خانه » همه » مذهبی » تعامل اخلاق و سیاست (2)

تعامل اخلاق و سیاست (2)

تعامل اخلاق و سیاست (2)

بر اساس رهیافت‏هاى پیش گفته و در مقام نقدگذارى آن‏ها، برخى اخلاق را مربوط به حوزه ارزش‏ها، و سیاست را مربوط به حوزه قدرت دانسته‏اند بنابراین به جدايى كامل اخلاق از سیاست معتقدند. آن چه از نظریه نیچه برداشت مى‏شود، اوج این چنین رهیافتى به شمار مى‏آید.8 نیچه در واقع، مخالف اخلاق ضعیف، ذلت پذیرى و ضعف اخلاقى

6da2d195 737d 48f5 8459 61cb72251e83 - تعامل اخلاق و سیاست (2)

0001311 - تعامل اخلاق و سیاست (2)
تعامل اخلاق و سیاست (2)

 

نویسنده : علیرضا صدرا *

 

بر اساس رهیافت‏هاى پیش گفته و در مقام نقدگذارى آن‏ها، برخى اخلاق را مربوط به حوزه ارزش‏ها، و سیاست را مربوط به حوزه قدرت دانسته‏اند بنابراین به جدايى كامل اخلاق از سیاست معتقدند. آن چه از نظریه نیچه برداشت مى‏شود، اوج این چنین رهیافتى به شمار مى‏آید.8 نیچه در واقع، مخالف اخلاق ضعیف، ذلت پذیرى و ضعف اخلاقى مى‏باشد كه به زعم وى، در مسیحیت رواج دارد. ایشان اخلاق توانایان را چه در قالب اَبَر انسان یا اراده معطوف به قدرت، نه تنها تایید مى‏كند، بلكه سخت نیز مى‏ستاید.9 شبهه جدایى اخلاق از سیاست، در نظریه‏ها و نظام‏هاى مدرنیستى اعم از لیبرالیستى و سوسیالیستى با شدت و ضعف‏هایى، مواجه است10 در این رهیافت، بیشتر گونه‏اى اخلاق ماتریالیستى، اومانیستى و ناتورالیستى11 یا مادى و طبیعى در سیاست ترویج مى‏گردد تا بى‏اخلاقى به معناى مطلق كه در تمامى عرصه‏هاى زندگى انسانى از جمله در قلمرو زندگانى سیاسى او كارى ناشدنى است.
هم چنین در ظاهر،گاه اخلاقِ به معناى اخلاق و ارزش هاى شخصى یا درونى، جدا از حوزه سیاستِ به معناى امور برونى، اجتماعى و مدنى انگاشته شده است، ولى باز هم نقش و تاثير اشخاص در جامعه و سیاست و بازتاب اخلاق در آن‏ها، قابل توجه بوده و چه بسا حتى تعیین‏كننده است. ضمن این كه این به معناى كم رنگى مشتركات و مشابهت‏هاى اخلاقى اشخاص در اجتماع و اخلاق مشترك اجتماعى و سیاسى جامعه و كم توجهى به آن نمى‏باشد؛ به عبارت دیگر، هم اخلاق شخصى، جمعى و نیز سیاسى موضوعیت، وجود و حتى ضرورت داشته و هم این حوزه‏ها و گستره‏هاى اخلاقى داراى تاثیر و تاثر متقابل و بلكه متزاید هستند، به گونه‏اى كه هرگونه تغییر و یا تحول كّمى یا كیفى در هریك از آن ها، به همان میزان در سایر عرصه هاى اخلاقى و سیاسى بازتاب یافته، اثرگذار خواهد بود.12
اخلاق به عنوان فضیلت، سعادت و خیر بایسته و شایسته كه با گزاره‏هاى انشایى بایست و نبایست، شایست و ناشایست، خوب و بد و مانند این ها ارایه مى‏شود، چه بسا رهیافتى هنجارى، با احكام ارزشى و حتى سنجشى13 تلقى شده و به عنوان علوم دستورى یا تجویزى، جدا از سیاست و حتى رو در روى آن به عنوان دانش توصیفى پنداشته شده است، همان گونه كه در فلسفه و سیاست پوزيتيويستى و ديدگاه‏هاى متاثر از آن شاهد آن بوده و هستيم.14 و بر این اساس سیاست و دانش سياسى قديم و شرقى را هنجارى و اخلاقى، و سیاست و دانش سياسى جدید و غربى را عينى و علمى (توصيفى – تبيينى15 و تجربى) معرفى مى‏كنند16 و ميان سیاست اخلاق يا سیاست آميخته با اخلاق و سیاست به اصطلاح عينى و علمى جدايى و فاصله زمانى و تمايز ماهوى تصوير مى‏نمايند. خاتمه
از حيث ديرينه‏شناسى و تبارشناسى اخلاق و سیاست و رابطه اين دو به عنوان پیشینه و پشتوانه نظرى و عملى اين بحث مى‏توان گفت كه اخلاق و سیاست در شرق و ايران باستان به عنوان خاستگاه سیاست، مدنیت و حتى اخلاق و دیانت، همانند دين و سیاست آميزه‏اى به هم پيوسته، همگن و همگون بود، به همین منظور دچار افراط و یا تفریط‏ها و استفاده‏ها و سوء استفاده‏هاى گوناگونى واقع مى‏شد.17 در غرب، يونان باستان و آتن سوفيست ها براى نخستين بار به اخلاق و رابطه آن با سیاست به سان پدیده‏هاى متعين گرايش يافتند، لیكن بیشتر خود به اخلاق نسبى و نسبیت اخلاق در سیاست سوفیستى كشیده شدند و دیگران را در این وادى بحران‏زا فرو غلتانیدند. سقراط با نگاه حكمت، به اخلاق و سیاست و رابطه وثيق آن‏ها گرايش يافت. افلاطون به تدوين حكمت اخلاق و سیاست، اخلاق سياسى و سیاست اخلاقى در قالب آرا و آثارى همت گماشت. ارسطو به علوم منطق، سیاست و اخلاق به ویژه در كتاب سیاست و اخلاق نیكوماخوس خویش پرداخت.18 جریانات فكرى و سیاسى قهقرایى پساارسطویى، هم چون جریان‏هاى پسامدرنیستى امروزین، به تعارض‏گونگى و آنارشى سیاسى و اخلاقى دچار آمدند. نسبى گرایان مطلق و كلبیون، اخلاق‏گرايى را محملى براى سیاست‏گريزى و سیاست پرهيزى و حتى سیاست‏ستيزى خويش قرار دادند و رواقيون و اپيكورى‏ها، سیاست زدگى را ابزارى براى اخلاق‏گرایى مبتذل یا ابتذال اخلاقى و اخلاق‏عوامانه و عوام فریبانه خود ساختند.19 تا جایى كه حتى با ظهور و رسمیت دین مسیح كه تا آن زمان برترین نماد دمیدن روح اخلاق و معنویت در سیاست، قدرت و دولت بود، باز كارى از پیش نرفت، به گونه اى كه جز رگه باريك ولى كمابيش ممتدى از اخلاق و سیاست متعادل و متعالى به هم پيوسته،20 دوآلیسم سیاسى و دینى از جمله اخلاقى و آیین دو شمشیر21 و اوج آن در نظریه و كتاب «شهرخداى» سنت اگوستین(قرن پنجم میلادى)، جریان غالب غرب را در این زمینه تشكیل مى داد.
دین اسلام در راستاى دین توحیدى و مدنى ابراهیمى و به عنوان دین خاتم و جهانى، با آميختگى بهينه و بسامان دين و سیاست و به تبع آن اخلاق و سیاست، معنویت مقتدر و انسانیت و مانند این‏ها، كارآمدى كامل خویش را به سان دینى مدنى، اخلاقى و متعالى به منصه ظهور رسانید. فارابى، خواجه نصیرالدین طوسى و حضرت امام خمینى(ره)، برجسته‏ترين شخصيت‏هاى شاخص عينيت اخلاق و سیاست در رويكرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالى و در رهيافت اسلامى و توحيدى اخلاق و سیاست به شمار مى آيند.22 دوران مدرن در غرب كه رنسانس یا بازگشت به ماتریالیسم و اومانیسم یونانى و رومى محسوب مى گردد، از بدو زايش از حيث اخلاق و سیاست متعادل و سياسى، در دیدِ سیاسى و به ویژه اخلاقى گرفتار دو بینى و كم سویى، و در عمل و كردار سیاسى و اخلاقى دچار نارسایى و ناسازوارى شده است. شبهه جدایى تا حد تعارض اخلاق، دین و معنویت با سیاست تحت عناوین سكولاریسم، لائیسیته و مانند این‏ها، و نسبیت تا حد نسبیت مطلق اخلاق پوچ و هیچ‏گرایانه23 در این شرایط، غالب مى نماید. بحران معنویت ناشى از نیهیلیسم معرفتى و اخلاقى در سیاست برخى از فرهیختگان را به نقادى مدرنیسم واداشت، لكن اغلب جدا از برخورد سلبى با تمامیت یا برخى مظاهر و یا اركان مدرنیسم، نظریه‏اى اثباتى، اصلاحى یا جایگزین ارایه نداده و بلكه به انجام این چنین رسالت خطیرى قادر نبوده و نمى باشند. از این بدتر، پسامدرنیست‏ها هستند كه به جاى نقد به نفى مدرنیسم،آن هم نه با كاوش‏هاى شالوده‏شكنانه، بلكه با داعیه‏هاى ظاهرنگرانه و جزءگرایانه روى آورده‏اند؛ حركت‏هایى ناهمگون و ناسخته كه بیشتر انفعال‏آمیز بوده و چه بسا صرفا در جهت تعارض و به سان جایگزین مدرنیسم مى‏باشد. به همین سبب، اينان به نسبيت مطلق اخلاق و سیاست و هرج و مرج گونه روابط آن‏ها گرايش يافته‏اند. فرايندى كه چيزى جز تقويت و تداوم اخلاق و سیاست طبيعى و تنازع‏خيز در پى نخواهد داشت؛24 اوضاع و چالشى كه داراى رويكرد اخلاق و سیاست متعادل و متعالى، رهيافت پيوستگى اخلاق و سیاست، راهبرد اخلاق سياسى و سیاست اخلاقى به معناى واقعى آن و راه برون رفت از آن و فرا رفت به سیاست و سامانه‏اى رسا و سازوار در سطح ملى و جهانى مى‏باشد. برآمد
اين پيش‏فرض كه اخلاق و سیاست شاخص برترى مزيت انسان بر ساير جانداران و پدیده‏ها مى‏باشد و اخلاق مجموعه و بلكه منظومه و شبكه هنجارها و نظام هنجارى جامعه تلقى مى‏گردد و سیاست، سازه نظام‏مند و شاكله راهبردى نهادمند كشور است، در این شرایط اولاً: مطلق اخلاق و مطلق سیاست و نيز اخلاق مطلق و متعالى و سیاست مطلق و متعالى نه تنها داراى پيوست بوده، بلكه لازم و ملزوم یكدیگرند؛
ثانیاً: در چنین پیوستارى، اخلاق شبكه استخوان‏بندى ساختار نظام سیاسى و درون سازه سیر سیاست را تشكیل مى‏دهد و در مقابل، سیاست سازه ساختارى نظام هنجارها و نظام راهبردى شبكه هنجارى به شمار مى‏آید. بدین ترتیب اخلاق، منش و سیرت سیاست، و سیاست صورت ساختارى، روش و سیر راهبردى و كنش عمومى و فرابردى اخلاق تلقى مى‏شود؛ به عبارت دیگر، اخلاق نظام هنجارى و ارزش ها، منش، درون‏داشت، ملكات، عادات و سیرت تا سر حد هویت و حتى شخصیت فردى افراد، گروهى گروه‏ها و اجتماعى اجتماعات نظام و جامعه آن‏ها بوده و سیاست و سير و ساختار سياسى، صورت، علت صورى و صورت علّى و سامان بخش جامعه، نظام و افراد و گروه هاى اجتماعى مربوطه محسوب مى شود، بنابراین اخلاق و سیاست داراى رابطه وثيق ساختى و صورى هستند؛
ثالثاً: فراتر از این‏ها، ميان اخلاق و سیاست رابطه وثيق تعاملى يعنى تاثير و تاثر متقابل، و رابطه تداولى یعنى تاثیر و تاثر متزاید تا سر حد رابطه على و معلولى بر قرار است. چنان كه خداوند – تبارك و تعالى – مى‏فرمایند كه :«إ نّ الله لا یغیر مابقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم»، تغییر برون، سرنوشت، سیاست و ساختار راهبردى ملت ها و كشورها به عنوان متغیر وابسته و تابع، معلول و مرهون و در گرو تغییر درون، سرشت، هویت، فرهنگ و اخلاق آن‏ها مى‏باشد. بنابراین، هرگونه تغییر كمّى یا كیفى و شكلى و تحول جوهرى یا ماهوى و ذاتى به هر میزان – خواه كاهش یا افزایش مثبت و سازنده یا منفى و بازدارنده – ضمیر هرگونه تغییر و تحول سیاسى به همان تناسب بوده و آثار و تبعات سیاسى خاص خویش را به دنبال داشته و خواهد داشت، چنان كه منشأ و مبدأ عملى هرگونه سیر و ساختار سیاسى و سازه آن را باید در درون سازه و زیرساخت ماهوى آن به سان پیشینه و پشتوانه راهبردى سیاست جست و جو كرد.
قد جعلنا الحبل فى اعناقهم
و اتخذنا الحبل من اخلاقهم (مثنوى مولوى)
در این راستا، اخلاق متعادل و متعالى، سیاست متعادل و متعالى متناسب و خاص خویش را ایجاب مى‏كند، هم‏چنان كه سیاست متعادل و متعالى، اخلاق متعادل و متعالى را تحقق مى‏بخشد.
غره شیرت بخواهد امتحان
نقش شیر و آن گه اخلاق سگان (مولوى)
مراد از اخلاق و سیاست متعادل و متعالى يا حقيقى و يقينى كامل و كارآمد انسانى و انسان‏ساز، خواه اخلاق و سیاست مطلق و متعالى نهايين و در حد نظام، جهان و جامعه معصوم(ع) و خواه غیر نهایین و در حد نظام، كشور و جامعه قدر متیقن و قدر مقدور غیر معصوم در زمان غیبت و در فرابرد انتظار مثبت، سازنده و پویا در عصر حاضر و فرارو است؛ راهبردى كه به قدر فهم و درك علمى اخلاقى و سیاسى ما و به میزان قدرت، امكان و كارآمدى سیاسى و اخلاقى در این زمان و از جمله در جمهورى اسلامى ایران میسور و عملى مى‏باشد.
ظاهر كافر ملوث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین (مثنوى)
بر این اساس، هر نظام اخلاقى و سیاسى نامتعالى نیز این چنین رابطه‏اى دارد. چه اخلاق و سیاست طبيعى تك‏ساحتى صرفا اقتصادى‏نگر و توسعه گرا يا اخلاق و سیاست تنازعى و سيطره‏طلبانه استبدادى و استكبارى ملى تا جهانى كه در ايجاب و ايجاد يكديگر تاثيرگذار و بلكه تعيين كننده هستند.
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند (مولوى)
نیروها، نهادها و اخلاق نارى، طبيعى و تنازعى و سوزنده سبب و زمينه‏ساز نیروها، نهادها و سیاست و سازمان‏هاى نارى و ويران‏گر هستند، هم‏چنان كه نیروها، نهادها و اخلاق نورى، روشنگر و تعالى‏بخش، زمينه‏ساز نیروها، نهادها و سیاست‏هاى روشنى‏بخش و تعالى‏آفرين‏اند.
در نهایت، كار ويژه و كارآيى توأمان اخلاق و سیاست، در رهيافت اخلاق و سیاست متعالى، انسان‏سازى جامعه و جهان و جهانى‏سازى و جامعه‏سازى انسانى با تامین توأمان توسعه اقتصادى، تعادل سیاسى و در جهت تعالى فرهنگى و معنوى با تبیین و تحقق آزادى‏هاى مشروع فردى، عدالت اجتماعى و به وسیله اقتدار قانونى و مدیریت راهبردى و معمارگونه دولت میسر مى‏باشد. اخلاق و دانش، فلسفه و حكمت و بینش، نگرش و گرایش اخلاقى با تعیین، تشخیص و تجویز و نیز ترویج هنجارهاى فردى و جمعى اعم از عمومى یا اقتصادى، فرهنگى و سیاسى، در ایجاد انگیزه و زیرسازه و حتى زیرساخت نظام سیاسى، جامعه، كشور و دولت و سیاست هاى آن اثر گذار و تعيين كننده خواهد بود. در مقابل، سیاست، دولت و حتى نظام سیاسى و دانش، فلسفه و حكمت و بینش، نگرش و گرایش سیاسى با ترسیم، تنظیم و تامین و نیز تحقق ساختارى و نیز سازه‏ها و راهبردهاى فرابردى جامعه و كشور اثر گذار و تعیین كننده مى‏باشد. بدین ترتیب هر دور فرايند اخلاق و سیاست در كارآيى و كارآمدى عمومى، سیاسى و ملى اعم از بهره ورى و اثربخشى اقتصادى، فرهنگى و سیاستى، و در پویایى و نتیجه و بالندگى فراگیر اجتماعى تاثیر سرشت‏ساز و سرنوشت‏سازى داشته و خواهند داشت.

پي نوشت :
 

8. ر. ك: آثار نیچه و نیز آثار در مورد نیچه كه غالبا و بلكه نوعا بدان پرداخته‏اند. براى نمونه: اراده معطوف به قدرت، آزمایشى در دگرگونى همه ارزش‏ها، وى در اين نگاه در حقیقت مدعى جدايى اخلاق انسانى، فاضل و متعالى و جایگزنى اخلاق قدرت مى‏باشد. خداوندان اندیشه سیاسى، ج 2، قسمت اول، ص 45. نیچه از حیث نگاه اخلاقى شاید متأثر از سوفیستى چون تراسیماخوس باشد. بلكه بيشتر مى‏توان گفت وى اين گونه اخلاق را ريشه‏هاى فرهنگى و سیاسى غرب و مدرنيسم مى‏داند. كما اين كه ماكياولى نيز اين چنين اخلاقى را در سیاست طبيعى مورد نظر خويش ترويج مى‏سازد (همان،). این همان اخلاق داروینیستى و تنازعى محسوب مى‏گردد. نیز نگاه كنید به فرهنگ فلسفى، جمیل صلیبا، ترجمه صانعى، تهران، حكمت، 1366، ص 122.
9. ر. ك: اراده معطوف به قدرت، نیچه، صص 2 – 61 به بعد. نيز نیچه، اثر استون، ص 94 و ص 117.
10.سكولاریسم، اساسا به معناى جدايى دين و از جمله اخلاق از سیاست و دنيا بوده كما اينكه لائيسيته، به معناى دنيوى و عرفى سازى و سیاست بدون دين، اخلاق و معنویت مى‏باشد. این مورد را بیشتر مى‏توان Immoral دانست ر. ك: فرهنگ فلسفى، ص 121 و نیز ص 542 تحت عنوان لا اخلاقى، ضد اخلاقى، غیر اخلاقى و ضد اخلاق گرایى.
11. و به تعبیرى نیچریه در گفتمان سید جمال الدین اسدآبادى. وى از نخستین نواندیشان سیاسى شرق بوده كه به ماهیت طبیعى مدرنیسم پى‏برده و رساله‏اى نیز تحت همین عنوان در نقد و نفى رویكرد طبیعت انگارانه آن به رشته تحریر در آورده است. وى بدین ترتیب در حقیقت آژير خطر بحران زايى مدرن را به صدا در مى‏آورد.
12. علاوه بر این مى‏توان رابطه مزبور را متزاید، یعنى تأثیر و تأثر فزاینده نیز دانست. به گونه‏اى كه با افزایش كمى و كیفى اخلاق و ارتقاى ماهوى و جوهرى آن، افزايش كمى و كيفى سیاست و ارتقاى ماهوى و جوهرى آن را انتظار داشته و شاهد خواهيم بود.
13. فرهنگ فلسفى، ص 542.
14. همان.
15. در انگاره پوزیتیویستى یا نمودشناسى، تبیین علمى، در حقیقت همان توصيف علمى به شمار مى‏آيد، نمونه آن در «تبیین در علوم اجتماعى» اثر دانیل لیتل است. حال این كه تبیین، بيشتر فهم و تفهم مفهومى و محتوايى پدیده‏ها را از جمله اخلاق و سیاست كه فراى توصيف علمى آن‏ها بوده را مى‏رساند.
16. ر. ك: فلسفه پوزيتيويستى و نيز سیاست پوزيتيويستى اثر اگوست كنت فرانسوى، موسس رهیافت نوین پوزیتیویسم و آراء و آثار در مورد آن و یا متأثر از آن. در كتاب خداوندان اندیشه سیاسى، جستارهایى از آراء و نوشتارهاى كنت در این زمینه آمده است. براى نمونه، ویلیام تى بلوم، در كتاب نظریه‏هاى نظام سیاسى خويش، اندیشه پیشین تحت عنوان كلاسیك را در اهتمام بیشتر به فضیلت، اخلاق، خیر و سعادت مى‏داند. كما این كه وى مدعى مى‏شود كه اندیشه‏هاى سیاسى مدرن، عمدتا و بلكه اساسا بدین مباحث كم توجه و حتى بى‏توجه هستند. ج 1، بخش یكم تحت عنوان نظریه‏هاى فضیلت، ص 14 و نیز بخش دوم تحت عنوان نظریه‏هاى آزادى، ص 503. در زمينه عدم رعايت اخلاق در سیاست و بلكه در زمينه اخلاق منفى يا اخلاق سياسى به تعبير وى روباه صفتانه، نگاه كنید به شهریار ماكیاولى، ص 94 و 95 مبنى بر روباه صفتى اخلاقى و سیاسى و نیز ص 90 در زمینه عدم رعایت اخلاق و ضرورت ظلم و بى‏عدالتى در صورت لزوم و مانند این‏ها.
17. براى نمونه ر. ك: جاویدان خرد، ابن مسكویه، بویژه ص 5 مقدمه. و نیز تجارب امم، مسكویه، بویژه ص 116، مسكویه خود صاحب يكى از محكم‏ترين آثار اخلاق فلسفى و يا فلسفى اخلاقى تحت عنوان تهذيب مى‏باشد. این كتاب، آثار زیادى بر آراء پس از وى بویژه در جهان اسلام و در میان اسلامیان، بر جاى گذاشته است. كتاب نامه تنسر، عموما و بویژه ص 53 و «السعاده و الاسعاد» ابوالحسن عامرى، عموما و بویژه ص 211، نیز در این زمینه راهنما هستند. در این آثار، يگانگى دين با سیاست و در نتيجه بر این اساس، پيوند اخلاق و سیاست و نوع آن مطرح گرديده است. چرا كه اخلاق یكى از زیر مجموعه‏هاى دین محسوب مى‏گردد.
18. براى نمونه ر. ك: جمهوریت و نیز نوامیس و بلكه سایر رسایل افلاطون، كتاب‏هاى سیاست و نيز اخلاق نيكوماخوس ارسطو كه چند ترجمه تاكنون خورده است. مطهرى، در كتاب حكمت عملى خویش، از زیر مجموعه آشنایى با علوم اسلامى، به اخلاق افلاطونى (ص 197) و ارسطویى (ص 202) پرداخته است.
19. حكمت عملى، مطهرى، ص 215 و ص 210 و نیز ص 205 و ص 208 به ترتیب فلسفه، اخلاق و سیاست شكاكان و كلبيون.
20. چنان چه ویلیام تى. بلوم در كتاب نظریه‏ها و نظام سیاسى خویش، همواره در صدد نمايش و نشان دادن اين جريان در فلسفه و سیاست كلاسيك و مدرن و نمود جسارتهاى اخلاق گرايانه آن است. ر. ك: پیشین.
21. متعلق به پاپ گلاسیوس اول، قرن 5 م، ر. ك: مكتب‏هاى سیاسى، پاسارگاد، واژه آیین دو شمشیر.
22. ر.ك: فارابى، احصاء علوم؛ آراء اهل مدینه؛ سیاست مدنيه؛ تحصیل سعادت؛ تنبیه على سبیل السعاده و فصول منتزعه و خواجه نصیر، اخلاق ناصرى؛ اخلاق محتشمى؛ اوصاف اشراف و مصباح الهدایه و نیز امام خمینى(ره)، شرح جنود عقل و جنود جهل. آثارى چون كیمیاى سعادت، احیا علوم دین غزالى و معراج السعاده و مفتاح السعاده نراقیین نیز از این زمره مى باشند.
23. «نسبیت اخلاقى، نظر كسانى است كه مى‏گویند: تصور خیر و شر نسبت به زمان و مكان متغیر است، بدون این كه این تغییر با توأم با پیشرفت معینى باشد.» فرهنگ فلسفى، ص 631. نسبیت اخلاقى با نسبیت معرفتى و سیاسى پیوند داشته و به نسبیت مطلق تا حد شكاكیت، انكار و آنارشى یا نیهیلیسم و پوچ انگارى و درهم انگارى كه همان آنارشیسم معرفتى (Agnosticism)، اخلاقى و سیاسى است، فرو مى‏رود.
24. براى نمونه، ر.ك: اشتراوس، مكتب فرانكفورت، فلسفه سیاسى چیست؟ نظریه و روش در علوم سیاسى. ویژه در مبحث علوم هنجارى، آثار میشل فوكو و آثار در مورد وى از جمله فوكو، پساساختارگرایى و پساهرمونتیك.
برگرفته از : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 26
 

منبع:http://www.hawzah.net

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد