عبارت «وجود مطلق» و «مطلق وجود»، در بسیاری از موارد به یک معنا و به صورت مترادف و تفنن در تعبیر به کار میروند؛[1] گاهی نیز در معانی متفاوت کاربرد دارند. در تفاوت این دو عبارت آنچه به زبان ساده میتوان گفت؛ این است که منظور از وجود مطلق، موجودی است که وجود او از هر قیدی مطلق و رها است و هیچگونه قیدی ندارد. به بیان دیگر، منظور از آن معنایی است که چیزی در مقابل آن نیست و به اصطلاح، مطلقی است که حتی مقید به قید اطلاق نیست. در نظر اهل معرفت و عرفان، فقط وجود خداوند تبارک و تعالی متصف به چنین اطلاقی است؛ به همین لحاظ میگویند وجود مطلق موضوع بحث عرفان است.[2]
اما مقصود از «مطلق وجود» این است که وجود را بدون قید در نظر بگیریم، در این صورت وجود هر چند مطلق است ولی مطلق از اطلاق نیست، بلکه مقید به اطلاق است؛ به همین جهت میگویند: موضوع بحث فلسفه مطلق وجود است؛[3] یعنی فلسفه عبارت است از یک سلسله مسائل بر اساس برهان و قیاس عقلى که از مطلق وجود و احکام و عوارض آن گفتوگو مىکند. فلسفه از بود و نبود اشیاء سخن مىگوید و احکام مطلق هستى را مورد دقت قرار مىدهد.[4]
برخی در تفاوت وجود مطلق و مطلق وجود میگویند: مطلق وجود به تحقق یک فرد محقق میشود، اما انتفاء آن با انتفای تمام افراد -اعم از ذهنى و خارجى- است ولی وجود مطلق به وجود واحد محقق میشود و با انتفای همان وجود واحد نیز منتفى میگردد.[5]
در مورد بقیه موارد؛ مانند علم مطلق، یا مطلق علم به نظر میرسد کاربرد این دو از باب ترادف و تفنن در عبارت است.
اما مقصود از «مطلق وجود» این است که وجود را بدون قید در نظر بگیریم، در این صورت وجود هر چند مطلق است ولی مطلق از اطلاق نیست، بلکه مقید به اطلاق است؛ به همین جهت میگویند: موضوع بحث فلسفه مطلق وجود است؛[3] یعنی فلسفه عبارت است از یک سلسله مسائل بر اساس برهان و قیاس عقلى که از مطلق وجود و احکام و عوارض آن گفتوگو مىکند. فلسفه از بود و نبود اشیاء سخن مىگوید و احکام مطلق هستى را مورد دقت قرار مىدهد.[4]
برخی در تفاوت وجود مطلق و مطلق وجود میگویند: مطلق وجود به تحقق یک فرد محقق میشود، اما انتفاء آن با انتفای تمام افراد -اعم از ذهنى و خارجى- است ولی وجود مطلق به وجود واحد محقق میشود و با انتفای همان وجود واحد نیز منتفى میگردد.[5]
در مورد بقیه موارد؛ مانند علم مطلق، یا مطلق علم به نظر میرسد کاربرد این دو از باب ترادف و تفنن در عبارت است.
[1]. ر . ک. جامی، عبد الرحمن، الدرة الفاخرة، ص 55، مؤسسه مطالعات اسلامى، تهران، 1358ش؛ حسن زاده آملى، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 79، تهران، چاپ اول، 1383ش.
[2] .حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم، ص 447، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، چاپ اول، 1378ش.
[3]. همان.
[4] . مطهری، مرتضی، فقه و حقوق(مجموعه آثار)، ج 6 ص 64، صدرا، تهران.
[5] . سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1245، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1373ش.