تعداد نسخههای نوشته شده در توحید مصاحف
در زمان عثمان، بعد از آن كه توحید مصاحف انجام شد و تدوین «كتاب» پایان یافت، نسخههای متعددی از آن نوشتند تا به اطراف و اكناف بلاد اسلامی بفرستند. عثمان به شهرها چنین نوشت: «من چنین و چنان كردم و آنچه غیر از این نزدم بود از میان بردم. شما نیز آنچه نزدتان هست از بین ببرید.» (1)
در اینكه آنها چند نسخه نوشته و به چند جا فرستادهاند حرفی نیست، اما تعداد آنها چقدر بوده و به كجاها فرستاده شده مطلبی است مورد اختلاف نظر. اختلاف نظر هم بسیار است. علت اصلی این اختلاف هم روشن است. رقابتی كه میان بلاد مختلف بوده و علاقه ای كه راویان و نویسندگان، هر كدام به شهری داشتهاند «مانع گردیده كه نصیب و بهرهی شهر خود را در این توزیع مصاحف نادیده بگیرند. داشتن مصحفی از عثمان، مصحفی كه نخستین بار به طور رسمی تهیه و توزیع گردید، چنان افتخار و امتیازی، در طی قرنها، به حساب میآمد كه حتی هر مسجدی دلیل عظمت خود را داشتن نسخهای از این مصاحف میدانست. فرستادن مصحف به نقطهای، دلیل توجه خاص حكومت بدان نقطه و اهمیت مخصوص مردم ان نقطه وانمود میشد. این بود كه رقابتی بر سر داشتن نام میان شهرهای مصحف فرستاده، برپا شده بود.
نخست امر ساده است: حمزهی زیّات (م156) قاری كوفه و یكی از قاریان بنام هفتگانه میگوید:
«عثمان چهار نسخه نوشت. یكی از آنها را به كوفه فرستاد كه نزد مردی از مراد بود. در آنجا بود كه من مصحف خود را از روی آن نوشتم.» (2)
حمزه از سه نسخهی دیگر نشانی نمیدهد و نمیگوید كه آنها به كجاها فرستاده شدهاند. اما قریب سه قرن بعد ابوعمرو دانی سراغ آنها را میگیرد و نشانی آنها را چنین میدهد: عثمان 3 نسخه را به كوفه و بصره و شام فرستاد، یكی را هم نزد خود در مدینه نگهداشت. (3) او قول دیگری را هم نقل میكند اما تأیید مینماید كه این قول صحیحترین است و نظر بیشتر علماء بر این است كه چهار نسخه بوده و خلاصه، قولی است كه ائمه برآنند. (4)
این نظر هنوز طرفداران زیادی دارد (5)، خبر صحیحی هم كه ابراهیم نخعی نقل میكند (6)، گرچه فقط نام كوفه و بصره و شام را میبرد و نامی از مدینه در میان نیست و منحصر هم نمیكند به آن شهر، با وجود این بطور كلی در تأیید این خبر گرفته میشود. قرطبی (م671) مفسّر معروف نیز چهار نسخه ذكر میكند. برای: مكه، شام، عراق، مصر. (7) او كوفه و بصره را به نام عراق یكی میكند تا مصر هم از این توزیع بهرهای برده باشد! در صورتی كه مصر هنوز آن ایام به تمامی فتح نشده بود (8) و محروم گذاشتن مدینه پایتخت اسلامی غیرمعقول است. بصره و كوفه را هم كه جزء شهرهای اولیه همه جدا ثبت كردهاند. به همین جهت ابن كثیر آن را «قولی غریب» میخواند. (9)
از اینجا دیگر اقوال مختلف شروع میشود و هر كس شهر و دیاری را به یاد میآورد.
مورخ دیگری هموطن مفسّر قرطبی، خلف بن عبدالملك معروف به ابن بَشْكُوال (م578)، ضمن آنكه از مصحف مسجد اعظم قُرطُبه یاد میكند كه در شوال 552 در اختیار ملوك موحدین قرار گرفت، میگوید: این، یكی از چهار مصحفی بود كه عثمان به شهرهای مكه، بصره، شام و كوفه فرستاد. (10)
در اینجا مدینه جای خود را به مكه داده و اگر مدینه را هم اضافه كنیم 5 نسخه میشود. اما تصریح به 5 نسخه در نزد دیگران است.
ابوعبید قاسم بن سلام برای نخستین بار، صورتی از قاریان قرآن برحسب 5 مركز مشهور تهیه كرد: مدینه، مكه، دمشق، بصره و كوفه. اینها مراكزی بود كه قرائت قرآن در آنجا تمركز گرفته بود. پس از او احمد بن جُبیر (م258) كتابی دربارهی قراآت نوشت و بر مبنای «امام» هر شهری، قرائتها را به 5 قرائت محدود كرد. زیرا مصاحفی كه عثمان به اطراف فرستاد 5 نسخه بود. ابن حجر این قول را نقل میكند و بعد اشاره به قول ابوحاتم میكند كه او آنها را 7 نسخه میدانست اما از نسخههای یمن و بحرین كه او میگفت خبری باز نیامد. (11) سیوطی هم مشهور را پنج نسخه میگیرد. (12)
شش نسخه هم طرفدارانی مثل ابن عاشر (م765) و صاحب زادالقراء دارد و مهمتر كه در قرآنهای جامع الازهر مصر آنها را شش نسخه میدانند. یعنی برای بصره، كوفه، شام، مكه، مدینه و یكی هم اختصاصی عثمان. (13)
اما قرنها پیشتر، ابوحاتم سجستانی كه در زمینهی علوم قرآنی شهرتی فراوان دارد نوشته بود كه عثمان هفت مصحف نوشت. یكی به مدینه گذاشت و بقیه را به مكه، شام، یمن، بحرین، بصره و كوفه فرستاد. (14) ابن كثیر نیز جائی این سخن را تأیید میكند (15)، ولی جای دیگر نام بحرین را برمیدارد و به جای آن مصر را میگذارد. (16)
هشت نسخه هم طرفدارانی یافته است. زیرا وقتی هفت نسخه شد، یكی بیشتر به مدینه نمیرسد. اما میدانیم كه عثمان خود نیز مصحفی داشته است. پس نسخهی او هم باید بدین هفت نسخه اضافه شود. این نقص را هم ابن جَزَری رفع میكند. او میگوید: «مصحف امام» را عثمان برای خود نگهداشت و این غیر از مصحف عمومی مدینه بود. (17) این كار را یعقوبی هم ادامه میدهد. او بر روایت ابوحاتم دو نسخه برای الجزیره و مصر زیاد میكند كه در نتیجه 9 نسخه میشود. (18)
ظاهراً روایات در این باره تكیه بر توزیع جغرافیایی مصاحف دارند. توجه به قلمرو وسیع اسلامی، ایجاب میكرد كه نقاط مختلف هر كدام مصحفی به عنوان امام و نمونه داشته باشند. نقاطی كه نام برده شده از این قرارند:
مدینه، مكه، كوفه، بصره، شام، بحرین، یمن، مصر و بالاخره الجزیره.
از این نظر اگر بخواهیم بررسی كنیم: الجزیره و مصر از نقاطی هستند كه دیدیم بعدها در اخبار ذكر شدهاند و كمتر بدانها اشاره شده و اثری هم از مصاحف در آنجاها بدست نیست. نسخههای یمن و بحرین را هم میگویند فرستاده شد ولی خبری از آنها بدست نیامد. در صورتی كه چطور ممكن است در مملكت اسلامی، در صدر اول اسلام، با آن مقدماتی كه دیدیم، مصحفی به عنوان امام و نمونه از طرف خلیفه برای استانی فرستاده شود و با آن تقدّس و حرمتی كه برای آن قائل بودند، معلوم نشود كه رسیده یا نرسیده است. كاملاً پیداست كه نام این دو استان بعدها اضافه شده تا ایالات اصلی از قلم نیفتاده باشند.
علت اصلی هم این است كه توجه گویندگان خبر بیشتر به توزیع جغرافیایی مصاحف بوده است. به همین جهت وقتی نقاط نزدیكی مثل كوفه و بصره در اخبار میآید، نقاط مهم ولی دورافتادهای مثل بحرین و یمن و مصر… كه از قلم افتادهاند به یاد میآیند و برای اینكه آنها هم فراموش شده به نظر نرسند و از این امتیاز محروم نمانند، در اخبار ذكر میشوند. (19)
در صورتی كه در فرستادن مصاحف به هیچ وجه توزیع جغرافیایی را در نظر نگرفتند. ضابطهی كار این نبود. ضابطهی كار را هدف مشخص میكند. هدف رفع اختلاف در مصاحف و یكی ساختن مصحف بود. اختلاف كجا بود؟ پس در درجهی اول مصاحف را بدانجاهایی فرستادند كه اختلاف قرائت پیش آمده بود. سه نقطهی اصلی را در نظر بگیریم: دمشق، كوفه و بصره.
اینها سه پادگان نظامی مهمی بود كه هركدام بر قرائتی اقتدا كرده بود. اهالی دمشق بر قرائت ابیّ بن كعب و یا مُعاذ میخواندند. مردم بصره قرائت ابوموسی را داشتند. اهل كوفه بر قرائت عبدالله بودند و حتی بر آن تعصب میورزیدند و بر سر آن با مردم شام سر نزاع داشتند. این سه ولایت مركز اختلاف قرائت شده بود و برای رفع این اختلاف لازم بود كه نسخهی واحدی در دست باشد كه بدان مراجعه كنند و رفع اختلاف نمایند.
پس اگر این سه پادگان نظامی را در نظر بگیریم و مكه و مدینه را به عنوان شهرهای اصلی قرآن بر آن بیفزائیم همان 5 نسخه میشود كه ابن جُبیر میگفت. كار ابن جبیر بدون مبنا نبود. او قرائتها را بر مبنای «امام» هر شهری تقسیم بندی كرد. البته منظور این نیست كه قرائتها از مصاحف گرفته شده، خیر، قراآت از روایات گرفته شدهاند، ولی در مورد اختلاف به مصاحف مراجعه میكردند و مصاحف به نقاطی فرستاده شده بود كه مركز اختلاف قرائتها بودند. بعدها هم این مراكز باقی ماندند و قرائتهای اصلی از آنجاها سرچشمه گرفت. توزیع قرائتهای دهگانه را در شهرها ببینیم این را تأیید میكند:
در مدینه: نافع، ابوجعفر
مكه: ابن كثیر
بصره: ابن علاء، یعقوب
دمشق: ابن عامر
كوفه: عاصم، حمزه، كسائی، خلف
ابوعبید و ابن جبیر هم با توجه به مراكز مهم قرائت، تقسیم بندیهای خود را انجام دادند و این مراكز به علت اهمیتی كه در این باره داشتند برای ارسال مصاحف مورد توجه قرار گرفتند.
دلیل دیگر كُتبی است كه دربارهی اختلاف مصاحف بلاد مختلف نوشتهاند. آنها را هم كه بررسی كنیم (20)، باز به همین نتیجه میرسیم و همین 5 شهر مطرح میشوند. پس، از راههای مختلف بدین نقطه رسیدیم كه مصاحف فرستاده شده به اطراف 5 نسخه بوده و اگر عثمان نسخهای اختصاصی و اضافی بر نسخهی مدینه داشته، در آن صورت میشود گفت جمع مصاحف نوشته شده شش نسخه بوده است و نه بیشتر.
ظاهراً هم باید این رقم اخیر درستتر باشد. خالد بن ایاس مدعی بود كه مصحف عثمان را با مصاحف مردم مدینه مقایسه كرده و تنها در 12 حرف با هم اختلاف داشتهاند. (21) پس این مصحف جداگانهای بوده است و سایر اخبار نیز آن را تأیید میكند.
ضمناً اینكه میگویند مصحف امام نه بدان علت است كه متعلق به شخص خلیفه بوده، كه در آن صورت میگفتند «مصحف خلیفه». مصاحفی را كه به شهرها فرستادند، آنها را «امام» خواندند، تا در هر شهری آن مصحف نمونه و پیشوای سایر مصاحف باشد و سایر مصاحف را با آن مقابله كنند و از روی آن بنویسند.
فرستادن صحابه
فرستادن قرآن به شهرها، كار را تمام نمیكرد. زیرا آن مصحف با خط آن روزگار، بدون نقطه و اِعراب نوشته شده بود. خواندن آن نسخهها بدان كیفیت بس دشوار بود. شمارهی باسوادان نیز بسیار كم و نیازبه معلمین و آموزگاران دانا بسیار زیاد بود. این بود كه عثمان به همراه هر یك از آن نسخهها، یكی از حافظان متبحر و موثّق را فرستاد تا در آنجا قرآن را بیاموزند و مردم را به قرائت آن و فهم مطالب آن و عمل به دستورات آن تعلیم دهند.
روایت شده كه عثمان به زید بن ثابت فرمان داد تا قرآن را به مردم مدینه تعلیم دهد. عبدالله بن سائب را با قرآن مكی فرستاد. مُغیرة بن ابی شهاب مخزومی را با قرآن شامی، ابوعبدالرحمن السلمی را با مصحف كوفی و عامربن عبدالقیس (م55) را با قرآن بصری فرستاد.
اینان قرآن را چنانكه خود از دهان رسول خدا و یا یاران او دریافت كرده بودند به مردم آن دیار میآموختند و بعد تابعان از آنها فراگرفتند و از اینجاست كه قرائتهای قرآن معمولاً به ایشان نسبت داده میشود. ضمناً این مأموریت خود تأیید میكند كه تعداد مصاحف فرستاده شده بیش از 5 نسخه نبوده است.
پینوشتها:
1.بخاری: فضائل القرآن3، مصاحف21، 22، تفسیر طبری1: 21، فتح الباری9: 15، 18 و…
2.مصاحف34.
3.مقنع 9، برهان1: 240، ابوشامه74.
4.مقنع11.
5.مقالهی قرآن از بوهل در دائرةالمعارف اسلام2: 1979، تاریخ الادب العربی بروكلمن 1: 140.
6.مصاحف35.
7.الجامع لاحكام القرآن1: 47.
8.فتح اسكندریه در 21 تا 25، جنگ افریقا 27، جنگ نوبه 31 بود. نجوم الزاهره 1: 95، 97.
9.فضائل القرآن22.
10.نفح الطیب مقری2: 99، 135.
11.فتح الباری9: 17، 26.
12.اتقان1: 211 نوع 18.
13.المصحف الشریف جامع الازهر ص ج مؤخره، طبع دارالكتب المصریه 1371-1952.
14.مصاحف34، ابوشامه73.
15.البدایة و النهایة 7: 216.
16.ایضاً 7: 216.
17.النشر1: 7.
18.تاریخ یعقوبی1: 147.
19.به نظر میرسد كه این قضاوتِ نویسندهی محترم، نادرست باشد، زیرا با یافته شدن قرآنِ دست نویس مسجد صنعا و تعیین قدمت آن (سالهای 35 تا 70 ه.ق)، بعید نیست كه نسخهای هم به صنعا فرستاده شده باشد. (راسخون)
20.مقدمتان117-133، مصاحف39-49، فهرست 38-39…
21.مصاحف37.
منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم