصوف تحقق یافته کنونی به جهت انحراف های گوناگون، نمی تواند خود را بر این تعاریف منطبق سازد.انحراف تصرف در قرن اخیر یا در قرن های اخیر اتفاق نیفتاده، بلکه این انحراف از صدر اسلام به وجود آمد. ما علاوه بر نقدهایی که بر متصوفه معاصر داریم؛ نسبت به صوفیانی همچون حسن بصری، جنید بغدادی و معروف کرخی نیز می توانیم تحلیل هایی ارایه نماییم. حسن بصری، کسی است که امام علی(ع) تا امام باقر(ع) را درک کرده و نه تنها به آنها ایمان نیاورده، بلکه در برابر آن ها ایستاده و بر امیرالمؤمنین(ع)جهت درگیری با اهل جمل، طعنه می زند و بنابر نقلی در نهایت، مقام قضاوت در حکومت حجاج بن یوسف ثقفی را می پذیرد. جنید بغدادی، اولین کسی بود که رقص و سماع را وارد تصرف کرد و دیگران از او پیروی نمودند و منشأ صدور فتاوای مراجع تقلید و فقهای شیعه در گذشته و حال بر ضد انحراف های متنوع و فرقه های صوفیه گردید. علاوه بر این که، فرقه فرقه کردن دین نیز از نظر فقهی حرام است.
حاصل سخن آن که هیچ اشکالی بر تصوف نیست اگر تصوف عبارت باشد از پذیرفتن خلق و خوی خداوند از جهت گفتار و عمل و علم؛ چه کمالی بزرگ تر از این حقیقت است. در واقع برانگیخته شدن پیامبران و رسولان و تعیین اولیا و جانشینان آنان، برای تحصیل خُلق و خوی الهی بوده است. حال اگر حقیقت تصوف، تلاش برای ترک لذت های دنیایی و آخرتی و رجوع به فنا و ترک نسبت چیزی به خود و یافتن صفت های پسندیده و اخلاق نیکو است (8) و اگر صوفی کسی است که ظاهر او، مخالف احکام شریعت نباشد و باطنش، طالب حقایق الحقیقه باشد، برای او چیزی نباشد و چیزی را برای چیزی ذخیره نکند و غیرضروری و غیر واجب نخواهد و چیزی ندارد تا آن را به کسی عطا کند و در دنیا بدون سرگرمی و گرفتاری زندگی کند و در قیامت درخواستی نداشته باشد و بدون ترس و وحشتی مولایش، او را کفایت می کند و اگر تصوّف، پذیرفتن خُلق و خوی خداوند و به کار بستن آداب شریعت و چسبیدن به سنت بهترین موجودات یعنی محمد(ص) است و اگر صوفی ظاهرش آراسته و صورتش زرد و شکمش به پشت چسبیده و خُلق و خُویش، خوش و غذایش اندک و ناچیز و لباسش بالا زده (یعنی لباسش از روی زمین از سر تکبر کشیده نمی شود) و عقلش روشن و دلش زیباتر از چلچراغ درخشان است و اگر صوفی کسی است که ظاهرش از دنیا کوچ کرده و دلش به آخرت منتقل شده و سرّ و درونش بر مولی و آقایش فرود آمده است (9) و اگر به گفته عطار در الهی نامه:
تصوّف چیست در صبر آرمیدن
طمع از جمله عالم بریدن (10)؛
هیچ نقدی بر تصوف وارد نیست؛ ولی آیا فرقه های صوفیه تحقّق یافته این چنین اند؛ پس چرا برخی از آن ها به بهانه طریقت از شریعت و احکام شرعی فاصله می گیرند؛ یا به راحتی فتوای مراجع مبنی بر حرمت ساختن خانقاه و حرمت رفتن در مجالس صوفیه را مردود می شمارند؟ یا مجالس لهو و لعب برپا نموده، رقص و سماع حرام را مرتکب می شوند؟ دسته ای نیز به مواد مخدر و مصرف مسکرات و روان گردان رو می آورند و رفتارهای نامشروع مرتکب می شوند. پاره ای از فرقه های معاصر تا آن جا پیش می روند که در دوران دفاع مقدس و حمله عراق بر ضد ایران، جوانان را از دفاع و حراست از مرزهای کشور باز می داشتند و در پنهان با فراماسونرهای جاسوس و خیانتکار کار غرب گرا ارتباط پیدا می کنند. بنده شاهد انحراف بسیاری از مردم و جوانان بودم که با وعده های مادی و یا معنوی به چه بدبختی مبتلا شدند و زندگی خانوادگی آن ها ویران گشت.
نگارنده به سخن سید حیدرآملی توجه دارد که می گوید: «همان گونه که دیگران از اسم شیعه بی زاری می جویند و آن ها را رافضی می خوانند و کفر و زندقه نسبت می دهند شما هم بدون تحقیق به سرزنش صوفیه نپردازید.»(11) و نیز: «اما گروهی که در اسم یا شیعه مشترکند، اما شیعه نیستند و مرد به خاطر آنان به شیعه ناسزا می گویند، آنان مانند: غلات و اسماعیلیه و زندیه و کیسانیه و شعبه ها و گروه های آنان که در کتابهای شیعه و غیرشیعه ذکر شده است و اما گروهی که در اسم با صوفیه مشترکند، ولی صوفیه نیستند و مردم به خاطر آنان به صوفیه ناسزا می گویند؛ آنان مانند: اباحیه و حلولیه واتحادیه و معطله و … مانند آنان می باشند.»(12) لیکن، سخن ما در این است که تمامی فرقه های موجود در ایران معاصر، گرفتار مشکلات اعتقادی و یا رفتاری اند و به همین جهت، عرفان اصیل اسلامی از التقاط و انحراف فرقه های صوفیه به شدت رنج می برد.
آسیب شناسی فرقه های صوفیه بومی
فرقه های صوفیه در عقاید و مناسک خود، گرفتار انحراف ها و بدعت های فراوانی هستند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم: (13)
1- نقش عوامل بیرونی در پیدایش تصوف
نباید گمان کرد که تصوف در تاریخ اسلام تنها زاییده آموزه ها دینی است، بلکه عوامل فراوان دیگری وجود داشته است که منشأ پیدایش تصوف گرایی در میان مسلمانان بوده است که از جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:(14)
1- افکار و مذاهب هندی و بودایی: جماعتی از هندی ها در عصر حکومت بنی امیه، به آیین اسلام گرویدند و کتاب های هندی توسط «منکه هندی» و «ابن دهن هندی» ترجمه شد؛ مانند «سندباد الکبیر»، «سندباد الصغیر»، «ادبالهند و الصین» و از همه مهم تر، کتاب «یوذاسف» و «یوذاسف و بلوهر» که درباره روش زندگی صوفیانه بودند. مرحوم صدوق در«اکمال الدین و اتمام النعمه» و مرحوم مجلسی در «بحارالانوار» پیرامون یوذاسف و بلوهر، داستانی نگاشته اند. البته ادیان و مذاهب هندی، اختلافات نظری و عملی فراوان دارند، لکن رویکرد صوفیانه بین آنها مشترک است و تصوف به عنوان یک ایدئولوژی در میان آن ها مطرح می باشد. فرقه ودایی در پیدایش برهمایی و برهمایی در ظهور بودایی و هند و بودایی در تحقق هایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همگی در ریاضت کشی و پرهیز از دنیا مشترکند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذات جسمانی و شکنجه بدنی می دانند. این فرقه ها بر این باورند که جهان سراسر رنج و عذاب است و ریشه این رنج ها، آرزوها و خواهش های دنیوی است و رهایی از علایق و شهوات مادی وسیله نجات و سعادت است. بودا معتقد است که برهمن، کسی است که فقر نصیبش شده و از هر چیزی محروم و از هر خوفی به دور باشد. نیروانا که غایت بودایان است و در لغت سانسکریت به معنای فنا به کار می رود. مسأله طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روش های صوفیان هندی است که در فرقه های صوفیه موجود در جهان اسلام وارد شده است. مسأله وحدت وجود-البته با تفسیر خاصی-از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندی است. «اوپانیشادها» کتاب مقدس برهماییان این عقیده را پایه گذاری کرده است. همچنین، موارد دیگری مانند: خرقه پوشی، دیانا (به اصطلاح بودائیان به معنای تمرکز فکر که در مراقبت انجام می دهند)، اذکار دسته جمعی که به گفته ابوریحان بیرونی در کتاب «التحقیق ماللهند» از سلوک رفتاری هندیان است و همه این آداب در میان فرقه های صوفیه اسلامی رواج یافته است؛ یعنی صوفیان مسلمان در این آداب و عقاید از آیین های کشورهای جنوب شرق آسیا بهره برده اند.
لازم به ذکر است که تعداد زیادی از مرتاضین بودایی و جوکی های تارک دنیا و دوره گردی های هندی در ممالک اسلامی مخصوصاً در شام و عراق پراکنده شدند؛ مانند: ابوعلی سندی، استاد بایزید بسطامی که در حقش می گوید: «من از بوعلی، علم فنا در توحید می آموختم.» ابوعلی سندی از اهالی سند و نواحی بخارا و مرتبط با مرتاضین هندی بوده است. حسین بن منصور حلاج، مسافرت به هندوستان نمود و پس از مراجعت در صوفی گری تحوّل جدی یافت. مسأله فقر، خرقه پوشی، انزوا، و ریاضیت کشی همه از آداب مرتاضین هندی است.
2. دنیاپرستی و آشوب های سیاسی: گرایش مادی گرایانه و دنیاطلبانه برخی از اصحاب پیامبر(ص) و نزاع های سیاسی قرن اول و دوم زمینه ساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است. توضیح مطلب این که: تمایل به دنیا در اثر فتوحات، اولین قدم انحراف مسلمین بوده که دولت عثمان آن را توسعه داده و عکس العمل این انحراف، زهدورزی افرادی چون: عبدالله بن عمر، حسن بن بصری و پرهیز از مسایل سیاسی و اجتماعی بود. حسن بصری متوفای 110 هجری با اینکه امام علی(علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام) و امام محمدباقر(علیه السلام) را درک کرد، در پوستین ریاضت کشی خود فرو رفته و ذره ای به فکر مسایل اجتماعی جامعه نبوده و هیچ گاه ائمه اطهار(ع) را یاری نکرد. اصحاب حسن بصری، اولین کسانی بودند که خانقاه برای صوفیان ساختند و زمینه را برای صوفیان قرن دوم و سوم، مانند: ابوهاشم کوفی، ذوالنون مصری، معروف کرخی، ابراهیم ادهم، ابوحامد بلخی و محاسبی فراهم آوردند. داود طایی متوفای 165 قمری به فرزندش گفت: «ای پسر اگر سلامت خواهی، دنیا را وداع کن و اگر کرامت خواهی بر آخرت نیز تکبیرگوی.» وی آن قدر از مردم عزلت و از دنیا اعراض کرد که نان در آب می نهاد و می آشامید تا خوردن و آشامیدن را یکی کند.
3. تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحی: رهبانیت مسیحی نیز بر صوفی گری مسلمانان تأثیرگذار بوده است. حتی مسجد ضرار هم توطئه راهب مسیحی بود. توضیح این که، قبل از جنگ تبوک، عده ای از منافقین مدینه با مرد راهبی به نام ابوعامر که بسیار ریاست طلب بود بیعت کردند. ابوعامر، پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوی شام پیش امپراتور روم شتافت و از آن جا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدی بنا نهند تا به کمک امپراتور روم، بساط رسول خدا(ص) در مدینه برداشته شود.
منافقین در گام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر(ص) تقاضا نمودند که مسجد مدینه برای بیماران و پیرمردان دور است و لذا اقدام به ساختن مسجد ضرار کردند. پیامبر(ص) به جهت وضعیت جنگ تبوک با آن ها برخورد نکرد و علی (علیه السلام) را به جای خود در مدینه گماشت. پیامبر(ص)پس از مراجعت طبق آیه 107 سوره توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد. یعنی یک راهب و صوفی مسیحی به بهانه عبادت منافقین ساختمانی با عنوان مسجد ساخت، تا محل توطئه آن ها گردد و خداوند نیز آن ها را رسوا کرد. بنابرین، مردم دین دار باید هوشیار باشند که تغییر عنوان خانقاه به مسجد یا حسینیه، ماهیت انحرافی آن هارا تغییر نمی دهد.
4. انتشار فلسفه یونانی و نوافلاطونی: تصوف در قرن سوم به غیر از زهد و ترک دنیا و ریاضت کشی وارد فاز جدیدی شد و به مباحث عرفانی، مانند: وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و … پرداخت. این رویکرد از فلسفه افلاطون و فلوطین و نوافلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بودند، ناشی شده و بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت. جنید بغدادی، با بهره گیری از مفاهیم نوافلاطونی، قالب جدیدی به تصوف بخشید. به همین دلیل، وی لباس پشمینه صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولی به تن کرد و گفت: «لیس الاعتبار بالخرقه انما الاعتبار بالحرقه»؛ یعنی: «خرقه»، اعتبار ندارد، بلکه اعتبار به احتراق دل و دل سوختگی است.
5. تفسیر به رأی از مفاهیم و تعلیمات دینی: متون اسلام، مملو از مفاهیم اخلاقی و عرفانی ناب و خالص است. آیات قرآن، روایات و ادعیه اهل بیت (علیهم السلام)، مانند: صحیفه سجادیه، دعای کمیل، دعای عرفه، مناجات شعبانیه برای سیر و سلوک عرفانی بیان گردیده است. پیش فرض های صوفیانه هندی، پاره ای از زاهدان و تارکان دنیا را گرفتار تفسیر به رأی کرده و معانی ناصواب را بر واژگان قرآنی، مانند: زهد و دنیا و … وارد ساختند. فاصله گرفتن از عارف اهل بیت(ع) نیز بر این انحراف فکری و رفتاری افزود. تا این جا روشن شد که:
اولاً، بسیاری از فرقه های صوفیه از اصالت عرفان اسلامی برخوردار نیستند؛ زیرا کاملاً از هندیان و بودائیان و مسیحیان پذیرفته اند.
ثانیاً، برخی از متصوفه در بهره وری از آموزه های اسلامی نیز گرفتار تفسیر به رأی و تأویل گرایی گردیده اند.
ثالثاً، تصوف فرقه ای از اسلام اعتدالی خارج شده است و آیات قرآن بر اسلام اعتدالی دلالت دارد
– «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ امَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسولُ عَلیکُمْ شهیدا»(15) یعنی: چنین است که شما را بهترین امت ها گردانیدم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.
– «یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرُّموا طَیِّباتِ ما احلََّ اللهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدین»(16) یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید، چیزهای پاکیزه ای را که خدا بر شما حلال کرده است، حرام مکنید و از حد مگذرید که خدا تجاوزکنندگان از حد را دوست ندارد.
– «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللهِ الَّتی اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحیَاهِ الدُّنیا یَوْمَ الْقِیامَهِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الایاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون»(17) بگو: چه کسی لباس هایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده، و خوردنی های خوش طعم را حرام کرده است؟ بگو: این چیزها در این دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند و در روز قیامت نیز خاص آنها باشد. آیات خدا را برای دانایان این چنین به تفصیل بیان می کنیم.
– «وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللهُ الدَّارَ الْاخِرَه وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا وَ احْسِنْ کَما احْسَنَ اللهُ اِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الارضِ اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ المُفْسِدینَ»(18) یعنی: در آن چه خدایت ارزانی داشته، سرای آخرت را بجوی و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن. و هم چنان که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و در زمین از پی فساد مرو که خدا فسادکنندگان را دوست ندارد.
بنابراین، افراط ورزی در ترک دنیا و ریاضت کشی و بریدن از جامعه، مورد رضایت و پذیرش اسلام نیست. هر چند صوفیان معاصر نه تنها به ترک دنیا اشتغالی ندارند که به شدت گرفتار دنیازدگی هستند.
2. خانقاه به عنوان محل ذکر و عبادت
خانقاه بنا به تصریح منابع صوفیه مانند: «نفحات الانس» و «طرایق الحقایق» به پیشنهاد امیری ترسا در عصر ابوهاشم کوفی ساخته شد و بدعت صوفیان در ساختن خانقاه به این است که آن را به دین و طریقت دینی منتسب سازند. این مکان در برابر مسجد ساخته شده و از عوامل تفرقه میان مسلمانان به شمار می آید.
3. تأویل قرآن
اولین بار، جنید بغدادیف تصمیم به تطبیق عقاید و اعمال صوفیان با آیات و اخبار گرفت و سپس متصوفه دیگر، آن را دنبال کردند و برای اسلامی جلوه دادن عقاید و اعمال متصوفه، از معانی ظاهری آیات بدون هیچ قرینه ای دست شسته و تفسیر به رأی را پیشه خود ساختند.
4. اسلام گزینشی
مشکل اساسی صوفیان در طول تاریخ، پذیرش گزینشی اسلام در مقابل اسلام جامع نگر بوده است، به قول دکتر قاسم غنی، گاهی مشایخ صوفیه به مقتضای زمان، شرع را از شروط تصوف می شمردند و گاهی هم قیودی می گذاشته اند. حتی برخی از صوفیان معتقدند که شریعت، فقط راه و رسم را نشان می دهد و اگر انسان به مقصد رسید حاجتی به شریعت ندارد. برخی دیگر بر این باورند که: «چون بنده را دل پاکیزه گردد و به نهایت دوستی و محبت پروردگار رسد و ایمان به غیب در دل او استوار باشد در چنین حال، تکلیف از وی برداشته می شود و هر چند گناهان بزرگ مرتکب گردد خداوند او را به دوزخ نبرد.» در حالی که بنابر نص قرآن، و سنت آدمیان باید تا هنگام مرگ، احکام الهی را همراهی کنند، به همین دلیل، امام علی(علیه السلام) در محراب عبادت، مضروب گردید و امام حسین (علیه السلام) ظهر عاشورا، نماز به جای آورد. هیچ یک از پیشوایان اسلام، در اجرای احکام الهی سستی نورزیدند. انحراف اسلام گزینشی در فرقه های گنابادیه و ذهبیه هم مشاهده می شود، مثلاً نسبت به احکام سیاسی و اجتماعی بی مهری ها نشان می دهند و به همین دلیل، انقلاب اسلامی و حرکت امام خمینی (ره) را همراهی نکردند. برخی از آن ها نیز در اقامه نماز و پرداخت وجوهات و تقلید از مجتهد جامع الشرایط کوتاهی می ورزند.
مطلب دیگر این که، که از زمان ملاسلطان گنابادی، بنابراین نهاده شد که اتباع فرقه، ده یک از درآمد خویش را به عنوان عُشریه به ریئس فرقه پرداخته و به صراحت تمام آن را جایگزین زکات و خمس قلمداد می کنند، در حالی که خمس و زکات یکی از ضروریات مذهب تشیع است. قرآن در زمینه خمس می فرماید: «فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل» و به فتوای تمام فقهای شرعیه، عُشریه جایگزین خمس نیست؛ علاوه بر این که، باید خمس به اذن مجتهد جامع الشرایط، مصرف شود و اقطاب و رؤسای فرقه های صوفیه، مجوّز شرعی برای مصرف اموال شرعیه را ندارند. این رویکرد، طبق آیه ذیل، گرفتار کفر است: «ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلاً اولئک هم الکافرون حقاً و اعتدنا للکافرین عذاباً مهیناً»(النساء/150-151) زیرا همه فرقه های صوفیه در پذیرش آموزه های اسلام نگرش جامع نگرانه ندارند و تنها به صورت موجبه جزئیه، دل سپردگی به دین نشان می دهند و این هم به جهت، تأثیرپذیری صوفیه از عرفان های جنوب شرق آسیا و کشورهای دیگر است.
5. بهره برداری استعمار از تصوف
بهره برداری استعمار از تصوف، مطلب دیگری است که نباید از آن غفلت کرد، برای نمونه، انگلیس برای اجرای طرح های استعماری خود، شخصی را به نام «صوفی اسلام» از افغانستان به عنوان امام زمان علم کرد و با لباس زهد و صورتی آراسته او را سوار بر هودجی نمود و سیصد و شصت نفر فدایی اطراف هودج را احاطه کرده و در حالی که پنجاه نفر شمشیر زن و مرید هم همراه او بود، به طرف خراسان حرکت کرد و خون ها ریخته شد و خرابی ها به بار آمد و سرانجام ارتش ایران با کشتن صوفی اسلام و تمام فدائیانش و تار و مار کردن سربازانش، آتش فتنه را خاموش کرد. استعمارگران از اوایل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که با ایجاد فرقه های ظاهراً مذهبی در جوامع اسلامی بهتر می توانند به اهداف سیاسی و استعماری خود دست یابند، به همین دلیل، پشتیبان صوفیه و فرقه های آن بودند. پاره ای از اقطاب دراویش نیز به جرگه فراماسونری پیوستند.
6. هماهنگی صوفیه با جریان های طاغوتی
هماهنگی صوفیه با جریان های طاغوتی، از دیگر پیامدهای تصوف است که تاریخ بر آن گواهی می دهد. برای نمونه، «سعادت علیشاه»، رئیس فرقه نعمه اللهیه، جزء سرسپردگان ظل السلطان، وقتی پیرامون مشروطیت از او سؤال شد، در پاسخ گفت: «ما یک نفر زارع دهاتی درویشیم و نمی دانیم مشروطیت با استبداد چه معنی دارد و این چنین کاری نداریم و مطیع امر دولت می باشیم خواه مشروطه باشد و خواه مستبد.» شیخ عبدالله مازندرانی معروف به حائری، حقوق بگیر انگلیس، ارادتمند ملاسلطان گنابادی و نیز عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار رضاخان از ارادتمندان سلطان علی شاه تا صالح علی شاه بوده است. سلطان حسین تابنده گنابادی معتقد بوده است که روحانیون در امور دنیوی که مربوط به امر دیانت نیست، موظفند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتی؛ و نباید مخالفت کنند. نیز دکتر گنجویان، مدعی قطبیت ذهبیه اغتشاشیه که فرارش به انگلیس بعد از انقلاب، به خوبی بر هماهنگی او با دولت پهلوی و مخالفتش با انقلاب اسلامی دلالت می کند.
7. اباحه گری
مشکل دیگر بسیاری از فرقه های صوفیه، مسأله تساهل و تسامح و اباحی گری است. سماع و آواز و غنا و آسیب های اخلاقی و انحرافات جنسی و فاصله گرفتن از شریعت نیز زاییده این انحراف بنیادین است. اصولاً برخی از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت وارد این فرقه ها می شوند. نیروهای امنیتی کشور در سال های پس از انقلاب اسلامی، فرقه های صوفیه پاره ای از شهرستان ها را که مبتلا به انحرافات اخلاقی بودند، افشا نمودند. انحراف و آلودگی های اخلاقی برخی از دراویش در خانقاه ها، سابقه ای دیرینه دارد تا آن جا که مولوی هم از آن وضعیت می نالد و می سراید:
خانقاهی کو بود بهر مکان
من ندیدم یک زمان در وی امان
انحرافات فراوان دیگری در برخی از فرقه های صوفیه از جمله سماع، رقص، شطحیات و غیره وجود دارد که تبیین آن ها، مجال دیگری را می طلبد. وظیفه شرعی همگان از باب نهی از منکر، مقابله با این گونه بدعت هاست.
8. پشمینه پوشی
انحراف دیگر پاره ای از صوفیان، پشمینه پوشی آن هاست که در اواخر قرن دوم هجری در میان مسلمین رواج یافت و به همین جهت، نام صوفی بر آنها نهاده شد. پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله) در سفارش هایش به ابوذر غفاری فرمود: «در آخرالزمان، جماعتی خواهند بود که در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان کنند که ایشان را به این سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادی بر دیگران است. ملائکه آسمان و زمین، این گروه را لعنت می کنند». (19) صوفیان معاصر، گرچه کمتر اهل پشمینه پوشی اند، لکن ماهیت انحرافی تصوف فرقه ای را همچنان دارند.
9. کشف و شهودهای شیطانی
بسیاری از انحرافات و بدعت های صوفیان را می توان زاییده مکاشفات شیطانی دانست. برخی از مدعیان تصوف در اثر ریاضت های نامشروع با شیطان در تماس بوده و خود و جامعه اسلامی را گرفتار شهودهای ناصواب می کنند. بر اهل فن پوشیده نیست که کشف و شهود و اشراق بر دو نوع است، نخست: شهود الهی و ربانی که همچون رؤیاهای صادقه، قابل اعتمادند، دوم: شهود شیطانی، در بسیاری از مواقع در اثر عواملی، شهود کاذب و شیطانی تحقق می یابد. به همین دلیل، نمی توان بر مکاشفات منقول از صوفیان، مُهر صحت نهاد و به تعبیر همه عارفان اصیل، برای تشخیص مشاهدات الهی از مشاهدات شیطانی باید به سراغ کشف معصوم یعنی قرآن و سنّت رفت. بنابراین، توصیه ها و ارشادات قطب و مرشد هیچ گونه حجیتی ندارد مگر این که این مستند به قرآن و سنّت باشد؛ یعنی اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینی را داشته باشند تا معیار تمیز شهود الهی از شهود شیطانی را در اختیار داشته باشند، در حالی که اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگی هستند و از طرف دیگر، این طایفه از مجتهدان جامع الشرایط بهره نمی برند و باب شناخت و تشخیص شهود الهی از شیطانی را به روی خود و مریدانشان می بندند.
10. مخالفان اهل بیت (ع) و علمای اسلام با تصوّف سنّتی
اولین مخالفت با تصوف التقاطی سنّتی را می توان در فرمایشات ائمه (علیهم السلام) جستجو کرد. روایات صحیحه ائمه اطهار(علیهم السلام) پیرامون نقد تصوف و فرقه های صوفیه در کتاب «سفینه البحار، واژه صوف» وارد شده است. (20)
1. بزنطی از اسماعیل بن بزیع از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام): «کسی که به نزد او نامی از صوفیه برده شود و نسبت به آن ها ابراز تنفّر و مخالفت نکند این چنین کسی از ما نیست و کسی که آنان را انکار نماید چنان است که در رکاب پیامبر خدا (صلی لله علیه و آله) با کفار جهاد کرده است».
2. بزنطی می گوید: مردی از اصحاب ما به امام صادق (علیه السلام) فرمود: دسته ای در زمان ما پیدا شد که به آن ها صوفیه گفته می شود شما درباره آن ها چه می فرمایید؟ امام (علیه السلام) فرمود: «آنان دشمنان ما هستند هر کس به سوی آن ها اظهار تمایل کند از آن ها محسوب می شود و با آن ها محشور خواهد شد. زود است که عده ای از مدعیان دوستی ما اهل بیت نسبت به آن ها تمایل خواهند نمود و خود را تشبیه به آن ها کرده و به نام و لقب آن ها ملقب خواهند شد و گفته های آنان را تأویل و توجیه خواهند کرد. آگاه باش، هر کس به آن ها تمایل نماید از ما نیست و من از او بیزارم و هر کس نسبت به آنان ابراز مخالفت و انکار نماید و آن ها را رد نماید مانند کسی است که پیش روی پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) با کفار جهاد کرده باشد.»
3. سید مرتضی رازی از محمد بن حسین بن ابی الخطاب نقل می کند که گفت با امام هادی(ع) در مسجد النبی بودم، عده ای از اصحاب به خدمتش رسیدند. مدتی بعد جماعتی از صوفیه وارد مسجد شدند و در گوشه ای به حالت دایره ای نشستند و شروع به گفتن لا اله الا الله نمودند. امام هادی(علیه السلام) فرمود: «به این مردم فریب کار توجّه نکنید این ها هم پیمان شیاطین و ویران کننده مبانی دین هستند».
4. روایتی از علی بن الحسین بن موسی ابن بابویه قمی در قرب الاسناد از سعد بن عبدالله، از محمد بن عبدالجبّار از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) از امام جعفرصادق(علیه السلام) درباره مؤسس تصوف است که می فرماید: «انه [ابوهاشم صوفی کوفی] کان فاسد العقیده جداً و هو الذی ابتدع مذهباً یقال له: «التصوف» و جعله مقراً لقعیدته الخبیثه. یعنی: امام حسن عسکری(علیه السلام) می فرماید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) پرسیدند: ابوهاشم کوفی (مؤسس تصوف) چگونه آدمی است؟ فرمود: «وی شخص فاسد العقیده ای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد».
پس اولین منتقدان صوفیه، امامان معصوم (ع) بودند که می توان نقدهای آن بزرگواران بر صوفیه را در کتاب های روایی مشاهده کرد. علاوه بر پیشوایان دین اسلام، بزرگان و عالمان صدر اسلام و معاصر آثار فراوانی در رد صوفیه نوشته اند که از جمله آن ها می توان به رساله الرد علی الصوفیه و الغالیه، جناب حسین بن سعید اهوازی یکی از اصحاب امام رضا(ع)، ردّ بر حسن بصری (فضل بن شاذان)، الرد علی الغلاه(ابواسحاق کاتب از اصحاب امام عسکری “ع”)، الرد علی اصحاب الحلاج (شیخ مفید)، مجامیع فی رد الصوفی و غیر (شهید اول)، حدیقه الشیعه (مقدس اردبیلی)، رساله فی ردّ الصوفیه (علی بن محمد بن الشهید الثانی)، کسر اصنام الجاهلیه (ملاصدرا)، الرد علی الصوفیه (ابوالفتح محمد بن علی الکراجکی)، المطاعن المجرمیه فی ردّ صوفیه، (شیخ نورالدین ابی الحسن علی بن عبدالعالی الکرکی)، عین الحیاه، (محمدباقر مجلسی)، الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه(شیخ حر عاملی)(21)، نفحات الملکوتیه فی الرد علی الصوفیه (شیخ یوسف بحرانی)، خیراتیه فی ابطال الصوفیه (آقا محمد علی بن وحید بهبهانی)، (22) تحفه الاخیار (مولی محمدطاهر قمی)،(23) جلوه حق (آیت الله مکارم شیرازی)، (24) تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی)،(25) سلسله های صوفیه ایران (نورالدین مدرسی چهاردهی)، (26) و … اشاره کرد.
شایان ذکر است که اهل عرفان و تصوف نیز در نقد صوفیان ساده لوح یا منحرف و ریاکار سخن ها گفته اند: برای نمونه مولوی در موارد مختلفی از مثنوی معنوی به نقد صوفیان پرداخته است که به برخی از آن ها اشاره می شود. در دفتر اول، چنین می سراید:
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود، مرد صوفی نیستی
هست را از نَسیه خیزد نیستی
گفتمش: پوشیده خوشتر سرّ یار
خود، تو در ضمنِ حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران (27)
مولوی در دفتر دوم، به اندرزکردن صوفی می پردازد؛ با این بیان که یکی از صوفیان، در سفری طولانی و پر رنج و تعب به خانقاهی می رسد و در آن جا رحل اقامت می افکند. ابتدا چهارپای خود را به آخور می بندد و سپس به حلقه ذکر صوفیان می پیوندد. پس از پایان مجلس ذکر، خوان طعام می گسترند، چنان که عادت صوفیان چنین است، در این هنگام، صوفیِ مسافر به یاد مرکوبش می افتد و خادم را صدا می زند و به او می گوید: برو برای آن زبان بسته، کاه و جو فراهم کن تا شب را گرسنه نماند، پشتش زخم شده، روی زخم هایش مرهم بگذار، آبش نیم گرم باشد؛ زیرا آب سرد با مزاجش سازگار نیست، مواظب باش کاه، کمتر قاطی جو کنی، زیرش خیس نباشد، پشت حیوان را قشو بزن. خادم در برابر هر یک از سفارش های صوفی ناراحت می شد و می گفت: لا حول و لا قوه الا بالله من در این کار سابقه ای طولانی دارم و می دانم چه بکنم. خادم برمی خیزد تا به مرکب صوفی برسد که با جمعی از بیکاران و ولگردان هم خادم برمی خیزد تا به مرکب صوفی برسد که با جمعی از بیکاران و ولگردان هم صحبت می شود و قول و قرارهایش را فراموش می کند. صوفی از فرط خستگی می خوابد. بامداد فرا می رسد و خادم به آخور می رود و به شیوه خر فروشان حرفه ای با ضربات نیشتر، حیوان را به دویدن و چالاکی وامی دارد تا صوفی گمان بد، بدو نبرد اما صوفی سوار بر مرکب خود می شود و عجز حیوان را می بیند و به دوستان و همراهان می گوید: آری، خری که شب غذایش فقط لا حول و لا قوه الا بالله باشد و سراسر شب به تسبیح گفتن مشغول باشد بامداد نیز به سجده می رود. (28)مولوی، خادم را به مثابه نفس اماره و نُماد مَرد فریبکار معرفی می کند که صوفی ساده لوح را فریب داد. نمونه دیگر در مثنونی معنوی این است که یکی از صوفیان از راهی دور و دراز به خانقاهی رسید و بی درنگ خر خود را به طویله برد و در آخور بست و مقداری آب و علف به آن زبان بسته داد و خود نزد دیگر صوفیان رفت. صوفیان که گرسنه و فقیر بودند تصمیم گرفتند خر را بفروشند و از بهای آن مجلسی بیارایند و شکمی از عزا در بیاورند. خَر فروخته شد و مجلس آراسته و طعام های رنگارنگ خورده شد و ولوله و غوغایی به راه افتاد و از شدت پایکوبی و رقص و سماع آنان، دود و گرد، همه فضا را گرفته بود. صوفی مسافر نیز بی خبر از همه جا یکسره مغلوب و مبهوت این همه شادی و شعف، دست افشان و پایکوبان به حلقه سماع کنندگان پیوست پس از مدتی، رفته رفته سماع به پایان رسید که یکی از صوفیان، قطعه ای آهنگین را با ضربی سنگین آغاز کرد و خواند: خَر برفت و خَر برفت و خَر برفت. سایر صوفیان هم دم گرفتند و صوفی مسافر نیز با جمع، همراهی کرد و سرانجام مجلس تمام شد و صوفی مسافر به طرف طویله رفت اثری از خَر نیافت خادم به او گفت چند بار جریان را به تو گفتم؛ تو شورانگیزتر و قوی تر از حاضران می خواندی که خَر برفت و خَر برفت و خَر برفت. و صوفی با آه و حسرت گفت: ای دو صد لعنت بر این تقلید باد. (29)
شبهه های تصوف فرقه ای
1. برخی افراد خُرده می گیرند که چرا اهل کتاب، حق فعالیت مذهبی در اماکن عبادی خود را دارند اما صوفیه از این حق برخوردار نیستند؟ پاسخ این است که اولاً، این حق را قرآن و سنّت به اهل کتاب داده است اما چنین حقی از ناحیه منابع دینی به فرقه های منحرف اسلامی از جمله صوفیه داده نشده است و احکام و حقوق شرعی باید مستند به قرآن و سنتّ باشد. ثانیاً، تفاوت اساسی میان ادیان و فرقه های بدعت گذار وجود دارد. آیین مسیحیت، یهود و زرتشت، خود را به اسلام مستند نمی سازند؛ لکن فرقه های صوفیه همانند سایر فرقه های منحرف، چون بهائیت و بابیت، رنگ اسلامی به خود می زنند و به همین دلیل، بسیار خطرناک تر از منحرفین دیگرند. ثالثاً، روایات فراوانی جهت مقابله با بدعت ها از ائمه اطهار (علیهم السلام) صادر شده است و سیره و گفتار آن ها بر ابطال صوفیه دلالت دارد. با وجود این همه روایت، از مدعیان اسلام تعجب است که چرا به خاطر منافع زودگذر دنیوی به دین اسلام خیانت می کنند و میان فرقه های صوفیه و سایر ادیان تحریف شده قیاس ابوحنیفه ای را به کار می برند.
2. شبهه دیگر این است که اگر فرقه های صوفیه، اهل بدعت اند و خانقاه را به عنوان بدعت ساخته اند، پس باید حسینیه ها و مدرسه های جدید را که در زمان پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نبوده اند را نیز بدعت شمرد؛ زیرا همه این پدیده ها، نو و جدید هستند. پاسخ این است که اولاً حسینیه ها و مدارس جدید، فرقه های دینی نساخته اند و موجب کمرنگ کردن حضور مردم در مسجد و تفرقه میان مسلمین نشده اند در حالی که تمام این پیامدهای منفی در خانقاه ظاهر گشته است. ثانیاً، هر امر نو و جدیدی را بدعت مذموم نمی نامند. بدعت مذموم، عبارت است از انتساب غیر دین به دین و خانقاه به عنوان مکان طریقت دینی در برابر شریعت دینی، جزء دین شمره شده و بدعت آفرین است. ثالثاً، صوفیان، احکامی در خانقاه جاری می کنند که جملگی بدعت اند. مثلاً پیوند وثیقی میان ولایت و تصوف برقرار می سازند و ولایت را در اقطاب خود، ساری و جاری می دانند و آن را جانشین ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) قرار می دهند. اگر ولایت به زعم صوفیان قیام عبد است به حق در مقام فنا از نفس خود؛ پس لازمه بریدن از نفس و اتصال به حق، تابیعت از اهل بیت (علیهم السلام) در تمام زمینه هاست، و یکی از دستورات ائمه اطهار(علیهم السلام)، اطاعت از فقهای جامع الشرایط و مجتهدان فقه تشیع است در حالی که، فرقه های صوفیه به شدت مخالف مرجعیت شیعه اند و در دین شناسی از فقها و نائبان عام امام عصر(عج) بهره نمی گیرند. این گرایش نیز بدعت دیگری در تصوف است. همچنین گرایش سکولاریستی و توصیه به جدایی دین از سیاست و مسایل اجتماعی و انتساب دین گزینشی به اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) بدعت دیگری در فرقه های صوفیه است که در خانقاه آن را رواج می دهند. تمایز شریعت از طریقت و انتساب آن به دین اسلام بدون هیچ مدرک و مستندی بدعت دیگر صوفیان در خانقاه به شمار می آیند. البته حقایق اسلام به ظاهر و باطن و مقدمه و ذی المقدمه قابل تقسیم اند؛ اما شریعت و طریقت با تفسیری که برخی از صوفیان گفته اند مطلبی ناصواب است. شریعت در نزد صوفیان، احکام شرعی و طریقت، تعلیمات سالک در خانقاه زیر نظر مرشد است تا او را به حقیقت برساند. شریعت به منزله پوست و طریقت به منزله مغز تلقی شده است. برخی از صوفیان بر این باورند که وقتی حقایق آشکار گشت، شرایع باطل می گردد. «لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرایع» به تعبیر برخی از صوفیان: « غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول می رسد و در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بی خودی مطلق، بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل باز نیامده و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولیاء، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است»(30) در حالی که این ادعا، مخالف آموزه های دین و معارض با فتوای همه ی علمای اسلام و فاقد مبنای شرعی و عقلی است. آیا انسان عاقل، شرعاً مجاز است به مقدماتی دست بزند که عقل وی ساقط گردد تا تکالیف شرعی از او زدوده شود؟! مسلماً چنین مجوزی وجود ندارد. علاوه بر این که همچنان که گذشت، ائمه اطهار(ع) و بزرگان دین تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسک الهی بودند. عارفان وارسته ای همچون سیدعلی شوشتری، ملاحسین قلی همدانی، سید احمد کربلایی، آقا سید علی قاضی، میرزا جواد ملکی تبریزی، آیت الله بهجت و دیگران، سراسر زندگیشان، انس با خدا و معنویت بوده و لحظه ای از شریعت فاصله نگرفتند. حتی عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نیز در کنار مسجد، سُکنا داشته و اهل عبادت و فعالیت اجتماعی بودند. مرحوم کلینی نیز در کتاب کافی، روایتی نقل کرده است: رسول خدا (صلی الله علیه و اله) روزی پس از ادای نماز صبح، چشمش به جوانی رنگ پریده افتاد و از او پرسید: کیف اصبحت؟ «حالت چگونه است»؟ گفت: در حال یقین به سر می برم. پیامبر(ص) فرمود: علامت یقینت چیست؟ جوان عرض کرد: یقین من این است که مرا در اندوه برده و شب ها، مرا بیدار و روزها، مرا تشنه قرار داده است. گویا عرش خدا را می بینم که برای رسیدن به حساب مردم نصیب شده و مردم، همه محشور شده اند. رسول خدا (ص) به اصحاب خود رو کرد و فرمود: این شخص، بنده ای است که خداوند، دل او را به نور ایمان منوّر گردانیده است. آن گاه به جوان فرمود: حال خود را حفظ کن که از تو سلب نشود. جوان گفت: دعا کن، خداوند، مرا شهادت، روزی فرماید. طولی نکشید که غزوه ای پیش آمد و جوان در آن غزوه به شهادت رسید. (31) پس عارفان حقیقی، اهل تهّجد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهی اند و اسلام جامع نگر را ملاک زیستن می دانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که می فرماید: «و اجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک.»
شایان ذکر است که در سال های اخیر برخی از افراد غیرمتخصص با بهره گیری از علوم فراوان شناختی با عنوان عرفان حلقه یا با ادعای ولایت معنوی در جامعه فعالیت می کنند و مردم را با وعده های دروغین به انحراف می کشانند. مردم باید هوشیار باشند و با ساده اندیشی، فریب هیچ وعده ای را نخورند و هر کسی ادعایی کرد بر دروغ گویی حمل کنند.
خوانندگان عزیز در صورت تمایل به شناخت عرفان اسلامی می توانند به کمال مقالات، استاد محمد شجاعی، انتشارات سروش و کتاب در جستجوی عرفان اسلامی، استاد مصباح یزدی، انتشارات مؤسسه امام خمینی مراجعه کنند تا هم به چیستی عرفان اسلامی و فرق عرفان با تصوف و رابطه عرفان با شریعت دست یابند و هم تحریف های عرفانی برای آنها آشکار گردد و هم شاخصه های عرفان اسلامی و راه نیل به مقامات و منازل عرفانی معلوم گردد.
پینوشتها:
1. ابوسراج طوسی، اللمع فی التصوف، ترجمه: مهدی مجتبی؛ انتشارات اساطیر، 1382، ص 20.
2. شهاب الدین سهروردی، عوارف المعارف، ترجمه: ابومنصور بن عبدالمؤمن اصفهانی، به اهتمام قاسم انصاری، 1374، ص 57.
3. عبدالرزاق قاسانی، اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادی زاده؛ انتشارات حکمت، چاپ اول 1381.
4. ابوالحسن علی بن عثمان الجلایی الهجویری الغزنوی، کشف المحجوب، تصحیح و النتین ژکوفسکی، انتشارات طهوری، چاپ هفتم، بهار 1380، ص 34.
5. همان، ص 39-38.
6. همان، ص 40؛ در ضمن تعاریف فراوان دیگری را قشیری در رساله قشیریه باب التصوّف، هجویری در کشف المحجوب، باب التصوّف، سهروردی در عوارف المعارف، باب خامس و ابن عربی در فتوحات مکیه، ج 13، پیرامون تصوف بیان کرده اند که جهت اختصار از بیان آنها صرف نظر می کنیم. دکتر صادق گوهرین در شرح اصطلاحات تصوف، نیز به همه این تعاریف پرداخته است.
7. عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، ترجمه: ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص 467-468
8. جامع الاسرار و منبع الانوار، سیدحیدر آملی؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انجمن ایرانشناسی فرانسه، چاپ دوم، 1368،ص 44.
9. همان، ص 45-47.
10. فریدالدین عطار نیشابوری، الهی نامه، تصحیح؛ فؤاد روحانی؛ انتشارات زوار، چاپ پنجم، 1376، شعر 2834.
11. جامع الاسرار، ص 45-47.
12. جامع الاسرار، ترجمه سیدیوسف ابراهیمی آملی؛ نشر رسانش؛ 1381، ص 47-48.
13. ر.ک به سیدتقی واحدی، درکوی صوفیان؛ انتشارات نخل دانش، 1384.
14. ر.ک به قاسم غنی بحث در آثار و افکار و احوال حافظ؛ انتشارات زوار، چاپ هفتم، 1375، جلد دوم، ص 2-6 و سعید نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران؛ تهران: انتشارات فروغی، 1377، چاپ نهم، ص 5-24.
15. بقره/143.
16. مائده/87.
17. اعراف/32.
18. قصص/77.
19. بحارالانوار، ج77، ص 93.
20. سفینه البحار، ج2، واژه صوف.
21. این کتاب در دوازده باب، پیرامون ابطال تصوف و نسبت ها و کشفیات و اعتقادات فرق صوفیه و بیان سایر انحرافات آنها تنظیم شده و باب دوازدهم، مشتمل بر دوازده فصل در حرمت اقتدا به دشمنان دین و حرمت بدعت در دین و بیان برخی مطاعن مشایخ صوفیه و وجوب امر به معروف و نهی از منکر و وجوب مناظره با آن ها و امور دیگر است.
22. این کتاب به معرفی جهل مشایخ صوفیه به احکام شریعت و عقاید باطله و کفریات آن ها و صوفیه از نظر اهل بیت (ع) و چگونگی پیدایش مذهب تصوف و بیان مذمت های بزرگانی چون فیض کاشانی و علامه حلی و بحرالعلوم و صاحب ریاض و غیره درباره صوفیه و شرح حال برخی از قدما و متأخرین صوفیه مانند: معروف کرخی و سری سقطی و جنید بغدادی و غیره پرداخته است.
23. این اثر به بیان تاریخ صوفیگری و روایات مذمت صوفیه و بیگانگی صوفیگری با اسلام و اختیارات قطب و نمونه هایی از کرامات مشایخ صوفیه و اعمال خلاف شرع آن ها پرداخته است.
24. مباحث فراوانی مانند: تاریخچه تصوف و تفاوت عرفان اسلامی با عرفان التقاطی و فرقه سازی های صوفیه و ریاضت های عجیب صوفیان و تفسیر و رأی و قانون شکنی های آن ها و مطالب دیگری همراه با نقد تصوف و صوفیان در کتاب جلوه حق بیان شده است.
25. این کتاب، پس از پیشگفتار در پنج بخش به مباحثی همچون پیدایش ریشه های اولیه تصوف به ویژه افکار هندی و چین و ایران باستان و رهبانیت و تصوف در آیین مسیحیت و پیدایش تصوف در اسلام و سیر تصوف و تطورات آن در قرون اولیه اسلامی و علل پیدایش تصوف در اسلام پرداخته است.
26. این کتاب توسط انتشارات علمی و فرهنگی در سال 1360 و سال های های بعد منتشر شد و نویسنده آن نیز پس از چهل سال دست ارادت به تصوف و فرقه ها و اقطابشان، از آن ها روی برگردانده و به نقد و تحلیل و افشاگری آن فرقه ها پرداخت. کتاب سلسله های صوفیه ایران در بردارنده معرفی و تحلیل سلسله های صفی علیشاهی، نقشبندیه، اصحاب سراچه، قادریه، سهروردیه، نعمت اللهی شمس العرفا، ذهبیه، چشتیه، کوثر علیشاهی، نعمت اللهی نورعلیشاهی، اویسی، طاووسیه (گنابادی)، ملامتیه، مولویه، بکتاشیه، شطاری است. این کتاب در 394 صفحه تدوین شده است.
27. مثنوی معنوی، دفتر اول، 133-136.
28. کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر دوم، انتشارات اطلاعات تهران، 1380، چاپ هشتم، ص 71-73.
29. همان، ج2، ص 163-164.
30. شرح گلشن راز، ص 350.
31. اصول کافی.
منبع: خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.
/ج