معناي لغوي تعصب، يعني طرفداري، پافشاري، هواداري كردن از كسي يا چيزي است.
معناي اصطلاحي آن، يعني سعي نمودن در حمايت از خود يا چيزي كه نسبتي با او دارد، مانند دين و مال و قبيله و عشيره و اهل شهر و امثال اينها. حال اين حمايت يا با گفتار و يا به وسيله عمل است. اما آنچه را كه انسان از آن حمايت ميكند و يا به قول معروف، سنگش را به سينه ميزند و در دفع بدي از آن ميكوشد، اگر چيزي باشد كه حفظ و حمايت آن لازم و ضروري باشد و در حمايت كردن از آن از حق تجاوز نکرده و انصاف را رعايت ميكند، كاري پسنديده و نيكوست كه از آن تعبير به غيرت ميشود.و اگر چيزي كه از آن حمايت ميكند، شرعاً خوب نيست؛ يا در حمايت از حق و انصاف تجاوز ميكند و به باطل داخل ميشود، اين قسم ناپسند و زشت است.
آن چه كه در روايات معصومين ـ عليهم السلام ـ از تعصب ورزيدن نهي شده و مورد نكوهش قرار گرفته است، اشاره به اين قسم از تعصب است.
از امام سجاد ـ عليه السلام ـ وقتي از عصبيت ميپرسند ميفرمايد: عصبيت آن نيست كه شخصي قبيله خود را دوست داشته باشد، بلكه تعصب ناپسند آن است كه انسان قبيله و خويشان خود را بر ظلم ياري نمايد و بر روي اشتباهات و كجرويها و كارهاي ناپسند آنها پافشاري داشته باشد.[1]پيامبر گرامي اسلام در اين باره ميفرمايد:
«هر كس به قدر حبه خردلي عصبيت در دل او باشد، خدا در روز قيامت او را با اعراب جاهليت محشور خواهد كرد.»[2]بنابراين آن تعصبي كه نتيجهاي جز كتمان حق و تصديق اهل باطل و شهادت به ناحق دادن ندارد، ناپسند بوده و هلاكت آدمي را به دنبال دارد.
درمان چنين تعصبي اين است كه انسان در عواقب آن فكر و انديشه كند و انصاف به خرج دهد و در مسير حق، قدم بگذارد و بر اشتباهات و انحرافات پافشاري نكند كه عاقبت نيكويي نخواهد داشت. البته فكر نكنيم كه انصاف داشتن و حق را به ديگري دادن چيز سادهاي است. باز در روايات داريم كه امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «خبر ميدهم شما را از سختترين چيزهايي كه خدا بر خلقش واجب كرده است، يكي انصاف داشتن است.»[3]و اما آن تعصبي كه خوب است و از صفات نيكو شمرده شده است و از آن تعبير به غيرت ميشود، مسئله مهمي است كه نبايد با تعصبات نكوهيده اشتباه گرفته شود.
غيرت به اين معناست كه آدمي از دين و ناموس و اولاد و اموال خود محافظت نمايد، ولي از مسير حق تجاوز نكند. غيرت در هر كدام از موارد ذكر شده طريقه و روش خود را ميطلبد. مثلا غيرت و تعصب در دين، آن است كه انسان سعي و تلاش كند كه بدعتهاي در دين را رد نموده ، تبعيت نكند و اجازه ندهد كسي به دين و اولياء دين اهانت نمايد. همچنين ادعاهاي باطل را سركوب نموده و شبهات را به بهترين صورت پاسخگو باشد و در انتشار مسائل ديني و حرام و حلال، نهايت تلاش خود را بنمايد و در امر به معروف و نهي از منكر، كوتاهي ننمايد و با كسي كه علناً گناه كرده و اظهار فسق و فجور مينمايد، دست دوستي ندهد و از دل هم كه شده، بر آنها خشمگين باشد.
و اما غيرت و تعصب در ناموس آن است كه از اهل خود غافل نباشد و از مسائلي كه عاقبتي جز فساد و از هم گسيختگي نظام خانواده ندارد، جلوگيري نمايد و البته در پيشگيري و جلوگيري از چنين مسائلي در خانواده و جامعه نبايد از حد تعادل تجاوز كرده، به افراط و تفريط گرايش پيدا كند.
اگر هم در مواردي جلوگيري ميشود با دليل و منطق باشد، نه از روي بغض و كينه ، مثلا بيجهت نسبت به خانواده خود بدگمان نشود و بر آنها تنگ نگيرد و هم چنين غيرت در اولاد و اموال نيز به مقتضاي خود، بايد مورد توجه قرار گيرد.
مثلا در تربيت فرزندان، نهايت سعي وكوشش خود را بنمايد و از طرفي از مال حرام، پرهيز کرده ، به دنبال روزي حلال باشد و در راه حلال خرج نمايد؛ تا خداوند هم كه روزيرسان تمام موجودات است، بركت در مال او قرار دهد.
در پايان، خلاصه بحث را با يكي از سفارشات حضرت علي ـ عليه السلام ـ در مورد دوري كردن از تعصبات سفيهانه و روي آوردن به تعصبات پسنديده متذكر ميشويم. در يكي از خطبههاي معروف نهج البلاغه به نام خطبه قاصعه آمده است:
فانكم تتعصبون لامر ما يعرفُ له سببٌ و لاعلة؛ تعصبات بيدليل شماست كه موجبات تسلط شيطان بر شما شده، چرا كه شيطان هم خلقت خود را بر خلقت حضرت آدم برتري داد و به خاطر همين تعصب و تكبر بيجا و بيدليل او بود كه از درگاه الهي رانده شد.
قرآن هم اين تعصبات ناروا را يادآور شده و از زبان سرمايهداران فسادزده و امتهايي كه تعصبات بيجا و بيدليل دارند ميگويد: ما صاحبان فرزندان و اموال فراواني هستيم و هرگز عذاب نخواهيم شد.[4]در ادامه اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ تعصبات نيكو را ميشمرد و ميفرمايد:
براي اخلاق پسنديده و افعال نيكو و كارهاي خوب تعصب داشته باشيد، همان افعال و كرداري كه انسانهاي با شخصيت و شجاعان خاندان عرب و سران قبائل، در آنها پيشي ميگرفتند؛ يعني اخلاق پسنديده و بردباري به هنگام خشم و كردار و رفتار زيبا و درست و خصلتهاي نيكو و تعصب ورزيدن در حمايت كردن از پناهندگان و همسايگان و وفاداري به عهد و پيمان و اطاعت كردن از نيكيها و پرهيز از تكبر و خودپسندي، تلاش در جود و بخشش و پرهيز از فساد در زمين و غيره اينهاست كه انسان را رستگار ميكند.[5]
پي نوشت ها:
[1] . کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 2، ص 308، ح 7؛ و نراقي، ملا احمد، معراج السعادة، موسسه انتشارات هجرت، چاپ سوم، 1375، ص 306.
[2] . اصول كافي، همان، ج 2، ح 13، معراج السعاده، همان.
[3] . اصول كافي، همان، ج 2، ص 145، ح 6، معراج السعاده، همان، ص 308.
[4]. سبأ/35.
[5]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطره 192، ص 279.