تنوع زباني قرآن
يكي از مباحث مطرح در كلام جديد مسأله زبان دين و زبان قرآن است. در اين مسأله چنين پرسشهايي مطرح است: زبان قرآن چه نوع زباني است؟ ساختار آن چگونه است و ويژگيهايش چيست؟ خداوند به چه نحوي با آدميان سخن گفته است، به زبان عرفي يا به زبان فني ( فلسفي، عرفاني، علمي، شاعرانه و… )؟ به زبان صريح و مستقيم يا زبان غيرمستقيم ( اعم از تمثيلي، رمزي و نمادين و… )؟ آيا زبان وحي داراي هويتي شناختاري است يا زباني صرفاً انگيزشي است و يا هر دو جنبه را دارد؟ زبان ناظر است يا زبان عامل؟ تك ساحتي است يا چندساحتي؟ كاركرد واحدي دارد يا هم زمان چندين نقش را با هم ايفا مي كند؟ و… ؟ جستار از پاسخي مناسب و منطقي براي پرسشهاي فوق ( و پرسشهاي بسيار ديگر ) با رويكردي روشمندانه، زمينه ساز و سامان بخش مبحثي دل انگيز در دين پژوهي به طور عام و قرآن پژوهي به طور خاص با عنوان « زبان دين » (1) و « زبان قرآن » بوده است كه امروزه به شدت مورد اهتمام جمعي از پژوهشگران در حوزه ي فلسفه ي دين، كلام، تفسير و معارف همگن است. اگرچه اين مبحث در آثار دانشمندان و محققان پيشين مسلمان به ويژه مفسران، عارفان و اصوليان به كلي مفقود نيست اما تعين آن به صورت بابي مستقل و مبحثي ميان رشته اي و مرتبط با شاخه هاي مختلف معرفتي، سابقه ي چنداني ندارد. در اهميت و فايده ي بحث زبان قرآن به اين اشارت اكتفا مي شود كه مفسّر در مقام تفسير، ناگزير از اتخاذ نظريه اي در باب زبان قرآن است تا مشكلات فهم و تحليل آن را هموار كند و به مدلول صحيح كلام باري تعالي بهتر نايل گردد، راز و رمزهاي آن را بگشايد و بر تعارض هاي دروني و مشكلات بيروني آن فايق آيد. در يك نگاه، هرچند قرآن براي هنرنمايي ادبي نيامده است و نه براي ورزش زبان و لرزش تارهاي حنجره در فن قرائت و تجويد؛ لكن صورت و كلام راه ورود براي رسيدن به مقصد است. بر همين اساس جهت رهيابي به گلزار معاني اين مائده آسماني بايد با زبان و گفتمان حاكم بر آن آشنايي بيشتر و بهتري يافت تا بهتر و بيشتر از پيش خوشه چين خرمن معارف آن شد.
از نگاه ساختارشناسي ادبي، قرآن نه شعر است و نه نثر؛ و به بيان طه حسين، قرآن، قرآن است.(2) قرآن خود زبان خويش را ستوده است، زباني كه نيكوترين سخن (3)؛ عربي روشن و بيانگر(4)؛ انديشه برانگيز(5)؛ جان آميز و پرنفوذ(6)؛ دربرگيرنده ي بهترين مثلها و به دور از تناقض و ناهم گوني (7) است كه اگر بر كوهي فرود آيد كُرنش مي كند و چاك چاك مي شود.(8) عروس دلرباي قرآن بسي باشكوه تر از آن است كه بتوان راحت، نقاب از جمالش بركشيد و همه ي جلوه ها و جاذبه ها و زيباييهايش را به يكباره در آغوش گرفت(9)، با اينهمه قرآن صورتي و لفظي دارد كه در وراي آن، معني و مقصدي نهفته دارد. طبيعي است كه اساس هر كلام مفهوم و مقصد است. هرچند در قرآن، اينجا و آنجا، در حد ادراك مخاطبان و بر سبيل استطراد صحبت از چگونگي كيهان و طبيعت و عالم و آدم شده است، اما نبايد آن را به عنوان يك گزاره ي علمي ( كيهان شناخت، زيست شناسي و… ) تلقي كرد؛ و چنين پنداشت كه قصد اصلي و جدي كتاب متوجه جنبه هاي علمي قضيه بوده و آيات درصدد بيان واقعيت علمي امور هستند، چون قرآن كتاب علمي نيست و زبان علمي هم ندارد، بلكه قرآن در گوهر خويش يك خداينامه است و در پس همه ي جنبه هايش مي خواهد تعبيري قدسي و متعالي از هستي به دست دهد و در مقام بيان آن است كه حقيقتي فرازين و غايتي بازپسين در اين عالم وجود دارد و انسان در محضر آن حقيقت و رو به سوي آن غايت، متعهد و مسئول است و شايسته و بايسته است كه به تكاليف اخلاقي و رفتاري معنوي خويش در زندگي فردي و اجتماعي پايبند باشد و به سعادت حقيقي نايل آيد. اين الفباي زبان قرآن، يك عطيه ي آسماني و برنامه مذهبي است.(10)
نظريه هاي زبان قرآن
درباره ي زبان دين- به مفهوم عام- و زبان قرآن نظريه هاي گوناگوني مطرح است.(11) در اين ميان، سه نظريه بيشتر درخور توجه اند:
1. نظريه ي زبان عرفي
براساس اين ديدگاه، « زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست و خداوند براي القا و ابلاغ پيام خود به مردم، طريقه و زبان ديگري جز آن را گزينش نكرده است».(12) به بيان ديگر، « شارع مقدس در تعاليم و ابلاغ هاي خود، روش خاص و شيوه ي جديدي را ابداع نكرده و به همان شيوه ي عقلايي عمل نموده است. »(13) برخي ديگر در اين زمينه نوشته اند: « در قرآن مجيد، آيات فراواني وجود دارد كه از آنها استفاده مي شود كه قرآن يك كتاب ساده و براي عرف و عموم مردم آمده است… بنابراين، بايد مانند تمام گفت و گوهاي عادي و متعارف، معناي ظاهري آن منظور و براي عموم قابل فهم بوده باشد. »(14) برخي اين نظريه را تنها در قلمرو شريعت (آيات الاحكام ) كارساز مي دانند. زبان اصلي قرآن، زبان هدايت معنوي و همان زبان عرف عقلاي عالم است؛ چرا كه قرآن كتاب هدايت عالميان است و تناسب حكم و موضوع چنين اقتضايي دارد، به علاوه، خداي قرآن همين زبان مشترك را به انسانها آموخته است. سيره ي عقلا هم بر فهم قرآن به همين زبان همگاني بوده است. قرآن موافق فطرت و مقتضيات انسانهاست. نگاه به آيات سراسر قرآن نيز فهم پذيري و همگاني بودنش را ثابت مي كند. حروف مقطعه موافق روش عقلاست.(15)
اين نظريه با اينكه صورت منسجم و منقحي از آن در دست نيست و در كمّ و كيف آن رأي و نظر واحدي وجود ندارد، داراي مشكلات بسياري است و با آن نمي توان همه ي جوانب آيات را در گستره ي كل قرآن از نظر زباني تبيين كرد؛ زيرا نه مي توان تمامي آيات را با زبان عرفي فهم و تحليل كرد و نه شيوه ي بيان عرفي مأخوذ در قرآن، تماماً با زبان عرفي متداول در بين مردم يكسان و متناظر است. از تسامح و سهل انگاري، اختلاف و ناهمخواني، پيشِ پا افتاده بودن مفاهيم و امثال آن، كه جزو لوازم زبان عرفي است، در قرآن نمي توان چيزي را سراغ گرفت. ضمن اينكه برخلاف زبان عرفي، صِرفِ اصول لفظي و قواعد ادبي براي فهم زبان قرآن كافي نيست. از ديگر مشكلات اين است كه مرز قاطعي براي تعيين استعمال زبان عرفي ناظر به واقع و غيرشناختاري وجود ندارد و اين امر بيانات قرآني را با چالش هاي فراواني رو به رو خواهد كرد.
2. نظريه ي زبان سمبليك
براساس اين نظريه، بيانات موجود در متون مقدس ديني، از جمله قرآن، نه به زبان عرفي و نه به طور مستقيم و صريح، بلكه به زبان رمز و اشاره است. از اين رو، آنچه از ظاهر عبارات آنها فهميده مي شود مراد نيست، بلكه اين ظاهرْ رمزْ براي حقايقي است كه آنها را جز به زبان غيرمستقيم ( نمادين ) نمي توان بيان كرد. مطابق اين نظريه، دلالت هاي ظاهري آيات الهي مقصود نيست. اين ديدگاه در شكل باطني گري و گاه در قالب رويكردهاي كلامي جديد براي تحليل زبان و وحيْ خود را نشان داده است. به نظر مي رسد رمزي قلمداد كردن مجموعه ي قرآن و تمامي آيات آن، ادعاي گزافي است كه نتوان براي آن پشتوانه اي نظري جست و جو كرد. اما از سوي ديگر، چنان هم نيست كه هيچ گونه بيان نماديني در قرآن وارد نشده باشد. بلكه اضافه بر حروف مقطعه، برخي از آيات قرآن به حقايقي فراتر از مفهوم لغوي و عرفي اشاره دارند و نمي توان ظاهر آنها را اخذ كرد. نوع اين بيانات به نحو استعاري و كنايي وارد شده است. نكته اي كه در اين زمينه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه نه مي توان بي دليل قايل به نمادين بودن آيه اي شد و نه هر بياني را رمز و نمادي براي هر معنا و حقيقتي دانست، بلكه بايد بين آنها تناسب وجود داشته باشد.(16)البته پذيرش كاركرد زبان نمادين در متون ادبي غيرآسماني، كاري طبيعي است و به عنوان كمال و شيوه اي بلاغي به حساب مي آيد، اما در متون مقدس، پذيرش آن تا اين حد ساده نيست؛ زيرا پذيرش زبان نمادين دست كم داراي دو اشكال است:
يك. مستلزم كذب است؛ زيرا فقدان حقيقت جزو عناصر معنايي زبان نمادين است. پيداست وقتي گفت و گويي از زبان حيوانات يا آسمان و زمين حكايت مي شود، منطبق با واقع نيست، چه آنها فاقد شعور و زبان اند و به واقع چنين گفت و گويي در خارج انجام نشده و به قول بعضي، مجاز برادر دروغ است.(17) انتساب كذب به متون مقدس، امري غيرممكن است. به نظر مي رسد كه اين اشكال از عدم درك صحيح معنا و كاركرد مجاز نشأت گرفته است. اساساً در بيان معاني مجازي، متكلم در مقام ارائه مقصود خود با سبكي ادبي و همراه با برهنه ساختن لفظ يا اسناد از معناي حقيقي است.
دو. بناي هر متكلم بر حقيقت گويي است، از اين رو، گفته اند: مجاز خلاف ظاهر است و نيازمند قرينه ي صارفه است. تأكيد نياز مجاز به قرينه، نشان گر آن است كه كلام بر بستر حقيقت جاري است و مجاز همچون حركت در مقابل و در جهت عكس اين جريان است. اين اشكال يا، بهتر بگوييم، نياز مجاز و زبان نمادين به مؤونه بيشتر و قرينه ي همه ي متون را دربرمي گيرد، اما درباره ي متون مقدس از حساسيت بيشتري برخوردار است، زيرا متون مقدس، همچون قرآن، داراي دو حيثيت اساسي است: گفتاري است منسوب به خداوند و هر تفسيري از آن در « عقيده » و « اخلاق » يا « عملِ » مردم تأثير زيادي مي گذارد. همان گونه كه هويدا است هر دو حيثيت حايز اهميت است. بنابراين، اگر از روي بي مبالاتي و بدون رعايت موازين صحيح ظاهر كلامي بر تمثيل و زبان نمادين حمل شود، علاوه بر آن كه افترا بر خداوند محسوب مي گردد، در يكي از حوزه هاي سه گانه « عقيده، اخلاق و عمل » موجب گمراهي مردم مي شود؛ چنان كه برخي از قرآن پژوهان، با بي پروايي، برخي از آيات را از ظاهر آنها منسلخ ساخته و بر تمثيل و زبان نماد حمل كرده اند. در مقابل، عده اي از مفسران بر دسته ي پيشين سخت تاخته و آنها را متأثر از فرهنگ وارداتي غرب انگاشته اند. برخي نيز با مصاديق بارز زبان نمادين در قرآن به مخالفت برخاسته اند. اما دليل اين گروه ها، هرچه باشد، حكايت گر حساسيت ادعاي انطباق آيات قرآن بر زبان نماد است.
3. نظريه زبان تركيبي ( تلفيقي )
براساس ديدگاه قايلان به اين نظريه، براي قرآن نمي توان زبان خاصي قايل شد و يا آن را محدود به يكي از آنها دانست، بلكه متناسب با مضامين و سنخ گزاره ها و نيز اهدافي كه صاحب وحي از نزول آيات قصد كرده، همچنين برابر با جهان بيني حاكم بر قرآن، هويت و ساختار زبان آن شكل گرفته است. بر اين اساس، سبك بيان و ساختمان معنايي مفاهيم و مطالب قرآني به صورت آميزه اي از شيوه هاي گوناگون و تركيبي از زبانهاي متعدد است. برخي از صاحبان انديشه در اين باره گفته اند: « نظريه هايي كه زبان دين را مختلط از شيوه هاي گوناگون مي دانند، نظريه هاي قومي است؛ يعني اگر زبان دين را به طور مطلق عرفي بدانيم، كه هيچ جنبه نمادين در آن نيست، يا برعكس، اگر بگوييم كليه ي مفاهيم ديني نمادين اند و هيچ مفهومي حقيقي يا عرفي نداريم، هيچ كدام از اين دو نظر صحيح نيست، بلكه بايد نوعي تفصيل قايل شد. »(18)به بيان ديگر، « نمي توانيم در حيطه ي زبان دين، دستوري كلي صادر كنيم و بگوييم همه ي قضاياي ديني داراي زبان خاص يا عرفي هستند، بلكه زبان دين مخلوطي از همه ي اينها ( زبانها ) است و دين از زبانهاي گوناگون استفاده مي كند.»(19) به نظر مي رسد نظريه ي اخير تصويري واقع بينانه تر و قابل قبول تر از ساختار زبان قرآن ارائه مي دهد. بر اين اساس، زبان قرآن با هيچ يك از زبانهاي متعارف علمي، عرفي، رمزي و تمثيلي و… متناظر نيست و در قالب هيچ كدام از زبانهاي مزبور نمي گنجد، بلكه از نظر سبك و شيوه ي سخن، ساختار و روش ممتاز و بي مانندي دارد كه چنين زباني تنها مي تواند به اراده ي الهي سامان يافته باشد. به عبارت ديگر، « قرآن زباني دارد كه الگوي آن از وحي گرفته شده و ساختار آن مخصوص به خود است »(20). از آنجا كه « دينداري ابعاد گوناگون عقيدتي، اخلاقي، حقوقي، اجتماعي، تربيتي، آييني و… است، متون ديني نيز به تناسب هر بعد و موضوعي، از زبانهاي گوناگون ( صريح، كنايه، رمز، استعاره، قصه و… ) بهره جسته اند و البته ميان همه ي اين ابعاد و اجزا، از نظر زباني، پيوندي منظم و رابطه اي ويژه برقرار است كه با آن مي توان جهان بيني ديني [ حاكم بر متن ] را به دست آورد. بر اين اساس، بيانات قرآن نيز تركيبي از اخبار و انشا، حقيقت و مجاز، رمز و تمثيل، كنايه و استعاره و… مي باشد. »(21) بنابراين، قرآن داراي زباني خاص همچون زبان عرفي يا رمزي و جز آن نيست، بلكه داراي ساختاري است كه تمام انواع زبان را به صورت تلفيقي و به تناسب سطح مخاطبان و افق فهم آنان، نوع مفاهيم و آموزه ها، اهداف و مقاصدي را كه دارد، در راستاي جهان بيني الهي، در آيات گوناگون خود به نحو شگفت انگيزي به كار گرفته است. زبان قرآن زباني چندساحتي است؛ زيرا قرآن كتاب هدايت است و به همه شئون آدمي، كه با هدايت او مرتبط است، مي پردازد. از اين رو، در ساحتهاي گوناگون حيات فردي و اجتماعي، عقلاني و عاطفي، و مادي و معنوي انسان وارد شده و با آدمي سخن گفته است. اقتضاي رسيدن به اين مقصود، استفاده از سبك هاي متنوع و شيوه هاي گوناگون بياني بوده كه قرآن به نحو عالي و شگفت انگيزي از عهده ي چنين كاري برآمده است.(22)
قرآن پژوهان اماميه با درنگ در ابعاد ماهيت زبان قرآني ويژگيهايي چون قياس ناپذيري با زبان بشر (23)، پيوستگي واژگان و مفاهيم (24)، برخورداري از سطوح گوناگون بيان (25)، چندسطحي و طولي بودن معنا (26)، برخورداري از احكام و تشابه (27)، سهل و ممتنع بودن(28)، و چند ساحتي بودن (29) را براي آن برشمرده اند كه تفصيل هريك مجال بيشتري را مي طلبد.(30)
پينوشتها:
1.مراد از زبان دين، زبان وحي است؛ زباني كه پيام خدا در قالب آن ابلاغ شده است. اين معني اخص از زبان ديني است كه زبان تعبير گزاره هاي كلامي و تجربه هاي معنوي و زبان دينداران و مناسك و اعمال ديني است.
2. طه حسين، مرأة الاسلام، دارالمعارف، مصر، 1996م، ص 144-151.
3.« اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ… » (زمر: 23).
4. « هذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ …»(نحل: 103).
5.« وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ… » (نحل:44).
6.« تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ… »(زمر:23).
7.« وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً کَثِيراً… » (نساء : 82).
8.« لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ …»(حشر: 21).
9.مقصود فراستخواه، زبان قرآن، اول، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1376ش، ص 104.
10.همان، ص 29.
11.نظريه هاي مطرح در باب زبان دين به مفهوم عام از يك منظر در دو دسته ي كلي قابل صورتبندي است.1. نظريه هايي كه در باب زبان وحي و ساختار زباني كتب مقدس وحياني است؛ 2. آنها كه فقط ناظر به گزاره هاي كلامي است. دسته ي اخير هرچند در قلمرو خود صائب و مفيد باشند، در باب زبان دين به مفهوم خاص ( زبان وحي )، نظريه هاي كارآمد و فراگير نيستند. رك: محمدجواد عنايتي راد، «زبان شناسي دين در نگاه الميزان »، پژوهشهاي قرآني، ش 9 و 10، ص 48-49.
12.« هذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ …»(نحل: 103)
13.محمدباقر ملكي ميانجي، نگاهي به علوم قرآني، نشر خرم، قم، 1377ش، ص 25.
14.رك: محمدصادق نجمي و ديگران، شناخت قرآن، اسوه، قم، 1361ش، ص 291.
15.رك: محمدعلي پور علي فرد، « همگاني بودن زبان قرآن »، مبين، سال هشتم، دوره دوم، شماره 6، تابستان 1379ش، ص 35-46.
16.رك: محمود رجبي، آشنايي با قرآن، نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاهها، 1376ش، ص 47.
17.ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسيرنمونه، دارالكتب اسلاميه، تهران، 1361ش، ج6، ص 128.
18.محمدتقي مصباح، معارف قرآن، ج1،ص 9.
19. محمد لنگهاوسن، « ميزگرد زبان دين »، معرفت، ش 19، ص 15؛ محمدهادي معرفت، « شناخت زبان قرآن »، بينات، ش 1، ص 54.
20.محمدعلي ايازي، « پژوهشي در زبان قوم »، نامه مفيد، ش9، ص 51.
21.محمدجواد عنايتي راد، « زبان شناسي دين در نگاه الميزان »، پژوهشهاي قرآني، ش 9 و 10، ص 48-49، ص 40.
22.همان.
23.مهدي هادوي تهراني، مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، چاپ اول، خانه خرد، قم، 1377ش، ص 298-299؛ سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 76؛ ابوبكر باقلاني، اعجاز القرآن، ص 25 ( به نقل از وليد قصاب، « اعجاز از ديدگاه جاحظ »، بينات، ش 17، ص 77). البته بايد توجه داشت كه روش كلامي قرآن با شيوه ي كلامي پيامبراكرم نيز متفاوت است… و با مقايسه ي آن دو، يك تفاوت آشكار در هر عبارت و هر سخني از كلام پيامبر با كلام پروردگار وجود دارد. در كلام پيامبر، يك نوع زبان گفت و گو و تفهيم و آموزش و خطابه به صورتهاي رايج و راههاي معمول، كه در نزد عرب به وصف ايجاز و اختصار شناخته مي شود، به چشم مي خورد، ولي مشاهده مي كنيم كه روش خاص قرآن شباهتي با روشهاي كلامي عرب ندارد. ( رك: عبدالفتاح طياره، سيري در قرآن، ترجمه محمدرسول دريايي، ص 115).
24.محمدحسين طباطبايي، پيشين، ج3، ص 76. پروفسور ايزوتسو درباره اين ويژگي زبان قرآن مي نويسد: كلمات كليدي قرآن… همچون الله، اسلام، نبي، امام، كافر و نظاير اينها.. در قرآن، هيچ يك تنها و منعزل از كلمات ديگر به كار نرفته اند، بلكه در ارتباط نزديك به يكديگر مورد استعمال قرار گرفته اند و معناي محسوس و ملموس خود را دقيقاً از مجموع دستگاه ارتباطي كه با هم دارند، به دست مي آورند. ( رك: ايزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، ص 5). اين ويژگي مورد توجه و عنايت قرآن پژوهان و مفسران ديگر نيز بوده است. علامه طباطبايي، پيشين، ج1، ص 238 و ج2، ص 132، و اسناد معرفت طي سه مقاله در مجله بينات، شماره هاي 1، 3، 4. برخي از اين واژگان را بررسي كرده اند.
25. « كسي كه بخواهد تربيت و تعليم و تبشير كند، بايد مقاصد خود را با عبارات مختلفه و بيانات متشتّته، گاهي در ضمن قصه و حكايت و گاهي در ضمن تاريخ و نقل و گاهي به صراحت لهجه، گاهي به كنايت و امثال و رموز تزريق كند تا نفوس مختلفه و قلوب متشتّته، هريك بتوانند از آن استفاده كند… و چون اين كتاب شريف ( قرآن ) براي سعادت جميع طبقات و قاطبه ي سلسله ي بشر است و… نوع انساني در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد؛ اي بسا نفوسي كه براي اخذ تعليم به صراحت لهجه و القاي اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشد و از آن متأثر نگردند. با اينها بايد به طور ساختمان دماغ آنها دعوت كرد و مقصد را به آنها فهمانيد؛ و بسا نفوسي كه با قصص و حكايات و تواريخ سروكار ندارند و علاقه مند به لبّ و لباب مقاصدند، اينها را نتوان با دسته ي اول در يك ترازو گذاشت. اي بسا قلوب كه با تخويف و انذار متناسبند. و قلوبي كه با وعده و تبشير سروكار دارند. از اين جهت است كه اين كتاب شريف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتّته مردم را دعوت فرموده است. » ( امام خميني، آداب الصلوة، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1372ش، ص 187).
26.« قرآن از نظر معنا مراتب مختلفي دارد؛ مراتبي طولي كه مترتب و وابسته به يكديگر است و همه ي آنها در عرض واحد قرار ندارند تا كسي بگويد اين مستلزم آن است كه يك لفظ در بيشتر از يك معنا استعمال شده و استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا صحيح نيست و يا ديگري بگويد اين نظير عموم مجاز مي شود يا از باب لوازم متعدد براي ملزوم واحد است؛ نه بلكه همه آن معاني، معاني مطابقي است و لفظ آيات بر آن به صورت مطابقي دلالت دارد. چيزي كه هست، هر معنايي خصوص به افق و مرتبه اي از فهم و درك آدمي است. » ( محمدحسين طباطبايي، پيشين، ج3، ص 64).
27.محمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 30؛ مرتضي مطهري، آشنايي با قرآن، ج1، ص 23-24؛ همچنين درباره سرّ تشابه در قرآن رك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج3، ص 22-23؛ محمدهادي معرفت، پيشين،ج 3، ص 19.
28.امام خميني، قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1375ش، تهران، ص 144؛ مسيح مهاجري، قرآن از زبان قرآن، انتشارات اوج، تهران، 1360ش، ص 117-118.
29.محمدصادق كاملان، « خدا در آينه جمال و جلال »، نامه مفيد، شماره 1، بهار 1374ش، ص 145-147.
30.رك: محمدجواد عنايتي راد، پيشين، ص 113-114.
منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول