«تحجر» عبارت است از احتیاط گرایی افراطی و تعصب به ظواهر دین و متون دینی و تک ساحتی اندیشی در مصادر استنباط، اصول را با فروع برابر نشاندن و فروع انگاشتن، جرآت نوآوری نداشتن و سنت و مشهورات عرفی را با دیانت یگانه کردن، و بالاخره به تقلید در اجتهاد و عملا به تعطیلی اجتهاد گری تن در دادن.یک وقت شما می گویید: چرا متدینان به دین اسلام متحجراند؟ و یک وقت می گویید: چرا اسلام دینی متحجرانه است؟ چرا خود اسلام متحجر است؟
ابتدا به بحث و گفتگو در مورد سؤال دوم می پردازیم تا بیینیم آیا واقعا اسلام دینی متحجرانه است یا نه. وقتی اسلام را بررسی می کنیم و قرآن، سنت پیامبر و امامان معصوم (ع) و عقل را به عنوان منابعی برای آموزه های آن در نظر می گیریم می توانیم باگشت و گذاری در آنها به این پرسش پاسخ داد.
آنگاه که قرآن را می گشاییم و آیات را آن را می خوانیم با کلماتی مانند: «افلاتعقلون- لعلکم تعلقون- ان کنتم تعقلون- لقوم یعقلون- …» و کلماتی از این دست بسیار برخورد می کتیم. و حتی در سوره توبه، آیه 22، مومنین را خطاب قرار می دهد که باید گروهی از شما به طور تخصصی مامور تفقه و جست و جو و کاوش در دین شوند. چون در مقام بحث و گفتگو با دیگران برآمدید به شما توصیه می کتد که باید به روشی نیکو و با حکمت و دلیل با آنان گفتگو کنید: «ادع الی السبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن؛ یعنی با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آن ها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن»
و چون نهج البلاغه را ورق می زنیم به مطالبی از این دست بر می خوریم که: «لامال اعود من العقل؛ هیچ مالی سودمندتر از عقل و خرد نیست». (حکمت 113) و «کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک؛ از خرد تو را این باید که گمراهی ات را از راه رستگاریت، نماید». (حکمت 421)
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «رکعتان خفیفتان فی تفکر خیر من قیام لیله؛ دو رکعت نماز با تفکر بهتر از عبدات یک شب است». (ثواب الاعمال و عقاب، ص 67-68؛ وسائل الشیعه، ج 4، ص 688، باب 3، ح5) و در حدیث نبوی آمده است که تفکر یک ساعت از عبادت یک سال بهتر است. (عوالی الئالی، ج 2، ص 57) و در حدیث دیگر است که تفکر یک ساعت بهتر از عبادت شصت سال، و در حدیث دیگر هفتاد سال. (ر.ک: شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص 191)
آیا دینی که تا این حد به تفکر و تعقل اهمیت می دهد و حتی عبادتی را که همراه با تفکر باشد بیشتر می پسند و نیز یکی از منابع آموزه ها و احکام آن عقل است، آیا دینی متحجر و جامدالفکر است؟
اما در مورد این سؤال که چرا متدینان به دین اسلام متجحراند؟ باید گفت که اینان کسانی اند که شناخت درستی از دین ندارند و تنها به ظواهر دین عمل می کنند بدون این که عقل خدادادی خود را به کار گیرند و بدون این که تامل و تفکر کنند دست به عبادت و انجام اعمال دینی می زنند. اینها کسانی اند که ظاهر آیات را گرفته اند و از معنای آن غافل اند، عبادات را انجام می دهند بدون این که در مورد حکمت و فلسفه آن عبادات اندیشه کنند. خدایشان، خدایی نیست که دین معرفی می کند، خدایی است که خود ساخته اند و حتی کارشان به جایی می رسد که بندگان صالح خدا را خدا می شمارند و مثلا می گویند: ای علی، تو خدا هستی، سخنی که ائمه (ع) به صراحت از آن ابراز نفرت و بی زاری می کردند.
اگر به تاریخ اسلام نظر افکنیم، اولین جریان جمودی و نخستین فرقه متحجر و جامدالفکری را در خوارج می بینیم. آنان افرادی بودند که مجاهد و فداکار و آماده مرگ، و از این جهت خمود و بی تحرکی در آنان راه نداشت. اهل عبادت بودند، زاهد و بی اعتنا به دنیا و زیورهای آن بودند. اما با همه این ویژگی های مثبت و برجسته، عیب بزرگی داشتند مه همان خشک مغزی جمودشان بود. افرادی تنگ نظر و متعصب و شگل گرا بودند که در دین تفقه نکرده بودند و تعلیم و تربیت صحیحی نپذیرفته بودند. اینان در جنگ صفین در آغاز همراه علی (ع) بودند، فریب ماجرای حکمیت معاویه را خورند و با مشاهده قرآن هایی که سپاه معاویه بر سر نیزه کرده بودند از ادامه جنگ رویگردان شدند و مانع پیروزی قریب الوقوع سپاه علی (ع) گردیدند. سپس به این هم بسنده نکردند و به مبارزه با علی (ع) پرداختند و جنگ نهروان را به راه انداختند و سرانجام یکی از شب های مقدس را برای کشتن امیرالمومنین انتخاب کردند و آن کردند که نباید می کردند. (ر.ک: تحقیقی درباره تحجر فکری و تحجر عملی)
به گفته استاد شهید مرتضی مطهری، اگر بخواهیم بفهمیم جمود با دنیای اسلام چه کرد، همین موضوع را در نظر بگیریم که علی (ع) را «چه کشت؟ یک وقت می گوییم علی را «که کشت؟» که جواب آن عبدالرحمان بن ملجم است. اما یک وقت می گوییم علی را «چه کشت؟» که پاسخ آن جمود خشک مغزی است.
در پایان به سخنی از سید جمال الدین اسدآبادی اشاره می کنیم که: «الاسلام شئی و المسلمون شئی آخر» و این که: «الاسلام محجوب بالمسلمین» و به راستی گران سنگ گفته است. چرا که اگر کسی با دقت به تبلیغات اسلامی بنگرد و وضع مسلمانان را نیز به دقت بررسی کند، سخت دچار شگفتی می شود که چه شکاف عمیقی میان اسلام و مسلمانان است.
ابتدا به بحث و گفتگو در مورد سؤال دوم می پردازیم تا بیینیم آیا واقعا اسلام دینی متحجرانه است یا نه. وقتی اسلام را بررسی می کنیم و قرآن، سنت پیامبر و امامان معصوم (ع) و عقل را به عنوان منابعی برای آموزه های آن در نظر می گیریم می توانیم باگشت و گذاری در آنها به این پرسش پاسخ داد.
آنگاه که قرآن را می گشاییم و آیات را آن را می خوانیم با کلماتی مانند: «افلاتعقلون- لعلکم تعلقون- ان کنتم تعقلون- لقوم یعقلون- …» و کلماتی از این دست بسیار برخورد می کتیم. و حتی در سوره توبه، آیه 22، مومنین را خطاب قرار می دهد که باید گروهی از شما به طور تخصصی مامور تفقه و جست و جو و کاوش در دین شوند. چون در مقام بحث و گفتگو با دیگران برآمدید به شما توصیه می کتد که باید به روشی نیکو و با حکمت و دلیل با آنان گفتگو کنید: «ادع الی السبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن؛ یعنی با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آن ها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن»
و چون نهج البلاغه را ورق می زنیم به مطالبی از این دست بر می خوریم که: «لامال اعود من العقل؛ هیچ مالی سودمندتر از عقل و خرد نیست». (حکمت 113) و «کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک؛ از خرد تو را این باید که گمراهی ات را از راه رستگاریت، نماید». (حکمت 421)
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «رکعتان خفیفتان فی تفکر خیر من قیام لیله؛ دو رکعت نماز با تفکر بهتر از عبدات یک شب است». (ثواب الاعمال و عقاب، ص 67-68؛ وسائل الشیعه، ج 4، ص 688، باب 3، ح5) و در حدیث نبوی آمده است که تفکر یک ساعت از عبادت یک سال بهتر است. (عوالی الئالی، ج 2، ص 57) و در حدیث دیگر است که تفکر یک ساعت بهتر از عبادت شصت سال، و در حدیث دیگر هفتاد سال. (ر.ک: شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص 191)
آیا دینی که تا این حد به تفکر و تعقل اهمیت می دهد و حتی عبادتی را که همراه با تفکر باشد بیشتر می پسند و نیز یکی از منابع آموزه ها و احکام آن عقل است، آیا دینی متحجر و جامدالفکر است؟
اما در مورد این سؤال که چرا متدینان به دین اسلام متجحراند؟ باید گفت که اینان کسانی اند که شناخت درستی از دین ندارند و تنها به ظواهر دین عمل می کنند بدون این که عقل خدادادی خود را به کار گیرند و بدون این که تامل و تفکر کنند دست به عبادت و انجام اعمال دینی می زنند. اینها کسانی اند که ظاهر آیات را گرفته اند و از معنای آن غافل اند، عبادات را انجام می دهند بدون این که در مورد حکمت و فلسفه آن عبادات اندیشه کنند. خدایشان، خدایی نیست که دین معرفی می کند، خدایی است که خود ساخته اند و حتی کارشان به جایی می رسد که بندگان صالح خدا را خدا می شمارند و مثلا می گویند: ای علی، تو خدا هستی، سخنی که ائمه (ع) به صراحت از آن ابراز نفرت و بی زاری می کردند.
اگر به تاریخ اسلام نظر افکنیم، اولین جریان جمودی و نخستین فرقه متحجر و جامدالفکری را در خوارج می بینیم. آنان افرادی بودند که مجاهد و فداکار و آماده مرگ، و از این جهت خمود و بی تحرکی در آنان راه نداشت. اهل عبادت بودند، زاهد و بی اعتنا به دنیا و زیورهای آن بودند. اما با همه این ویژگی های مثبت و برجسته، عیب بزرگی داشتند مه همان خشک مغزی جمودشان بود. افرادی تنگ نظر و متعصب و شگل گرا بودند که در دین تفقه نکرده بودند و تعلیم و تربیت صحیحی نپذیرفته بودند. اینان در جنگ صفین در آغاز همراه علی (ع) بودند، فریب ماجرای حکمیت معاویه را خورند و با مشاهده قرآن هایی که سپاه معاویه بر سر نیزه کرده بودند از ادامه جنگ رویگردان شدند و مانع پیروزی قریب الوقوع سپاه علی (ع) گردیدند. سپس به این هم بسنده نکردند و به مبارزه با علی (ع) پرداختند و جنگ نهروان را به راه انداختند و سرانجام یکی از شب های مقدس را برای کشتن امیرالمومنین انتخاب کردند و آن کردند که نباید می کردند. (ر.ک: تحقیقی درباره تحجر فکری و تحجر عملی)
به گفته استاد شهید مرتضی مطهری، اگر بخواهیم بفهمیم جمود با دنیای اسلام چه کرد، همین موضوع را در نظر بگیریم که علی (ع) را «چه کشت؟ یک وقت می گوییم علی را «که کشت؟» که جواب آن عبدالرحمان بن ملجم است. اما یک وقت می گوییم علی را «چه کشت؟» که پاسخ آن جمود خشک مغزی است.
در پایان به سخنی از سید جمال الدین اسدآبادی اشاره می کنیم که: «الاسلام شئی و المسلمون شئی آخر» و این که: «الاسلام محجوب بالمسلمین» و به راستی گران سنگ گفته است. چرا که اگر کسی با دقت به تبلیغات اسلامی بنگرد و وضع مسلمانان را نیز به دقت بررسی کند، سخت دچار شگفتی می شود که چه شکاف عمیقی میان اسلام و مسلمانان است.
منابعی برای مطالعه:
1. اسلام و مقتضیات زمان، شهید مرتضی مطهری
2. خمود و جمود (تحقیقی درباره تحجر فکری و تحجر عملی)، محمد اسفندیاری