تفسیرى از « روح » (2)
۱- وحى،
تفسیرى از « روح » (2)
۶. نگاهى به معناى روح در تفاسیر
تفاسیر در ارایه تفسیر از روح عمدتا از سه مشکل دارند;
۱- تشتت آراء
۲- عدم انتخاب راى
۳- عدم استدلال بر راى انتخابى.
۶.۱.پراکندگى آراء و عدم انسجام در تحلیل
صرف نظر از اشتراک نظر مفسران در پارهاى موارد مثل روح الامین در مورد جبرئیل یا آیه «نفخت فیه من روحى» در مورد انسان، در سایر موارد دچار پراکندگى آراء هستند.به طور مثال در مورد «روح» در آیات سوره اسراء، قدر، نبا و معارج تفسیرهاى زیر ارایه شده است:
۱- وحى،
۲- قرآن،
۳- جبرئیل،
۴- عیسى،
۵- مخلوقى بزرگتر از فرشتگان،
۶- مخلوقى شبیه انسان،
۷- فرشتهاى بزرگ (با اوصافى عجیب و غریب)،
۸- فرشتگان محافظ،
۹- فرشته موکل ارواح،
۱۰- فرشتهاى که ارواح را به اجسام وارد مىکند،
۱۱- ارواح بنى آدم،
۱۲- ارواح مؤمنان،
۱۳- بنى آدم،
۱۴- نفس انسان،
۱۵- فرشتگان بزرگ. (۴۲)
مستند اکثر این اقوال تفسیرى، قول تابعین و تنى چند از صحابه است و به پیامبر صلى الله علیه وآله یا معصوم نمىرسد.اغلب مفسران تنها به نقل این آراء متشتت و متضاد پرداختهاند و نتوانستهاند تفسیرى از روح ارایه دهند که با تمام موارد کاربرد این واژه در قرآن سازگار باشد.برخى حتى در موارد مشابه، تفاسیر متفاوتى ارایه دادهاند.به طور مثال، زمخشرى در آیه «تعرج الملائکه و الروح فى یوم…» روح را جبرئیل و در «یوم یقوم الروح و الملائکه» به مخلوقى عظیمتر از فرشتگان تفسیر کرده است. (۴۳)
۶.۲.عدم انتخاب راى مفسران
در بسیارى از موارد به بیان آراء مختلف و گاه متضاد بسنده کرده، رایى را بر نگزیدهاند. (۴۴)
۶.۳.عدم استدلال بر راى انتخابى
مفسران در پارهاى از موارد که از میان آراء ارایه شده، رایى را انتخاب کردهاند، انتخابشان را مستند به دلیلى قانع کننده نکردهاند، به طور مثال، طبرى در ذیل آیه ۸۷ بقره، پس از نقل سه قول، قول اول (تفسیر روح القدس به جبرئیل) را اولى به صواب مىداند در حالى که طبق بیان خودش، این قول متکى به راى سدى، ضحاک و قتاده است که از تابعانند و قول تابعان، بویژه در موارد اختلافى، اعتبار ندارد.
برخى دیگر از مفسران، «روح» را در آیه «ینزل الملائکه بالروح…» و نیز آیه «تنزل الملائکه و الروح…» به جبرئیل تفسیر کرده، دلیل آن را توصیف جبرئیل به روح الامین در آیه «نزل به الروح الامین…» دانستهاند. (۴۵)
این دلیل در غایت ضعف است، زیرا به صرف اینکه جبرئیل در پارهاى موارد به عنوان روحالامین یا روح القدس معرفى شده، نمىتوان گفت که در همه موارد مراد از روح، جبرئیل است! چرا که در این صورت باید قایل شویم که جبرئیل با عیسى علیه السلام یک فرد است، زیرا خداوند در آیه «…و کلمته القاها الى مریم و روح منه» عیسى علیه السلام را روح نامیده است.
۷. استوارترین نظریه در تفسیر «روح»
به نظر نگارنده، علامه سیدمحمدحسین طباطبایى در تفسیر المیزان، استوارترین و منسجمترین نظریه را در مورد روح ارایه کردهاند که خلاصه آن را در پى مىآوریم:
۷.۱.معناى روح
علامه مىنویسد: مردم چه در گذشته و چه در حال، با همه اختلاف شدیدى که در باره حقیقت روح دارند، در این معنا هیچ اختلافى ندارند که از کلمه روح یک معنا مىفهمند و آن عبارت است از چیزى که مایه حیات است; حیاتى که عامل شعور و اراده است.و در قرآن نیز همین معنا مراد است. (۴۶)
روح از نظر ایشان «کلمه حیات است که خداوند به اشیاء القا مىکند و آنها را با مشیتخود زنده مىسازد» . (۴۷)
۷.۲.حقیقت روح
علامه مىنویسد: «آنچه از کلام خداوند بدست مىآید این است که روح مخلوقى از مخلوقات خداوند است و حقیقت واحدى است که داراى مراتب و درجات مختلف است; درجهاى از آن در حیوان و انسانهاى غیر مؤمن است، درجهاى از آن در انسانهاى مؤمن است، درجهاى از آن روحى است که با آن، انبیا و رسولان تایید مىشوند» . (۴۸)
۷.۳.مصادیق روح در قرآن و ارتباط بین آنها
نباید پنداشت که چون روح حقیقت واحد است پس مصداق واحد دارد، بلکه روح مانند «نور» حقیقت واحد داراى مراتب است، لذا مىتواند در عین وحدت، مصداقهاى مختلف داشته باشد.علامه طباطبایى ضمن اذعان به اینکه روح در قرآن در موارد مختلف و مصادیق متفاوت به کار رفته و همه جا به یک معنا نیست، (۴۹) معتقد است در همه موارد به معناى حقیقى به کار رفته است.از کلام ایشان استفاده مىشود که به طور کلى دو نوع مصداق براى روح قایل است; روح مطلق و روح مقید.روح مقید نیز داراى مصادیقى است مانند روح انسان، روح فرشته و…
توضیح آنکه، آیات روح را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد; یکى آیاتى که روح در آنها به طور مطلق آمده است مانند «یوم یقوم الروح و الملائکه» ، «تنزل الملائکه و الروح» و «تعرج الملائکه و الروح…» و دیگرى آیاتى که در آنها روح به صورت مقید و مضاف آمده است مانند «روح الامین» ، «روح القدس» ، «روحى» ، «روحنا» ، «روح منه» ایشان در مورد آیات دسته اول مىفرماید: «از این آیات اجمالا فهیمده مىشود که روح موجودى مستقل، داراى حیات و علم و قدرت است و از نوع صفات و احوال قائم به اشیاء نیست» . (۵۰)
این روح غیر از ملائکه است. (۵۱) و اما در مورد دسته دوم باید گفت که در آن موارد، مرتبهاى از روح در انسان یا فرشته بوجود مىآید که آن نیز حقیقتى است وجودى و منشا آثار، اما باید توجه داشت که مطلق غیر از مقید است. (۵۲)
علامه نسبتبین روح مقید و روح مطلق را نسبت «افاضه به مفیض» و سایه به صاحب سایه مىداند. (۵۳) ایشان تصریح مىکنند که روح موجود در نباتات، روح دمیده شده در انسان، روح تایید کننده مؤمن، روح تایید کننده پیامبران، روح متعلق به فرشتگان همگى از افاضههاى روح مطلق است. (۵۴)
باید توجه داشت که هر مرتبهاى از روح داراى آثارى متفاوت با مرتبه دیگر است، علامه در تفسیر آیه «و ایدهم بروح منه» مىنویسد: «ظاهر آیه این معنا را افاده مىکند که در مؤمنین به غیر از روح بشریت که در مؤمن و کافر هست، روحى دیگر وجود دارد که از آن حیاتى دیگر ناشى مىشود و قدرتى و شعورى جدید مىآورد و به همین معناست که آیه «او من کان میتا فاحییناه..» . (۵۵) و نیز آیه «من عمل صالحا…فلنحیینه حیوه طیبه» (۵۶) به آن اشاره دارد» . (۵۷)
شایان ذکر است که در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است که: «ان روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها; روح مؤمن به روح خدا پیوستهتر است از پیوستگى پرتو آفتاب به خورشید» . (۵۸)
روح الهى مىتواند چنان در انسان تجلى یابد که او با دم خود مردهاى را زنده کند و هیکل گلین پرندهاى را به پرنده واقعى تبدیل کند.در میان پیامبران الهى، عیسى علیه السلام ارتباط خاصى با روح مطلق داشته است.علامه طباطبایى در این باره مىنویسد: «تایید به روح القدس اختصاص به عیسى بن مریم علیه السلام ندارد، بلکه بین همه رسولان مشترک است و لیکن در خصوص عیسى علیه السلام به نحوى خاص است، چون تمامى آیات بینات آنجناب از قبیل زنده کردن مرده با دمیدن، مرغ آفریدن، بهبودى دادن به پیسى و کورى و از غیب خبر دادن، امورى بوده که متکى بر حیات و ترشحى از روح است» (۵۹) و «ظاهرا همین تایید به روح القدس بوده که مسیح را براى سخن گفتن با مردم در گهواره آماده ساخته است» . (۶۰)
۷.۴.ارتباط روح با جبرئیل و وحى
علامه طباطبایى کاربرد روح در آیاتى مانند «اوحینا الیک روحا من امرنا» ، «ینزل الملائکه بالروح» و «یلقى الروح على من یشاء من عباده» را مجازى نمىداند. ایشان در ذیل آیه ۲ سوره نحل مىنویسد: «کسانى که گفتهاند روح در آیه به معناى وحى استیا به معناى قرآن است و یا به معناى نبوت است، از نظر نتیجه، خالى از وجه نیست، یعنى نتیجه نزول ملائکه و القاى روح در پیامبر، وحى و نبوت است، اما اگر مرادش این است که وحى و نبوت به اشتراک لفظى یا به مجاز، «روح» نامیده شده (با این توجیه که وحى و قرآن دلها را زنده مىکند همان طور که حیات بدنها به روح است) این نظر صحیح نیست، براى اینکه ما مکرر گفتهایم طریق تشخیص مصادیق کلمات قرآنى، رجوع به سایر موارد قرآن است، مواردى که صلاحیت تفسیر دارند، نه رجوع به عرف و آنچه عرف مصادیق الفاظ مىداند» . (۶۱)
از نظر ایشان القاى روح به پیامبران به معناى ایجاد نحوهاى از وجود متعالى است، به عبارت دیگر، در جریان القاى روح، روح پیامبر با درجهاى اعلى از روح الهى اتحاد پیدا مىکند.این اتحاد با روح قدسى است که زمینه تعلیم وحى را فراهم مىکند.در این باره مىفرماید: «خداوند فرشتگان را نازل مىکند تا روح را بر قلب پیامبر صلى الله علیه وآله القا کند تا بدین وسیله معارف الهى بر او افاضه شود» . (۶۲) اما اینکه خداوند در آیه ۵۲ شورى القاى روح را «ایحاء روح» نامیده (اوحینا الیک روحا…) دلیلش این است که روح کلمه حیات است، پس بر این مبنا مىتوان القاى کلمه حیات به قلب پیامبر صلى الله علیه وآله را وحى آن به پیامبر نامید. (۶۳)
از کلام علامه استفاده مىشود که ایشان فرایند نزول فرشتگان و القاى روح را این گونه تفسیر مىکنند که فرشتگان نیز صاحب روح هستند. (۶۴) آنها نازل مىشوند تا با روح قدسى خود، در جان پیامبر حیاتى دیگر ایجاد کنند تا مستعد پذیرش معارف الهى شود. (۶۵) وجه تسمیه جبرئیل به روح نیز به این است که او حامل روح الهى است. جبرئیل روح القدس را بر قلب پیامبر نازل مىکند و این روح نازل شده حامل قرآن است. (۶۶)
توضیح اینکه علامه معتقدند یکى از موارد افاضه روح مطلق، روحى است که در فرشتگان است.فرشتگان نیز همانند انسان مورد افاضه روح هستند.علت آنکه از این افاضه به نفخ روح تعبیر نشده، آن است که آنها با همه اختلافى که در قرب و بعد از پروردگار دارند، روح محضند و از کدورتهاى عالم ماده منزه هستند. (۶۷)
۷.۵.تقسیمبندى موارد روح در قرآن
از مجموع مباحثى که علامه در ذیل آیات مربوط به روح دارند مىتوان استفاده کرد که مراد از روح در آیات قرآن، یکى از موارد زیر است:
۱) روح مطلق که مبدء حیات است.روح در آیات سورههاى قدر، معارج و نبا از این قبیل است.
۲) روح مقید که در واقع مرتبهاى نازل شده از روح مطلق است که در موجودات اعم از نباتات، حیوانات، انسانها و فرشتگان ظهور و بروز مىیابد و مراتب هر یک با دیگرى فرق دارد، حتى در انسانها با مراتب مختلف تجلى مىیابد.روح در اکثر آیات ناظر به این مورد است.
۳) مطلق روح که امرى کلى است و منطبق بر هر دو نوع مصداق است.به نظر ایشان مراد از روح در آیه «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى» (۶۸) ، نه روح مطلق و نه روح مقید است و مصداق خاصى را در نظر ندارد، بلکه سؤال از حقیقت روح است که این حقیقت در همه مصادیق وجود دارد.ایشان مىفرماید: «ان السؤال انما عن حقیقه مطلق الروح الوارد فى کلامه سبحانه، و ان الجواب مشتمل على بیان حقیقه الروح و انه من سنخ الامر» (۶۹)
۸. نتیجه
با توجه به آنچه یاد شد، بر نکات ذیل به عنوان بخشى از نتایج این بحث تاکید مىکنیم.
الف – هم در قرآن و هم در تورات و انجیل از روح به عنوان موجودى که منشا حیات است نام برده شده است.حیاتى که ابتدایىترین مرحله آن در گیاهان و حیوانات و بالاترین و پاکیزهترین مرتبه آن در فرشتگان و بویژه فرشته وحى است تا جایى که «روح القدس» نام گرفته است.
ب – انسان از نظر حیات و آثار آن که شعور و قدرت است موجودى داراى مراتب است و با ایمان و عمل صالح مىتواند درجات حیات طیب را که نتیجه تایید روح است، یکى پس از دیگرى طى کند.مولانا این معنا را نیکو سروده است:
• از جمادى مردم و نامى شدم مردم از حیوانى و آدم شدم حمله دیگر بمیرم از بشر وز ملک هم بایدم جستن ز جو بار دیگر از ملک قربان شوم آنچ اندر وهم نآید آن شوم (۷۰)
• وز نما مردم ز حیوان سر زدم پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم تا بر آرم از ملایک پر و سر کل شىء هالک الا وجهه اندر وهم نآید آن شوم (۷۰) اندر وهم نآید آن شوم (۷۰)
ج – با تفسیر علامه طباطبایى از روح، پدیده وحى چهرهاى بسیار عمیقتر از آنچه که در کلام دیگر مفسران آمده پیدا مىکند.طبق این نظر، وحى صرفا آموزش الفاظ و معانى آیات نیست، بلکه آنچه در وحى اتفاق مىافتد نزول یک حقیقت وجودى متعالى به نام روح القدس بر قلب پیامبر است که وحى نیز از آثار این نزول است، از اینجاست که مىتوان نزول روح القدس بر قلب پیامبران را عاملى مهم در عصمت پیامبران قلمداد کرد.
والله اعلم بحقایق الامور
پی نوشتها:
۴۲) ر.ک.به تفاسیر طبرى، بیضاوى، کشاف، مجمع البیان، روح المعانى، ابنکثیر، برهان، نورالثقلین، المحرر الوجیز، تفسیر التحریر و التنویر و الدرالمنثور، ذیل آیات ۸۵ اسراء، ۴ از قدر، ۴ از معارج و ۳۸ از نبا.
۴۳) ر.ک.محمود زمخشرى، الکشاف، ذیل آیات۴ معارج و ۳۸ نبا.
۴۴) ر.ک.اسماعیلبنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیات ۸۵ اسراء و ۳۸ از نبا; عبداللهبنعمربیضاوى، انوار التنزیل و اسرار التاویل، ذیل آیه۴ معارج; محمدبن جریر طبرى، جامع البیان فى تاویل آى القرآن، ذیل آیات ۸۵ اسراء و ۲ از نحل و ۳۸ از نبا; فضلبنحسنطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ذیل آیات۸۵ اسراء و ۳۸ از نبا.
۴۵) محمود آلوسى، روحالمعانى، ذیل آیه ۲ از نحل.
۴۶) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۱۷، ذیل آیه۲ نحل، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۲ش.
۴۷) همان، ج۱۲، ص۲۱۸، ذیل آیه ۲ نحل.
۴۸) همان، ج۱۲، ص۲۱۹، ذیل آیه ۲ نحل.
۴۹) ر.ک.همان، ج۱۳، ص۲۰۹، ذیل آیه ۸۵ اسراء.
۵۰) همان، ج۱۲، ص۲۱۸، ذیل آیه۲ نحل.
۵۱) ر.ک.همان، ج۲۰، ص۸، ذیل آیه۴ معارج.
۵۲) ر.ک.همان.
۵۳) ر.ک.همان، ج۲۰، ص۲۷۴.ذیل آیه ۳۸ نبا.
۵۴) ر.ک.همان.
۵۵) انعام (۶)، ۱۲۲.
۵۶) نحل (۱۶)، ۹۷.
۵۷) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۲۶، ذیل آیه ۲۲ مجادله.
۵۸) محمدبنیعقوب کلینى، الاصول من الکافى، ج۴، ص۴۹۰، (ترجمه کمرهاى) .
۵۹) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج۲، ص…..، ذیل آیه ۲۵۳ بقره.
۶۰) همان، ج۶، ص۲۲۶، ذیل آیه ۱۱۰ مائده.
۶۱) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۱۹، ذیل آیه۲ نحل.
۶۲) ر.ک.همان، ج۱۲، ص۲۱۸، ذیل آیه ۲ نحل.
۶۳) ر.ک.همان.
۶۴) ر.ک.همان.
۶۵) ر.ک.همان.
۶۶) ر.ک.همان، ج۱۳، ص۲۰۹، ذیل آیه ۸۵ اسراء.
۶۷) ر.ک.همان، ج۱۲، ص۴۹۸، ذیل آیه ۱۰۲ نحل.و نیز ج۱۳، ص۲۰۹، ذیل آیه ۸۵ اسراء.و نیز ج۲۰، ص۲۷۴، ذیل آیه ۳۸ نبا.
۶۸) اسراء (۱۷)، ۸۵.
۶۹) همان، ج۱۳، ص۲۱۲، ذیل آیه ۸۵ اسراء.
۷۰) جلالالدین رومى، مثنوى معنوى، به تصحیح نیکلسون، ج۲، ص۲۲۲ (دفتر دوم،
۳۹۰۵- ۳۹۰۱)
منبع:پایگاه اطلاع رسانی سبطین
/خ