خانه » همه » مذهبی » تفاوت تجربه ديني با وحي را تفصيلاً بيان کنيد؟

تفاوت تجربه ديني با وحي را تفصيلاً بيان کنيد؟

تجربه ديني، واژه‌اي است صرفاً غربي كه امروزه تلاش مي‌شود با ارائه تفسيري مبهم از آن به «مواجهه با امري مطلق و متعالي» جايگاهي را در ميان معارف ديني ما بر خود باز كند كه حتي اموري چون وحي بر انبياي الهي را در گسترة معنايي خود در برگيرد. طرح اين واژه با قبول تمامي لوازم آن، زمينه ساز مباحثي است كه همگي اصل دين را هدف قرار داده‌اند. از اين رو برخي كه وحي را تجربه ديني مي‌دانند چنين ادعا مي‌كنند كه از آن جايي كه تجربه با تكرار پخته‌تر مي‌شود، گذشت زمان و تكرار وحي پيامبر را بر رسالت و غايت كار خويش آشناتر و بر انجام كار خويش مصمم‌تر مي‌كند. همان گونه كه يك دانشمند در مقام تجربه و آزمون چنين سيري را طي مي‌كند.[1] از سوي ديگر مدعي مي‌شوند كه آزمون پذيري و امكان روي دادن تجارب ديني براي ديگران، باعث فربهي و غناي دين با تجارب ديگران مي‌شود و اين بسط و گسترش را نه تنها در معرفت ديني بلكه در خود دين و شريعت عموميت مي‌دهند.[2]به بيان ديگر ايشان نه تنها خاتميت شريعت محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ را با اين بيان نفي مي‌كنند بلكه آن قدر مقام وحي را پائين مي‌آورند كه زمينه شك در محتواي آن (به بيان ديگر نفي هر گونه دين و دينداري) را فراهم مي‌سازند به گونه‌اي كه در مقامي ديگر استعمال وحي بر تدبير غريزي زنبور عسل را مرتبه‌اي از وحي الهي بر انبياء به حساب مي‌آورند.[3]براي پاسخ به اين گونه شبهات كه حقيقت دين را هدف قرار داده‌اند در مقام اول بعد از تبيين معناي وحي و تجربه ديني به مقايسه اين دو اصطلاح خواهيم پرداخت و سپس انحصار وحي را بر انبيا اثبات خواهيم نمود. وحي در لغت به معاني متفاوتي چون: الهام و در دل افكندن، نوشتن، رسالت و پيام، تفهيم و القاي پنهاني و اموري ديگر اطلاق مي‌شود كه جامع تمام معاني و كاربردهاي آن همان «تفهيم و القاي سريع و پنهاني» است. اين واژه به همراه مشتقاتش بيش از 70 بار در قرآن ذكر شده است كه غالباً در ارتباط ويژه خداوند با پيامبران و القاي پيام شريعت بوده است.
امّا گستره استعمال اين واژه در قرآن بيش از معناي فوق مي‌باشد: گاه تقدير و تدبير عام براي نظام آفرينش را با اين واژه‌ها بيان مي‌كند[4] و گاه به تدبير غريزي حيوان اشاره مي‌كند.[5] بار ديگر واژه وحي را براي الهام و در دل افكندن به كار مي‌برد و مواردي چون الهام بر مادر موسي،[6] حواريون حضرت عيسي[7] و حتي الهام شيطان بر قلوب دوستان خويش [8] از اين واژه استفاده مي‌كند. بار ديگر سخن گفتن به اشاره را وحي مي‌داند و از الزام حق بر اوليائش با تعبير وحي (وحي تسديد) ياد مي‌كند[9] در نهايت وحي تشريع و ارتباط ويژه خداوند با پيامبران را كه منجر به ارسال شريعت مي‌گردد[10] و هم چنين ارتباط مستقيم و بي‌واسطه خدا با پيامبران را نيز با واژه وحي بيان مي‌دارد.[11]با وجود تعدّد كاربرد واژه‌ وحي در قرآن، متكلمين و فلاسفه اسلامي اين واژه را به معناي خاصي به كار مي‌برند كه عبارت از «تفهيم يك سلسله حقايق و معارف (بينش‌هاي فكري و دستورات رفتاري متناسب با آنها) از طرف خداوند به انسانهاي برگزيده (پيامبران) از راه ديگري غير از راه‌هاي عمومي معرفت بشري (حس و معرفت شهودي) براي ابلاغ به مردم و راهنمايي ايشان مي­باشد. اهميت اين اصطلاح در متون ديني و كلام اسلامي به حدي مي‌باشد كه جهت دور بودن از مغالطاتي مانند: استفاده از معاني مشترك، علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان چنين بيان مي‌دارد كه ادب ديني در اسلام اقتضا مي‌كند «وحي» به غير از رابطه‌اي كه ميان خداوند متعال و فرستادگان او وجود دارد اطلاق نگردد.[12]امّا واژة‌تجربه ديني (Religious experience) كه واژه‌اي غربي است براي اولين بار توسط شلاير ماخر (1834 ـ 1768 م) فيلسوف و متكلم آلماني در مقابل نظريه عمل گروي كانت مطرح گرديد تا مركز ثقل ايمان را از كتاب مقدس، كه مالامال از اصول متعارض با عقل بود و در نظريه كانت از هرگونه اصالت تهي شده بود، به درون قلب مؤمن ارجاع دهد تا به گمان خويش اصل دين را از آسيب برهاند. امّا اين نگاه تجربي به دين تقريباً يك قرن بعد از مرگ شلاير ماخر و با ترجمة كتاب معروف او به نام «ايمان مسيحي»، به يك جريان عظيم فكري تبديل شد و با فلاسفه‌اي هم چون ويليام جيمز، پراودفوت، استيفن كاتس، سويين برن و… ادامه و گسترش يافت.
از اين رو تبيين‌هاي متفاوتي از آن ارايه گرديد به اين بيان كه گروهي آن را صرفاً احساس اتكاي مطلق و يكپارچه به مبدأ يا قدرتي متمايز از جهان دانستند گروه ديگر آن را ادراكي چون ادراك حسي معرفي كردند و معتقد شدند تجربة ديني ساختي همانند تجربة حسي دارد و گروه سوم تجربه‌اي را ديني دانستند كه فرد تجربه كننده به آن سبقة ديني داده باشد. به عبارت ديگر شخص صاحب تجربه معتقد باشد تبيين آن تجربه بر مبناي امور طبيعي نارسا و غير كافي است. در بين اين سه تبيين فقط در تبيين دوم تجارب ديني حكايت از وجود امري خارجي مي‌كنند امّا از آن جايي كه اين تجربه به محك امتحان در نمي‌آيد و دليلي بر صادق بودن پديدار با حقيقت خارجي آن وجود ندارد و حتي امكان خطا در تفسير از آن بسيار است و نمي‌تواند پشتوانه‌اي براي معرفت بشري باشد و تنها ممكن است در حد معارف شخصي و اغنا كنندة حالات رواني فرد باشد.[13]از سوي ديگر نظريه پردازان اين نظريه براي تجارب ديني مراتبي را طرح مي‌كنند كه خالي از مناقشه نيست به گونه‌اي كه گاه تفسيرهاي فردي را تجربه ديني مي‌دانند ـ چون ارجاع مصايب وارده به گناهان خويش ـ گاه روياهاي ديني، گزارش‌هاي عارفان از مشاهدات خويش يا وقوع حوادثي را كه در انقلاب افراد مؤثر است تجربه ديني مي‌شمارند و گاهي از آن به احساس فرد در مقابل حضرت حق يا هر حقيقت متعالي و پديد آمدن حقارت و خضوع تعبير مي‌كنند و با عناويني چون تجارب تفسيري يا تعبيري، تجارب شبه حسي، تجارب مياني (در اينجا وحي اعم از معناي وحي بر انبيا نگاشته شده است و ملاك وحياني بودن تجارب سبغه ديني داشتن و مطابقت يافته‌ها با تعاليم انبيا مي‌باشد) تجارب احيا كننده، تجارب مينوي و تجارب عرفاني از آنها ياد مي‌كنند هر چند كه اين تقسيم دچار اشكال ساختاري تداخل بين اقسام است امّا در تبيين محتواي تجارب ديني بسيار مفيد مي‌باشد،‌ به گونه‌اي كه تنها ويژگي تجارب ديني را احياي خصيصه عام آنها يعني احساس هيبت و حرمت، احساس فروتني، تقصير و طلب بخشش و احساس مسئوليت در جامعه بيان مي‌كند و معرفتي در محدوده محركات حسي و حالات رواني به فرد تجربه كننده مي‌بخشد كه به مراتب از معارف عقلاني ـ چه رسد به وحياني ـ ارش كمتري دارند.[14]حال با نگاهي اجمالي به معاني وحي (در اصطلاح متكلمين) و تجربه ديني مي‌توان تفاوت ميان اين دو اصطلاح را بيان نمود:
1. وحي اختصاص به معصومين دارد. ضرورت اين امر را نه تنها آيات و روايات كثيري اثبات مي‌كند بلكه عقل مستقلاً بر آن صحه مي‌گذارد.[15] در صورتي كه تجارب ديني به فرد خاصي اختصاص نداشته و ويژگي خاص آن عام البلوي بودن آن است.
2. محتواي وحي حقيقتي است كه افاضه غيبي حضرت حق مي‌باشد و در مقام تلقي و ابلاغ آن توسط پيامبر داراي مصونيتي الهي مي‌باشد چرا كه بدون دخالت و تأثير پذيري از حالات نبي بر وي نازل شده و به گونه­اي، تمامي وجود او را مي‌گيرد كه پيامبر مالامال از معرفت آن شده و چاره‌اي جز پذيرش مطلق آن در خود نمي‌بيند[16]. در حالي كه نظريه پردازان تجارب ديني نه تنها معياري را براي اثبات حقانيت پديدار ارايه نمي‌كنند، بلكه آن را در مقام تلقي و تفسير متهم به خطاپذيري و تأثير پذيري از پيش دانسته‌ها و پيش داوري‌هاي فرد تجربه كننده مي‌دانند.
3. وحي نبوي داراي محتوايي همه جانبه و هماهنگ است و مالامال از رهيافت‌هاي فكري و عملي خاصي است كه فراتر از قلمرو انديشه انساني است در درون خود متضمن برهان اطمينان بخش براي صاحب وحي و مخاطبان خويش است و ناظر به سعادت همگاني است.[17] امّا تجارب ديني بنا به ادعاي نظريه پردازان اين نظريه نه تنها عقايد، افكار، اعمال و مناسك را اصيل نمي‌داند (از اجزاء و مقدمات خود به حساب نمي‌آورد) بلكه آنها را صرفاً عكس العملي در مقابل آن تجربه معرفي مي‌كند از سوي ديگر به كرات اين تجارب مجريان خود را به هاله‌اي از شك فرو برده و ناظر به شخص تجربه كننده مي‌باشد.[18]با بيان مطالب فوق چنين نتيجه مي‌شود كه نه تنها وحي با تجارب ديني متفاوت است بلكه محتواي تجارب ديني حتي امري حقيقي نيست و بيشتر ناشي از احساس‌ها، پندارها و متأثر از فرهنگ فرد تجربه كننده مي‌باشد امّا حقيقت وحي نيز كه امري متعالي است به دلايل متفاوت جز به ساحت انبياء تعلق نمي‌گيرد چرا كه از نظر قرآن نبوت كه موهبتي الهي است مشروط به سلسله شرايط و خصايصي مي‌باشد كه «عصمت» در دريافت پيام غيب و حفظ و ابلاغ آن و همين طور عصمت در رفتار فردي و وظيفه عبوديت پروردگار به حكم عقل و شرع اساسي‌ترين آنهاست از سوي ديگر خطير بودن رسالت پيام وحي تشريعي مقتضي آن است كه خداوند به علم ذاتي خويش كامل‌ترين و مستعدترين افراد بشر را كه قابليت درك علم الهي و سر وحياني را داراست،‌ براي اين امر برگزيند تا با بهره‌گيري از بينش عميق و ارادة‌ استوار خويش كه مؤيد به تأييد خاص الهي (عصمت) است، غرض از بعث و رسالت و در پي آن آفرينش انسان را تأمين كند.[19] از اين رو خداوند، اجداد ايشان را از پاكان و حقيقت ايشان را از هر گونه خبائث قبل از تولد پاك نمود و بعد از نزول وحي ايشان را به سلاح ايمان، اخلاص و اعجاز مسلط نمود و به قدرت رهبري امت و سازندگي و هدايت بشر مجهز كرد و استواري، شجاعت و مبارزه با كفر و الحاد را در درون ايشان نهاد با اين اوصاف تنها معدودي از افراد بشر به معرفت حقه وحي الهي دست يافتند و بر اساس وظيفه‌اي كه بر آنها عطا شده بود در راه ابلاغ و تفسير آن و تعليم هدايت بر اساس آن همت گماردند.[20]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فعالي، محمد تقي، معرفت شناسي معاصر و ديني، تهران، انجمن معارف اسلامي، 1380.
2ـ پرادفوت، وين، تجربه ديني، ترجمه عباس يزداني، قم، موسسه فرهنگي طه، 1377.
3ـ سعيدي روشن، محمد باقر، وحي شناسي، تهران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378.
4ـ شيرواني، علي، جستارهايي از كلام جديد، تجربه ديني، قم، اشراق، 1381.

پي نوشت ها:
[1] . سروش، عبدالكريم، بسط تجربة نبوي، تهران، انتشارات صراط، چاپ اول، ص120.
[2] . همان، ص2ـ28.
[3] . سروش، عبدالكريم، صراط‌هاي مستقيم، تهران، طلوع آزادي، 1377، ص7.
[4] . فصلت/9‌ـ12.
[5] . نحل/67ـ68.
[6] . قصص/7.
[7] . مائده/110.
[8] . مريم/10ـ11؛ انعام/121.
[9] . انبيا/73.
[10] . شوري/3.
[11] . شوري/51؛ سعيدي روشن، محمد باقر، علوم قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1377، ص22ـ25.
[12] . سعيدي روشن، محمد باقر، تحليل وحي از ديدگاه اسلام و مسيحيت، تهران، انديشه 1375، ص16ـ17.
[13] . حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1381، ص51ـ54.
[14] . فعالي، ‌محمد تقي، تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، دانش و انديشه معاصر، 1380، فصل دوم.
[15] . تحليل وحي از ديدگاه اسلام و مسيحيت، همان، ص68.
[16] . همان، ص65.
[17] . همان،‌ ص62.
[18] . مباني معرفت ديني، همان، ص51ـ54.
[19] . علوم قرآني، همان، ص67ـ68.
[20] . مطهري، مرتضي، مقدمه‌اي بر جهان بيني اسلامي، قم، صدرا، ص144ـ153.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد