كلمه تصوف از صوف گرفته شده و صوف هم در كتب لغت به معناي پشم گوسفند آمده است. تصوف و مشتقات اين كلمه علاوه بر اينكه در ساير كتب وارد شده، در احاديث اسلامي هم به آن پرداخته شده است. اما رواياتي كه در اين زمينه نقل شده به دو دسته تقسيم ميشود. برخي از آنها در مذمت صوفيه وارد شده و برخي از آنها رواياتي است كه از مفهوم آنها براي مدح تصوف استفاده ميكنند. اينها رواياتي است كه بنابر قول محققين از مجعولات متصوفه است كه در ضمن نقل و تبيين اين احاديث دلائل مجعول بودن آنها را ذكر خواهيم كرد.
الف) احاديثي كه در مذمت تصوف وارد شده، اكثر آنها از نظر سند صحيح و از حيث دلالت آشكار ميباشند. نمونهاي از آنها را ذكر ميكنيم:
1 . در حديقة الشيعه از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرمود: كسي كه در نزد وي از صوفيان سخن به ميان آيد و اين شخص آنها را با زبان و قلب انكار نكند از شيعيان ما نيست. اما اگر آنها را انكار كند ـ روش و مسلك آنها را باطل بداند ـ مانند كسي است كه در كنار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با كفّار به جهاد پرداخته است.[1]2 . امام هادي ـ عليه السّلام ـ در مسجد النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ نشسته بود كه گروهي از صوفيه وارد شدند امام ـ عليه السّلام ـ به اطرافيان خود فرمود به آنها توجه نكنيد… آنگاه اضافه كرده و فرمودند: همة صوفيان از مخالفين ما هستند و راه و مسلك آنها مغاير با راه و مسلك ما ميباشد و اينها نصارا و مجوس اين امت هستند.[2]3 . يكي از شيعيان به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كرد در زمان ما قومي به وجود آمده كه آنها را صوفيه مينامند، در رابطه با آنها چه ميفرمائيد؟ امام ـ عليه السّلام ـ در جواب فرمودند:آنها دشمنان ما هستند و كسي هم كه رغبتي به آنها داشته باشد از آنهاست و با آنها محشور خواهد شد.[3] 4 . از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در رابطه با ابيهاشم صوفي كوفي سؤال شد، امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: او جدّاً
عقيدة فاسدي دارد، او كسي است كه مذهب و مسلك تصوف را پايهگذاري كرده است.[4]5 . پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در ضمن وصاياي خود به جناب ابوذر فرمود: در آينده قومي خواهد آمد كه در تابستان و زمستان لباس پشم ميپوشند و با اين كار خود را از ديگران برتر ميدانند. كه به اينها فرشتگان آسمانها و زمين لعنت ميفرستند.
با توجه به احاديثي كه ذكر گرديد و رواياتي كه با اين مضامين در كتب روائي ذكر شده است متصوفه مورد مذمت و نكوهش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السّلام ـ قرار گرفتهاند و چنانچه ذكر كرديم در بعضي از روايات متصوفه را نصارا و مجوس امت دانستهاند و در جايي ديگر آنها را دشمنان خود و همچنين بدعتگذار معرفي نمودهاند.
ب) عدهاي خواستهآند از مضمون و مفهوم برخي از روايات براي مدح تصوف استفاده كنند كه چند نمونه از آنها را مي آوريم و در پايان دلايل مجعول بودن و بياساس بودن آنها را ذكر ميكنيم:
1 . پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: حضرت عيسي بن مريم لباسهايي كه از پشم و از مو بود ميپوشيد.[5]2 . ابن مسعود ميگويد: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود:روزي كه خداوند متعال با حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ تكلم ميكرد، جامه لباسي كه بر تن داشت از پشم بود.[6]اما چنانچه قبلاً هم اشاره گرديد، بنابر نظر محققين اسلامي اين احاديث از مجعولات و ساختههاي تصوف است. و بنا به دلايلي نميتوان آنها را پذيرفت زيرا اولاً: اين احاديثي كه از پيامبر در حق تصوف نقل ميكنند هيچ صراحت و ظهوري در مدح تصوف ندارد و سخنان صوفيه در صورتي صحيح است كه در زمان پيامبر هم از تصوف خبري بوده باشد و حال آنكه تصوف از زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ به بعد به وجود آمده است. و ثالثاً: در مقابل اين احاديث، احاديثي زيادي موجود است كه بر عليه روش و مسلك تصوف است. يكي از رفتارهاي ظاهري اينها پوشيدن لباسهاي پشمي است و با تكيه به احاديث نبوي رفتار خويش را توجيه ميكنند. در حالي كه احاديثي از ائمه ـ عليهم السّلام ـ وارد شده كه از پوشيدن لباسهاي پشمي در غير حالت ضرور نهي كردهاند مانند:
1 . علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: لباسهاي كه از پنبه تهيه شده بپوشيد كه اين سنت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و روش ما ميباشد. اما لباسهاي كه از پشم و مو تهيه شده در غيرحالت ضروري استفاده نكنيد.[7]2 . امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمودند: لباسهايي كه از پشم و مو تهيه شده استفاده نكنيد مگر اينكه ضرورت ايجاب كند.
با توجه به دلائل مذكور، جعلي بودن احاديثي كه در مدح تصوف وضع شده است روشن خواهد شد. حاصل سخن اين كه تلقي احاديث اسلامي از تصوف يك تلقي مذمتگرايانه است و هيچ نگاه مدحي در احاديث اسلامي براي تصوف ديده نميشود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . هاشمي خوئي، حبيب الله، شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 16-17-3، نا مكتبة الاسلاميه، م تهران.
2 . همائي، جلالالدين، تصوف در اسلام،
3 . حرعاملي، محمدبن الحسن, الاثني عشريه
4 . مجلسي، محمدتقي، بحارالانوار، ج 48-47.
5 . نوري، المحدث، المستدرك الوسائل، ج 11.
پي نوشت ها:
[1] . هاشمي خوئي، حبيب الله، ص 16، ج 14، ن مكتبة الاسلاميه، تهران.
[2] . هاشمي خوئي، حبيب الله، ص 16، ج 14، شرح نهج البلاغه، چ 4، ن مكتبة الاسلاميه، تهران.
[3] . همان مصدر، ص 16.
[4] . همان، ص 7.
[5] . هاشمي خوئي، حبيب الله، ج 14، ص 3، چ 4، ن المكتبة الاسلاميه، تهران.
[6] . همان مصدر، ص 5.
[7] . اصول كافي، كليني، ثقة الاسلام، ج 6، ص 451.