1ـ در علوم طبیعی هیچ تعریف حقیقی از حیات وجود ندارد. لذا در میان تعاریف دانشمندان علوم تجربی در باب حیات، چیزی فراتر از شمارش آثار و خصوصیّات حیات نیست. در سطور زیر تعریف حیات را از دایرة المعارفهای مشهور تقدیم حضور می کنیم.
ـ دائره المعارف بریتانیکا
دائره المعارف بریتانیکا ، چاپ 1973، جلد 13 در صفحات 1073 تا 1083 مطالب مبسوطی در باره ی تعریف حیات ذکر کرده که برگردان فارسی قسمت های مهم آن به شرح زیر است : « درباره تعریف حیات نکته ی قابل توجه این است که گر چه اطلاعات گسترده ای در زمینه های مختلف مطالعه ی جانداران به دست آمده ، اما هنوز اتفاق نظر در باره تعریف آن چه که هدف اصلی همه این مطالعات ، یعنی حیات و تعریف حیات می باشد ،حاصل نگردیده است .
متخصصین بخش های مختلف دانش زیست شناسی هر کدام از دیدگاه تخصصی خود تعریف کم و بیش متفاوتی در باره ی حیات ارائه می کنند که مهم ترین آن ها به قرار زیرند :
الف ) تعریف فیزیولوژیکی : حیات سیستمی است که قادر به انجام روند های اساسی از قبیل تغذیه ، هضم و دفع ، تنفس ، حرکت ، رشد و تولید مثل است .
ب) تعریف متابولیکی : حیات سیستمی است که به صورت مستمر مبادله ی مواد با محیط بیرونی انجام می دهد و با وجود این مبادلات، خصوصیات عمومی خود را به صورت پایدار حفظ می کند.
ج) تعریف بیوشیمیایی :موجودات زنده سیستم هایی هستند که اطلاعات ارثی قابل انتقال در خود ذخیره کرده اند . مجموعه ی این معلومات در نوکلئیک اسید ها انباشته شده و از طریق سنتز آنزیم ها و ترکیبات پروتئینی ، انجام واکنش های حیاتی را رهبری و کنترل می کنند.
د) تعریف ژنتیکی :موجودات زنده از ساده ترین یاخته ها گرفته تا انسان ، ماشین هایی هستند که با قدرت خارق العاده ای ملکول های آلی پیچیده را که منشأ صفات ، رفتار ها و تولید مواد مرکب و پیچیده از مواد خام و ساده می باشند ، به انجام می رسانند . در کنار این روند ها ماشین های زنده قادرند موجوداتی کم و بیش نظیر خود را ایجاد نمایند .
ه) تعریف ترمودینامیکی : در حالی که تمام جهان در سیر مداوم خود از نظم بیشتر به سوی نظم کمتر حرکت می کند ، موجودات زنده ظاهرا ً در خلاف جهت این مسیر عام جهان به سوی بی نظمی ، به حساب نمی آیند . بلکه وقتی موجودات زنده در یک منطقه ی محدود درجه ی نظم را افزایش می دهند ، در بخش بزرگتری در اطراف خود یا دیگر مناطق جهان ، ایجاد بی نظمی می کنند . بر پایی نظام حیاتی در روی کره ی زمین که ثمره ی آن پیدایش نظم بیشتر در برخی از ترکیبات و مواد است ، عمدتا به مدد استفاده از انرژی آفتاب امکان پذیر می شود . دریافت انرژی آفتاب در روی کره ی زمین ، مستلزم و نتیجه ی ایجاد بی نظمی بسیار زیاد در کره ی خورشید است . به بیان دیگر هزینه و صورت حساب ایجاد نظم در روی کره ی زمین ، از طریق ایجاد بی نظمی در خورشید پرداخت می شود .
ـ دائره المعارف لاروس :
واقع امر این است که جوهر اشیا به مدد شناخت های علمی کشف نمی شود . آن چه که زیست شناسان بررسی می کنند تظاهرات و آثار حیات اند که اصطلاحاًً آنها را مشخصات موجودات زنده می نامند : خصلت تغذیه که نتیجه ی آن توان تولید مثل است ، در کنار خصلت تحریک پذیری ، یعنی توانایی پایداری و مقاومت در چهار چوب محدوده ای از شرایط قابل تحمل تغییرات محیط ( تنظیم ، سازش و حفظ تعادل ) ، به عنوان خصایص اصلی حیات تلقی می شوند . هم چنین حیات با ظهور پدیده های روانی نیز مشخص می گردد .
در ادامه ی مطلب، دائره المعارف لاروس به ذکر نکات مربوط به ترکیب شیمیایی کالبد جانداران می پردازد و اشاراتی در زمینه ی کوشش های مربوط به شناخت کیفیت ظهور حیات در روی کره ی زمین به عمل می آورد .
ـ دائره المعارف آمریکانا :
حیات ، عامل و وسیله ی تمیز و تشخیص ارگانیسم ها از اشیای غیر زنده است . در چارچوب هدف های نوشته ی حاضر ، می توان حیات را با عبارت زیر تعریف کرد :
« موجودیت سازمان یافته ای که قادر به همانند سازی است. »
حیات همان متابولیسم است . متابولیسم یکی از خصائص بارز ماده ی زنده است ، اما تمام خصائص حیات محدود به متابولیسم نیستند . نکته ی مهم آن است که برخی از خصلت های حیاتی به صورت مجتمع منحصراً در بین جانداران تظاهر می کنند و همین امر تشخیص آنها را به عنوان یک موجود یا فرد یک پارچه مقدور می سازد .
در پایان باید اشاره کرد که تنها مشخصه ی حیات ، بهره وری آن از درجات بالاتر سازمان یافتگی است . جمعی معتقدند که اختلاف بین موجودات جاندار و بی جان ناشی از اختلاف درجه ی سازمان یافتگی و آرایش مواد تشکیل دهنده است . گروهی دیگر عقیده دارند که حیات مرهون یک جوهر اختصاصی است که به ماده ی غیر زنده اضافه می گردد . مکانیست ها طرفدار نظریه ی اولند و ویتالیست ها از نظریه ی دوم جانبداری می کنند .
منبع : کتاب ماهیت و منشأ حیات ، نوشته ی آقای اصغر نیشابوری
2ـ اشکالات تعاریف فوق
الف. در این تعاریف ما هیچ شناختی از حقیقت حیات پیدا نمی کنیم. این تعاریف چیزی نیستند جز بیانهایی قلمه و سلمبه که صرفاً دارند خصوصیّات روشن حیات را می شمارند؛ خصوصیّاتی که هر انسانی به راحتی می تواند آنها را شناسایی کند؛ مثل قدرت تغذیه (جذب موادّ)، قدرت دفع ، قدرت رشد، قدرت تولید مثل و همانند سازی و … .
ب. طبق این تعاریف، خدا موجود غیر زنده تلقّی می شود. چون نه تولید مثل دارد نه جذب و دفع و نه … . حال آنکه حیات از اوصاف کمال است؛ و محال است خدا ـ که کمال محض است ـ فاقد آن باشد.
ج. طبق این تعاریف، ملائک نیز موجودات غیر زنده محسوب می شوند؛ حال آنکه در منطق ادیان، و طبق مبانی فلسفی، ملائک نیز موجودات دارای حیات می باشند.
د. طبق برخی از این تعاریف، موجودات عقیم، غیر زنده فرض شده اند. چون قدرت تولید مثل ندارند. و اگر بگویند که تولید مثل را از تعریف بر می داریم، در این صورت بسیاری از موجودات غیر زنده نیز زنده تلقّی خواهند شد. چون موادّ طبیعی زیادی هستند که جذب و دفع و امثال آن دارند.
3ـ حیات در منطق قرآن و حکمای اسلامی
از منظر حکمای اسلامی، امور وجودی غیر قابل تعریفند و تنها امور ماهوی را می توان تعریف نمود. لذا امور وجودی را تنها از راه علم حضوری می توان ادراک کرد نه از طریق علم حصولی. حیات نیز امری وجودی و بسیط بوده غیر قابل تعریف می باشد؛ همانگونه که دیگر اوصاف وجود ، همچون وحدت و کثرت ، علم ، ظهور ، شدّت و ضعف و … ، غیر قابل تعریف ، و به تبع خود وجود ، در غایت روشنی و وضوح بوده در تمام مراتب هستی حضور دارند.
معمولاً بسیاری از امور ، که تعریفشان مشکل است ، از طریق ضدّشان شناخته می شوند ؛ امّا حیات ، حتّی ضدّ حقیقی هم ندارد تا با آن شناخته شود ؛ چون هر موجودی به اندازه ای که از وجود بهره دارد ، به همان اندازه نیز دارای حیات می باشد. پس اگر برخی از موجودات را در مقایسه با برخی دیگر ، موجود غیرزنده می نامند ، نوعی نگاه تسامحی و سطحی است. بنا به یافته های برهانی و شهودی حکما و عرفای اسلامی ، موجوداتی چون سنگ ، هوا ، خورشید ، ماه و امثال آنها نیز حقیقتاً دارای حیات می باشند؛ لکن حواسّ بشری قادر به درک چنین حیاتی نبوده ، آثار آن را ادراک نمی کنند. در آیات و روایات نیز شواهد بسیار فراوانی یافت می شوند که دلالت بر زنده بودن جمیع موجودات عالم دارند. لذا از منظر حکما و عرفای اسلامی و آیات و روایات، از خدای تعالی گرفته تا پایین ترین موجودات، همگی دارای حیات می باشند؛ لکن رتبه ی حیات هر موجودی متناسب با رتبه ی وجودی اوست؛ بلکه مراتب حیات، عین مراتب وجود است. چون حیات، در حقیقت چیزی وجود نیست.
اینکه برخی از موجودات، در زبان عرف، غیر زنده نامیده می شوند، در حقیقت ناشی از این حقیقت است که اکثر مردم توجّهی به دارای مراتب بودن حیات نداشته و متوجّه نیستند که «موت» ، نقیض یا ضدّ حیات نیست؛ بلکه هر مرتبه از حیات، نسبت به مرتبه ی بالاتر از خود، موت خوانده می شود. اگر با دقّت بیشتری به موجودات اطراف خود نظر کنیم، می یابیم که حیات بشری قوی تر از حیات حیوانی است؛ و حیات برخی حیوانات مثل میمون یا گربه نسبت به حیات برخی دیگر مثل شقایق دریایی قوی تر است؛ چون حیات حیوانی شقایق دریایی به قدری ضعیف است که ممکن است با حیات گیاهی اشتباه شود. همچنین حیات حیوانات نسبت به حیات گیاهان دارای قوّت بیشتری است؛ کما اینکه حیات برخی گیاهان مثل گیاه حشره خوار نسبت به حیات برخی گیاهان دیگر مثل خزه ها و علفهای بی ریشه، بسیار قوی تر می نماید؛ چنانکه گویی گیاه حشره خوار، مثل حیوانات ضعیف دارای حرکت ارادی است. به همین نسبت، حیات گیاهان نیز از حیات جمادات قوی تر می باشد. حتّی برخی موجودات هستند که ما بین گیاه و جماد قرار دارند؛ مثل ویروسها که داخل بدن، علائم حیات نباتی را از خود نشان می دهند؛ امّا در بیرون از بدن، علائم جمادات را دارند. حتّی دانه های گیاهان همچون لوبیا و گندم و برنج نیز در حالت عادی، شبیه جمادات هستند؛ ولی وقتی در شرائط ویژه ای قرار می گیرند، علائم حیات نباتی را بروز می دهند.
خلاصه آنکه وجود حقیقتی است دارای مراتب؛ که هر مرتبه از آن، مرتبه ای حیات نیز می باشد؛ کما اینکه مرتبه ای از علم و اختیار هم هست. لذا تک تک موجودات عالم، به همان اندازه که از وجود بهره دارند، به همان اندازه نیز دارای حیات و علم و قدرت و اختیار می باشند. بنا بر این، موجودات غیر مادّی مثل خداوند متعال، ملائک و روح آدمی (نفس انسانی) و نفوس حیوانی و نباتی ـ که همه از سنخ وجودند و ماهیّت حقیقی ندارند ـ همگی عین حیاتند. موجودات مادّی ـ که دارای ماهیّت حقیقی هستند ـ نیز یقیناً دارای نفس خواهند بود. چون ماهیّت بدون وجود نمی تواند موجود باشد. پس تمام موجودات مادّی ـ اعمّ از جماد و نبات و حیوان و جنّ و انس و … ـ همگی دارای نفس مجرّدند؛ و با مرگ پایان نمی یابند؛ بلکه در عالمی غیر مادّی ولی جسمانی ـ که حکما آن را عالم مثال و ملکوت و متشرّعین آن برزخ و ملکوت می نامند ـ بقاء خواهند داشت؛ تا کلّ عالم مادّه با مرگی به نام قیامت، به عالمی غیر مادّی ولی جسمانی به نام عالم آخرت منتقل گردد. لذا تمام موجودات مادّی هم برزخ خواهند داشت هم آخرت. چون ملاک بقاء را که همان نفس است دارا می باشند.
پس طبق نظر حکمای اسلامی و بخصوص پیروان مکتب فلسفی ملاصدرا (حکمت متعالیه) همه ی موجودات مادّی دارای نفس می باشند ؛ از جماد گرفته تا انسان. لکن درجه ی وجودی نفس هر موجودی متناسب با خود اوست. لذا نفس جمادات تنها در حدّی است که می تواند انسجام و ترکیب طبیعی جمادات را حفظ نماید. البته هر نفسی داری حیات و شعور و اختیار نیز می باشد ؛ امّا این آثار در جمادات به قدری ضعیف می باشند که عملاً قابل ادراک نیستند. شاهد اینکه این موجودات دارای شعور و اختیار می باشند ، آیات قرآنی و مشاهدات اولیای الهی است. برای نمونه خداوند متعال می فرماید: « ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین ــــــــــ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که به صورت دود بود ؛ به آن و به زمین دستور فرمود: « بیایید! خواه از روى میل و اطاعت و خواه از روی بی میلی واکراه.» آنها گفتند: « ما از روى میل و اطاعت مى آییم» » (فصلت:11). این آیه به وضوح گواهی می دهد که زمین و آسمان ، هم شعور دارند و هم اختیار.
در گیاهان ، که رتبه ی وجودیشان برتر از جمادات است ، نیز نفس نباتی وجود دارد ؛ که افزون بر کمالات نفس جمادی ، کمالات خاصّ نباتات را هم داراست ؛ که آثاری چون رشد و نموّ ، تولید مثل و واکنش به عوامل بیرونی از این مرتبه از نفس ناشی می شوند. البته نفس همه ی گیاهان نیز در یک رتبه نیست ؛ بلکه نفوس نباتی نیز دارای مراتبی می باشند ؛ برای مثال ، بین نفس یک گیاه گوشت خوار که تا حدودی حرکت ارادی دارد ، با نفس یک گیاه خزه یا گل سنگ تفاوت نسبتاً زیادی است. نفوس جمادات نیز در یک رتبه نیستند لکن درک تفاوت آنها به علّت ضعف شدید دشوار است.
نفس داشتن حیوانات نیز امری بدیهی است. کما اینکه تفاوت رتبه ی نفوس حیوانات هم بسیار روشن است. برای مثال ، تفاوت آشکاری است بین رتبه ی وجودی حیوانی مثل کرم خاکی با رتبه ی وجودی گربه ؛ و بین رتبه ی وجودی گربه و رتبه ی وجودی میمون.
نفوس انسانی نیز در یک رتبه نیستند ؛ بلکه برخی در مرز حیوانیّت قرار دارند و برخی دیگر در بالاترین رتبه واقع شده اند که از جمیع مخلوقات برترند؛ و برتر از آن رتبه تنها کنه ذات خداست. البته نفس انسانی ویژگی خاصّی نیز دارد ؛ و آن اینکه در بدو تولّد انسان، بسیار ضعیف و در حدّ حیوانی است ؛ لکن می تواند تا درجات بسیار بالایی ترقّی نماید ؛ تا آنجا که از ملائک نیز گذر نماید. البته درجاتی از این روح فقط اختصاص به معصومین دارد و کس دیگری بدان راه نمی یابد. لذا برخی حکما انسان معصوم را نوعی برتر از نوع بشر دانسته و گفته اند : اشتراک معصومین با دیگر انسانها در جنس بشریّت است نه در نوعشان ؛ همانگونه که انسانها با حیوانات در جنس حیوان مشترک می باشند ؛ امّا نوعی برترند. لذا روح چهارده معصوم عین روح القدس می باشد که عالی ترین مرتبه ی هستی امکانی است. امّا دیگر معصومین درجات پایین روح القدس را دار هستند. لذا خداوند متعال در مورد آدم (ع) فرمود: « نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی ـــــ از روح خود در او دمیدم» و نفرمود: « نَفَخْتُ فیهِ رُوحی ـــــ روح خود را در او دمیدم » ؛ و روشن است که «روحی» غیر از «من روحی» است . امّا غیر معصومین ، صاحب روح القدس نیستند بلکه می توانند روح الایمان داشته باشند که خود آن نیز مراتبی دارد. البته اگر کسی روح الایمان را اکتساب نکند ، روح او در حدّ نفوس حیوانی خواهد ماند. لذا خداوند متعال کفّار را در ردیف حیوانات نام می برد ؛ و آنها را مانند چهارپایان یا مانند الاغ یا همچون سگ یا جنبنده خطاب می کند.
مطلب دیگر درباره ی روح انسانی ــ اعمّ از روح القدس و روح الایمان ــ آن است که این ارواح اگر چه دارای مراتب می باشند ؛ لکن همه ی آنها می توانند تا بی نهایت شدّت داشته باشند ؛ یا به تعبیری هر انسان مؤمنی می تواند تا سقف بی نهایت اوج بگیرد. امّا باید توجّه داشت که بی نهایتها باهم یکی نیستند. صراط مستقیم انسانیّت شاهراه عظیمی است که یک سر آن دنیاست و سر دیگرش به سوی خدا می رود و چون خدا نامحدود صرف است ، لذا رسیدنی در کار نیست. از اینرو گفته اند غایت سیر انسان خدا شدن نیست بلکه بسوی خدا بودن است. امّا در این شاهراه (صراط مستقیم ) ، که تا بی نهایت کشیده شده ، به تعداد نفوس انسانی لاین ها و خطوط سرعت یا به تعبیر قرآنی ، سُبُل وجود دارند که هر کسی از سَبیل و خطّ حرکت مخصوص خود و با سرعت مجاز در آن لاین حرکت می کند. آنها که در مرز حیوانیّت قرار دارند ، با سرعت اندک از خطّ کناری این اتوبان حرکت می نمایند ؛ و چهارده معصوم در خطّ انتهایی و با سرعتی بسیار بالا در حرکتند. لذا با اینکه همه بسوی بی نهایت در حرکتند ، امّا مقدار مسافتی که چهارده معصوم در اوّلین ساعت حرکت طی می کنند افراد عادی حتّی بعد از میلیاردها سال نیز به آن حدّ نمی رسند. اگر بخواهیم با تمثیلی ریاضی این مطلب را بیان نماییم ، می توان گفت: عدّه ای مسیر الی الله را با توان یکم طیّ می کنند و عدّه ای با توان دوم و … و برخی با توان k ام و معدودی نیز با توان n ام ، در حالی که n به سوی بی نهایت میل می کند. همه ی این سری اعداد اگرچه به سوی بیهایت می روند امّا هر کدام بی نهایتی متفاوت با دیگری هستند ؛ به نحوی که سیر کننده با توان یکم بعد از طیّ چهار قدم تکاملی ، در رتبه ی چهارم وجود قرار می گیرد ؛ امّا سیر کننده با توان دوم بعد از طیّ چهار قدم تکاملی ، در رتبه ی شانزدهم وجود واقع خواهد شد ؛ امّا آنکه با توان n ام در حرکت است ، او در دومین قدم ، به رتبه ی وجودی بی نهایت می رسد ؛ امّا بی نهایت امکانی نه بی نهایت واجبی که مختصّ ذات باری تعالی است.
مطلب نهایی در باب نفس اینکه ، حقیقتِ نفس یکی بیش نیست ؛ لکن این حقیقت یگانه ، در عین وحدتِ حقیقت ، دارای کثرت مراتب نیز هست. لذا هر صاحب نفسی در حقیقت مرتبه ای از مراتب نفس واحد را دارا می باشد. پایین ترین مرتبه ی این حقیقت یگانه ، نفس جمادی ، و بالاترین رتبه ی آن روح القدس می باشد ؛ که روح کلّی چهارده معصوم (ع) می باشد. لذا روح آن بزرگواران احاطه ی وجودی بر جمیع موجودات عالم دارد. از روح القدس تعبیر به اسم اعظم ، وجه الله ، امام مبین ، امّ الکتاب ، رقّ منشور ، وجود منبسط ، حقیقت محمّدیّه ، سیمرغ ، جان جانان ، نَفَس رحمانی ، حقیقت مائیّه و … نیز می شود. تعداد اسامی این حقیقت ساری در عالم ، به بیش از صد اسم می رسد که هر کدام به اعتباری استعمال می شوند.
2ـ حیات دنیایی و حیات طیّبه
در قرآن کریم، برای حیات انسانی، دو رتبه ی کلّی مطرح می شود که عبارتند از حیات پست و حیات پاک.
انسان یکی از موجودات این عالم است که بر خلاف بسیاری از مخلوقات دیگر ، می تواند رتبه ی وجودی خود را به اختیار خود ، تکامل یا تنزّل دهد. می تواند از رتبه ی وجودی ملائک فراتر رفته درای حیات ملکی و بلکه حیات الهی باشد و می تواند در حدّ حیوان تنزّل نموده دارای حیات حیوانی گردد. لذا حیات و زندگی انسان تفاوتی واضح با دیگر موجودات دارد. از این رو ، ترقّی در مراتب حیات ، خواسته یا ناخواسته ، دغدغه اصلی همه ی افراد بشر می باشد ؛ و همه سعی دارند تا مرتبه ی برتری از حیات را به خود اختصاص دهند. لکن بسیاری از افراد بشر ، حقیقت حیات انسانی را ، که رسیدن به خلافت الهی است ، با ظواهر حیات دنیوی اشتباه کرده راه به بیراهه می برند. « یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ ــــ آنها فقط ظاهرى از زندگى دنیا را مى دانند، و از آخرت غافلند.» (الروم:7). اینان اگر چه به ظاهر زنده اند ولی در منطق قرآن کریم از اینها با نام مرده یاد شده ؛ چرا که اینان زنده به حیوانیّت و مرده در مرتبه ی حیات انسانی هستند « أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ ـــ مردگانى بى جانند، و نمى فهمند چه زمانى برانگیخته خواهند شد. » (النحل:21) ؛ در مقابل اینها خداوند از کشته شدگان در راه خدا که به ظاهر مرده اند با عنوان زندگان یاد کرده فرمود: « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون ــــ هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. » (آل عمران:169) . فلسفه ی ارسال انبیاء (ع) توسّط خداوند متعال نیز همین بوده که افراد مرده را به سوی حیات طیّبه ی الهی سوق داده از حیات حیوانی رهانیده آنها را زنده به آدمیّت نمایند. از این رو خداوند متعال فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ ــــ اى کسانى که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خواند که شما را زنده می کند. » (الأنفال:24)
حاصل کلام اینکه:
1ـ وجود مساوی با حیات بوده هر موجودی به اندازه ی رتبه ی وجودی اش زنده است.
2ـ در مورد انسان که می تواند رتبه ی وجودی خود را تغییر داده ، حیات خود را تکامل یا تنزّل دهد ، هر مرتبه از حیات ، نسبت به مرتبه ی بالاتر از خود مردگی محسوب می شود. لذا کفّار ــ که به تعبیر قرآن کریم « إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً ـــ آنان نیستند مگر همچون چهارپایان ، بلکه گمراهترند.» ــ در عالم انسانی در حکم مرده اند و آنانکه تازه ایمان آورده اند ، در حال زنده شدن می باشند و آنها که حقیقتاً عبد خدا شده اند ، به حقیقت زندگان بوده ، در عالم انسانی زندگی می کنند ؛ اگر چه به ظاهر مرده باشند ؛ و اساساً تا کسی از حیات دنیوی نمیرد زنده به حیات الهی نمی شود ؛ چه با مرگ عادی یا شهادت و چه با موت اختیاری که از مقامات اولیای الهی است.
3ـ و آنچه انسان را از حیات حیوانی رهانیده و به زندگی طیّب الهی می رساند ، دین حقّ الهی است. لذا دین حقّ ، در حقیقت دستور العمل زندگی انسانی و الهی می باشد.
4ـ برخی دیگر از آیات ناظر به حیات انسانی و الهی
« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ـــــ هر کس ، در حالى که مؤمن است ، کار شایسته اى انجام دهد ، خواه مرد باشد یا زن ، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم ؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند، خواهیم داد. » (النحل:97)
« أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُون ــــــ آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود ، همانند کسى است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه براى کافران، اعمال(زشتى) که انجام مى دادند، زینت داده شده (و زیبا جلوه کرده) است. » (الأنعام:122)
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ ـــــ اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا هنگامى که به شما گفته مى شود: «به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینى مى کنید(و سستى به خرج مى دهید)؟! آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده اید؟! با اینکه متاع زندگى دنیا ، در برابر آخرت ، جز اندکى نیست.» (التوبة: 38)
« اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاع ـــــ خدا روزى را براى هر کس بخواهد(و شایسته بداند) وسیع ، و براى هر کس بخواهد(و مصلحت بداند،) تنگ قرار مى دهد؛ ولى آنها (کافران) به زندگى دنیا ، شاد شدند؛ در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزى است.» (الرعد:26)
« وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ ـــــ این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست ؛ در حالی که دار آخرت خودِ زندگى است ، اگر مى دانستند.» (العنکبوت:64)
« زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب ـــــ دوست داشتن خواستنى ها از زنان و اولاد و اموال فراوان از زر و سیم و اسبان نشاندار و دام ها و کشتزاران در چشم مردم آراسته شده است، ولى اینها متاع زود گذر زندگانى دنیاست و سر انجام نیکو [و زندگى عالى تر] نزد خداست. » (آل عمران:14)
« إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرین ــــ مسلّماً تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان (کافران ) برسانى ، و نمى توانى کران (کافران) را هنگامى که روى برمى گردانند و پشت مى کنند فراخوانى.» (النمل:80)
« أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُون ــــ آیا کسانى که مرتکب زشتى ها شدند پنداشته اند که آنها را مانند کسانى قرار مى دهیم که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند [و] حیات و مماتشان یکسان است؟ بد قضاوتى دارند.» (الجاثیة:21)
و امیرمومنان فرمود: « ُ مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء ــــ هر کس ، زشتی و پلیدی را با قلب و دست و زبانش انکار نکند ، او مرده ی زندگان است. » (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ،ص52)
ـ دائره المعارف بریتانیکا
دائره المعارف بریتانیکا ، چاپ 1973، جلد 13 در صفحات 1073 تا 1083 مطالب مبسوطی در باره ی تعریف حیات ذکر کرده که برگردان فارسی قسمت های مهم آن به شرح زیر است : « درباره تعریف حیات نکته ی قابل توجه این است که گر چه اطلاعات گسترده ای در زمینه های مختلف مطالعه ی جانداران به دست آمده ، اما هنوز اتفاق نظر در باره تعریف آن چه که هدف اصلی همه این مطالعات ، یعنی حیات و تعریف حیات می باشد ،حاصل نگردیده است .
متخصصین بخش های مختلف دانش زیست شناسی هر کدام از دیدگاه تخصصی خود تعریف کم و بیش متفاوتی در باره ی حیات ارائه می کنند که مهم ترین آن ها به قرار زیرند :
الف ) تعریف فیزیولوژیکی : حیات سیستمی است که قادر به انجام روند های اساسی از قبیل تغذیه ، هضم و دفع ، تنفس ، حرکت ، رشد و تولید مثل است .
ب) تعریف متابولیکی : حیات سیستمی است که به صورت مستمر مبادله ی مواد با محیط بیرونی انجام می دهد و با وجود این مبادلات، خصوصیات عمومی خود را به صورت پایدار حفظ می کند.
ج) تعریف بیوشیمیایی :موجودات زنده سیستم هایی هستند که اطلاعات ارثی قابل انتقال در خود ذخیره کرده اند . مجموعه ی این معلومات در نوکلئیک اسید ها انباشته شده و از طریق سنتز آنزیم ها و ترکیبات پروتئینی ، انجام واکنش های حیاتی را رهبری و کنترل می کنند.
د) تعریف ژنتیکی :موجودات زنده از ساده ترین یاخته ها گرفته تا انسان ، ماشین هایی هستند که با قدرت خارق العاده ای ملکول های آلی پیچیده را که منشأ صفات ، رفتار ها و تولید مواد مرکب و پیچیده از مواد خام و ساده می باشند ، به انجام می رسانند . در کنار این روند ها ماشین های زنده قادرند موجوداتی کم و بیش نظیر خود را ایجاد نمایند .
ه) تعریف ترمودینامیکی : در حالی که تمام جهان در سیر مداوم خود از نظم بیشتر به سوی نظم کمتر حرکت می کند ، موجودات زنده ظاهرا ً در خلاف جهت این مسیر عام جهان به سوی بی نظمی ، به حساب نمی آیند . بلکه وقتی موجودات زنده در یک منطقه ی محدود درجه ی نظم را افزایش می دهند ، در بخش بزرگتری در اطراف خود یا دیگر مناطق جهان ، ایجاد بی نظمی می کنند . بر پایی نظام حیاتی در روی کره ی زمین که ثمره ی آن پیدایش نظم بیشتر در برخی از ترکیبات و مواد است ، عمدتا به مدد استفاده از انرژی آفتاب امکان پذیر می شود . دریافت انرژی آفتاب در روی کره ی زمین ، مستلزم و نتیجه ی ایجاد بی نظمی بسیار زیاد در کره ی خورشید است . به بیان دیگر هزینه و صورت حساب ایجاد نظم در روی کره ی زمین ، از طریق ایجاد بی نظمی در خورشید پرداخت می شود .
ـ دائره المعارف لاروس :
واقع امر این است که جوهر اشیا به مدد شناخت های علمی کشف نمی شود . آن چه که زیست شناسان بررسی می کنند تظاهرات و آثار حیات اند که اصطلاحاًً آنها را مشخصات موجودات زنده می نامند : خصلت تغذیه که نتیجه ی آن توان تولید مثل است ، در کنار خصلت تحریک پذیری ، یعنی توانایی پایداری و مقاومت در چهار چوب محدوده ای از شرایط قابل تحمل تغییرات محیط ( تنظیم ، سازش و حفظ تعادل ) ، به عنوان خصایص اصلی حیات تلقی می شوند . هم چنین حیات با ظهور پدیده های روانی نیز مشخص می گردد .
در ادامه ی مطلب، دائره المعارف لاروس به ذکر نکات مربوط به ترکیب شیمیایی کالبد جانداران می پردازد و اشاراتی در زمینه ی کوشش های مربوط به شناخت کیفیت ظهور حیات در روی کره ی زمین به عمل می آورد .
ـ دائره المعارف آمریکانا :
حیات ، عامل و وسیله ی تمیز و تشخیص ارگانیسم ها از اشیای غیر زنده است . در چارچوب هدف های نوشته ی حاضر ، می توان حیات را با عبارت زیر تعریف کرد :
« موجودیت سازمان یافته ای که قادر به همانند سازی است. »
حیات همان متابولیسم است . متابولیسم یکی از خصائص بارز ماده ی زنده است ، اما تمام خصائص حیات محدود به متابولیسم نیستند . نکته ی مهم آن است که برخی از خصلت های حیاتی به صورت مجتمع منحصراً در بین جانداران تظاهر می کنند و همین امر تشخیص آنها را به عنوان یک موجود یا فرد یک پارچه مقدور می سازد .
در پایان باید اشاره کرد که تنها مشخصه ی حیات ، بهره وری آن از درجات بالاتر سازمان یافتگی است . جمعی معتقدند که اختلاف بین موجودات جاندار و بی جان ناشی از اختلاف درجه ی سازمان یافتگی و آرایش مواد تشکیل دهنده است . گروهی دیگر عقیده دارند که حیات مرهون یک جوهر اختصاصی است که به ماده ی غیر زنده اضافه می گردد . مکانیست ها طرفدار نظریه ی اولند و ویتالیست ها از نظریه ی دوم جانبداری می کنند .
منبع : کتاب ماهیت و منشأ حیات ، نوشته ی آقای اصغر نیشابوری
2ـ اشکالات تعاریف فوق
الف. در این تعاریف ما هیچ شناختی از حقیقت حیات پیدا نمی کنیم. این تعاریف چیزی نیستند جز بیانهایی قلمه و سلمبه که صرفاً دارند خصوصیّات روشن حیات را می شمارند؛ خصوصیّاتی که هر انسانی به راحتی می تواند آنها را شناسایی کند؛ مثل قدرت تغذیه (جذب موادّ)، قدرت دفع ، قدرت رشد، قدرت تولید مثل و همانند سازی و … .
ب. طبق این تعاریف، خدا موجود غیر زنده تلقّی می شود. چون نه تولید مثل دارد نه جذب و دفع و نه … . حال آنکه حیات از اوصاف کمال است؛ و محال است خدا ـ که کمال محض است ـ فاقد آن باشد.
ج. طبق این تعاریف، ملائک نیز موجودات غیر زنده محسوب می شوند؛ حال آنکه در منطق ادیان، و طبق مبانی فلسفی، ملائک نیز موجودات دارای حیات می باشند.
د. طبق برخی از این تعاریف، موجودات عقیم، غیر زنده فرض شده اند. چون قدرت تولید مثل ندارند. و اگر بگویند که تولید مثل را از تعریف بر می داریم، در این صورت بسیاری از موجودات غیر زنده نیز زنده تلقّی خواهند شد. چون موادّ طبیعی زیادی هستند که جذب و دفع و امثال آن دارند.
3ـ حیات در منطق قرآن و حکمای اسلامی
از منظر حکمای اسلامی، امور وجودی غیر قابل تعریفند و تنها امور ماهوی را می توان تعریف نمود. لذا امور وجودی را تنها از راه علم حضوری می توان ادراک کرد نه از طریق علم حصولی. حیات نیز امری وجودی و بسیط بوده غیر قابل تعریف می باشد؛ همانگونه که دیگر اوصاف وجود ، همچون وحدت و کثرت ، علم ، ظهور ، شدّت و ضعف و … ، غیر قابل تعریف ، و به تبع خود وجود ، در غایت روشنی و وضوح بوده در تمام مراتب هستی حضور دارند.
معمولاً بسیاری از امور ، که تعریفشان مشکل است ، از طریق ضدّشان شناخته می شوند ؛ امّا حیات ، حتّی ضدّ حقیقی هم ندارد تا با آن شناخته شود ؛ چون هر موجودی به اندازه ای که از وجود بهره دارد ، به همان اندازه نیز دارای حیات می باشد. پس اگر برخی از موجودات را در مقایسه با برخی دیگر ، موجود غیرزنده می نامند ، نوعی نگاه تسامحی و سطحی است. بنا به یافته های برهانی و شهودی حکما و عرفای اسلامی ، موجوداتی چون سنگ ، هوا ، خورشید ، ماه و امثال آنها نیز حقیقتاً دارای حیات می باشند؛ لکن حواسّ بشری قادر به درک چنین حیاتی نبوده ، آثار آن را ادراک نمی کنند. در آیات و روایات نیز شواهد بسیار فراوانی یافت می شوند که دلالت بر زنده بودن جمیع موجودات عالم دارند. لذا از منظر حکما و عرفای اسلامی و آیات و روایات، از خدای تعالی گرفته تا پایین ترین موجودات، همگی دارای حیات می باشند؛ لکن رتبه ی حیات هر موجودی متناسب با رتبه ی وجودی اوست؛ بلکه مراتب حیات، عین مراتب وجود است. چون حیات، در حقیقت چیزی وجود نیست.
اینکه برخی از موجودات، در زبان عرف، غیر زنده نامیده می شوند، در حقیقت ناشی از این حقیقت است که اکثر مردم توجّهی به دارای مراتب بودن حیات نداشته و متوجّه نیستند که «موت» ، نقیض یا ضدّ حیات نیست؛ بلکه هر مرتبه از حیات، نسبت به مرتبه ی بالاتر از خود، موت خوانده می شود. اگر با دقّت بیشتری به موجودات اطراف خود نظر کنیم، می یابیم که حیات بشری قوی تر از حیات حیوانی است؛ و حیات برخی حیوانات مثل میمون یا گربه نسبت به حیات برخی دیگر مثل شقایق دریایی قوی تر است؛ چون حیات حیوانی شقایق دریایی به قدری ضعیف است که ممکن است با حیات گیاهی اشتباه شود. همچنین حیات حیوانات نسبت به حیات گیاهان دارای قوّت بیشتری است؛ کما اینکه حیات برخی گیاهان مثل گیاه حشره خوار نسبت به حیات برخی گیاهان دیگر مثل خزه ها و علفهای بی ریشه، بسیار قوی تر می نماید؛ چنانکه گویی گیاه حشره خوار، مثل حیوانات ضعیف دارای حرکت ارادی است. به همین نسبت، حیات گیاهان نیز از حیات جمادات قوی تر می باشد. حتّی برخی موجودات هستند که ما بین گیاه و جماد قرار دارند؛ مثل ویروسها که داخل بدن، علائم حیات نباتی را از خود نشان می دهند؛ امّا در بیرون از بدن، علائم جمادات را دارند. حتّی دانه های گیاهان همچون لوبیا و گندم و برنج نیز در حالت عادی، شبیه جمادات هستند؛ ولی وقتی در شرائط ویژه ای قرار می گیرند، علائم حیات نباتی را بروز می دهند.
خلاصه آنکه وجود حقیقتی است دارای مراتب؛ که هر مرتبه از آن، مرتبه ای حیات نیز می باشد؛ کما اینکه مرتبه ای از علم و اختیار هم هست. لذا تک تک موجودات عالم، به همان اندازه که از وجود بهره دارند، به همان اندازه نیز دارای حیات و علم و قدرت و اختیار می باشند. بنا بر این، موجودات غیر مادّی مثل خداوند متعال، ملائک و روح آدمی (نفس انسانی) و نفوس حیوانی و نباتی ـ که همه از سنخ وجودند و ماهیّت حقیقی ندارند ـ همگی عین حیاتند. موجودات مادّی ـ که دارای ماهیّت حقیقی هستند ـ نیز یقیناً دارای نفس خواهند بود. چون ماهیّت بدون وجود نمی تواند موجود باشد. پس تمام موجودات مادّی ـ اعمّ از جماد و نبات و حیوان و جنّ و انس و … ـ همگی دارای نفس مجرّدند؛ و با مرگ پایان نمی یابند؛ بلکه در عالمی غیر مادّی ولی جسمانی ـ که حکما آن را عالم مثال و ملکوت و متشرّعین آن برزخ و ملکوت می نامند ـ بقاء خواهند داشت؛ تا کلّ عالم مادّه با مرگی به نام قیامت، به عالمی غیر مادّی ولی جسمانی به نام عالم آخرت منتقل گردد. لذا تمام موجودات مادّی هم برزخ خواهند داشت هم آخرت. چون ملاک بقاء را که همان نفس است دارا می باشند.
پس طبق نظر حکمای اسلامی و بخصوص پیروان مکتب فلسفی ملاصدرا (حکمت متعالیه) همه ی موجودات مادّی دارای نفس می باشند ؛ از جماد گرفته تا انسان. لکن درجه ی وجودی نفس هر موجودی متناسب با خود اوست. لذا نفس جمادات تنها در حدّی است که می تواند انسجام و ترکیب طبیعی جمادات را حفظ نماید. البته هر نفسی داری حیات و شعور و اختیار نیز می باشد ؛ امّا این آثار در جمادات به قدری ضعیف می باشند که عملاً قابل ادراک نیستند. شاهد اینکه این موجودات دارای شعور و اختیار می باشند ، آیات قرآنی و مشاهدات اولیای الهی است. برای نمونه خداوند متعال می فرماید: « ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین ــــــــــ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که به صورت دود بود ؛ به آن و به زمین دستور فرمود: « بیایید! خواه از روى میل و اطاعت و خواه از روی بی میلی واکراه.» آنها گفتند: « ما از روى میل و اطاعت مى آییم» » (فصلت:11). این آیه به وضوح گواهی می دهد که زمین و آسمان ، هم شعور دارند و هم اختیار.
در گیاهان ، که رتبه ی وجودیشان برتر از جمادات است ، نیز نفس نباتی وجود دارد ؛ که افزون بر کمالات نفس جمادی ، کمالات خاصّ نباتات را هم داراست ؛ که آثاری چون رشد و نموّ ، تولید مثل و واکنش به عوامل بیرونی از این مرتبه از نفس ناشی می شوند. البته نفس همه ی گیاهان نیز در یک رتبه نیست ؛ بلکه نفوس نباتی نیز دارای مراتبی می باشند ؛ برای مثال ، بین نفس یک گیاه گوشت خوار که تا حدودی حرکت ارادی دارد ، با نفس یک گیاه خزه یا گل سنگ تفاوت نسبتاً زیادی است. نفوس جمادات نیز در یک رتبه نیستند لکن درک تفاوت آنها به علّت ضعف شدید دشوار است.
نفس داشتن حیوانات نیز امری بدیهی است. کما اینکه تفاوت رتبه ی نفوس حیوانات هم بسیار روشن است. برای مثال ، تفاوت آشکاری است بین رتبه ی وجودی حیوانی مثل کرم خاکی با رتبه ی وجودی گربه ؛ و بین رتبه ی وجودی گربه و رتبه ی وجودی میمون.
نفوس انسانی نیز در یک رتبه نیستند ؛ بلکه برخی در مرز حیوانیّت قرار دارند و برخی دیگر در بالاترین رتبه واقع شده اند که از جمیع مخلوقات برترند؛ و برتر از آن رتبه تنها کنه ذات خداست. البته نفس انسانی ویژگی خاصّی نیز دارد ؛ و آن اینکه در بدو تولّد انسان، بسیار ضعیف و در حدّ حیوانی است ؛ لکن می تواند تا درجات بسیار بالایی ترقّی نماید ؛ تا آنجا که از ملائک نیز گذر نماید. البته درجاتی از این روح فقط اختصاص به معصومین دارد و کس دیگری بدان راه نمی یابد. لذا برخی حکما انسان معصوم را نوعی برتر از نوع بشر دانسته و گفته اند : اشتراک معصومین با دیگر انسانها در جنس بشریّت است نه در نوعشان ؛ همانگونه که انسانها با حیوانات در جنس حیوان مشترک می باشند ؛ امّا نوعی برترند. لذا روح چهارده معصوم عین روح القدس می باشد که عالی ترین مرتبه ی هستی امکانی است. امّا دیگر معصومین درجات پایین روح القدس را دار هستند. لذا خداوند متعال در مورد آدم (ع) فرمود: « نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی ـــــ از روح خود در او دمیدم» و نفرمود: « نَفَخْتُ فیهِ رُوحی ـــــ روح خود را در او دمیدم » ؛ و روشن است که «روحی» غیر از «من روحی» است . امّا غیر معصومین ، صاحب روح القدس نیستند بلکه می توانند روح الایمان داشته باشند که خود آن نیز مراتبی دارد. البته اگر کسی روح الایمان را اکتساب نکند ، روح او در حدّ نفوس حیوانی خواهد ماند. لذا خداوند متعال کفّار را در ردیف حیوانات نام می برد ؛ و آنها را مانند چهارپایان یا مانند الاغ یا همچون سگ یا جنبنده خطاب می کند.
مطلب دیگر درباره ی روح انسانی ــ اعمّ از روح القدس و روح الایمان ــ آن است که این ارواح اگر چه دارای مراتب می باشند ؛ لکن همه ی آنها می توانند تا بی نهایت شدّت داشته باشند ؛ یا به تعبیری هر انسان مؤمنی می تواند تا سقف بی نهایت اوج بگیرد. امّا باید توجّه داشت که بی نهایتها باهم یکی نیستند. صراط مستقیم انسانیّت شاهراه عظیمی است که یک سر آن دنیاست و سر دیگرش به سوی خدا می رود و چون خدا نامحدود صرف است ، لذا رسیدنی در کار نیست. از اینرو گفته اند غایت سیر انسان خدا شدن نیست بلکه بسوی خدا بودن است. امّا در این شاهراه (صراط مستقیم ) ، که تا بی نهایت کشیده شده ، به تعداد نفوس انسانی لاین ها و خطوط سرعت یا به تعبیر قرآنی ، سُبُل وجود دارند که هر کسی از سَبیل و خطّ حرکت مخصوص خود و با سرعت مجاز در آن لاین حرکت می کند. آنها که در مرز حیوانیّت قرار دارند ، با سرعت اندک از خطّ کناری این اتوبان حرکت می نمایند ؛ و چهارده معصوم در خطّ انتهایی و با سرعتی بسیار بالا در حرکتند. لذا با اینکه همه بسوی بی نهایت در حرکتند ، امّا مقدار مسافتی که چهارده معصوم در اوّلین ساعت حرکت طی می کنند افراد عادی حتّی بعد از میلیاردها سال نیز به آن حدّ نمی رسند. اگر بخواهیم با تمثیلی ریاضی این مطلب را بیان نماییم ، می توان گفت: عدّه ای مسیر الی الله را با توان یکم طیّ می کنند و عدّه ای با توان دوم و … و برخی با توان k ام و معدودی نیز با توان n ام ، در حالی که n به سوی بی نهایت میل می کند. همه ی این سری اعداد اگرچه به سوی بیهایت می روند امّا هر کدام بی نهایتی متفاوت با دیگری هستند ؛ به نحوی که سیر کننده با توان یکم بعد از طیّ چهار قدم تکاملی ، در رتبه ی چهارم وجود قرار می گیرد ؛ امّا سیر کننده با توان دوم بعد از طیّ چهار قدم تکاملی ، در رتبه ی شانزدهم وجود واقع خواهد شد ؛ امّا آنکه با توان n ام در حرکت است ، او در دومین قدم ، به رتبه ی وجودی بی نهایت می رسد ؛ امّا بی نهایت امکانی نه بی نهایت واجبی که مختصّ ذات باری تعالی است.
مطلب نهایی در باب نفس اینکه ، حقیقتِ نفس یکی بیش نیست ؛ لکن این حقیقت یگانه ، در عین وحدتِ حقیقت ، دارای کثرت مراتب نیز هست. لذا هر صاحب نفسی در حقیقت مرتبه ای از مراتب نفس واحد را دارا می باشد. پایین ترین مرتبه ی این حقیقت یگانه ، نفس جمادی ، و بالاترین رتبه ی آن روح القدس می باشد ؛ که روح کلّی چهارده معصوم (ع) می باشد. لذا روح آن بزرگواران احاطه ی وجودی بر جمیع موجودات عالم دارد. از روح القدس تعبیر به اسم اعظم ، وجه الله ، امام مبین ، امّ الکتاب ، رقّ منشور ، وجود منبسط ، حقیقت محمّدیّه ، سیمرغ ، جان جانان ، نَفَس رحمانی ، حقیقت مائیّه و … نیز می شود. تعداد اسامی این حقیقت ساری در عالم ، به بیش از صد اسم می رسد که هر کدام به اعتباری استعمال می شوند.
2ـ حیات دنیایی و حیات طیّبه
در قرآن کریم، برای حیات انسانی، دو رتبه ی کلّی مطرح می شود که عبارتند از حیات پست و حیات پاک.
انسان یکی از موجودات این عالم است که بر خلاف بسیاری از مخلوقات دیگر ، می تواند رتبه ی وجودی خود را به اختیار خود ، تکامل یا تنزّل دهد. می تواند از رتبه ی وجودی ملائک فراتر رفته درای حیات ملکی و بلکه حیات الهی باشد و می تواند در حدّ حیوان تنزّل نموده دارای حیات حیوانی گردد. لذا حیات و زندگی انسان تفاوتی واضح با دیگر موجودات دارد. از این رو ، ترقّی در مراتب حیات ، خواسته یا ناخواسته ، دغدغه اصلی همه ی افراد بشر می باشد ؛ و همه سعی دارند تا مرتبه ی برتری از حیات را به خود اختصاص دهند. لکن بسیاری از افراد بشر ، حقیقت حیات انسانی را ، که رسیدن به خلافت الهی است ، با ظواهر حیات دنیوی اشتباه کرده راه به بیراهه می برند. « یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ ــــ آنها فقط ظاهرى از زندگى دنیا را مى دانند، و از آخرت غافلند.» (الروم:7). اینان اگر چه به ظاهر زنده اند ولی در منطق قرآن کریم از اینها با نام مرده یاد شده ؛ چرا که اینان زنده به حیوانیّت و مرده در مرتبه ی حیات انسانی هستند « أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ ـــ مردگانى بى جانند، و نمى فهمند چه زمانى برانگیخته خواهند شد. » (النحل:21) ؛ در مقابل اینها خداوند از کشته شدگان در راه خدا که به ظاهر مرده اند با عنوان زندگان یاد کرده فرمود: « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون ــــ هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. » (آل عمران:169) . فلسفه ی ارسال انبیاء (ع) توسّط خداوند متعال نیز همین بوده که افراد مرده را به سوی حیات طیّبه ی الهی سوق داده از حیات حیوانی رهانیده آنها را زنده به آدمیّت نمایند. از این رو خداوند متعال فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ ــــ اى کسانى که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خواند که شما را زنده می کند. » (الأنفال:24)
حاصل کلام اینکه:
1ـ وجود مساوی با حیات بوده هر موجودی به اندازه ی رتبه ی وجودی اش زنده است.
2ـ در مورد انسان که می تواند رتبه ی وجودی خود را تغییر داده ، حیات خود را تکامل یا تنزّل دهد ، هر مرتبه از حیات ، نسبت به مرتبه ی بالاتر از خود مردگی محسوب می شود. لذا کفّار ــ که به تعبیر قرآن کریم « إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً ـــ آنان نیستند مگر همچون چهارپایان ، بلکه گمراهترند.» ــ در عالم انسانی در حکم مرده اند و آنانکه تازه ایمان آورده اند ، در حال زنده شدن می باشند و آنها که حقیقتاً عبد خدا شده اند ، به حقیقت زندگان بوده ، در عالم انسانی زندگی می کنند ؛ اگر چه به ظاهر مرده باشند ؛ و اساساً تا کسی از حیات دنیوی نمیرد زنده به حیات الهی نمی شود ؛ چه با مرگ عادی یا شهادت و چه با موت اختیاری که از مقامات اولیای الهی است.
3ـ و آنچه انسان را از حیات حیوانی رهانیده و به زندگی طیّب الهی می رساند ، دین حقّ الهی است. لذا دین حقّ ، در حقیقت دستور العمل زندگی انسانی و الهی می باشد.
4ـ برخی دیگر از آیات ناظر به حیات انسانی و الهی
« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ـــــ هر کس ، در حالى که مؤمن است ، کار شایسته اى انجام دهد ، خواه مرد باشد یا زن ، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم ؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند، خواهیم داد. » (النحل:97)
« أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُون ــــــ آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود ، همانند کسى است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه براى کافران، اعمال(زشتى) که انجام مى دادند، زینت داده شده (و زیبا جلوه کرده) است. » (الأنعام:122)
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ ـــــ اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا هنگامى که به شما گفته مى شود: «به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینى مى کنید(و سستى به خرج مى دهید)؟! آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده اید؟! با اینکه متاع زندگى دنیا ، در برابر آخرت ، جز اندکى نیست.» (التوبة: 38)
« اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاع ـــــ خدا روزى را براى هر کس بخواهد(و شایسته بداند) وسیع ، و براى هر کس بخواهد(و مصلحت بداند،) تنگ قرار مى دهد؛ ولى آنها (کافران) به زندگى دنیا ، شاد شدند؛ در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزى است.» (الرعد:26)
« وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ ـــــ این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست ؛ در حالی که دار آخرت خودِ زندگى است ، اگر مى دانستند.» (العنکبوت:64)
« زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب ـــــ دوست داشتن خواستنى ها از زنان و اولاد و اموال فراوان از زر و سیم و اسبان نشاندار و دام ها و کشتزاران در چشم مردم آراسته شده است، ولى اینها متاع زود گذر زندگانى دنیاست و سر انجام نیکو [و زندگى عالى تر] نزد خداست. » (آل عمران:14)
« إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرین ــــ مسلّماً تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان (کافران ) برسانى ، و نمى توانى کران (کافران) را هنگامى که روى برمى گردانند و پشت مى کنند فراخوانى.» (النمل:80)
« أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُون ــــ آیا کسانى که مرتکب زشتى ها شدند پنداشته اند که آنها را مانند کسانى قرار مى دهیم که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند [و] حیات و مماتشان یکسان است؟ بد قضاوتى دارند.» (الجاثیة:21)
و امیرمومنان فرمود: « ُ مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء ــــ هر کس ، زشتی و پلیدی را با قلب و دست و زبانش انکار نکند ، او مرده ی زندگان است. » (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ،ص52)