توحید افعالی و آثار اعتقاد به آن
عَن ابنِ عَبّاسٍ قالَ قالَ رَسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَن انقَطَعَ اِلی اللهِ کَفاهُ کُلَّ مَؤونَةٍ وَ مَن انقَطَعَ اِلی الدُّنیا وَ کَلَهُ اللهُ اِلَیها. وَ مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَبعَدَ لَهُ مِمّا رَجا وَ اَقرَبَ مِمّا اتَّقَی وَ مَن طَلَبَ مَحامِدَ النّاسِ بِمَعاصی اللهِ عادَ حامِدُهُ مِنهُم ذامّاً وَ مَن اَرضَی الناسَ بِسَخَطِ اللهِ و کَلَهُ اللهُ اِلیهِم وَ مَن اَرَضیَ اللهَ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللهُ شَرَّهُم وَ من اَحسَنَ ما بَینَهُ وَ بَینَ اللهِ کَفاهُ اللهُ مَا بَینَهُ و بَینَ النّاسِ وَ مَن اَحسَنَ سَریرَتَهُ اَصلَحَ اللهُ عَلانِیَتَهُ وَ مَن عَمِلَ لِآخِرَتِهِ کَفَی اللهُ اَمرَ دُنیاهُ.
از ابن عبّاس روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که (از همه برید و) به خدا روآورد، خداوند تمام مشکلاتش را حل میکند و کسی که (خدا را رها کند) و به دنیا روآورد، خداوند وی را به همان دنیا وامیگذارد. و کسی که بخواهد با معصیت خداوند به هدفهایش نایل شود به هدفش نمیرسد و گرفتار مشکلاتی میشود که از آن پرهیز میکرد. کسی که با ارتکاب گناه ستایش مردمان را بجوید ستایشگرانش به ملامتگران او تبدیل میشوند. هر که رضایت مردم را بر خشم الهی مقدّم بدارد، خداوند او را به همان مردم وامیگذارد و (برعکس) هر که خشنودی الهی را بر خشم مردم مقدّم بدارد خداوند شرّ مردم را از او بازمیدارد. و هر که رابطهی بین خود و خدا را درست کند خدا (نیز مشکلات) رابطهی او را با مردم حل میکند و هر که باطنش را نیکو گرداند خداوند ظاهرش را اصلاح میگرداند. و هر که برای آخرت بکوشد خدا کار دنیای او را درست میکند.
بحارالانوار، ج 77، ص 178
نور هدایت
یکی از شاخههای مهم در باب توحید، توحید افعالی است که اگر انسان آن را به طور صحیح باور داشته باشد در زندگی او اثر عمیق میگذارد.
توحید افعالی یعنی هر چه و هر که در عالم است و حتّی اگر برگ درختی بر اثر نسیمی اندک تکانی میخورد از ناحیهی خداست. بی فرمان او هیچ کاری صورت نمیگیرد: برّندگی شمشیر، سوزندگی آتش، و … همه به فرمان اوست. و در یک جمله «لَامُؤثِّرَ فِی الوُجودِ اِلّا الله» «هیچ مؤثّری در عالم هستی جز خداوند نیست). (1)
اختیار و آزادی ما نیز از جانب خداست و اگر چنین اراده و اختیاری نمیداد نمیتوانستیم کاری بکنیم و در عین حال به ما این آزادی داده شده و جبر هم لازم نمیآید.
هرگاه انسان باور کند و در عمق جانش توحید افعالی بنشیند و بفهمد که ارادهی استقلالی فقط ارادهی خداست و ارادهای که ما داریم خدا برای امتحان داده است، دیگر برای نزدیکی به دیگان کرنش نمیکند، برای رسیدن به متاع دنیوی چشمش به دست دیگران نیست و به مال دیگران چشم طمع نمیدوزد، با این اعتقاد برای اطاعت و رضایت مخلوق در معصیت خدا داخل نمیشود و حلّ مشکلاتش را از غیر او نمیطلبد، زیرا همهی اینها با معنای «مؤثّری در عالم غیر از خدا نیست» منافات دارد. اگر این آیهی قرآن را باور کنیم که «(اِنَّمَا امرُهُ اِذَا اَرَادَ شَیئاً اَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ)؛ فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید باش! آن نیز بی درنگ موجود میشود». (2) این راههای انحرافی کاملاً بی معنی میشود.
علّت اینکه ریشهی تمام اصلاحات را اصلاح اعتقادات میدانند همین است. انبیای الهی نیز وقتی مبعوث میشدند اوّل کارشان این بود که در قلب و مغز مردم دست ببرند و عقاید صحیح را در آن جای دهند. زمانی که ایمان درست شد شاخ و برگ هم اصلاح میشود. این روایت نیز همهی کارها را به توحید افعالی برمیگرداند.
انقطاع الی الله
یعنی از همه بریدن و به او پیوستن، از همه چشم برداشتن و به او چشم دوختن. اگر انسان به این مرحله برسد خداوند مشکلاتش را کفایت میکند.
وَ مَن انقَطَعَ اِلَی الدُّنیا وَ کَلَهُ اللهُ اِلَیها. امّا اگر انقطاع إلی الله به انقطاع إلی الدّنیا تبدیل شد و سبب عزّت و ذلّت را به دست مردم یا روزیش را در زمین زراعتی و یا در کسب و تجارت دانست، خداوند او را به همان دنیا وامینهد.
البتّه ما منکر عالم اسباب نیستیم، ولی باید توجّه داشت که پشت این عالم، دست مسبّبالاسباب قرار دارد و گاهی برای اینکه مسبّب را گم نکنیم سببسوزی و گاه سببسازی میکند، از این رو گاهی انسان میبیند که همهی درها به رویش بسته است ناگهان سببی پیدا شده و گاهی به عکس.
به قول مولوی:
از قضا سرکنگبین صفرا فزود *** روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت *** آب آتش را مدد شد همچو نفت
اگر کسی مسبّبالاسباب را گم کرد و بر این تارهای عنکبوتی تکیه زد، خداوند نیز او را به همان تارهای عنکبوتی وامیگذارد. در قرآن آمده است: «(مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ اَولِیَاءَ کَمَثَلِ العَنکَبُوتِ اتَّخَذَت بَیتاً و اِنَّ اوهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کَانُوا یَعلَمُونَ)؛ مَثَل کسانی که غیر خدا را اولیای خود برگزیدند، مَثَل عنکبوت است که خانهای برای خود برگزیده، در حالی که سستترین خانهها خانهی عنکبوت است اگر میدانستند». (3)
عاقل بر عالم تار عنکبوتی تکیه نمیزند، زیرا کسی که بر مسبّبالاسباب تکیه زند از همه چیز بی نیاز است. اینکه در حدیث آمده است: اَلَّلهُمَّ لاتَکِلنی إِلی نَفسی طَرفَةَ عَینً اَبَداً؛ «پروردگارا، مرا یک لحظه به خودم وامگذار» (4) اشاره به همین مطلب است که خدایا تو همیشه وکیل من باش، تو خود کفالتم را برعهده بگیر. در جملهی مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصِیَةِ الله شکل دیگری از همین مسأله را مطرح میکند. مثلاً کسی درصدد است به مقاصدی برسد و برای رسیدن به آن از وسایل نامشروع کمک میگیرد. او باید بداند که هرگز به خواست خود نمیرسد و برای او همان چیزی رخ میدهد که از آن میترسد و باید به او گفت: تو که میدانی اراده ارادهی خدا و او حاکم بر همه چیز است، چرا از وسایل نامشروع استفاده میکنی؟
در بخش بعدی حدیث (و مِن طَلَبَ مَحامِدَ النّاس)، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پشتوانهی مردمی اشاره میکند. برای پیشبرد اهداف مقدّس دینی، اجتماعی، سیاسی، افکار عمومی مهم است. باید مردم حمایت کنند تا بتوان به اهداف رسید، امّا نباید در مسألهی مردمی بودن اشتباه کرد چرا که ما مردم را برای خدا میخواهیم نه خدا را برای مردم. مباد روزی که برای جذب مردم، خدا را از خود ناخشنود سازیم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «کسی که ستایش مردم را با معصیت خداوند بطلبد، سرانجام همان مدّاحان، مذمّت کنندگان او میشوند (و به جای اینکه نفوذ اجتماعی بیابد، منفور مردم میگردد) زیرا کسی که رضایت مردم را بر رضایت خدا مقدّم بدارد خدا او را به همان مردم وامیگذارد و دست لطفش را از سرش برمیدارد».
نکتهی بسیار مهم این است که انسان بفهمد ضعیف است و تا حمایت الهی نباشد نمیتواند کاری صورت دهد. از این رو کارها را برای خدا بکند، اگر چه مردم از او ناراضی و خشمگین گردند، زیرا در این صورت است که خداوند شرّ مردم را از او بازمیدارد. مؤمن باید به « (تُؤتِی المُلکَ مَن تَشَاءُ وَ تَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِیَدِکَ الخَیرُ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرُ) ؛ به هر که بخواهی حکومت میبخشی و از هر که بخواهی میگیری و هر که را بخواهی عزّت میدهی و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست، تو بر هر چیزی توانایی». (5)
توجّه داشته باشد و بگوید ای خدا، همه چیز به دست تو است، اگر به سراغ عالم اسباب میروم با اجازهی تو و توکّل بر تو است. هرگز مانند کسانی که میگویند به نام خدا و به نام خلق قهرمان – که نوعی دوگانهپرستی است – نیستم و من خلق را هم برای خدا میخواهم. در قرآن میخوانیم: «(اِن یَنصُرُکُمُ اللهُ فَلا غَالِبَ لَکُم وَ اِن یَخذُلکُم فَمَن ذَاالَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعدِهِ وَ عَلَی اللهِ فَلیَتَوَکَّلِ المُؤمِنُونَ)؛ اگر خداوند شما را یاری کند، هیچکس بر شما غلبه نخواهد کرد و اگر دست از یاری شما بردارد کیست که بعد از او شما را یاری کند؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند». (6) اگر همهی دنیا جمع بشوند و او نخواهد هیچ کاری رخ نخواهد داد و برعکس، اگر تمام جهان دست به دست هم دهند تا آبروی کسی را بریزند یا ضربهای به او بزنند و خدا نخواهد نمیتوانند کاری بکنند. عقیدهی توحیدی ما این است و باید در عمل نیز اینگونه باشیم.
برای انسان مؤمن مهم این است که هرگاه اتّفاقی برایش پیش آمد دقّت کند و ببیند خدا از او چه میخواهد. وقتی رابطهی خودمان را با خدا درست کردیم بقیّه آسان و درست میشود. اینگونه نباشد که برای خشنودی دیگران خشم الهی را برای خود بخریم. مثلاً برای نرنجاندن دیگران حقّی را باطل و باطلی را حق جلوه دهیم که در این صورت رفیق، بت آدمی میشود که از بت مشرکان نیز بدتر است، چرا که آنان به پندار خویش بتان خود را برای نزدیکی به خدا میپرستیدند و در قرآن میخوانیم که گفتند: (مَا نَعبُدُهُم اِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللهِ زُلفَی) (7)، ولی در رفاقت دیگر این موضوع هم مطرح نیست.
مَن اَحسَنَ مَا بَینَهُ وَ بَینَ اللهِ کَفاهُ اللهُ مَا بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ: «هر که پیوند خویش را با خدا درست و صاف کند، خدا نیز حساب او را با مردم صاف و دست میکند».
وَ مَن اَحسَنَ سَریرَتَهُ اَصلَحَ اللهُ عَلانِیَتَهُ وَ مَن عَمِلَ لِآخِرَتِهِ کَفَی اللهُ اَمرَ دُنیاهُ: این دو فقره نیز ادامهی همین بحث و منشعب از توحید افعالی است.
گفتیم که انبیا بیش از هر چیز به تصحیح اعتقاد مردم پرداختند، زیرا اگر اعتقاد آنان درست نشود نمیتوان انتظار عمل درستی از مردم داشت. درست عکس آن چیزی که در دنیای امروز معمول است.
آنان به دین و مسائل دین کاری ندارند. مثلاً قوانین ساختهی دست بشر میگوید باید مردم فلان عمل و جرم ا مرتکب نشوند و کاری به چگونه انجام دادن آن ندارند. برعکس، دعوت انبیا از باطن به ظاهر است. از قدیم تعبیر جالبی در مورد اصول و فروع دین بوده است که تمام دین را به درختی تشبیه کردهاند که از سه قسمت تشکیل شده است: ریشه، شاخه، میوه. ریشهی آن اعتقادات، شاخهی آن اعمال، میوهی آن تکامل انسان است.
بعضی گمان میکنند که عمل و عقیده جداییپذیرند، در حالی که چنین نیست. یعنی انسان نمیتواند از نظر عقیده سالم و قوی باشد، امّا عملش نادرست یا برعکس، از نظر تکامل و خصایص انسانی در مرتبهی والا و بالایی باشد، امّا از عقیدهی صحیح و محکم برخوردار نباشد.
با توجّه به این مطلب معنای حدیث چنین میشود: هرگاه کسی باطنش را اصلاح کرد، خداوند ظاهر او را هم اصلاح میکند. بنابراین خداوند بین ظاهر و باطن رابطهی سببیّت و مسبّبیّت قرار داده است. از این رو در بسیاری از موارد به سبب رابطهی علّی و معلولی که خداوند در بین اشیاء قرار داده، افعالی را به خداوند نسبت میدهیم. مثلاً میگوییم: «اَضَلَّهُ اللهُ» (خداوند فلانی را گمراه کرد)، یعنی خداوند در آن عمل سوء و زشت این اثر را قرار داد که باعث گمراهی او شود، نه اینکه از ابتدا خدا کسی را گمراه میکند؛ بنابراین، میتوانیم نتیجه بگیریم که اگر اعمالمان درست نیست به سبب خرابی باطن است. پس باید نخست توحید را درست کرد و بتهای درونی را شکست. در قرآن میخوانیم: «(أَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَوَیهُ أَفأَنتَ تَکونُ عَلَیهِ وَکِیلاً)؛ آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟ آیا تو میتوانی به دفاع از او برخیزی (و او را هدایت کنی)؟». (8)
کسانی به ظاهر خداپرستاند، امّا در واقع مشرکند زیرا خدایشان هوای نفس آنهاست. پس میتوان دریافت که شرک شاخههای زیادی دارد. در عبارتی چنین آمده است: «اَلشِّرکُ اَخفی فی العَمَلِ مِن دَبیبِ النَّملَةِ عَلَی الصَّخرَةِ الصَمّاءِ فِی اللیلَةِ الظَّلماءِ» (رگههای شرک در قلب و جان آدمی از جای پای مورچه در شب ظلمانی روی سنگ خارا پوشیدهتر است). (9)
خداوند از انسان پیمان گرفت که شیطان را نپرستد. میفرماید: «(أَلَم أَعهَد إِلَیکُم یَا بَنِی آدَمَ أَن لَاتَعبُدُوا الشَّیطَانَ)؛ ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید؟».(10)
امّا تصوّر نشود خطاب آیه به شیطان پرستان است که در اقلّیِّت بسیار ضعیفیاند، بلکه مخاطب آیه همهی انسانها هستند. پس معلوم میشود که عبادت شیطان بلایی است که بیشتر مردم گرفتار آنند.
ممکن است بعضی از جملهی آخر حدیث که «هر کس برای آخرت کار کند خدا دنیایش را درست میکند»، اینگونه بفهمند که اگر کسی در دنیا زحمت بکشد و فقط به کارهای آخرتی بپردازد کار دنیایش نیز درست میشود. چنین نیست، بلکه باید برای دنیا زحمت کشید.
خلاصهی بحث اینکه اگر بخواهیم اعمال و اخلاق خود را درست کنیم باید ابتدا عقایدمان را اصلاح کنیم. بنابراین اگر همهی مردم موحّد و مسلمان واقعی بشوند جنایات و مفاسد از بین میرود. اگر میبینیم دنیا روزبه روز فاسدتر میشود به دلیل بی اعتقادی یا کماعتقادی است. پس برای درستی اعمال باید عقاید را درست کرد، زیرا هر عملی – چه خوب یا بد- عکسالعمل اعمال ماست.
پینوشتها:
1. بحار الانوار، ج 5، ص 151.
2. سورهی یس، آیهی 82.
3. سورهی عنکبوت، آیهی 41.
4. بحار الانوار، ج 14، ص 384.
5.سورهی آل عمران، آیهی 26.
6. سورهی آل عمران، آیهی 160.
7. سورهی زمر، آیهی 3.
8. سورهی فرقان، آیهی 43.
9. بحارالانوار، ج 56، ص 239.
10. سورهی یس، آیهی 60.
منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.