الف- مفهوم توسعه فرهنگی:
مقصود از توسعه فرهنگی، ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آن و رشد و افزایش علم و دانش و معرفت انسان ها و آمادگی برای تحول و پیشرفت و پذیرش اصول کلی توسعه، نظیر قانون پذیری، نظم و انضباط، بهبود روابط اجتماعی و انسانی و افزایش توانایی های علمی و اخلاقی و معنوی برای همه افراد جامعه می باشد.
توسعه فرهنگی با تأکید برهویت فرهنگی، بهینه سازی شرایط فرهنگی و رشد کمی و کیفی مسایل مربوط به خود را نوید می دهد و به اخلاق و آداب و سنن جامعه بهبود می بخشد و بر رونق بازار فنون و دانش و تکنیک می افزاید (ارزش ها و توسعه، محمد نقی نظرپور، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1378، ص 42).
عنصر فرهنگ، محور توسعه فرهنگی می باشد، بر این اساس فرهنگ، مجموعه پیچیده ای است در بردارنده اطلاعات، باورها، هنرها، اخلاق و دین، قوانین، آداب و رسوم و هرگونه توانایی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می آورد و در قبال آن تعهداتی را بر عهده دارد (تایلور، به نقل از داریوش آشوری، 1380، ص 47).
به طور کلی همه فرهنگ ها را در دو نوع مادی و الهی می توان تقسیم بندی کرد:
1. فرهنگ مادی:
این فرهنگ بر پوچ انگاری ارزش های الهی و انسانی بنا نهاده شده است. در این فرهنگ، جنبه انسانی انسان به فراموشی سپرده شده است و آدمی تنها به عنوان موجود مادی ارزیابی می شود. چنین فرهنگی، پیروان خویش را برای به دست آوردن رفاه بیشتر، آزادی و بهره وری افزون تر ازغرایز و سودپرستی به جنبش در می آورد، در فرهنگ مادی، هدف وسیله را توجیه می کند، بنابراین برای رسیدن به هدف های مادی و بهره مندی هر چه بیشتر از مزایای زندگی، به هر وسیله ای دست می یازند و از هر شیوه ای سود می جویند. در پرتو چنین فرهنگی، بنیادهای اخلاقی جامعه فرو می ریزد، ارزش های انسانی کم رنگ و معضلات و ناهنجاری های اجتماعی فزونی می یابد و جامعه به سوی انحطاط و نابودی پیش می رود.
2. فرهنگ الهی:
این فرهنگ، انسان را آمیزه ای از پیکر و روان آسمانی می داند و فرهنگ اسلامی نشان دهنده کامل این فرهنگ است که هدف خود را دست یابی به کمال می داند که در پرتو وحی و آموزه های الهی به دست می آید. معیار برتری افراد را نیز پای بندی به اصول ثابت اخلاقی می داند به فرموده قرآن کریم «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» ویژگی های فرهنگ اسلامی را می توان چنین برشمرد: خدامحوری، عدالت خواهی و مساوات، شایسته سالاری، مصلحت گرایی، مسؤولیت فردی و اجتماعی، تقواگرایی، پاسداری از کرامت انسان (خط و مشی های سیاسی نهج البلاغه، محمد مهدی ماندگار، بوستان کتاب قم، 1381، صص 173 – 141).
بر این اساس وقتی صحبت از توسعه فرهنگی در جامعه اسلامی ما می شود؛ در واقع تعقیب فرایندی است که دگرگونی در حوزه های ادراکی، شناختی و گرایش هایی را که در ساختار جدید جامعه اسلامی مطلوب است، به دنبال داشته باشد. توسعه فرهنگی به هیچ وجه به معنای گسستن از فرهنگ گذشته نیست، بلکه بهینه سازی و شکوفایی عناصر اصیل فرهنگ اسلامی و ملی در سطوح مختلف جامعه و زدودن عناصر نامطلوب و ناشایست از آن می باشد. بنابراین هدف توسعه دیگر نمی تواند صرفا اقتصادی و بالا بردن نرخ رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه باشد بلکه اهداف کلی توسعه علاوه بر موارد مذکور فقرزدایی، ایجاد رفاه عمومی، عدالت اجتماعی و تعادل منطق ها و تعالی و الهی گونه شدن انسان ها می باشد (توسعه فرهنگی در جامعه ایران، مژگان حق خواه، 1382، باشگاه اندیشه جوان).
ب) توسعه فرهنگی در ایران:
ورود فرهنگ و تعالیم حیات بخش اسلام به ایران که با استقبال و پذیرش گرم ایرانیان همراه بود، تأثیرات بسیار درخشانی در شکوفایی فرهنگ ایرانی داشته است تا آنجا که ایران را به عنوان مرکز تمدن درخشان اسلامی تبدیل نمود و آثار و نتایج بسزایی در تحول و پیشرفت سایر تمدن ها به جای گذاشت (ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی 1382 ؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، استاد مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1374).
اما متأسفانه چند عامل از توسعه و تکامل این فرهنگ جلوگیری کرد:
1. انحرافات و کج اندیشی هایی که در فرهنگ اصیل اسلامی به وجود آمد.
2. رسوبات و بقایای برخی عناصر فرهنگی غیر صحیح و ناسالم قبل از اسلام.
3. عناصر فرهنگی وارداتی از مکاتب مادی غرب و شرق.
4. ساختار مدیریتی و سیاسی ناسالم و مخالف و یا ناآشنا با فرهنگ اصیل اسلامی و…
مجموعه عوامل فوق باعث شد تا فرهنگ اصیل اسلامی نتواند در جامعه ایرانی به صورت کامل شکل گرفته و پویایی و بالندگی خود را در حد مطلوب حفظ و استمرار بخشد.
متأسفانه دوره قاجار و پهلوی به دلیل فساد شدید ساختار سیاسی، وابستگی و مرعوب شدن آن در مقابل فرهنگ و تمدن بیگانه، صدمه های عمده ای به فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی جامعه ما وارد شد و آن را در سراشیبی سقوط قرار داد، هر چند وقوع انقلاب اسلامی و تدابیر مسؤولین دلسوز در این روند وقفه ایجاد کرده و آن را معکوس نمود تا جایی که به حمدالله در بخش های زیادی از جامعه شاهد شکوفایی، رشد و پویایی فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی می باشیم و البته باز هم تأکید می نماییم تا زمانی که رگه هایی از دلایل فوق در جامعه خصوصا بخش های اجرایی و تصمیم گیرنده نظام وجود داشته باشد و مجموعه ارکان نظام و جامعه به اجماعی واحد پیرامون اهمیت و اهتمام شدید به برتری فرهنگ اصیل اسلامی در مقابل سایر فرهنگ ها نرسند، تعمیق و پویایی فرهنگ اصیل اسلامی در حد مطلوب در جامعه ممکن نخواهد بود.
در پایان مقاله ای به نام «امام خمینی و فرهنگ» نگاشته مصطفی شکری، باشگاه اندیشه 1382 آورده می شود:
امام خمینی (ره) و فرهنگ
از دیدگاه امام خمینی (ره) فرهنگ اساس سعادت یا شقاوت یک ملت است و رستگاری هر جامعه از راه اصلاح و احیاء فرهنگی امکانپذیر است. از نگاه امام فرهنگ دارای دو ساحت اصلی است. نخست بعد فردی فرهنگ که با انسان و سعادت او ارتباط دارد و دیگری بعد اجتماعی فرهنگ که در عرصة حیات اجتماعی انسانها حضور دارد. به هر روی با این نگاه فرهنگ موضوعی است ویژة انسان و ارتباطی وثیق با هدایت و تربیت او دارد. از نگاه ایشان فرهنگ سازنده و پیشرو در حوزههای فردی و اجتماعی سبب هدایت انسانها و جامعه و تربیت الهی هر دو خواهد شد. ایشان با توجه به هر دو بعد فردی و اجتماعی فرهنگ، تأثیراتی عمیق بر هر دو ساحت فرهنگ اسلامی – ایرانی گذاشتهاند، به گونهای که الگوی تحول فرهنگی ایران پس از انقلاب اسلامی میتواند به تنهایی موضوع تحقیقی جامع و فراگیر باشد. ایشان در بُعد فردی مسائل فرهنگی سالها به خودسازی و تربیت خویش و دیگران پرداختند و در قالب سلوک اخلاقی و عرفان عملی اسلام نمونهای از انسان تربیتیافتة الهی را به جهان امروز معرفی نمودند. جوانان بسیاری نیز در این نظام تربیتی که امام احیاگر آن بودند رشد یافتند و سیر الیا خویش را با مراد خود پیمودند و به عناصر اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شدند. در ابعاد اجتماعی نیز تئوری اصلاح فرهنگی امام در قالب انقلاب اسلامی معرفی و تبیین شده است. از نگاه امام فرهنگ مطلوب یک جامعه باید حاوی 3 ویژگی زیر باشد:
1. دارای یک نظام تربیتی برای رشد و تعالی انسان باشد.
2. فعال، پیشرو و روزآمد باشد و هیچ گاه دچار تحجر، انفعال و غربزدگی نشود.
3. با محوریت فرهنگ خودی تأمینکنندة استقلال فرهنگی باشد.
در ادامه سعی خواهیم نمود به تبیین این سه ویژگی از دیدگاه فرهنگی امام بپردازیم:
1. امام خمینی (ره) معتقد است تربیت الهی انسان اصل و اساس دعوت انبیاء و ادیان بزرگ جهان است. همانگونه که مسیح برای تربیت، عروج و رشد انسان مبعوث شد، پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز وظیفة تربیت و هدایت انسانها را بر عهده داشت. بنابراین اساس فرهنگ دینی بر هدایت و تربیت انسان به سوی خداوند متعال شکل گرفته است. از نگاه امام اصلیترین و اولیترین نقش و وظیفة فرهنگ، تربیت انسان صالح است. ایشان در انتقاد از غرب و حکومت پیشین ایران در نادیده گرفتن این ضرورت فرهنگی میفرمایند:
“آنها فرهنگ ما را آنطور درست کردهاند که نگذاشتند انسان در آن تربیت پیدا کند. اینها نگذاشتند که جوانان ما رشد پیدا کنند. اینها در فرهنگ ما رخنه کردند و فرهنگ ما را به روزی انداختند که انسان نتواند در آن رشد پیدا کند.” (1)
ایشان اصل رشد و هدایت انسان به سوی خداوند متعال را نیز به عنوان اولین وظیفة دولت موقت ایران در سال 1358 (1979میلادی) معرفی کردند و فرمودند:
“باید در این سال جدید عنایت زیادی شود اول به فرهنگ که این خیلی مهم است، این فرهنگ باید متحول شود، فرهنگ استعماری فرهنگ استقلالی شود باید معلمان ما متناسب با فرهنگ ما انتخاب شوند و جوانان ما را به گونهای صحیح تربیت کنند یعنی جوانان ما تربیت انگلی پیدا نکنند. چنانچه که تا به حال اینگونه بوده که آنها را غربی بار آوردهاند. این مسأله در فرهنگ ما مطلب بسیار مهمی است. بالأخره فرهنگ ما باید متحول شود.” (2)
امام در تبیین عدم توجه به این مسألة مهم خصوصاً در دانشگاهها میفرمایند:
“ما بیش از پنجاه سال است که دانشگاه داریم لکن چون خیانت شده است به ما از این جهت رشد انسانی ندارد. تمام انسانها و نیروی انسانی ما را از بین برده است.” (3)
2. بر اساس دیدگاه امام، فرهنگ باید روزآمد و پیشرو باشد و در عرصة توسعة فرهنگی جامعه نقشی فعال و پویا داشته باشد. در دیدگاه امام آلوده شدن فرهنگ به تحجر و واپسگرایی نیز از آسیبهای بزرگ فرهنگ است. لذا امام در اولین روزهای انقلاب در پاسخ به عدهای از متحجرین و در پاسخ به شایعاتی مبنی بر تحریم سینما از سوی مراجع دینی فرمودند: (4)
“ما کی با تجدد مخالفت کردهایم؟ سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت مردم و تربیت آنها باشد. ما با فساد مخالفیم نه با سینما.”
پویایی و سرزندگی فرهنگ از نگاه امام یکی از ویژگیهای اصلی فرهنگ است. به اعتقاد امام فرهنگ مشرقزمین این توانایی را دارد که بدون تأثیر از سایر فرهنگها نقشی فعال و پویا ارائه نماید. ایشان در وصیتنامة خویش در فرازی به نقشة دامنهدار استعمار غرب برای رخوت و رکود فرهنگی جوانان به وسیلة مظاهر فساد اشاره مینمایند و آن را مغایر پویایی فرهنگی مشرق و به خصوص ایران میدانند. از نگاه امام الگوی خودباوری شرق یکی از راههای پویایی و سرزندگی فرهنگ شرقی است و به همین جهت در وصیتنامة خویش خطاب به جوانان ایرانی میفرمایند:
“و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد اگر خودی خود را بیابد.” (5)
3. از نگاه امام خمینی (ره) فرهنگ خودی هر جامعه مناسبترین فرهنگ برای رشد و بالندگی آن جامعه است و تلاش در جهت هرچه پربارتر کردن این فرهنگ موجب استقلال فرهنگی خواهد شد. در ادبیات امام فرهنگ غرب، ویرانگر فرهنگ شرقی است ولی با این وجود امام بر اخذ وجوه مثبت فرهنگ غربی تکیه دارد. خودباوری فرهنگی در اندیشة امام یک اصل اساسی است.
امام معتقد است غرب در پی استیلای فرهنگی خویش بر شرق است و این استیلا نظم فرهنگی جامعه شرقی را بر هم خواهد زد. ایشان در پیام تاریخی خویش به گورباچف به این نکته اشاره کرده و میفرمایند:
“شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعة خویش را دوا نکردهاید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند.” (6)
غربستیزی منطقی امام، همواره بر جهت خاص حفظ و کسب استقلال فرهنگی استوار بوده است. از نگاه امام غربستیزی فرهنگی در کنار تحول فرهنگی در چارچوب فرهنگ شرقی باید به استقلال فرهنگی بیانجامد چنانکه فرمودند:
“بالأخره باید فرهنگ متحول شود به یک فرهنگ سالم و یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی.” (7)
از نگاه امام خمینی (ره) باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام نیز در پی تجدید حیات معنوی و فرهنگی انسان و جامعه بوده و هست. این شیوة اصلاح فرهنگی امام الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود.
والسلام
——————
پینوشت ها:
1. امام خمینی، صحیفة نور، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 5، ص 195.
2. همان، ص 200.
3. همان، ص 284.
4. امام خمینی، وصیتنامه، انتشارات آستان قدس رضوی.
5. امام خمینی، صحیفة نور، ج 21، ص 66.
6. همان، ص 200.
تهاجم فرهنگی cultural Invasion)):
مترادف اصطلاح امپریالیسم فرهنگی ـ خبری؛ یعنی، اعمال قدرت به منظور اشاعه ارزش های فرهنگی امپریالیسم در میان ملل جهان سوم و تباه کردن فرهنگ این ملت ها است. برای ارائه تفسیری دقیق و کامل از تهاجم فرهنگی، لازم است علاوه بر بررسی معنا و مفهوم آن، علل و ریشه ها و ابعاد و شیوه ها و ابزارهای آن نیز شناخته شود.
بررسی معنا و مفهوم تهاجم فرهنگی:
تهاجم فرهنگی به این معنا است که مجموعه ای سیاسی یا اقتصادی، برای اجرای مقاصد خود، به بنیان های فرهنگی ملّتی هجوم می برد و باورهای تازه ای را به زور و به قصد جایگزینی با فرهنگ و باورهای ملی آنها، وارد کشور می کند. تهاجم فرهنگی، برای بی اعتقاد کردن نسل نو به دین و به اصول انقلابی انجام می گیرد. در واقع، تهاجم فرهنگی دو رکن اساسی و مهم دارد: 1. جایگزین کردن فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ بومی. این، ادامه همان کاری است که در دوران پهلوی انجام می گرفت. 2. حمله به جمهوری اسلامی و ارزش های آن و ارزش های ملت ایران.
تهاجم فوق العاده فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با ابعاد گسترده ای در سرتاسر جهان به چشم می خورد؛ ولی ایران به عنوان کانون بیداری نهضت های اسلامی بیش از دیگر کشورها، مورد حمله قرار می گیرد.
علل و ریشه های تهاجم فرهنگی:
دشمنان اسلام به این نتیجه دست یافتند که تا زمانی که فرهنگ ملّی بر جامعه حاکم است، اجرای هر طرح استعماری قطعاً شکست خواهد خورد؛ زیرا سلطه سیاسی بدون پشتوانه های فرهنگی، میسّر نیست. بنابراین، برای تضعیف اسلام و ارزش های اعتقادی، و همچنین کم رنگ ساختن روحیهّ ایثار، جهاد، شهادت، خوداتّکایی و ضدیتّ با ظلم، به تخریب فرهنگ ملی کشور پرداختند تا با جایگزین کردن فرهنگ آمریکایی، به ایجاد بحران هویت بپردازند. بر این اساس، مهم ترین علل و ریشه های تهاجم فرهنگی عبارت است از:
1. پیدایش اسلام انقلابی در ایران و جهان وحاکمیت دین در عرصه اداره جامعه.
2. پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اساس نظام سلطه را به چالش کشاند. چنانچه «دانیل پاتیس»رئیس انستیتوی پژوهش های سیاست خارجی آمریکا، در سمیناری (در پاییز سال 1368 در شهر استانبول ترکیه) گفت: «ما تا ده سال حساسیت خاصی نسبت به اسلام نداشتیم؛ اما امروز این طور نیست و همه ما نسبت به این پدیده جدید در ایران و برخی از کشورهای دیگر، باید با حساسیت بیشتری برخورد کنیم، امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگو برداری می کنند! امروز ایران برای مسلمانان به مثابه یک آزمایشگاه است. اگر این تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان کشورهای دیگر هم بیشتر خواهد شد». ر.ک: مجلة 15 خرداد، شماره صفر، دی ماه 69
3. جمهوری اسلامی ایران، ام القری و کانون حرکت جهانی اسلام شناخته شد.
4. دشمنان در شکست دادن جمهوری اسلامی از طریق تهاجم نظامی و محاصره سیاسی ـ اقتصادی شکست خوردند.
شیوه ها و ابزارهای دشمن نیز در تهاجم فرهنگی به انقلاب و اسلام بسیار مهم است. اشاعه فرهنگ فساد و فحشا در میان جوانان، تضعیف روحانیت با حربه های تبلیغاتی، تحقیر و منزوی کردن جریان ادب و هنر و فرهنگ اسلامی و متهم کردن نظام اسلامی به سلب آزادی های مدنی و ضدّیت با حقوق بشر، از شیوه های تهاجم فرهنگی است. ترویج و اشاعه دنیاطلبی و مادی گرایی افراطی، با تبلیغ مظاهر زندگی غربی و تبلیغ گسترده سکولاریسم (دین زدایی)، لائیسیسم (دین پرهیزی)، اومانیسم (انسان مداری) و تأکید بر وجود قرائت های مختلف از اسلام و تضادّ میان علم و توسعه با دین و اخلاق، از دیگر روش های تهاجم فرهنگی است.
هر جریان فرهنگی، به ابزارها و روش هایی نیاز دارد تا بتواند در طرف مقابل رسوخ و نفوذ کند. امپریالیسم غرب ـ به ویژه آمریکا ـ در تهاجم به بنیان های فرهنگی کشور ما از روش ها و ابزارهای مختلفی استفاده کرده است؛ از جمله:
1. ابزارها و روش های فرهنگی؛
این گزینه شامل استفاده از هنر سینما و تئاتر، انواع فیلم ها و سریال های تلویزیونی، اشعار و مقالات و رمان های مختلف جهت ترویج پوچ گرایی و بی هویت کردن مردم یک کشور و ایجاد تردید در مبانی تئوریک نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، نفوذ در مدارس و دانشگاه ها و ترویج مکاتبی چون انسان مداری (اومانیسم)، سکولاریسم و تکثرّگرایی (پلورالیزم) دینی برای تضعیف مبانی معرفتی حکومت دینی و….
2. ابزارها و روش های اقتصادی؛
صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در تلاشی هدفمند، برای دادن وام به دولت ها شرایطی را می گذارند که در تحمیل فرهنگ سرمایه داری غرب مؤثر است. به عنوان مثال برای دادن وام به ایران، شرایطی مبتنی بر تسریع خصوصی سازی، تعدیل اقتصادی و هماهنگی با بازار آزاد جهان قرار داده شد که به ایجاد مناطق آزاد تجاری و دیگر تحولات انجامید. این مناطق زمینة بسیار مناسبی برای ترویج فرهنگ غربی، تغییر الگوی مصرف، تجمّل گرایی و مدهای غربی فراهم کرده است. از طرف دیگر، برای صدور تکنولوژی های غرب، شرط همکاری و انتقال تکنولوژی را به گونه ای ترسیم می کنند که فرهنگ بیگانه را نیز وارد آن کشور سازد.
3. ابزارها و روش های اجتماعی؛
شامل گستردن فساد جنسی در جامعه با فیلم های ویدیویی و برنامه های تلویزیونی و ماهواره ای، مجلات و تصاویر مبتذل، کاتالوگ کالاهای لوکس و تبلیغاتی و… . همه اینها در ترویج فسادهای اجتماعی، بی هویت کردن نسل جوان، گسترش فساد و خشونت، نا امنی، بی کاری و مشکلاتی از این دست نقش دارند. آنها می خواهند افراد جامعه، به خصوص نسل جوان را از اهداف معنوی و فرهنگ انقلاب اسلامی منحرف کنند. ایجاد روحیه مدگرایی و اخلاق خاص ترویج کنندگان این مدها، در قالب گروه هایی مانند رپ و هوی متال دیده می شود که ترویج کننده رفتارهای ضد اخلاقی است! همجنس بازی و برقراری روابط آزاد جنسی از رهاوردهای این پدیده است! از طرف دیگر، صنعت گردشگری ـ بدون کنترل و نظارت های لازم ـ و گسترش مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی نیز از دیگر ابزارهای اجتماعی تهاجم فرهنگی به شمار می آیند.
4. تهاجم فرهنگی در محیط دانشگاهی؛
مانند ایجاد دگرگونی در نظام فکری و اعتقادی، از طریق استفاده های نادرست فلسفی و نظری از رهاوردهای علمی و القای ناکارآمدی حکومت دینی، القای نگرش های معرفت شناختی، جامعه شناختی، روان شناختی و تفکرات سیاسی و اجتماعی غربی و تبلیغ خالی بودن دین از چنین محتویاتی، کم رنگ سازی ارزش های اصیل و پایدار دینی و تبلیغ نسبیتّ و تاریخ مندی اصول ارزش ها و تبعیت آن از ذوق و سلیقه های قومی و نژادی تلاش برای نفوذ در جریانات اثرگذار و کشاندن آنها به سوی حرکت های معارضه آمیز و سیاسی کاری، به جای تلاش های انقلابی و اسلامی. ر.ک: علی ذوعلم، جرعه جاری (سی مقاله پژوهشی پیرامون انقلاب اسلامی)، علیرضا کریمیان، ماهیت انقلاب اسلامی و تهاجم فرهنگی، ص 469
راهکارهای مقابله با تهاجم فرهنگی:
تهاجم فرهنگی، مقوله ای حقیقی و برنامه ریزی شده است و تنها راه مبارزه با آن نیز مصونیت بخشیدن به جوانان و دیگر افراد جامعه است. از راه تمسّک به فرهنگ غنی اسلامی و ملّی این مرز و بوم و استفاده کارآمد از همه امکانات ـ به ویژه دستگاه های فرهنگی ـ و بسیج همه اقشار مردم براساس برنامه ای دقیق و حساب شده، می توان به این مهم دست یافت. بر این اساس، مهم ترین راه های مصون ماندن از این تهاجم، عبارت است از:
1. حفظ و تعمیق ارزش های اسلامی و ملّی از طریق فرآیند صحیح جامعه پذیری و عوامل آن؛ (مانند خانواده، مدرسه، رسانه ها و….) و نیز آگاه نمودن جوانان با پیشینه های درخشان تمدنّ اسلامی و دستاوردهای مادی و معنوی عظیم انقلاب اسلامی.
2. تحققّ حیات طیبه اسلامی و حفظ ارزش های انقلابی، استقرار عدالت اجتماعی و قسط اسلامی، تأمین رفاه و امنیت برای مردم در سایه ایمان به خداوند و حاکمیت ارزش های الهی.
3. هوشیاری و بیداری در مقابل انحراف معنوی جامعه اسلامی.
4. احیای فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر که یکی از ارکان اساسی اسلام و ضامن حفظ و بقای فرایض و ارزش های الهی است.
5. ایجاد باور عمیق، ریشه دار، عقلانی و مبتنی بر نظام ارزشی اسلام در مدیران جامعه؛ یعنی، کسانی که در دستگاه های رسمی قانونی، به ویژه فرهنگی، نقش ایفا می کنند.
6. تلاش و تدبیر جدی و گسترده برای تثبیت نظام ارزشی مطلوب در بخش های مختلف جامعه (اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و…).
7. تبلور و تجلّی این نظام ارزشی در رفتار حقیقی و حقوقی مدیران ساختار کلان کشور و برنامه های اجرایی.
برای مصون ماندن از تهاجم فرهنگی بیگانگان و گریز از الگوها و گرایش های غربی در دو جهاد عمده باید کوشید: جهاد علمی و عملی. در جهاد علمی، شخص باید معرفت خویش را نسبت به ارزش ها و هنجارهای دینی پیوسته روزافزون سازد تا نیک را از بد، و سره را از ناسره، به خوبی بازشناسد و با شعور و آگاهی در مسیر نیکی ها گام بردارد.
جهاد عملی به دو بخش تقسیم می شود: فردی و اجتماعی. جهاد عملی فردی حرکتی دائمی و خستگی ناپذیر در برابر هواها و خواسته های نفسانی است. این جهاد، عزمی استوار و مراقبتی دائمی می طلبد و بدون ارتباط پیوسته با خدا و جدیتّ در مخالفت با شیطان نفس، نمی توان از آن سرافراز بیرون آمد. در این مسیر، شخص باید نخست به انجام واجبات و ترک محرمات همت گمارد. در مرتبه دوم، انجام مستحبّات و ترک مکروهات را وجهه همت خویش قرار دهد و در مرتبه سوم هر آنچه غیر خدایی است ـ حتی برخی از مباحات راـ از خود دور سازد و به غیر خدا و آنچه مطلوب او است، نپردازد.
اما جهاد عملی اجتماعی، کوششی جمعی است در جهت تغییر و اصلاح جامعه و مبارزه با آلودگی ها و انحرافات، و بسط علم، اخلاق، معنویت، فضیلت و تقوا در جامعه. این مهم نیز مستلزم برنامه ریزی دقیق و مشورت و همگامی با صاحب نظران و دیگر دوستان همراه و هم رأی است.
در پایان، گفتنی است برخورد فیزیکی، بستن مرزها و کارهایی از این دست، هرگز بهترین یا آخرین راه حل نیست. به علاوه، تحقق آن نیز در عصر ارتباطات و پیشرفت فن آوری به صورت کامل امکان پذیر نیست؛ اما در مواردی لازم است و از تأثیر و نفوذ بیش تر تهاجم فرهنگی جلوگیری می کند. برای آگاهی بیشتر ر.ک: علی ذوعلم، فرهنگ و تهاجم فرهنگی، بر گرفته از سخنان مقام معظم رهبری؛ انقلاب و ارزش ها؛ ابوالفضل اشرفی، بحران هویت اجتماعی و آسیب شناسی انقلاب (مجموعه مقالات آسیب شناسی انقلات اسلامی)
ناتوى فرهنگى
در ادامه جهت آشنایی شما با این موضوع مقاله ای تحت عنوان : «ناتوى فرهنگى اهداف، ابزارها و مصادیق , مرتضی شیرودی , پرسمان شماره 52 – دی 1385» ارائه می شود:
ناتوى فرهنگى اهداف، ابزارها و مصادیق
امروز، مسئله خطرناک، این است که سررشته تحولات منفى در سطح بین المللى، در دست کسانى است که مى خواهند به وسیله این تحولات، اهداف خودشان را که یا زر است یا زور، تأمین کنند و براى آنها چیزى به نام هویت ملت ها، اصلاً ارزش ندارد که متأسفانه این، در صد و پنجاه سال اخیر، در دنیا اتفاق افتاده است؛ یعنى تحولات کشورهاى آسیایى، آفریقایى و آمریکاى لاتین، در دام طراحى باندهاى قدرت بین المللى افتاده است و طراح اینها، صهیونیست و سرمایه داران بین المللى بوده اند.
آن چه براى اینها مهم است، کسب قدرت سیاسى است که بتوانند در کشورها و دولت هاى اروپایى و غیره نفوذ کنند؛ قدرت سیاسى را در دست بگیرند؛ پول کسب کنند و این کمپانى ها، سرمایه هاى عظیم، کارتل ها و تراست ها را به وجود آورند. هدف، این بوده است؛ آن وقت اگر اقتضا کند که اخلاق جنسى ملت ها را خراب کنند، به راحتى مى کنند؛ مصرف گرایى را در بین آنها ترویج کنند، به راحتى این کار را انجام مى دهند؛ بى اعتنایى به هویت هاى ملى و مبانىِ فرهنگى را در آنها ترویج کنند، این کار را مى کنند. اینها، اهداف کلان آنها است که تصویر کرده اند. آن وقت، همیشه لشگرى هم از امکانات فرهنگى و رسانه اى و روزنامه هاى فراوان و مسائل گوناگون تبلیغات، در مشت اینها قرار دارد که از آنها به «ناتوى فرهنگى» تعبیر مى کنند؛ یعنى مانند پیمان ناتو که آمریکایى ها در اروپا به عنوان مقابله با شوروى سابق، یک مجموعه مقتدر نظامى به وجود آوردند؛ اما براى سرکوب هر صداى معارض با خودشان، در منطقه خاورمیانه و آسیا و غیره، از آن استفاده مى کردند، حالا یک ناتوى فرهنگى هم به وجود آورده اند. این، بسیار چیز خطرناکى است. البته براى حالا هم نیست؛ سال هاست که این اتفاق افتاده است. مجموعه زنجیره به هم پیوسته رسانه هاى گوناگون از ماهواره ها، تلویزیون ها و رادیوها که حالا اینترنت هم داخلش شده است، در جهت مشخصى حرکت مى کنند تا سررشته تحولات جوامع را به دست بگیرند.
گوشه اى از سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع دانشگاهیان استان سمنان
امروزه رسانه هاى فراملى، به مثابه یکى از مؤثرترین ابزار تحکیم هژمونى نظام سلطه جهانى، به ویژه آمریکا، عمل مى کنند. این رسانه ها، وابسته به شرکت هاى قدرتمند و بانفوذ فراملیتى اند و در جهت تأمین منافع کشورهایى چون آمریکا، نقشى اساسى دارند. به بیان دیگر، مؤثرترین ابزار براى جهانى کردن فرهنگ غرب، شرکت هاى فراملى و نیروى محرکه این فرآیند، بهره گیرى از انقلاب، در عرصه فناورى اطلاعات و جهانى شدن ارتباطات است. پدیده جهانى شدن ارتباطات را پس از دهه 1960م. مى توان از رشد رسانه ها و شرکت هاى فراملى، نظیر تایم وارنر، دیزنى، رویترز، سونى، مردوخ و برتلزمن، دریافت که همگى وابسته به اقتصادهاى پیشرفته اند؛ به گونه اى که سازمان هاى دولتى و غیردولتى ارتباطى را به شدت تحت الشعاع خود قرار داده اند.
بخش زیادى از سلطه رسانه هاى غربى بر جهان، به آمریکا تعلق دارد که این مسئله را باید ناشى از تجربه بازاریابى، رشد و استفاده از تکنولوژى هاى جدید در جهت دست یابى به جلوه هاى ویژه دانست. شاید به همین علت است که تلاش دولت هاى ملى در جهت حفظ جوامع خود از سیطره فرهنگى آمریکا، چندان موفقیت آمیز نبوده است؛ زیرا از یک سو، محصولات فرهنگى آمریکا، حاوى مفاهیم جذابى چون آزادى، حق انتخاب هاى فردى و آینده مطلوب است و از سوى دیگر، زیرساخت هاى نامطلوب کشورها، باعث تسهیل انتقال و پذیرش محصولات فرهنگى آمریکایى شده است. دیگر دلایل موفقیت رسانه هاى آمریکایى در تسلط بر جهان را مى توان به صورت زیر برشمرد:
1. سلطه گرایى جهانى رسانه اى آمریکایى
در گذشته، تعادلى بین منافع کارگرى و کشاورزى از یک سو و شرکت ها از سوى دیگر، وجود داشت؛ امّا امروزه، این شرکت هاى تجارى رسانه اى هستند که بر امور، سلطه یافته اند. بخشى از این سلطه یابى، به کمکى برمى گردد که رسانه ها در امر مبارزات انتخاباتى ایفا مى کنند. هزینه هاى تبلیغات رسانه اى نامزدها، مرتب در حال افزایش است که این امر، به افزایش توانایى مالى شرکت هاى رسانه اى از طریق بهره جویى از نامزدهاى به قدرت رسیده، منجر شده است. از این رو، این شرکت ها از حمایت وسیع قانونى در آمریکا بهره مندند.
از یک قرن قبل، دادگاه عالى آمریکا، همان حقوقى را که براى افراد قائل است، براى شرکت ها نیز در نظر گرفت و از این جهت، نظارت بر رسانه ها، بسیار دشوار گردید. همچنین، در دهه 1970م. این شرکت ها از اصلاحیه اول قانون اساسى آمریکا، براى گسترش و سیطره جهانى فعالیت هاى خود، بهره گرفتند. از آن جا که رسانه ها، از حمایت مالى گسترده آگهى دهندگان برخوردارند، به نحو گسترده اى، اقدام به پخش آگهى هاى تبلیغاتى و تجارى مى کنند. این رسانه ها، تبدیل به دستگاه هاى عظیم بازاریابى و ایدئولوژیکى، به منظور تأثیرگذارى شرکت ها شده اند. در واقع، این رسانه ها، مفسران نهایى واقعیت هستند و واقعیت را هم بر اساس منافع شرکت ها تعریف مى کنند.
نتیجه این که، اقتدار شرکت هاى رسانه اى، در حال افزایش است و آنان به دنبال یافتن بازارهاى جدید، کاهش مالیات بر فعالیت هاى خود و کسب منافع بیشتر از حکومت ها هستند. در این راستا، شرکت ها و رسانه هاى فراملى، اولویت بسیار زیادى براى مقررات زدایى قائلند؛ زیرا بدین وسیله مى توانند به سادگى در رسانه هاى ملى نفوذ کنند و از طریق بنگاه هاى تبلیغاتى خود، به صورت نامحدودى، بر آنها تأثیر بگذارند. یکى از راه هایى که به موفقیت شرکت هاى فراملى رسانه اى آمریکا بر جهان انجامیده است، تمرکز در فعالیت ها و حرکت به سوى تأسیس اتحادیه هاى رسانه اى است. دو نمونه بارز این مسئله، عبارتند از:
الف) اتحادیه ارتباطات راه دور بین الملل)ITV(؛ این اتحادیه، در سال 1856م. تأسیس و در سال 1932م. به اتحادیه بین الملل تلگراف، تغییر نام داد؛ سپس به منظور جلوگیرى از نفوذ جهان سوم، مجدداً سازماندهى شد و در پى آن، نقش شرکت هاى حقوقى در آن بیشتر گردید. این سازمان که هم اکنون، به عنوان یکى از نهادهاى تخصصى سازمان ملل فعالیت مى کند، نقش روز افزونى در حمایت از رسانه هاى ملى دارد.
ب) گات )GATT(یا موافقت نامه عمومى تعرفه و تجارت؛ این سازمان که امروزه، سازمان تجارت جهانى )WTO(خوانده مى شود، در سال 1947م. تأسیس و در سال 1996م. تغییر نام داد. این سازمان، در جهت حفظ منافع شرکت هاى رسانه اى و گسترش جریان اطلاعاتى غرب، تلاش زیادى کرد. به این دلیل، این شرکت ها بر قوانین و جریان هاى مربوط به روند گسترش اطلاعات، نظارت دقیق داشته، هر گونه مخالفتى را سرکوب مى کنند. آنها با بى طرف ساختن دولت ها، نفوذ جهانى خود را کامل کرده، بدون نظارت مؤثر، به فعالیت مشغولند؛ این در حالى است که سازمان هاى بین المللى دیگر، نظیر سازمان ملل متحد و یونسکو، در این زمینه، ضعیف و خلع سلاح شده اند.1
2. عملیات روانى سازمان سیا علیه اسلام
سازمان سیا )CIA(گرچه یک رسانه فراملى نیست، ولى در نقش یک رسانه فراملى، در تهاجم به فرهنگ هاى ملى، عمل مى کند. از این رو، آرتور کاستلز، یکى از مقامات جنگ فرهنگى سیا، خطاب به یک مقام مسئول آمریکایى در سال 1949م. چنین گفته است: به من، 100 میلیون دلار و 1000 انسان مصمم بدهید؛ تضمین مى کنم که چنان موجى از ناآرامى هاى دمکراتیک در میان توده ها، حتى در میان سربازان امپراتورى استالین، ایجاد کنم که براى مدتى طولانى، تمامى دغدغه وى به مسائل داخلى معطوف شود.
«جنگ سرد فرهنگى سیا و جهان هنر و ادب»، عنوان کتابى است از خانم فرانسیس ساندرس – پژوهش گر و روزنامه نگار انگلیسى – است که در سال 1999م. در لندن منتشر شد و اندکى بعد، غوغایى به پا کرد. این کتاب، به افشاگرى نقش سازمان سیا در هدایت فرهنگى و هنرى در بسیارى از کشورها، به ویژه در دوران جنگ سرد مى پردازد. خانم ساندرس، در کتابش نشان مى دهد که کوردمه یر، رئیس بخش عملیات روانى سازمان سیا، با همکارى دوستش، آرتوشلزینگر و بر پایه طرحى که ملون لاسکى ارائه داد، حرکتى را آغاز کردند که به ایجاد یک شبکه فرهنگى غول آساى جهانى یا ناتوى فرهنگى انجامید؛ به طورى که بودجه آن در سال 1950م. و در زمان ریاست جمهورى ترومن، 34 میلیون دلار بود. گرچه جنگ سرد به پایان آمد، ولى سازمان سیا، با بهره گیرى از تجارب دوران جنگ سرد، با بودجه و شدت بیشترى، براى پیروزى در عرصه هاى دیگرى، چون اسلام و ایران و از طریق شیوه هاى زیر تلاش مى کند:
الف) سینما
در هالیوود، مأموران سیا، کارگردانان را ترغیب مى کنند تا در فیلم هاى خود، از سیاه پوستان بیشترى استفاده نمایند؛ آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر بکشند و از این طریق، آمریکا را جامعه اى آزاد و دمکرات نشان دهند. فیلم «مزرعه حیوانات» جرج ارول، در این راستا و با سرمایه سیا در سال 1984م. تولید شد. در این مورد، حتى مى توان به فیلم «روز استقلال هالیوود» در سال 1996م. اشاره کرد. در این فیلم، موجودات فضایى مى خواهند جهان و بشر را از بین ببرند تا به منابع و ثروت هاى زمین دست یابند؛ اما نیروى هوایى آمریکا، تحت رهبرى و هدایت رئیس جمهور، بر این موجودات فائق مى آیند. این فیلم در حقیقت، ستایشى از قدرت عظیم آمریکا براى دست یابى به پیروزى، در نبرد با دشمن انسانیت است!
ب) کتاب
بسیارى از کتاب هاى کمپانى پراگر، با بودجه سیا چاپ مى شوند. کتاب «طبقه جدید» میلوان جیلاس هم با کمک سیا و در تیراژ بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزیع گردید. سیا، 50 هزار نسخه از یکى از کتاب هاى ایروینگ کریستون را براى توزیع مجانى در سراسر جهان خریدارى کرد. طبق تخمین خانم ساندرس، تنها در دوران جنگ سرد، حدود 1000 عنوان کتاب به وسیله سیا و تحت پوشش بنگاه هاى انتشاراتى تجارى و دانشگاهى، در آمریکا به چاپ رسید.
ج) همایش
سیا در سال 1950م. با گردآوردن 100 نویسنده مشهور از سراسر جهان، کنگره آزادى فرهنگى را در برلین دایر کرد. در این کنگره، نویسندگان برجسته اى چون آرتور کوستلر، سیدنى هوک، ملوین لاسکى، ایناتسیو سیلونه و جرج ارول شرکت داشتند. یکى از اولین اقدامات کنگره، اختصاص بودجه اى کلان، براى چاپ نشریات روشنفکرى در پاریس، برلین و لندن بود. هدف ابتدایى کنگره، تقویت چپ گرایان غیرکمونیست و مقابله با روحیات و تبلیغات ضدآمریکایى بود. هدایت کنگره را مایکل یسلون، کارمند واحد جنگ روانى برعهده داشت.
د) دانشگاه
تعدادى از دانشگاه هاى مشهور آمریکا، مانند کلمبیا، استانفورد، نیویورک و هاروارد، زیر نفوذ سازمان سیا هستند. بنیاد فارفیلد در دانشگاه کلمبیا، یکى از مهم ترین مراکزى است که بودجه عملیات فرهنگى سیا، از طریق آن به نهادهاى فرهنگى مبلّغ فرهنگ آمریکایى منتقل مى گردد. ظاهراً این بنیاد را یک ثروتمند یهودى به نام جولیوس فیلشن ایجاد کرده؛ ولى در واقع، با بودجه سیا اداره مى شود. هدایت این بنیاد را زمانى جک تامپسون، مأمور سیا و استاد دانشگاه کلمبیا در دست داشت.
و) روشنفکران
خانم ساندرس، فهرستى از شوالیه ها یا روشنفکرانى چون کارل پوپر، توماس کوهن، آیزایا برلین، والت روستو، دانیل بل، ریمون آرون، حنا آرنت، سیدنى هوک و هنرى لوس را ذکر مى کند که با تأسیس نشریاتى چون پارتیزان ریویو، نیولیدر، در مونات، کینان ریویو و پرووه، مخالفان کمونیسم دیروز و دشمنان اسلام امروز را در سراسر جهان، تغذیه فکرى مى کنند. عجیب آن که اکثر شوالیه هاى جنگ سرد فرهنگى، یهودى اند!
ه) ترور
ترویج فرهنگ به اصطلاح آزاد، همپاى سیاست ترور و کشتار روشنفکران و دگراندیشان، در تمامى دوران جنگ سرد و پس از آن، جریان دارد. طبق برخى از تخمین ها، حداقل در دوران جنگ سرد، سیا، حدود 150 هزار معلم، استاد، رهبر اتحادیه کارگرى، کشیش و روحانى مخالف را به قتل رسانده و برخى این رقم را تا 300 هزار نفر افزایش داده اند. این پدیده که از آن به «ترور دولتى» یاد مى شود، پنهان و مخفیانه صورت مى گیرد.2
3. ارتش آمریکا و بازى هاى رایانه اى
از دیگر ابزارهاى ناتوى فرهنگى آمریکا و غرب علیه جهان غیرغرب، بازى هاى رایانه اى است. بازى هاى رایانه اى را صرفاً نباید پدیده اى براى سرگرمى کودکان و نوجوانان دانست؛ بلکه این بازى ها به ابزار تبلیغاتى مهمى در دست ارتش هاى مهاجم و سرکوب گرى چون ارتش آمریکا هستند که در بطن و درون خود، هدف هاى سیاسى – نظامى شیطانى را دنبال و القا مى کنند.
بسیارى از تحلیل گران، جنگ خلیج فارس در سال 1991م. را یک بازى رایانه اى توصیف کردند؛ زیرا این جنگ، بیشتر به یک جنگ رایانه اى شبیه بود و نه یک جنگ واقعى. همین واقعه، درباره جنگ دوم خلیج فارس هم تکرار شد. رایانه اى بودن این جنگ ها را اظهارنظر بوش پدر با عنوان «بازى تمام شد» و گفته یک ژنرال آمریکایى که «تاکتیک این جنگ، از بازى رایانه اى اقتباس شد»، تأیید مى کند. این جملات، مى تواند براى طرفداران بازى هاى رایانه اى، لذت بخش باشد؛ به این دلیل که دیگر نمى توان بازى هاى رایانه اى را تنها وسیله اى براى وقت گذرانى دانست.
بازى رایانه اى، فقط یک تفریح بى خطر نیست؛ بلکه رسانه اى براى بیان و نهادینه سازى برخى پیام هاست؛ البته این پیام رسانى به صورت آشکار صورت نمى گیرد؛ بلکه در جهتى به دور از اهداف ظاهرى و ابتدایى، از آن استفاده مى شود. استفاده از بازى هاى رایانه اى، در جهت هدف هاى سیاسى و نظامى، به آن جهت مزورانه است که براى مردم، ناشناخته است. برخى از این بازى ها عبارتند از:
الف) بازى بازگشت به قلعه ولفن اشتاین )Return to castle wolfenstein( عرضه شده در نوامبر 2001م. که بازى کننده در نقش یک سرباز آمریکایى در جنگ جهانى دوم ظاهر مى شود. او به درون کاخ هاى نازى نفوذ مى کند و با سربازان s.s به مبارزه مى پردازد و در پیچ و خم راهروى کاخ ها، سربازان آلمانى را از پاى در مى آورد. در این بازى، نوعى دیدگاه جانبدارانه به نفع آمریکایى ها وجود دارد.
ب) بازى طوفان صحرا )Conflict Desert Storm(عرضه شده در سپتامبر 2002م. که بازى کننده در نقش یک سرباز انگلیسى و آمریکایى است که مأموریتش، آزادسازى عراق از یوغ دیکتاتورى است. او در این بازى، یک دشمن مى شناسد و آن هم سرباز عراقى است. این بازى، هیچ مخالفتى را در آمریکا به وجود نیاورد و تنها به افراد زیر 16سال، توصیه شد که این بازى را انجام ندهند. هدف پنهانى بازى طوفان صحرا، آن است که فرد بازى کننده، خود را در موضع دفاع از نظم جهانى قرار دهد.
ج) بازى ارتش آمریکا )Amricans Army(عرضه شده در ژوئیه 2002م. که بازى کننده در آن، به یک سرباز آمریکایى تبدیل مى شود. هدف ارتش آمریکا که سازنده این بازى است، جذب بیشتر جوانان به سوى مشاغل نظامى است. براى استفاده از این بازى، باید بر روى پایگاه اینترنتى ارتش آمریکا ثبت نام کرد که تاکنون، بیش از یک میلیون نفر در این پایگاه، ثبت نام کرده اند.
در نمایشگاه بازى رایانه لس آنجلس )E3(در مه 2003م. افرادى که در انتظار باز شدن درهاى نمایشگاه بودند، در مقابل درب هاى نمایشگاه به تماشاى یک برنامه شبیه سازى شده، مثل بازى هنگ 101 نیروى هوایى، پرداختند. در بازى بازگشت به بغداد Back to Gagad()، بازى کننده به جنگ سال 1991م. آمریکا علیه عراق برمى گردد که در آن نیز، یک دیدگاه انحصارگرایانه به نفع آمریکا به چشم مى خورد.
ارتش آمریکا، به طور مستقیم و غیرمستقیم در تولید و توزیع بازى هاى رایانه اى جنگى و نظامى، دخالت دارد. توانایى این کار، در ارتش آمریکا دیده مى شود؛ زیرا ارتش، ماهرترین برنامه نویس ها را جذب کرده و تواناترین موتورهاى بازى را خریدارى کرده است. درمواقعى که ارتش نتواند به تولید بازى هاى رایانه اى بپردازد، دیگر سازندگان بازى هاى رایانه اى را به انقیاد در مى آورد؛ به طورى که اگر سازندگان بازى هاى رایانه اى، نرم افزارى را طراحى کنند که در آن به یک نظامى توهین شود، به 500 دلار جریمه، محکوم مى شوند.3
بحران رسانه اى در آمریکا
علت ناتویى شدن رسانه اى آمریکایى چیست؟
روز به روز بر روند تمرکزگرایى در ارتباط جمعى آمریکا و بر اقتدار مالکان و صاحبان رسانه هاى جمعى افزوده مى شود. در واقع، با وجود شعارهایى که در باب وجود چند فرهنگى در آمریکا به گوش مى رسد، یک فرهنگ، امواج و محتواى رسانه ها را به چنگ گرفته است. چنین وضعیتى را بن باگو دیکیان در کتاب «انحصار رسانه اى»، به خوبى تشریح کرده است. وى مى نویسد:
تعداد اندکى از مؤسسات اقتصادى، با چنگ انداختن بر بخش رسانه اى و اطلاع رسانى آمریکا، آن را از اصول کثرت گرایى دور ساخته اند. این مؤسسات که حدود 50 شرکت چند ملیتى اند و همگى منافع مالى مشترکى با چند مؤسسه اقتصادى عظیم و چندین بانک بین المللى بسیار مهم دارند، قسمت اعظم این بازار را در اختیار دارند، به گونه اى که، در سال 2003م.، تنها ده مؤسسه بزرگ اقتصادى بر این بخش فرمانروایى مى کردند. سیاستمداران آمریکایى نیز از تصویب مقررات مراقبتى بر این مؤسسات، طفره مى روند؛ زیرا مؤسسات اقتصادى بزرگ از محدودیت هاى بیش از حد ناشى از فشارهاى قانونى، لطمه خواهند خورد. از این رو، سیاستمداران، راه حل را در خارج ساختن این بخش از حوزه قانون گذارى دولتى دیده اند؛ همان گونه که مایکل پاول، پسر وزیر امور خارجه پیشین آمریکا و رئیس کمیسیون ارتباطات دولت فدرال، به عنوان مسئول قانون گذارى در این بخش، مخالف وضع و تصویب هر گونه قانون در این زمینه و طرفدار متعصب بازار آزاد است. راز مهم دیگرى که باعث آزاد گذاشتن اربابان رسانه اى شده، این است که در فاصله زمانى بین 1993 تا 2003م. اربابان ارتباط جمعى، 75 میلیون دلار به مبارزات انتخاباتى نامزدهاى دو حزب عمده آمریکا، کمک مالى کرده اند. صنایع بزرگ رسانه اى، همچنین با تأمین مخارج کامل 1460 سفر اعضا و کارمندان کمیسیون ارتباطات دولت فدرال، در فاصله سال هاى 1995 تا 2000م. دوستى آنان را براى خود حفظ کرده است.
هم اکنون، بیشتر شبکه هاى بزرگ رادیویى، کانال هاى تلویزیونى، روزنامه ها و نشریات دیگر، در اختیار گروه اندکى از مؤسسات اقتصادى قرار دارند. آنها همچنین بر روى دو هدف عمده اینترنت و حذف مقررات ضد انحصار، تمرکز یافته اند؛ زیرا حداقل کنترل دسترسى به اینترنت به صورت عمده، براى این مؤسسات اقتصادى، مى تواند منبع سودى سرشار باشد. بنابراین، جاى تعجب نیست که در سال 1999م. مجموعاً 110 شرکت، 60 درصد کاربران شبکه را در اختیار داشتند؛ ولى در سال 2000م. تنها 14 شرکت، صاحب همان سهم از بازار آزاد بودند.
علاوه بر این، شرکت هاى بزرگ، کمیسیون ارتباطات را به سمت تجدید نظر در قانون 1993م. که شرکت ها را از در اختیار گرفتن بیش از 30 درصد بازار منع مى کند، سوق داده اند؛ از این رو، قانون مخابرات 1996م. محدودیت هاى وارده بر تمرکزگرایى در مالکیت ایستگاه هاى رادیویى را لغو کرد. حاصل این تصمیم، آن شد که کِلر چاثل در سال 2001م. به تنهایى چندین ایستگاه رادیویى را در اختیار داشت.
تمرکزگرایى، نتیجه اى دیگر هم دارد و آن این که روزنامه نگاران عضو مؤسسات اقتصادى، تشویق نمى شوند که نقّادانه درباره مالکین خود، اطلاع رسانى و افشاگرى نمایند و در نتیجه، اطلاع رسانى به صورت کالا در مى آید و تولید روزنامه نگاران، معناى واقعى خود را از دست مى دهد. به این ترتیب، جنبه هاى تحقیقى مقالات روزنامه نگاران از بین مى رود. به این جهت، مؤسسات اقتصادى اى که ثروت و دارایى فراوانى در حوزه اینترنت و مطبوعات دارند، به جاى تولید و تحقیق، همواره به کپى کردن مطالب یک روزنامه یا رسانه، در روزنامه ها و رسانه هاى خود دست مى زنند و به این وسیله، کیفیت کار روزنامه نگارى، جدیت کارى و بررسى حقیقت خبر، همیشه در نظر گرفته نمى شود.4
صهیونیسم و مقاصد جهانى سیطره رسانه اى
آن چه در پى مى آید، خلاصه اى ازنظرات داک، نماینده پیشین مجلس آمریکا از ایالت لوئیزیاناست.
بسیارى دچار این توهم هستند که در آمریکا، مطبوعات آزادند؛ اما واقعیت این است که در آمریکا، هر کسى آزاد است که هر نشریه و رسانه اى را منتشر کند؛ ولى هیچ گاه آزاد نیست که هر سخنى را بگوید؛ البته به استثناى نشریاتى با تیراژ پایین و در سطح محلى که هرگز براى ساختار قدرت، خطر جدى محسوب نمى شوند. آنها گاهى اجازه گفتن هر سخنى را دارند! در واقع، روزنامه ها، مجله ها، ایستگاه هاى رادیویى و شبکه هاى تلویزیونى، به طور باور نکردنى، کنترل مى شوند؛ به حدى که در بسیارى از شهرهاى عمده اروپایى، کنترل بر رسانه ها، به گستردگى سلطه آمریکاییان بر رسانه ها نیست؛ مثلاً در اروپا در میان انبوه نشریات، مى توانید روزنامه اى را پیدا کنید که حامى فلسطینى ها باشد؛ اما در آمریکا در میان 2000 روزنامه، حتى یک روزنامه هم پیدا نمى شود که دیدگاهى فلسطینى داشته باشد.
گرچه روزنامه هاى معدودى هستند که بر سر برخى از مسائل، با دولت اسراییل، اختلاف نظر دارند – همان طور که در خود اسراییل هم در برخى اوقات، اعتراضات ضددولتى دیده مى شود – ولى بر سر مسائل بنیادین، همه مطبوعات و نشریات آمریکایى، چه در تملک یهودیان باشند یا نباشند، بدون توجه به شرارت ها، کشتارها و نقض حقوق بشر توسط اسراییل، حامى آن دولتند؛ در حالى که اسراییل از بدو تأسیس، هزاران تن از مردان، زنان و کودکان فلسطینى را کشته است.
علاوه بر این، آنان به تخریب عمدى هزاران خانه، شرکت، بیمارستان و مدرسه پرداخته و ده ها هزار نفر را کور، ناقص، فلج و انگشتان افراد بسیارى از جمله، هزاران کودک را قطع کرده اند. همچنین صدها هزار فلسطینى را زندانى و شکنجه کرده اند و بدتر از همه، در این دوران تخریب و کشتار، اسراییلى ها اقدام به تأسیس صدها شهرک یهودى در سرزمین هاى فلسطینیان کرده اند. در حقیقت، همان گونه که خانه ها و شهرهاى فلسطینى را خراب مى کنند، یهودیانى را از مکان هایى چون نیویورک و مسکو، روانه اسراییل مى کنند و براى آنها، خانه هایى در شهرک هاى مردم مظلوم فلسطین مى سازند.
بیشتر آمریکاییان از این مسئله بى خبرند و بى خبرى آنان، ناشى از آن است که یهودیسم و صهیونیسم، بر اکثریت عظیم رسانه هاى آمریکا، کنترل و سیطره دارد. این کنترل و سیطره، تنها براى مخفى کردن جنایات اسرائیل در فلسطین صورت نمى گیرد؛ بلکه آنها چه در آمریکا و چه در سایر نقاط جهان، سرورى و برترى نژاد یهود را تبلیغ مى کنند و معتقدند که از حق الهى حکومت، نه تنها بر فلسطین، بلکه بر تمام جهان برخوردارند و این اندیشه ها را ترویج مى کنند.
در این راستا، آنان همواره تلاش مى کنند تا فرهنگ، هویت و انسجام نژادى و اقتصادى و استقلال سیاسى هر کشورى را در جهان، تضعیف کنند. به دیگر بیان، یهودیان و نظم نوین جهانى آنها، به دنبال نابودى هر ملت، فرهنگ، میراث و نژادى به جز یهود است. آنان به دنبال سلطه بر رسانه ها، اقتصاد و حکومت ها هستند. گرچه باید از آرزوى یهودیان در حفظ نسل، فرهنگ و دینشان حمایت و دفاع کرد، اما سلطه جویان یهودى، به دنبال نابودى هر جنبش میهن پرستانه، به غیر از جنبش خود هستند و این کار، نخست از طریق رسانه ها انجام مى گیرد.5
نتیجه
جریانى که به عنوان نومحافظه کار، در سال هاى اخیر، در آمریکا سربرآورده و سیاست هاى نظامى گرایانه جرج بوش را تغذیه و پشتیبانى مى کند، ادامه همان کانونى است که عملیات فرهنگى سیا را در دوران جنگ سرد هدایت مى کرد. به عنوان مثال، از ایرنیگ کریستون، روشنفکر سرشناس یهودى، به عنوان بنیان گذار جریان نومحافظه کارى یاد مى کنند. هم اکنون پسر او به نام ویلیام کریستون، به صراحت بر تداوم همان سیاست ها تأکید مى کند. او مى نویسد:
آینده بشریت، منوط به یک سیاست خارجى راسخ، آرمان گرا و خوش بینانه، از سوى آمریکاست. در واقع، آمریکا نه تنها باید پلیس و کلانتر جهان شود، بلکه باید راهنماى آن نیز باشد.
بنابراین، مى توان گفت که پدیده تهاجم فرهنگى موجود، به این معناست که کانون هاى قدرتمند سلطه گر جهانى در سرویس هاى اطلاعاتى غرب، براى فروپاشى یک نظام سیاسى و یا تحمیل طرح هاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى خود بر یک جامعه مستقل، عملیات روانى، فرهنگى و تبلیغاتى معینى را سازمان مى دهند. این عملیات، در گذشته علیه شوروى سوسیالیست بود و امروز علیه اسلام و نظام جمهورى اسلامى ایران است.
1. هربرت شیلر، مقابله با رسانه هاى فراملى، چالش بزرگ آینده، ماهنامه سیاحت غرب، آذر 1382، ص 12-17 .
2. به نقل از عبداللَّه شهبازى، سیا و جنگ سرد فرهنگ، مندرج در .Shahbazi.org
3. استفان پیلت، «بازى هاى رایانه اى سلاح تبلیغاتى»، لوموند دیپلماتیک، اکتبر 2003؛ به نقل از ماهنامه سیاحت غرب، آبان 1382، ص 54.
4. اریک کلینبرگ، ده ارباب رسانه اى آمریکا، لوموند دیپلماتیک، آوریل 2002، ص 24.
5. دیوید راک، جهان گرایان یهودى؛ به نقل از ماهنامه سیاحت غرب، مهر 1382، ص 37-42.