خانه » همه » مذهبی » تقریر غایت گرایانه از علم دینی و علوم انسانی اسلامی

تقریر غایت گرایانه از علم دینی و علوم انسانی اسلامی

با تكیه بر اندیشه‌های استاد شهید مرتضی مطهری

تقریر غایت گرایانه از علم دینی و علوم انسانی اسلامی

این پژوهش در این چهارچوب نظری مطرح می‌شود كه طبق تعالیم اسلامی و تصریح اندیشمندانی مانند استاد مطهری، علم دینی از یك سو علمی است مبتنی بر مبانی اسلامی و توحیدی (دیدگاه مبناگرایی) و از سوی دیگر، علم دینی عبارت

07957 - تقریر غایت گرایانه از علم دینی و علوم انسانی اسلامی
07957 - تقریر غایت گرایانه از علم دینی و علوم انسانی اسلامی

 

نویسنده: علی اصغر خندان (1)

 

با تكیه بر اندیشه‌های استاد شهید مرتضی مطهری

چكیده

این پژوهش در این چهارچوب نظری مطرح می‌شود كه طبق تعالیم اسلامی و تصریح اندیشمندانی مانند استاد مطهری، علم دینی از یك سو علمی است مبتنی بر مبانی اسلامی و توحیدی (دیدگاه مبناگرایی) و از سوی دیگر، علم دینی عبارت است از علم نافع (دیدگاه غایت گرایی). ملاك نافع بودن علم نیز نیازهای فرد و جامعه‌ی اسلامی است. به عبارت دقیق‌تر، نافع بودن علم را می‌توان در دو بُعد پاسخ به سؤال های (عمدتاً) فردی و حل مسئله‌های (عمدتاً) اجتماعی دنبال كرد.
هدف از این پژوهش این است كه نشان دهد تقریر غایت‌گرایانه از علوم انسانی اسلامی به چه معناست و چه مؤیدات عقلی و نقلی آن را تأیید می‌كند. سؤال اصلی این پژوهش این است كه دیدگاه غایت‌گرایی چه جایگاه و توجیهی در نظریه ی كلان علم دینی دارد. در این مقاله، درباره ی این مباحث سخن گفته ایم: شاخص «به سوی اویی» به عنوان شاخص مهم تفكر توحیدی، ارزش عبادت و عدالت و رابطه‌ی آن دو، جایگاه ارزش‌های ثانوی مانند حكومت و سیاست و اقتصاد و. . . و از جمله ارزش علم، تأكید بر ارزش ابزاری و غیراصیل علم، تأكید بر احتیاج جامعه ی اسلامی به عنوان معیار نافع بودن علم، تقسیم نادرست علوم به دینی و غیردینی، رتبه بندی علوم در دیدگاه غایت‌گرایی، فواید دیدگاه غایت گرایانه از علوم انسانی اسلامی و درنهایت جمع بندی و ارائه‌ی پیشنهاد.
کلید واژه ها: دیدگاه غایت گرایی، علم دینی، علوم انسانی اسلامی، ارزش‌های اولی و ثانوی، علم نافع

مقدمه

موضوع توحید یا شرك و زندگانی موحدانه یا مشركانه، آن چنان كه از ابتدای خلقت بوده، كماكان مهم ترین و سرنوشت‌سازترین انتخاب فرد و جامعه‌ی انسانی است. به عبارت دیگر، موضوع پذیرش یا عدم پذیرش وجود خداوند، مؤثرترین باور انسان است كه تمام باورها، گرایش‌ها و رفتارهای فردی و اجتماعی او را تحت تأثیر قرار خواهد داد. استاد مطهری بر نقش مبنایی توحید در معارف اسلامی چنین تأكید می‌كند و می‌نویسد: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌فرماید: «آغاز و پایه‌ی اول دین شناخت خداست». اگر دین را به ساختمانی تشبیه كنیم كه دارای در و دیوار و سقف و پنجره و شیشه و نقاشی و روكاری و زیرسازی و غیره است، باید بگوییم زیرسازی و زیربنای همه‌ی افكار و معتقدات و اخلاقیات و دستورالعمل‌های دینی خداشناسی است و اگر دین را به یك كتاب علمی تشبیه كنیم كه دارای باب‌ها و فصل‌ها و قضایا و مسائل و استدلالات و اصول متعارفه و موضوعه است، باید بگوییم آن چیزی كه به منزله‌ی اصل اول و به اصطلاح اصل متعارف دین است، خداشناسی است.
. . . خداشناسی نه فقط اول دین است، اول پایه و مایه‌ی انسانیت است. انسانیت اگر بنا بشود روی اصل پایداری بنا شود، باید روی اصل توحید ساخته گردد. (مطهری، ج22: 67-68)
خداشناسی نسبت به دین در عین اینكه اول دین است، وسط و آخر دین هم هست. همان طوری كه خود ذات اقدس الهی در عین اینكه اول وجود است، آخر وجود هم هست، با همه‌ی موجودات هست، محیط است بر همه‌ی موجودات. اگر انسان موحد واقعی باشد، كافی است برای اینكه همه‌ی فضیلت‌ها را به دنبال خود بكشاند. (مطهری، ج22: 74).
استاد مطهری در جای دیگر، سلسله شاخص‌ها و معیارهایی را مشخص می‌كند و تصریح می‌نماید: «می‌توان با این معیارها تشخیص داد كه فلان تعلیم، از اسلام هست یا نیست.» (مطهری، ج2: 226)
ایشان با الهام از آیات قرآن كریم در همان سلسله معیارها، به دو شاخص «از اویی» و «به سوی اویی» اشاره می‌كند. (مطهری، ج2: 234-235) و در ادامه اهمیت این دو شاخص را بیشتر كرده و می‌گوید: مرز توحید و شرك در توحید نظری، «از اویی» است (انا لله). (مطهری، ج2: 131) و مرز توحید و شرك در توحید عملی «به سوی اویی» است (انا الیه راجعون) (مطهری، ج2: 132).
به باور ما، اگر خداوند را اصل الاصول بدانیم، از یك سو مبدأ المبادی بودن او آثار روشنی در عرصه‌های مختلف معرفتی خواهد داشت و می‌توانیم با شاخص «از اویی»، بسیاری از اندیشه‌های نظری نادرست را تشخیص دهیم و همچنین به اجتهاد و تولید دانش توحیدی بپردازیم. این منظر و رویكرد را «دیدگاه مبناگرایی در علم دینی» می‌نامیم كه در این مقاله، این جنبه از علم دینی موردنظر ما نیست. ولی از سوی دیگر، مقصد المقاصد بودن خدا نیز آثار خاص خود را در به كارگیری دانش خواهد داشت و در این مقاله نشان خواهیم داد كه چگونه می‌توانیم با شاخص «به سوی اویی»، جنبه‌ی مهمی از علم دینی را محقق نماییم. این منظر و رویكرد را «دیدگاه غایت گرایی در علم دینی» می‌نامیم.

1. شاخص «به سوی اویی» و ارزش عبادت

معنای شاخص به سوی اویی، كه جنبه‌ی تكوینی دارد، این است كه بدانیم «جهان در كل خود یك سیر نزولی طی كرده و در حال طی كردن یك سیر صعودی به سوی اوست. همه از خدایند و به سوی خدا بازگشت می‌نمایند.» (مطهری، ج2: 235)
اما این جنبه‌ی تكوینی، ابعاد و آثار تشریعی نیز داد. به این ترتیب كه می‌گوییم واقعیت تكاملی انسان و واقعیت تكاملی جهان «به سوی اویی» است. [لذا] هرچه رو به آن سو ندارد، باطل و بر ضد تكامل خلقت است. (مطهری، ج2: 135)
استاد مطهری تصریح می‌كند كه: «مرز توحید و شرك در توحید عملی، به سوی اویی است.» (مطهری، ج2: 132) اسلام بیش از هر چیز، دین توحید است، هیچ گونه خدشه‌ای را در توحید، چه توحید نظری و چه توحید عملی، نمی پذیرد. اندیشه‌ها و رفتارها و كردارهای اسلامی از خدا آغاز می‌شود و به خدا پایان می‌یابد. از این رو، نوع ثنویت یا تثلیت یا تكثیری را كه به این اصل خدشه وارد آورد، به شدت طرد می‌كند. از قبیل ثنویت خدا و شیطان، یا خدا و انسان، یا خدا و خلق. هر كاری تنها با نام خدا، اندیشه‌ی خدا، به سوی خدا، برای تقرب به خدا باید آغاز شود و انجام پذیرد و هرچه جز این باشد از اسلام نیست. (مطهری، ج2: 249)
تجلی شاخص «به سوی اویی» در موضوع عبادت خود را نشان می‌دهد. استاد مطهری با اشاره به اینكه عبادت و پرستش، صرفاً انجام مراسم تقدیس و تنزیه نیست، می‌گوید: «از نظر اسلام، پرستش منحصر به این مرتبه نیست. هر نوع جهتْ اتخاذ كردن، ایده آل گرفتن و قبله‌ی معنوی قراردادن، پرستش است. آن كسی كه هواهای نفسانی خود را جهتِ حركت و ایده‌ی ان و قبله‌ی معنوی خود قرار بدهد، آنها را پرستش كرده است». (مطهری، ج2: 104)

2. عدالت، دومین ارزش اصیل

در میان ارزش‌های مختلف، عدالت از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. یكی از اسماءالهی «عادل»است؛ چنان كه در فقرات 27 و 81 دعای جوشن كبیر آمده (قمی، 1373: 75 و 86) عدل الهی به معنای رعایت استحقاق‌ها و عدل انسانی به معنای رعایت حقوق دیگران است (مطهری، ج1: 81-84) و در هر دو معنا، عدل در برابر ظلم قرار می‌گیرد كه در آیات متعدد قرآن كریم از خداوند نفی شده است. (نساء:40، یونس: 44، روم:9 و. . . ) از سوی دیگر، پس از موضوع توحید، مهم‌ترین هدف و وظیفه‌ی انبیا و اولیای الهی، اقامه‌ی قسط و عدالت اجتماعی است.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25) ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آن‌ها كتاب[آسمانی] و میزان [‌شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه] نازل كردیم تا مردم قیام به عدالت كنند.
به طوری كه حتی موضوع مدینه‌ی فاضله و جامعه‌ی آرمانی موعود جهانی با همین موضوع پیوند می‌خورد و تأكید شده كه امام زمان (علیه السلام) زمین را آن چنان كه از ظلم و جور پر شد، از قسط و عدل پر خواهد كرد: یملا الارضَ عدلاً و قِسطاً كما مُلئت جوراً و ظُلماً (كلینی، 1365: 338).
در اینجا منظور از عبادت، عبارت است از تأمین نیازهای همه‌ی انسانها و تحقق عدالت اجتماعی و تأمین سعادت دنیوی.

3. شاخص «به سوی اویی» رابطه‌ی دو ارزش عبادت و عدالت

با توجه به تصریح قرآن كریم، به نظر می‌رسد كه در اصل دو هدف مذكور، اختلاف نظر زیادی وجود نداشته باشد، اما در باب رابطه و تقدم و تأخر آن دو، اختلاف نظر وجود دارد. درباره‌ی اینكه دو هدف مذكور چه رابطه‌ای با هم دارند، سه نظریه مطرح می‌شود:
الف) این دو هدف در عرض هم و مستقل از یكدیگرند؛ یعنی پیامبران دو هدف جداگانه داشته اند: سعادت اخروی و سعادت دنیوی.
ب) هدف اصلی، عدالت اجتماعی است و ایمان و عبادت مقدمه‌ی لازم تحقق آن است.
ج) هدف اصلی ایمان و عبادت خداست و عدالت اجتماعی فقط مقدمه و وسیله‌ی وصول به این هدف است.
ممكن است برای افراد ساده اندیش نظریات فوق، نزدیك به هم و قابل قبول باشند، اما به نظر استاد مطهری و با مبنا قرار دادن شاخص «‌به سوی اویی» هیچ یك از این سه نظریه صحیح نیست: نظریه‌ی اول شرك لایغفر است و نظریه‌ی دوم ماده پرستی! و برخلاف نظریه‌ی سوم، عدالت اجتماعی و ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی با اینكه مقدمه‌ی وصول به ارزش برتر خداپرستی هستند، خود فاقد ارزش نیستند و مانند معلومات كلاس اول برای كلاس دوم است، نه مانند كارنامه‌ی كلاس اول برای نام نویسی در كلاس دوم؛ یعنی مقدمه پس از وصول به ذی مقدمه، كماكان باارزش و ضروری است. (مطهری، ج2: 176).

4. شاخص «به سوی اویی» و جایگاه ارزش‌های ثانوی

پس از روشن شدن مصادیق ارزش‌های اصیل، باید جایگاه دیگر ارزش ها، همچون حكومت، سیاست، اقتصاد و به‌تبع هنر، صنعت و. . . تعیین شود.
روشن است كه با مبنا قرار دادن شاخص «به سوی اویی» هیچ ارزشی درعرض خداوند قرار نخواهد گرفت و بنابراین باید تمام ارزش‌های ثانوی را خادم، مقدمه یا وسیله‌ی تحقق و حفظ ارزش اصیل عبادت و به تبع ارزش عدالت دانست. به عبارت دیگر، ارزش‌های اصیل عبادت و عدالت، مغز و ارزش‌های ثانوی پوسته و حافظ آن ارزشهاست و روشن است كه ارزش‌های ثانوی اصالت ندارند و ارزش بودن آن‌ها از نظر اسلام تا جایی است كه خادم ارزش‌های اصیل باشند. چنان‌كه قرآن كریم، مثلاً حكومت را مقدمه و ابزاری برای ترویج ارزش‌های دینی معرفی می‌كند:
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج، 41) همان كسانی كه هرگاه در زمین به آن‌ها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می‌دارند و زكات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منكر می‌كنند و پایان همه‌ی كارها از آن خداست.
استاد مطهری در این زمینه می‌فرماید: نسبت دیانت و سیاست نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست، باید با یكدیگر بپیوندند. فلسفه‌ی [ وجود] پوست، حفظ مغز است. پوست از مغز نیرو می‌گیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سیاست و حكومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی، یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر این پوست از این مغز جدا باشد، البته مغز گزند می‌بیند و پوست خاصیتی ندارد. باید سوخته و ریخته شود. (مطهری، 1364: 32)

5. شاخص «به سوی اویی» و ارزش ابزاری و غیر اصیل علم

عطف به نكته‌ی قبل، می‌توان دریافت كه از نظر اسلام و بر مبنای شاخص «‌به سوی اویی»، علم (‌به معنای متعارف امروزی و معادل science) اصالت ندارد و اگر ابزار و وسیله‌ای برای رسیدن به ارزش‌های اصیل باشد، باارزش خواهد شد.
البته باید توجه داشت كه علم به معنای معرفت (و معادل knowledge)، در برخی از موارد،‌ شرط ایمان است و چون ایمان ارزشی اصیل است، علم نیز اصالت خواهد داشت و مطلوب بالذات خواهد بود و نه مقدمه‌ی چیزی دیگر و لذا وجوب عینی خواهد داشت (مطهری، ج22: 727).
به جز مواردی كه علم و معرفتی شرط و لازمه‌ی ایمان دینی باشد، دیگر مصادیق علم (چه Science و چه knowledge)ارزش ابزاری دارند و در حكم مقدمه و وسیله‌ی رسیدن به ارزش‌های دیگر را دارند. این حكم هم در باب علم به احكام و دستورات دینی (فقه) صادق است و هم در باب علوم تجربی. سخن استاد مطهری در این باب چنین است: باید دید علم از نظر اسلام هدف است یا وسیله؟ بدون شك بعضی از علوم هدف است؛ مثل معارف ربوبی و خداشناسی و آنچه از شئون خداشناسی شمرده می‌شود، مثل معارف مربوط به خودشناسی و معاد.
از این‌ها كه بگذریم، سایر علوم وسیله‌اند: نه هدف؛ یعنی هر علمی از آن جهت لازم و مفید است كه مقدمه و وسیله‌ی انجام یك عمل و یك وظیفه است. همه‌ی علوم دینی، به استثنای معارف الهی، از قبیل علم اخلاق و فقه و حدیث همین طورند؛ یعنی همه وسیله‌اند، نه هدف. تا چه رسد به مقدمات ادبی و منطق معمولی كه در مدارس دینی خوانده می‌شود.
فقها و علمای دینی اصطلاحی دارند و می‌گویند وجوب علم، تهیؤیی است؛ یعنی از آن جهت واجب است كه آمادگی و تهیؤ می‌دهد برای كاری كه موافق با منظور اسلام است. حتی خود یاد گرفتن مستقیم مسائل عملیه؛ یعنی احكام و مسائل نماز و روزه و خمس و زكات و حج و طهارت، كه معمولاً در رساله‌های علمیه ذكر می‌شود، فقط برای این است كه شخص بتواند و آماده شود وظیفه‌ی خود را درست انجام دهد. مثلاً یك نفر مستطیع كه می‌خواهد به حج برود، باید یاد بگیرد تا آمادگی و تهیؤ پیدا كند كه مراسم حج را درست انجام دهد. (مطهری، 1370: 263-264)
علاوه بر علم به وظایف و احكام شرعی، علوم طبیعی و صنعت و فنّاوری كه امروزه اهمیت و ضرورت یافته نیز از این قاعده مستثنا نیست. استاد مطهری به این موضوع نیز تصریح می‌كند و می‌گوید:
امروز دنیا بر پاشنه‌ی علم می‌چرخد، كلید همه‌ی حوائج، علم و اطلاع فنی است. بدون علم نمی توان جامعه‌ای غنی، مستقل، ‌آزاد، عزیز و قوی به وجود آورد. خود به خود نتیجه می‌گیریم كه در هر زمانی، خصوصاً در این زمان، فرض و واجب است بر مسلمین كه همه‌ی علومی را كه مقدمه‌ی رسیدن به هدف‌های اسلامی است، تعلیم ببیند و كوتاهی نكنند. (مطهری، 1370: 265). . . مثلاً جامعه نیازمند پزشك است. از این رو، علم پزشكی واجب كفایی است. . . و چون پزشكی موقوف است به تحصیل علم پزشكی، قهراً تحصیل پزشكی از واجبات كفایی است. همچنین فن معلمی، فن سیاست، فن تجارت، انواع فنون و صنایع. (مطهری، ج5: 37 و همچنین ج3: 192-193 و ج21: 327-329).

6. علم نافع، نه هر علمی

چنان كه می‌دانیم، در تعالیم اسلامی، تعریف و تمجید و توصیه‌ی فراوانی به علم و علم آموزی شده است، از جمله:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ (زمر:9) بگو: آیا كسانی كه می‌دانند با كسانی كه نمی دانند یكسان‌‌اند؟
* إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (فاطر: 28) از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می‌ترسند.
* یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ (مجادله: 11) خداوند كسانی را كه ایمان آورده اند و كسانی را كه علم به آنان داده شده درجات عظیمی می‌بخشد.
* عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: طلبُ العلمِ فریضهٌ علی كلِّ مسلمٍ (اصول كافی، ج1: 30) علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.
* عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اُطلبوا العِلمَ و لو بالصّین (مجلسی، 1362: 180)‌دانش را فرابگیرید هرچند در چین باشد.
* عن امیرالمؤمنین علی علیه السلام: الحِكمهُ ضالَّهُ المؤمنِ، فخُذِ الحكمهَ و لو مِن اهلِ النّفاق (مجلسی، 1362: 180) حكمت گمشده‌ی مؤمن است. پس حكمت را هرچند از منافق فرابگیرد.
بنابراین در اینكه در اسلام راجع به علم تأكید و توصیه‌ی فراوانی شده جای تردید نیست و همان طور كه از آیات و روایات فوق فهمیده می‌شود، وجوب علم در اسلام، نه مقید به متعلم یا معلم خاصی است و نه از لحاظ زمان و مكان محدودیتی دارد. اما اینجا سؤال مهمی پیش می‌آید و آن اینكه منظور اسلام از علم، كدام علم است؟
استاد مطهری در پاسخ به این سؤال می‌گوید: اگرچه ظاهراً هریك از حكما، متكلمین، محدثین، فقها، مفسرین و یا علمای اخلاق، فقط علم خود (حكمت، كلام، حدیث، فقه و. . . ) را به عنوان علم موردنظر اسلام معرفی كرده اند، اما نظر اسلام نه تنها خصوص هیچ‌یك از این علوم نیست، بلكه حتی صرف علوم دینی هم نیست، زیرا در احادیث آمده كه علم بیاموزید حتی از مشركین و یا حتی با سفر به كشور چین و روشن است كه علوم دینی نزد مشركین وجود ندارد. دلیل دیگر عدم اعتراض ائمه‌ی اطهار (علیه السلام) نسبت به نهضت ترجمه و جریان ورود علوم به فرهنگ مسلمین است و دلیل سوم این است كه قرآن علم را به طور كلی نور و جهل را ظلمت معرفی می‌كند و انسان‌ها را به تفكر در موضوعاتی دعوت می‌نماید كه نتیجه‌ی آن‌ها همین علوم تجربی است. (مطهری، 1370: 258-263 و ج22: 533)
دلیل دیگری كه می‌توان به نظر استاد مطهری افزود این است كه در روایات فراوانی، به صورت مطلق از علم نافع سخن گفته شده است:
– عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اللهم انّی اعوذُ بكَ من علمٍ لا ینفع. . . اللهمَ انفعنی بِما علّمتنی و علّمنی ما ینفَعنی (ابن ماجه، بی تا: 92) خدایا به تو پناه می‌برم از دانشی كه فایده‌ای نداشته باشد. . . خدایا با آنچه به من آموخته‌ای به من نفع برسان و چیزی به من بیاموز كه برایم نافع باشد.
– عن امیرالمؤمنین علیه السلام: (المتقین) وَقَفوا اسماعَهم علی العلمِ النّافع لهم (نهج البلاغه، خطبه‌‌ی 193) متقین گوش خود را به علم سودمند برای آن‌ها وقف كرده اند.
– عن ابی جعفر علیه السلام: عالِمٌ یُنتفَعُ بهِ افضلُ من سَبعینَ الف عابد (كلینی، 1365: 40)‌دانشمندی كه از او منفعتی حاصل شود، از هفتاد هزار عابد برتر است.
– دخلَ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌المسجدِ فإذا جَماعَهٌ قدْ اَطافوا برجُلٍ فقالَ ما هذا فَقیلَ علّامهٌ فقالَ و ما العَلامَهُ فقالوا لهُ اعلمُ الناسِ بانْسابِ‌العربِ و وقائِعها و ایام الجاهلیّهِ و الاشعارِ العربیّهِ فقال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ذاكَ عِلمٌ لا یضُرُّ منْ جهِلهُ و لا ینفَعُ من عَلِمَهُ (اصول كافی، ج1: 32)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مسجد شدند و گروهی را دیدند كه به دور مردی جمع شده بودند.
حضرت پرسیدند كه این چیست؟
– علامه و بسیار دانشمند است.
– علامه چیست؟
– او آگاه ترین مردم به انساب و حوادث عرب و تاریخ جاهلیت و اشعار عربی است.
– این علمی است كه اگر كسی نداند، ضرر نمی كند و كسی كه می‌داند بهره مند نمی شود.
طبعاً اینجا سؤال مهم دیگری خودنمایی می‌كند و آن اینكه بر فرض علم موردنظر و توصیه شده توسط اسلام، علم نافع باشد، اما علم نافع چیست؟ و به عبارت دیگر، معیار سودمندی علوم كدام است؟

7. احتیاج جامعه‌ی اسلامی، معیار نافع بودن علم

نافع بودن علم مفهومی نسبی است؛ به این معنی كه ممكن است علمی برای یك فرد یا جامعه نافع باشد و برای فرد و جامعه‌ی دیگر نه. همچنین ممكن است علمی در یك زمان نافع باشد و در زمان دیگر نه.
انسان مسلمان، میزان نافع بودن علوم را با نگاه ارزشی اسلامی و متناسب با نیازهای خود و جامعه تعیین می‌كند. انسان مسلمان دردمند است و به دنبال درمان می‌گردد. لذا مهم ترین دغدغه‌ی او جستجو برای یافتن مرهم زخم‌های جامعه‌ی اسلامی است. بسیاری از علوم، سرگرمی بی‌دردان است. مولوی می‌گوید: علم آموزی مانند باز كردن گره كیسه هاست. قبل از مشغول شدن به باز كردن این گره ها، ابتدا باید تأمل كرد كه اساساً آیا چیزی در كیسه هست یا نه. هنر باز كردن گره‌های كور در صورت تهی بودن كیسه چه سود دارد؟!
«عقده را بگشاده گیر‌ای منتهی/ عقده‌ی سخت است بر كیسه‌ی تهی» (مولانا، 1375، دفتر پنجم، بیت 560)
حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) ضرورت توجه دانشگاه به نیازهای جامعه را چنین بازگو می‌كنند: «ما می‌گوییم كه دانشگاه‌های ما یك دانشگاه هایی كه برای ملت ما مفید باشد نیستند. . . آن طور نیست كه دانشگاه به حسب احتیاجات ملت و به حسب احتیاجاتی كه كشور ما دارد، به همان ترتیب رفتار كنند. . . می‌خواهیم بگوییم كه دانشگاه‌های ما باید در [رفع] احتیاجاتی كه ملت دارند، در خدمت ملت باشند. . . باید دانشگاه اسلامی شود تا علومی كه در آنجا تحصیل می‌شود، در راه تقویت ملت[ بوده] و با احتیاج ملت همراه باشد.» (امام خمینی، 1378: 251-248)
استاد مطهری در باب نافع بودن علم و معیار آن چنین می‌گوید: «علم نافع یعنی علمی كه دانستن آن فایده برساند و ندانستن آن ضرر برساند. هر علمی كه متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیت بشناسد؛ یعنی آن اثر را اثر خوب و مفید بداند، آن علم از نظر اسلام، خوب و مورد توصیه و تشویق است. پس حسابش روشن است. باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر می‌داند. هر علمی كه به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام كمك می‌دهد و ندانستن آن سبب زمین خوردن آن منظور می‌گردد، آن علم را اسلام توصیه می‌كند و هر علمی كه در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد، اسلام درباره‌ی آن علم، نظر خاصی ندارد و هر علم كه تأثیر سوء دارد با آن مخالف است.» (مطهری، 1370: 259-260)
شیوه‌ی دیگر استدلال استاد مطهری در باب توجه به نیازهای جامعه به عنوان معیار وجوب و نافع بودن علم را می‌توان به شكل زیر خلاصه كرد:
مقدمه‌ی اول: اسلام اهداف گوناگونی در شئون مختلف فردی و اجتماعی دارد و جامعه‌ی مطلوب اسلام با عزت، مستقل و قوی است: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (نساء:141)
مقدمه‌ی دوم: امروزه تمام شئون حیات بشری به علم وابستگی دارد و هیچ كاری را جز با كلید علم نمی توان انجام داد.
نتیجه: برای رسیدن به اهداف اجتماعی اسلام، فراگیری تمام علوم موردنیاز، ضروری است. (مطهری، 1370: 264-265)
بیان دیگر استاد مطهری چنین است: «فریضه‌ی علم از هر جهت تابع میزان احتیاج جامعه است. یك روز بود كه كشاورزی و صنایع مورد احتیاج و تجارت و سیاست هیچ كدام علم و تحصیل لازم نداشت. . . اما امروز وضع دنیا عوض شده و احتیاجات جامعه عوض شده. هیچ یك از آن كارها به طرز مناسب با دنیای امروز و به شكلی كه بتواند با قافله‌ی زندگی هماهنگ بشود، بدون علم و تحصیل میسر نیست. حتی كشاورزی هم باید روی اصول علمی و فنی باشد. . .» (مطهری، 1368: 168-169)
موضوع توجه به نیازهای جامعه را می‌توان در دو جنبه ملاحظه كرد؛ یكی همین مطلب كه در صورت نیاز جامعه و علومی همچون پزشكی، كشاورزی، صنعت و. . . آن علوم هم فریضه و واجب خواهد بود. جنبه‌ی دیگر اینكه در خود علوم مربوط به دین هم باید جامعه محور بود؛ به این معنا كه مباحث و موضوعات مربوط به تدبیر جامعه، همچون مسائل سیاسی و اقتصادی و حقوقی و. . . اهمیت بیشتر دارد و البته اهمیت آن‌ها نه صرفاً در ابعاد نظری، بلكه در میزان تأثیرگذاری اجتماعی آنهاست.
سخن امام خمینی (رحمة الله علیه)‌در باب موضوع اخیر قابل توجه است كه از این نظر آیات و روایات را با رساله‌های عملیه مقایسه می‌كنند و می‌فرمایند: «برای اینكه كمی معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفی می‌شود تا چه حد است، شما را توجه می‌دهم به تفاوتی كه میان قرآن و كتب حدیث با رساله‌های عملیه هست. قرآن و كتاب‌های حدیث كه منابع، احكام و دستورات اسلام است، با رساله‌های عملیه كه توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می‌شود، از لحاظ جامعیت و اثری كه در زندگی اجتماعی می‌تواند داشته باشد، به كلی تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن از نسبت صد به یك هم بیشتر است. از یك دوره كتاب حدیث كه حدود پنجاه كتاب است و همه‌ی احكام اسلام را در بردارد، سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احكام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.» (امام خمینی، 1357: 9)
در اینجا شایسته است اشاره‌ای هم داشته باشیم به تمثیل زیبای استاد مطهری و مقایسه‌ی میان نیازهای علمی كشور با نیازهای اقتصادی: «انتشارات مذهبی، از نظر نظم، وضعیت نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته هایی كه اساساً مضر و مایه‌ی بی آبرویی است. آثار و نوشته‌های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست؛ یعنی براساس محاسبه‌ی احتیاجات و درجه‌بندی ضرورت‌ها صورت نگرفته است. هركسی به سلیقه‌ی خود آنچه را مفید می‌داند، می‌نویسد و منتشر می‌كند. بسی مسائل ضروری و لازم كه یك كتاب هم درباره‌ی آنها نوشته نشده است و بسی موضوعات كه بیش از حد لازم كتاب هایی درباره‌ی آن‌ها نوشته شده است و پشت سر هم نوشته می‌شود.
از این نظر مانند كشوری هستیم كه اقتصادش پایه‌ی اجتماعی ندارد. هركسی به سلیقه‌ی خود هرچه می‌خواهد تولید می‌كند و یا از خارج وارد می‌نماید، بدون آنكه یك نیروی حسابگر آن‌ها را رهبری كند و میزان تولید كالا یا وارد كردن كالا را بر طبق احتیاجات ضروری كشور تحت كنترل درآورد. به عبارت دیگر، همه چیز به دست تصادف سپرده شده است. بدیهی است كه در چنین وضعی، برخی كالاها بیشتر از حد لزوم و تقاضا عرضه می‌شود و بی مصرف می‌ماند و برخی كالاها به هیچ وجه در بازار یافت نمی شود». (مطهری، ج1: 38-39)

8. توجه توأمان به نیازهای فرد و جامعه

در میان مكاتب مختلف جهان، دو رویكرد اصلی به تأمین نیازهای انسان هست. برخی نیازهای فرد را اصل قرار می‌دهند و قائل به اصالت فرد هستند و لذا به نیاز جامعه تنها به عنوان نیاز مجموعه‌ی اكثریت افراد می‌نگرند و تنها آن مقدار به جامعه اعتنا دارند كه نیاز تعداد افراد بیشتری تأمین شود.
در مقابل، برخی مكاتب نیازهای جامعه را اصل قرار می‌دهند و برای فرد بماهو فرد ارزشی قائل نیستند و او را تنها برای پیشبرد كلی جامعه مدنظر قرار می‌دهند. به نظر ما، در عین اینكه پیشبرد كلی جامعه یك اصل بسیار مهم است كه باید عمده‌ی تلاش‌های ما در آن سمت و سو باشد، اما این به معنای انكار نیازهای فرد و نادیده گرفتن ویژگی‌های فردی انسان‌ها نیست.
این منطقی كاملاً آشكار در مبانی اسلامی است، زیرا قرآن كریم در عین اینكه در آیات متعدد در خصوص مسائل دنیوی بر حفظ جامعه‌ی اسلامی تأكید كرده، اما در خصوص مسائل اخروی، تك تك افراد را مسئول خویش دانسته است و در عین حال، بر تكالیف و مسئولیت‌های اجتماعی به شدت پافشاری می‌كند و معیار برتری مسلمانان را همین رعایت مسئولیت‌های اجتماعی می‌داند:
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» (آل عمران:110) شما بهترین امتی بودید كه به سود انسان‌ها آفریده شده اند؛ [ چه اینكه] امر به معروف و نهی از منكر می‌كنید و به خدا ایمان دارید.
در عین حال، نهایتاً هر شخص را مسئول هدایت خویش دانسته و حسابرسی را در خصوص هر فردی جداگانه مطرح نموده است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم» (مائده: 105)ای كسانی كه ایمان آورده اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته اید، گمراهی كسانی كه گمراه شده اند، به شما زیانی نمی رساند.
«وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (انعام:94) و [روز قیامت به آن‌ها گفته می‌شود:] همه‌ی شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید، همان گونه كه روز اول شما را آفرید.
استاد مطهری با نقد دو دیدگاه افراطی در باب اصالت فرد یا اصالت جامعه، چنین می‌گوید:
در رابطه‌ی فرد و جامعه، نوعی امر بین الامرین حكم‌فرماست. قرآن كریم در عین اینكه برای جامعه، طبیعت و شخصیت و عینیت و نیرو و حیات و مرگ و اجل و وجدان و طاعت و عصیان قائل است، صریحاً فرد را از نظر امكان سرپیچی از فرمان جامعه، توانا می‌داند. . . تعلیمات قرآن یك سره براساس مسئولیت است؛ مسئولیت خود و مسئولیت جامعه (مطهری، ج2: 350).
بنابراین و با توجه همزمان به نیازهای فرد و جامعه، نافع بودن علم را می‌توان در دو بُعد پاسخ به سؤال‌های (عمدتاً) فردی و پاسخ به مسئله‌های (عمدتاً) اجتماعی دنبال كرد. منظور از سؤال، پرسشی است كه پاسخ ان در منابع علمی موجود، قابل بازیابی است و مراد از مسئله، پرسشی است كه پاسخ آن (یا مشكلی است كه راه حل آن) در منابع علمی موجود قابل بازیابی نیست و لذا نیازمند تحقیق و تولید علم جدید هستیم.

9. تقسیم نادرست علوم به دینی و غیردینی

می توان این اصل را نتیجه‌ی اصول پیش گفته دانست كه اگر هر علم مفید برای جامعه‌ی اسلامی، علم دینی است، پس تقسیم متعارف علوم به دینی و غیردینی نادرست است. استاد مطهری در این زمینه می‌گوید: «اصطلاحی شده است كه ما بعضی علوم را علوم دینی و بعضی را علوم غیردینی بخوانیم. علوم دینی یعنی علومی كه مستقیماً مربوط به مسائل اعتقادی یا اخلاقی یا عملی دین است و یا علومی كه مقدمه‌ی یاد گرفتن معارف یا دستورها و احكام دین است، از قبیل ادبیات عرب یا منطق و. . . حقیقت این است كه این، اصطلاحی بیش نیست. از یك نظر، علوم دینی منحصر است به همان متون اولیه‌ی دینی؛ یعنی خود قرآن كریم و متن سنت پیغمبر یا اوصیای آن حضرت. در صدر اسلام هم كه هنوز مردم به خود اسلام آشنا نبودند، بر همه واجب و لازم بود كه قبل از هر چیز، همین متون اولیه را یاد بگیرند. در آن وقت، هیچ علمی، نه كلام و نه فقه و نه اصول و نه منطق و نه تاریخ اسلام و نه علم دیگر وجود نداشت. اینكه در حدیثی نقل شده كه پیغمبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إنّما العلمُ ثلاثهٌ: آیهٌ محكمهٌ اوْ فریضهٌ عادِلهٌ اوْ سُنّهٌ قائمهٌ (اصول كافی، ج1: 32) كه خلاصه‌اش این است كه علم منحصر است به یاد گرفتن آیات قرآن و فراگرفتن حدیث پیغمبر، ناظر به تكلیف و وضع آن روز مسلمین است. ولی بعداً مسلمین با آن متون اولیه كه به منزله‌ی قانون اساسی اسلام است، آشنا شدند و به حكم فرمان قران و حدیث پیغمبر، علم را مطلقاً به عنوان یك فریضه‌ی مسلم شناختند و تدریجاً علومی مدون شد و به وجود آمد. لهذا از نظر دیگر، هر علمی كه به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از كار مسلمین باز كند، آن علم فریضه‌ی دینی و علم دینی است. . . و اگر كسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل كند، مشمول اجر و ثواب هایی كه در تحصیل علم گفته شده، هست. . . لذا اساساً این تقسیم درستی نیست كه ما علوم را به دو رشته تقسیم كنیم: علوم دینی و علوم غیردینی. تا این توهم برای بعضی پیش بیاید كه علومی كه اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده می‌شوند، از اسلام بیگانه‌اند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا می‌كند كه هر علم مفید و نافعی را كه برای جامعه‌‌ی اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.» (مطهری، 1368: 171-173)استاد مطهری در مقدمه‌ی جلد اول از سلسله كتاب‌های آشنایی با علوم اسلامی، برای كلمه‌ی «علوم اسلامی» چهار معنی ذكر می‌كند كه عبارتند از:
1. علومی كه موضوع و مسائل آن علوم، اصول یا فروع اسلام است و یا چیزهایی كه اصول و فروع اسلامی به استناد آن‌ها اثبات می‌شود (قرآن و سنت)، مانند علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم كلام نقلی، علم فقه و علم اخلاق نقلی.
2. علوم مذكور در فوق به علاوه‌ی علومی كه مقدمه‌ی آن علوم است، علوم مقدمه مانند ادبیات عرب از صرف و نحو و لغت و. . . كلام عقلی، اخلاق عقلی، منطق، اصول فقه، رجال، درایه.
3. علومی كه به نحوی جز‌‌ء واجبات اسلامی است؛ یعنی علومی كه تحصیل آن علوم، ولو به نحو واجب كفایی، بر مسلمین واجب است و مشمول حدیث نبوی معروف می‌گردد؛ طلبُ العلمِ فریضهٌ علی كلِّ مسلمٍ علوم اسلامی، برحسب این تعریف،‌ شامل بسیاری از علوم طبیعی و ریاضی كه مورد احتیاج جامعه‌ی اسلامی است نیز می‌شود.
4. علومی كه در حوزه‌های فرهنگی اسلامی رشد یافته، اعم از واجب بودن و نبودن یا ممنوع و مجاز بودن آن علم، مانند نجوم احكامی. (مطهری، ج5: 35-37).
علی رغم اینكه استاد در كتاب‌های آشنایی با علوم اسلامی به معرفی علوم منطقی، فلسفه، كلام، عرفان، حكمت عملی، فقه و اصول فقه می‌پردازد، در عین حال، تعریف موردنظر از علوم اسلامی را تعریف سوم (علومی كه مورد احتیاج جامعه است و تحصیل آن، ولو به نحو واجب كفایی بر مسلمین واجب است) می‌داند.
در اینجا تذكر نكته‌ای ضروری است و آن اینكه تعریف اول و دوم تعریف علوم اسلامی به موضوع و تعریف سوم، تعریف به غایت است. اصرار و تأكید استاد مطهری به تعریف غایی علوم اسلامی به معنای نفی تعریف موضوعی نیست. به عبارت دیگر، استاد نمی گوید كه نمی توان علوم اسلامی را به موضوع آن تعریف كرد، بلكه هدف استاد، توجه دادن به فایده و تأثیر تعریف غایی است.

10. رتبه بندی و تقسیم بندی علوم از منظر غایت گرایی

در باب تقسیم بندی علوم در طول تاریخ، لااقل از زمان ارسطو به بعد، اختلاف نظر زیادی میان دانشمندان وجود دارد. دانشمندان با توجه به تعاریف و روش‌ها و اهداف مختلف، تقسیم بندی‌های گوناگونی از علوم ارائه كرده اند كه در اینجا درصدد اشاره و نقد آن‌ها نیستیم.
می دانیم كه اسلام تمام افعال مكلفین را با توجه به ضرورت یا ضرر آن ها، در قالب پنج دسته‌ی واجب، مستحب، مباح، مكروه و حرام طبقه بندی می‌كند. از آنجا كه امر تعلیم و تربیت هم به معنای عام آن، از این قاعده مستثنا نیست، نتیجه می‌گیریم كه در تقسیم بندی اصلی علوم، در مرحله‌ی نخست باید به بُعد ارزشی علوم توجه كنیم؛ چنان كه استاد مطهری می‌گوید:
«هر علمی كه به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام كمك می‌دهد و ندانستن آن سبب زمین خوردن آن منظور می‌گردد، آن علم را اسلام توصیه می‌كند[ واجب و مستحب] و هر علمی كه در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد، اسلام درباره‌ی آن علم نظر خاصی ندارد[مباح] و هر علم كه تأثیر سوء دارد با آن مخالف است[مكروه و حرام]» (مطهری، 1370: 259-260).
با توجه به دعای مأثور كه «اللهمّ اِنّی اعوذُ بكَ من علمٍ لا ینفَعُ» (قمی، 1373: 23) می‌توان چنین نتیجه گرفت كه علم خنثی نداریم، زیرا اگر علمی نافع و سودمند نبود، باید از شر آن به خداوند پناه برد و البته نافع و سودمند بودن، مفهومی نسبی است و در شرایط و زمان‌های مختلف تغییر خواهد كرد و مصادیق متفاوتی خواهد داشت.
لذا به نظر می‌رسد علم مباح نداریم و انواع تعلیم و تعلم به عنوان وظایف مكلف‌ها بر چهار قسم خواهد بود. در باب ابعاد و شاخه‌های تقسیم فوق سخن فراوان است، اما بحث خود را بر انواع تعلیم و تعلم واجب متمركز می‌كنیم كه می‌تواند دو شاخه‌ی اصلی داشته باشد: واجب عینی (مانند كلیات اصول دین، فقه مبتلابه و. . . ) و واجب كفایی.
علوم واجب التعلیم به وجوب كفایی را از جمله می‌توان به دو شاخه‌ی علوم مربوط به دین و امور معنوی و علوم مربوط به دنیا و امور مادی تقسیم كرد كه تقسیم علوم به انسانی و غیر علوم انسانی در همین قسم قرار می‌گیرد.
در باب تقسیم بندی ساده‌ی فوق و برای فهم بهتر آن، توجه به چند نكته مفید است:
1. در تعلیم و تعلمِ واجب عینی، مكلف، تك تك افراد است و هدف، اخروی (‌حداقل لازم برای جلوگیری از سوءعاقبت و نجات از جهنم) است.
2. در تعلیم و تعلم‌های واجب كفایی، مكلف، جامعه‌ی اسلامی است و هدف، دنیوی (حداقل لازم برای حفظ جامعه‌ی اسلامی و توانمندی در برابر بیگانگان) است.
3. تأكید مجدد این نكته مفید است كه در تمام تعلیم و تعلم‌های واجب كفایی، چه آن‌ها كه مربوط به دین و امور معنوی هستند و چه آن‌ها كه مربوط به دنیا و امور مادی هستند، تنها معیار وجوب، سودمندی و اولویت بندی تحصیل علوم، نیازهای جامعه‌ی اسلامی است.
تعلیم و تعلم‌های مربوط به دنیا و امور مادی را به شیوه‌های مختلف می‌توان تقسیم نمود. تقسیم پیشنهادی به علوم انسانی و غیر علوم انسانی، از آن جهت است كه عرصه‌ی علوم انسانی و رشته‌های آن (مانند علم سیاست، اقتصاد و. . . )اگرچه مربوط به دنیا و امور مادی می‌شود، اما اسلام حداقل در آن عرصه سخن برای گفتن دارد. نتیجه‌ی نكته‌ی فوق این است كه برای علوم انسانی، شناخت اسلام و آرای آن، به ویژه در عرصه‌ی رشته‌ی موردنظر، ضروری است.
5. در علوم مربوط به دنیا، پس از تقسیم به علوم انسانی و غیرانسانی، استفاده از تعاریف موضوعی رشته‌های علمی و تقسیم بندی‌های متداول اشكال ندارد. اگرچه خود تقسیم بندی هم بهتر است ناظر به معضلات و نیازهای مختلف جامعه باشد؛ مثلاً معضل تهاجم فرهنگی، معضل جمعیت و بیكاری، معضل آلودگی هوا و. . .
6. اگر نه در مدارس، لااقل در دانشگاه ها، این راهكار قابل اجراست و می‌توان آن را شاخص مهم یك دانشگاه اسلامی دانست كه سایه‌ی تكلیف مداری و عمل به یك واجب كفایی بر تمام فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی استادان و دانشجویان گسترده است و از سوی دیگر، توجه به نیازهای جامعه در آموزش و بهره گرفتن از علوم مختلف، برای غلبه بر معضل موردنظر، مایه‌ی امیدواری فراوان در ارتباط وثیق دانشگاه و جامعه خواهد بود.
7. همان گونه كه از تعلیم و تربیت واجب سخن به میان آوردیم، می‌توانیم از تعلیم و تعلم مستحب نیز سخن بگوییم. اگر به لحاظ فردی و با معیار «حداقل لازم برای نجات از جهنم» می‌توانیم از واجب عینی سخن بگوییم، با همین ملاحظه‌ی فردی و با معیار «حداكثر ممكن برای رسیدن به اوج سعادت اخروی» می‌توانیم از مستحب عینی صحبت كنیم و اگر می‌توانیم به لحاظ اجتماعی و با معیار «حداقل لازم برای حفظ مادی و معنوی جامعه‌ی اسلامی» از واجب كفایی صحبت كنیم، با همین ملاحظه‌ی اجتماعی و با معیار «حداكثر ممكن برای پیشبرد و رشد مادی و معنوی جامعه‌ی اسلامی» می‌توانیم مستحب كفایی را مطرح كنیم.

11. نظام آموزش و پژوهش مطلوب از منظر غایت گرایی

گفتیم كه نافع بودن علم را می‌توان در دو بُعد پاسخ به سؤال های (عمدتاً) فردی و پاسخ به مسئله های (عمدتاً‌) اجتماعی دنبال كرد.
اكنون بر آن مبنا می‌توانیم این نكته‌ی مهم را اضافه كنیم كه نظام آموزش موفق، نظامی است كه سؤال‌های مخاطب را شناسایی كرده یا سؤال هایی هدفمند ایجاد نموده و به خوبی پاسخ دهد و نظام پژوهش موفق، نظامی است كه مسئله‌های جامعه را شناسایی نموده و به خوبی پاسخ دهد.
البته در اینجا یك سؤال یا مسئله قابل طرح است و آن اینكه نظام آموزشی موفق و نظام پژوهشی موفق چه خصوصیاتی دارند و برای ایجاد آن‌ها چه باید كرد؟
در این مقاله، مجال تفصیل این مطلب و پاسخ به این سؤال‌ها وجود ندارد، اما نكته‌ی مرتبط دیگری را اضافه می‌كنیم و آن اینكه اگر علوم اسلامی علومی هستند كه در خدمت جامعه‌ی اسلامی هستند (علوم بومی)‌ و اگر علوم بومی برخاسته از سؤال‌ها و مسئله‌های بومی هستند، پس برای تولید علم و تولید علم دینی باید به سراغ سؤال‌ها و مسئله‌های بومی در جامعه‌ی اسلامی رفت.
در باب سؤال‌ها و مسئله‌ها در نكته‌ی مذكور، چندین محور قابل تأمل است، مانند كشف، بازخوانی، تقویت، تقریر فنی، عرضه به صاحب نظران و مراكز علمی و. . .
با این بیان، می‌توان ادعا كرد كه مطابق با تقریر غایت گرایانه، قلب علم دینی، در مدیریت سؤال‌ها و مسئله‌ها می‌تپد.

12. فواید غایت گرایی

اگرچه استاد مطهری به فواید غایت گرایی اشاره نكرده، اما با توجه به آثار خود ایشان می‌توان موارد زیر را برشمرد:

1-12. ترویج فرهنگ رفع نیاز جامعه‌ی اسلامی در میان مسلمانان:

یعنی به علت اینكه تمام علم متناسب با اهداف و احتیاجات جامعه‌ی اسلامی دنبال می‌شود، معلم و متعلم در جریان امر تعلیم، خود را در حال اهتمام به امور مسلمانان حس می‌كنند و این فرهنگ برای جامعه‌ی اسلامی بركات فراوانی به همراه خواهد داشت و حتی عاملی برای تقویت گرایش دینی تلقی می‌شود.
یك كسی عالم است و از راه علم به جامعه خدمت می‌كند و در حقیقت از كانال علم از فردیت خود خارج می‌شود و به جامعه می‌پیوندد. شخصیت فردی‌‌اش از مجرای علم با شخصیت اجتماع متحد می‌گردد؛ ان چنان كه قطره با دریا متحد می‌گردد. عالم در حقیقت جزئی از شخصیت خود را، یعنی فكر و اندیشه‌ی خود را، با این پیوستن به اجتماع جاوید می‌كند. (مطهری، ج24: 463)
اساساً دین برای گذشت و فداكاری است. منطق دین ایثار است: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» (حشر: 9) «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» (دهر: 8) «من اصبحَ و لمْ یهْتمَّ بامورالمُسلمینَ فلیسَ بِمُسلم» (مطهری، ج17: 447)

2-12. تشخیص علومی كه موردنیاز نیست:

توجه به تعریف غایی علم دینی، این پیام را دارد كه موضوعات علوم اسلامی مطلوبیت بالذات ندارند و همان طور كه استاد مطهری اشاره می‌كند، ممكن است علمی در شرایط و زمان خاص، از اوجب واجبات باشد و در شرایط و زمان دیگر، این طور نباشد. (مطهری، 1370: 265)

3-12. تشخیص موضوعاتی از یك علم كه موردنیاز یا مفید نیست:

ممكن است كلیات یك علم مفید و مورد احتیاج باشد، اما بخش یا بخش هایی از آن این طور نباشد. مثلاً استاد مطهری از سلسله كتاب‌های آشنایی با علوم اسلامی، قبل از همه، به علم منطق می‌پردازد؛ اما در عین حال، با برخورد گزینشی و به خاطر عدم مفید بودن، صریحاً از مباحثی همچون حدود و تعریفات (حد تام و. . . ) صرف نظر می‌كند. (مطهری، ج5: 60-64)

4-12. اولویت بندی:

پس از كنار گذاشتن علوم یا بخش هایی از علوم كه مفید و مورد احتیاج نیست، باید علوم مفید متناسب با نیازهای جامعه اولویت بندی شوند و تقدم و تأخر رتبی آن‌ها تعیین گردد.

5-12. تدریس و تحصیل ناظر به نیازها:

توجه به تعریف غایی از علوم اسلامی و ترویج فرهنگ توجه به نیازهای جامعه سبب می‌شود كه پس از گزینش و اولویت بندی فرآیند تعلیم جامعه و نیازهای آن را فراموش نكند، بلكه همواره تنها هدف آن پاسخ به احتیاج‌های جامعه خواهد بود. استاد مطهری این نكته را حتی درباره‌ی آموزش اسلام به نسل جدید و مشتاق، مطرح می‌كند و می‌گوید:
«دانشكده‌ها و احیاناً وجود یك دانشگاه كه در آن اسلام به سبك كلاسیك تدریس شود، لازم است. دانشگاهی كه در آن علوم و معارف اسلامی تدریس بشود و علوم دیگر هم تا آنجا كه مربوط به علوم و معارف اسلامی می‌شود، مثل مسائل روانشناسی، جامعه شناسی، مكاتب فلسفی و یا به خصوص فلسفه‌ی مادی، در آن آخرین حد و آخرین نظریه‌اش تدریس شود و اسلام باید به صورت فنی و علمی و كلاسیك رسماً تدریس شود.» (مطهری، ج24: 310)

6-12. ارزش گذاری براساس انگیزه‌ی عالمان و نه موضوع علم:

در فضای فكری موجود، ارزش گذاری براساس موضوع علوم است كه مثلاً از نظر دینی، علومی مانند فقه و تفسیر و حدیث و. . . باارزش و علومی مانند پزشكی و فیزیك و شیمی كم ارزش و علوم یا فنونی مثل سینما و موسیقی و. . . . بی ازرش و چه بسا ضدارزش تلقی می‌شوند. اما نظام ارزش گذاری برخاسته از نگاه غایت گرایی چیز دیگری است.
به چه مناسبت ما اشعار عشقی امروالقیس و اشعار خمری ابونواس را به عنوان تحصیل علوم دینی یاد می‌گیریم؟ البته برای اینكه ما را در فهم زبان قرآن كمك می‌كند.
پس هر علمی كه به حال اسلام و مسلمین نافع است و برای آن‌ها لازم است، آن را باید از علوم دینی شمرد و اگر كسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل كند، مشمول اجر و ثواب هایی كه در تحصیل علم گفته شده هست؛ مشمول این حدیث است كه: «إنّ الملائكهَ لتَضَعُ اجنَحتها لِطالبٍ» (كلینی، 1365: 34) فرشتگان زیر پای طالبان علم پر می‌نهند. اما اگر خلوص نیت در كار نباشد، تحصیل هیچ علمی، ولو یاد گرفتن آیات قرآن باشد، اجر و ثوابی ندارد. (مطهری، 1368: 171-173)

13. جمع بندی و ارائه‌ی پیشنهاد

گفتیم كه دینی بودن علم از دو منظر قابل پیگیری است: اول اینكه علم باید با مبانی تفكر اسلامی و مخصوصاً اندیشه‌ی توحید و شاخص «از اویی» سازگار باشد و عدم سازگاری حاكی از نادرستی آن، جهل مركب است كه این دیدگاه را مبناگرایی نامیدیم و در این مقاله به اشاره از آن گذشتیم. اما دیدگاه دوم غایت گرایی است كه طبق آن، علم تولیدشده، مستقل از سازگاری تا عدم سازگاری آن با مبانی اسلامی و توحیدی، باید علمی نافع باشد و در راستای اهداف اسلام و جامعه‌ی اسلامی به كار گرفته شود.
استاد مطهری به هر دو دیدگاه مذكور عنایت داشته و دو شاخص «از اویی» و «به سوی اویی» را معیار سنجش توحید و شرك در این دو عرصه معرفی كرده است. در این مقاله، با عنایت به شاخص دوم، به اولویت بندی سلسله ارزش‌ها در تفكر اسلامی پرداختیم و عبادت و عدالت را دو ارزش اصیل و تمام ارزش‌های دیگر، از جمله علم را ارزش‌های ثانوی و دارای ارزش ابزاری دانستیم.
نتیجه‌ی دیدگاه مذكور این است كه علم طریقیت داشته باشد و نه مطلوبیت و نه عبارت دیگر، علم را به عنوان ابزاری مفید برای رسیدن به ارزش‌های اصیل اولی و ثانوی دنبال كنیم و نه علم را برای علم. اما معیار مفید و نافع بودن علم را پاسخگویی آن به سؤال‌های (عمدتاً) فردی و ارائه‌ی راه حل برای مسئله‌های (عمدتاً) اجتماعی دانستیم و به تبع از استاد مطهری، تصریح كردیم كه طبق این دیدگاه، تقسیم متعارف علوم به دینی و غیردینی نادرست خواهد بود، زیرا عامل مؤثر در دینی بودن علم، انگیزه، هدف و نیت عالِم است و نه موضوع علم.
اما نكته‌ی مهمی كه در پایان مقاله باید به آن اشاره كنیم این سؤال است كه آیا ما، یعنی نویسنده‌ی این سطور و شما خواننده و دیگران از اهل علم، واقعاً به غایت گرایی در علم دینی باور داریم؟ آیا ما شاخص «به سوی اویی» را به عنوان معیار توحید و شرك می‌پذیریم؟ آیا ما ارزش علم را فقط براساس میزان نفع و فایده‌ی الهی آن ارزیابی می‌كنیم؟ آیا ما دعای «اللهمَ إنّی اعوذُ بك من علمٍ لا ینفع» را كه از جمله در تعقیب نماز عصر می‌خوانیم اصلاً مفاد آن دعا را قبول داریم؟ آیا هرگز احساس خطر كرده و از علم غیرمفید به خدا پناه برده ایم؟ آیا خطر علم برای علم یا سرگرم شدن به علوم لاینفع را به عنوان تهدیدی برای خود و جامعه‌ی خود باور داریم؟ آیا اهمیت این امر چندان برای ما احراز شده است كه اگر كسی در نظر یا عمل به این امر ملتزم نباشد، او را «مشرك» و به تعبیر استاد مطهری، «بیمار»بدانیم؟
استاد مطهری در مقدمه‌ی كتاب داستان راستان، با اشاره به اینكه عده‌ای ایشان را به علت ساده بودن محتوای كتاب داستان راستان، از تألیف آن برحذر می‌داشتند، از این روحیه با عنوان یك بیماری اجتماعی یاد می‌كند و می‌نویسد:
در مدتی كه مشغول نگارش یا چاپ این داستان‌ها بودم، بعضی از دوستان، ضمن تحسین و اعتراف به سودمندی این كتاب، از اینكه من كارهای به عقیده‌ی آن‌ها مهم تر و لازم‌تر خود را موقتاً كنار گذاشته و به این كار پرداخته ام، اظهار تأسف می‌كردند و ملامتم می‌نمودند كه چرا چندین تألیف علمی مهم را در رشته‌های مختلف به یك سو گذاشته ام و به چنین كار ساده‌ای پرداخته‌ام. حتی بعضی پیشنهاد كردند كه حالا كه زحمت این كار را كشیده ای، پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عیبی دارد؟ گفتند: اثری كه به نام تو منتشر میشود، لااقل باید در ردیف همان اصول فلسفه باشد، این كار برای تو كوچك است. گفتم مقیاس كوچكی و بزرگی چیست؟ معلوم شد مقیاس بزرگی و كوچكی كار در نظر این آقایان مشكلی و سادگی آن است و كاری به اهمیت و بزرگی و كوچكی نتیجه‌ی كار ندارند. هر كاری كه مشكل است، بزرگ است؛ و هر كاری كه ساده است، كوچك.
اگر این منطق و این طرز تفكر مربوط به یك نفر یا چند نفر می‌بود، من در اینجا از آن نام نمی بردم، متأسفانه این طرز تفكر- كه جز یك بیماری اجتماعی و یك انحراف بزرگ از تعلیمات عالیه‌ی اسلامی چیز دیگری نیست- در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا كرده. چه زبان‌ها را كه این منطق نبسته و چه قلم‌ها را كه نشكسته و به گوشه‌ای نیفكنده است؟
به همین دلیل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفید و مخصوصاً كتب دینی و مذهبی سودمند، بیش از اندازه فقیریم. هر مدعی فضلی حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت كند و یك رطب و یابسی به هم ببافد و به عنوان یك اثر علمی، كتابی تألیف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنویسد، بدون آنكه یك ذره به حال اجتماع مفید فایده باشد. اما از تألیف یك كتاب مفید، فقط به جرم اینكه ساده است و كسر شأن است، خودداری می‌كند! نتیجه همین است كه آنچه بایسته و لازم است نوشته نمی شود و چیزهایی كه زائد و بی مصرف است، پشت سر یكدیگر چاپ و تألیف می‌گردد. چه خوب گفته خواجه نصیرالدین طوسی: «افسوس كه آنچه برده ام باختنی است/ بشناخته ها، تمام نشناختنی است/ برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت/ بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است».
عاقبه الامر در جواب آن آقایان گفتم: این پیشنهاد شما مرا متذكر یك بیماری اجتماعی كرده و نه تنها از تصمیم خود صرف نظر نمی كنم، بلكه در مقدمه‌ی كتاب، از این پیشنهاد شما به عنوان یك بیماری اجتماعی نام خواهم برد. (مطهری، ج18: 190-191)
راه حل دینی كردن علم براساس دیدگاه غایت گرایی روشن است. برای نیل به علم دینی، باید به علم نافع پرداخت كه درواقع علم بومی است؛ علمی پاسخگو به سؤال‌ها و مسئله‌های جامعه، علمی كه از یك سو سؤال‌ها و مسئله‌های بومی به آن و به نهادهای مربوط مانند حوزه‌های علمیه، دانشگاه ها، پژوهشگاه‌ها و. . . عرضه می‌شود و سازوكاری برای این كار وجود دارد و از سوی دیگر، دستاوردهای علمی این نهادها فاصله‌ی هرچه كمتری با اجرا در جامعه دارند.
در ارزیابی میزان دینی بودن سه شاخه‌ی اصلی علوم در كشور، با تخمینی نسبی و غیرمستند، می‌توان علوم پزشكی را مفیدترین و لذا دینی ترین شاخه‌ی علوم دانست كه رابطه‌ی روشن و مستقیمی با سلامت مردم جامعه دارد. علوم فنی و مهندسی در رتبه‌ی بعدی قرار دارد كه فواید خود را در صنعت و ابزارسازی جامعه نشان می‌دهد و در این عرصه شاهد تشكیل انجمن پیشبرد ارتباط صنعت و دانشگاه بوده ایم. آخرین رتبه اما از آن علوم انسانی است كه شاید برای عده‌ای معلوم نباشد فایده و اثربخشی آن كجا آشكار می‌شود!
در این راستا، مهم‌ترین پیشنهاد آن است كه برای هر رشته از شاخه‌های علوم و مخصوصاً علوم انسانی، شاخص بهره وری تعریف شود. این شاخص، كه میزان مفید و نافع بودن هر رشته برای جامعه را می‌شناساند. درواقع میزان دینی بودن آن رشته یا شاخه از علم را نیز مطابق با دیدگاه غایت گرایی تعیین می‌كند. بدین منظور، باید به طراحی حوزه ها، محورهای ذیل هر حوزه و شاخص‌های ذیل هر محور، در سنجش میزان دینی بودن هریك از علوم پرداخت كه نویسنده‌ی این مقاله پیش نویسی در این زمینه آماده كرده و در نظر داشت در این همایش ارائه كند كه این توفیق از او سلب شد و امید است در مجالی دیگر، این پیشنهاد ارائه گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار دانشگاه امام صادق (علیه السلام).

کتابنامه :
1. قرآن كریم، با ترجمه‌ی آیت الله مكارم شیرازی.
2. نهج البلاغه، (1417ه. ق)، نسخه‌ی المعجم المفهرس، قم، مؤسسه‌ی النشر الاسلامیه.
3. ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن، ج1، به تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بی جا، دارالفكر للطباعه و النشر و التوزیع، بی تا.
4. خمینی، امام، سید روح الله الموسوی، 1357، ولایت فقیه، حكومت اسلامی، تهران، انتشارات امیركبیر.
5. خمینی، امام، سیدروح الله الموسوی، 1378، صحیفه‌ی امام، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمة الله علیه).
6. قمی، شیخ عباس، 1373، كلیات مفاتیح الجنان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
7. كلینی، محمد بن یعقوب، 1365، الكافی، ج1، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلامیه.
8. مجلسی، علامه محمدتقی، 1362، بحارالانوار، ج1، تهران، دارالكتب الاسلامیه.
9. مطهری، مرتضی، 1364، امامت و رهبری، تهران، صدرا، چاپ دوم.
10. مطهری، مرتضی، 1370، بیست گفتار، تهران، صدرا، چاپ هفتم.
11. مطهری، مرتضی، 1368، ده گفتار، تهران، صدرا، چاپ پنجم.
12. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج1: عدل الهی، انسان و سرنوشت، علل گرایش به مادیگری، نسخه‌ی الكترونیكی.
13. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج2: مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی (انسان و ایمان، جهان بینی توحیدی، وحی و نبوت، انسان در قرآن، جامعه و تاریخ)، نسخه‌ی الكترونیكی.
14. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج3: جهان بینی الهی و جهان بینی مادی، كلام، ختم نبوت، پیامبر امی، ولاءها و ولایت ها، مدیریت و رهبری در اسلام، امدادهای غیبی در زندگی بشر، درسی كه از فصل بهار باید آموخت، خورشید دین هرگز غروب نمی كند، نبرد حق و باطل، فطرت، نسخه‌ی الكترونیكی.
15. مطهری، مرتضی، مجموعه‌ی آثار استاد مطهری، ج5: سیر فلسفه در اسلام، كلیات علوم اسلامی (منطق، فلسفه)، شرح منظومه، نسخه‌ی الكترونیكی.
16. مطهری، مرتضی، مجموعه‌ی آثار استاد مطهری، ج17: حماسه‌ی حسینی، نسخه‌ی الكترونیكی.
17. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج18: سیره‌ی ائمه‌ی اطهار (علیه السلام)، داستان راستان، نسخه‌ی الكترونیكی.
18. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج21: اسلام و نیازهای زمان (1و 2)، اسلام و نیازهای جهان امروز، قوانین اسلام در مقایسه با توسعه و تحول دنیای جدید، نسخه‌ی الكترونیكی.
19. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج22: حكمت عملی، حكمت‌ها و اندرزها، فلسفه‌ی اخلاق، تعلیم و تربیت در اسلام، نسخه‌ی الكترونیكی.
20. مطهری، مرتضی، مجموعه‌ آثار استاد مطهری، ج24: عرفان، انسان كامل، عرفان حافظ، آزادی معنوی، تقوا، احترام حقوق و تحقیر دنیا، شداید و گرفتاری ها، فواید و آثار ایمان، عقل و دل، دعا، نسخه‌ی الكترونیكی.
21. مولانا، جلال الدین محمد بلخی، (1375)، مثنوی معنوی، به تصحیح عبدالكریم سروش، تهران، شركت انتشارات علمی فرهنگی.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1394)، مجموعه مقالات نخستین كنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی جلد اول، تهران: آفتاب توسعه، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد