رفتار و عملكرد صهيونيسم به گونهاي است كه به خوبي نشانگر اين نكته است كه آنها هيچگونه اعتقادي به دين و آيين يهود ندارد و تنها از دين به عنوان ابزاري براي دستيابي به اهداف خود استفاده ميكنند چرا كه يهودي به فردي اطلاق ميشود كه تابع دستورات و مقررات و اوامري است كه از طرف خداوند به حضرت موسي نازل گرديده و حركات و سكنات او در اين چارچوب انجام ميگيرد «در حالي كه صهيونيسم مسلكي سياسي با اهداف دنيوي ميباشد و نه تنها هيچ يك از اوصاف و ويژگيهاي فوق را ندارد كه به ضد آن ميانديشد از آن جا كه خصيصة اشغالگري و توسعهطلبي، ترور، زورمداري، نظاميگري، آتش افروزي، تعدّي و تجاوز به حقوق ديگران، ثروت گرائي و مال اندوزي و هزاران مفاسد ديگر اخلاقي و اجتماعي از صفات بارزي است كه جزء لايتغيّر مسلك صهيونيسم ميباشد»[1] بسياري از يهوديان معترفند كه صهيونيسم به مذهب يهود و آيين حضرت موسي نه تنها دهن كجي بلكه خيانت كرده و از آن به عنوان سرپوشي در جهت مطامع شيطاني و سياسي خود استفاده كرده است. به عنوان مثال خاخام موشه هيرش از رهبران يهودي ميگويد: «ما يهودي هستيم و خود با نظام صهيونيستي كه برخلاف رضاي خدا سرزمين مقدس قدس را به اشغال خود درآورده است مخالفت ميورزيم، صهيونيسم آيين يهود را دستآويزي براي تحقق آرمانهاي سياسي خود قرار داده است، يهوديت در گذرگاه تاريخ همواره مبتني بر ايمان به خدا و تعاليم تورات بوده است لكن صهيونيسم آمد و اين معيار را واژگون كرد و آن را براساس قوميت و زبان و زمين تعريف نمود و يهوديت و يهوديان و سرزمين مقدس را دستآويزي براي تحقق اغراض نامقدسش ساخت و در نهايت مشتي از خاخامهاي اشكناز و سفارديم[2] را آلت دست خود كردند».[3] بنابراين رژيم صهيونيستي برخلاف ادعاي خويش يك دولت ديني نيست زيرا برپايي دولت يهودي در سرزمين فلسطين و فراخواندن يهوديان از سراسر جهان به آن سرزمين تا پيش از ظهور مسيح منتظر با همان باورهاي دين يهودي نيز تناقض آشكار دارد و چهره ديني آن از مرز سوء استفاده از دين و به كارگيري دين در راه تحقق اغراض استعماري تجاوز نميكند و حكومت عملاً در دست لاييكهاي غير متديّن قرار دارد و بخش اساسي و عمدة قوانين و مقرّرات دولتي برگرفته از فرهنگ و تمدّن غربي و بيگانه با ديانت يهودي است و سياست خارجي توسعه طلبانة آن بيش از آن كه از تعاليم ديني نشأت گرفته باشد از منطق زورگويي سرچشمه ميگيرد و در درون خود دولت نيز شواهد بسياري حاكي از مخالفت با ارزشهاي ديني به چشم ميخورد چنان كه روابط جنسي ميان زن و مرد آزاد است و همجنس بازي به موجب قانون مصوّب مارس 1983 تجويز گرديده و رژيم صهيونيستي در زمينة صادرات فواحش مقام ممتازي دارد[4] «يهوديان ارتدوكس در رويارويي با صهيونيسم و نفي آن چنين استدلال ميكنند كه جنبش صهيونيسم، رهايي دنيوي را جايگزين رهايي الهي كرده و پيش از ظهور مسيح نجات بخش، يهوديان را به مهاجرت به فلسطين فراخوانده و اين فراخواني، نقض آشكار تعاليم تورات است و افزون بر اين، صهيونيسم ذهنيت ديني يهوديان را به ذهنيت لاييكي تبديل كرده كه قوم يهود را همانند ديگر اقوام ميشمارد و به قداست تورات احترام نميگذارد»[5] با نگاهي گذرا به عملكرد رژيم صهيونيستي تناقض آشكار آن را با آيين يهود در مييابيم، جنگ افروزي، توسعه طلبي و اشغالگري و… از خصوصيات و مفاد ايدئولوژيك مكتب صهيونيسم است و عملاً اين واقعيت به طور مكرر در تاريخ و حيات ننگين صهيونيسم آشكار شده و منابع و اسناد در اين زمينه به قدري زياد است كه نيازي به توضيح و تفصيل ندارد. كدام دين اجازه ميدهد كه ساكنان اصلي يك سرزمين را با زور از خانههايشان بيرون كنند و يا خانههايشان را ويران نمايند؟ كدام آيين اجازه ميدهد كه مردم بيدفاع و زنان و كودكان را مورد حمله قرار دهند؟ كدام دين ميپذيرد كه حق مسلّم يك ملت ناديده گرفته شود؟ و… و اين «سوء استفاده صهيونيستها از يهوديت نه تنها موجب خشم و انزجار بسياري از محافل يهودي نسبت به اين پديده سرطاني گرديده است كه حتي عامل اصلي دوري و بيزاري و رويگرداني بسياري از يهوديان از اين دين شده است علاوه بر اين رفتارهاي رژيم صهيونيستي همواره با توسل به شيوههايي بوده است كه آشكارا ناقض تمامي كنوانسيونهاي بين المللي و اعلامية جهاني حقوق بشر است به گونهاي كه كميسيون حقوق بشر سازمان ملل تخلفات فاحش رژيم صهيونيستي از كنوانسيون غيرنظاميان ژنو و پروتكل 1977 را جنايات جنگي و بيحرمتي بر عليه بشريت خواند»[6] امروزه نقض حقوق بشر در فلسطين اشغالي به يك سياست عادي رژيم صهيونيستي تبديل شده است، اين رژيم همواره براي تثبيت موجوديت خود سياستهايي در پيش گرفته كه با هيچ كدام از مقررات و قوانين بين المللي سازگار نيست ايجاد رعب و وحشت به وسيلة تهديد يا شيوههاي تروريستي، نقل و انتقال اجباري، تبعيد دستهجمعي، انهدام اموال، جسارت و بيحرمتي به اماكن مذهبي مسلمانان و مسيحيان از سياستهايي است كه اين رژيم به آن مبادرت ميورزد و از حمايتهاي كشورهاي قدرتمند برخوردار است.
رفتار و كردار صهيونيسم در سرزمينهاي اشغالي عليه مردم و ساكنان اصلي و اوليه آن سامان از ابتداء تاكنون ثابت كرده است كه نه تنها در ماهيت وجودي آنان، انصاف و عدل و انسانيت مفهوم و معناي خاص خود را ندارد كه در فرهنگ آنان چنين كلماتي اصلاً پيدا نميشود بنابراين اعمال سياست تبعيض نژادي و هرگونه جنايت در اين راستا به زعم خودشان براحتي قابل توجيه و تفسير ميباشد. مارتين بابر از متفكران يهودي ميگويد: «مذهب يهود از اصل خود جدا گشته و اين امر نوعي بيماري است كه علامت آن پيدايش مليتگرايي يهود در اواسط قرن نوزدهم بود…»[7]بنابراين عملكرد صهيونيسم به گونهاي است كه نه تنها با اصول دين يهود كه با اصول انسانيت نيز سازگار نيست و هيچ گونه توجيه منطقي در مورد رفتار و كردار رژيم صهيونيستي وجود ندارد و مخالفت با چنين رژيم نژادپرستي امري طبيعي و نشانگر بيداري وجدان پاك انساني است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ روژه گارودي، ماجراي اسرائيل و صهيونيسم سياسي، انتشارات آستان قدس رضوي، 1364.
2ـ تقي پور، محمد تقي، توطئه جهاني، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، از ص 19 تا 71.
3ـ محمد ماضي، عبدالفتاح، سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه غلامرضا تهامي، نشر سنا، تهران، 80، از ص 111 تا 180.
پي نوشت ها:
[1] . تقي پور، محمد تقي، توطئه جهاني، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، ص 32.
[2] . اشكنازي به يهودياني اطلاق ميشود كه از مناطق آمريكايي و اروپايي بوده و سفاردي به يهوديان مناطق شرقي و كرانههاي مديترانه گفته ميشود.
[3] . روزنامه كيهان، 13/3/1365.
[4] . محمدماضي، عبدالفتاح، سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه غلامرضا تهامي، تهران، انتشارات سنا، 1380، ص 337.
[5] . همان، ص 327.
[6] . ثاني، رضا ايراني كه ميتواند بگويد نه، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 56.
[7] . گاردي، روژه، ماجراي اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه منوچهر بيات مختاري، انتشارات آستان قدس رضوي، 1364، ص 31.