خانه » همه » مذهبی » تعامل اخلاق و سیاست (1)

تعامل اخلاق و سیاست (1)

تعامل اخلاق و سیاست (1)

بدین ترتیب، مطلق اخلاق نظام هنجارى به سان اسكلت‏بندى سیر و ساختار سیاست بوده و اخلاق متعالى، جنبه تعالى و تعالى بخش سیاست و صورت و ساختار آن است و در مقابل، سیاست سیر و ساختار راهبردى اخلاق یا ترسیم و تحقق نظام هنجارى در میان ملت و جامعه سیاسى به شمار مى آید. براین اساس، اخلاق شاكله سیاست بوده و سیاست صورت، سِیَر و ساختار عمومى اخلاق است.

85323515 b27e 4666 aae6 a5d002875d72 - تعامل اخلاق و سیاست (1)

0001310 - تعامل اخلاق و سیاست (1)
تعامل اخلاق و سیاست (1)

 

نویسنده : علیرضا صدرا *

 

حقیقت، ماهیت و واقعیت اخلاق و سیاست و رابطه این دو، به صورت چالشى – اگر چه دیرین – جدید، جدى و جهانى مطرح شده است. هرگونه سیاست و روابط و رفتار سیاسى عینى، برآیند اخلاق به عنوان نظام هنجارى است. در مقابل راهبرد اخلاق و سیاست نامتعالى كه مدعى جدایى اخلاق و سیاست است، راهبرد اخلاق و سیاست انسانى، متعادل و متعالى كه بر همبستگى و پیوستگى اخلاق و سیاست و تعامل مثبت و سازنده این دو استوار مى باشد، قرار دارد. بر این اساس، اخلاق و نظام هنجارى به سانِ شبكه اسكلت‏بندى سیرت. سرشت و درون سازه و حتى زیرساخت سِیَر و ساختار سیاست، جامعه و نظام سیاسى كشور را تشكیل مى‏دهد و سیاست و نظام سیاسى، صورت و ساختار راهبردى اخلاق، نظام هنجارى و نیز جامعه و كشور به شمار مى آید، بنابراین این دو داراى روابط وثیق تعامل، تداول و حتى رابطه علّى بوده كه برآمدِ توأمانى آنها، به صورت ارتقاى كمّى و كیفى و تحول جوهرى كارآیى نیروها و كارآمدى نهادین نظام سیاسى ظهور و بروز مى‏كند.

پیش درآمد
 

«اخلاق» و «سیاست» به معناى مطلق، پدیده‏ها، مفاهیم و واژگانى دور زاد، دیرپاى، فراگیر و در عین حال سهل و ممتنع مى باشند، به گونه‏اى كه چه بسا همگان به صورت روزمره از اخلاق و سیاست – خواه به صورت عام و یا خاص – سخن مى‏گویند؛ از قبیل اخلاق اقتصادى و سیاست اقتصادى، اخلاق علمى و سیاست علمى و اخلاق یا سیاست این یا آن گروه و حتى شخص به خصوص. در عین حال، اين پدیده‏ها همواره در كشاكش چالش شناخت مفهومى قرار دارند. هر چند این چالش نشان دهنده غناى وجودى و معنایى این دو پدیده و اثربخشى آن در زندگى فردى و اجتماعى انسان‏ها مى‏باشد، چرا كه هم «اخلاق» و هم «سیاست» – وجه تمایز آدمى نسبت به سایر موجودات بوده و برترین شاخصه‏هاى انسانیت او به شمار مى‏رود. خصلت‏هاى روحى و معرفتى انسان هم چون عقل و اراده، كمال‏طلبى و زیبایى جویى، علل و اسباب این شاخصه‏ها بوده و مدنیت، نظام مدنى و تمدن بشرى برجسته‏ترین و فراگیرترین آثار و نمودارهاى آن محسوب مى‏شود.
موضوع این مقاله – همان گونه كه از عنوان آن بر مى‏آید – رابطه میان اخلاق و سیاست مى باشد. بحث از اصل رابطه میان این دو، ضرورت و چیستى یا ماهیت این رابطه و در نهایت، چگونگى رابطه آن‏ها و سازوكار عینى و عملى مربوط و نمودارهاى آن، نیازمند روشن شدن هر چه فراتر بنیاد هستى یا چرایى، ماهیت و چگونگى و یا سازكارهاى هریك از آن‏هاست. مسلم، ارزش‏زدایى سیاست و سیاست ارزش زدا شده، نه ممكن و عملى بوده، نه لازم و ضرورى و نه مفید و سازنده مى‏باشد. بینش اخلاقى – سیاسى مدرنیستى كه از كتاب «شهریار» ماكیاولى سرچشمه گرفته و تحت عنوان سیاست طبیعى، اخلاق طبیعى و سیاست و اخلاق ماكیاولیستى جریان یافته است،1 به ویژه در نقطه اوج آن، یعنى در نگرش و گرایش پوزیتیویستى كه از بنیاد و نخست، مدعى اخلاق زدایى سیاست مى باشد،2 نه تنها به سیاست خنثى و بیطرفانه و به تبع آن به دانش سیاست واقع نمایانه نینجامیده است، بلكه برعكس، ارزش ها و اخلاق مادى را مدنظر داشته3 و در این راستا، اخلاق و ارزش هاى هژمونیك و سلطه‏جویانه جوهرى خود را در سیاست تزریق و ترویج نموده و به دنبال خود آورده است. بدین سان این جریان، دانش سیاست ابزارى متناسب خویش را به جاى دانش سیاسى حقیقى، یقینى و متعالى نشانده است.
وضعیت علمى و عملى اخلاقى و سیاسى و یا چالش اخلاقى و سیاسى علمى و عملى‏اى كه انتقاد و مخالفت‏هاى افراد، جریانات و حتى مكاتب عمده‏اى از قبیل مكاتب انتقادى فرانكفورتیان و لئواشتراوسى‏ها را سبب گردیده، برخى جریان‏هاى پسامدرنیستى را به نسبیت گرایى مطلق و نیهیلیسم سوق داده و برخى دیگر به سان سنت گرایان معاصر، غرب را به چاره‏اندیشى واداشته است. مسئله اصلى، وجود رابطه و تعامل عینى علمى و عملى مطلق اخلاق و سیاست و نیز اخلاق و سیاست مطلق مى باشد. چالش اصلى، تبیین و تعیین رابطه حقیقى و كارآمد اخلاق و سیاست و حتى تعامل اثربخش اخلاق با سیاست در جهت تعالى، بهره‏بردارى متزاید سیاست از اخلاق به منظور ارتقاى كارآمدى مى‏باشد، چراكه هرگونه تعلل در تبیین، توجیه و ترسیم رابطه مثبت و سازنده حقیقى و واقعى میان اخلاق – خواه مطلق یا متعالى – و سیاست – خواه مطلق یا متعالى – به معناى تقویت، ترویج و تسلط اخلاق نامتعالى در سیاست و در نتیجه، تحقق و توسعه سیاست نامتعالى مى‏باشد، زیرا اخلاق نامتعالى، اعم از اخلاق طبیعى یعنى اخلاق مادى اومانیستى و یا اخلاق هژمونیك یعنى تنازعى و سلطه‏جویانه، سیاست نامتعالى تك ساحتى ماتریالیستى و یا سیاست استبدادى و استكبارى سیطره‏جویانه را به دنبال خواهد داشت.
فرضیه اصلى مقاله حاضر این است كه «میان اخلاق و سیاست، رابطه تعاملى و ساختى برقرار مى‏باشد» كه تعامل به معناى تأثیر و تأثر متقابل است. براین اساس، مى توان اذعان كرد كه «میان اخلاق و سیاست، رابطه تداول وجود دارد» كه تداول به معناى تاثیر و تأثر متزاید یا فزاینده است؛ به عبارت دیگر «اخلاق، سیرت سیاست بوده و سیاست، صورت اخلاق» و نظام هنجارى و هنجارها مى‏باشد. حتى «نظام اخلاقى، شبكه هنجارى، و سیاست شاكله راهبردى جامعه، كشور و زندگى است». هم چنین «اخلاق، نظام زیرساختى و درون‏ساختى، و سیاست، نظام سیر و ساختار روساختى و برون‏ساختى جامعه و كشور به شمار مى‏آید». بدین سان، اخلاق به عنوان منش و گرایش، ناشى از بینش و نگرش، متناسب و بر اساس آن معطوف به كنش و روش سیاسى بوده و در مقابل، سیاست به عنوان روش و كنش، برآمده از اخلاق و نظام هنجارى و تحصل4 عینى و عملى – مدنى آن مى‏باشد. به هر حال، اخلاق و سیاست رابطه تعاملى و ساختى وثيقى دارند؛ رابطه‏اى كه بنا به تفسیر فلاسفه سیاسى‏اى هم چون حكیم ابونصر فارابى و خواجه‏نصیرالدین طوسى، اخلاق به سیاست تَعُّين مى‏دهد5 و سیاست به اخلاق، تَحَصُّل مى‏بخشد. چه‏بسا نامیدن آثار سیاسى فارابى تحت عناوین؛ «التنبيه على سبيل السعاده» و «تحصيل السعادة» كه در بردارنده آميزه‏اى بهينه از اخلاق و سیاست متعالى به منظور توسعه، تعادل و تعالى سیاسى و اجتماعى است، نیز برخاسته از این موضع باشد. آرا و آثار سياسى فارابى برترين نمونه و نماد برجسته و پايدار پيوستگى اخلاق و سیاست و يگانگى آن‏ها در سير و ساختار راهبردى جامعه مى‏باشد؛ موضوعى كه به شدت سبب جلب نظریه سیاسى لئواشتراوس و جذب این نظریه در فلسفه سیاسى وى شده است.6 درآمد
ديدگاه‏ها و به تبع آن رهيافت‏هاى متفاوت و گاه متعارضى در زمينه رابطه يا جدايى اخلاق و سیاست وجود داشته و دارد؛ رهيافت‏ها و ديدگاه‏هايى كه ناشى از نگاه آن‏ها به اخلاق و سیاست و متناسب با برداشت آن‏ها از اين دو مقوله مى‏باشد. جملگى این نگاه‏ها، برخلاف برخى ادعاهاى ظاهرى و جزئى گرایانه كه ممكن است به بعضى بى‏اخلاقى‏ها در سیاست و در واقع، جدایى سیاست از اخلاق یا اخلاق زدایى سیاست معتقد بوده یا در مقابل مروج بعضى سیاست پرهیزى‏ها در اخلاق و در واقع، جدايى اخلاق از سیاست يا اخراج آموزه‏هاى سياسى و حتى آميزه‏هاى سياسى از اخلاق يعنى سیاست زدايى اخلاق و منع اخلاق از سیاست‏نگرى و سیاست‏گرايى باشند، ضمن دربرداشتن ضمنى مطلق اخلاق و سیاست، در حقیقت به تبيين اخلاق مطلق يا متعالى و نيز سیاست مطلق و متعادل، به ويژه رابطه ميان اخلاق متعالى و سیاست متعالى با چالش فوق مى‏پردازند؛ چالشى كه در يك سوى آن رهيافت جدايى كامل اخلاق و سیاست قرار دارد و ميان اين دو چه بسا قائل به تباين، تقابل و حتى تضاد تا سرحد تناقض و تعارض مى‏باشد و در دیگر سوى، رهیافت عینیت و یگانگى سیاست و اخلاق قرار دارد كه میان این دو حداقل به همگرایى، هماهنگى، همبستگى و حتى پیوستگى تا سرحد همگنى، همگونى و ادغام معتقد است.
براساس این دیدگاه و در چالش و پیوستار گسستگى – پيوستگى اخلاق و سیاست برمبناى اين كه مفهوم و گستره اين دو مقوله چيست، رهیافت‏هاى مختلف و حتى متعارضى شكل گرفته كه عبارت‏اند از:
الف) براساس رهیافت جدایى اخلاق از سیاست، اخلاق اصالت یا سازندگى ندارد یا در مقابل، در راهبرد جدایى سیاست از اخلاق، سیاستْ منفى بوده و تعالى‏بخش نمى‏باشد.
كاركرد اخلاق در این رهیافت، چه بسا شخصى، درونى و احیانا معنوى است، حال آن كه كار ویژه سیاستْ عمومى، بیرونى و مادى مى‏باشد.
ب) در حد وسط، اخلاق و سیاست دو حوزه زندگى فردى و جمعى انسانى بوده كه داراى رابطه و نسبت عموم و خصوص من وجه مى‏باشد؛ یعنى برخى امور، اخلاقى بوده و سیاسى نمى‏باشد و در مقابل نیز برخى امور، سیاسى بوده و اخلاقى نیست. در عین حال، اخلاق سیاسى و یا سیاست اخلاقى به معناى آن بخش از اخلاق و اخلاقیات است كه اجتماعى و سیاسى محسوب مى شود و یا آن بخش از سیاست و سیاسیات مى‏باشد كه اخلاقى به شمار مى رود و یا مراد سیاست در مورد بخش اخلاق، سیاست فرهنگى و مانند این‏ها، مى‏باشد.

0001310 (1) - تعامل اخلاق و سیاست (1)

ج) براساس رهيافت پيوستگى اخلاق و سیاست، اخلاق و سیاست لازم و ملزوم و بلكه عين هم بوده و حداكثر مراتب دوگانه يا حقیقت و واقعيت واحد و يگانه محسوب مى‏شوند، بدین سان كه اخلاق سياسى، به معناى معطوف بودن اخلاق به سیاست و موثر در آن و بلكه محور، مبنا و غایت و در نتیجه، تعیین كننده در سیاست است، همچنان كه سیاست اخلاقى به معناى مبتنى بودن و متاثر بودن سیاست از اخلاق – خواه مطلق اخلاق تا اخلاق مطلق – مى‏باشد. بدین ترتیب، اخلاق از بنیادین‏ترین، جزئى‏ترین و شخصى‏ترین مراحل و مراتب آن تا كلى‏ترین و فراگیرترین وجوه جمعى تا سرحد جهانى، معطوف به سیاست بوده و در آن بازتاب مى یابد. و از مبادى، اركان و اجزاى سیاست به شمار مى‏رود، هم‏چنان كه سیاست در كلى‏ترین صورت، سیر و ساختار راهبردى و تحققى اخلاق در تمامى گستره ها و بخش هاى اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى به شمار مى آید.

0001310 (2) - تعامل اخلاق و سیاست (1)

بدین ترتیب، مطلق اخلاق نظام هنجارى به سان اسكلت‏بندى سیر و ساختار سیاست بوده و اخلاق متعالى، جنبه تعالى و تعالى بخش سیاست و صورت و ساختار آن است و در مقابل، سیاست سیر و ساختار راهبردى اخلاق یا ترسیم و تحقق نظام هنجارى در میان ملت و جامعه سیاسى به شمار مى آید. براین اساس، اخلاق شاكله سیاست بوده و سیاست صورت، سِیَر و ساختار عمومى اخلاق است. در این راستا، سیاست متعالى آمیزه‏اى بهینه، سازوار، كارآمد و در نتیجه، اثر بخش و بهره ور از اخلاق متعالى و سِیَر و ساختار راهبردى به منظور تعالى و تعالى‏بخشى است.

0001310 (3) - تعامل اخلاق و سیاست (1)

در نمودار بالا، بردارهاى افقى، نشان دهنده هنجارهاى مادى، اقتصادى و توسعه بوده و بردارهاى عمودى، شاخص هنجارهاى معنوى، فرهنگى و متعالى است. كاركرد سیاست كاركرد سیاسى هنجارها، كاركرد هنجارهاى سیاسى و ایجاد تعادل و توازن میان هنجارهاى مادى و اقتصادى به منظور تامین هنجارهاى معنوى، فرهنگى و متعالى مى باشد و كارویژه آن، نظام سیاسى و دولت به عنوان برترین نهاد سیاسى، ترسیم و تنظیم ساختارى و راهبردى شبكه هنجارها و تحقق عملى و عینى هنجارهاى نظام براى دست یابى به توسعه اقتصادى، تعادل سیاسى و اجتماعى و تعالى فرهنگى و معنوى است.
در تعبیرى اخلاق، دین و معنویت و ارزش، به سان روح و سیاست، و دولت به سان جسم و ابزار فرض شده است. مراد از دین و شریعت در این جا نظام راهبردى اعم از نظام معرفتى، نظام حقوقى و نظام هنجارى و اخلاقى مى باشد.7

0001310 (4) - تعامل اخلاق و سیاست (1)

پي نوشت :
 

1.لئواشتراوس، فلسفه سیاسى چیست؟، ترجمه فرهنگ رجایى. ص 48، نيز در خصوص رابطه علم سیاست ماكياولى و نگرش علمى طبيعى، روجوع شود به همان، ص 59، علاوه بر این‏ها رجوع شود به: نظریه‏هاى نظام سیاسى، ویلیام تى. بلوم، ج 1، صص 445. البته صرف نظر از بسیارى نقطه نظرات مثبت یا منفى در آثار و آراء سیاسى ماكیاولى از جمله در گفتارها، به نقل از همان، ص 417 و ص 434، در حقیقت، نظریه سیاسى وى حاوى نوعى اخلاق منفى است. براى نمونه ر. ك: خداوندان اندیشه سیاسى، و. ت. جونز، ترجمه، ص 48 بویژه آن‏جا كه تصریح مى‏سازد؛ فضایل عبارتنداز: نیرنگ، فریب و جز این، یعنى درست همان (اخلاق و) صفاتى كه ماكیاول بر مى‏شمارد.
2. براى نمونه ر. ك: فلسفه سیاسى چیست؟ بویژه گفتار اول و ص 14، 20، 28، 57، 59.
3. همان، ص 66.
4. تحصل به معناى صورت دهى، بازتولید و بازسازى اخلاق و نظام اخلاقى در جهت تأمین و تحصیل منافع، مصالح و اهداف عمومى، ملى و راهبردى. براى نمونه ر. ك: واژه نامه فلسفى، ص 76. بدین سبب فارابى، براساس رهيافت كتاب آرا اهل مدينه و نيز سیاست مدينه، پس از كتاب تنبیه على سبیل السعاده، كتاب تحصیل السعاده را مى‏آورند. كه به معناى بازسازى اخلاق و سعادت در جامعه و سیاست و متقابل بازسازى جامعه براساس اخلاق و نظام هنجارى است كه در آثار پیشین بدان پرداخته است. همچنان كه در كتاب تحصيل سعاده خويش در تصريح بدين رابطه سیاست با اخلاق مى‏آورد: «المبادى العقلیه و… الافعال و الملكات (الاخلاق) بها یسمى الانسان… فیحصل من ذلك العلم الانسانى و العلم المدنى، نقل از واژه نامه فلسفى، ص 189. ابن سینا نیز در الشفاى خود، موجود یعنى ایجاد، مثبت یعنى نمود دادن و تحصیل را یكى دانسته و مى‏گوید: «فالموجود و المثبت و المحصل اسماء مترادفه على معنى واحده»، نقل از واژه نامه فلسفى، ص 76.
5. ر. ك: فرهنگ فلسفى، ص 242 نیز فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، صص 7 – 96. در واژه نامه فلسفى، ص 207 آمده است؛ «التعین، هو التشخص.»
6. ر.ك.: لئواشتراوس، فلسفه سیاسى چیست؟، ترجمه دكتر فرهنگ رجایى و نیز لئواشتراوس وگراپسى، نقد دولت جدید، با ترجمه تدین. حتى نقادى تاسر حد نفى علم، فلسفه، سیاست و اخلاق و اخلاق زدايى مدرن از سوى اشتراوس، كاملاً به پشتوانه نظرى و رهيافت كارآمد فارابى در پيوستگى بهينه و سازوار اخلاق و سیاست وى استوار است.
7. از جمله ر. ك: ترجمه و تفسیر الشواهد الربوبیه، ملاصدرا، به قلم دكتر جواد مصلح، مبحث رابطه دين و سیاست يا شريعت و دولت، صص 8 – 496. اگرچه ظاهرا در اين موضع رابطه دين و سیاست با الگوى رابطه روح و جسم توسط ملاصدرا ارايه شده است. لكن از آن جایى كه اخلاق، یكى از اركان سه گانه زیر مجموعه دین اعم از نظام معرفتى، نظام حقوقى و نظام اخلاقى به شمار مى‏آید، عملاً شامل تبيين همين رابطه ميان اخلاق و سیاست نيز مى‏باشد.
* استادیار گروه علوم سیاسى دانشگاه تهران.
 

ادامه دارد …….] /س

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد