تناسخ دو قسم است : {J . 1 تناسخ مُلکى J}
به این معنا که نفس آدمى با رها کردن بدن مادى خود ، به بدن مادى دیگرى وارد شود .
{J . 2 تناسخ ملکوتى J}
به این معنا که نفس با عقاید ، اندیشه ها ، نیت ها ، گفتارها و کردارهاى خود ، بدنى مثالى متناسب با عالم برزخ و بدنى قیامتى متناسب با عالم قیامت ساخته ، به صورت آن مجسّم مى شود .
به بیان دیگر ، انسان با عقاید و افعالى که در دنیا داشته است ، براى خویش بدنى در برزخ و بدنى در قیامت مى سازد که نفس او ، به آن تعلّق مى گیرد و پس از رهایى و مفارقت از بدن مادى ، با آن بدن ها ترکیب مى یابد .
براى تناسخ ملکى نیز صور متعددى ذکر شده که عبارت است از : رسخ ( بازگشت روح به جمادات ) ، فسخ ( بازگشت روح به نباتات ) ، مسخ ( بازگشت روح به حیوانات ) و نسخ ( بازگشت روح به بدن انسان ) . همچنین تناسخ را به « تناسخ نزولى و صعودى » تقسیم کرده اند . تناسخ نزولى بازگشت روح به بدنى فروتر است مثلاً روح انسان در کالبد حیوانى قرار گیرد و تناسخ صعودى عکس آن است .
از نظر فلسفى ، « تناسخ ملکوتى » امرى خردپذیر بوده ولى « تناسخ مُلکى » باطل است . براى بطلان هر یک از گونه هاى تناسخ مُلکى ، دلایل متعددى ارائه شده که ما تنها به یکى از دلایل فلسفى عام آن اشاره مى کنیم . این دلیل تکیه بر چند اصل دارد :
{J یکم . J}
براساس حکمت متعالیه ، تعلّق نفس به بدن ، تعلقى ذاتى است . نفس انسانى حقیقتى است عین تعلق به بدن و در متن و ذات آن ، تعلّق به بدن نهفته است . از این رو روح انسانى ، در هیچ عالمى بدون بدن نخواهد بود و در هر نشأه و هر عالم ، بدنى متناسب با آن عالم خواهد داشت .
{J دوم . J}
ترکیب نفس و بدن ، ترکیب اتحادى است ، نه انضمامى یعنى ، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب حقیقتى به نام انسان شکل مى گیرد . لازمه این انگاره آن است که روح انسان ، بى بدن نمى تواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بدون روح ، نمى تواند موجودیت خود را حفظ کند .
{J سوم . J}
در ترکیب اتحادى ، باید دو موجودى که به یک وجود موجود مى شوند ، داراى مرتبه یکسانى باشند یعنى ، اگر یکى در مرتبه قوه و استعداد محض بود و دیگرى در مرتبه فعلیت ، نمى توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت چرا که این دو بر اثر ترکیب یکى مى شوند و این یگانگى در حدى است که به یک وجود موجودند و نمى توان موجودى را که در مرتبه قوه بوده و وجودش ضعیف تر از فعلیت و پایین تر از آن است با مرتبه فعلیت – که وجودش قوى و بالاتر است – یکى شود و عین یکدیگر باشند . مرتبه پایین – در عین پایین بودن – نمى تواند مرتبه بالا باشد چنان که مرتبه بالا نیز – در عین بالا بودن – نمى تواند بر اثر ترکیب به مرتبه فروتر تنزل یابد . از این رو ، ترکیب اتحادى یک موجود بالقوه ، با یک موجود بالفعل محال است .
{J چهارم . J}
همه عالم مادى در حرکت است یعنى ، هر موجودى در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده ، پیوسته در حرکت است و این حرکت ، رو به کمال و متناسب با خود او است . براى مثال دانه گندمى که روى زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدى شکافته شده و به تدریج مى روید ، بى شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمى است که رشد خود را تکمیل کرده ، سنبل داده ، دانه هاى زیادى به بار مى آورد . هسته میوه اى که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزى بیرون مى دهد ، از همان مراحل آغازین ، آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندى دارد که درختى پر از میوه خواهد شد . به هر حال ، دستگاه آفرینش ، هرگز از پیشه خود ( حرکت رو به کمال مقصود ) ، دست نمى کشد و به کار خود ادامه مى دهد و کاروان هستندگان را پیوسته به سوى مقاصد ویژه خودشان هدایت مى کند . روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستى مستثنا نیستند . این دو نیز ، مانند سایر موجودات دیگر ، پیوسته در حرکت رو به کمال خود هستند .
{J پنجم . J}
در هر حرکتى ، اگر موجودى از قوه به فعلیت برسد ، محال است که موجود به فعلیت رسیده ، دوباره به قوه برگردد زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال ، از فقدان به سمت وجدان و از ندارى به سوى دارایى است . از این رو امکان ندارد موجودى که به فعلیت رسیده ، دوباره به سمت قوه برگردد . براى مثال بدن یک حیوان پس از کامل شدن ، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمى گردد چرا که این خلاف قانون حرکت است .
با توجه به اصول پنج گانه یاد شده ، اگر روح پس از مفارقت از بدن مادى ، به بدن مادى دیگر تعلّق بگیرد ، محال پیش مى آید چرا که اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن ، بخواهد به بدن دیگرى در مرتبه جنینى و مثل آن تعلّق بگیرد – از آنجا که روح در بدن مادى اول ، مسیر تکاملى خود را در حد عالم مادى طى نموده و برخى از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت هایى رسیده است – باید با بدن مادى متحد گردد که هنوز در مراحل اولیه حرکت است و نسبت به روح تکامل یافته ، در حد قوه و نقصان اولیه خود مى باشد و این محال است زیرا از آنجا که روح و بدن ، ترکیبى اتحادى دارند و به یک وجود موجوداند نمى توان میان دو موجودى که یکى بالقوه و دیگرى بالفعل ، یکى ناقص و دیگرى کامل است ، ترکیب اتحادى ایجاد کرد . از این رو ، روح تکامل یافته ، نمى تواند با بدن غیرکامل متحد گردد .
اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول ، تنزل کرده تا بتواند با بدن دیگرى اتحاد یابد ، مى گوییم : بر طبق اصل پنجم ، محال است موجود به فعلیت رسیده ، دوباره به قوه برگردد و این خلاف حقیقت حرکت است .
روح پس از مفارقت از بدن مادى ( مرگ ) ، با بدن مثالى متحد گشته ، در عالم برزخ نیز به حرکت خود ادامه مى دهد . بدن مادى نیز در این دنیا پس از مرگ ، در مسیر خاصى مى افتد و به حرکت خود ادامه مى دهد تا بر اثر تغییر و تحولات لازم ، قابلیت اتحاد دوباره با روح را در عالم آخرت و قیامت پیدا کند 1 .
آیات و روایات نیز تسلسل روح یا تناسخ ملکى را امرى باطل مى دانند . مضمون آنها حکایتگر تداوم حرکت روح در عوالم پس از مرگ است نه عود و برگشت آن به عالم مادى . اما تعلّق روح به بدن آخرتى یا ظهور روح در عوالم دیگر ، در حالت هاى مختلف مورد تأیید آیات و روایات است که باید در مبحث معادشناسى به بررسى آن پرداخت 2 .
گروهى از آیات قرآن شواهدى بر صحت مسخ آورده اند به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده ، آیه 66 سوره اعراف ، دسته اى از انسان ها به واسطه غضب الهى به بوزینه و خوک تبدیل گشتند . به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ ( تبدیل انسان گناهکار به حیوان ) ، معنایى کاملاً متفاوت از تناسخ باطل مى باشد . اساس تناسخ بر دو چیز است :
. 1 تعدد بدن : در تناسخ ، دو بدن وجود دارد : بدن سابقى که روح از آن جدا شده و بدن جدیدى که روح به آن تعلّق گرفته است در حالى که در مسخ همان بدن انسانى تبدیل به بدن حیوان مى شود .
. 2 بازگشت نفس از حد کمال و فعلیت هاى به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوه و شروع حیات جنینى و طى مراحل رشد در حالى که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمى شود .
{J تناسخ از نظر قرآن و حدیث J}
تناسخ به تمامى با اعتقادات دینى سنّت ابراهیمى ، به خصوص معاد اخروى ، مغایرت دارد . آنچه در قرآن و احادیث درباره سرنوشت انسان پس از مرگ آمده ، مؤیّد این معناست که روح پس از مرگ به نحوى باقى مى ماند تا در روز قیامت که خدا دوباره جسم را زنده مى کند به پاداش و کیفر اعمال خود برسد .
در قرآن واژه تناسخ یا واژه اى مترادف با آن نیامده است ، اما آیاتى دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضى معتقدان به تناسخ به آنها متوسّل شده اند 3 هر چند در تفاسیر ، تناسخ مطلقاً نفى شده است . جز این ، آیات دیگرى هم مورد استناد اهل تناسخ واقع شده است ، از جمله : اعراف ، آیه 40 واقعه ، آیه 61 انعام ، آیه 38 انفطار ، آیه 8 ملک ، آیه
. 22 از جمله آیاتى که در قرآن کریم با تناسخ در تضاد مى باشد آیات 99 – 100 سوره مؤمنون است که مى فرماید :
« حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِ ّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ » 4
« آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند تا زمانى که مرگ یکى از آن ها فرامى رسد مى گوید : پروردگارا مرا بازگردان . باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم . حاشا که بازگردد ، همانا سخنى که او مى گوید و هیچ فایده اى ندارد . از پس سرشان برزخ است تا روزى که برانگیخته شوند » .
در آیات 51 – 53 سوره یس هم آمده است :
« وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الأجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ . قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ . إِنْ کَانَتْ إِلا صَیْحَهً وَاحِدَهً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ » 5
« و در صور دمیده شود ، ناگهان آن ها از قبرها ، شتابان به سوى پروردگارشان مى روند . مى گویند : اى واى بر ما چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت ؟ ( آرى ) این همان است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند . صیحه واحدى بیش نیست ، ناگهان همگى نزد ما حاضر مى شوند » .
در کنار این ها وجود عالم برزخ در تضاد کامل با تناسخ است .
در احادیث و روایات شیعى به عقاید اهل تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن به شدّت محکوم شده است .
امام رضا ( علیه السلام ) در این زمینه مى فرماید : H « من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنه و النار » E 6 « هر آن کس که به تناسخ باور داشته باشد او به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است .
مرحوم مجلسى در زمینه بطلان تناسخ ادّعاى اجماع کرده و مى گوید : ضرورت دین و اجماع مسلمانان بر نادرستى تناسخ دلالت دارد .
تضعیف راویانِ معتقد یا متّهم به تناسخ نیز بطلان این عقیده را در نظر شیعه نشان مى دهد 7 . این امر به خصوص از آن جهت اهمیت دارد که دسته مهمّى از اهل تناسخ را غلات شیعى تشکیل مى دادند و همین امر موجب نسبت دادن تناسخ به شیعه شده است .
اهل سنّت نیز اعتقاد به تناسخ را منجر به تکفیر شمرده اند و آیات و روایاتى را که مستمسک تناسخیان بوده است به نحو دیگرى تفسیر کرده اند . در احادیث به ویژه بر انکار بهشت و دوزخ اخروى به عنوان عامل اصلى تکفیرِ اهل تناسخ تأکید شده است .
نکته شایان ذکر اینکه برخى ، از آیات قرآن شواهدى بر صحّت مسخ آورده اند به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده ، آیه 66 سوره اعراف ، دسته اى از انسان ها به واسطه غضب الهى به بوزینه و خوک تبدیل گشتند . به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ ( تبدیل انسان گناهکار به حیوان ) ، معنایى کاملاً متفاوت از تناسخ باطل مى باشد . اساس تناسخ بر دو چیز استوار است :
. 1 تعدّد بدن : در تناسخ ، دو بدن وجود دارد : بدن سابقى که روح از آن جدا شده و بدن جدیدى که روح به آن تعلّق گرفته است در حالى که در مسخ همان بدن انسانى تبدیل به بدن حیوان مى شود .
. 2 بازگشت نفس از حدّ کمال و فعلیّت هاى به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوّه و شروع حیات جنینى و طىّ مراحل رشد در حالى که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمى شود .
( 1 ) محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازى ، الاسفار الاربعه ، ج 9 ، ص 4 – . 1 ( 2 ) نگا : بحارالانوار ، ج 10 ، باب احتجاجات امام صادق ( علیه السلام ) بر علیه بى دینان ، ص . 176 ( 3 ) . ک : بقره ، آیه 65 اعراف ، آیه . 166 ( 4 ) مؤمنون ( 23 ) ، آیه 99 – . 100 ( 5 ) یس ( 36 ) ، آیات 51 – . 53 ( 6 ) شیخ عبّاس قمى ، سفینه البحار ، ج 8 ، ص 237 ، قم : دارالاسوه ، چاپ سوم ، 1416 ق . ( 7 ) همان .
به این معنا که نفس آدمى با رها کردن بدن مادى خود ، به بدن مادى دیگرى وارد شود .
{J . 2 تناسخ ملکوتى J}
به این معنا که نفس با عقاید ، اندیشه ها ، نیت ها ، گفتارها و کردارهاى خود ، بدنى مثالى متناسب با عالم برزخ و بدنى قیامتى متناسب با عالم قیامت ساخته ، به صورت آن مجسّم مى شود .
به بیان دیگر ، انسان با عقاید و افعالى که در دنیا داشته است ، براى خویش بدنى در برزخ و بدنى در قیامت مى سازد که نفس او ، به آن تعلّق مى گیرد و پس از رهایى و مفارقت از بدن مادى ، با آن بدن ها ترکیب مى یابد .
براى تناسخ ملکى نیز صور متعددى ذکر شده که عبارت است از : رسخ ( بازگشت روح به جمادات ) ، فسخ ( بازگشت روح به نباتات ) ، مسخ ( بازگشت روح به حیوانات ) و نسخ ( بازگشت روح به بدن انسان ) . همچنین تناسخ را به « تناسخ نزولى و صعودى » تقسیم کرده اند . تناسخ نزولى بازگشت روح به بدنى فروتر است مثلاً روح انسان در کالبد حیوانى قرار گیرد و تناسخ صعودى عکس آن است .
از نظر فلسفى ، « تناسخ ملکوتى » امرى خردپذیر بوده ولى « تناسخ مُلکى » باطل است . براى بطلان هر یک از گونه هاى تناسخ مُلکى ، دلایل متعددى ارائه شده که ما تنها به یکى از دلایل فلسفى عام آن اشاره مى کنیم . این دلیل تکیه بر چند اصل دارد :
{J یکم . J}
براساس حکمت متعالیه ، تعلّق نفس به بدن ، تعلقى ذاتى است . نفس انسانى حقیقتى است عین تعلق به بدن و در متن و ذات آن ، تعلّق به بدن نهفته است . از این رو روح انسانى ، در هیچ عالمى بدون بدن نخواهد بود و در هر نشأه و هر عالم ، بدنى متناسب با آن عالم خواهد داشت .
{J دوم . J}
ترکیب نفس و بدن ، ترکیب اتحادى است ، نه انضمامى یعنى ، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب حقیقتى به نام انسان شکل مى گیرد . لازمه این انگاره آن است که روح انسان ، بى بدن نمى تواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بدون روح ، نمى تواند موجودیت خود را حفظ کند .
{J سوم . J}
در ترکیب اتحادى ، باید دو موجودى که به یک وجود موجود مى شوند ، داراى مرتبه یکسانى باشند یعنى ، اگر یکى در مرتبه قوه و استعداد محض بود و دیگرى در مرتبه فعلیت ، نمى توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت چرا که این دو بر اثر ترکیب یکى مى شوند و این یگانگى در حدى است که به یک وجود موجودند و نمى توان موجودى را که در مرتبه قوه بوده و وجودش ضعیف تر از فعلیت و پایین تر از آن است با مرتبه فعلیت – که وجودش قوى و بالاتر است – یکى شود و عین یکدیگر باشند . مرتبه پایین – در عین پایین بودن – نمى تواند مرتبه بالا باشد چنان که مرتبه بالا نیز – در عین بالا بودن – نمى تواند بر اثر ترکیب به مرتبه فروتر تنزل یابد . از این رو ، ترکیب اتحادى یک موجود بالقوه ، با یک موجود بالفعل محال است .
{J چهارم . J}
همه عالم مادى در حرکت است یعنى ، هر موجودى در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده ، پیوسته در حرکت است و این حرکت ، رو به کمال و متناسب با خود او است . براى مثال دانه گندمى که روى زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدى شکافته شده و به تدریج مى روید ، بى شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمى است که رشد خود را تکمیل کرده ، سنبل داده ، دانه هاى زیادى به بار مى آورد . هسته میوه اى که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزى بیرون مى دهد ، از همان مراحل آغازین ، آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندى دارد که درختى پر از میوه خواهد شد . به هر حال ، دستگاه آفرینش ، هرگز از پیشه خود ( حرکت رو به کمال مقصود ) ، دست نمى کشد و به کار خود ادامه مى دهد و کاروان هستندگان را پیوسته به سوى مقاصد ویژه خودشان هدایت مى کند . روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستى مستثنا نیستند . این دو نیز ، مانند سایر موجودات دیگر ، پیوسته در حرکت رو به کمال خود هستند .
{J پنجم . J}
در هر حرکتى ، اگر موجودى از قوه به فعلیت برسد ، محال است که موجود به فعلیت رسیده ، دوباره به قوه برگردد زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال ، از فقدان به سمت وجدان و از ندارى به سوى دارایى است . از این رو امکان ندارد موجودى که به فعلیت رسیده ، دوباره به سمت قوه برگردد . براى مثال بدن یک حیوان پس از کامل شدن ، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمى گردد چرا که این خلاف قانون حرکت است .
با توجه به اصول پنج گانه یاد شده ، اگر روح پس از مفارقت از بدن مادى ، به بدن مادى دیگر تعلّق بگیرد ، محال پیش مى آید چرا که اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن ، بخواهد به بدن دیگرى در مرتبه جنینى و مثل آن تعلّق بگیرد – از آنجا که روح در بدن مادى اول ، مسیر تکاملى خود را در حد عالم مادى طى نموده و برخى از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت هایى رسیده است – باید با بدن مادى متحد گردد که هنوز در مراحل اولیه حرکت است و نسبت به روح تکامل یافته ، در حد قوه و نقصان اولیه خود مى باشد و این محال است زیرا از آنجا که روح و بدن ، ترکیبى اتحادى دارند و به یک وجود موجوداند نمى توان میان دو موجودى که یکى بالقوه و دیگرى بالفعل ، یکى ناقص و دیگرى کامل است ، ترکیب اتحادى ایجاد کرد . از این رو ، روح تکامل یافته ، نمى تواند با بدن غیرکامل متحد گردد .
اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول ، تنزل کرده تا بتواند با بدن دیگرى اتحاد یابد ، مى گوییم : بر طبق اصل پنجم ، محال است موجود به فعلیت رسیده ، دوباره به قوه برگردد و این خلاف حقیقت حرکت است .
روح پس از مفارقت از بدن مادى ( مرگ ) ، با بدن مثالى متحد گشته ، در عالم برزخ نیز به حرکت خود ادامه مى دهد . بدن مادى نیز در این دنیا پس از مرگ ، در مسیر خاصى مى افتد و به حرکت خود ادامه مى دهد تا بر اثر تغییر و تحولات لازم ، قابلیت اتحاد دوباره با روح را در عالم آخرت و قیامت پیدا کند 1 .
آیات و روایات نیز تسلسل روح یا تناسخ ملکى را امرى باطل مى دانند . مضمون آنها حکایتگر تداوم حرکت روح در عوالم پس از مرگ است نه عود و برگشت آن به عالم مادى . اما تعلّق روح به بدن آخرتى یا ظهور روح در عوالم دیگر ، در حالت هاى مختلف مورد تأیید آیات و روایات است که باید در مبحث معادشناسى به بررسى آن پرداخت 2 .
گروهى از آیات قرآن شواهدى بر صحت مسخ آورده اند به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده ، آیه 66 سوره اعراف ، دسته اى از انسان ها به واسطه غضب الهى به بوزینه و خوک تبدیل گشتند . به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ ( تبدیل انسان گناهکار به حیوان ) ، معنایى کاملاً متفاوت از تناسخ باطل مى باشد . اساس تناسخ بر دو چیز است :
. 1 تعدد بدن : در تناسخ ، دو بدن وجود دارد : بدن سابقى که روح از آن جدا شده و بدن جدیدى که روح به آن تعلّق گرفته است در حالى که در مسخ همان بدن انسانى تبدیل به بدن حیوان مى شود .
. 2 بازگشت نفس از حد کمال و فعلیت هاى به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوه و شروع حیات جنینى و طى مراحل رشد در حالى که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمى شود .
{J تناسخ از نظر قرآن و حدیث J}
تناسخ به تمامى با اعتقادات دینى سنّت ابراهیمى ، به خصوص معاد اخروى ، مغایرت دارد . آنچه در قرآن و احادیث درباره سرنوشت انسان پس از مرگ آمده ، مؤیّد این معناست که روح پس از مرگ به نحوى باقى مى ماند تا در روز قیامت که خدا دوباره جسم را زنده مى کند به پاداش و کیفر اعمال خود برسد .
در قرآن واژه تناسخ یا واژه اى مترادف با آن نیامده است ، اما آیاتى دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضى معتقدان به تناسخ به آنها متوسّل شده اند 3 هر چند در تفاسیر ، تناسخ مطلقاً نفى شده است . جز این ، آیات دیگرى هم مورد استناد اهل تناسخ واقع شده است ، از جمله : اعراف ، آیه 40 واقعه ، آیه 61 انعام ، آیه 38 انفطار ، آیه 8 ملک ، آیه
. 22 از جمله آیاتى که در قرآن کریم با تناسخ در تضاد مى باشد آیات 99 – 100 سوره مؤمنون است که مى فرماید :
« حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِ ّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ » 4
« آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مى دهند تا زمانى که مرگ یکى از آن ها فرامى رسد مى گوید : پروردگارا مرا بازگردان . باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم . حاشا که بازگردد ، همانا سخنى که او مى گوید و هیچ فایده اى ندارد . از پس سرشان برزخ است تا روزى که برانگیخته شوند » .
در آیات 51 – 53 سوره یس هم آمده است :
« وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الأجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ . قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ . إِنْ کَانَتْ إِلا صَیْحَهً وَاحِدَهً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ » 5
« و در صور دمیده شود ، ناگهان آن ها از قبرها ، شتابان به سوى پروردگارشان مى روند . مى گویند : اى واى بر ما چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت ؟ ( آرى ) این همان است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند . صیحه واحدى بیش نیست ، ناگهان همگى نزد ما حاضر مى شوند » .
در کنار این ها وجود عالم برزخ در تضاد کامل با تناسخ است .
در احادیث و روایات شیعى به عقاید اهل تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن به شدّت محکوم شده است .
امام رضا ( علیه السلام ) در این زمینه مى فرماید : H « من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنه و النار » E 6 « هر آن کس که به تناسخ باور داشته باشد او به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است .
مرحوم مجلسى در زمینه بطلان تناسخ ادّعاى اجماع کرده و مى گوید : ضرورت دین و اجماع مسلمانان بر نادرستى تناسخ دلالت دارد .
تضعیف راویانِ معتقد یا متّهم به تناسخ نیز بطلان این عقیده را در نظر شیعه نشان مى دهد 7 . این امر به خصوص از آن جهت اهمیت دارد که دسته مهمّى از اهل تناسخ را غلات شیعى تشکیل مى دادند و همین امر موجب نسبت دادن تناسخ به شیعه شده است .
اهل سنّت نیز اعتقاد به تناسخ را منجر به تکفیر شمرده اند و آیات و روایاتى را که مستمسک تناسخیان بوده است به نحو دیگرى تفسیر کرده اند . در احادیث به ویژه بر انکار بهشت و دوزخ اخروى به عنوان عامل اصلى تکفیرِ اهل تناسخ تأکید شده است .
نکته شایان ذکر اینکه برخى ، از آیات قرآن شواهدى بر صحّت مسخ آورده اند به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده ، آیه 66 سوره اعراف ، دسته اى از انسان ها به واسطه غضب الهى به بوزینه و خوک تبدیل گشتند . به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ ( تبدیل انسان گناهکار به حیوان ) ، معنایى کاملاً متفاوت از تناسخ باطل مى باشد . اساس تناسخ بر دو چیز استوار است :
. 1 تعدّد بدن : در تناسخ ، دو بدن وجود دارد : بدن سابقى که روح از آن جدا شده و بدن جدیدى که روح به آن تعلّق گرفته است در حالى که در مسخ همان بدن انسانى تبدیل به بدن حیوان مى شود .
. 2 بازگشت نفس از حدّ کمال و فعلیّت هاى به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوّه و شروع حیات جنینى و طىّ مراحل رشد در حالى که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمى شود .
( 1 ) محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازى ، الاسفار الاربعه ، ج 9 ، ص 4 – . 1 ( 2 ) نگا : بحارالانوار ، ج 10 ، باب احتجاجات امام صادق ( علیه السلام ) بر علیه بى دینان ، ص . 176 ( 3 ) . ک : بقره ، آیه 65 اعراف ، آیه . 166 ( 4 ) مؤمنون ( 23 ) ، آیه 99 – . 100 ( 5 ) یس ( 36 ) ، آیات 51 – . 53 ( 6 ) شیخ عبّاس قمى ، سفینه البحار ، ج 8 ، ص 237 ، قم : دارالاسوه ، چاپ سوم ، 1416 ق . ( 7 ) همان .