تفاوت هاي سحر، معجزه و کرامت
مترجم: احمد خوانساري
يکي از مهم ترين راه هاي اثبات نبوّت و رسالت، معجزات انبياي الهي است که البته با سحر تفاوت ماهوي دارد. پس بايد هر کدام از اين دو را به صورتي عميق و دقيق شناخت تا اشتباهي صورت نپذيرد و حق از باطل و صادق از کاذب جدا گردد.
ابن سکيت بعد از آن که امام رضا (عليه السلام) معجزات انبيا را براي او بيان نمودند، از امام سؤال کرد: اکنون چه چيزي بر مردم حجت است؟ امام فرمود: « امروز عقل حجت است تا آن کس به خدا دروغ مي بندد را تکذيب و آن که را راست مي گويد تصديق نمايي ».(1)
ابن سکيت بعد از اين جواب امام گفت: به خدا قسم، اين جواب است.
ابوبصير نيز از امام صادق (عليه السلام) سؤال کرد: به چه دليلي خداوند عزوجل به پيامبران، فرستادگانش و شما معجزه اعطا کرده است؟ امام فرمود: « تا دليلي قاطع بر صدق معجزه گران باشد. معجزه نشانه اي از سوي خداست مخصوص به انبيا و حجت هاي خدا بر روي زمين، تا راستي راستگو از دروغ دروغ گو جدا گردد. »(2)
خواجه نصير طوسي در کتاب تجريد مي نويسد: « راه شناخت راستيِ يک مدعيِ رسالت، نمايش معجزه به وسيله ي اوست. معجزه يا کاري غير عادي و يا جلوگيري از يک کار عادي و متعارف است که همه اين ها بايد خارق العاده و برابر با ادعايي باشد که آن نبي مدعي آن است. »(3)
علامه حلي ذيل عبارت خواجه طوسي مي نويسد: « نفي و اثبات در معجزه يکسان است و تفاوتي نمي کند که عصا تبديل به مار شود و يا کسي از برداشتن کوچک ترين اشياء ناتوان شود. البته شرط معجزه خرق عادت است، زيرا کارهاي معمولي دلالتي بر صدق فاعل آن ندارد و اين که معجزه بايد همسان ادعاي مدعيِ نبوّت باشد، به اين دليل است که اگر مدعي پيامبري ادعا کرد که مي توان شخص کور را شفا بخشد، اما آن شخص لال شد و بينا نگرديد صادق نيست. و معجزه شرط هايي دارد: 1. امتي که او به سوي آن ها معبوث شده است بايد از انجام اين کار و يا شبيه آن عاجز باشند؛ 2. معجزه يا از سوي خدا باشد و يا به اذن او؛ 3. معجزه در همان زمان رخ دهد که مدعي نبوّت ادعاي نبوّت نموده است. حتي اگر کسي نبوّت ديگري را در زماني متفاوت مدعي شود باز نياز به معجزه دارد … و 4. آن کار، خارق العاده باشد. »(4)
خواجه طوسي در ادامه مي نويسد: « مسئله پنجم در مورد کرامات است. داستان مريم (عليها السلام) و ديگران ثابت مي کند که انجام کرامت به دست اشخاص صالح و متقي امکان دارد. »(5)
علامه حلي (قدس سره) در شرح عبارت خواجه مي نويسد: « مصنف (قدس سره) به داستان مريم استدلال کرده است و اين دلالت مي کند که براي مريم و ديگران نيز معجزه رخ مي دهد، مانند قضيه آصف بن برخيا و قضاياي بي شماري که در مورد اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و ساير امامان (عليهم السلام) نقل شده است. »(6)
خواجه طوسي در ادامه مي گويد:
و لا يَلزمُ خُروجُه عَنِ الإعجازِ و لاالنفوِر، و لا عدم التميّزِ و لا إبطال دلالتِه و لا العموميّة.(7)
علامه در شرح اين کلام خواجه مي نويسد: « معجزه و ادعاي نبوّت به پيامبر خدا اختصاص دارد و کسي که معجزه اي مي کند، يا مدعي نبوّت است و يا نيست؛ اگر ادعاي نبوّت کرد راست گويي اش روشن مي شود، زيرا معجزه به وسيله دروغ گو از نظر عقلي قبيح است. و اگر ادعاي نبوّت نکرد، پس او را نبايد فرستاده خدا دانست. نتيجه اين که معجزه از ابتدا دلالتي بر نبوّت ندارد بلکه آشکار مي سازد که مدعي در ادعايش صادق است؛ اگر ادعاي نبوّت و رسالت باشد که معجزه ثابت مي شود. البته هر راست گويي براي اثبات مدعاي خودش نياز به معجزه ندارد، بلکه معجزه فقط براي مدعاي اثبات مقام نبوّت است…. تفاوتي که پيامبر خدا از سايرين دارد اين است که بايد همراه ادعاي نبوّتش معجزه داشته باشد. »(8)
ميرزا ابوالقاسم قمي (قدس سره) (9) در رساله في اصول دين مي نويسد: « مقام امام نيز به معجزه شناخته مي شود و هر کسي که ادعاي امامت کرد، معجزه نشانگر راستي مدعي امامت است، معجزه نشانگر راستي مدعي امامت است، همان گونه که در مورد پيامبران نيز چنين است. »(10)
علامه حلي در کتاب انوار الملکوت مي فرمايد: « معجزه کاري است خارق العاده و همراه با تحدي، و خارق العاده بودنش براي اين است که از ساير کارهاي مانند سحر و شعبده شناخته شود، زيرا سحر و شعبده گرچه بر اکثر مردم مخفي است اما خارق عادت نيست و اين که در معجزه علاوه بر خرق عادت بايد تحدي نيز باشد، براي اين است که معجزه از کرامات شناخته شود. »(11)
حکيم متبحر ملا محمد مهدي نراقي نيز مي گويد: « هر کس ادعاي نبوّت و يا امامت کرد و معجزه آورد، نبي يا امام است و هر کس ادعاي نبوّت و يا امامت نکرد و از او کاري شگفت زد، او صاحب کرامت است… فرق بين معجزه و سحر و شعبده اين است که سحر و شعبده از کارهاي معمولي و عادي است که علت آن بر بيشتر مردم مخفي است، بر خلاف معجزه که کار عادي نيست و علتي براي آن يافت نمي شود. »(12)
توضيح کلام ملامحمد مهدي نراقي
کارهايي که در نظام طبيعت عادي اند و عادت خدا بر جريان آن هاست دو نوع اند:
1. اموري که علت وقوع آن ها آشکار است. حال يا علت هاي زميني دارند، مانند اثر برخي غذاها يا دواها و تبديل نطفه به انسان و مانند اين ها و يا علت هاي آسماني دارند، مانند حرارتي که از خورشيد ساطع مي شود، يا تأثير دعايي خاص در زماني مخصوص يا نوشته اي خاص در وقت خاص که همه اين ها بنابر ناموس طبيعت و عادت الهي ساري و جاري است و بيشتر مردم نيز قادر به انجام آن مي باشند.
2. اموري که اسباب آن ها زميني يا آسماني است اما بر بيشتر مردم پنهان است مانند سحر و شعبده و طلسم و علم حيل و جادو که اين امور نيز قابل يادگيري است و هر کس اين علوم را ياد بگيرد مي تواند به ديگران نيز بياموزد؛ ولي معجزه چنين نيست، مانند شق القمر که يک عطيه الهي است که خداوند به دست هر کس اراده فرمايد انجام مي گردد؛ بنابراين معجزه گر نمي تواند معجزه را به ديگران بياموزد، زيرا تنها علت وقوع معجزه اراده الهي است. پس معجزه قابل تعليم نيست و يک امر خلاف عادت است.
سحر و کهانت (13) و شعبده نيز خارق العاده نيستند، بلکه کارهايي هستند که علت آن ها بر بيشتر مردم مخفي است.
بنابراين تفاوت بين معجزه و جادو و شعبده با اندک دقتي روشن مي شود و از همين روست که ساحران زودتر از ديگران معجزه را تشخيص مي دهند و اولين کساني که به موسي (عليه السلام) ايمان آوردند جادوگران بودند. البته از آن جا که اين تفاوت براي مردم ساده دل مخفي و شبهه ناک است، ايشان بايد به صاحبان معرفت و دانش رجوع کنند تا نور حقيقت در دل آن ها نيز بتابد.
يکي ديگر از تفاوت هاي معجزه و سحر و جادو اين است که اگر در هر زمان و مکاني از صاحب معجزه، براي اتمام حجت درخواست معجزه شود، او بر آن تواناست. البته پر واضح است که درخواست معجزه نبايد به انگيزه عناد و لجبازي با حجت خدا باشد، مانند آنچه عده اي از مشرکانِ معاند و لجوج از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و ساير انبياي بزرگ خدا مي طلبيدند. اما ساحر تنها برخي کارها را مي تواند انجام دهد و از انجام دادن ساير کارهاي شگفت عاجز است و هيچ ساحري نيست که هر کاري از او بخواهند، انجام دهد.
بنابر اشاره گفته شد معجزه خرق عادتي است که مدعي نبوّت يا امامت براي اثبات ادعايش آشکار مي سازد و معجزات انبيا تا روز قيامت، توسط ديگران قابل تکرار نخواهد بود؛ مثلاً معجزه صالح نبي که بيرون آوردن ناقه از کوه است. بشر با همه ي پيشرفت علمي نمي تواند اين کار را انجام دهد. هم چنين تبديل عصاي موسي (عليه السلام) به اژدها و بلعيدن لوازم جادوگران، يا زنده نمودن مردگان يا بينا کردن کور مادرزاد و شفاي بيماران توسط حضرت عيسي (عليه السلام) و يا دو نيم کردن ماه و نزول قرآن کريم بر پيامبر اعظم اسلام. (صلي الله عليه و آله و سلم)
براي روشن معناي معجزه، بايد کارهاي خارق العاده بازشناخته شود و معلوم شود کرامت هاي اولياي الهي معجزه نيستند، زيرا آن ها خود ادعايي ندارند و اگر هم ادعاي باطلي مي نمودند، خداوند اين کرامات را بدان ها اعطا نمي فرمود و اين يک سنت الهي است تا حجتش بر مردمان تمام گردد.
علامه ي طباطبايي (قدس سره) در تفسير الميزان در مورد قدرت انبيا و اوليا مي فرمايد: « مردم به دليل گرفتاري به عالم ماده و طبيعت و توجه به احکام و قوانين آن و سنت هاي اجتماعي و انسي که با کثرت و جدايي دارند، نسبت به بزرگي و هيمنه خداوند در غفلت اند و او را به آنچه در عالم ماده با آن مأنوس شده اند قياس مي کنند؛ لذا جايگاه خدا در نزد مردم مانند يکي از حکام قدرتمند در برابر رعيتش بيش نيست… ».
اما برهان هاي حتمي و يقيني همه اين گمان ها را باطل مي کنند، زيرا همه موجوداتِ ممکن در ذات وجودشان و آثار وجودي شان در فقر و نيازند و هر موجودي که در اصل وجودش به خداوند تعالي نيازمند باشد، محال است که از او مستقل و جدا گردد، زيرا استقلال هر موجودي چه در وجودش و چه در يکي از آثار وجودي اش به هر صورتي که باشد، به معناي استقلال و استغناي از خدا در همان جهت است و اين محال است. پس هر موجود ممکني چه در ذات و چه در آثار ذاتش مستقل نيست و خداوند سبحان تنها موجودي است که در ذات وجودش، مستقل است و به هيچ چيز نياز ندارد و هيچ کمال وجودي از او دور نيست، مانند حيات و قدرت و علم، و هيچ چيزي نمي تواند ذات او را محدود نمايد؛ بنابراين موجودات ممکن هر گونه وجود و حيات و قدرت و علمي که دارند همه به او تعلق دارد و به هيچ وجه مستقل از ذات او نيستند و فرقي بين کم و زياد وجود ندارد. اين از جهت عقل و دليل عقلي، اما دليل هاي نقلي کتاب الهي گرچه درباره اختصاص بعضي از صفات و افعال به خداوند متعال گوياست، اما اين قبيل آيات به وسيله آيات ديگر تفسير مي شوند:
(عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ )؛(14)
داناى نهان اوست، و هيچ کس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد.
(قُلْ يَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ )؛(15)
بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده [ روح ] شما را مي گيرد.
(وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَکُونُ طَيْراً بِإِذْنِي)؛(16)
و هنگامي که به فرمان من، از گل چيزي به صورت پرنده ساختي و در آن دميدي و به فرمان من پرنده اي شد.
وقتي اين آيات را در کنار ساير آيات مربوط بگذاريم شکي باقي نمي ماند که برخي آيات که نفي اين اعمال مي کنند، استقلال شخص در عمل خارق العاده را نفي مي کنند و آياتي که امکان وقوع بعضي خوارق را در مورد غير خدا اثبات مي کنند، منظورشان اثبات اين امر به صورت غيرمستقل و تبعيه است. پس اگر در مورد شخصي علم مکنوني يا قدرت غيبي ثابت شد، مراد علمي است که بدون فکر و انديشه و يا قدرتي است که از راهي غير معمول حاصل شده است، مانند انبياء و يا اولياي الهي، در عين حال اصالت و استقلال آن مراد الهي در علم يا قدرت منتفي شده است و هر چيزي که از آن بزرگواران بروز کرده به واسطه خداوند و افاضه وجودش بوده است و هر کسي که چيزي را به صورت مستقل و اصيل به بزرگي نسبت دهد، اگر چه آن را مستند به خداوند و فيض رحمتش نمايد، خالي از غلو نيست و مشمول آياتي نظير آيه ي زير مي شود:
(لاَ تَغْلُوا فِي دِينِکُمْ وَ لاَ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ)؛
در دينتان غلو نکنيد و به خداوند به غير از حقيقت نسبت ندهيد.
علامه طباطبايي در ذيل آيه ي 102 سوره بقره مي فرمايد: « سياق اين آيه در مورد يکي ديگر از کارهاي يهود يعني رواج سحر و جادو در ميان آنان است که يهود اين مسئله را به داستان هايي معروف ربط مي دهند… يهود معارف الهي را دست خوش تغيير و تحريف مي کرده اند. حتي رويدادهاي تاريخي نيز از تحريف و تغيير آنان مصون نمي مانده است و اين روش حتي به معارف الهي نيز راه يافته بود که با توجه به منافع دنيوي شان آن ها را دگرگون مي کردند و چنان چه از آيه معلوم مي شود، يهود اهل سحر و جادو بوده اند و آن را به سليمان نبي منسوب مي کردند و گمان مي کردند که سليمان (عليه السلام) پادشاهي بوده که همه موجودات جني و انسي و وحوش و پرندگان در تسخيرش بوده اند و اعمالي غريب و خارق العاده انجام مي داده، بنابراين برخي يهوديان سحر و جادو را به او نسبت مي دادند و برخي ديگر به هاروت و ماروت دو فرشته اي که در بابل نزول کرده بودند.
قرآن کريم با قاطعيت ساحر بودن سليمان (عليه السلام) را رد مي کند، زيرا سحر، کفر به خداوند و تصرف در تکوينات عالم برخلاف نظم الهي است و سليمان پيامبر معصوم خدا چگونه مي تواند کافر باشد؟ خداوند مي فرمايد:
(وَ مَا کَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لکِنَّ الشَّيَاطِينَ کَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ )؛(17)
سليمان كفر نورزيد و اين شياطين بودند که کافر شدند و به مردم سحر آموزش دادند.
(وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ)؛(18)
و مسلماً مي دانستند هر کسي خريدار اين گونه متاع باشد در آخرت بهره اي نخواهد داشت.
و ساحت حضرت سليمان (عليه السلام) والاتر و منزه تر از اين است که به او نسبت سحر يا کفر داده شود و خداوند در چندين سوره مکي که قبل از اين سوره نازل شده از سليمان با عظمت ياد کرده است… سليمان عبد صالح خدا و پيامبر اوست که علم و حکمتي خدادادي به او عنايت شده است و پادشاهي او بي نظير است و ساحر نيست و قصه سحر او از داستان هاي خرافي و اساطيري است که شياطين اختراع کرده اند و بر دوستانشان چنين القا نموده اند و براي گمراه نمودن مردمان به آموزش سحر و جادوگري کافر شدند که قرآن کريم در مورد دو فرشته بابل يعني هاروت و ماروت به شدت منکر مي شود. البته اين فتنه و امتحاني الهي بود که بر قلوب بني آدم الهام شد و اين دو فرشته، اگر چه سحر و جادو ياد مي دادند اما در حين آموزش مي گفتند که ما امتحان و فتنه مي باشيم مواظب باشيد يا به کارگيري سحر در غير موردش ( مثل ابطال سحر و آگاهي يافتن از نقشه هاي ظالمان ) کافر نشويد و مردم به رغم هشدارهاي دو فرشته، در راه فساد و تصرف در عالم طبيعت به ديگران آموزش مي دادند… عقل شکي ندارد که سحر بدترين منابع فساد در جامعه انساني است. »(19)
تفسيرهاي عياشي و قمي ذيل آيه کريمه ي: ( وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْکِ سُلَيْمَانَ ) از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کنند: « هم زمان با فوت سليمان نبي، شيطان سحر را پايه گذارد و آن را به صورت کتابي درآورد و روي جلدش نوشت اين کتاب آصف بن برخياست براي ملک سليمان بن داود که در آن دخاير علوم پنهاني وجود دارد. پس هر کس فلان چيز را مي خواهد چنين عمل کند و هر کس فلان چيز را مي خواهد… و کتاب را زير تخت سليمان دفن و پنهان نمود، پس از پيدا شدن آن، کافران گفتند: سليمان به وسيله اين ها ( سحر و جادو ) بر ما حکومت مي کرد و مؤمنان گفتند: نه چنين نبود بلکه او بنده خدا و نبي اوست، لذا خداوند ( جل ذکره ) فرمود: (وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْکِ سُلَيْمَانَ ).
اين که در روايت مذکور پايه گذاري سحر به ابليس نسبت داده شده است، منافاتي با استناد آن به ديگر شياطين جني و انسي ندارد، زيرا ابليس لعين اصل همه بدي ها و شرهاست و هم اوست که به وسيله وسوسه، شرّ و بدي را به پيروانش القا مي کند و چنين مضموني در روايات بسيار زياد است.
علامه طباطبايي در ادامه به عنوان « بحث فلسفي » مي فرمايد: « در وقوع مسائل خارق العاده هيچ ترديدي وجود ندارد و کمتر کسي پيدا مي شود که لااقل برخي مسائل غير طبيعي را نديده و يا نشنيده باشد. البته بسياري از اين کارها، داراي اسبابي طبيعي وعادي مي باشند که با تمرين و ممارست طولاني حاصل شده اند، مانند خوردن سموم و يا حمل بارهاي سنگين و راه رفتن روي طناب از نقاط مرتفع و … و بسياري از اين کارها علت هايي دارند که بر مردم عادي پنهان است مانند کسي که داخل آتش مي گردد و هيچ آسيبي نمي بيند به علت ماليدن روغن مخصوصي به بدن، و يا چيزي مي نويسد که خط آن معلوم نيست، مگر براي شخصي مخصوص، که در واقع به وسيله جوهر يا مايعي نامرئي نوشته شده که وقتي روي آتش گرفته شود معلوم مي گردد.
هم چنين بسياري از اين کارها با حرکات بسيار سريع انحام مي شود که به دليل سرعت بالا، انسان قادر به رؤيت آن نيست و گرنه کاملاً طبيعي و عادي است، مانند شعبده بازي، که همه اين کارها داراي اسبابي عادي اما پنهان از حواس ما مي باشند يا براي ما مقدور نيستند. البته برخي از کارهاي خارق العاده را نمي توان با اسباب طبيعي و عادي تحليل کرد و مانند خبرهاي غيبي خصوصاً پيش گويي و يا ايجاد حب و بغض و گره گشودن يا گره در کار نهادن، و خواب نمودن و احضار ارواح و يا حرکت دادن اشياء و اين کارهاي عجيب مرتاضان که قابل انکار نيست و خود ما بعضي از اين امور را مشاهده کرديم و يا از ديگران شنيده ايم و امروزه اشخاصي در هند و ايران و غرب انواع اين کارهاي خارق العاده را انجام مي دهند.
با تأمل و دقت در اين کارها در مي يابيم همه اين ها به قوه اراده و اعتقاد راسخ شخص در تأثير در تکوينيات، مربوط است. اراده تابع علم و اذعان قبلي است. پس گاهي اراده خود به خود حاصل مي شود و گاهي با وجود شرايطي خاص، مانند نوشتن چيزي با قلمي مخصوص در مکاني خاص براي حب يا بغض، به دست مي آيد و يا آينه گرفتن مقابل صورت کودکي خاص موقع احضار روح يا خواندن وردي مخصوص و …که همه موجب تقويت اراده شخص مي گردد. علم اگر علمي قطعي باشد به شخص اين امکان را مي دهد که هر چه را بدان قطع دارد به وسيله حواس مشاهده کند.
وقتي شما هم به خود تلقين کنيد که فلان شيء يا فلان شخص نزد شما حاضر است آن را به وسيله حواس مشاهده خواهيد نمود و تخيل بدان جا مي رسد که هيچ شکي در وجودش نمي کنيد و اصلاً به عدم آن شيء يا شخص ملتفت نمي شويد و به چيزي ديگر توجه نداريد و آن را رو به روي خود مي يابيد. اين روش در معالجه بعضي از بيماري هاي مهلک به کار برده مي شود که صحت بيمار، به او تلقين مي شود؛ بنابراين اگر اراده قوي شود مي تواند در ساير اشخاص نيز تأثيرگذار باشد، حال يا بدون شرايط خاص يا با فراهم آوردن شرايطي مخصوص.
از آنچه گذشت روشن مي شود: اول: علت تأثير، در واقع حصول يک علم جازم و قطعي است که البته لازم نيست که در خارج واقعيت هم داشته باشد، مانند اعتقاد اصحاب تسخير ارواح اجرام فلکي و ستارگان. و شايد تسخير ملائکه و شياطين هم از همين قبيل باشد که به وسيله برخي دعاها و وردها اسامي آن ها را استخراج مي کنند و آن ها را به روشي مخصوص مي طلبند و هم چنين در احضار ارواح که دليلي بر حضور روح نزد کسي که احضار روح مي کند وجود ندارد، مگر در خيالات و حواس و نه در خارج، و الا اگر روح در خارج حاضر مي شد بايد همه آن را رؤيت مي کردند.
دوم: کساني که چنين اراده هاي قوي و تأثيرگذار دارند يا بر قوه نفساني و ثبات شخصيتي خويشتن تکيه و اعتماد مي نمايند، مانند اکثر مرتاضان که در اين صورت قدرت تأثيرگذاري محدودي پيدا مي کنند و يا محل اعتماد و تکيه گاه خداوند است، مانند انبيا و اولياي الهي و عارفان بالله که هيچ اراده اي غير از اراده و خواسته پروردگارشان نمي طلبند که چنين اراده اي، استقلالي براي خود فرض نمي کند و به هيچ رنگِ نفساني در نمي آيد و به هيچ کس غير از خداوند اتکايي ندارد. چنين اراده اي الهي و نامحدود است که اگر در مقام تحدي باشد، مانند اکثر خوارقي که از پيامبران الهي نقل شده است، معجزه ناميده مي شود و اگر در مقام تحدي نباشد کرامت است و اگر در اثر دعا باشد استجابت دعاست. و در قسمت اول (غير الهي) اگر به خبر يا کمک از جن يا ارواح باشد کهانت ناميده مي شود و اگر به دعا باشد سحر است.
سوم: چنانچه بيان شد انجام کارهاي خارق العاده بستگي به نيروي اراده دارد که داراي مراتب قوت و ضعف است و چه بسا برخي از اراده هاي قوي تر، اراده ضعيف را باطل کنند، مانند تقابل سحر و معجزه يا اين که بعضي از اراده ها در بعضي اشخاص قوي اثري نکنند که در خواب نمودن و احضار ديده شده است.(20)
علامه طباطبايي در بحث علمي مي فرمايد: « دانش هايي که در مورد تأثيرات عجيب صحبت نموده اند بسيار زيادند و تقسيم بندي اين علوم به صورت کلي بسيار مشکل است که معروف ترين آن ها را نزد اهلش ذکر مي کنيم. يکي از اين دانش ها، علم شيمي است که در مورد ترکيب قواي ارادي با قواي مخصوص مادي براي دست يابي به تصرفات غريب در امور طبيعي است، مثل تصرف در خيال که بدان سحر عيون مي گويند که از بارزترين مصاديق سحر است و ديگري علم ليميا که در مورد کيفيت تأثيرات ارادي به سبب متصل شدن به ارواح قوي و بزرگ مثل ارواح موکله کواکب و ستارگان و حوادث و … به وسيله تسخير آن ها و وصل شدن بدان ها و ياري جستن از جنيان يا اسير کردنشان است و فن تسخيرات ناميده شده است.
علم ديگر هيمياست که در مورد ترکيب نيروهاي عالم عِلوي با عناصر عالم سفلي ( پايين ) براي دستيابي بر تأثيرات شگرف است که همان طلسمات مي باشد که کواکب عالم بالا و اوضاع آسماني با حوادث مادي مرتبط است. پس اگر اشکال سماوي مناسب با حادثه اي مثل مرگ فلان شخص يا به دنيا آمدن فلان، يا زنده ماندن فلان، با صورت مادي متناسب با آن ترکيب شود، نتيجه ي آن، حصول بر مراد است که اين معناي طلسم مي باشد.
و علم ريميا که درباره به خدمت گرفتن نيروهاي مادي براي حصول آثاري خارق العاده، که قابل درک با حواس اند، مي باشد. مانند شعبده بازي. اين فنون چهارگانه با فن پنجمي که کيمياست و از چگونگي تبديل برخي عناصر به عناصر ديگر سخن مي گويد، « علوم خمسه خفيه » ناميده شده است.
شيخ بهائي آورده است که بهترين کتابي که در اين فنون نوشته شده کتابي است که در شهر هرات ديده ام و نامش کله سر است که اسم آن از ابتداي اسم اين علوم پنج گانه ( کيميا، ليميا، هيميا، سيميا، و ريميا ) ترکيب شده است.
از ديگر کتاب هاي معتبر در اين علوم خلاصه کتاب بلينس و رسائل خسروشاهي و ذخيره اسکندريه و سر مکتوم رازي و تسخيرات سکاکي و اعمال کواکب سبعه حکيم طمطم هندي است.
يکي ديگر از اين علوم، علم اعداد و اوفاق است که در مورد ارتباط اعداد و حروف با مطالب، و ارتباط اعداد يا حروف با مطلوب در جدول هاي سه تايي يا چهارتايي يا غير آن به ترتيب مخصوص آمده است و هم چنين علم خافيه که تکسير حروف مطلوب ( آنچه شخص آرزوي آن را دارد ) يا مناسب مطلوب از اسما و استخراج اسماي ملائکه و شياطين موکل مطلوب ( مرتبط با آن آرزو) و دعانويس براي حصول آرزوست. از کتاب هاي معتبر اين علم کتاب شيخ ابوالعباس توني و کتاب سيد حسين اخلاطي و … است. از جمله فنوني که امروزه مرسوم گرديده هيپنوتيزم و احضار ارواح است که همان طور که گذشت از تأثير اراده و تصرف در خيالات به دست مي آيد که کتاب هاي زيادي در مورد آن تأليف شده است. »(21)
غرض اصلي از نقل اين مطلب طولاني اين است که بسياري از علوم غريبه که ظاهراً خارق العاده نيز هستند، در واقع براي کسي که آن ها را ياد گرفته و ممارست و رياضت داشته که باعث تقويت روح و تأثير آن شده، کاملاً عادي است و اسباب آن نيز عادي مي باشد، اگر چه براي بيشتر مردم مخفي است و انسان ناآگاه توهم مي کند که معجزه يا کرامتي به وسيله فاعل اين اعمال رخ داده است.
در حال حاضر نيز دانشگاه ها و مراکز متعدد علمي مرتبط با اين قبيل علوم مثل خواب مغناطيسي ( هيپنوتيزم ) و علم تسخير و احضار ارواح و آگاهي و خبردهي به مسائل آينده تأسيس شده است که با اندک مراجعه اي به مجله هاي دوره اي که از سوي دانشگاه ها و مراکز علمي منتشر مي شود، روشن مي گردد.
در پايان اين فصل کلامي از مرحوم آية الله العظمي خوئي (قدس سره) در مورد اعجاز و فرق آن با سحر و شعبده و نظاير آن بيان مي گردد. ايشان در البيان في تفسير القرآن مي فرمايد: « معجزه در اصطلاح اين است که شخصي ادعاي منصبي از مناصب الهي نمايد و به وسيله آن يکي از نواميس و قوانين طبيعت را نقض کند که ديگران از چنين کاري عاجز باشند و اين عمل شاهدي براي راستي ادعايش باشد. »(22)
البته اين عموميتي که ايشان در تعريف به کار بردند که هر منصب الهي باشد انحصاري در مدعي نبوّت و امامت ندارد، بلکه شامل نواب و سفراي امام معصوم (عليه السلام) نيز مي شود، چنان که شيخ مفيد در کتاب اوائل المقالات بدان تصريح کرده، مي فرمايد: « به نظر من ظهور معجزات امکان دارد و هيچ مانعي چه عقلي و چه در کتاب و سنت نمي يابيم… ».(23)
مرحوم آية الله العظمي خوئي در ادامه مي فرمايد: « البته معجزه اي مي تواند شاهد بر راستي شخص مدعي باشد که در ادعايش امکان صدقه وجود داشته باشد؛ اما اگر ادعايي کرده باشد که به حکم عقل يا نقلِ قطعي از پيامبر يا امام معصوم (عليهم السلام)، محال باشد ديگر چنين ادعايي قابل قبول نيست و عمل او معجزه نيست اگر چه کسي هم نتواند کار او را تکرار کند؛ مثلاً اگر کسي ادعاي الوهيت کند، چنين ادعايي به حکم براهين عقلي محال است و يا اگر شخصي بعد از نبي اسلام ادعاي نبوّت کند، چنين ادعايي نيز قطعاً دروغ است، زيرا طبق روايات نبوي و ائمه ي معصومين (عليهم السلام) آن حضرت آخرين پيامبران است. پس اگر ادعايي به طور قطعي باطل باشد به هيچ صورتي نمي توان آن را ثابت کرد و بر خداوند نيز لازم نيست که چنين چيزي را که عقل يا نقل قطعي حکم به بطلان آن مي کنند ابطال نمايد. »(24)
در واقع وقتي دليل هاي قطعي عقلي و نقلي حکم به بطلان چنين ادعاهايي گزافي بنمايند براي ما روشن مي شود که امر خارق العاه اي از جانب خداوند رخ نداده است، بلکه کاري که صورت گرفته، ظاهري خارق العاده دارد وگرنه چه بسا کساني که بر اسباب آن مطلع و آگاهند بتوانند مانند آن را انجام دهند.
آية الله خوئي (قدس سره) در ادامه مي فرمايد: « سحر و شعبده و يا بعضي از علوم غريبه و يا علوم نظري دقيق، اگر چه ديگران از انجام آن عاجز باشند، معجزه ي مصطلح نمي باشد و بر خداوند ابطال آن لازم نيست، زيرا داراي اسباب طبيعي است. پس اگر کسي به واسطه اين اعمال بخواهد يک مقام معنوي و منصب الهي براي خود ادعا نمايد، مورد قبول نيست و بسياري از علوم نظري که نزد دانشمندان، تابع قوانين روشني است که به وسيله آن به نتايجي هم مي رسند، مانند مسائل دقيق علم پزشکي، اگر چه بر عموم مردم مخفي است، بر خداوند زشت و قبيح نيست که فقط عده کمي از آن آگاه باشند و دقايق آن را درک کنند. بلکه بر خداوند قبيح است که شخصي دروغ گو قادر به انجام معجزه باشد و مردمان را در جهل فرو بَرد و از راه هدايت گمراه نمايد. »(25)
بنابراين بعد از روشن شدن مواردي که بر خداوند ابطال آن لازم نيست، اگر شخص ساده ذهني به موردي برخورد که خداوند آن را باطل نفرموده، معجزه نمي باشد، بلکه بايد به اشخاص خبره و آگاه رجوع نمايد، چنان که علامه نراقي نيز بدان اشاره کرده است.(26)
بدون شک منصب سفارت الهي از مقاماتي است که بسياري بدان رغبت دارند و مدعيان دروغين آن زيادند که اين خود، موجب اشتباه بين راست گو و دروغ گو و گمراه کننده با هدايتگر است. پس بايد مدعي سفارت الهي شواهد و دلايلي واضح و روشن بر صداقت در ادعايش نمايان سازد و نبايد اين شواهد کارهايي عادي و معمول باشد که ديگران هم بتواند نظير آن را بياورند، بکله بايد منحصر به کارهايي باشد که قوانين طبيعت را بشکند و خارق عادت باشد.
معجزات به اين دليل راست گويي مدعي را ثابت مي کنند که در آن ها قوانين طبيعت بر هم مي خورد و محال است که بدون عنايت و لطف الهي کسي بر انجام آن موفق گردد. پس اگر مدعيان دروغينِ نبوّت قادر به معجزه باشند، موجب گمراهي مردم مي شوند و بر حکيم متعال چنين چيزي محال است؛ خداوند نيز در کتاب کريمش بدان اشاره کرده، مي فرمايد:
(وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ)؛(27)
اگر او سخني دروغ بر ما مي بست، ما او را با قدرت مي گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مي کرديم.
پي نوشت ها :
1.علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج11، ص 70
2.همان
3.خواجه نصيرالدين طوسي، تجريد الاعتقاد، ص 350
4.علامه حلي، شرح تجريد الاعتقاد، ص 350
5.خواجه نصيرالدين طوسي، همان، ص 351
6. علّامه حلي، همان.
7.خواجه نصيرالدين طوسي، همان
8.علامه حلي، شرح تجريد الاعتقاد، ص 351
9.از بزرگترين فقهاي شيعه و مؤلف کتاب قوانين الاصول در علم اصول و جامع الشتات و غنائم الايام در فقه.
10.ميرزاي قمي، رساله في اصول الدين
11.علامه حلي، انوار الملوک، ص 184
12.ملامحمد مهدي نراقي، انيس الموحدين، ص 10
13.کهانت، پيش گويي و آينده نگري توسط اجنه نزديک به جادوگري است.
14.جن، آيه ي 26
15.سجده، آيه ي 11
16.مائده، آيه ي 110
17. بقره، آيه ي 102
18. بقره، آيه ي 102
19.علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 235
20.همان، ص 244
21.همان
22.همو، البيان في تفسير القرآن، ص 33
23.شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 80
24.سيد ابوالقاسم خوئي، همان
25.همان، ص 34
26.ملا محمد مهدي نراقي، انيس الموحدين، ص12
27.حاقه، آيات 44-46
منبع مقاله :
سند، شيخ محمد؛ (1391) نيابت امام زمان (عج) در دوران غيبت، ترجمه احمد خوانساري، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول