تفسیر کتاب مقدس (2)
مترجم: علی نجفی نژاد
پولس رسول و عهد قدیم
بعد از عیسی پولس رسول مهم ترین فرد به شمار می آید که با عهد قدیم تعامل دارد.
او موارد زیادی از عهد قدیم را اقتباس یا تفسیر نموده است و به همین دلیل باید پژوهشی در روش استفاده ی وی از عهد قدیم بنماییم.
ارتباط بین تفسیر پولس و تفسیر عیسی
پولس رسول با دیدگاه اصلی عیسی نسبت به عهد قدیم هماهنگ است. پیش از این فهمیدیم که عیسی عهد قدیم را قبول کرده و مانند هر یهودی دیگر، به آن پایبند است؛ جز اینکه در تفسیر آن آزاد عمل می کند و علّت آن نیز این است که دید وی نسبت به شریعت در سایه ی آخرت گرایی است که در شخص عیسی و رسالتش تحقق یافته است.
این نوع نگریستن اندیشه ی پول رسول را توسعه می دهد؛ چون عهد قدیم را پذیرفته و به آن به منزله ی کتاب خدا پایبند است و آن را «مکتوب» نام نهاده که باید به آن احترام بگذاریم.
(اول قرنتیان 15: 3-4) با این حال وی عهد قدیم را در پرتو عهد جدید تفسیری آزاد نموده است، زیرا دانسته که عهد قدیم در شخص مسیح و رسالتش کامل شد (رومیان 10: 4). (1)
آن گاه وی همانند عیسی آیین ها و شریعت شعائری را ردّ نمود؛ آنجا که فرمود: شریعت در محبّت کامل می شود. (متّی 22: 35- 40؛ رومیان 13: 9؛ غلاطیان 5: 14) همچنین در فهمیدن عهد قدیم از عیسی پیروی کرده و معتقد است که این کتاب، کتاب امید است که به آینده نظر می افکند و در سایه ی آینده (آخرت گرایی) تفسیر می شود. (اول قرنتیان 11: 25)
امّا از پولس تفسیرهایی نقل شده که ظاهرش با تفسیر مسیح از جهت شکل و موضوع متفاوت است. و این اختلاف دو دلیل دارد:
اول: از جهت شکل؛
سبک تفکر پولس با تفکر عیسی فرق دارد. در حالی که عیسی به روش پیامبران می اندیشد و اعلان می کند و پیام پویایی را که دارای تأثیر و نفوذ است بر زبان می راند، پولس به روش الاهیاتی ای که سازمان دهی خاصّی دارد می اندیشد. بله در عصر حاضر برای بعضی ها امکان هماهنگ شدن با اندیشه ی پولس نیست، امّا پولس به سوی نظام مند کردن الاهیات گرایش دارد.
دوم: از جهت موضوع:
پولس در دوره پس از رستاخیز مسیح زیست، در نتیجه چیزهایی برایش روشن شد که عیسی نمی توانست آن ها را برای شاگردانش روشن نماید، چون آنان طاقت تحمّل این قبیل امور را نداشتند. (یوحنّا 16: 12) (2) امّا پولس در عهد قدیم پیش گویی های جدیدی دید که درباره ی عیسی تحقّق یافته بود.
برای مثال در عبور بنی اسرائیل از دریای سرخ، مثال مراسم غسل تعمید را دید، چون آنان به موسی تعمید (3) کردند و ما (مسیحیان) هم باید به مسیح تعمید کنیم. همچنین توانست جسد مسیح را در کلیسا ببیند.
پولس رسول و رابطه اش با تفسیر یهودی
پولس از یهودیت و مراکز علمی آن بیگانه نبود؛ برعکس، وی حقیقتاً از سرشناسان این مراکز بود و از بیشتر همگنان قوم خود پیشی گرفته بود (غلاطیان 1: 14) و نزد دو تن از
مردان «گمالائیلی» که جزو بزرگ ترین استادان شریعت بودند درس آموخته بود.
(اعمال رسولان 22: 3) به همین علّت، عجیب نیست که
می بینیم وی در تفسیر، بسیار از روش یهودی گری تأثیر پذیرفته است. مراد از روش یهودی گری، سبکی است که
رِبّی های یهود در فلسطین مبنای کار خود قرار داده بودند.
بنابراین پولس رسول، در حقیقت یکی از آنان است؛ امّا این مانع از آن نشد که وی از روش دیگری در تفسیر تأثیر نپذیرد، یعنی روش تفسیر یهودیان اسکندریه که مجازی بود به ویژه آن که آنان کتاب های مقدّس را قبول داشتند.
این تشابه در امور زیر آشکار می شود:
پولس مانند یهودیان فلسطین، در تفسیر یک فراز، بیش تر به لفظ اهمیت می داد تا به قرینه؛ به این معنا که وی واژه های مهمّ را در عبارت، بدون توجّه به سخنان و حالات پیرامونی آن تفسیر می کرد… او این روش را کورکورانه دنبال نمی کرد، بلکه قصد داشت عهد قدیم را بر این اساس که کتابی است برای ما، قوم عهد جدید، تفسیر کند؛ یعنی از آن کتابی منطبق بر زمان بسازد که امکان تطبیق آموزه ها و تعالیمش بر عصری که به ما ختم می شود، وجود داشته باشد (اول قرنتیان 10: 6). پس برای این که آشکار شود هر چیزی در عهد قدیم به گونه ای با مسیح- که محور عهد قدیم است- ارتباط دارد و نیز برای توضیح این مبنای تفسیری، آوردن چند مثال ضروری است:
1. واژه ی نسل (غلاطیان 3: 16): این واژه در کتاب پیدایش
(13: 15) در معنای اسم جمع (4) آمده که اشاره به نسل ابراهیم از اسحاق دارد. بنابراین شخص خاصّی منظور نیست، بلکه گروه زیادی را در بر می گیرد. پولس این واژه را فقط بر عیسی تطبیق می دهد. شاید به این علّت که وی مسیح را به منزله ی یک فرد نمی پندارد و به او مانند یک مجموعه یا مانند یک اسم کلی می نگرد، زیرا او همراه کلیسایش دیده
می شود. امّا با این حال پولس این واژه را بدون توجّه به معنایی که در آن عبارت اولی به کار رفته استعمال کرده است.
2. سخن های ملامت کنندگان (مزامیر 69: 9): این واژه را پولس در رساله به رومیان (15: 3) درباره ی مسیح نقل
نموده است؛ با این که اصلاً درباره ی مسیح صادر نشده است، به دلیل مزامیر (5:69) که انتساب آن به مسیح امکان ندارد.
(در انجیل یوحنّا (2: 17) این تعبیر درباره ی عیسی به کار رفته است.)
3. وقتی که فقره ی 10: 5-10 از رساله به رومیان با این فراز از کتاب تثنیه (30: 11- 14) مقایسه شود، می بینیم که چگونه پولس واژه ی «مسیح» را به جای «وصیت» قرار می دهد و به این صورت عقیده ی موسی را «هر که به این عمل کند در این خواهد زیست» به عقیده ی «نجات به واسطه ی ایمان» تغییر می دهد [ایمان باعث نجات می شود نه عمل] و طبق این کار، مسیح محور اصلی سخن قدیمی موسی گشته است.
4. اگر مزمور 68: 18 با افسسیان 4: 8-11 مقایسه شود، در مزمور چیزی که دلالت به مسیحا (5) کند نمی یابیم، ولی پولس آن را این گونه تفسیر کرده است.
5. در کولسیان (1: 15-18) پولس، واژه ی «مسیح» را به جای «حکمت» که در امثال (8) آمده است، قرار می دهد و حروف جرّ را تغییر می دهد تا از مسیحی که قبل از هر چیزی بوده تعبیر نماید. ملاحظه می شود که واژه ی ترجمه شده «مبدأ» در عبری معنای «رأس» می دهد و به خاطر همین پولس آن را به همین معنا، یعنی به معنای مسیح نقل می دهد و یادآور می شود که مسیح «مبدأ» خلقت است و در عین حال «رأس جسد» یعنی کلیساست.
این مثال ها روشن می کنند که پولس رسول، در تفسیر عهد قدیم، همان روش یهودی را مبنا قرار داده است؛ با این تفاوت که تفسیرش مسیحی است- که بعداً توضیح می دهیم. با این حال در موارد زیادی با روش تفسیر یهودی یونانیان هماهنگ بوده و از آنان بیگانه نبوده است، چون به زبان یونانی می نوشته و نسخه ی هفتاد نفری (سبعینیه) عهد قدیم را می شناخته و هم عصر فیلون، فیلسوف یهودی اسکندریه، بوده است.
این روش، روش مجازی است؛ به این معنا که گاه مفسّر، متن را با توجّه به معنای ظاهری تاریخی تفسیر نمی کند، بلکه در متن معانی عمیقی می یابد.
در این جا برای تفسیر مجازی به آوردن دو نمونه از میان نوشته های پولس در این جا کفایت می کنیم.
مثال اول:
در صخره ای که بنی اسرائیل در بیابان از آن آب نوشیدند
«خود مسیح» را دیده است (اول قرنتیان 10: 1-4)، امّا آیا ما می توانیم علّت این تفسیر را بفهمیم؟ شاید به خاطر این که داستان صخره در موارد فراوان و مختلفی از عهد قدیم ذکر شده است. در کتاب خروج (17) صخره در «رفیدیم» بوده؛ در کتاب اعداد (20) صخره در «بیابان سین» آشکار شده است. باز در همین کتاب (21: 16-20) در «بیابان جیت» آشکار شده است. برای همین این صخره در موارد متعدّدی به دنبال آنان رفته است و پولس آن را به عنوان مسیح تفسیر کرده است، چون مسیح هنگام برگزاری آیین عشاء ربانی (6) جسم و خون خود را تقدیم کرده تا غذا و شراب معنوی قوم خود شود. تفاوت آشکار بین این تفسیر با تفسیر فیلون، این است که پولس علاوه بر این که تاریخمندی این وقایع را انکار نمی کند، این وقایع را به سمت تفسیر مسیحی سوق می دهد تا از آزمون مسیحی در عهد جدید عبور کند.
مثال دوم:
پولس همین روش را در تفسیر داستان همسران ابراهیم: ساره زن آزاد و هاجر زن کنیز پیموده است. وی در این داستان، نماد عهد قدیم را هاجر دانسته که به بردگی گرفته شده و نماد عهد جدید را ساره دانسته که آزاد است.
امّا آیا این بدان معناست که پولس در تفسیر خود نو آوری نداشته است؟ آیا در تفسیرش نکته ی جدیدی نیست تا با دیدگاهش نسبت به عهد قدیم تفاوت داشته باشد؟ پولس در تفسیرش اصالت داشته است.
وی هر چند در بعضی تفسیرهایش روش یهودی را مبنا قرار داده است، امّا از ابتدا تا انتها مضمون تفسیرش مسیحی است. پس بین شائول طرسوسی (نام عبری پولس) و پولس مسیحی تفاوت آشکاری وجود دارد. اصالت داشتن پولس رسول در تفسیرش در موارد زیر آشکار می شود:
1. وی در بررسی عهد قدیم یک سری اصطلاحات فنی تفسیری را برجسته می کند.
مهم ترین اصطلاحات دو کلمه است:
کلمه ی اول «مثال» (7) است. پولس مفهوم این کلمه را برای تاریخ اسرائیل در عهد قدیم بیان کرده و این تاریخ مثالی برای عهد جدید است؛ یعنی تاریخ کلیسا که با توجّه به نقشش اسرائیل جدید محسوب می شود. پولس رسول این کلمه را در معانی مختلفی به کار برده است. در تسالونیکیان اول (1: 7) (8) درباره ی کلیسای مقدونیه به معنای نمونه (9) آورده است و در قرنتیان اول (10: 6) (10) که شاید به معنای نیمه فنّی باشد؛ بدین گونه به کار برده که صخره مثالی برای مسیح است، امّا در رساله به رومیان (5: 14) معنای فنی آن را به کار برد آن هنگام که آدم را نمونه ای برای کسی که می آید، یعنی مسیح، قرار داد. در این جا آدم نمونه ای نیست که مسیح پیرو آن باشد، لیکن نمونه به این معناست که دو نفرند که در یک موقعیت مشابه یا متناقض یا هر دو با هم هستند که این جا این گونه است؛ چون آدم و مسیح، هر دو، نمونه ی خلقت
کامل اند؛ آدم نمونه ی خلقت قدیم و مسیح نمونه ی خلقت جدید. (اول قرنتیان 15) در عین حال این دو در موقعیتی کاملاً متناقض هستند. (رومیان 5: 12-21، اول قرنتیان
15: 21) (11)
کلمه ی دوم، مجاز (12) است. معنای آن همان طور که گذشت این است که مفسّر به معنای ظاهری تاریخی اعتنایی نمی کند، بلکه معنای عمیق تر آن را می نگرد. قبلاً هم بیان شد که پولس، در صخره مسیح را دید و در ساره و هاجر دو نماد برای عهد قدیم و جدید مشاهده کرد.
2. امّا اصالت پولس فقط در حدّ کاربرد اصطلاحات تفسیری متوقف نمی شود، بلکه عهد قدیم را تفسیری مسیحی می کند؛ به این معنا که تفسیرش حول یک محور می چرخد و متمرکز است و آن مسیح است. نام این نوع تفسیر «مسیح مرکزی» (13) است. اصیل بودن پولس رسول در این جا این گونه آشکار می شود که در حدّ تفسیر موارد روشن توقف نمی کند؛ بلکه به این رهیافت می رسد که تمام عهد قدیم بر محور مسیح
می چرخد و به او اشاره دارد.
3. بدین گونه پولس در تفسیرش بر عهد قدیم اعلان می کند که خدا فقط یک هدف دارد و در تاریخ با همان هدف سیر
می کند تا آن را محقّق سازد (اَفَسُسیان 1: 9). این هدف الاهی در زمان ها و وقایع تاریخی معیّنی آشکار شده است که پولس آن ها را در چهار حادثه ی سرنوشت ساز بیان می نماید:
[اول:] سقوط آدم (رومیان 5: 12)؛ [دوم:] درستکاری ابراهیم
(غلاطیان 3: 6)؛ [سوم:] اعطاء شریعت (غلاطیان 3: 19) و بالاخره [چهارم:] این هدف والا در ظهور، زندگی، رسالت، مرگ، زنده شدن و رفتن عیسی به آسمان و نشستن در سمت راست پدر [خدا] و دوباره آمدنش برای این که زندگان و مردگان را مطیع سازد، آشکار می شود.
امّا این حوادث که فقط در عهد قدیم ذکر شده است، در یک مسیر مستقیم حرکت نمی کند، بلکه همان زمان در موازات با عهد جدید حرکت می کند. بنابراین مضمون این حوادث، کارهای بزرگ فدائی شمرده می شوند که نمونه ای است برای کسی که در آینده می آید؛ یعنی فداء آینده در مسیح. (اول قرنتیان 10: 6 و 11، رومیان 4: 23-25، 10: 4) چیزی که هدف خداوند زنده را در تاریخ تثبیت می کند این است که این حوادث صرفاً حوادثی نیستند که در گذشته اتّفاق افتاده باشند و تمام شده و ارتباطشان با عصر حاضر قطع شده باشد، بلکه آن ها به خاطر ما نوشته شده اند. آدم و مسیح به خاطر ما هستند (اول قرنتیان 15: 22) و ابراهیم و ایمانش برای ماست. (غلاطیان 3: 6) شریعت نیز به خاطر ماست (غلاطیان 3: 24) و در نهایت مرگ عیسی و زنده شدنش برای ماست. (رومیان 6: 3-4، کولسیان 3: 1-4)
4. امّا ما چگونه این را بشناسیم و بفهمیم؟ در اینجا به قلب تفسیر پولس از عهد قدیم وارد می شویم و می بینیم که با دستش خطّی مرزی بین مفهوم مسیحی از عهد قدیم و مفهوم یهودی از آن کشیده است. این خط مرزی نزد پولس در یک کلمه خلاصه می شود و آن «ایمان» است. بنابراین وقتی این پرسش مطرح شود که چرا یهودیان، عهد قدیم را نمی فهمند با توجّه به این که عهد قدیم زمینه ساز و اشاره و نشانه است برای چیزی یا کسی که در آینده می آید، ولی یهودی ها آن را نمی پذیرند و بلکه در تمام دوره ها آن را رد نموده اند. این گونه جواب می دهیم که دلیل آن ایمان نداشتن آنان است. پولس این مطلب را در رساله ی دوّم به قرنتیان (3: 14-18، 4: 3-4) آشکار نموده است. پس در عهد قدیم وقتی که می بینیم موسی از کوه سینا پایین می آید بر صورتش نقابی انداخته است
(خروج 34)، موسی در این وضعیت نمونه یک یهودی غیر مؤمن است، چون نقاب بر قلب یهودی است و همان گونه که موسی نمی تواند آن نقاب را از صورت خود بردارد مگر بعد از برگشت به سوی خدا، به همین صورت هر یهودی، نادان و کور باقی می ماند- چون نقابِ قلبش او را کور گردانیده- تا به سوی خداوند روح بازگردد و در اینجاست که فقط می تواند نور واقعی را برای تفسیر عهد قدیم و شریعت ببیند. در نتیجه تفسیر کامل و صحیحِ عهد قدیم از راه عقل به دست نمی آید، بلکه از راه خداوندِ روح حاصل می شود. (دوم قرنتیان 4: 2، رومیان 2: 15) و تا وقتی که یهودی به سوی خدا باز گردد در همان حال باقی خواهد ماند.
این دیدگاه پولس رسول نسبت به عهد قدیم است. همان طور که دیدیم این دیدگاه، دیدگاهی یهودی است که نقاب را از روی صورت و قلبش برداشته و نور حقیقی را شناخته و از شائول طرسوسی به پولس، بنده و رسول عیسی مسیح، تغییر یافته است.
پولسِ رسول تنها کس نبود که عهد قدیم را در نور عهد جدید- یعنی نور مسیح- تفسیر کرده است. در واقع هیچ کتابی از کتاب های عهد جدید، خالی از اشاره به نام های مختلف و متنوّعی از کتاب های عهد قدیم مانند مکتوب، کتاب و شریعت نبوده و نیز این گونه نبوده که عهد قدیم را در پرتو نور آن چیزی که در عهد جدید اتّفاق افتاده تفسیر نکرده باشد. امّا انتظار نداریم که همه ی تفسیرها هماهنگ با تفسیر پولس رسول باشد. از سوی دیگر به خاطر متعدّد بودن نویسندگان عهد جدید شیوه ها نیز متنوّع است، به همین خاطر شایسته است دو نمونه ی بر جسته تفسیر را این جا بیاوریم: 1. رساله به عبرانیان؛ 2. انجیل متّی.
رساله پولس به عبرانیان
ما اکنون در موقعیتی نیستیم که لازم باشد در مورد
نویسنده ی رساله مناقشه کنیم، فقط به بیان نکته بسنده
می کنیم که بیشتر دانشمندان عهد جدید، به خاطر
اختلاف هایی که بین تفکر پولس و تفکرات این رساله وجود دارد، در انتساب این رساله به پولس رسول موافق نیستند. [14] روشن ترین مثال بر وجود اختلاف، می تواند اختلاف دیدگاه پولس و نویسنده ی این رساله نسبت به عهد قدیم می باشد. درست است که هر دو بر این مطلب که مسیح، محور عهد قدیم است توافق دارند و معتقدند این مسیح است که عهد قدیم را تمام نمود و شریعت و پیش گویی ها را تحقّق بخشید، امّا این دو در چگونگی بیان آن و توضیح روشی که عهد قدیم یا بخشی از آن را تفسیر می کنند، اختلاف دارند.
پولس رسول به نوع خاصّی از آزادی در تفسیر متمایز است. وی یک عبارت را در دو جای متفاوت به دو گونه مختلف تفسیر می کند؛ برخلاف نویسنده ی رساله به عبرانیان که عبارت مورد نظر را به تفصیل تفسیر می کند و بر همه ی اندیشه ها و معانی القا شده به او که مرتبط با متن است احاطه پیدا
می کند. [15] برای روشن شدن بهتر این تفاوت، چند مثال
می آوریم:
1. هر دو به مزمور (8: 6) تمسّک کرده اند. پولس در اول قرنتیان (15: 27) و صاحب رساله به عبرانیان در (2: 8). در صورتی که پولس آن را بدون توجّه به کلمات و معانی پیرامونی می آورد، امّا نویسنده ی عبرانیان خیلی بیشتر از این عمل نموده است. وی همانند پولس می داند که این فقره طبق مفهوم یهودی اش اشاره به مسیحا می کند. به خاطر همین، فقط به این آیه اکتفا نمی کند، بلکه به کل مزمور نگاه می کند و در این هنگام در مزمور چیزی را که مفید است، می یابد؛ یعنی مسیحایی که کمتر از فرشتگان می باشد (مزمور 8: 5).
امّا آیا حقیقتاً مسیح از فرشتگان پایین تر است؟ هرگز. در این جا، نویسنده ی رساله به عبرانیان مجموعه ای دیگر از آیات و عبارات کتاب مقدّس را می گیرد تا دلیل بیاورد مسیح
بزرگ تر از فرشتگان است. آن گاه این مزمور را می پالاید و عباراتی را که مؤید برتری مسیح بر آنان است را مورد تأکید قرار داده و می گوید: کمتر بودن مسیح از فرشتگان دائمی نیست، بلکه موقت است.
2. برای توضیح این مطلب نمونه ی دیگری می آوریم و آن مثال «ملکیصدق» است که به منزله ی نمونه ای برای مسیح است (پیدایش 14: 17-19 (16)، عبرانیان 7، مزامیر 110: 4-7). مسیحی ها بخشی از این مزمور را اشاره به مدح مسیح می دانند (مزامیر 110: 1 (17) و نیز ن ک: اعمال 2: 34). نویسنده ی رساله به عبرانیان چنین کاری را انجام داده است، امّا وی به آیه ی اول مزامیر اکتفا نکرده و تا آیه ی چهارم پیش رفته و این ها را به مسیح نیز نسبت داده، آن گاه داستان ملکیصدق را بررسی دقیقی نموده و آن را نمونه ای (18) برای مسیح دانسته است. بنابراین نام ملکیصدق اشاره به مسیح دارد، همانند
«سرور سلامتی» (اشعیا 9: 6-7) (19) و تاریخ ملکیصدق از جهاتی شبیه عیسی است، مانند این که بدون پدر یا مادر متولّد شد، یک باره ظهور یافت و یک باره نیز مخفی شد، مقام کهانت را از شخص پیش از خود ارث نبرد و در مرکز لاویان مقام بلندی یافت؛ چون ابراهیم، پدر لاویان، وی را برکت داده بود و از همه چیز ده یک بدو داده بود.
همه ی این ها نمونه ای برای مسیح است. این چنین
نویسنده ی رساله به عبرانیان وی را در تمام داستان نمونه ای برای مسیح می یابد. (عبرانیان 7: 1-3). این نوع تفسیر هر چند چیز جدیدی نمی افزاید، امّا از عمیق بودن معانی که اشاره به مسیح در عهد قدیم می کند، پرده بر می دارد.
3. مثال سوم، کهانت لاوی (20) است که نشانه ی عهد است. در این مورد نویسنده ی رساله به عبرانیان به آن چه که در خروج (25: 4) آمده متمرکز می شود. در این جا خدا به موسی می گوید: بر طبق فرمان من عمل کن. این مثال الگویی است که موسی باید بر طبق آن عمل کند و بعد از مقایسه ی طولانی نویسنده ی رساله، درباره ی مسیح که رئیس کاهنان است صحبت می کند (عبرانیان 9: 11-12) و نیز درباره ی پایین تر بودن کهانت عهد قدیم و رئیس کاهنان عهد قدیم از رئیس کاهنان عهد جدید و کاهنی که خود را یک بار قربانی کرد و دیگر این عمل تکرار نمی شود، سخن می گوید.
گاه برخی مردم با نویسنده ی رساله به عبرانیان در تفسیر معنای قربانی در عهد قدیم موافق نیستند، امّا این موافق نبودن قابل توجیه نیست؛ چون نویسنده ی رساله به عبرانیان کتابی ویژه درباره ی این قربانی ها ننوشته، بلکه چند مثال زده تا دلیل بیاورد که قربانی عهد قدیم ناقص است و کامل روشن نمی گردد مگر در قربانی کامل برای کهانت کامل در عهد جدید و ایمان تنها چیزی است که به عهد قدیم معنا
می بخشد؛ چون ایمان در مسیح تمرکز یافته است. حتی خود تاریخ آباء فهمیده نمی شود مگر در نور مسیح، زیرا پیوسته شاهد بر کارهای مسیح بودند (عبرانیان 12: 1). بنابراین نویسنده ی رساله به عبرانیان در فهم عهد قدیم مانند پولس رسول، خیلی عمیق نیست؛ امّا نسبت به پولس تفسیرش
مفصل تر است. وی درباره ی زندگی زمینی عیسی اطّلاعات زیادی دارد که حتّی می تواند انجیلی بنویسد،
(عبرانیان 4: 15، 5: 7، 7: 14، 13: 12) امّا ننوشت و چنین به نظر می آید که بدین علّت بوده که خواسته مسیح و کمالش را در تقابل و تکمیل عهد قدیم ببیند.
انجیل متّی
نویسنده ی این انجیل اعلان می دارد که زندگی، مرگ، رستاخیز و رسالت مسیح همه در عهد قدیم آشکار است. بنابراین ما تفسیر وی از عهد قدیم را «مسیح مرکزی» (21) می نامیم. در نتیجه، تمام شریعت و پیش گویی ها به مسیح اشاره دارند و در او کامل می شوند. تولّد مسیح از عذرا (باکره) بر طبق پیش گویی اشعیای نبی تحقّق یافته است.
(مقایسه شود اشعیا 7: 14 (22) با متّی 1: 23) (23) و همچنین محل تولّد او در بیت اللحم است. (مقایسه شود میکاه 5: 1-3 (24) با متّی 2: 6) و آمدن او به مصر پیش گویی شده است (مقایسه شود هوشع 11: 1 (25) با متّی 2: 15) (26).
و بدین ترتیب انجیل نویس آشکار می کند که عیسی آن هنگام که شریعت را تمام نمود منظور انجیل نویس این نبوده که عیسی آن را زیادتر کرده یا آن را به شریعتی جامع تر و
کامل تر تبدیل کرده است؛ بلکه قصدش این بوده که غرض و هدفی را که به خاطر آن شریعت و انبیا آمده بودند؛ تمام نمود. یا به عبارت واضح تر «تا همه محقّق شود» (متّی 5: 18).
امّا مسیح در حدّ اتمام غرضی که به خاطر آن شریعت و
پیش گویی ها بودند، اکتفا ننموده، بلکه او موسای دوّمی است که موسای اوّل نمونه ای برای او بود. شریعت مسیح بر کوه به وی عطا شد؛ همان گونه که به موسی عطا شد. (متّی 5: 1) (27) آن گاه مسیح دوازده شاگردش را به سرزمین موعود فرستاد، همان طور که موسی انجام داد (متّی 28: 16-20) (28) و بدین ترتیب، متّی در این مقایسه ها و غیر این ها آشکار نموده که عیسی همان موسای دوم است.
همه ی نویسندگان عهد جدید نیز چنین کرده اند؛ زیرا عیسی را مرکز عهد قدیم دیده اند. آنان از تفسیر تاریخی پیروی
کرده اند و معتقدند عیسی مسیح مرکز تمام کتاب است و هیچ کس نمی تواند کتاب مقدّس را بدون عیسی بفهمد یا تفسیر کند.
کتاب مقدّس در قرن دوم
از عهد جدید برمی آید که کلیسای اول، کلّ عهد قدیم را به عنوان کتاب مقدّس قبول داشته و از اجماع آنان حتی یک نفر هم تخلّف نکرده است؛ زیرا سرآغاز این دیدگاه عیسی بود و رسولان و همه سران کلیسا از او پیروی کردند و این دیدگاه مانع ظهور هسته ی کتاب های مقدّس دیگر- کتاب های عهد جدید- نشد. در نتیجه سخنان خداوند ما، عیسی همان قداستی را دارد که عهد قدیم داشته است ( اعمال 20: 35 (29)، اول قرنتیان 7: 10).
از همان آغاز، خواندن رساله های پولس در کلیساها رونق گرفت (کولیسان 4: 16) (30) و قرن اول هنوز تمام نشده بود که رساله هایش به صورت مجموعه ای درآمد که به گواهی خود عهد جدید، آن ها هم سطح کتاب های مقدّس عهد قدیم بودند. (دوم پطرس 3: 15-16).
در اوایل قرن دوم میلادی اتّفاق خاصّی نیفتاد، جز این که کتاب های عهد جدید شروع به جمع آوری شد و کتاب هایی قانونی شدند. به این معنا که در ردیف کتاب های مقدّس قرار گرفتند. بلکه به نوبه ی خود کتاب های مقدّس کلیسا شدند و بر همین اساس آبای کلیسا اقتباس را آغاز کردند.
با این حال عده ای نیز با این امر مخالف بودند که به نظر
می رسد افرادی یهودی الاصل بوده اند، مانند کسانی که اگناتیوس نام می برد و می گوید: آنان فقط عهد قدیم را قبول داشتند و بقیه نوشته ها را با مقیاس عهد قدیم می سنجیدند؛ اگر موافق با آن بود، قبول کرده و اگر نبود، ردّ می کردند.
در مقابل آنان گروه دیگری بودند که عهد قدیم را و هرچه شبیه آن بود، ردّ می کردند. دلیل آنها مبتنی بر مبنای تفکر خاصّ الاهیاتی بود که بعداً توضیح می دهیم.
باید توجّه داشت «عهد قدیمی» را که کلیسا در آن زمان استفاده می کرد نسخه ی عبری نبود، بلکه ترجمه ی هفتاد نفری (سبعینیه) بود. به این دلیل که زبان یونانی، زبان رایج در آن دوره بود و آباء کلیسا نیز زبان عبری را بلد نبودند. عجیب نیست اگر بدانیم آباء کلیسا که عهد قدیم را کتاب مقدّس خود دانسته اند آن را با آزادی کامل به کار برده اند؛ تا جایی که در نقل آن نیز اشتباه می کردند و حتی بالاتر از آن، چیزی را با تکیه به ذهن خود نقل می کردند و عباراتی که ارتباطی بین آن ها نبود به آن ربط می دادند و از ذهن یهودی- که از
کتاب های اپو کریفایی و غیر آن گرفته شده بود- شاهد
می آوردند. [9] اگر نگاهی کلی به این عصر بیندازیم دو دسته از مفسّران را می توانیم از هم تشخیص دهیم: یک دسته از بزرگان کلیسا تشکیل شده اند که مهم ترین آنان برنابا، ژوستین شهید و ایرنئوس هستند و دسته ی دوم، گروهی از بدعت گزاران اند که مهم ترین آنان مارسیون و بطلیموس اهل والنتینی می باشند.
آباء کلیسا
برنابا:
(اعمال 4: 36) (31) «رساله ی برنابا» منسوب به اوست که بیش تر آن را در سال 130 میلادی در اسکندریه نوشته و دارای 21 فصل است. گفته می شود نسخه ی اولیه ی آن را که برنابا نوشته 17 فصل بوده است و بعداً چهار فصل دیگر به آن افزوده شده است. [32] برنابا در این رساله، بسیاری از
بخش های عهد قدیم را تفسیر می کند. در این تفسیر معلوم می کند که عهد قدیم را به منزله ی کتاب مقدّسی که
ریشه ای خدایی دارد قبول می کند؛ امّا فهم و تفسیرش فقط در نور ایمان به عیسی مسیح امکان پذیر است. در نتیجه تفسیرش از نوع «مسیح مرکزی» (33) است. او می گوید: تنها دلیلی که یهود نتوانسته عهد قدیم را بفهمد این است که ایمان نیاورده اند. به همین خاطر به مسیحی ها عهد عطا شد که برای یهود نیست؛ زیرا آنان عهد را گم کردند و نیز به این دلیل که خدا آنان را از روزی که به عبادت گوساله روی آوردند و موسی الواح وحی را شکست، از درگاه خود دور نمود.
برنابا در رساله ی خود برای تفسیر مثال های عجیبی می زند و چگونگی مرکزیت مسیح در عهد قدیم را تبیین می کند. برای نمونه می گوید: عدد 318 که تعداد بردگان ابراهیم است، اشاره به مسیح دارد؛ چون این عدد را اگر تبدیل به حرف کنیم این گونه می شود T/ H و معنای T صلیب مسیح است و حرف H اولین حرف از نام عیسی است. در نتیجه می توان در این عدد نام عیسی مسیح و صلیبش را ببینیم. در ادامه وی آیه ی «و دل گوشتی به ایشان خواهیم بخشید» (حزقیال 11: 19) (34) را چنین تفسیر می کند که به تجسّد مسیح اشاره می کند؛ چون مسیح بود که انسان گشت و در ما و بین ما حلول کرد. در واقع او دل گوشتی است که بین مؤمنان سکنا گزیده است. (اعمال رسولان 6: 4-15)
بدین گونه این رساله پُر از تفسیرهای عجیب می باشد. تنها چیزی که از این گونه تفسیرها به دست می آید این است که برنابا برای تاریخ بنی اسرائیل که در عهد قدیم ذکر شده است، هیچ مفهومی قائل نیست و معتقد است هدف و قصد آن تاریخ، فقط برای این است که به مسیح اشاره کند.
ژوستین شهید:
(100- 167 م) وی چندین کتاب نوشته که مهم ترین آن ها
«گفت و گو با تریفو» است که مشتمل بر گفت و گو با یکی از ربیّ های یهود است. بعد از آن، وی کتاب دفاعیه (35) را بر ضدّ مارسیون بدعت گذار نوشت. ژوستین، برخلاف برنابا، به عهد قدیم زیاد تمسّک می کند و اذعان می کند که آن مشتمل بر تاریخ حقیقی است؛ امّا دیدگاه وی نسبت به عهد جدید حقیقتاً عجیب است. وی به هیچ یک از کتاب های عهد جدید جز کتاب مکاشفه، اشاره نکرده است و از هیچ کتابی نقل قول نکرده به جز پنج آیه از انجیل متّی. با این وجود، تصریح می کند که نویسندگان عهد جدید با رهنمایی و ارشاد روح القدس می نوشتند. از این گذشته، معتقد است که خدا در هر جا، حتّی در بین یونانی ها و فیلسوفان آنان، شاهدانی دارد و نتیجه گرفته که فلسفه ی یونانی ذاتاً از عهد قدیم سرچشمه گرفته است.
امّا درباره ی دیدگاه وی نسبت به تفسیر عهد قدیم: ژوستین باور داشت که پیامبران با زبان مجاز و مثال و مجاز صحبت
می کردند و می نوشتند و هیچ یک از یهودیان نتوانستند،
آن را تفسیر نمایند، امّا مسیحی ها توانستند بفهمند و تفسیرش کنند؛ زیرا آنان کشف یگانه را- مسیح که مرکز تمام عهد قدیم است- درک کرده اند. پس پیامبران به جلو نگاه
می کردند. ژوستین اعتقاد دارد که مسیح تنها معلّم شریعت نبود بلکه مفسّر شریعت و انبیا نیز بوده است. او معتقد است که آیه ی «آن گاه خداوند بر سدوم و عموره، گوگرد و آتش از حضور خداوند از آسمان بارانید» (پیدایش 19: 24) به لاهوت مسیح اشاره دارد.
ژوستین شهید نظریه ی مرزبندی شده ای در تفسیر عهد قدیم ندارد، امّا نسبت به برنابا واقع گراتر و آگاه تر است.
ایرنئوس
(36) (130 م): ایرنئوس از بزرگ ترین مفسّران کتاب مقدّس در قرن دوم به حساب می آید که نظریات وی تأثیر زیادی بر کلیسا در قرون بعدی گذاشت. ایرنئوس پنج کتاب در دفاع از مسیحیت و بر ضدّ گنوسی گری و گنوسی ها، (37) به ویژه مارسیون و بطلمیوس اهل والنتینی، نوشت و تلاش نمود اشتباهات و سستی های تفسیرها و عقاید آنان را در مورد کتاب مقدّس برملا کند. او از یک پارچگی کتاب مقدّس دفاع نمود و اظهار داشت که نظریه ی گنوسی ها- مبنی بر این که عهد قدیم و جدید از ناحیه ی دو خداوند مختلف آمده است: یکی خدایی که عهد قدیم از او سخن می گوید و عهد قدیم منسوب به اوست و این خدا نسبت به خدای عهد جدید که خدای محبّت است، ارزش و عظمت کمتری دارد- باطل است.
ایرنئوس در دفاع هایش نخست بر سنتی تکیه دارد که از استادان خود فرا گرفته و آن گاه بر تعالیمی که از پژوهش در کتاب مقدّس به دست آورده است، پشت گرم است. او تأکید کرده که همه ی کتاب مقدّس- عهد قدیم و عهد جدید- وحی خدای یکتاست و آن خدای تنهایی است که او را در عیسی مسیح عبادت می کنیم. شریعت و عهد قدیم در زمانی که وحی شدند لازم و ضروری بودند، امّا چون انسان بالا رفت و کشف کامل در عیسی مسیح تجلّی پیدا کرد، عهد جدید ظهور یافت. بر این مبنا، ایرنئوس منادی تدریج وحی است؛ به این بیان که هر دو عهد- قدیم و جدید- با هم ارتباط نزدیک محکمی دارند، بلکه در حقیقت این دو، یک کتاب هستند که تدریجاً وحی شده اند.
امّا از جهت تفسیر: ایرنئوس اعلان داشته که بدعت گزاران در تفسیر مرتکب دو اشتباه شده اند: اول این که آنان به قرینه و مناسبتی (علت صدور) که در عبارات بیان شده است، توجّهی نکرده اند؛ بلکه آن عبارات را از جای خود کنده و از قرائن خالی نموده و آن گاه بر معناهایی حمل کرده اند که آن عبارات یا قرینه ها قابل حمل بر آن معانی نیستند. برای نمونه والنتینیی ها معتقدند: مقدمه ی انجیل یوحنّا متضمّن تمام مسائل فلسفه ی یونان است، در صورتی که قرائن نشان
می دهد یوحنّای انجیل نویس درباره ی کلمه ی- عیسی مسیح- سخن می گوید.
امّا اشتباه دوم این است که بیشتر وقت ها آنان عبارت های ساده ای را با جمله های پیچیده تفسیر می کنند و در نتیجه ابهام و پیچیدگی آن را زیاد می کنند. هیچ دلیلی بهتر از این نیست که آنان تلاش کرده اند که اعتقاد به خدا را از راه فلسفه باطلشان تبیین کنند که در نتیجه در تفکر به خدا، ابهام و پیچیدگی را زیاد می کنند.
در کنار این ها، پژوهشگر می تواند بعضی از اصول تفسیری را که ایرنئوس در پرداختن به کتاب مقدّس دنبال نموده است، استنتاج کند:
1. معیار برای شناخت و تفسیر کتاب های مقدّس، ایمان مقدّسی است که کلیسا دریافت کرد و آن را حفظ نمود. ایرنئوس می کوشد تا این مطلب را برهانی نماید. او می گوید کلیسا و کتاب های مقدّس هر دو از مخلوقات انجیل خدایند؛ یعنی آن چه که خداوند در عیسی مسیح عمل کرده است. کلیسا برای بیان انجیل (بشارت) نهفته در کتاب مقدّس امین دانسته شد. بنابراین تنها کلیسا قدرت فهمیدن کتاب ها را دارد؛ چون می تواند انجیل را بفهمد و غیر از او نمی تواند انجیل را تفسیر نماید و این یعنی کلیسا بالاترین مرجع تفسیر است. امّا بدعت گزاران وقتی به سنّت های مقدّس حمله
می کردند مقصود آنان سنّت های سری و ویژه ای بوده که کلیسا ربطی به آن ها نداشته است. به همین دلیل ایرنئوس اولین کسی بود که پذیرش اناجیل چهارگانه را بر مبنای طبیعت استوار ساخت؛ زیرا این عدد در خود طبیعت نوشته شده است، مانند بادهای چهارگانه زمین و ارکان چهارگانه جهان و مانند این ها.
2. قاعده ی دوم ویژه ی عهد قدیم است، ایرنئوس در این باره می گوید عهد قدیم پُر از مجاز و نماد است و پیش گویی ها در عهد قدیم انباشته از ابهام است، امّا وقتی تحقّق یابند معنایشان خیلی واضح و آشکار می شود که در عیسی مسیح تحقّق یافته و در او منکشف شده اند. پس قاعده ی اصلی در تفسیر عهد قدیم تمرکز یافتن بر مسیح است و تا زمانی که یهودی ها، مسیح را قبول نکنند این کتاب را نمی فهمند و به صورت کلّی جاهل به آن می باشند.
اینان مهم ترین عالمان قرن دوم بودند که از مسیحیت و
کتاب های مقدّس دفاع کردند.
بدعت گزاران
این قرن شاهد گروهی از بزرگان بدعت گذار بوده که مهم ترین آنان مارسیون و بطلیموس اهل والنتینی می باشند.
مارسیون: (38)
نظریات مفسّران راجع به مارسیون و دلیلی که به خاطر آن از شیوه معهود کلیسا جدا شد، متفاوت است. مارسیون حدود سال 100 میلادی متولّد شد، امّا زمان فوتش مشخّص نیست. کلیسا او را بدعت گذار بزرگ خوانده است، ولی وی در همین بدعت گذاریش بزرگ ترین خدمت ها را به کلیسا نموده است. [39] مارسیون به دوگانگی مطلق ایمان داشته است. به این معنا که در جهان دو خدا وجود دارد: خدای عهد قدیم و خدای عهد جدید. خدای عهد قدیم خدای خالق است و مسئول شری است که بر جهان تسلّط می یابد. پس او خدای شرور است و شعارش: «چشم در مقابل چشم و دندان در مقابل دندان» است. امّا خدای عهد جدید، خدای عیسی مسیح است که فرمود: «کسی که سیلی بر گونه راست تو زد گونه چپت را نیز برای وی برگردان». او خدای محبّت و رحمت است. خدای عهد قدیم خدای یهودیانی است که مسیح- اعلان کننده ی خدای عهد جدید- را کشتند. بنابراین نمی توان پیرو این خدا بود و به او ایمان داشت.
مارسیون، پولس رسول را گرامی می داشت؛ چون پولس تنها کسی بود که توانست کشف عیسی مسیح را درک کند. امّا بقیه شاگردان عیسی نفهمیدند و به همین دلیل فقط می توان نوشته های اصلی پولس را قبول کرد؛ البتّه بعد از حذف اضافاتی که دشمنانش بعد از مرگ او، آنها را جاسازی کردند. پس مارسیون ده رساله پولس و علاوه بر آن ها انجیل لوقا را بعد از حذف سه فصل اول، قبول کرده است.
این کار وی باعث شده که تمام کلیسا بر ضدّ او متّحد شود. امّا خدمت بزرگی که وی ناآگاهانه به کلیسا کرد این بود که کلیسا بعد از درگیری با وی شروع به تعیین کتاب های قانونی عهد جدید نمود. البتّه در آن زمان این کتاب ها در کلیساها خوانده می شد، ولی نظر اجماعی کلی برای تعیین آن ها و هم ردیف قرار دادن آن ها با عهد قدیم، وجود نداشت. امّا اعتراف مارسیون به عظمت پولس رسول کامل و دقیق نبود، زیرا رسولی که رساله به رومیان (9-11) را نوشته است، مارسیون نمی تواند از پیروان وی باشد.
هارناک در کتابش می گوید:
اگر او را در ردیف گنوسی ها قرار دهیم و با یکی از عوام پیروان گنوسی بپنداریم که عقاید آنان آکنده از خرافات و اساطیر است در واقع به او ظلم کرده ایم. نظر بهتر این است که بگوییم وی ذهن قهاری داشت، ولی گمراه بود.
بطلمیوس اهل والنتینی:
وی دومین شخص از والنتینی ها است. والنتینی ها پیرو مذهب والنتین گنوسی می باشند. آنان معتقدند- همان گونه که مارسیون معتقد است- عهد قدیم مخصوص خدایی است که نسبت به خدای عهد جدید از ارزش و پاکی کمتری برخوردار است. امّا بطلیموس این نظر را قبول نداشته و دیدگاهش تا حد زیادی شبیه به کلیسای محافظه کار است. وی در کتاب تفسیر خود می گوید: او شخصی سنّتی است که سنّت کلیسا را گرفته و پیرو خطّ کلی محافظه کاران است. وی عهد قدیم را قبول دارد و این باور را دارد که فهمیدن عهد قدیم فقط در پرتو نور عیسی مسیحِ منجی امکان دارد.
«رساله به فلورا» مهم ترین کتاب بطلیموس شمرده شده است. شاید منظور او از فلورا کلیسای روم باشد. وی آن طور که در این رساله بیان می کند برای فهمیدن عهد قدیم اصلی کلی را از تعالیم منجی [مسیح] گرفته و مقیاس حقیقی و حاکم کامل برای تفسیر همه نوشته ها قرار می دهد. طبق همین مبنا، دقیقاً مانند کاری که مسیح منجی در تعالیمش انجام داده، کل شریعت را سه قسمت می کند:
قسمت اول: بخش اعظمی است که بدون واسطه از جانب خدا آمده و به نوبه خود سه بخش می شود: 1. وصایای ده گانه که از همه مقدّس تر است. هرچند مسیح این بخش را پیراست و تکمیل نمود ولی قبول کرده است. 2. وصایای دیگر: این ها را مسیح به دور انداخت چون آمیخته به کاستی هایی است و موافق با طبیعت وی نیست. 3. آیین های مذهبی است که نمونه ای (40) است برای کسی که در آینده می آید یعنی مسیح. این قسم را مسیح اتمام کرده و از مادیّات ملموس به معنویّات نامرئی تغییر داده است.
قسمت دوم: آن هایی است که خود موسی وضع کرده است. به این معنا که روح موسی در بعضی شرایط و موقعیت ها وی را بر انگیخته تا برخی قانون ها و احکام را بنویسد، مانند قانون طلاق آن گونه که مسیح توصیف کرده است.
قسمت سوم: احکامی است که توسّط بزرگان صادر شده است و پس از مدتی آن ها را در متن شریعت وارد کرده اند.
این تفسیرهای معقول نمی تواند تمام آن چه را که بطلیموس گفته است پوشش دهد و نیز نمی تواند حاکی از نظر کامل وی باشد. وی مانند هر گنوسی دیگر، بسیاری از اندیشه های گنوسی گری را- که کلیسا نمی تواند آن ها را قبول کند- نوشته و این اندیشه ها به ویژه در مقدمه وی بر انجیل یوحنّا آشکار می گردد.
این ها برخی از شاخصه های اصلی تفسیر و شخصیت ها و اندیشه های آنان در قرن دوم میلادی بود. در هر صورت
نمی توان تمام این قرن را پوشش داد؛ با وجود این در همه جای آن، امور آشکار زیر را می یابیم:
1. عهد جدید در مقابل عهد قدیم، روش ثابتی اتخاذ کرده است؛ به این بیان که عهد قدیم را کتابی مقدّس خوانده و از آن به «مکتوب» تعبیر می کند. شگفت آن که کسانی مانند ژوستین شهید که در قبول این دیدگاه شک کردند، در زمره آباء کلیسا می باشند؛ برخلاف آن ها، بدعت گزاران
(گنوسی ها) هستند که عهد قدیم را به صورت قطعی ردّ
می کنند؛ در حالی که به شدت عهد جدید یا بخش هایی از آن را قبول دارند.
2. کلیسای آن زمان سخت مشغول دفاع از حقیقت مسیحیت در مقابل گنوسی گری و فلسفه ی یونانی بود. این موضوع کلیسا را واداشت که به تفسیر مجازی عهد قدیم روی آورد، زیرا معتقد بود عهد قدیم به صورت معمّا، مجاز و رمز نوشته شده است و اعلان نمود که خود مسیح به تنهایی، و نه دیگری، در زندگی، رسالت و کارهایش مفسّر یگانه و نور تابانی که به عهد قدیم معنای حقیقی اش را می بخشد.
همه ی این ها راه را برای ظهور مکاتبی بزرگ در علم تفسیر همچون مکتب اسکندریه، مکتب انطاکیه و بعد از آن ها، مکتب غربی باز نمود.
پینوشتها:
1. زیرا که مسیح است انجام شریعت به جهت عدالت برای هر کس که ایمان آورد.
2. و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم لکن طاقت تحمّل آن ها را ندارید.
3. در عهد عتیق تعمید به منزله ی غسل طهارت بود. یحیای تعمید دهنده مردم را دعوت می کرد تا به منظور توبه یعنی طهارت دل، غسل تعمید بگیرند و برای ظهور مسیح آماده شوند. عیسی ایمان داران را به روح القدس و آتش تعمید داد. در عهد جدید تعمید با آب و در نام پدر و در نام پدر و پسر و روح القدس انجام می شود.
تعمید نشانه ای است از توبه ایمان داران، آمرزش گناهان، اتحاد با مسیح و پاک شدن از گناه است.
4. collective noun.
5. اندیشه ی انتظار مسیحا ماهیتاً یهودی است. اقوام عصر قدیم، بر اثر نومیدی از وضع موجود و بی توجهی به آینده، به گذشته ی خویش می بالیدند و کمال شادکامی اجتماعی و ملّی را در آن می دیدند.
یهودیان نیز به عنوان قومی دین دار و معتقد به این که جهان را موجودی خوب و کامل آفریده است، کمال را در آغاز آفرینش قرار می دادند و می گفتند نخستین انسان که مستقیماً به دست خدا آفریده شده است، لزوماً باید کامل و کامروا باشد. با این وصف، یهودیان کامیابی و فضیلت را نه در دوران طلایی گذشته، بلکه در آینده و واپسین روز می جویند. این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود: «اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع می گردد» (ایوب 8: 7). یهودیان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همواره در انتظار یک رهبر الهی فاتح بوده اند که اقتدار و شکوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سلیمان بازگرداند.
شخصیت مورد انتظار ماشِیح (مسح شده) خوانده می شد. ماشیح لقب پادشاهان بنی اسرائیل بود؛ زیرا بر اساس یک سنّت، پیامبران در حضور جمع، اندکی روغن بر سر آنان
می مالیدند و بدین شیوه نوعی قداست برای ایشان پدید
می آمد. این لقب در زمان های بعد به پادشاه آرمانی یهود اطلاق شد. دل های بنی اسرائیل از عشق به مسیحیای موعود لبریز بود و در مقابل، حاکمان ستمگر همواره در کمین چنین رهبر رهایی بخشی بودند. در باب دوم انجیل متّی می خوانیم که هیرودیس کبیر، پادشاه فلسطین، پس از زاده شدن حضرت عیسی ( ع ) در صدد قتل او بر آمد، اما چون وی را به فرمان الهی به مصر بردند خطر را از سر گذراند.
واژه ی فارسی «مسیحا» از روی کلمه ی عبری «ماشیح» با توجه به تلفظ لاتینی آن (Messiah) ساخته شده است.
6. Eucharist: آیینی مسیحی که تکرار عمل مسیح در آخرین شام اوست. مسیحیان در نان و شراب به یاد عیسی شریک می شوند. بعضی از آنان معتقدند که نان و شراب واقعاً جسم و خون مسیح است. بعضی دیگر معتقدند نان و شراب نماد جسم و خون مسیح است. با این حال، بعضی ها معتقدند، نان و شراب یاد آور شام اخوت است.
7. Type.
8. به حدی که شما جمیع ایمان داران مقدونیه و اخائیه را نمونه شدید.
9. Example.
10. و این امور نمونه ها برای ما شد تا ما خواهشمند بدی نباشیم چنان که ایشان بودند.
11. چنان که در آدم همه می میرند و در مسیح همه زنده خواهند گشت.
12. Allegory.
13. christocenteric.
14. Jewish Encyclopedia, Vol: P.24.
15. ر.ک: المدخل الی عهد الجدید، فهیم عزیز.
16. … و ملکیصدق، ملک سالیم نان و شراب بیرون آورد و او کاهن خدای تعالی بود …
17. یهوه به خداوند من گفت: «به دست راست من بنشین تا دشمنانت را پای انداز تو سازم». و نیز ن. ک: اعمال رسولان 2: 18. «زیرا که داود به آسمان صعود نکرد لیکن خود می گوید: خداوند به خداوند من گفت بر دست راست من بنشین».
19. Type.
20. (1) زیرا این ملکیصدق، پادشاه سالیم و کاهن خدای تعالی، هنگامی که ابراهیم از شکست دادن ملوک مراجعت
می کرد او را استقبال کرده، بدو برکت داد (2) و ابراهیم نیز از همه چیزها ده یک بدو داد که او اول ترجمه شده ی «پادشاه عدالت» است و بعد ملک سالیم نیز یعنی «پادشاه سلامتی» (3) بی پدر و بی مادر و بی نسب نامه و بدون ابتدای ایام و انتهای حیات بلکه به شبیه پسر خدا شده کاهن دائمی
می ماند. 2. (6) زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد (7) ترقی سلطنت و سلامتی او بر کرسی داود و بر مملکت وی انتها نخواهد بود تا آن را به انصاف و عدالت از الان تا ابدالآباد ثابت و استوار نماید. غیرت یهوه صبایوت این را به جا خواهد آورد. 3. بنابراین چون که ما نیز چنین ابر شاهدان را گرداگرد خود داریم، هر بار گران و گناهی را که ما را سخت می پیچد دور بکنیم و با صبر در آن میدانی که پیش روی ما مقرر شده است بدویم.
21. لاوی یکی از پسران یعقوب و جدّ کاهنان است. بنابراین صفت کاهنان، لاویان است.
22. Christocentric.
23. بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهد خواند.
24. «که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما»
25. … (2) و تو ای بیت اللحم افراته اگر چه در هزاره های یهودا کوچک هستی از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم من اسرائیل حکمرانی خواهد نمود و طلوع های او از قدیم و از ایام ازل بوده است. (در متّی 2: 6 عین همین آیه تکرار شده است.)
26. هنگامی که اسرائیل طفل بود او را دوست داشتم و پسر خود را از مصر خواندم.
27. و تا وفات هیرودوس در آن جا بماند تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که «از مصر پسر خود را خواندم».
28. و گروهی بسیار دیده بر فراز کوه آمد و وقتی که او بنشست شاگردانش نزد او حاضر شدند.
29. (16) امّا یازده رسول به جلیل بر کوهی که عیسی ایشان را نشان داده بودند رفتند (17) و چون او را دیدند پرستش نمودند ….
30. این همه را به شما نمودم که می باید چنین مشقت کشیده ضعفا را دستگیری نمایید و کلام خداوند عیسی را به خاطر دارید که او گفت دادن از گرفتن فرخنده تر است.
31. (15) و تحمل خداوندِ ما را نجات بدانید چنان چه برادر حبیب ما پولس نیز بر حسب حکمتی که به وی داده شد به شما نوشت (16) همچنین در سایر رساله های خود این چیزها را بیان می نماید که در آن ها بعضی چیزها هست که فهم
آن ها مشکل است و مردمان بی علم و ناپایدار آن ها را به مثل سایر کتب تحریف می کنند تا به هلاکت خود برسند.
66. M. Grent: The Bible: P.30.
32. و یوسف که رسولان او را برنابا یعنی ابن الوعظ لقب دادند مردی از سبط لاوی و از طایفه قبرسی [است].
88. Philad. 82: Magn. 8. 2.
33. christosentric
34. تمام آیه چنین است: «ایشان را یک دل خواهم داد و در اندرون آن روح تازه خواهم نهاد و دل سنگی از جسد ایشان دور کرده و دل گوشتی به ایشان خواهم بخشید».
35. Apologetic.
36. Irenaeus.
37. گنوسی ها: (از واژه Gnosis به معنای معرفت.) آنان رستگاری را از طریق معرفت تعلیم می دادند، یعنی انسان برای رفتن به بهشت باید حکمت رمزی را بیاموزد. تعالیم آنان چنان غیر عادی و رمزی بود که بعدها بدعت گذار شناخته شده، محکوم و مطرود شدند. گنوسی ها از پیروان افلاطون بودند که اعتقاد داشتند واقعیت، معنوی است و دنیای مادی- از جمله جسم انسان- یک خطای وحشتناک است.
به نظر آنان خدای بنی اسرائیل که عالم را خلق کرد خدای اعلا نبود، بلکه موجودی کمتر فوق طبیعی به نام یالدابوت بود که آن قدر شیطانی، بیهوده و احمق است که نمی توان باور داشت که او خداست. هنگامی که او و فرشتگانش آدم و حوا را خلق کردند، نابخردانه بخش به سرقت رفته ی قدرت معنوی الاهی را در انسان ها قرار دادند. به اعتقاد آنان، جرقّه های این قدرت الاهی در طول تاریخ بشر در نسل های پسر سوم آدم و حوا یعنی شیث باقی ماند. بدین گونه، گنوسی ها خود را فرزندان شیث می نامیدند. هنگامی که فرستاده ای از قلمرو الاهی
می آید و آنان را به خانه دعوت می کند آنان نجات می یابند. از نظر آنان، عیسی همان فرستاده ای است که خدا در او تجسّد یافت تا گنوسی ها را بیدار کند و آنان را به عنوان موجودات الاهی که در دام دنیای مادی افتاده اند، به سرشت واقعی شان، بازگرداند.
38. Marcion.
39. Farrar: History of Interpretatin: P.165F.
40. Type
منبع مقاله :
عزیز، فهیم؛ (1392)، دانش تفسیر در سنت یهودی- مسیحی، نجفی نژاد، علی، قم: انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول