طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تمام قرآن هدايت است

تمام قرآن هدايت است

تمام قرآن هدايت است

موضوع قرآن، انسان و هدايت اوست. از اين رو، محور و مبناي قرآن در گزاره ها و آموزه هايش « انسان بما هو انسان » است؛ غايت رهنمودهاي قرآن سوق دادن انسان به سوي كمال و تبيين رابطه ي خطوط كلي و حدود تعامل وي با

00168 - تمام قرآن هدايت است
00168 - تمام قرآن هدايت است

 

نويسنده: علي راد

 


موضوع قرآن، انسان و هدايت اوست. از اين رو، محور و مبناي قرآن در گزاره ها و آموزه هايش « انسان بما هو انسان » است؛ غايت رهنمودهاي قرآن سوق دادن انسان به سوي كمال و تبيين رابطه ي خطوط كلي و حدود تعامل وي با مجموعه هستي در عرصه هاي گوناگون است و هدايتگري قرآن خود از لوازم صفات ربوبي ( هادي و حكيم ) به شمار مي آيد. مقصود از مبناي هدايتي بودن تمام قرآن اين است كه كل قرآن، كاركرد هدايتي- تشريعي براي انسان دارد و تمامي گزاره هاي آن حاوي آموزه هايي براي هدايت انسان است. در اين ميان ممكن است برخي از مسائل علوم قرآني، چون نسخ و سبب نزول، در تعارض با اين مبنا باشند و تحت تأثير آنها كاركرد هدايتي برخي از آيات قرآن تاريخي تلقي شود و به فرهنگ زمان نزول محدود گردد؛ يا مجموعه اي از آيات قرآن را امروزه فاقد آموزه هدايتي در حيات انساني تصورسازي كند كما اينكه در برخي از تفاسير فريقين چنين تصوري رخنه كرده است. لكن در مبناي هدايتي- تشريعي بودن تمامت قرآن تأكيد بر اين نكته است كه هيچ انگاره ي علوم قرآني و غير آن نمي تواند محدوديت هدايتي براي آموزه هاي قرآني ايجاد كند.
قرآن خود را كتاب هدايت و انسان سازي مي داند: ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ‌ (1) و إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (2)
در حقيقت، قرآن بيانگر آخرين، جامع ترين و كامل ترين مرامنامه حيات فردي و اجتماعي انسان ها است كه در آن اصول و مباني بنيادين در زمينه ي عقايد، اخلاق و احكامْ انعكاس يافته است و تفصيل و جزئيات آنها را به سنت واگذار كرده است: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (3).
قرآن در بيان اصول هدايتي، هيچ يك از مسائل اساسي سعادت و شقاوت انساني را فروگذار نكرده است: مَا فَرَّطْنَا فِي الْکِتَابِ مِنْ شَيْ‌ءٍ(4).
از اين رو، از قرآن، در آينه روايات، با عنوان مرهمنامه (5)، طعامِ ( معنوي ) آماده ي الاهي(6)، و در بيانات مفسران و فقيهان فريقين اساسنامه و قانون واره ي حيات فردي و اجتماعي بشريت و جامع امتيازات كتب آسماني پيشين ياد شده است.(7) هدايت قرآن براي همگان سودمند است و احدي از آن بي نياز نيست، همانند آبي كه عامل حيات همه زندگان است و هيچ موجود زنده اي در هيچ عصر و مصري از آن بي نياز نيست.(8) پهنه ي زمين و گستره ي زمان، هماره حوزه نورافشاني خورشيد تابان قرآن كريم است. نور هدايت قرآن تا آن جا كه مرز بشريت است مي تابد:
وَ مَا هِيَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْبَشَرِ(9) و وَ مَا هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِينَ‌(10)
و اين رهنموني اختصاصي به عصري خاص يا اقليمي مخصوص و يا نژادي ويژه ندارد(11). حال پرسش اين است كه چه مقدار از قرآن كاركرد هدايتي و رهنموني براي انسان دارد؟ روشن است كه اتخاذ هر نوع پيش فرض نسبت به اين پرسش در مباني كلامي مفسر تأثيرگذار است. متأسفانه غلبه ي نگرش فقهي به قرآن در پيش فرض مفسران در پاسخ به اين پرسش تأثيرگذاشته و در برخي از ديدگاهها بخش عمده اي از قرآن را از كاركرد هدايتي خارج ساخته است، چرا كه از نظر صاحبات اين ديدگاهها در آياتي از قرآن حكم شرعي وجود ندارد. پيش فرض ما اين است كه هر آنچه در قرآن كريم آمده، در حقيقت حكم خداوند نسبت به موضوع يا مسأله اي از مسائل حيات ديني است. ضروري است براي روشن شدن بيشتر مسأله اندكي درباره حكم قرآني سخن بگوييم.
واژه « حكم » در لغت، به معناي استقرار، ثبوت، اتقان و استواري آمده (12)‌و با كلماتي نظير قضاء، فرمان و امر مترادف و جمع آن « احكام » است(13). در ادبيات قرآني، حكم به معناي متمايز كردن حق از باطل، يك طرفه كردن اختلافات و قضاوت به كار رفته است. آياتي نظير وَ أَنِ احْکُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ (14) و يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ(15) اشاره به اين استعمال از واژه « حكم » دارند.(16)
تعريف « حكم » از نظر فقها همان اصطلاح معروف « حكم شرعي » در مقابل « حكم عقلي » است. بر همين اساس فقها در تعريف علم فقه گفته اند: « فقه عبارت است از علم به احكام شرعي فرعي از روي دليلهاي تفصيلي آن ». برخي از دانشيان اصول فقه نيز حكم را چنين تعريف كرده اند:«‌ خطاب الشارع ( خطاب الله ) المتعلق بأفعال المكلفين » (17). با اين همه، بيشترينه ي فقيهان شيعي و سنّي درباره ي تعريف حكم قرآني، گستره و شمارگان آيات الاحكام سخني روشن به ميان نياورده اند و بيشتر آيات برجسته و مشهور را مبناي تفسير خود قرار داده اند. لذا از همان آغاز، ميان مفسران درباره ي شمارگان آيات فقهي قرآن اختلاف وجود داشته و نظرات مختلفي پيرامون آن ارائه شده است: 150 آيه ( ملاجِيوَن جنفوري )(18)، 240 آيه ( علامه محمد بن حسين زيدي )(19)، 300 آيه ( قرافي و رازي )(20)، 500 آيه ( امام محمد غزالي(21)، علامه حلي(22)، سيدمحمد طباطبايي(23)، و بزودي حنفي (24) )، 800 آيه ( ابن عربي مالكي (25))، 900 آيه ( عبدالله مبارك )(26) و بيشترينه آيات ( شوكاني (27)، ابن بدران (28) و آيت الله معرفت(29) ) از جمله ديدگاه هاي ارائه شده در اين زمينه است. جالب آنكه گستره و شمارگان آيات حُكمي قرآنْ سير تصاعدي داشته و در قرن هاي اخير توسعه يافته است.
درنگ در معنا و كاربرد واژه حكم در اصطلاح فقيهان و اصوليان نشانگر آن است كه دانشيان اين دو حوزه سعي در تبيين و استخراج حكم از آياتي را داشته اند كه تعاملات انسان با خدا، با هم نوع، و با خود انسان را در عرصه هاي گوناگون و متنوع حيات فردي، اجتماعي، سياسي، اخلاقي، اعتقادي و… بيانگرند. به عبارت ديگر، هر آنچه را كه از نظر شارع نيكوي بر مكلفان باشد و در مسير رشد و تكاملْ آنها را لازم آيد، داخل در آيات حكمي قرآن بوده است، هرچند در قالب قصص، مناقب و اخلاقيات بوده و الزام به مفهوم خاص در آنها موجود نباشد. آنچه در اينجا مقصود است، همين معنا و مفهوم از حكم بوده است. به طور كلي در قرآن سه قسم احكام وجود دارد: احكام متعلق به عقيده ( علم توحيد و كلام )، احكام متعلق به تهذيب نفس و اخلاق ( علم اخلاق و تصوف )، احكام عملي متعلق به اقوال و افعال مكلفان، كه علم فقه عهده دار تبيين آن است و خود به چهار قسم تقسيم مي شود: عبادات، معاملات، مدنيات و قضا (30). قرآن در بيان احكام دو نوع بيان دارد: نخست ذكر قواعد و مبادي عامه تشريع، همانند شوري و مشورت در امور؛ عدالت در مسائل ( العقوبة بقدر الجريمه ). نوع دوم بيان تفصيلي احكام، همانند مقادير ارث، نوع و كيفيت برخي از حدود، كيفيت طلاق، لعان و نامحرمان از زنان. اين قسم هرچند به شكل تفصيل آمده، ولي كم هستند.(31)
در اين ميان، دو مقوله نسخ و سبب نزول نقش مهمي در توسعه و تحديد آيات حكمي و رهنموني قرآن داشته است. از همين رو در مباحث قرآن و فقه، يكي از محورهاي بايسته و نيازمند پژوهش و بررسي، موضوع نقش علوم قرآن در استنباط و برداشت از آيات الاحكام است. ترديدي نيست كه پيدايش هريك از موضوعات علوم قرآني متأثر از عوامل خاص بوده است و تحقيق در آن مباحث، روشنگر ابهامات و گاه پرسشها و اشكالات چندي است.(32) بحث نسخ و اسباب نزول از بنيادين مباحث نظري است كه به سبب تأثير چشمگير آنها در قبض و بسط حوزه استنباط احكام قرآني، مورد توجه قرآن پژوهان واقع شده است. اينك در ادامه، ديدگاه برخي از بزرگان اماميه و عالمان اهل سنت را درباره نسخ و سبب نزول، و تأثير آن دو در گستره ي نظام هدايتي- تشريعي قرآن را بررسي مي كنيم.

1. نسخ

مسأله نسخ قرآن، داراي اهميت و نتايج علمي در حوزه هاي فقه، اصول فقه، كلام و تفسير است و بدون آگاهي از آن، فهم مقاصد خداوند از آيات قرآن امكان پذير نخواهد بود؛ افزون بر اين، مسأله نسخ از ديرباز، چه در جهان اسلام و چه خارج از آن، با شبهاتي روبرو بوده است. در سده ي اخير، شرق شناسانْ زمينه هاي پديداري نسخ در انديشه اسلامي را توجيه تناقضات قرآن، اختلافات محتوايي قرآن و سنّت و اختلاف فتاوي فقها دانسته اند.(33)
در تاريخ تفسير عمده ي مفسران فريقين قائل به وقوع نسخ در قرآن و برخي از عالمان، همانند ابومسلم اصفهاني از قدما و شيخ ولي الله اشراقي، علامه عسكري، عبدالمتعال جبري، از معاصران، منكر آن بوده و فقيهاني چون آيت الله سيد ابوالقاسم خويي و استاد محمد هادي معرفت مصداق نادري بر آن در قرآن قائل شده يا به گونه اي تحليل كرده اند كه با هدايتي بودن قرآن در تمامي ادوار تاريخي قابل جمع باشد. به نظر مي آيد براي پذيرش هدايتي بودن تمام قرآن بايد نسخ كلي آيات قرآن را منكر شد يا آن را به گونه اي تحليل كرد كه با اين مبنا سازگاري پيدا بكند. مهم ترين نُمود بحث نسخ در فقه و احكام تشريعي است. نسخ در اصطلاح فقهي « برداشته شدن حكم ثابت شرعي از روي موضوع آن در مرحله تشريع و انشا » (34) است. اين تعريف تقريباً مورد اتفاق است، گرچه برخي تعبيرات، قيدهايي را به تعريف ياد شده اضافه مي كند، اما اين قيدها در حقيقت از لوازم نسخ است نه حقيقت نسخ. با توجه به تعريف ياد شده، به وضوح مي توان دريافت كه نسخ در آيات الاحكام، يكي از مؤثرترين عوامل در استنباط و استخراج حكم است؛ زيرا فقيه همواره در پي حكمي است كه هم اكنون حجت و قابل عمل باشد و اما حكمي كه به واسطه حكم ديگر از ارزش افتاده و ديگر اعتبار شرعي ندارد، نمي تواند موردتوجه او قرار گيرد. بنابراين، نسخ حكم به عنوان يك پديده در عالم تشريع، از نظر واقع و مقام ثبوت، تأثير مستقيم در استنباط از آيات دارد، اما نكته مهم در اين زمينه، وجود نسخ در قرآن است؛ آيا در موردي از احكام قرآني نسخ واقع شده است؟ بعضي از محققان اماميه بر اين نكته تأكيد دارند. در بيشتر قريب به اتفاق مواردي كه تصور مي شود نسخ صورت گرفته است، نسخ به معني واقعي كلمه نيست، بلكه گونه اي ديگر از تقابل، مثل تخصيص و تقييد و همانند آن دو است.(35) اينك برخي از آرا در اين عرصه را بررسي مي كنيم.

آيت الله خويي (ره)

مؤلف كتاب گرانسنگ البيان في تفسير القرآن، كه خود از فقيهان بزرگ اماميه در دوره معاصر به شمار مي آيد، در اهميت بخش بررسي آيات منسوخه از كتاب خويش مي نويسد: « اين فصل، قسمت مُعظم و مهمي از آيات قرآن را كه به صورت تعطيل درآمده است، از صورت تعطيل درمي آورد و اين ثروت عظيم را به نفع مسلمانان به جريان مي اندازد.» ايشان ضمن بيان تقسيم بندي هاي مختلف در مسأله نسخ، از « نسخ تلاوت نه حكم »، « نسخ تلاوت و حكم » و « نسخ حكم نه تلاوت »، مورد اخير را پذيرفته و براي آن نيز دو صورت صحيح بيان فرموده اند. سپس با بررسي حدود سي و شش آيه به اصطلاح نسخ شده، ادعاي نسخ در تمام آنها را رد كرده و تنها قائل به وجود يك آيه منسوخ در قرآن كريم شده اند و آن هم آيه ي دوازده سوره مجادله:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذ?لِکَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.
مشهور به آيه نجوي است. در بيان كيفيت نسخ نيز، نسخ حكم در قرآن را، همان گونه كه گفته شد، به سه صورت تقسيم بندي كرده اند:
الف) حكمي كه به وسيله قرآن ثابت شده است، با سنت قطعي و حديث هاي متواتر يا به وسيله اجماع قطعي كه كاشف از عقيده معصوم باشد، نسخ شود. اين نوع نسخ به نظر ايشان عقلاً و نقلاً اشكالي ندارد و اگر در موردي چنين نسخي ثابت شود، بايد از آن پيروي نمود و اگر در موردي سنت متواتر و يا اجماعي محقق نيست، در اين صورت، نسخْ مورد قبول واقع نخواهد بود، زيرا نسخ با خبر واحد ثابت نمي شود.
ب) حكمي كه به وسليه قرآن ثابت شده است، به وسيله ‌آيه ديگري كه ناظر بر آيه منسوخ است و حكم آن را بيان مي كند، نسخ شود. اين نوع نسخ نيز به نظر ايشان داراي اشكال و ايرادي نيست و آيه نجوي را از اين گونه نسخ مي دانند.
ج) حكمي كه به وسيله قرآن ثابت شده است، با آيه ديگري نسخ شود، بدين گونه كه مفهوم آيه ناسخ هيچ گونه نظارتي نسبت به مفهوم آيه ي منسوخ نداشته باشد و به ظاهر و به طور صريح آن را بيان نكند بلكه تنها اختلاف و تضادي كه در مفهوم اين دو مشاهده مي شود، ما را به وجود چنين نسخي هدايت كند و ناسخ بودن آيه متأخر و منسوخ بودن آيه متقدم را نشان دهد. ايشان وجود چنين نسخي در قرآن را رد مي كنند.(36)

استاد معرفت (ره)

استاد معرفت، ضمن بحث متقن و مفصلي در خصوص مسأله نسخ، در جلد دوم التمهيد في علوم القرآن، به بررسي حكمت وجود نسخ در احكام الهي پرداخته اند و از آن به عنوان يك ضرورت واقعي كه براي مصلحت است، نام برده اند و در بحثي ديگر، بخشي از مطالب خويش را به بررسي نسخ در قرآن كريم اختصاص داده اند و متذكر شده اند كه مسأله نسخ از جمله مباحثي بوده است كه موجب طعن دشمنان اسلام نسبت به كتاب آسماني قرآن شده است كه چگونه ممكن است در قرآن، آيات منسوخ الحكم باشد كه هيچ فايده اي، جز قرائت و تلاوت، بر آن مترتب نباشد؟ ايشان براي رفع شبهه مذكور پاسخهايي را متذكر شده اند. استاد معرفت، ضمن بيان تقسيم بندي انواع نسخ ( آن گونه كه آيت الله خويي نيز بدان اشاره كرده اند ) نسخ در حكم و نه در تلاوت را پذيرفته و دو مورد ديگر را از مصاديق تحريف قرآن دانسته اند. ايشان در نهايت هفت مورد نسخ آيات قرآن را پذيرفته اند.(37) ولي در اواخر عمر، در گفتارهاي شفاهي و مقالات جديد، در همان موارد نيز تشكيك كرده اند. براي نمونه آيه نجوي را موضوعاً از شمول نسخ خارج دانسته و گونه اي از احكام حكومتي خوانده اند.(38)

علامه طباطبايي‌ (ره)

علامه طباطبايي (ره) با پذيرش نسخ در آيات، بر اين تأكيد دارد كه نسخ قرآن با سنت متواتر و آحاد و نيز با اجماع قطعي مردود است.(39)
ايشان پس از نقد و بررسي اقوال و گفتار پژوهشگران قرآني در مورد آيه مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا، با توسعه دادن به مفهوم نسخ نتايج پنج گانه اي را گرفته و چنين نوشته است: از بحث و بررسيها در مورد آيه « نسخ » چند مسأله روشن مي شود.
الف) ‌نسخ تنها اختصاص به قلمرو و حوزه تشريع احكام ندارد، بلكه فراشمول است و هر دو حوزه شريعت و تكوين را فرامي گيرد.
ب) نسخ، بدون تحقق ناسخ و منسوخ كه دو ركن آن هستند، هرگز صورت نمي گيرد.
ج) ناسخْ تمامي مصالح و يا حكمت و كمال منسوخ را دربرمي گيرد.
د) ناسخ، برحسب ظاهر، با منسوخ در تنافي است و به جهت وحدت و نقطه اشتراك و وجه مشتركي كه در بين هر دو وجود دارد، تناقض و تنافي ظاهري را مرتفع مي سازد.
هـ‌) نسبت در رابطه ناسخ و منسوخ همچون رابطه ميان عام و خاص، مطلق و مقيد و مجمل و مبين نيست، زيرا در ناسخ و منسوخ تنها مصلحت و حكمي كه ميان دو تا موجود است، رفع تناقض و تنافي مي نمايد.(40)

علامه عسكري (ره)

علامه سيدمرتضي عسكري نيز در طيف طرفداران وقوع نسخ در حوزه شرايع قبلي و عدم وقوع آن در قرآن قرار مي گيرند. درواقع، ايشان به دور از هر توجه و تأثيري از تقسيم بندي هاي مختلف در مسأله نسخ، ضمن رد انواع نسخ در قرآن كريم، تصريح مي كنند كه در قرآن حتي يك آيه منسوخه نيز وجود ندارد. در نگاه ايشان، در مسأله آيات منسوخه « واقعيت اين بوده است كه خداوند سبحان، حكم موقّتي را با وحي غيرقرآني بر پيامبرش نازل مي فرمود و مسلمانان به آن عمل مي كردند و بعد از تمام شدن مدت آن، خداوند آن را با وحي غيرقرآني ديگري نسخ مي فرمود يعني ايشان را از منقضي شدن مدت حكم آگاه مي كرد، سپس خداوند در وحي قرآني خبر آن حكم و نسخ آن را اعلام مي فرمود و جايز است در يك مورد يا بيشتر بگوييم كه حكم موقت بعد از اينكه با وحي غيرقرآني نازل مي شد و مسلمانان به آن عمل مي كردند، بيان اينكه آن حكم موقتْ نسخ شده، يكباره در قرآن نازل مي شد. بنابراين، در قرآن يك آيه ي منسوخه هم نيست. » (41)
شايان ذكر است برخي از متفكران معاصر اهل سنت نيز در طيف منكران وقوع نسخ در قرآن هستند. برخي از آنان بر اين باورند كه يا با پذيرش اصل نسخ، چگونه مي توان برخي آيات را عملي نمود و برخي ديگر را معطل ساخت و در همان زمان ابديت و جاودانگي قرآن را پذيرفت؟ چگونه مي توان با شرايط گوناگوني كه بر زندگي پويا و تحول پذير جهان عارض مي شود روبرو شد و سپس با راه حل واحدي كه مسلمانان صدر اسلام در شرايط تاريخي معين بدان دست يافته اند، آن را حل و فصل نمود.(42) آيات مشهور به ناسخ و منسوخ مربوط به صحنه ها و مقطع هاي مختلف اند.(43) ميان آيات هيچ تناقضي وجود ندارد. هر آيه داراي زمينه اي است كه بايد در آن اعمال شود و برخوردار از حقيقتي است كه در آن نمود مي كند.(44)اين گروه تأكيد دارند مهم اين است كه فهميده شود كه آيات قرآن چگونه بر بستري نازل مي شود كه از نظر زماني و مكاني در حال تحول و دگرگوني است.
آن گونه كه برخي از مفسران صحابه و تابعين در پاسخ به تعارض نمايي آيه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ‌ (45) با فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لاَ جَانٌ‌ (46) آورده اند كه آيات مربوط به صحنه ها و مقطع هاي مختلف اند.
در برخي شرايط متهم بازخواست و بازجويي مي شود اما زماني كه بازجويي پايان يافت و مرحله اجرا رسيد ديگر بازخواست نخواهد شد و دفاع او نيز شنيده نخواهد شد. قضيه در اينجا پايان خواهد پذيرفت.(47) هرچند اين دو آيه مربوط به مسائل اعتقادي است لكن مهم نگاه مفسران پيشين در رفع آيات تعارض نما و روش آنها در تطبيق هر آيه با شرايط زماني و مكاني خاص خودش است. زماني كه مي گوييم آيه اي كه جهت حل يك وضعيت معين آمده و پس از پايان يافتن آن وضعيت در جامعه نبوي نسخ شده است مفهوم اين سخن آن است كه اين وضعيت هرگز در بين بشر تكرار نخواهد شد و بدين جهت نيازمند اين راه حل نيست. غيرممكن است چنين چيزي در قرآن رخ داده باشد، آيه اي ابطال شود چون حكم آن پايان يافته باشد. آنان كه قائل به نسخ برخي آيات هستند، مي گويند كه اين آيات در ادوار و مراحل خاصي حل يك مشكل موجود را تشكيل مي دادند يا اينكه جهت حدوث يك رويداد انساني نازل شده اند و براي آن راه حلي ارائه نموده اند و سپس چون جامعه ترقي نموده و مرحله تازه اي به وجود آمده است آن آيات نسخ شده اند. با اينكه در جوامع بشري شرايطش رخ مي دهد كه آيات پيشين- آياتي كه به زعم آنها منسوخ شده اند- به سبب آن شرايط نازل شده اند.(48)
محمد غزالي دامنه ي بحث را به نسخ در سنت هم كشيده و چنين نوشته است: نمونه اي از توهم نسخ در سنّت، داستان منع استفاده از گوشتهاي قرباني است كه عده اي، بدون توجه به روح و فضاي حاكم، سخن از حرمت و مباح شدن آنها به زبان آورده اند. در زماني پيامبر از ذخيره نمودن گوشتهاي قرباني منع نمود و سال بعد فرمود: « بخوريد، بخورانيد و ذخيره كنيد، چون در آن سال، سالي كه در آن ذخيره كردن گوشت ممنوع شده بود مردم در تنگنا و سختي به سر مي بردند، مي خواستم با آن گوشتها به مردم كمك كنيد. » (49) زماني پيامبراكرم دستور مي دهد كه گوشتهاي قرباني ذخيره نشود، چون مردم در شرايط بحراني به سر مي برند و بدين جهت نيازمند ايثارند. سپس فرمود گوشتهاي قرباني را ذخيره كنيد چون ديگر مشكل تنگنا و سختي مردم برطرف شده بود. حكم ابدي اسلامي در اين چنين قضايايي اين است كه هرگاه گوشتهاي موجود اندك بودند بايد توزيع شوند و از ذخيره كردن آنها پرهيز به عمل آيد و هرگاه فراوان شد مي توان آنها را پس انداز نمود و سخن از نسخ و اباحه آن حاكي از عدم دقت و ناآشنايي با زبان سنّت در تشريع است. چرا كه قائلين به نسخ در چنين مواردي گمان مي كنند يك حكم موضوعيت خود را از دست داده است، چرا كه ماجرا تكرار نخواهد شد، حال آنكه با رويكردي بيان شد دانسته مي شود كه چون رويدادي تكرار شود حكمي كه با آن پيوند دارد نيز تكرار خواهد شد.

2. سبب نزول

« اسباب » جمعِ « سبب » و به معناي هر چيزي است كه براي وصول به هدف مي توان بدان تمسك جست و مشتقات آن به اين معاني به كار رفته اند: پيوند، افزار، باعث، دستاويز، خويشاوند.(50) سبب نزول در قرآن پژوهي به معناي ظرف، شرايط، علت و موقعيت است كه رخ مي دهد و خداوند با نزول آياتي درباره آن به تبيين و راهنمايي مي پردازد. حوادثي كه موجب وحي از آسمان شده است به طور تقريبي 460 حادثه بوده است. اين حوادث در كوتاهي و بلندي، غموض و روشن گري، با همديگر تفاوت دارند.(51)اسباب نزول، بهترين دليل و راهنما براي زدودن ابهامات حاصله در برخي از آياتي است كه ناظر به حوادث و مناسبات خاصي هستند. بحث اسباب نزول و فضاشناسي تاريخي تشريع احكام از مباحثي است كه در سرنوشت يك حكم قرآني تأثير به سزايي دارد.(52) اين منبع از سرشارترين منابع تابعان مفسر جهت رفع ابهام از برخي آيات بود.(53) در باب فوايد و نقش شناخت اسباب نزول در تفسير آيات، قرآن پژوهان سخن به گوناگون گفته اند. اما آنچه اينجا در پي آنيم جايگاه اسباب نزول در توسعه مفهومي آيات است. اسباب نزولْ بيشتر به نمونه ها و ابزارهاي تشريحي شبيه اند و براي آن بوده اند تا فرايند تطبيق متن بر مصاديق را توضيح دهند وگرنه به قول اصوليان عموم لفظ معتبر است نه خصوصيت سبب.(54) سبب نزول به مثابه كليد گنجينه اي از داده ها است كه با آن سبب به سيلان درمي آيند. اين گنجينه داده ها و معلومات بر اثر شكل گيري يك پرسش يا يك وضعيت يا به اقتضاي شرايط، برايمان گشوده شده و باعث خير و بركت گشته است. بدين جهت به سبب نزول بايد به عنوان حداقل عاملي نگريست كه كليد اين همه مفاهيم را در پي داشته است.(55) شأن نزول ها خود اصالت ندارند و اگر قرآن منحصر به شأن نزول باشد به روايت امامان معصوم تمام قرآن مي ميرد،(56) چرا كه شأن نزول مخصوص همان نزول است ولي قرآن اختصاص به زمان خاصي ندارد. شأن نزول، شأن ثابت و شأن لازمي در فهم آيه ندارد و اصولاً قرآن مهم ترين كتاب وحياني است براي تمامي زمانها و زمينه هاي تكليفي و اگر بر فرض شأن نزول كلاً از بين برود، آيه دلالت بر مطلبي دارد يا نه؟ چون قرآن نظر به مطلبي دارد پس اگر شأن نزول نباشد،‌ قرآن ناقص است. خود قرآن شأن نزول و غيرشأن نزول را تفسير مي كند نه اينكه شأن نزول قرآن را تفسير كند. بله براي كساني كه قدرت فهمشان زياد نيست شأن نزولهاي بسيار ثابت و قوي مؤيد بر تفهم قرآن است ولي براي كساني كه در قرآن پژوهي عريق و عميق هستند شأن نزول، شأني ندارد.(57) با درنگ در بيانات اهل بيت در ذيل آياتي كه داراي سبب نزول خاصي هستند، تعميمي را شاهديم كه استوار بر نظريه عدم انحصار قرآن به شرايط زماني و مكاني خاص است. در ادامه به نمونه اي از روش اهل بيت در اين باره اشاره مي كنيم:
مطابق گزارش اسباب نزول ها،‌آيه خمس ( وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى… (58) ) در مورد غنايم جنگ بدر نازل شده و با فرض توسعه ي آن شامل غنايم جنگ هاي ديگر نيز خواهد شد؛ لكن در روايات تفسيري اهل بيت به معنايي وسيع تر از اين آمده و به مطلق سود و نفع اكتسابي تبيين شده است.
در روايتي از امام باقر (عليه السلام) با توجه به عموميت « ما » ي موصول در « ما غنمتم »، غنيمت را به مطلق فايده و منافع حاصل از كسب و تجارت تفسير كرده اند به گونه اي كه هر سودي را صاحبان صنعت و تجارت و غير آنها در هر سال و به هر شكل به دست مي آورند، شامل مي شود؛ لذا آن حضرت با استشهاد به آيه مذكور فرموده است: « پرداخت غنايم و فوايد در هر سال بر آنان واجب است». امام كاظم (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:« خمس شامل تمام منافعي مي شود كه مردم به دست مي آورند، خواه كم باشد خواه زياد. »
با توجه به آنچه گذشت نگرش صحيح به نسخ و سبب نزول مي تواند در تحقق مبناي هدايتي بودن تمام قرآن مؤثر باشد در غير اين صورت بخشي از قرآن صرفاً تاريخي و مختص برخي از افراد خواهد شد و كاركرد هدايتي براي ديگران نخواهد داشت.

پي‌نوشت‌ها:

1.بقره:‌2.
2.اسراء : 9.
3.نحل: 44.
4.انعام: 38. ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم.
5.اشاره به روايتي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد كه فرمود: « القرآن هو الدواء » رك: مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص 176، ح4.
6.« القرآن مأدبة الله فتعلّموا مأدبته ما استطعتم ». مجلسي، بحارالانوار، ج89، ص 19.
7.براي آگاهي بيشتر از اين ديدگاه رك: طبرسي، مجمع البيان، چاپ اول، الاعلمي، بيروت، 1415ق، ج1، ص 369 و ج6، ص 199؛ محمدمحسن فيض كاشاني، تفسير الصفي، چاپ اول، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1418ق، ج1، ص 8؛ ميرزا محمد مشهدي، تفسير كنز القائق، تحقيق مجتبي عراقي، چاپ اول، جامعه مدرسين، قم، 1407ق، ج1، ص 3؛ آيت الله خويي، البيان في تفسير القرآن، چاپ چهارم، دارالزهرا، بيروت، 1975م، ص 24؛ محمدباقر حكيم، تفسير سورة الحمد، اول، مجمع الفكر الاسلامي، قم، 1420ق، ص 35؛ مصطفي خميني، تفسير القرآن الكريم، اول، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي جا، 1418ق، ج3، ص 61؛ محمدصادق روحاني، فقه الصادق، ج11، سوم، دارالكتاب، قم، 1412ق، ص 423؛ مناوي، فيض القدير شرح الجامع الصغير، اول، دار الكتب العلميه، بيروت، 1994م، ج4، ص 701؛ محمود ابوريه، أضواء علي السنة المحمدية، پنجم، دارالكتاب الاسلامي، بي جا، بي تا، ص 36؛ ليب سعيد، التغني بالقرآن، اول، الهيئة العامة للنشر، بي جا، 1970م، ص 122.
8.رك: جوادي آملي، تسنيم، نشر اسراء، قم، 1387ش، ج1، ص 32.
9.مدثر: 31.
10.قلم: 52.
11.جوادي آملي، پيشين، ج1، ص 31.
12.علامه شعراني، نثر طوبي، اول، اسلاميه، تهران، 1398ق، ج1، ص 188.
13.حسن عميد، فرهنگ عميد، هفتم، تهران، اميركبير، 1369ش، ج1، ص 802.
14.مائده: 49. اي پيامبر، بين ايشان بدانچه كه خداوند نازل فرموده، حكم كن.
15.ص: 26. اي داود، ما تو را بر روي زمين جانشين قرار داده ايم، پس بين مردم به حق حكم و قضاوت كن.
16.راغب اصفهاني، مفردات، اول، دفتر نشر الكتاب، قم، 1404ق، ص 127؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، به اهتمام بهاء‌الدين خرمشاهي، اول، دوستان، تهران، 1377ش، ج1، ص 954.
17.عليرضا فيض، مبادي اصول فقه،‌ تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1380ش، ص 108.
18.ملاجيون، التفسيراتُ الاحمدية في بيان احكام الشرعية، مكتبة حقانيه، هند، بي تا، ص 8. ملاجيون در اين اثر به تفسير 63 سوره پرداخته و شمار آيات الاحكام اين سوره ها را افزون از 150 آيه ندانسته است.
19.علامه محمد بن الحسين، منتهي المرام في شرح آيات الاحكام، دوم، مكتبة اليمن الكبري، صنعا، 1357ق، ص 3.
20.يوسف قرضاوي، الاجتهاد في الشريعة الاسلاميه، دارالقلم، 1410ق، ص 17.
21.غزالي (ف 505ق)، به هنگام برشمردن شرايط لازم يك فقيه براي رسيدن به درجه ي اجتهاد، دانستن پانصد آيه قرآن را كه مربوط به مسائل فقهي مي شوند در رتبه شرط نخست اين دانش مطرح كرده است. محمد غزالي، المستصفي، اول، دارالكتب العلميه، بيروت، 1417ق، ص 342. براي آشنايي با منزلت اجتهاد و ديگر شرايط آن در نگره ي غزالي رك: حلاق، اجتهاد در ميان اهل سنّت، ترجمه ي عباس كاظمي نجف آبادي، انديشه صادق، ش 8 و 9، ص 35.
22.علامه حلي، مبادي الوصول الي علم الاصول، سوم، الاعلام السلامي، قم، 1404ق، ص 242.
23.سيدمحمد طباطبايي، مفاتيح الاصول، اول، آل البيت، قم، ص 576.
24.بزودي حنفي، كشف الاسرار، اول، دارالكتاب العربي، بيروت، 1410ق، ص 28.
25.اين رقم، برآيند شمارش دستيِ نگارنده است.
26.احمد مبلغي، درآمدي بر مباني كلامي استنباط از قرآن، فصلنامه تخصصي فقه و حقوق، سال اول، شماره اول، تابستان 1383ش، ص 24.
27.همان.
28.ابن بدران، المدخل الي مذهب احمد، الطابعة المنيريه، بي تا، ص 180.
29.محمدهادي معرفت، « نوآوري ها و نظرات جديد در گفتگو با آيت الله معرفت»، بيّنات، ش 44، ص 52.
30.عبدالكريم زيدان، الوجيز في اصول الفقه، اول، احسان، تهران، 1422ق، ص 147.
31.همان،‌ص 157.
32.رك: موسي صدر و حسن علومي، « نقش علوم قرآني در فقه القرآن »، پژوهشهاي قرآني، ش4. سال اول، زمستان 1374ش، ص 191-208.
33.رك: علي شريفي، « نقد و بررسي ديدگاه هاي مشهور شرق شناسان در مورد نسخ »، نشريه ي پژوهشي و آموزشي و اطلاع رساني دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، شماره 15، تابستان 83.
34.رك:‌طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص 180؛ ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، ص 279؛ راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، نشر كتاب، تهران، ص 490؛ خليل بن احمد، فراهيدي، العين، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، ص 802.
35.ابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، ص 311.
36.همان، ص 303-306.
37.محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 291-300.
38.محمدعلي رضايي اصفهاني، « نسخ مشروط از منظر استاد معرفت »، معرفت قرآني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382ش، ج5، ص 302 و 317.
39.علي الاوسي، الطباطبايي و منهجه في تفسير الميزان، معاونية الرئاسة للعلاقات الدولية في منظمة الاعلام الاسلامي، تهران، 1405ق، ص 225-226.
40.عزت الله مولايي نيا، نسخ در قرآن، اول، رايزن، تهران، 1376ش، ص 280-281.
41.نيكو ديالمه،‌ «‌بررسي چند ديدگاه درباره نسخ »، بينات، سال هفتم، شماره 27، ص 58-60.
42.محمد غزالي، نگرشي نو در فهم قرآن، ص 137.
43.همان، ص 138.
44.همان، ص 139.
45.صافّات:24.
46.رحمان: 39.
47.رك: ابوجعفر طبري، جامع البيان عن تأويل آل البيان، دارالفكر، بيروت، 1415ق، ج1، ص 384؛ زركشي، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، دار احياء الكتب العربيه، قاهره، 1376ق، ج2، ص 55؛ قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1405ق، ج10، ص 61.
48.محمد غزالي، پيشين، ص 142.
49.اين روايت در همين معنا به گونه هاي مختلف در منابع شيعه و سني گزارش شده است. رك: احمد بن خالد برقي، المحاسن، تحقيق سيد جلال الدين حسيني، دارالكتب الاسلاميه، بي جا، بي تا، ج2، ص 320؛ كليني، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، سوم، دارالكتب الاسلاميه، 1367ق، ج4، ص 501؛ قاضي نعمان مغربي ( ‌نعمان بن محمد )، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، دارالمعارف، 1963م، ج2، ص 186؛ شيخ صدوق، علل الشرائع، مطبعه ي حيدريه نجف، 1386ق، ج2، ص 439؛ حرعاملي، تفصيل وسائل الشيعة، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، چاپ دوم، قم، 1414ق، ج14، ص 168؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، دارصادر، بيروت، ج3، ص 23؛ بخاري، صحيح البخاري، دارالفكر، بيروت، 1401ق، ج6، ص 206؛ محمد بن عيسي ترمذي، سنن الترمذي، تحقيق عبدالرحمن محمد عثمان، چاپ دوم، دارالفكر، بيروت، 1403ق، ج3، ص 33.
50.محمدباقر حجتي، اسباب نزول، ششم، نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1377ش، ص 17.
51.حسن حنفي، دراسة في اسباب النزول، ص 136؛ به نقل از دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج1، ص 192.
52.محمدعلي ايازي، فقه پژوهي قرآني، درآمدي بر مباني نظري آيات الاحكام، اول، بوستان كتاب، قم، 1380ش، ص 17-18.
53.رك: محمدهادي معرفت، تفسير و مفسران، ج1، ص 409.
54.رك:‌محمد غزالي، پيشين، ‌ص 137.
55.همان، ص 141.
56.اشاره دارد به روايت « إنّ القرآنَ حيٌّ لا يموت و الآية حية لا تموت، فلو كانت الآية اذا نزلت في الاقوام ماتوا ماتت الآية و لكن هي جارية في الباقين كما جرت في الماضين » رك: مجلسي، بحارالانوار، ج35، ص 403؛ علي نمازي شاهرودي، مستدرك سفينة البحار، جامعه ي مدرسين قم، 1419ق، ج8، ص 448.
57.محمد صادقي، « قرآن تنها معيار تفسير »، (گفتگو) بينات، سال هشتم، شماره دوم، تابستان 1380ش، ص 106.
58.انفال: 41.

منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد