تفاسير روايى قرن يازدهم هجرى (2)
يكى به نام «اللّوامع النّورانية» كه در سال 1096 نگاشتن آن را به پايان رسانده است و ديگرى «اللّباب» كه مختصرى است از كتاب «الشهاب» قاضى قضاعى شافعى (كه شامل 1000 حديث نبوى است) و محدّث بحرانى، رواياتى از آنها را كه در شأن امام على و ائمه(علیهم السّلام) بوده، استخراج كرده و آن را «اللّباب المستخرج من كتاب
تفاسير روايى قرن يازدهم هجرى (2)
10 و 11 ـ « اللّوامع النّورانيّة » و « اللّباب المستخرج من كتاب الشّهاب »
محّدث پرتلاش بحرانى، علاوه بر آنچه گذشت، دو اثر ديگر نيز در تفسير روايى دارد:
يكى به نام «اللّوامع النّورانية» كه در سال 1096 نگاشتن آن را به پايان رسانده است و ديگرى «اللّباب» كه مختصرى است از كتاب «الشهاب» قاضى قضاعى شافعى (كه شامل 1000 حديث نبوى است) و محدّث بحرانى، رواياتى از آنها را كه در شأن امام على و ائمه(علیهم السّلام) بوده، استخراج كرده و آن را «اللّباب المستخرج من كتاب الشّهاب» ناميده است.
محقّق تهرانى، از هر دو تفسير ياد كرده است و چنانكه پيش از اين نيز اشارت شد، مؤلف در «الهداية القرآنية» از اين دو كتاب نام برده است.13
12 ـ مقدمه تفسير « مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار »
اين مقدّمه، نوشته ابوالحسن بن محمّد طاهر عاملى، در گذشته 1138 هجرى است و اگر چه در اوايل قرن دوازدهم نوشته شده، ولى چون به عنوان مقدمه تفسير برهان شناخته شده و به عنوان بخشى از آن چاپ و منتشر مى شود، به انگيزه تكميل بحث، به معرفى آن مى پردازيم.
اين مقدمه، خود داراى چند مقدمه، مقاله و خاتمه است كه بحثهايى را درباره قرآن، در خود جاى داده است؛ از جمله اين كه: قرآن بطون، و آياتش تأويل دارد، و اين بطون و تآويل، درباره ائمه است؛ ارتباط ظاهر آيات با بطون آن؛ اثبات اين كه ايمان به بطون قرآن، همانند ايمان به ظاهر آن واجب است؛ اين كه علم تأويل، تنها نزد ائمّه است؛ و نيز منع از تفسير به رأى.
در مقدّمه سوم كه در بيان تأويلات رسيده از ائمه معصوم است، به تأويل كلماتى از قرآن به ترتيب الفبايى و به شيوه كتابهاى لغت دست زده است كه از واژه «أب» آغاز كرده، به واژه «يد» پايان مى دهد و در مجموع، به بيش از 1200 كلمه اشارت مى كند و در خاتمه، به تأويل حروف مقطّعه مى پردازد.
منابع و مآخذ اين تأويلات
آنچه مهم است اين است كه نويسنده سعى دارد تمام تأويلات را به اخبار رسيده از پيامبر و اهل بيت(علیهم السّلام) مستند نمايد و روايات را از كتابهاى روايى معتبر (چون كتب اربعه و ديگر آثار روايى نويسندگان آنها و كتابهاى تفسيرى و نيز جوامع روايى اهل سنّت) نقل مى كند؛ امّا سند را حذف كرده، حتّى به نام كتاب نيز اشارتى نمى كند. خود وى در اين باره مى نويسد: … اقدام كردم به جمع آورى روايات به طريق ايجاز و اختصار و ذكر گزيده اى از مقصود آيات و اخبار؛ از اين رو، از ذكر تمام روايت و اسناد آن، بلكه كتابهايى كه از آن نقل روايت كرده ام، خوددارى نمودم.14
سخن ما اين است كه بسيارى از تأويلات نويسنده درمقاله دوم از مقدمه سوم كه به تأويل واژه ها مى پردازد، مستند به نص صريح نيست؛ بلكه با استفاده از ديگر تاويلات رسيده، بر غير منصوص نيز تطبيق كرده است، از اين رو، خود وى در فايده هفتم از خاتمه، مدّعى مى شود كه هيچ كدام از تأويلات مذكور، خالى از مستند نيست.15
جواب بهانه جويان
از آنجا كه اكثر آنچه مؤلّف در اين كتاب آورده است ، تأويل و با ظاهر آيات ناسازگار است، و ممكن است دستاويزى شود تا فتنه جويان در گام اوّل نويسنده و در گام بعدى، مذهب وى را به غلوّ و شرك و ديگر تهمتها متّهم نمايند، مؤلّف در فايده پنجم، چنين مى نويسد: آنچه از تأويلات آيات و كلمات قرآنى كه در اين كتاب آورده ايم، علاوه بر آن كه بدون دستيابى به مستند صريح يا مستفاد از مشابه آن و يا اطلاق و عموم نصّ ديگر صورت گرفته است، همگى بر مبناى تجوّز در معنا و يا مجاز در اسناد و جز آن مى باشد، بنابراين نبايد گمان برد كه ابراز چنين بينشى بر شيوه حقيقت است ؛ بلكه به سبك ادّعايى و مجاز است.16
با همه اين اوصاف، دكتر ذهبى در كتاب «التّفسير والمفسّرون» با نسبت دادن اين كتاب به عبداللّطيف كازرونى، مؤلف آن را به غلوّ متهم مى كند و تفسيرش را جزو تفاسير باطنيّه مى داند.17 ليكن بنابر تحقيق آقاى موسوى زرندى (در مقدّمه اش بر اين كتاب) و گفتار صاحب الذّريعه، اين تفسير ربطى به كازرونى ندارد و نسبت دادن اين تفسير به وى درست نمى باشد. اما جواب اتّهام به غلوّ، از گفتار نويسنده كتاب به خوبى روشن مى شود. اگر چه بايد اضافه نمود كه استنتاج چنين برداشتى، غير منتظره نيست؛ زيرا كسانى كه آشنا به اسرار قرآن و معتقد به آن نيستند، تاب تحمّل آن را نخواهند داشت.
و اين كه دكتر ذهبى مدعى شده اين تفسير از تفاسير باطنيه مى باشد، اگر مقصودش اين است كه آنچه در اين مجموعه آمده تأويل و از بطون آيات است، حرف درستى است و اگر مقصودش اين است كه اين سخنان، از عقايد باطنيه باطله مى باشد، قبول نداريم و آقاى ذهبى مى بايد با دقّت بيشتر به قضاوت بنشيند.
13 ـ المعين
اين تفسير، تأليف نورالدّين اخبارى، پسر برادر زاده فيض كاشانى است. وى كه از شاگردان فيض نيز مى باشد، نگاشتن اين تفسير را در سال 1090 به انجام رسانده است.
مؤلّف، چهار حرف (م، ع ، ى و ن) را به عنوان رمز كتاب خود قرار داده است. به اين صورت كه بعد از نقل سخنان ائمّه، علامت «م» گذارده است، و بعد از بيان آنچه از حديث برداشت كرده، علامت «ع» و براى نقل روايت از تفسير امام عسكرى (نصّ روايت يا مضمون آن)، علامت «ى» و بعد از شرحى كه بر روايات دارد، علامت «ن» قرار داده است.18
آية اللّه العظمى نجفى مرعشى در مقدمه اى كه بر كتاب «معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمّة» دارد، مى نويسد: «تفسير معين به عربى، تأليف نورالدّين مى باشد و درنهايت اختصار و موجزتر از تفسير جلالين و تفسير شبّر است و به ذكر روايات ائمّه بسنده نموده است».19 ايشان سپس اضافه مى كند كه مؤلّف، تفسيرى ديگر به نام «مبين» دارد كه به زبان فارسى است.
اين تفسير، اخيرا از سوى كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى، در سه مجلّد، منتشر شده است.
14 ـ مقتبس الأنوار من الأئمّة الأطهار
تفسيرى است نوشته امير محمّد مؤمن سبزوارى، از معاصران صاحب وسايل.20
در طبقات اعلام الشّيعه، درباره اين تفسير، از زبان مؤلّفش مى نويسد:«بعد از آنكه ساليان دراز از عمر خود را در دو علم اصول فقه و اعتقادات صرف كردم، به اين نتيجه رسيدم كه نجات و رستگارى تنها در تمسّك به ذيل عنايت ائمّه طاهرين است. از اين رو، مشغول مطالعه اخبار و احاديث شدم و تصميم گرفتم كه تفسيرى بر مبناى روايات ائمّه اطهار بنويسم»21. به اين جهت، نوشتن تفسير را آغاز مى كند و تفسير سوره بقره را در سال 1059 و سوره اعراف را در سال 1069 به پايان مى رساند و تفسير سوره انفال را نيز تا آيه 24 مى نويسد كه اجل مهلت نمى دهد و اين تفسير نا تمام مى ماند.22
15 ـ كنز الدّقائق و بحر الغرائب
تفسير ارزشمندى است كه شيخ محمّد بن محمّد رضا قمى مشهدى آن را نگاشته است.
وى در مدتى از عمر خود ، معاصر علّامه مجلسى و محقّق خوانسارى (جمال الدين) بوده است و هر دو بر اين تفسير، تقريظ نوشته اند كه حاكى از عظمت اين تفسير و مؤلّف آن است.
علّامه مجلسى مى نويسد: مؤلّف اين تفسير، هميشه مورد تأييد خداوند بوده، و چه خوب و نيكو آيات قرآن را به وسيله روايات ائمّه تفسير كرده است؛ چرا كه مغز را از پوست جدا كرده و كتاب و سنّت را با هم جمع كرده است.23
نويسنده الذريعه نيز درباره اين تفسير مى نويسد: اين تفسير، همانند «نورالثقلين»، تفسير روايى است؛ مگر اين كه از چند جهت بهتر است؛ زيرا سند روايات را ذكر كرده است و ربط ميان آيات را بيان نموده و به اعراب اشارت دارد و بالاخره تمام آيات را تفسير كرده است.24
درباره اين كه محقّق تهرانى ذكر سند روايت را از برجستگيهاى اين تفسير نسبت به نورالثقلين مى داند، بايد گفت در نورالثقلين نيز بسيار ديده شده كه روايت با سند كامل نقل شده، و از سوى ديگر، در تفسير «كنز» نيز بسى روايات بدون سند به چشم مى خورد.
شيوه مفسّر در نگارش
اين تفسير، تنها به ذكر روايات بسنده نكرده است؛ بلكه شرح و توضيح نيز در بردارد، چنانكه مؤلّف خود بدان اشاره دارد و مى نويسد: «مى خواهم تفسيرى بنويسم كه اسرار تنزيل و نكات ابتكارى تأويل و روايات ائمّه معصوم را در برداشته باشد». از اين رو، لازم آمده است كه مؤلف شيوه اى مناسب برگزيند تا تفسيرش را بر پايه آن تدوين نمايد.
مؤلف، ابتدا بخشى از آيه را ذكر مى كند، بعد اشاره به قرائتهاى مختلف و معانى برخى از لغتها و واژه ها و بحثهاى نحو و اعراب و بلاغت مى نمايد و سپس اخبار مربوط را نقل كرده، چنانچه نيازى به توضيح باشد، آن را شرح مى دهد.
منابع روايى تفسير كنزالدقائق
روايات اين مجموعه، چون ساير مجموعه هاى روايى تفسيرى، از كتابهاى معتبر روايى و تفسيرى كه مورد استفاده حويزى، فيض، بحرانى و ديگران قرار گرفته، نقل شده است. اين مفسّر، علاوه بر مآخذ ديگران، از تفسير فرات كوفى نيز روايات بسيارى نقل مى كند و اين بدان معناست كه اين تفسير نزد صاحب «كنز» از اعتبار قابل توجّهى برخوردار بوده است و از سوى ديگر از تفسير عسكرى به تفسير منسوب به امام عسكرى ياد مى كند كه گوياى ترديد وى مى باشد. به هر صورت، مفسّر در نقل روايتها، اسم كتاب را با سند كامل (در بيشتر جاها) ذكر مى كند؛اگر چه در پاره اى از موارد با تعبير «روى» (روايت شده) سند روايت را (بلكه مآخذ آن را نيز) حذف مى نمايد، و در غير روايات، از تفسيرهاى اهل سنّت، چون كشّاف زمخشرى، انوار التنزيل بيضاوى و البحر المحيط ابوحيّان غرناطى نقل مى كند.
اين تفسير اخيرا توسّط آقاى حسين در گاهى، مورد تحقيق قرار گرفته و در 14 مجلّد، از سوى انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى منتشر شده است.
16 ـ تبيان سليمانى
تفسيرى است روايى به زبان فارسى. آقاى حسين درگاهى در مقدمه اى كه بر تفسير كنز الدقائق دارد، از تفسيرى فارسى به نام «تبيان» نام برده و مى نويسد: «جزء اوّل اين تفسير كه از اوّل قرآن تا سوره مائده مى باشد، در سال 1085 به پايان رسيده است». وى اضافه مى كند كه اين تفسير را در كتابخانه آستان قدس يافته است.
نامبرده در نسخه هاى خطى آن كتابخانه به تفسير ديگرى به زبان فارسى به نام «تبيان سليمانى» تاليف محمّد بن رضا قمى مشهدى ـ قمى در ديباجه كتاب و مشهدى در خاتمه آن ـ برخورد كرده است كه تاريخ انجام جزء اوّل آن، رجب 1085 مى باشد.25
پس احتمال دارد مؤلف تفسير تبيان، همان كسى باشد كه تفسير كنزالدّقائق را تأليف كرده است؛ چرا كه وى درتفسير «وما كادوا يفعلون» (بقره/71) مى نويسد: تمام حديث را در تفسير ديگرم به نام تبيان ذكر كرده ام. اين احتمال نيز وجود دارد كه تبيان سليمانى، تفسير ديگرى باشد غير از تبيان ذكر شده در تفسير «كنز».
به هر صورت، ترديدى نيست كه تفسيرى روايى به نام تبيان و به زبان فارسى در قرن يازدهم نگاشته شده است؛ خواه يك تفسير باشد يا دو تا.
17 ـ انوار القرآن فى مصباح الايمان
تأليف علىّ بن مراد كه از دانشمندان اواخر قرن يازدهم و اوايل قرن دوازدهم است. نويسنده رياض العلما، درباره وى و تفسيرش مى نويسد: مولى على بن مراد از افاضل عصر ماست و داراى تأليفاتى از جمله كتاب أنوار القرآن فى مصباح الايمان در تفسير قرآن كه تفسيرى است مختصر بر برخى از آيات مشكل قرآن و مشتمل بر روايات اهل بيت(علیهم السّلام) است.26
شيخ آقا بزرگ نيز در الذّريعه از اين تفسير با عنوان «انوار القرآن و مصباح الايمان» ياد كرده است.27
18 ـ تفسير شريف لاهيجى
تفسيرى است نوشته بهاء الدّين محمّد بن على شريف لاهيجى، معاصر با علّامه مجلسى و فيض كاشانى، از علماى قرن يازدهم. حرّ عاملى درباره وى مى نويسد: «مولانا قطب محمّد بن على شريف لاهيجى، فاضل، عالم، جليل القدر و از معاصران ماست».28 از نوشتار خود مفسّر روشن مى شود كه وى تا سال 1088 زنده بوده است. وى مى نويسد: «روز چهارشنبه، روز عيد قربان سال 1088، به هنگام نماز صبح، در سرزمين گيلان زلزله روى داد».29
شيوه شريف در تفسير
در اين تفسير، همانند تفسير صافى و كنزالدقائق، تنها به ذكر روايت بسنده نشده است؛ از اين رو در نقل روايات و ديگر مباحث، به برنامه منظّمى نياز داشته تا براساس آن، مطالب را ارائه نمايد.
وى در آغاز چند آيه را ذكر مى كند و بعد به ترجمه فارسى آن آميخته با تفسير مى پردازد. پس از آن، روايات رسيده در تفسير آيه را نقل كرده، آنها را شرح مى دهد و در ادامه، به بحثهاى ادبى و بلاغى اشاره اى مى كند.
علاوه بر آنچه گذشت، مفسّر سعى دارد بين روايتهايى كه به ظاهر با هم سازگارى ندارند، سازش ايجاد كند و تنافى ظاهرى آنها را بر طرف نمايد. در ضمن، به نكات رجالى نيز اشارت دارد.
مفسّر درمقدمه كتاب خود مى نويسد: «غرض اين است كه ترجمه اى مختصر و قابل اعتماد بر مبناى مذهب اماميّه براى قرآن بنويسم». ليكن از سير در اين كتاب، به خوبى روشن مى شود كه منظور از ترجمه قرآن، تفسير آن مى باشد؛ چرا كه در بسيارى از جاها متن روايات را بدون ترجمه فارسى آن آورده است كه واضح است با هدف ترجمه سازگارى ندارد.
منابع روايات اين تفسير
شريف لاهيجى روايات تفسيرى اين اثر گران بها را از همان كتابهاى معتبر روايى و تفسيرى كه ديگر محدّثان مفسّر از آنها استفاده كرده اند نقل مى كند، برخى از اين كتابها عبارتند از: كافى، تهذيب، من لايحضره الفقيه، معانى الأخبار، عيون الأخبار، اكمال الدين، احتجاج، تفسير عياشى، تفسير قمى و مجمع البيان.
در اين ميان، روايات بسيارى را نيز از تفسير صاحب العسكر ـ امام هادى ـ و تفسير عسكرى (منسوب به امام عسكرى) نقل مى كند.
از آنجا كه مفسّر در نقل روايات، هر چند به نام كتاب منبع اشاره مى كند، اما در بسيارى از موارد ذكرى از اسم راوى و يا نامى از كتاب وى به ميان نمى آورد و به تعبير «مروى است از فلان» بسنده كرده است، از اين رو، خواننده براى آگاهى بر سند و متن روايت، با مشكل روبرو مى شود.
اين تفسير، با مقدّمه و تصحيح جلال الدين حسينى اُرموى محدّث و دكتر محمّد آيتى، توسّط اداره كل اوقاف و تحت عنوان نشريّه 7و8، در چهار مجلّد به طبع رسيده است.
19 ـ تفسير الأئمّة لهداية الأمّة
اين تفسير را محدّث مفسّر محمّد رضا بن عبدالحسين نصيرى طوسى نگاشته است و بنابر آنچه نويسنده الذريعه مى نويسد، وى تا سال 1073 زنده بوده است.
شيوه تفسيرى اين مفسّر، آن است كه ابتدا چند آيه از قرآن را با ترجمه فارسى آن ذكر مى كند و بعد با نقل روايات به تفسير آنها مى پردازد و روايات را نيز به فارسى بر مى گرداند. پس از آن، شروع مى كند به تفسير عربى و سپس به بحثهاى مربوط به آيه (چون فضيلت آيه و خواص آن و نزول و…) اشارت مى كند.
اين محدّث، بيشتر روايات را از تفسير عياشى، تفسير عسكرى، تفسير قمى و تفسير فرات كوفى به واسطه غياث بن ابراهيم نقل مى كند و تأكيد دارد كه از نقل روايت از تفسير عسكرى و تفسير قمى به هيچ وجه فروگذار نكرده است.30
صاحب الذّريعه در دنباله معرفى اين تفسير مى نويسد: اين تفسير، در 30 مجلّد است در جلد اوّل و در 20 فصل، به مقدمات تفسير پرداخته و پس از آن وارد تفسير سوره فاتحه مى شود.31
20 ـ مختصر تفسير الأئمّة
اين تفسير به زبان فارسى است كه از متن اصلى تفسير الأئمّة و توسّط خود مؤلّف تلخيص شده است. وى در راز اختصار اين تفسير مى نويسد: چون «تفسير الأئمّة» داراى مجلّدات زياد بود و بيشتر مردم قادر بر فراهم كردن آن نبودند، از اين رو با حذف تفسير عربى و برخى از مباحث ديگر و بسنده كردن به ترجمه آيات و روايتها به فارسى، آن را در شش جلد جاى دادم.32
21 ـ تفسير منشى الممالك
اين تفسير، نوشته سيّد محمّد رضا حسينى است. حرّ عاملى در كتاب أمل الآمل درباره اين تفسير و مؤلّفش مى نويسد: منشى الممالك عالم، فاضل و از معاصران است. از نگاشته هاى او مى توان به كشف الآيات كه بسى شگفت انگيز است و نيز تفسير بزرگى در قرآن كه بيش از سى جلد مى باشد، اشاره كرد؛ اين تفسير به عربى و فارسى است و در آن احاديث و ترجمه آنها آورده شده است.33
محقّق تهرانى نيز در الذّريعه درباره اين كتاب، همين گونه نوشته است.
دو تفسير است يا يكى؟
از گفتار نويسندگان تراجم چنين بر مى آيد كه محمد رضا حسينى، همان محمّد رضا نصيرى است و تفسيرى كه به منشى الممالك نسبت مى دهند، همان تفسيرى است كه نصيرى نگاشته است. افندى در رياض العلما، بعد از نقل سخن حرّ عاملى، مى نويسد: «او [محمد رضا حسينى] از فرزندان نصير الدّين طوسى است و سيّد نمى باشد و آنچه كه حرّ عاملى درباره او نوشته، درست نيست».34 و سيّد شبّر حويزى نيز بر همين عقيده مى باشد.35
اما شيخ آقا برزگ بر اين باور است كه اينها دو تفسير و از دو نويسنده است و گواه اين، سيّد بودن منشى و سيد نبودن نصيرى است؛ چرا كه محمّد رضا نصيرى و نزديكان وى، از علما بوده اند و همگى خود را تنها به نصيرى موصوف كرده اند؛ بدون اين كه وصف سيادت و يا لقب حسينى براى خود ذكر كرده باشند. گواه ديگر اين كه منشى در زمان حرّ عاملى (م1104ق) زنده بوده، امّا نصيرى اگر چه معاصر حر بوده، اما در زمان تأليف أمل الآمل زنده نبوده است.36
بررسى
دستاورد دقّت در اين زمينه، اين است كه يگانگى اين دو تفسير، قابل پذيرش است؛ چرا كه اين دو، با وجه مشتركى كه دارند، بعيد مى نمايد دو اثر مستقل و از دو نويسنده باشند. اين امور عبارتند از:
الف: نام نويسنده هر دو محمد رضاست.
ب: اندازه و حجم هر دو سى جلد است.
ج: هر دو تفسير، روايى و با ترجمه فارسى و عربى است.
د: هر دو نويسنده، كتاب كشف الآيات نگاشته اند.
هـ: هر دو در يك زمان مى زيسته اند.
و: هر دو ساكن اصفهان بوده اند.
از اين رو، اگر چه نمى توان احتمال دو تا بودن اين تفسير را كلّاً ناديده گرفت، امّا احتمال ضعيفى است و هيچ بعيد نيست كه حرّ عاملى به اشتباه، سيّد محمّد رضا ثبت كرده باشد؛ آن گونه كه افندى به صراحت بر اين باور است.
22 ـ خزائن جواهر القرآن
نوشته يكى از حكيمان عارف به نام على قلى خان بن قره چغاى، زاييده شده در سال 1020 هجرى است. نويسنده الذّريعه درباره اين تفسير و نگارنده اش مى نويسد: وى پس از ملاحظه آيات الاحكام اردبيلى و قصص الأنبياى راوندى، از خدا مى خواهد كه وى را توفيق دهد تا تفسيرى بنويسد كه جامع بحثهاى توحيد، ايمان، احكام، قصّه ها، پندها، آفرينش آسمان و زمين، رجعت، برزخ، حشر، نشر، بهشت و دوزخ باشد. تا اين كه در رمضان 1083، نگارش تفسير خود را آغاز مى كند و ابتدا از بحث توحيد شروع كرده، به بحث بهشت و دوزخ ختم مى كند.37
اين تفسير برپايه روايت اهل بيت(علیهم السّلام) است ولى تنها به ذكر روايت بسنده نكرده، بلكه به بررسى واژه ها و جمله ها نيز پرداخته است.
از سخن محقّق تهرانى چند چيز روشن مى شود:
الف: مفسّر تنها به ذكر روايت اكتفا نكرده ، بلكه تحقيق و بررسى يى نيز از كلمات و جمله ها ارائه مى دهد كه به ناچار مى بايست بين روايتهايى كه به ظاهر سازگارى ندارند ، اياد سازش كرده باشد.
ب: اين تفسير، از نوع تفسير موضوعى است؛ منتها به يك موضوع قناعت نكرده، بلكه سعى بر اين داشته تا موضوعات مختلفى از معارف قرآنى را جمع آورى و تفسير نمايد.
ج: نگارش تفسير روايى قرآن به وسيله حكيمى عارف كه عنايت و ارادت زيادى به حكما و عرفا دارد، گوياى روح تعبّد وى نسبت به آثار ائمّه معصوم است.
23 ـ بديع البيان لمعانى القرآن
نگارش محمّد بن على عاملى از معاصران شيخ بهايى است و بنا به گفته شيخ عباس قمى، تا سال 1068 هجرى زنده بوده است.38
آقاى عقيقى بخشايشى در كتاب «طبقات مفسّران شيعه» از اين تفسير ياد كرده است و درباره آن مى نويسد: مفسّر با نقل اقوال چند تن از مفسّران بزرگ در پيرامون هر يك از آيات ، با تصريح به اسامى كتابهايشان، در مقابل هر كدام از آنها جهت اختصار، رمزى مشخّص نموده است كه با آن، رمز، به تفسير مورد نظر اشاره مى نمايد و مطالب خود را زير عنوان «مترجم گويد» مى آورد؛ فضيلت هر آيه را ذكر مى كند و مى گويد: «التفسير بما قاله المفسرون» يا «التّفسير بالأحاديث المروية».39
اين كه مفسّر سخن مفسّران و روايات را جمع كرده است، به اين معناست كه اگر بناى مفسّر، تفسير روايى بوده، اشاره به گفته مفسّران در آياتى است كه روايتى وارد نشده است؛ و اگر بناى وى تفسير درايى باشد، پس ذكر روايات بدان جهت است كه معارفى را كه ديگران بدان دسترسى نداشته اند، ياد آور شود و يا تأييدى بر برداشتهاى مفسّر باشد.
24 ـ مختصر نهج البيان
در الذريعه، از اين تفسير ياد شده و درباره آن چنين آمده: «تفسيرى جليل القدر است كه با همه اختصارش در بردارنده مطالب همه تفاسير است». سپس مى نويسد: «كتابت اين تفسير در سال 1097هـ، به خط صالح بن ناصر بحرانى به انجام رسيده است».40
روشن است كه از سخنان صاحب الذريعه نمى توان به نام نويسنده و تاريخ نگارش آن دست يافت. اگر چه مؤلّف طبقات مفسّران شيعه به استناد جمله «كتبه على بن ابراهيم بن على 21 محرم 1101» ـ از كتاب «التّراث العربى» ـ مدّعى شده كه مؤلّف تفسير، تا اين سال زنده بوده است.41 ليكن كتابت تعبيرى عام است و كاتب، اعم است از نويسنده و نسخه بردار. گواه اين سخن، كتابتى است از همين تفسير كه در سال 1097 انجام شده و كتابت ديگرى است كه در سال 1101، به وسيله نويسنده ديگرى صورت گرفته است. و مؤيّد اين ادّعا، اين است كه نويسنده الذّريعه براى تاريخ پايان كتابها، تعبير «فرغ منه» را به كار مى برد.
به هر صورت، اين كتاب، تفسير مختصرى است از كتاب «نهج البيان عن كشف معانى القرآن» كه تفسيرى روايى و از نوشته هاى قرن هشتم و منسوب به محمد بن الحسن شيبانى است.
مؤلّف «التّراث العربى» مى نويسد: تفسيرى است مختصر با عناوين «قوله» در بيان معانى آيات، با اشاره به اسباب نزول و ناسخ و منسوخ، براساس روايات و احاديث أئمّه معصوم.42
25 ـ نورالأنوار و مصباح الأسرار
نويسنده اين اثر تفسيرى، محمّد بن محمّد تقى مشهور به رضىّ الدين حسينى، زنده در سال 1107، و از شاگردان عبدعلى حويزى (صاحب نورالثّقلين) است.
مؤلف الذّريعه درباره اين كتاب مى نويسد: تفسيرى است مزجى ـ آيات، آميخته با تفسير ـ و داراى خطبه اى طولانى، كه نامهاى همه سوره ها در آن ذكر شده است؛ و مقدّمه اى دارد همانند مقدّمه تفسير صافى در دوازده بخش.43 بخشايشى نيز از اين تفسير نام برده و مى نويسد: در هر آيه اى، بحثهاى مربوط به قرائت، اعراب، سخن مفسّران، و روايات را آورده است؛ بنابراين از تفسيرهاى روايى شمرده مى شود و اخبار را با تصريح به مصدر منبع آن نقل مى كند.44
26 و 27 ـ « رموز التّفاسير » و « رموز تفاسير الآيات »
اوّلى، تفسيرى است به گردآورى خليل بن احمد غازى قزوينى، در گذشته 1089هجرى، سيد محسن امين در «أعيان الشّيعة» از اين اثر با عنوان «رموز التفاسير الواردة عن الأئمة الصّادقين الواقعة فى الكافى والرّوضة و غيرها» نام برده است.45
از سخنى كه مؤلف الذريعه از نويسنده رموز التفاسير نقل مى كند، معلوم مى شود كه اين كتاب، فهرستى از روايتهاى تفسيرى ائمّه معصوم(علیهم السّلام) است؛ چرا كه وى مى نويسد: أحببت أن أصنّف رسالة رموز تفاسير الأئمّة… تا معلوم شود كه هر روايت تفسيرى، در كجا قرار دارد.46
على اصغر بن محمّد قزوينى نيز كه از شاگردان خليل قزوينى است، در همين سده، كتابى دارد به نام «رموز تفاسير الآيات الواردة فى الكتب الأربعة و غيرها من كتب الحديث».47
به نظرمى رسد اين آثار، همانند «دليل الآيات و أسماء السّور فى أحاديث بحارالأنوار» بوده باشد كه توسّط مركز بررسيهاى اسلامى (دفتر تبليغات ـ قم) تهيه و منتشر شده است.
سخن پايانى
اين، بخشى از تفاسير روايى قرن يازدهم بود كه نگارنده بدان دست يازيده است. يادآور مى شود كه از يك سو، صفحه صفحه اين تفسيرها پر است از مطالب گران قيمت و بررسيهاى ارزشمند تفسيرى و روايى، و از آن سو، روايتهاى ثبت شده در اين مجموعه هاى روايى، در مجموع، خالى از اشكال نيست؛ چرا كه بسى روايتهاى سست و ضعيف و چه بسا ساختگى در آن به چشم مى خورد. بنابراين، بازبينى و تصحيح و جداسازى روايتهاى درست از روايتهاى ضعيف و نادرست، در تحقيق و طبع و نشر اين آثار، امرى ضرورى مى نمايد.
از اين رو، بر اهل فن و بويژه مديران مراكز پژوهشى، از قبيل مركز آموزش تخصّصى تفسير و علوم قرآن حوزه علميه قم و نيز دانشكده علوم حديث است كه به اين مهم جامه عمل پوشانده و نسبت به چاپ و نشر آثار خطّى (اين ميراث گرانبهاى پيشينيان صالح) همّت گمارند.
پی نوشت ها :
13 . الذريعة، ج18، ص281 و ج25، ص188
14 . البرهان، مجلّد پيش از جلد اوّل، ص3
15 . پيشين، ص358
16 . پيشين.
17 . التفسير والمفسّرون.
18 . المعين، ج1، ص9
19 . معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمّة، ج1، ص33
20 . أمل الآمل، ص256
21 . طبقات أعلام الشّيعه، ج5، ص594
22 . پيشين.
23 . كنزالدقائق، ج1، ص57
24 . الذريعة، ج18، ص152
25 . كنزالدقائق، ج1، ص27
26 . رياض العلماء، ج4، ص262
27 . الذريعة، ج2، ص438
28 . تفسير شريف لاهيجى، ج1، ص26
29 . پيشين، ص1
30 . الذريعة، ج4، ص238
31 . پيشين، ص237
32 . الذريعة، ج20، ص189 و ج18، ص4
33 . أمل الآمل، ص272
34 . رياض العلماء، ج5، ص104
35 . الذريعة، ج4، ص237
36 . پيشين، ص316 و 237
37 . الذريعة، ج17، ص154
38 . هدية الأحباب، ص56
39 . طبقات مفسّران شيعه، ج3، ص150
40 . الذّريعة، ج4، ص238
41 و 42 . طبقات مفسّران شيعه، ج3، ص297
43 . الذريعة، ج24، ص361
44 . طبقات مفسّران شيعه، ج3، ص305
45 . اعيان الشّيعة، چاپ ارشاد، ج6، ص356
46 . الذّريعة، ج11، ص251
47 . معجم المفسّرين، ج1، ص355
منبع: www.hadith.net
/خ