تفسیر حیات انسانی از نظر قرآن کریم
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر حیات، توضیح میدهد که زندگی، گران بهاترین متاعی است که یک موجود زنده برای خود سراغ دارد، و چگونه چنین نباشد و حال آن که در ماورای زندگی غیر از عدم و بطلان، چیز دیگری نیست، و معلوم است که این ارزش را برای زندگی به خاطر اثر آن قائل است که عبارت است از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگی انسانی به آن است، و به همین جهت است که همواره از جهل و نداشتن آزادی اراده و اختیار میگریزد. انسان، مانند همه موجودات، مجهز به سلاحی است که زندگی معنوی او را – که حقیقت وجود اوست – تامین میکند، و سلاح انسانی همین اراده و اختیار اوست که خیرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخص میسازد و او را به آن یکی، سوق و از این یکی، زنهار میدهد.
از آن جایی که این هدایت الهی که نوع انسانی را به سوی سعادت و خیر و به سوی منافع وجودش دلالت میکند، هدایتی تکوینی است و از مشخصات شیوه خلقت اوست، و محال است که نظام آفرینش در یک مورد، دچار خطا و اشتباه شود، لذا باید گفت که انسان، سعادت وجود خود را به طور قطع درک میکند، و در این درکش دچار تردید نمیشود، هم چنان که دیگر انواع مخلوقات، بدون این که دچار سهو و اشتباه شوند، به جبلت و فطرت خود، راهی را که به سعادت و منفعت و خیرشان میانجامد، میپیمایند، و اگر در جایی دچار اشتباه میشوند، به خاطر تأثیر عوامل و اسباب نامناسب دیگری است که موجودی را از مسیر خیرات و منافعش منحرف میسازد و به سوی ضرر و شرش سوق میدهد. این معنا همان معنایی است که در قرآن کریم روی آن پافشاری مینماید و بیان میدارد که راه سعادت و علم و عملی که به آن میانجامد، بر هیچ انسانی پوشیده و مخفی نیست، و هر انسانی به فطرت خود میفهمد که چه معارفی را باید معتقد باشد و چه کارهایی را باید انجام دهد. پس این امور و علم و عملی که فطرت انسانی انسان را به سوی آن دعوت میکند، لوازم زندگی سعید انسانی و آن زندگی است که جا دارد نامش را زندگی گذاشت و چنین زندگی به چنین علم و عملی نیازمند است، هم چنان که چنین علم و عملی، مستلزم چنان زندگی است، و زندگی را از این که دچار منافیات شود و در نتیجه، اثرش خنثا گردد، حفظ مینماید و دوباره به مسیر اولش باز میگرداند.
از این جا نتیجه میگیریم که اگر انسان، از راه راستی که فطرتش او را به آن دعوت میکند و هدایت الهی به سوی آن سوقش میدهد منحرف شود، قطعا لوازم سعادت زندگی را از دست داده است؛ یعنی در علم نافع و عمل صالح، کوتاهی کرده و با گراییدن به سوی جهل و فساد، اراده آزاد و عمل نافع خود را به مردگان ملحق کرده، و دیگر به آن زندگی، زنده نمیشود مگر این که علم و عمل حق را دوباره کسب کند، و این، آن معنایی است که آیه مورد بحث به آن اشاره میکند و میفرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! استجابت کنید دعوت خدا و فرستادهاش را وقتی شما را دعوت میکنند به چیزی که شما را زنده میکند». مرحوم علامه طباطبایی، در تبیین معنای حیات از منظر قرآن کریم، سه معنا یا مرتبه برای آن بیان میکند که عبارتاند از: حیات دنیوی، حیات اخروی و حیات طیبه. بر همین اساس، ایشان معتقد است که حیات در آیه شریف، نه به معنای نخست؛ بلکه به معنای دوم و سوم است. لذا تأکید میکند که برای آدمی یک زندگی حقیقی هست که اشرف و کامل تر از حیات و زندگی پست دنیایی اوست، و وقتی به آن زندگی میرسد که استعدادش کامل شده باشد، و این تمامیت استعداد، به وسیله آراستگی به دین و دخول در زمره اولیای صالحین دست میدهد، هم چنان که رسیدن به زندگی دنیایی، وقتی دست میدهد که نطفهاش رشد و نمو کند تا استعدادش برای درک آن، کامل شود؛ یعنی به صورت جنین در آید. اشاره به همان استعداد مینماید و میفرماید پذیرفتن و عمل کردن به آن دستورهایی که دعوت حقه اسلامی، بشر را به آن میخواند، انسان را برای درک آن زندگی حقیقی، آماده میسازد، هم چنان که این زندگی حقیقی هم منشأ و منبع اسلام است، و علم نافع و عمل صالح، از آن زندگی سرچشمه میگیرد.
نکته پایانی این که مجموع دعوتهای پیامبر خدا – که مایه زنده شدن دلهاست -، و یا دستهای از دعوتهایش که طبیعت احیا را دارند بشود، هیچ ابایی ندارد و همچنین شامل نتایج دعوت اوکه عبارت است از انواع زندگی های سعید حقیقی چون زندگی اخروی در جوار خدا نیز میشود. روشن شد که این حیات که همان سعادت اصیل و واقعی انسان است، عواملی دارد که توسط خداوند متعال معرفی شده و در قالب شریعت، نمود یافته و بشر به آن مکلف شده است. پس این شریعت و تکلیف در حقیقت، عامل حیات اصیل و سعادت واقعی بشر است که اگر مورد توجه قرار گیرد، موجب رضامندی تشریعی میگردد. مبنای امر و نهی خداوند متعال، مصلحت و مفسده زندگی بشر است. رسیدن به حیات اصیل، عواملی دارد که «مصلحت» نامیده میشود و موانعی دارد که «مفسده» خوانده میشود. خداوند متعال، انسان را به آنچه صلاح اوست، امر نموده و از آنچه به زیان اوست، نهی فرموده است. این حقیقت، با تعبیرهای گوناگونی در متون دینی آمده است. قرآن کریم، معروف بودن و منکر بودن را مبنای امر و نهی خداوند متعال میداند و میفرماید: «همانها که از فرستادهی خدا، پیامبر «أمی» پیروی میکنند، پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند. آنها را به معروف دستور میدهد، و از منکر باز میدارد. اشیای پاکیزه را برای آنها حلال میشمرد، و ناپاکی ها را تحریم میکند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، از دوش و گردنشان بر میدارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریاش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگاراناند.» بر همین اساس، تأکید دارد که خداوند متعال، مردم را به فحشا امر نمیکند، بلکه آنها را از فحشا باز میدارد و به آنچه نیک است، سفارش میکند.
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص437-434، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394