تصوير در قرآن
عنصر تصوير در قرآن، مهم ترين عنصر به شمار مي رود که مفهوم «هنر» را تشکيل داده و آن را از زبان «علمي» جدا و ممتاز مي سازد و وظيفه اين عنصر عبات است از ايجاد رابطه جديد ميان اشياء به منظور عمق بخشيدن به مفهوم فکريي که داستان در پي رساندن آن به مخاطب مي باشد.
تصوير در قرآن
نويسنده: محمود بستاني
عنصر تصوير در قرآن، مهم ترين عنصر به شمار مي رود که مفهوم «هنر» را تشکيل داده و آن را از زبان «علمي» جدا و ممتاز مي سازد و وظيفه اين عنصر عبات است از ايجاد رابطه جديد ميان اشياء به منظور عمق بخشيدن به مفهوم فکريي که داستان در پي رساندن آن به مخاطب مي باشد.
آنچه در اينجا لازم است مورد تأکيد قرار دهيم آن است که موفقيت شکل يا تصوير بر دو عنصر مترتب است: مأنوس بودن و تازگي داشتن؛ مراد از مأنوس بودن آن است که اجزا و عناصر تصوير يا حداقل يکي از آنها از پديده هايي باشند که ما در زندگي روزانه خود با آن آشناييم و سروکار داريم. همانند تعبير«جراد منتشر» (ملخ هايي در هر سو پراکنده)- که واقعيتي ملموس و آشنا براي ما است- آنگاه که خداوند مي خواهد در مورد رستاخيز بشري در روز قيامت سخن بگويد، اين گونه مي فرمايد: «يخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر». سوره قمر آيه 7. «بسان ملخ هاي پراکنده در هر سوي، از قبرها بيرون مي آيند». پراگندگي ملخ از اموري است که ما در ارتباطي محسوس با آن مي باشيم و در درک و شناخت آن نيازي به اعمال تفکر نداريم. اما منظور از «تازگي داشتن» اين است که ترکيب عمومي تصوير به گونه اي نو واعجاب انگيز باشد نه آنکه به حالت «ابتذال» در آمده باشد. در تصوير فوق الذکر که تصويري مأنوس در تجربه روزانه ما است، يکي از طرفين تصوير يا تشبيه برانگيخته شدن مردگان است و طرف ديگر پراکنده شدن ملخ ها. طرف اخير تصوير، با وجود آنکه آشنا و مأنوس است اما در عين حال تازگي دارد و از نظر سبک به کارگيري هنري آن، دچار«ابتذال» نشده است. همين دو ويژگي در مورد تصاويري از اين قبيل نيز وجود دارد: «کانهم اعجاز نخل منقعر». سوره قمر، آيه 20. «همانند بن نخل هاي از جا کنده شده اند»؛ «إن هم الا کالنعام». سوره فرقان، آيه 44. «آنان همانند چهار پايانند». «کانهم خشب مسندة». سوره منافقون، آيه 4. «گويا آنان چوب هاي خشک به ديوار تکيه زده شده اند»؛ «کامثال اللؤلؤ المکنون». سوره واقعه، آيه 23. «همانند دري نهانند». «ايحب احدکم أن ياکل لحم أخيه ميتا». سوره حجرات، آيه 12. «آيا کسي از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!». «علي قلوب أقفالها». سوره محمد، آيه 24. «بر دل ها مهر نهاده شده است». در همه تصاوير و تشبيه هاي فوق نخل، چوب، مروايد، گوشت، قفل و چهارپا تماماً پديده هايي هستند که با آشنايي و انس داريم و در عين حال ترکيب نهايي تصوير داراي «تازگي و استحکام» است. نکته مهم آن است که متون قرآني در ترکيب و تشکيل تصاوير و اشکال داراي دو ويژگي فوق هستند.
مهم در اين جا است که تصوير را در کاربرد قرآني آن به دو نوع تقسيم کنيم: نوعي که بر ادات تشبيه يا در آميختن دو طرف تصوير متکي است و نوعي که بر اين ادات متکي نيست. نکته مهم ديگر آن که سياق يا وضعيت است که مشخص مي کند کدام يک از اين دو نوع بايستي به کار گرفته شود. از نظر ما بيان فرآيندهاي رواني، حذف ادات را ايجاب مي کند، در حالي که بيان امور حسي يا حرکتي وجود اين ادات را اقتضا دارد.
ما با ده ها تصوير قرآني مواجه هستيم که داراي جنبه رواني است، از قبيل: «وجوه يومئذ ناعمة». سوره غاشيه، آيه 8. «آن روز برخي چهره ها شاداب است» و «وجوه يومئذ مسفرة». سوره عبس، آيه 38. «چهره هايي در آن روز گشاده و باز است». در اين جا از يک سو وضعيت و سياق از سوي ديگر همراه بودن تصوير با يک فرآيند رواني، ايجاب مي کند که اين تصوير عاري از ادات تشبيه باشد. در اين جا شادابي و گشادگي چهره انعکاسي از شادي درون است که اينک به دريافت رضوان الهي نايل آمده است. تصاوير ديگري نيز از قبيل اين دو تصوير وجود دارد: «إنا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا». سوره انسان، آيه 10. «ما نسبت به آن روز دژم خوي آشفته روي از خداي خويش بيم داريم.»؛ «يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار». سوره نور، آيه 37. «از آن روزي که ديده ها و دل ها دگرگون شود بيم دارند.» در تصوير نخست ممکن بود به جاي آن که ادات تشبيه حذف شود، چنين گفته شود که «روزي همانند چهره اش ترش»، اما از آنجا که ترس و وحشت اين وضعيت- يعني روز قيامت- در اعماق درون بيننده آثار بسيار شديدي بر جاي مي گذارد، انعکاس اين وضعيت که خود را در «ترشروي» شدن نشان داده است، در ارتباط با يک تجربه رواني مي باشد- که ناخودآگاه خود را نشان مي دهد بي آنکه نيازي به مقايسه اين وضعيت با چهره اي ترش وجود داشت باشد- بنابراين نياز به يادآوري اين تجربه رواني به وسيله تشبيه به چهره اي درهم رفته وجود ندارد و لذا تنها کلمه «عبوس» براي ياد آوري شدت حالت رواني ترس کافي است و نيازي به ذکر ادات نيست. برعکس تصوير فوق، به تصويري مي نگريم که با ادات تشبيه همراه است: «اعمالهم کسراب بقيعه الظمان ماء». سوره نور، آيه 39.
«اعمال ايشان همانند سرابي در صحراي سوزان است که تشنه آن را آب پندارد». اينجا اشاره به هول انگيز بودن وضعيت آخرت است، اما تا زماني که هدف متن، آن است که توجه خواننده را به «عمل» کافر جلب کند نه به «حالت رواني» او، وجود ادات تشبيه امري ضروري و پسنديده است تا اين حقيقت روشن شود که اين «عمل» کافر است که «در هنگام دريافت پاداش اخروي» مثل آن سرابي است که تشنه اي در پي آب به سراغ آن مي رود اما آن را سراب مي يابد و نه آب. به همين دليل در مرحله بعد تشبيه، حالت دردناکي که کافر در آن زندگي مي کند و يک حالت رواني و فرايند رواني مي باشد بيان شده است- همانگونه که گفته ايم- در مواردي که سخن از يک فرايند رواني است نيازي به ادات نمي باشد، وضعيت هايي از قبيل آنچه در اين آيه آمده است که «و وجوه يومئذ عليها غبرة قترة». سوره عبس، آيه 40 و 41. «چهره هايي در آن روز بر آن گرد نشسته و پريشاني در آنها نمودار است» و يا آنچه در مورد تروشرويي براي آخرت بيان شد.
حال که با روش قرآن در به کار گيري عنصر تصوير از طرف هاي تصوير و ادات آن آشنا شديم، به چگونگي ترکيب تصاوير قرآني مي پردازيم. اين ترکيب ها اساساً به دو نوع اصلي تقسيم مي شوند: تصوير مفرد و تصوير مرکب.
تصوير مفرد، تصويري است که بي نياز به چيزي ديگر، مستقل و خود بخود داراي مفهوم است، مانند: «ياکلون کما تاکل الانعام». سوره محمد، آيه 12. «همانند چهارپايان مي خورند»؛ «شاربون شرب الهيم». سوره واقعه، آيه55. «چون شتران تشنه- آب جوشان جهنم را- مي نوشند». «ام علي قلوب اقفالها». سوره محمد، آيه 24. «آيه بر دل ها مهر نهاده شده است؟». اين تصاوير همه به صورت مفرد شکل گرفته و تصوير ديگري به آن ضميمه نشده يا در درون آن قرار داده نشده است.
تصوير مرکب، در موردي است که مجموع چند تصوير، يک تصوير کلي را تشکيل دهد، از قبيل: «کمکشاة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة کانها کوکب دري». سوره نور، آيه 35. «نور او همانند قنديلي است که در آن چراغي است و چراغ در بلوري و بلور همانند ستاره اي پرفروغ و درخشان.». در اين جا مجموعه اي از تصاوير مفرد وجود دارد، که همه همسو شده اند تا تصوير بزرگ واحدي را تشکيل دهند که تمام اين تصاوير مفرد را سازمان مي دهد.
مهم آنکه به کارگيري هر يک از اين دو نوع تصوير مسأله اي است که «سياق هنري» آن را مشخص خواهد کرد. متن قرآني، آن هنگام که در پي جلب توجه ما به يک پديده گذرا در لابلاي پديده هاي ديگر است، تصوير مفرد را بر مي گزيند، از قبيل: «أفلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها». سوره محد، آيه24. «آيا در قرآن تدبر نمي کنند؟ يا اينکه بر دل ها مهر نهاده شده است؟» تصوير «قفل خوردن بر دل ها» در اينجا تصويري مفرد است که وضعيتي سريع و گذرا يعني تدبر در قرآن آن را ايجاب کرده است.
اما آن هنگام که متن قرآني در پي توجه دادن ما به يک پديده عمومي و جهاني و لزوم تفکر عميق در آن و آثار مترتب بر آن- از جمله ايمان- است، تدبر در اين پديده جهاني در سطوح مختلف آن ايجاب مي کند تصاوير متعددي ساخته شود که با سطوح مختلف و متعدد اين پديده جهاني تناسب داشته باشد. به همين جهت است که مي بينيم گاهي متن قرآني در هنگام سخن گفتن از کرده هاي کافران، مجموعه اي از تصاوير پي در پي و مرکب را ارائه مي دهد. «ظلمات في بحر لجي يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا اخرج يده لم يکد يراها». سوره نور، آيه 40. «اعمال کافران چون ظلمت هاي دريايي ژرف است که موجي آن را فراگيرد و بر فراز آن موج، موجي ديگر و بر فراز آن ابري سنگين. همه ظلمت است هر يک در وراي ديگر، به گونه اي که اگر کسي دست خويش را جلوي چشمان خويش بگيرد، دست خود را نمي بيند.» در اين جا تصاويري به صورت پي در پي آمده است تا يک تصوير واحد و کلي را تشکيل دهد که با رفتار کافري که در وادي گمراهي و ضلالت و جمود فکري زندگي مي کند، تناسب داشته باشد. چرا که آيات در ادامه مي گويد: «و من لم بجعل الله له نورا فما له من نور». سوره نور، آيه40. «آن کس که خداوند براي او نور هدايتي قرار نداده، و هرگز براي نوري نيست.» طبيعي است که گرفته شدن نور از شخص، او را به زندگي در ظلمت همه جانبه، رهنمون خواهد شد، به گونه اي که هيچ عملي انجام نمي دهد مگر اين که گمراهي و سردرگمي و ضلالت ويژگي آن است. همين امر است که ساختن تصويري همه جانبه را ايجاب مي کند، تصويري که در زير چتر خود تصاوير جزئي گوناگوني را جاي داده است که با گوناگوني ظلماتي که کافر در آن به سر مي برد، تناسب دارد.
منبع: کتاب اسلام و هنر
منبع: ماهنامه قرآني نسيم وحي- شماره 26
آنچه در اينجا لازم است مورد تأکيد قرار دهيم آن است که موفقيت شکل يا تصوير بر دو عنصر مترتب است: مأنوس بودن و تازگي داشتن؛ مراد از مأنوس بودن آن است که اجزا و عناصر تصوير يا حداقل يکي از آنها از پديده هايي باشند که ما در زندگي روزانه خود با آن آشناييم و سروکار داريم. همانند تعبير«جراد منتشر» (ملخ هايي در هر سو پراکنده)- که واقعيتي ملموس و آشنا براي ما است- آنگاه که خداوند مي خواهد در مورد رستاخيز بشري در روز قيامت سخن بگويد، اين گونه مي فرمايد: «يخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر». سوره قمر آيه 7. «بسان ملخ هاي پراکنده در هر سوي، از قبرها بيرون مي آيند». پراگندگي ملخ از اموري است که ما در ارتباطي محسوس با آن مي باشيم و در درک و شناخت آن نيازي به اعمال تفکر نداريم. اما منظور از «تازگي داشتن» اين است که ترکيب عمومي تصوير به گونه اي نو واعجاب انگيز باشد نه آنکه به حالت «ابتذال» در آمده باشد. در تصوير فوق الذکر که تصويري مأنوس در تجربه روزانه ما است، يکي از طرفين تصوير يا تشبيه برانگيخته شدن مردگان است و طرف ديگر پراکنده شدن ملخ ها. طرف اخير تصوير، با وجود آنکه آشنا و مأنوس است اما در عين حال تازگي دارد و از نظر سبک به کارگيري هنري آن، دچار«ابتذال» نشده است. همين دو ويژگي در مورد تصاويري از اين قبيل نيز وجود دارد: «کانهم اعجاز نخل منقعر». سوره قمر، آيه 20. «همانند بن نخل هاي از جا کنده شده اند»؛ «إن هم الا کالنعام». سوره فرقان، آيه 44. «آنان همانند چهار پايانند». «کانهم خشب مسندة». سوره منافقون، آيه 4. «گويا آنان چوب هاي خشک به ديوار تکيه زده شده اند»؛ «کامثال اللؤلؤ المکنون». سوره واقعه، آيه 23. «همانند دري نهانند». «ايحب احدکم أن ياکل لحم أخيه ميتا». سوره حجرات، آيه 12. «آيا کسي از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!». «علي قلوب أقفالها». سوره محمد، آيه 24. «بر دل ها مهر نهاده شده است». در همه تصاوير و تشبيه هاي فوق نخل، چوب، مروايد، گوشت، قفل و چهارپا تماماً پديده هايي هستند که با آشنايي و انس داريم و در عين حال ترکيب نهايي تصوير داراي «تازگي و استحکام» است. نکته مهم آن است که متون قرآني در ترکيب و تشکيل تصاوير و اشکال داراي دو ويژگي فوق هستند.
مهم در اين جا است که تصوير را در کاربرد قرآني آن به دو نوع تقسيم کنيم: نوعي که بر ادات تشبيه يا در آميختن دو طرف تصوير متکي است و نوعي که بر اين ادات متکي نيست. نکته مهم ديگر آن که سياق يا وضعيت است که مشخص مي کند کدام يک از اين دو نوع بايستي به کار گرفته شود. از نظر ما بيان فرآيندهاي رواني، حذف ادات را ايجاب مي کند، در حالي که بيان امور حسي يا حرکتي وجود اين ادات را اقتضا دارد.
ما با ده ها تصوير قرآني مواجه هستيم که داراي جنبه رواني است، از قبيل: «وجوه يومئذ ناعمة». سوره غاشيه، آيه 8. «آن روز برخي چهره ها شاداب است» و «وجوه يومئذ مسفرة». سوره عبس، آيه 38. «چهره هايي در آن روز گشاده و باز است». در اين جا از يک سو وضعيت و سياق از سوي ديگر همراه بودن تصوير با يک فرآيند رواني، ايجاب مي کند که اين تصوير عاري از ادات تشبيه باشد. در اين جا شادابي و گشادگي چهره انعکاسي از شادي درون است که اينک به دريافت رضوان الهي نايل آمده است. تصاوير ديگري نيز از قبيل اين دو تصوير وجود دارد: «إنا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا». سوره انسان، آيه 10. «ما نسبت به آن روز دژم خوي آشفته روي از خداي خويش بيم داريم.»؛ «يخافون يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار». سوره نور، آيه 37. «از آن روزي که ديده ها و دل ها دگرگون شود بيم دارند.» در تصوير نخست ممکن بود به جاي آن که ادات تشبيه حذف شود، چنين گفته شود که «روزي همانند چهره اش ترش»، اما از آنجا که ترس و وحشت اين وضعيت- يعني روز قيامت- در اعماق درون بيننده آثار بسيار شديدي بر جاي مي گذارد، انعکاس اين وضعيت که خود را در «ترشروي» شدن نشان داده است، در ارتباط با يک تجربه رواني مي باشد- که ناخودآگاه خود را نشان مي دهد بي آنکه نيازي به مقايسه اين وضعيت با چهره اي ترش وجود داشت باشد- بنابراين نياز به يادآوري اين تجربه رواني به وسيله تشبيه به چهره اي درهم رفته وجود ندارد و لذا تنها کلمه «عبوس» براي ياد آوري شدت حالت رواني ترس کافي است و نيازي به ذکر ادات نيست. برعکس تصوير فوق، به تصويري مي نگريم که با ادات تشبيه همراه است: «اعمالهم کسراب بقيعه الظمان ماء». سوره نور، آيه 39.
«اعمال ايشان همانند سرابي در صحراي سوزان است که تشنه آن را آب پندارد». اينجا اشاره به هول انگيز بودن وضعيت آخرت است، اما تا زماني که هدف متن، آن است که توجه خواننده را به «عمل» کافر جلب کند نه به «حالت رواني» او، وجود ادات تشبيه امري ضروري و پسنديده است تا اين حقيقت روشن شود که اين «عمل» کافر است که «در هنگام دريافت پاداش اخروي» مثل آن سرابي است که تشنه اي در پي آب به سراغ آن مي رود اما آن را سراب مي يابد و نه آب. به همين دليل در مرحله بعد تشبيه، حالت دردناکي که کافر در آن زندگي مي کند و يک حالت رواني و فرايند رواني مي باشد بيان شده است- همانگونه که گفته ايم- در مواردي که سخن از يک فرايند رواني است نيازي به ادات نمي باشد، وضعيت هايي از قبيل آنچه در اين آيه آمده است که «و وجوه يومئذ عليها غبرة قترة». سوره عبس، آيه 40 و 41. «چهره هايي در آن روز بر آن گرد نشسته و پريشاني در آنها نمودار است» و يا آنچه در مورد تروشرويي براي آخرت بيان شد.
حال که با روش قرآن در به کار گيري عنصر تصوير از طرف هاي تصوير و ادات آن آشنا شديم، به چگونگي ترکيب تصاوير قرآني مي پردازيم. اين ترکيب ها اساساً به دو نوع اصلي تقسيم مي شوند: تصوير مفرد و تصوير مرکب.
تصوير مفرد، تصويري است که بي نياز به چيزي ديگر، مستقل و خود بخود داراي مفهوم است، مانند: «ياکلون کما تاکل الانعام». سوره محمد، آيه 12. «همانند چهارپايان مي خورند»؛ «شاربون شرب الهيم». سوره واقعه، آيه55. «چون شتران تشنه- آب جوشان جهنم را- مي نوشند». «ام علي قلوب اقفالها». سوره محمد، آيه 24. «آيه بر دل ها مهر نهاده شده است؟». اين تصاوير همه به صورت مفرد شکل گرفته و تصوير ديگري به آن ضميمه نشده يا در درون آن قرار داده نشده است.
تصوير مرکب، در موردي است که مجموع چند تصوير، يک تصوير کلي را تشکيل دهد، از قبيل: «کمکشاة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة کانها کوکب دري». سوره نور، آيه 35. «نور او همانند قنديلي است که در آن چراغي است و چراغ در بلوري و بلور همانند ستاره اي پرفروغ و درخشان.». در اين جا مجموعه اي از تصاوير مفرد وجود دارد، که همه همسو شده اند تا تصوير بزرگ واحدي را تشکيل دهند که تمام اين تصاوير مفرد را سازمان مي دهد.
مهم آنکه به کارگيري هر يک از اين دو نوع تصوير مسأله اي است که «سياق هنري» آن را مشخص خواهد کرد. متن قرآني، آن هنگام که در پي جلب توجه ما به يک پديده گذرا در لابلاي پديده هاي ديگر است، تصوير مفرد را بر مي گزيند، از قبيل: «أفلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها». سوره محد، آيه24. «آيا در قرآن تدبر نمي کنند؟ يا اينکه بر دل ها مهر نهاده شده است؟» تصوير «قفل خوردن بر دل ها» در اينجا تصويري مفرد است که وضعيتي سريع و گذرا يعني تدبر در قرآن آن را ايجاب کرده است.
اما آن هنگام که متن قرآني در پي توجه دادن ما به يک پديده عمومي و جهاني و لزوم تفکر عميق در آن و آثار مترتب بر آن- از جمله ايمان- است، تدبر در اين پديده جهاني در سطوح مختلف آن ايجاب مي کند تصاوير متعددي ساخته شود که با سطوح مختلف و متعدد اين پديده جهاني تناسب داشته باشد. به همين جهت است که مي بينيم گاهي متن قرآني در هنگام سخن گفتن از کرده هاي کافران، مجموعه اي از تصاوير پي در پي و مرکب را ارائه مي دهد. «ظلمات في بحر لجي يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا اخرج يده لم يکد يراها». سوره نور، آيه 40. «اعمال کافران چون ظلمت هاي دريايي ژرف است که موجي آن را فراگيرد و بر فراز آن موج، موجي ديگر و بر فراز آن ابري سنگين. همه ظلمت است هر يک در وراي ديگر، به گونه اي که اگر کسي دست خويش را جلوي چشمان خويش بگيرد، دست خود را نمي بيند.» در اين جا تصاويري به صورت پي در پي آمده است تا يک تصوير واحد و کلي را تشکيل دهد که با رفتار کافري که در وادي گمراهي و ضلالت و جمود فکري زندگي مي کند، تناسب داشته باشد. چرا که آيات در ادامه مي گويد: «و من لم بجعل الله له نورا فما له من نور». سوره نور، آيه40. «آن کس که خداوند براي او نور هدايتي قرار نداده، و هرگز براي نوري نيست.» طبيعي است که گرفته شدن نور از شخص، او را به زندگي در ظلمت همه جانبه، رهنمون خواهد شد، به گونه اي که هيچ عملي انجام نمي دهد مگر اين که گمراهي و سردرگمي و ضلالت ويژگي آن است. همين امر است که ساختن تصويري همه جانبه را ايجاب مي کند، تصويري که در زير چتر خود تصاوير جزئي گوناگوني را جاي داده است که با گوناگوني ظلماتي که کافر در آن به سر مي برد، تناسب دارد.
منبع: کتاب اسلام و هنر
منبع: ماهنامه قرآني نسيم وحي- شماره 26