ویژه نامه تمنای عارفانه (10)
تمنای ثبات قدم در مسیر حق(قسمت اول)
یکی از بدترین حالتهایی که ممکن است برای یک انسان پیش بیاید این است که بعد از عمری که در مسیر حق و راه راست طی مسیر کرده است از مسیر به در آید و منحرف شود این همان چیزی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) از آن ابراز نگرانی کرده است و فرموده است: «مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ بَعْدِی إِلَّا ثَلَاثاً فِرَقُ الْجَهْلِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ …» من بعد از خودم از سه چیز برای شما میترسم که اولی آنها رفتن به مسیر جهالت بعد از علم و آگاهی است.[1]
یکی از چیزهایی که قرآن به ما آموزش داده است تا از محضر خدای بزرگ تمنا کنیم همین است که تا آخر در مسیر او باقی بمانیم و از مسیر حق منحرف نشویم قرآن به ما می آموزد که به آن بزرگ حکیم خاضعانه بگوییم «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا؛[2] پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردى، منحرف مگردان!»
ثبات در دین
همه انسانها در طول زندگی با خطرهایی مواجه هستند، اما اهل ایمان با یک خطر ویژه روبهرو هستند، خطری که انبیا(علیهمالسلام) درباره آن به فرزندانشان هشدار دادند، گاه خود برای دفع آن خطر گریه میکردند و مؤمنان آگاه به آن خطر، برای دفعش دست به دعا برمیداشتند و آن خطر از دست دادن ایمان است. دین ضروریترین نیاز انسان، گرانبهاترین سرمایه و تنها متاعی است که شیطان دنبال ربودن آن از انسان است. تمام تلاش شیطان دینزدایی از فرد و جامعه و خارج کردن مردم از صراط مستقیم است.
انبیاء و تذکر به فرزندان
حضرت ابراهیم و یعقوب(علیهماالسلام) هنگام وفات فرزندان خود را جمع کردند و به آنها هشدار دادند مبادا از دین خارج شوند:« وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛[3] و ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند«فرزندان من! خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده است و شما، جز به آیین اسلام از دنیا نروید!»
حضرت یعقوب(علیهالسلام) به علت شدت دغدغه از آینده معنوی فرزندانش مجددا دم مرگ آنان نصیحت کرد:« إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون؛[4]آیا هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را مىپرستید؟» گفتند: «خداى تو، و خداى پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.»
از این آیه دانسته میشود که یعقوب به هنگام وفات نگران آینده فکری و معنوی فرزندانش بود، و از آنجا که در محیط آنان عدهای بتپرست بودند، پرسید«چه چیز را» میپرستید و با جواب فرزندانش که گفتند:«خدای تو و پدرانت را» آسوده خاطر شد.[5]
تذکر این نکته لازم است که اصل مرگ امری اجتناب ناپذیر است، اما چگونه مردن اختیاری است و ابراهیم و یعقوب(علیهماالسلام) چگونه مردن را تذکر میدهند:«فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» این همان زندگی و مرگ طیبه است که چگونه زیستن و چگونه رفتن ما را مشخص میکند.
انواع ایمان
علی(علیهالسلام) ایمان را بر دو نوع «مستقر» و «مستودع» یعنی عاریهای تقسیم فرموده اند؛ آن حضرت خطاب به کمیل میفرماید:«ای کمیل! ایمان دو نوع است: ثابت و عاریهای. حذر کن از اینکه اهل ایمان عاریهای باشی، همانا ایمانی شایسته است که ثابت و مستقر باشد، راه واضح و روشن را برو و از کژراههها که تو را از دین خارج میکند بپرهیز.»[6]
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:«همانا بندهای صبح مومن است و عصر کافر میشود یا صبح کافر است و عصر مومن میشود، اینان ایمان را به عاریه گرفتهاند که از آنان ستانده میشود.»[7] به همین جهت است که قرآن ایمانشان را لحظهای و تابع شرایط میداند:« إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً؛[8] کسانى که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگربار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید، و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد.»
گریه یوسف(علیهالسلام)
حضرت یوسف(علیهالسلام) پس از حوادث بسیار عزیز مصر شد. زمانی که به این مقام رسید شبها دور از چشم محافظان به درگاه الهی تضرع میکرد و از خداوند میخواست تا مسلمان بمیرد و همراه صالحان باشد.[9]
این حالت یوسف پس از آزمونهای بسیار و در دوران قدرت برای آن است که مبادا مقام و قدرت او را از صراط مستقیم خارج کند، لذا در خلوت خود برای نجات خود از این خطر گریه میکند و این تذکری برای همه دولتمردان است که مبادا در فراز و نشیبها از دین خارج نشوند.
ترس علی(علیهالسلام)
علی(علیهالسلام) میفرماید: روزی همراه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در کوچههای مدینه قدم میزدیم، ناگهان حضرت با صدای بلند گریه کرد. علت را جویا شدم، فرمود: یاد دلهای پرکینهای افتادم که پس از من به تو ستم میکنند. عرض کردم: آیا دینم سلامت میماند؟ فرمود:آری.[10]
نیز فرمود: در جمعه آخر ماه شعبان در حالی که رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) فضائل ماه رمضان را میشمرد پرسیدم: برترین اعمال این ماه چیست؟ فرمود: ورع از محارم الهی. ناگهان شروع به گریه کرد. علت را پرسیدم، فرمود: یاد ستمهایی که بر تو وارد میشود. عرض کردم: آیا دینم سالم میماند؟ فرمود: آری. این مطلب نشانه اهمیت حفظ دین است که علی(علیهالسلام) در برابر مشکلات فقط نگران حفظ ایمان خود است.[11]
هشدار خداوند
خداوند به اهل ایمان هشدار میدهد که مراقب خطر ارتداد باشید:« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛[12] اى کسانى که ایمان آوردهاید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکارى است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید!»
حق تقوا این است که انسان تا پایان زندگی مراعات تقوا را بکند و با تقوا از این عالم خارج شود و در طول مسیر تسلیم محض خدا و اهلبیت(علیهما السلام) باشد. امام صادق(علیهالسلام) سه چیز را حق تقوا دانسته است:«بدون معصیت از خدا اطاعت کند، یاد خدا را فراموش نکند و شکرگزار نعمتهای الهی باشد و کفران نکند.»[13]
دعا برای دفع خطر بیدینی
اهل ایمان و راسخان در علم دفع این خطر را از خدا خواستهاند:« رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ؛[14] پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردى، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زیرا تو بخشندهاى!» این دعایی که همه ما در وقت استجابت دعا باید به آن توجه کنیم و همواره از خدا بخواهیم:« یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.» این دعایی است که رسولخدا(ص) روزی چندبار تکرار میکرد.[15]
پینوشت:
[1] المحاسن، ج1، ص: 295
[2]. آل عمران، 8.
[3]. بقره،132.
[4]. بقره،133.
[5]. تفسیر نمونه، ج1، ص462.
[6]. تحف العقول، ص174.
[7]. کافی،ج2،ص418.
[8]. نساء،137.
[9] . تفسیر عیاشی، ج2، ص199.
[10]. امالی شیخ صدوق، ص90.
[11]. روضه الواعظین، ج2، ص364.
[12]. آلعمران،102.
[13]. کافی، ج5، ص542.
[14]. آلعمران،8.
[15]. تفسیر مراغی،ج3،ص103.