تواضع در کلام و سيره ي پيامبران و ائمه عليهم السلام
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: «چرا حلاوت عبادت را در شما نمي بينم! عرض کردند: حلاوت عبادت چيست؟ فرمود: تواضع.»
تواضع در کلام و سيره ي پيامبران و ائمه عليهم السلام
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: «چرا حلاوت عبادت را در شما نمي بينم! عرض کردند: حلاوت عبادت چيست؟ فرمود: تواضع.»
فرمود: «بنده اي که تواضع کند خداوند او را تا آسمان هفتم بالا مي برد» و فرمود: «چون خداوند بنده اي را به اسلام هدايت کند و صورتي زيبا به او بدهد و وي را در جايي قرار دهد که دون شأن او نباشد و با اين همه او را تواضع ارزاني دارد، وي از برگزيدگان خداست».
و فرموده: «چهار چيز است که خدا نمي بخشد مگر به کسي که او را دوست دارد: خاموشي و آن اول عبادت است، و توکل بر خدا و تواضع و زهد در دنيا.» و فرمود: «به شگفتي و خوشحالي مي آيم که مردي با دست خود چيزي را به جهت خدمت به خانواده خود برداشته و مي برد و با اين کار کبر را از خود دفع مي کند.»
و فرمود: «هر که براي خدا فروتني کند خدايش رفعت دهد و هر که تکبر کند خدا او را پست کند و هر که اقتصاد و ميانه روي کند خدا او را روزي دهد و هر که تبذير (3) کند خدا او را محروم گرداند و هر که بسيار ياد مرگ کند خدا او را دوست دارد و هر که ياد خدا کند خدا او را در بهشت در سايه (پناه) خود جاي دهد». (4)
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: «تواضع مايه رفعت است، تواضع کنيد تا خدا شما را رفعت دهد».
امام صادق عليه السلام فرمود: «از نشانه هاي تواضع آن است که شخص به نشستن در پايين مجلس راضي مي شود و به هر کسي برخورد مي کند، سلام مي دهد و مجادله را، اگر چه حق با او باشد، ترک کند و ستايش شدن بر تقوا را دوست نداشته باشد.» (5)
امام صادق عليه السلام فرمودند که: «تواضع آن است که: آدمي در مکاني که پست تر از جاي او باشد بنشيند و به جايي که پائين تر از جاي ديگر باشد راضي شود و به هر که ملاقات کند سلام کند و ترک مجادله کند، اگر چه حق با او باشد و نخواهد که او را بر تقوا و پرهيزکاري مدح کنند». (6)
امام حسن عسکري عليه السلام فرمود: «هر که حقوق برادران (ايماني) خود را بهتر بشناسد و آنها را بهتر ادا کند، شأن و مقامش در پيشگاه الهي بزرگ تر است و هر که در دنيا براي برادران (مؤمن) خود تواضع کند، در نزد خدا از صديقان است و حقا از شيعيان علي بن ابي طالب عليه السلام خواهد بود». (7)
خداي تعالي به داود عليه السلام وحي فرمود که: «همچنان که نزديک ترين مردم به خدا متواضعانند، همچنين دورترين مردم از خدا متکبرانند».
مروي است که: سليمان پيغمبر عليه السلام هر صبح بر بزرگان و اغنياء و اشراف مي گذشت تا مي آمد به نزد مساکين، پس با ايشان مي نشست و مي گفت: «مسکيني هستم با مساکين نشسته». (8)
حضرت عيسي عليه السلام فرموده است که: «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنيا، که ايشان در روز قيامت بر منبرها خواهند بود».
عيسي بن مريم عليه السلام فرموده است: «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنيا، که در قيامت بر تخت ها نشينند. خوشا به حال اصلاح دهندگان ميان مردم در دنيا، که در قيامت وارث فردوسند. خوشا به حال کساني که در دنيا پاک دلانند، که در قيامت به خداي تعالي نظر دارند».
محمد صلي الله عليه و آله و سلم متواضع ترين پيامبران
همچنان از کبار اصحاب منقول است که روزي حضرت مولانا در شرح نيستي و انکسار و تواضع معاني مي فرمود و دلايل معقول و منقول و مکشوف مي گفت؛ مثال فرمود که: «چون شاخه هاي درختان بي بار مي باشند، مثل صنوبر و سرو و شمشاد و سپيدار، دايم سربالا مي دارند. و چون درختان بارور باشند، تمامت شاخ هاي آن سر به زير مي آرند، متواضع و متذلل مي باشند. از اين رو حضرت پيغمبر ما – عليه اکمل التحيات – به غايت متواضع بود، که شجره ي وجود مبارکش جامع ثمره ي اولين و آخرين بود تا لاجرم از جميع انبياء و اولياء متواضع تر و خاکي تر و درويش تر بود. آن گاه اين بيت را فرمود:
بني آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکي نباشد آدمي نيست (9)
«ابوسعيد خدري» که از اصحاب حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم بود روايت کرده که: «آن حضرت خود علف به شتر مي داد و آن را مي بست و خانه را مي رفت و گوسفند را مي دوشيد و نعلين خود را پينه مي کرد و جامه خود را وصله مي نمود و با خدمتکاران چيز مي خورد و چون خادم از دست آسيا کشيدن خسته مي شد، آن حضرت خود آسيا مي کشيد و از بازار چيزي مي خريد و به گوشه جامه خود مي گرفت و به خانه مي آورد و با غني و فقير و کوچک و بزرگ مصافحه (10) مي کرد و به هر که برمي خورد از کوچک و بزرگ و سياه و سفيد و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتدا به سلام مي کرد. جامه ي خانه و بيرون او يکي بود. هر که او را مي خواند اجابت مي کرد. به آنچه او را دعوت مي کردند حقير نمي شمرد، اگر چه هيچ به جز خرماي پوسيده نمي بود. صبح از براي شام چيزي نگاه نمي داشت و شام از براي صبح چيزي ذخيره نمي کرد. خوش خلق و کريم الطبع و گشاده رو بود و با مردمان نيکو معاشرت مي کرد. تبسم کنان بود. بي خنده و اندوهناک بود، بي عبوس. در امر دين، محکم و شديد بود، بي سختي و درشتي با مردمان.
متواضع و فروتن بود بي مذلت و خواري. بخشنده بود، بي اسراف. مهربان بود، به جمع خويشان و اقارب. قريب بود به جميع مسلمانان و اهل ذمه. دل او رقيق بود و پيوسته سر به پيش افکنده بود و هرگز اين قدر چيز نمي خورد که تخمه (11) شود و هيچ وقت دست طمع به چيزي دراز نمي کرد. (12)
حکايتي از نهايت تواضع پيامبر
آورده اند که روزي وقت نماز ديگر، رسول صلي الله عليه و آله قصد مسجد کرد تا نماز بگذارد. کودکان مهاجر و انصار در راه گذر بازي مي کردند، چون رسول را ديدند در وي آويختند و هر يکي گفتند که: «اشتر من باش». رسول صلي الله عليه و آله با ايشان ساخته بود و زمام اختيار در دست ايشان نهاده. اصحاب در مسجد انتظار مي کشيدند. «بلال حبشي» به استقبال خدمتش آمد. رسول را عليه السلام ديد در دست بچگان مانده، قصد گوشمال کرد. رسول منع فرمود و گفت: «تنگ شدن وقت نماز به که تنگ شدن دل کودکان. برو گرد حجرات طاهره، هر چه يابي بيار تا خويشتن را از اين اطفال باز خرم». بلال رفت و هشت گردکان (13) يافت. به خدمت رسول آورد. به دست گرفت و مي گفت: «اشتر خود بدين گردکان مي فروشيد؟» کودکان گفتند: «اشتر ديگران عف مي کند، اگر تو نيز عف کني بفروشيم» پيغامبر، روي به قبله ي دعا آورد و «يا الهي عفو» گفت. جبرئيل آمد و رسول را عليه السلام خبر داد که: «بدين تواضع که ورزيدي و بدين مسکنت و تضرع که عفو طلبيدي، خداي نيمه اهل دوزخ را که علف و هيمه ي آتش بودند بخشيد و درباره ي ايشان مرحمت فرمود و اگر بار ديگر عفو مي گويي، دوزخ خالي مي ماند. بلال چون آن کمال تواضع و انقياد و تسليم مشاهده کرد، پاي مبارک خواجه را عليه السلام بوسه داد و گفت: «خداي داناتر است از پيغمبري و رسالت که را مي بايد داد». (14) (15)
تواضع در زندگي رسول خدا صلي الله عليه و آله
پيغامبر صلي الله عليه و آله با علو منصب خود، متواضع ترين مردم بود […] بر درازگوشي که گليمي بر او بود برنشستي و مع ذلک، ديگري را پس خود بنشاندي. بيمار را بپرسيدي و جنازه ها را مشايعت نمودي و دعوت بنده را اجابت فرمودي و نعلين بدوختي و جامه را به يکديگر پيوند زدي و در خانه ي خود با اهل خود در حاجتي که بودي، کار کردي.
و ياران او براي او برنخاستندي، بدان چه دانستندي که او کراهيت دارد و چون بر کودکان بگذشتي سلام گفتي … .
و ميان ياران خود نشستي و با ايشان چنان آميخته شدي که يکي از ايشان است. پس اگر غريبي بيامدي او را از ميان ايشان نشناختي تا آن گاه که بپرسيدي. (16)
تواضع در اوج قدرت
روايت است که: دو برادر ديني – پدر و پسر – بر امير المؤمنين عليه السلام وارد شدند. حضرت برخاست و آنان را گرامي داشت و بر صدر مجلس نشانيد و خود برابر آنها نشست و فرمود طعامي آوردند و آن دو خوردند. قنبر طشت و آفتابه و حوله آورد تا بر دست مرد آب بريزد. حضرت از جاي برخاست و آفتابه را گرفت تا بر دست مرد بريزد. آن مرد خود را به خاک ماليد و گفت: «يا امير المؤمنين! خدا مرا در حالي ببيند که تو آب بر دست مي ريزي؟» حضرت فرمود: «بنشين و دست بشوي که خداي عزوجل تو را در حالي مي بيند که برادرت، که فرقي با تو ندارد و از تو جدا نيست، خدمتت مي کند و مي خواهد که با اين خدمت در بهشت ده برابر همه اهل دنيا در خدمت او باشند» پس مرد نشست، و علي عليه السلام فرمود: «تو را قسم مي دهم به حق عظيمي که براي من مي شناسي، آسوده خاطر و با آرامش دست خود را بشويي، همچنان که اگر قنبر به دست تو آب مي ريخت. آن مرد چنين کرد، و چون تمام شد حضرت عليه السلام آفتابه را به «محمد بن حنفيه» داد و فرمود: «پسرم! اگر اين پسر در حضور پدر نبود من آب بر دستش مي ريختم، ولکن خداوند ابا دارد که بين پدر و پسر وقتي در جايي با هم هستند يکسان رفتار شود» پدر بر دست پدر آب ريخت و پسر بايد بر دست پسر آب ريزد. محمد بن حنفيه بر دست پسر آب ريخت. (17)
مولانا علي عليه السلام خرما خريده و بر ردا کرد و برگرفت. مردمان به تعجيل شتافتند تا ازو بستانند. گفت: «صاحب عيال اولي تر آنکه بار خود برگيرد» و آن از غايت تواضع او بود. (18)
حکايت امام علي و تواضع هنگام راه رفتن
امير المؤمنين علي عليه السلام که شير بيشه ي دين بود، هر وقت که در مسجد درآمدي، سر فروافکنده و پشت دو تا کرده آمدي. وقتي يکي او را پرسيد: «تو که بر پشت هيچ بار نداري، پشت دو تا کرده چرا مي آيي؟» گفت: «کدام بار از آن گرانتر که از حمل آن آسمان و زمين و جبال، ابا کرده اند و ما تحمل کرده؟»، آري تبختر (19) نشان مخنثان (20) راه دين است، نه علامت مردان يقين. (21)
پي نوشت :
1- وضيع: پست، فرومايه.
2- معراج السعاده، ص 283.
3- تبذير: اسراف.
4- جامع السعاده، ص 438.
5- راه روشن، ص 218.
6- معراج السعاده، ص 291.
7- جامع السعاده، ص 441.
8- همان، ص 297.
9- مناقب العارفين، ص 152.
10- مصافحه: دست دادن.
11- تخمه: سوء هاضمه.
12- معراج السعاده، صص 295 – 296.
13- گردکان: گردو.
14- سوره ي انعام، آيه 124.
15- ينبوع الاسرار، ص 154.
16- احياء علوم الدين، ج 2، ص 791.
17- جامع السعاده، ص 439.
18- اخلاق محتشمي، ص 287.
19- تبختر: غرور.
20- مخنثان: نامردان.
21- سلک السلوک، ص 154.
منبع:کتاب گنجينه ي 69-68 /س