طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تصوف و سیاست در «طریقت عدل و احسان» – (1)

تصوف و سیاست در «طریقت عدل و احسان» – (1)

تصوف و سیاست در «طریقت عدل و احسان» – (1)

آنچه از مفهوم «تصوف» در پارة شرقی جهان اسلام به ذهن متبادر می‌شود، عبارت است از فرد یا افرادی که در پی سیر و سلوک معنوی، دنیا و مافیها را وانهاده و بدور از اجتماع، در گوشه‌ای به تهذيب نفس مشغول‌اند؛ اما همین اصطلاح در خطة غربی جهان اسلام، یعنی شمال آفریقا، ماجرایی دیگر دارد و مفهوم جهاد و درگیری و دخالت در

b77ea841 10c9 426f 8a98 bb689857aeda - تصوف و سیاست در «طریقت عدل و احسان» - (1)

0017775 - تصوف و سیاست در «طریقت عدل و احسان» - (1)
تصوف و سیاست در «طریقت عدل و احسان» – (1)

 

نويسنده:مصطفي مطبعه‌چي*

 

اشاره
 

آنچه از مفهوم «تصوف» در پارة شرقی جهان اسلام به ذهن متبادر می‌شود، عبارت است از فرد یا افرادی که در پی سیر و سلوک معنوی، دنیا و مافیها را وانهاده و بدور از اجتماع، در گوشه‌ای به تهذيب نفس مشغول‌اند؛ اما همین اصطلاح در خطة غربی جهان اسلام، یعنی شمال آفریقا، ماجرایی دیگر دارد و مفهوم جهاد و درگیری و دخالت در سیاست و اجتماع از آن فهمیده می‌شود. از جمله طریقت‌های مهم و فعال در دورة معاصر در کشور مغرب طریقت عدل و احسان است. ویژگی برجستة این طریقت جمع دو پدیدة به ظاهر ناسازگارِ تصوف و سیاست است. طريقت عدل و احسان با الهام از آموزه‌های تصوف، جنبشی سیاسی را بنیان نهاده است که هم‌‌اکنون یکی از مهم‌ترین گروه‌های سیاسی اسلامی مغرب به شمار می‌رود. جهت شناخت بهتر این جنبش صوفیانة اسلام‌گرا، نخست به اختصار بر چگونگی ورود تصوف به خطة غرب اسلامی، به ویژه مغرب، درنگی می‌نماییم و پس از اشاره‌ای به طریقة بودشیشیه به بررسی احوال و اندیشه‌های پیر «طریقت عدل و احسان» مي‌پردازيم و در فرجام آموزه‌ها و تعالیم صوفیانه و در عین حال اجتماعی اين طريقه را برمی‌رسیم.
کلیدواژه‌ها: طریقت عدل و احسان، تصوف، سیاست، مغرب، اسلام‌گرایی

زمینه‌های تاریخی
 

تاریخ پر فراز و نشیب شمال آفریقا از هنگام فتح اسلامی در قرن اول هجری تا گسترش قلمرو اسلامی در اندلس و تا هنگامة فتور و سستی مسلمین در آن دیار و تهاجمات دولت‌های مسیحی اروپایی به قلمرو اسلامی، شاهد حضور مخلصانه و پرشور صوفیان مجاهدی بوده است که در بسط و گسترش اسلام، حراست و پاسداشت حدود و ثغور مسلمانان، نشر و ترویج آموزه‌های اسلامی در میان مردم، و مقاومت در برابر استبداد داخلی و مهاجمان خارجی نقش بسزایی ایفا نموده و شگفتی‌ها آفریده‌اند. در یک جمله می‌توان گفت اسلام در شمال آفریقا واجد صبغه‌ای صوفیانه بوده و هست. در اين سرزمين دریافت صوفیانه بر دیگر تلقی‌ها از اسلام غلبه دارد و از اين‌روست که وهابیت در آنجا رونق چنداني ندارد.
نخستین نشانه‌های تصوف در مغرب، به قرن چهارم و پنجم هجری بازمی‌گردد که ابتدا توسط حجاج مغربی وارد این سرزمین گردید. در آغاز شکل و شیوة غالب تعالیم، شعایر و نگرش‌ها تقلیدی بود از آنچه در شرق اسلامی جریان داشت و بزرگان و اولیای طرقْ به شاگردی اقطاب بزرگ تصوف شرق اسلامی افتخار می‌کردند (رک: الفاسی، 1998: فصل اول).
پیروی از مکتب شرقی تصوف در حدود دو قرن طول کشید (حرکات، 1965: 195)، تا اینکه در قرن هفتم هجری ابوالحسن شاذلی «مؤسس طریقت شاذلیه»، سمت و سویی مغربی به آموزه‌های تصوف بخشید. از آن پس تاکنون، تصوف در مغرب، در چارچوبي متفاوت از تصوف شرقي ادامة حيات داده و مدارس و مکاتب و نحله‌هاي مختلفي را در دامان خود پرورانده است. صوفيان در آغاز، به نشر و تبليغ اسلام در خارج از شهرها يعني قبايل و صحاري و مناطق دورافتاده همت گماشتند؛ اما در قرن هشتم و با عبور از مرحلة تبليغي به سياست نيز پرداختند و حکومت تشکيل دادند. اولين طريقة مستقل صوفيه در مغرب، در قرن هشتم هجري به دست ابوعبدالله محمد بن‌سليمان جزولي شکل گرفت. به طور خلاصه مي‌توان عملکرد طريقت‌هاي مختلف تصوف در مغرب را از قرن هشتم تا دوران معاصر چنين برشمرد:
1. طريقت‌‌هايي که اقدام به تشکيل حکومت کردند؛ همچون طريقت «جزوليه».
2. طريقت‌‌هايي که هدف آنها، معطوف به حمايت و تقويت شريعت بود؛ مانند «ناصريه» و «درقاويه».
3. طريقت‌‌هايي که از اقتدار اجتماعي گسترده‌اي برخوردار بودند؛ مانند «کتّانيه» (رک: ظريف، 1992: 84).
با مروري بر تاريخ تحولات مغرب آشکار مي‌شود که تاريخ مغرب، به نوعي تاريخ اقتدار و حاکميت طرق مختلف صوفيه است. تصوف در مغرب نه تنها بستري جهت تعليم و تربيت روحي معنوي بود، بلکه گستره‌اي براي جهاد و مبارزه نيز تلقي مي‌شد. اقتدار فرهنگي، اجتماعي و بعضاً سياسي صوفيان موجب شد که تعاليم و آموزه‌هاي آنان با مذهب مالکي ممزوج گردد و دين‌داري در اين کشور در قالب تصوف بروز نمايد.

تبارشناسي طريقت بودشيشيه
 

از جمله طريقت‌هاي صوفيانة فعال که امروزه نيز در کشور مغرب پيروان و هواداراني دارد و در عرصه‌هاي مختلف فرهنگي اجتماعي به فعاليت‌هايي مشغول است طريقت بودشيشيه مي‌باشد. اين طريقت صوفيانه سلسله به شيخ عبدالقادر گيلاني مي‌رساند و پيروان آن همانند بسياري از سلاسل تصوف قادريه، جهت تمييز و تشخص از ديگر قادريان، نام مختص به خود را پس از کلمة قادريه ذکر مي‌کنند. اين طريقه در نيمة قرن دوازدهم هجري به‌تدريج از طريقة قادرية کبري جدا شد. مجدّد اين طريقه علي بن‌محمد بودشيشه‌اي[1] ابن البود خليلي است. وي از قبيلة بني‌ازناسن بود که از قبائل مهم شرق مغرب محسوب مي‌شود. علي بن‌محمد نسب خويش را به شيخ عبدالقادر گيلاني مي‌رساند و از طريق وي به امام علي بن‌ابيطالب(ع) متصل مي‌گردد.
اين طريقت صوفيانه و اقطاب و مشايخ آن همواره در مقابل سلطة استعمارگران فرانسوي در شمال آفريقا به‌ويژه مغرب، ايستادگي مي‌کردند (رک: بوکاری، 2006: 3/174 به بعد). مقاومت صوفيان، مشايخ طرق و خانقاه‌ها و زوايا بر ضد استعمار فرانسه و اسپانيا تاريخي پر فراز و نشيب و آکنده از مجاهدت‌ها و شهادت‌هاست که در تنگناي اين بحث مجالي براي طرح آن نيست.
طريقت بودشيشيه در اوائل قرن بيستم در هنگامي که مرشدِ طريقه شيخ مختار بن‌محي‌الدين بود (الجمعية المغربية، 1992: 5/1664)، به مکانت و منزلت قابل‌توجهي نايل آمد و مورد توجه مردم قرار گرفت. و اين بدان سبب بود که پير طريقت يعني شيخ مختار که از همرزمان امير عبدالقادر جزائري بود بر ضد فرانسه اعلام جهاد نمود و در سال 1907، به همراه مريدانش در نبردي سخت با استعمارگران فرانسوي درگير شد؛ ولي به دليل برتري عِدّه و عُدّة فرانسويان، نيروهاي شيخ به‌تدريج شکست خورده و پراکنده شدند و شيخ به اسارت دشمن درآمد. وي در سال 1914 درگذشت و ميراث درخشان تصوف جهادگر و مبارزه‌جو را از خود به جاي گذاشت. پس از وي شيخ بومدين بن‌منصور (1877-1955) جانشين وي شد و هدايت طريقه را به عهده گرفت. در مدتي که شيخ بومدين پير طريقت بود تطوراتي در شکل و محتواي طريقت حادث گشت که به‌طور خلاصه مي‌توان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. پذيرش تکثر و تنوع مصادر و منابع فکري عقيدتي طريقت که در نتيجة آن، طريقت بودشيشيه مجموعه‌اي شد از تعاليم طريقت‌هاي درقاويه، جزوليه و تيجانيه؛
2. سخت‌گيري در قبول مريدان؛
3. تجديد نظر در مسئلة خلافت و جانشيني مرشد و قطب طريقت که تا قبل وي موروثي بود؛ لذا جانشين وي فرزندش نبود (ارحيحات، 1996: 103).
پس از درگذشت وي در سال 1955، شيخ عباس بن‌مختار خليفة وي گرديد و هدايت طريقت را بر عهده گرفت. در دورة وي سخت‌گيري در قبول مريدان به‌تدريج به محاق رفت؛ شيخ عباس بر اين اعتقاد بود که؛ هر کس مايل باشد مي‌تواند به اين طريقت بپيوندد و ما او را آن‌گونه که مي‌خواهيم تربيت مي‌کنيم. اين روش موجب شد مريدان بي‌شماري در سلک اين طريقت درآيند. پس از درگذشت شيخ عباس در سال 1972، پسرش شيخ حمزه جانشين وي شد که تاکنون (2009) مرشد و پيرو اين طريقت به حساب مي‌آيد (الجمعية المغربية، 1992: 5/1665). طريقة بودشيشه همواره سعي دارد از سياست و مسائل آن اجتناب کند و هيچ‌گونه برخوردي با نظام حاکم نداشته باشد (گفت‌وگوی شفاهی‌نگارنده با مریدان نزدیک به شیخ حمزه پیر طریقت بودشیشیه در شهر رباط).

بنيان‌گذار طريقت عدل و احسان
 

شيخ عبدالسلام ياسين، قطب و مرشد جماعت «عدل و احسان»، در سال 1928 در شهر «مراکش» در کشور مغرب به دنيا آمد. وي در سال 1965 به طريقت «بودشيشيه» پيوست و مدتي ملازم و مصاحب شيخ اين طريقت، حاج عباس قادري گرديد. اما در زمان شيخ حمزه، به دليل انحراف و سستي طريقت و اتباع آن و نيز راهيابي دنيا دوستي نفرت از مرگ در ميان آنان و در نتيجه، قعود آنان از جهاد و مبارزه، از اين طريقت جدا شد. پس از گسستن وي از طريقت، عبدالسلام مبارزه و جهادي که به نظر وي فريضه محسوب مي‌شد در دو کتاب خود به نام اسلام بين دعوت و دولت و اسلام فردا تشريح نمود. نقطة اوج مبارزه‌جويي وي نامه‌اي بود با عنوان «اسلام يا طوفان» که آن را در سال 1974 خطاب به پادشاه نوشت. در اين نامه ضمن نصيحت به پادشاه، وي را از راهي که در پيش گرفته و فرجامش تباهي ملک و ملت است، بر حذر مي‌دارد. به دنبال اين نامه، عبدالسلام به اتهام اهانت به پادشاه و مقدسات، دستگير و به سه سال و نيم حبس محکوم گرديد. پس از آزادي از زندان در سال 1978، با اينکه از هرگونه فعاليت تبليغي منع گرديده بود، فعاليت‌هاي روشنگرانة خود را ادامه داد و يک سال بعد در فوريه 1979،‌ مجلّة الجماعة را منتشر کرد. وي در سپتامبر 1981 جنبش «اسرة الجماعة» را تأسيس کرد؛ اما دولت با فعاليت علني آن مخالفت نمود. در سال 1983 نشرية «صبح» را با شعار «اليس الصبح بقريب» منتشر کرد که پس از دو شماره توقيف شد و عبدالسلام به همراه بسياري از اعضاي جنبش به زندان افتادند. عبدالسلام پس از آزادي از زندان در سال 1985 به فعاليت‌هاي سياسي‌ـ‌مذهبي خود ادامه داد تا اينکه در 1989 در منزل خود تحت بازداشت قرار گرفت. اين وضعيت تا درگذشت حسن دوم، پادشاه مغرب، در سال 2000، ادامه داشت (رک: ظريف، 1995: فصل اول).
شيخ عبدالسلام تأليفات بسياري دارد[2] که در آنها به تبيين و تشريح ديدگاه‌هاي خود به‌ويژه در زمينه جامعة و نظام سياسي مطلوب و چگونگي نيل به آن پرداخته است. مهم‌ترين بخش تأليفات و فعاليت‌هاي او را بايد در تلفيق تعاليم معنوي صوفيانه با زندگي مادي در جهان امروز، جست‌وجو نمود؛ يعني پيوند بين تصوف، مدنيت و فقه مالکي.

نقد و نفي حاکميت
 

اگرچه انديشة تأسيس «عدل و احسان» به اوايل دهة هفتاد ميلادي بازمي‌گردد، ولي شکل‌گيري ساختار تشکيلاتي آن، به اوايل دهة هشتاد میلادی مربوط مي‌شود. جنبش «عدل و احسان» تجارب عمومي جنبش‌هاي اسلامي را به عين عنايت نگريست و کاستي‌ها و بايستگي‌هاي آن را مد نظر قرار داد. الگوي رفتاري جنبش‌هاي اسلامي از اوايل دهة شصت ميلادي چنين بود که به نقد اوضاع و شرايط موجود مي‌پرداختند و خواستار رعايت و پاسداشت شريعت از سوي نظام‌هاي حاکم بودند. اين خط مشي به‌تدريج متحول شد و اسلام‌گرايان متأثر از رقيبان چپ‌گراي خود جرئت و شهامت اين را يافتند تا مرحلة جديدي را آغاز نمايند. شايد بتوان اين مرحله را مرحلة خودباوري و استقلال فکري و فرهنگي از رقباي چپ‌گرا و حاکميت‌ها ناميد. آنان در اين مرحله به‌تدريج آرا و انديشه‌هايي را در خصوص نظام اجتماعي و حاکميت سياسي مطرح ساختند که جنبة الگو و بديل داشت و با رقباي خود چالش مي‌کرد. از منظر «عدل و احسان» در ابتدا لازم بود با بيان کاستي‌ها و نادرستي‌هاي وضع موجود، مشروعيت حاکميت مورد مناقشه قرار مي‌گرفت تا به‌تدريج زمينة طرح بديل فراهم گردد. به نظر شيخ عبدالسلام، ارائة بديل بايستي به‌تدريج و ضمن مراحل مختلف انجام گيرد و هر مرحله بستر اجتماعي و فرهنگي را جهت طرح مراحل بالاتر فراهم کند. مظاهر اين خط مشي نوين را مي‌توان چنين برشمرد:
عبدالسلام در ماه مي 1980 طي سخنراني خود تحت عنوان «گفت‌وگويي با نخبگان مغرب» ــ که به زبان فرانسه، زبان فرهيختگان و روشنفکران کشورش، ايراد کرد ــ ضمن تشريح بحران انديشه و عمل ملي‌گرايي در جهان عرب و به‌ويژه مغرب، از نخبگان فرهنگي سياسي مغرب خواست در ديدگاه خود در قبال جنبش اسلامي تجديدنظر کرده، به اين جنبش بپيوندند.
يک سال بعد با انتشار نامة مفصلي تحت عنوان «پيام پادشاه از ديدگاه اسلامي» (ظريف، 1995: ص44)، پيام پادشاه به مناسبت آغاز قرن پانزدهم هجري را مورد نقد و بررسي قرار داد و ضمن تشريح وضع موجود امت اسلامي و تأکيد بر ضرورت نصيحت حکام، به تبيين اوضاع جاري مغرب پرداخت. وي در اين نامه تصويري گويا از جامعة مغرب به دست مي‌دهد؛ جامعه‌اي که در آن استبداد، فقر و فسادِ گسترده، وابستگي سياسي و فرهنگي و اقتصادي، بوروکراسي فاسد، نظام آموزشي ناکارآمد و فرهنگ منحط و فاسد نهادينه شده است. وي سپس به حقوق افراد جامعه، مانند حق ايجاد تشکل و احزاب، حق آزادي بيان، حق انتخاب لباس و ظاهر (حجاب و ريش)، حق مسافرت و حق فعاليت‌هاي ديني اشاره مي‌کند و خواستار پايان کنترل پليسي جامعه و همچنين آزادي زندانيان سياسي مي‌شود. سه سال بعد در سال 1994 عبدالسلام با انتشار کتاب گفت‌وگو با فرهيختگان دمکرات، گامي ديگر در فراهم کردن مقدمات ارائة بديل اسلامي برداشت. شايان ذکر است که اين کتاب هنگامي عرضه شد که حاکميت با ايجاد فضاي باز سياسي درصدد مشارکت دادن احزاب مخالف سکولار (جبهه دمکراتيک) در دولت برآمد. اين احزاب ضمن مصالحه با حاکميت، مشارکت در قدرت را پذيرفتند که نتيجه اين خط مشي خارج کردن اسلام‌گرايان از منازعة قدرت و سياست بود.
عبدالسلام در اين کتاب ضمن تشريح اهداف واقعي اصلاحات رسمي و کنترل‌شده از سوي حاکميت، ديدگاه‌هاي «عدل و احسان» را در خصوص اصلاحات در فرهنگ، سياست، تعليم و تربيت، توسعه و حقوق بشر تبيين مي‌کند. در اين اثر، نظام بديل اسلامي از منظر «عدل و احسان» به طور ضمني تشريح مي‌گردد (رک: ظريف، 1996: فصل دوم).
اين تحول کيفي در جنبش اسلامي، يعني گذار از مرحلة مطالبه از حاکميت براي احترام به قوانين شرع و پاسداشت هويت اسلاميِ امت به مرحلة ارائه بديل، به‌تدريج وضعيت عمومي جنبش اسلامي در جهان عرب را متحول کرد.
اسلام‌گرايان مناطق مختلف عربي هر يک با توجه به شرايط و موقعيت ويژة خود، از اين تحول به گونه‌اي خاص متأثر شدند. اين جنبش‌ها با عنايت به شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعة خود، سعي کردند با استفاده از شرايط و فرصت‌هاي موجود داخلي، خطي مشي جديد خود يعني «ارائة بديل» را تقويت کنند. اسلام‌گرايان مغرب نيز در قالب جنبش «عدل و احسان» و با نظر به شرايط خاص اين کشور، به تقويت و تعميق تجربة جديد خود همت گماردند. از جمله اين شرايط ويژه، مي‌توان به موضع‌گيري صريح برخي خطباي جمعه و عالمان مستقل مانند عبدالعزيز بن‌صديق و عبداللطيف جسوس در مقابل حاکميت اشاره نمود. اشاره به اين دو نمونه از عالمان که مسيري متفاوت با مجموعة سازمان و تشکيلات علما و فقها در پيش گرفتند، تصويرگر فضايي است که در آن، دو گونه درک و دريافت از اسلام، يعني اسلام رسميِ توجيه‌گر و نظريه‌پرداز نظام سلطنتي و اسلام مردمي و انقلابي و مبارزه‌جو، در چالشي سخت در مقابل هم قد برافراشته‌اند. جنبش «عدل و احسان» با استفاده از اين فضا و بستر فراهم‌آمده که نوعي وحدت نظر بين انديشه‌هاي «عدل و احسان» و موضع‌گيري برخي علماي دين را تداعي مي‌کند، اقدام به تبيين مواضع عقيدتي سياسي خود نمود. در اين خصوص جنبش «عدل و احسان» از عالمان دين و فقيهان مي‌خواهد رابطة خود را با قدرت و حاکميت قطع نمايند و در بيان امر به معروف و نهي از منکر، هيچ مصلحتي را جز رضاي خداوند در نظر نگيرند و زندگي اشرافي که لازمة آن خوف از اظهار حق است را رها نمايند. از سوي ديگر، اين جنبش با اعلام حمايت و همبستگي با علمايي که در اثر اظهار حق و موضع‌گيري در قبال سياست‌هاي وزارت اوقاف، تحت فشارهاي امنيتي قرار مي‌گيرند، از شرايط ايجادشده جهت تثبيت موقعيت خود و تشريح ديدگاه‌هاي جنبش بهره مي‌گيرد. (رک: ظريف، 1999: ص56).

پي‌نوشت‌ها:
 

* کارشناس ارشد رشتة عرفان و تصوف
[1]. کلمه «بودشيش» ماخوذ از «شيش»، نام نوعي غذا، است. وجه تسمية مجدّدِ اين طريقه به آن، اين بوده است که در زماني که وي رياست معنوي طريقه را بر عهده داشت، به علت قحطي سخت و طولاني، مردمان از نقاط مختلف به زاوية وي روي آوردند و به دستور وي از مردم با «شيش» پذيرايي مي‌شد.
[2]. تأليفات شيخ عبدالسلام ياسين عبارت‌اند از: الاسلام او الطوفان، (1974 ـ نصيحت به پادشاه و بيان عواقب شوم ستم و استبداد)؛ نظريات في الفقه والتاريخ (1989 ـ ارتباط فقه و تاريخ ـ قوانين فقه جامع)؛ مقدمات في المنهاج (1989 ـ مفاهيم بنيادي حرکت انقلابي نبوي(ص))؛ شذرات (1992 ـ ديوان شعر)؛ رسالة التذکير (1995 ـ مجموعه نصايح و مواعظ به دانشجويان و يادآوري مسئوليت‌هاي خطير آنان)؛ منظومة الوعظيه (1996 ـ مواعظ عمومي در زمينة دعوت اسلامي، به همراه قصيده‌اي بلند)؛ الاسلام بين الدعوة والدولة (1972 ـ تبيين ويژگي‌ها و مناسبات دين و سياست در اسلام)؛ الاسلام غداً (1973 ـ تبيين طرح و برنامة اسلام‌گرايان به‌عنوان بديل نظام‌هاي سکولار غرب گرا)؛ اسلام و تحدي المارکسية اللنينية (1978 ـ نقد مارکسيسم لنينيسم و تشريح مباني عدالت اجتماعي در اسلام)؛ اسلام و القوميه العلمانيه (1989 ـ ملي‌گرايي و ارتباط وثيق آن با سکولاريزم و بيان ديدگاه اسلام‌گرايان در اين خصوص)؛ محنة العقل المسلم بين سيادة الوحي و سيطرة الهوي (1994 ـ توصيف ويژگي‌هاي خرد و خردورزي در اسلام)؛ حوار مع الفضلاء الديمقراطيين (1994 ـ طرح و ارائة بديل اسلامي به روشنفکران)؛ في الاقتصاد (1995 ـ اقتصاد اسلامي)؛ البواعث الايمانيه والضوابط الشرعيه، الشوري والديمقراطيه (1996 ـ بيان نقاط افتراق و اشتراک شوري و دمکراسي)؛ حوار الماضي و المستقبل (1997 ـ تجارب تاريخي جنبش اسلامي و چشم‌انداز آيندة آن)؛ حوار مع صديق آمازيغي (1997 ـ تشريح مطالبات قوم بربر و بيان ديدگاه اسلام‌گرايان)؛ الاسلام و الحداثه (به زبان فرانسه) – (1998 ـ اسلام و نوگرايي)؛ المنهاج النبوي، تربيتاً و تنظيماً و زحفاً (1981 ـ طرح و برنامة اسلامي بديل و چگونگي تحقق آن)؛ الاحسان (1998 ـ تربيت ايماني و سلوک معنوي)؛ تنوير المؤمنات (1996 ـ زن در اسلام)؛ الاسلام و الثوره (به زبان فرانسه) ـ (1980 ـ راهبرد انقلاب و دگرگوني از منظر اسلامي) شايان ذکر است که بيشتر کتاب‌هاي شيخ عبدالسلام را انتشارات افق منتشر مي‌کند و اکثر اين آثار بدون تاريخ و مکان نشر وبعضاً بدون ذکر ناشر است.
 

منبع:www.urd.ac.ir
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد