تفسیر عینی فقر و غنا
تفسیر رایج، غنا را به معنای برخورداری از مال، امکانات و مسائل سخت افزاری زندگی، و فقر را به معنای محرومیت از آنها میداند. این تفسیر، برای فقر و غنا ماهیتی اقتصادی قائل بوده و معتقد است که انسان برخوردار از وسایل و امکانات لازم برای زندگی، غنی و دارا شمرده میشود و انسان فاقد آنها، فقیر و ندار. تفسیر عینی و اقتصادی از فقر و غنا، در متون دینی نیز وجود دارد؛ اما منحصر به آن نیست. پرسش این است که آیا هر کسی که از امکانات لازم برای زندگی برخوردار است، از زندگی خود راضی است؟ و آیا هر کسی که از آنها محروم است، ناراضی است؟ پاسخ منفی است؛ زیرا صرف برخورداری از امکانات به عنوان یک واقعیت خارجی، کافی نیست، باید احساس بی نیازی نیز در فرد به وجود آید. همچنین محرومیت از امکانات به عنوان یک واقعیت، تعیین کننده نارضایتی نیست؛ بلکه احساس فقر، تعیین کننده است. لذا چه بسا «دارا»هایی که احساس فقر دارند و چه بسا «ندار»هایی که احساس غنا دارند.
تفسیر دیگری که وجود دارد، تفسیر روانشناختی است. بر اساس این تفسیر، فقر و غنا پیش از آن که یک مفهوم اقتصادی و عینی باشند، یک مفهوم روحی و روانیاند. اساسا غنا، به معنای بی نیازی است، نه دارایی، و فقر، به معنای نیازمندی است، نه نداری. مال و ثروت، یکی از لوازم احساس بی نیازی است، نه این که معنای اصلی آن باشد. بر اساس این تفسیر، غنا یعنی برخورداری از احساس بی نیازی در درون، و انسان غنی، کسی است که چنین احساسی دارد، هر چند از امکانات مادی بی بهره باشد؛ و فقر یعنی داشتن احساس نیازمندی در درون، و انسان فقیر، کسی است که چنین احساسی دارد، هر چند از امکانات برخوردار باشد. بنابراین، صرف داشتن امکانات زندگی، موجب رضایت نمیشود و نداشتن آن، موجب نارضایتی نمیگردد. آنچه در این میان مهم است، احساس بی نیازی است که مسئلهای درونی و نفسانی است، نه عینی و بیرونی. به همین جهت، یکی از کارهایی که پیشوایان دین انجام میدادهاند، تصحیح دیدگاه نسبت به فقر و غنا بوده است. برای رضامندی باید غنای نفسانی و درونی به وجود آورد، نه غنای عینی و مادی. بر همین اساس است که حضرت عیسی (علیه السلام) میگوید: خادم من دستهای من است و چارپای من پاهای من، و فرش من زمین، و بالشم سنگ… شب را به روز و روز را به شب میرسانم در حالی که هیچ ندارم، با این حال هیچ کس روی زمین بینیاز تر از من نیست!
بر اساس تفسیر صحیح از غنا، مشخص میشود که چرا برخی ثروتمندان، ناراضیاند و برخی فقرا، راضی! به فرموده امیر مؤمنان (علیه السلام) چه بسا فقیرانی که بی نیازند و ثروتمندانی که نیازمندند لذا بسیاری از فقیران، از توانگران بی نیاز ترند! از نشانههای غنای درونی، کم بودن آرزوهاست. آرزو، دامنه نیازها را افزایش و در نتیجه، بی نیازی را کاهش میدهد. در حدیثی از امام على (علیه السلام) چنین نقل شده است:« شریف ترین توانگری، ترک آرزوست.» نشانه دیگر، راضی بودن به روزی خداست. کسانی که این رضامندی را نداشته باشند، دچار حرص و زیاده خواهی شده، پیوسته در طلب بیشترند. لذا دامنه نیازهایشان گسترده و بی نیازی شان کوتاه میگردد. در کتاب معانی الأخبار آمده که روزی امیر مؤمنان (علیه السلام) از فرزندشان امام حسین (علیه السلام) معنای غنا را پرسید و وی در پاسخ فرمود:« کم بودن آرزوهای تو و رضایت به آنچه تو را بس است.» طبرانی در معجم الکبیر این سؤال را از امام حسن (علیه السلام) نقل کرده و پاسخ ایشان را چنین آورده رضایت نفس به آنچه خدا قسمت او کرده، هر چند اندک باشد. این دو روایت، از جهت دیگری نیز اهمیت دارند و آن این که آموزش بنیانهای رضامندی را از چه زمان باید آغاز کرد؟ همان گونه که مشاهده نمودید، این موضوع در دستور کار تربیت فرزندان امام علی (علیه السلام) قرار داشته است.
ناامید شدن از آنچه دست مردم است و ترک درخواست از آنان، نشانه سوم غنای درونی است. کسانی که به بینیاز رسیده و احساس نیاز نداشته باشند، به آنچه دست دیگران است، طمع نمیورزند و برای کسب مال بیشتر، دست تمنا دراز نمیکنند. امام باقر(علیه السلام) میفرماید: کسی خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) رسید و گفت: ای پیامبر خدا! چیزی به من بیاموزید. حضرت پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) به وی فرمود: «بر تو باد به ناامیدی از آنچه دست مردم است؛ چرا که این، غنای حاضر است». دوباره پرسید: بیشتر به من بیاموز ای پیامبر خدا! ایشان در پاسخ وی چنین ادامه داد: « از طمع بپرهیز که این، نیازمندی حاضر است». از قول حضرت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) مکرر نقل شده که یأس از آنچه دست مردم است، بی نیازی است. لذا باید به این ناامیدی دست یافت تا به بینیازی درونی رسید و اگر هم کسی میخواهد طمع کند، باید آرام و متین باشد تا شاید آسیب آن کاهش یابد. از امام على (علیه السلام) نیز نقل شده که با این ناامیدی، غنای درونی به دست میآید؛ غنایی حاضر و موجود. لذا بزرگترین توانگری همین است.
امام زین العابدین (علیه السلام) هماره میفرمود:« ناامیدی از مردم را آشکار و زیاد کن که این، توانگری است، و درخواست از آنان را کاهش ده که این، فقر حاضر است.» از حضرت عیسی (علیه السلام) نیز نقل شده که به حواریون خود فرمود: شما از پادشاهان، توانگرترید. حواریون پرسیدند: چگونه؟! ایشان فرمود: « زیرا شما در تکاپوی طلب نیستید و آنان در پی طلباند». همه این نشانهها، مربوط به مفهومی است که در ادبیات دین از آن به عنوان «قناعت» یاد میشود. قناعت نسبت به امور مادی، موجب بینیازی درونی میگردد.
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص251-248، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394