خانه » همه » مذهبی » توسل از دیدگاه قرآن و سنت

توسل از دیدگاه قرآن و سنت

توسل از دیدگاه قرآن و سنت

یکی از مسائلی که وهابیت با سایر مسلمین در رابطه با آن اختلاف دارند، مسئله توسل است. برخی از اقسام توسل به اجماع مسلمین مشروع است و برخی از اقسام آن به اتفاق غیرمشروع است، اما آنچه که مورد اختلاف است، توسل به

18424 - توسل از دیدگاه قرآن و سنت
18424 - توسل از دیدگاه قرآن و سنت

 

نویسنده: عبدالسلام کریمی (1)

 

چکیده

یکی از مسائلی که وهابیت با سایر مسلمین در رابطه با آن اختلاف دارند، مسئله توسل است. برخی از اقسام توسل به اجماع مسلمین مشروع است و برخی از اقسام آن به اتفاق غیرمشروع است، اما آنچه که مورد اختلاف است، توسل به جاه و دعا و آثار پیامبر و اولیایی الهی در عالم برزخ می‌باشد که وهابیت آن را بدعت یا غیر مشروع می‌دانند ولی طبق عموم آیات قرآن و روایات صحیح نبوی و سیره صحابه و مسلمین طبق تصریح علمای بزرگ اهل سنت، حتی بعد از رحلت ایشان نیز، توسل به جاه و دعا و آثار ایشان جایز است.

بخش اول: معنای لغوی و اصطلاحی توسل

الف) توسل در لغت:

واژه «توسل» بر وزن «تفعل» از ماده وسل به معنای تقرب است و «وسیله» چیزی است که با آن می‌توان به مقصود رسید.
خلیل ابن احمد فراهیدی می‌گوید: (2)
«توسل» از «وسلت الی ربه وسیله» است. یعنی «انجام دادن عملی را تا به سبب آن به خدا نزدیک شوم.»
از نصوص اهل لغت این گونه دریافت می‌شود که توسل، یعنی قرب و منزلت نزد خدا، به سبب چیزی که باعث تقرب می‌شود و معنای حقیقی «وسیله»، همان وسیله جویی برای چیزی است و اگر هم در موردی به معنای خود «قرب» و نه وسیله قرب، به کار رفته از باب ذکر سبب و اراده مسبب است که در فن بلاغت به آن تصریح شده است. بنابراین، سبب قربت، مدلول التزامی قربت بوده است و فرقی نمی‌کند که مراد از وسیله «هوما یتقرب به الی الشیء» باشد یا خود «قربت» و یا «وصله» باشد. (3)

ب) توسل در اصطلاح

معنای اصطلاحی توسل این است که بنده، چیزی یا کسی را در پیشگاه باری تعالی واسطه قرار دهد تا او وسیله قربش به خدا گردد.
می‌توان گفت: وسیله هرچیزی است که آدمی را به خداوند نزدیک گرداند.
توسل در اصطلاح و در لسان اهل فلسفه، کلام و مفسران، مفهوم عام و گسترده‌ای دارد و شامل هر عمل نیک و شایسته‌ای است که موجب قرب به خدا می‌گردد؛ به عبارت دیگر، می‌توان گفت: وسیله یک معنای عام دارد که شامل تمام اعمالی می‌شود که سبب تقرب به خداست و یک معنای خاص که اتمّ مصادیق آن پیامبران و اولیای خدا هستند که شایستگی دارند وسیله‌ای برای تقرب به خدا گردند.

بخش دوم: توسل از منظر قرآن

در قرآن، توسل به شکل بسیار ظریف و دقیقی مطرح شده است که در این جا به چند فراز آن می‌پردازیم.

الف) لفظ «الوسیله» در آیات

لفظ «الوسیله» دو بار در قرآن آمده است:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌)؛ (4) اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید و وسیله‌ای برای تقرب به او بجویید و در راه او جهاد نمایید باشد که رستگار شوید.»
مورد دیگر، آیه زیر است:
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لاَ تَحْوِیلاً أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً) (5) [ای پیامبر] بگو: «بخوانید آنان را که پنداشته‌اید [آن‌ها] بدون خدا [مستقلاً دارای قدرت پرکاری هستند] پس [آگاه باشید] که آنان [بدون اذن خدا و در حد ذات خدا] نه قادر بر رفع گرفتاری از شما هستند و نه توانایی بر تغییر [حالتی] دارند. کسانی را که آنان می‌خوانند خودشان وسیله‌ای [برای تقرب] به پروردگارشان می‌جویند، وسیله‌ای هرچه نزدیک‌تر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او می‌ترسند: زیرا عذاب پروردگار همواره در خور پرهیز و وحشت است.
در آیه اول (آیه 35مائده) امر شده است که برای تقرب الهی وسیله‌ای بجویید. انسان مادی نمی‌تواند بدون وسیله لازم به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطه‌ای لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه می‌تواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و سایر اعمال صالح به خدای متعال نزدیک شود. هم چنین این واسطه می‌تواند محبت اولیای خدا باشد که خود او تصریح کرده است:
( قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) (6) ای پیامبر بگو: من برای رسالتم هیچ اجری از شما نمی‌خواهم جز مودت و دوستی نزدیکانم.
این آیه شریفه به اجماع شیعه و سنی در شأن اهل بیت نازل شده است. همانا یکی از واجبات الهی مطابق این نص، موالات و محبت اهل بیت رسالت است که درصورت ظاهر آیه شریفه، اجر و مزد رسالت شمرده و خدای متعال به آن امر کرده است. امام شافعی نیز این حقیقت را چنین بیان کرد است:

یا اهل بیت رسول الله حبکم *** فرض من الله فی القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم *** من لم یصل علیکم لاصلاه له (7)

«ای اهل بیت رسول خدا، دوستی شما واجبی است که خدا در قرآن نازل فرموده است. در عظمت افتخار شما همین بس باد که هرکس [درنماز] برشما درود نفرستد، نمازش باطل است.» (8)
بر این اساس، محبت اهل بیت رسالت می‌تواند یکی از بهترین وسیله‌هایی باشد که خدای سبحان ما را به تمسک به آن فراخوانده است و یکی از راه‌هایی است که انسان را به سوی رضای الهی راهنمایی و رهبری می‌کند و انسان با توسل و تمسک به کسانی که محبوب خدا هستند به تقرب الهی دست می‌یابد.
در آیه مورد بحث واژه «الوسیله» مطلق و عاری از هرگونه قید آمده است، از این جهت آنچه مرضی و مورد توجه خدای متعال باشد و هر شخصی که به وجهی صلاحیت و شایستگی «تقرب» و نزدیک کردن انسان به پیشگاه اقدس الهی را داشته باشد، از مصادیق «وسیله» به شمار می‌آیند؛ به عبارت دیگر، ممکن است این وسیله از نوع افعال باشد؛ مانند نماز، حج، جهاد یا از نوع اشخاص باشد؛ مانند انبیا و اولیای الهی و یا از نوع اشیا باشد؛ مانند کعبه، حجر الاسود، مقام ابراهیم و قرآن.
خلاصه، هرچیزی که انسان را به خدا نزدیک کند و خدا را به یاد آورد، می‌تواند «وسیله» قرار گیرد. مؤید این سخن، حدیثی است که از پیامبر گرامی اسلام درباره اولیای خدا روایت شده است:
(هم الذین اذا رووا ذکرالله)؛ (9)
«اولیای خدا کسانی هستند که وقتی مردم آنها را ببینند، خدا را به یاد می‌آورند.»
آیه مورد بحث، یک اصل کلی را که خرد نیز بر آن حاکم است، یادآور می‌شود و آن اصل این است که بشر برای تحصیل مقاصد معنوی؛ مانند تقرب به خدا، به سان تحصیل مقاصد دنیوی، باید به اسباب، متوسل شوند و بدون سبب، تحصیل مسبب امکان پذیر نیست.
همان گونه که در تفسیر نمونه آمده است: (10) این آیه، اقسام «وسیله به سوی خدا» را شامل می‌شود: مانند ایمان به خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جهاد در راه خدا و عباداتی مانند نماز، زکات، حج خانه خدا، صله رحم و انفاق در راه خدا که در خطبه 110 نهج البلاغه (11) نیز بیان شده است.
با این حال، تمامی این موارد، معنای عام وسیله است؛ بدین سبب شفاعت پیامبران و ائمه (علیهم السلام) و اولیای الهی را که توسل به آنان موجب تقرب به خدا می‌شود و سوگند به حق آنان که نشانه علاقه به ایشان و اهمیت دادن به مقام معنوی آن بزرگواران است، دربرمی‌گیرد.
بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد که از اطلاق واژه «الوسیله» در آیه شریفه چشم پوشی شده و اختصاص به یک یا چند مفهوم خاص داده شود.
آیات شریفه 56 و 57 سوره اسراء نشان می‌دهد که ماسوی الله اعم از فرشتگان و پیامبران و سایر طبقات خلق از هر قبیل که هستند، در مقام کسب فیض از باری تعالی «ابتغاء وسیله» اعم از اضطراری و اختیاری- می‌کنند و برای جلب رحمت بیشتر و دفع عذاب پروردگار از خود، دنبال وسیله‌ای می‌گردند تا به قرب بیشتری نائل شوند.
اکنون به برخی دیگر از آیاتی که دال بر مشروعیت توسل هستند، اشاره می‌شود:

ب) آیه وحدت

(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا)؛ (12)
«همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و از هم جدا نشوید».
پرسش اساسی این است که در این آیه، منظور از «حبل الله» از اسمای الهی نیست. مضمون آیه شریفه بیانگر این است که خداوند حکیم برای نجات آدمیان از جانب خود «حبل» و ریسمانی مقرر فرموده و آن را «وسیله» و سبب برای نیل به سعادت و رسیدن به قرب خویش قرار داده و همگان را به اعتصام و چنگ زدن به آن امر فرموده است.
این «حبل الله» می‌تواند قرآن، اسلام، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان باشد. در هر حال، این آیه بر جواز توسل به غیرخدا دلالت می‌کند، زیرا «حبل الله» هرچه باشد، چیزی است که واسطه ارتباط میان انسان‌ها و خداست. البته برای تعیین مصداق و مراد از «حبل الله» باید به «سنت» مراجعه کرد. در برخی روایات «حبل الله» به قرآن تفسیر شده است. (13)

ج) آیه مربوط به فرزندان یعقوب

(قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ‌)؛ (14)
گفتند: «اى پدر، براى ما آمرزش بطلب، زیرا ما خطاكاریم.»
(قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (15)
[یعقوب گفت]: «به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏خواهم، كه او همانا آمرزنده مهربان است.»
براساس این آیه شریفه، فرزندان یعقوب به پدرشان توسل جسته‌اند که مرتکب چند خطا شده بودند:
نخست آن که: دو پیامبر خدا (یعقوب و یوسف) را آزار داده و به پدرشان دروغ گفته بودند.
دوم آن که: از دستور خداوند متعال مبنی بر دوری از آزار والدین و دروغ گفتن سرپیچی کردند.
فرزندان یعقوب پدر را واسطه قرار داده و از او خواستند که برای ایشان در خصوص خطاهایشان از خدا آمرزش بطلبد و این امر در قرآن رد یا انکار نشده است. وقتی خدای متعال فرزندان یعقوب را به سبب توسل به یکی از مقربان درگاهش سرزنش نمی‌کند، می‌توان نتیجه گرفت که توسل و استغاثه به پیامبر اشکالی ندارد؛ زیرا مقام قرب ایشان بر هیچ کس، پوشیده نیست.
از این دو آیه نیز استفاده می‌شود که طلب استغفار از دیگری، نه تنها با توحید منافات ندارد، بلکه راهی برای رسیدن به لطف پروردگار است. همین که یعقوب پیامبر، تقاضای فرزندان را می‌پذیرد، نشان دهنده این نکته است که توسل به اولیای الهی امری جایز است. (16)

د) آیه استغفار

(لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً) (17)
«و اگر ایشان هنگامی که به نفس خود ظلم کرده‌اند، پیش تو آیند و از خدا طلب مغفرت کنند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش نماید، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.»
امام مفسران اهل سنت، فخرالدین رازی، می‌گوید:
«ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توبه آنها پذیرفته شود، اما هنگامی که استغفار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به توبه آنها ضمیمه شود، پذیرش توبه حتمی خواهد بود.» (18)
همین کار، مصداق بارز توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. که خدای متعال آنرا به بندگان خود آموخته است و این آیه، مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت می‌کند.

جمع بندی اقوال مفسران شیعه و سنی

نکته‌ی مورد قبول مفسران شیعه و سنی این است که آیه مورد بحث دلالت دارد که وسیله قراردادن پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به منظور بخشش گناهان، کار مطلوبی است. حتی بعد از حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در طول تاریخ، مسلمانانِ آگاه با الهام گرفتن از این آیه، آن حضرت را میان خود و خدا وسیله قرار می‌دهند. این سنتی است که دانشمندان اسلامی تأیید و به آن عمل کرده‌اند. بدین سبب، عموم علمای مذاهب اسلامی در کتاب‌های مناسک حج، در بخش زیارت مرقد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته‌اند:
برای زائران مستحب است در کنار قبر شریف به درگاه خدا دعا کنند و با توسل به آن حضرت از خدا برآورده شدن حاجات و آمرزش گناهان را طلب نمایند و نیز این آیه را بخوانند (19) «لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» (20)

بخش سوم: اقسام توسل

در این جا لازم است قبل از ورود به بحث و تطبیق و مقایسه آرای وهابیان و سایر مسلمانان در این زمینه، اقسام توسل به صورت اجمالی ترسیم شود. توسل به طور کلی به سه نوع تقسیم می‌شود:
برخی از این انواع به اتفاق مسلمانان جایز است که توسلات مشروع نامیده می‌شوند.
بعضی دیگر به اتفاق مسلمانان جایز نیست که توسلات غیر مشروع قلمداد می‌شوند.
دسته‌ای دیگر مورد اختلاف میان وهابیان و مسلمانان است.

الف) موارد اتفاق بر جواز توسل

همه مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، برخی از توسل‌ها را صحیح می‌دانند که آنها را شرح می‌دهیم:

1. توسل به اسما و صفات خداوند

این نوع توسل در قرآن و و روایات مشاهده می‌شود. خدای متعال می‌فرماید:
(ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها) (21)
«و برای خداست اسم‌های پسندیده، پس او را به آنها بخوانید».
در این آیه مبارکه، به اسما و صفات الهی می‌پردازد و توصیه می‌کند که با این نام‌ها به او متوسل شوید و خواسته‌های خود را در پیشگاه او بازگو نمایید.
ترمذی به سند خود از بریده نقل می‌کند:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که مردی خدا را به صفات و اسمایش قسم می‌دهد و می‌گوید:
«اللهم انی اسالک بانی اشهد انک انت الله لااله الاانت، الاحد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» (22)
خدایا من از تو درخواست می‌کنم به گواهی‌ام بر این که تو آن خدایی هستی که جز تو خدایی نیست، تو احد و صمد هستی که نه می‌زاید و نه زاییده شده است و نه برای او همتایی یافت می‌شود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«تو خدا را به وسیله اسم اعظم او خواندی، اسمی که اگر به آن خوانده شود اجابت می‌کند و اگر به آن سؤال شود عطا می‌کند.»

2. توسل به عمل صالح

این نوع توسل، تلویحاً در قرآن و صراحتاً در روایات وارد شده و از بهترین وسایط نزد خدای متعال و از موارد اتفاق میان مسلمانان است. هرگاه انسان، خالصانه عملی را برای خدا انجام دهد، می‌تواند در هنگام بروز مشکل به پاس عمل صالح مذکور از خداوند متعال حل آن مشکل را بخواهد.
در روایات اسلامی، توسل به عمل صالح به صورت صریح مطرح شده است.
در صحیح بخاری در باب اجابت دعای کسی که به پدر و مادرش نیکی نموده، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: (23)
«سه فرد با ایمان در بیابان گرفتار باران شده و به غاری پناه بردند. ناگهان از بالای کوه، سنگ عظیمی کنده شد و در غار را پوشانید. آنان به هم دیگر گفتند: هرکس عمل صالحی دارد، آن را بازگو کند و خدا را به آن عمل صالح بخواند تا این که برای او گشایش و فرجی حاصل شود. یکی خدا را به نیکی به پدر و مادر قسم داد. دیگری، به عفت از زنا سوگند داد. آن یکی به ادای امانت یاد کرد؛ در این هنگام خداوند همه آنها را نجات داد».
این واقعه را محدثان و مفسران فریقین با اختلافاتی نقل کرده‌اند.
سیوطی در تفسیر خود (24) ذیل آیه شریفه:
«أم حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا» (25) روایت مذکور را با اندک تفاوتی از چهار طریق از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است:
1. بخاری، مسلم و نسائی و ابن منذر از ابن عمر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
2. احمد و ابن منذر از انس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
3. بخاری در تاریخ خود از ابن عباس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
4. از عبد بن حمید و ابن نذر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه از نعمان بن بشیر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
در کتاب‌های شیعه نیز حدیث مورد بحث با مختصر تفاوتی نقل شده است؛ از جمله: محاسن برقی (26) و مجمع البیان طبرسی. (27)
بنابراین، عمل صالح از وسایل مشروعی شمرده می‌شود که بنده، برای تحقق حاجت‌هایش می‌توان به آن تمسک جوید.

3.توسل به قرآن کریم

از آنجا که قرآن نور و وسیله هدایت برای پرهیزکاران و فعل خدای سبحان است، بنابراین توسل به قرآن، توسل به فعل خدا و رحمت واسعه اوست: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا»
احمد بن حنبل از عمران بن حصین نقل می‌کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«قرآن بخوانید و از خدا به وسیله آن سؤال و درخواست کنید پیش از آنکه گروهی بیابند به وسیله آن از مردم سؤال نمایند.» (28)
دقت و امعان نظر در روایت مذکور این نکته را روشن می‌سازد که توسل به هر موجودی که نزد خدای متعال کرامت داشته باشد، جایز است.

4. توسل به دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال حیات

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این دلیل که اشرف مخلوقات و شخصیتی عظیم با روحی پاک و نفسی کریم است، به پاس این کرامت معنوی، دعایشان رد نمی‌شود؛ لذا می‌توان برای رسیدن به خواسته خود از خدا به دعای ایشان توسل جست.
آیات شریفه قرآن، اشارت‌های فراوانی به مقام و منزلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند. در این جا فقط به ذکر نمونه‌هایی بسنده می‌کنیم:
در یکی از آیات شریفه، خدای متعال، پیامبر را مایه مصونیت مردم از عذاب می‌شمارد و تصریح می‌کند که تا او در میان مردم است، آنان با نزول عذاب مجازات نخواهند شد:
(وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ‌)؛ (29)
«هرگز خدا آنان را مادام که تو در میانشان هستی، مجازات نمی‌کند، هم چنان که آنان را تا زمانی که طلب آمرزش می‌کنند، عذاب نمی‌کند.»
در آیه‌ای دیگر، خدای متعال، نام پیامبر را در کنار نام خود و اطاعت او را در کنار اطاعت خویش قرار داده است که حاکی از عظمت و مقام قدسی آن حضرت در پیشگاه خداست:
(وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً)؛ (30)
«هرکس خدا و رسولش را اطاعت کند به رستگاری عظیم نائل شده است.»
به دلیل همین مقام قدسی و کرامت معنوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که قرآن به گنه کاران دستور داده است که به محضر حضرتش بروند و از او درخواست نمایند که در حق آنان استغفار کند.
بنابراین، در جواز این نوع توسل، جای هیچ بحث و گفت و گویی نیست و یکی از موارد «متفق علیه» به حساب می‌آید، چرا که دعای برخاسته از روح پاک نبوی و قلب مالامال از مهر الهی، بدون چون و چرا به هدف اجابت می‌رسد. (31)

5. توسل به آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات

یکی از موارد اتفاق بر جواز توسل، توسل به آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات آن حضرت است. توسل، گاهی با وسیله قرار دادن خود شخص است، زمانی با اثرش و هنگامی نیز به مکانی است که آن مقام معنوی بزرگوار را در خود جای داده است.
احمد بن حنبل نقل می‌کند: «هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وضو می‌گرفتند مردم به جهت تبرک، به آب وضوی حضرت، نزدیک بود که خود را به هلاکت اندازند.» (32)

6. توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در قیامت

این قسم توسل در حقیقت همان «شفاعت» است؛ یعنی مردم در قیامت، آن حضرت را وسیله قرار دهند و از ایشان بخواهند تا نزد خدا از آنها شفاعت کنند و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت نمایند.
در صحیح بخاری آمده است: (33)
«مؤمنان در قیامت دور هم جمع می‌شوند و می‌گویند: چه خوب است اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را شفاعت کند…آن گاه نزد حضرت می‌آیند و از وی طلب حاجت می‌کنند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از آنان شفاعت می‌کند».
در صحیح مسلم آمده است:
«…در قیامت، مؤمنان به ترتیب به حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، پناه می‌برند و همگی عذر می‌خواهند. حضرت عیسی می‌فرماید: به نزد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روید؛ زیرا او بنده‌ای است که خداوند گناهان گذشته و آینده او را آمرزیده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به سجده می‌افتد و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت می‌کند…» (34)

ب) موارد اتفاق بر عدم جواز توسل

برخی از اقسام توسل به اتفاق تمامی مسلمانان جایز نیست که عبارتند از:

1. توسل به طاغوت:

قرآن می‌فرماید: «یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ» (35)
«می‌خواهند برای داوری نزد طاغوت (حکام باطل) بروند با این که به آنها دستور داده شده است به طاغوت کافر شوند.»

2. توسل به بت‌ها

قرآن می‌فرماید:
(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ)؛ (36)
غیر از خدا، چیزهایى را مى‏پرستند كه نه به آنان زیان مى‏رساند و نه به آنان سود می‌بخشد. و ‏گویند ایشان شفیعان ما نزد خدایند.

ج) توسل‌های مورد اختلاف

عموم مسلمانان در برخی از اقسام توسل با سلفی‌ها و وهابیان به شرح ذیل اختلاف دارند:
1. توسل به جاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی در حیات برزخی؛
2. توسل به دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی در حیات برزخی؛
3. توسل به آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی در حیات برزخی؛
آرا و دیدگاه‌های وهابیان در مورد اقسام یاد شده به تفصیل نقد و بررسی خواهد شد.

بخش چهارم: توسل از منظر روایات فریقین

احادیث فراوانی در منابع تاریخ و روایی فریقین وارد شده است که بر جواز و صحت و حتی استحباب توسل به ذوات انبیا و اولیای الهی یا مقامات آنان، به منظور تقرب به خدای متعال و طلب حاجت از او دلالت دارند. این امر نه تنها شرک نیست، بلکه اظهار تذلل و خشوع بیشتر در پیشگاه خداوند است. کسی که پیامبر و اولیای الهی را وسیله تقرب به خدا قرار می‌دهد، در واقع خود را در محضر ربوبی آن چنان کوچک و بی‎‌مقدار می‌داند که اطمینان ندارد خداوند به او توجه و عنایت خواهد کرد.
بدین سبب کسانی را نزد خدا آبرو دارند و مورد توجه و لطف اویند، وسیله قرار می‌دهد تا خدای متعال به احترام آنها او را نیز از رحمت واسعه خود برخوردار سازد و این نهایت خشوع و اظهار عبودیت برای خداست.

الف) توسل در احادیث اهل سنت

این احادیث دارای طرق صحیح‌اند و به چند دسته تقسیم می‌شوند:
1. دسته اول: روایاتی که بیان کننده توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از ولادت و بعثت آن حضرت می‌باشند.
2. دسته دوم: روایاتی که بیان کننده توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات ایشان‌اند.
3. دسته سوم: روایاتی که تأیید کننده و جواز توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از وفات آن حضرت می‌باشند.
4. دسته چهارم: روایاتی که توسل به حق سائلان را بیان می‌کنند.

* دسته اول: روایات توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از ولادت و بعثت

حاکم نیشابوری حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که فرمود:
«زمانی که حضرت آدم مرتکب گناه (ترک اولی) شد، عرض کرد: خدایا! به حق محمد مرا ببخش. خداوند فرمود:‌ای آدم! چگونه محمد را شناختی، درحالی که هنوز او را نیافریدم! عرض کرد: آن گاه که به قدرت خود مرا آفریدی و از روح خود در من دمیدی، سرم را بلند کردم و دیدم که بر پایه‌های عرش نوشته شده: لا اله الا الله، محمد رسول الله و دانستم که تو جز محبوب‌ترین آفریده ات را به اسم خود اضافه نمی‌کنی. خداوند فرمود: ‌ای آدم! راست گفتی، او محبوب‌ترین خلق نزد من است و به حق او (محمد) مرا بخوان که تو را می‌بخشم و اگر محمد نبود تو را نمی‌آفریدم. (37)

* دسته دوم: توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال حیات

روایات در این زمینه فراوان است در این جا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌شود:
حدیث اول: توسل نابینا به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور آن حضرت:
«ترمذی» از «عثمان بن حنیف» نقل می‌کند:
«مردی نابینا محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: از خدا بخواه که سلامتی و بینایی را به من بازگرداند. پیامبر فرمود: اگر بخواهی دعا می‌کنم، اما اگر صبر کنی برای تو بهتر است. عرض کرد: برای من دعا کن. حضرت فرمود: وضویی نیکو بگیر و این دعا را زمزمه کن:
اللهم انی اسالک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمة. یا محمد! انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی هذه لتقضی لی، اللهم فشفعه فی؛ (38)
خداوندا! به واسطه پیامبرت، که رسول رحمت است، به تو روی آورده‌‎ام و حاجت خود را از تو طلب می‌کنم. ‌ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیله تو، به پروردگارم روی آورده‌ام تا حاجتم روا شود، خدواندا او را شفیع من قرار ده.
ابن حنیف می‌گوید: پس به خدا قسم ما هنوز متفرق نشده بودیم و طولی نکشیده بود که آن مرد داخل شد و گویا اصلاً چشمان او مشکلی نداشته است».
حدیث دوم:
طبرانی در جامع کبیر، حاکم در مستدرک، بیهقی در دلائل النبوه و ابن حبان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده‌اند: هنگامی که فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) درگذشت و قبر را برای دفن او آماده ساختند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لایموت اغفر لامی فاطمه بنت اسد و وسع علیها مدخلها بحق نبیک والانبیاء الذین من قبلی؛ (39)
خدایی که زنده می‌کند و می‌میراند و او زنده است و نمی‌میرد، بیامرز فاطمه دختر اسد را و جایگاه او را وسیع گردان به حق پیامبرت و پیامبرانی که پیش از من بودند».
سید احمد زینی دحلان در کتاب الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه می‌نویسد: «ابن ابی شیبه از جابر این حدیث را نقل کرده و ابن عبدالبر نیز آن را از ابن عباس و ابونعیم از انس نقل کرده است.» (40)
این دعا دلالت دارد بر این که توسل، هم به زنده‌ها صحیح است و هم به اموات. در مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توسل به شخص زنده است و در مورد انبیا قبل از ایشان، توسل به حق مردگان است.
در خلاصه‌ی الکلام می‌گوید: «این حدیث را طبرانی در جامع کبیر و اوسط خود و ابن حبان و حاکم نقل نموده که آن را حدیثی صحیح دانسته‌اند.» (41)

* دسته سوم: توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از وفات

در این زمینه، بخشی از روایاتی که بر مشروعیت و جواز، بلکه استحباب توسل به آن حضرت بعد از وفات، دلالت دارند به اجمال آورده می‌شود:
حدیث اول:
سمهودی از طبرانی در جامع کبیر خود از عثمان بن حنیف نقل می‌کند که:
«مردی برای حاجتی نزد حضرت عثمان بن عفان (خلیفه سوم مسلمین) رفت و آمد می‌کرد، ولی خلیفه هیچ التفات و توجهی به حاجت او نکرد، پس با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و از این موضوع به او شکایت کرد. عثمان بن حنیف به او گفت: به خانه برو و وضو بگیر سپس به مسجد بیا و بعد دو رکعت نماز بگزار و بگو: «اللهم انی اسالک و اتوجه الیک بنبینا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نبی الرحمه، یا محمد! انی اتوجه بک الی ربک ان تقضی حاجتی؛ خدایا! من از تو درخواست می‌کنم و روی می‌آورم به سوی تو به واسطه پیغمبرمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر رحمت، ‌ای محمد! به درستی که من روی آوردم به وسله تو به سوی خدای تو برای این که حاجت مرا برآورده سازی.»
پس حاجت خود را یادآور شو. آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه خلیفه سوم رفت. کسی که در را می‌گشاید، آمد و دست او را گرفت و نزد خلیفه برد. حضرت حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذکر کرد و خلیفه مسلمین آن را برآورده نمود و به او گفت: هرگاه حاجتی داشتی آن را یادآور شود، سپس از نزد خلیفه خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات کرد و به او گفت: خدا به تو جزای خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمی‌کرد تا این که تو با او در این باره سخن گفتی.
ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته‌ام، ولی شاهد بودم شخص نابینایی نزد رسول خدا آمد و از نابینایی خویش شکایت کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: اگر خواسته باشی، دعا می‌کنم و یا این که صبر کن. او گفت ای رسول خدا! برای من کمک کار و عصاکشی نیست و بر من این نابینایی بسیار مشقت دارد. رسول خدا به او فرمود: «برو و وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و دعا کن به همین دعا!) ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت و گوی ما طول کشید تا این که آن مرد بر ما داخل گردید؛ مثل این که هیچ نابینا نبوده است.» (42)
سمهودی می‌گوید: «همین جریان را بیهقی نیز از دو طریق نقل کرده است.» (43)
این جریان، هم توسل به رسول خدا پس از وفات آن حضرت به دستور ابن حنیف و هم سند دیگری است بر آنچه از ابن حنیف در مورد زمان حیات آن حضرت نقل شده است.
حدیث دوم:
قسطلانی نقل می‌کند:
«عربی بادیه نشین مقابل قبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاد و گفت: خدایا! امر کردی به آزاد کردن بندگان، این (اشاره به قبر پیامبر) حبیب و دوست توست و من هم بنده تو هستم، پس به حق صاحب این قبر مرا از آتش آزاد کن.»
هم چنین از حسن بصری نقل کرده است که گفت:
«حاتم اصم بر قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاد و گفت: خدا! ما قبر پیغمبرت را زیارت کردیم، پس ما را از درگاهت محروم برنگردان. ندایی به او آمد که ای مرد! ما اذن ندادیم تو را در زیارت قبر دوست ما، مگر آن که پذیرفتیم تو را، پس برگرد تو و هرکه با توست از زیارت کنندگان که آمرزیده شده‌اید.» (44)
این دو داستان از موارد توسل به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از وفات است؛ البته هردو مرود مربوط به آزادی از عذاب الهی و محروم نشدن از آمرزش خداوند است و از نوع دوم از توسل است که مورد خطاب و طلب، خداوند است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) واسطه قرار داده شده است و از نوع اول که از شخص پیامبر خواسته شده باشد، نیست.
حدیث سوم:
از جمله توسلات به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از وفات آن حضرت، اشعار صفیه دختر عبدالمطلب، عمه پیغمبر است که در رثای ایشان سروده، از جمله ابیات این دو بیت است:

الا یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کنت رجاء نا *** و کنت بنا براً و لم تک جافیاً
و کان بنا براً رحیماً نبینا *** لبیک علیک الیوم من کان باکیاً

«ای پیامبر گرامی! تو امید ما بودی، تو به ما نیکوکار بودی نه جفاکار، به ما مهربان بودی، ‌ای پیامبر ما! از این روز، هرکس گریان است، باید بر تو گریه کند.»
در این اشعار که در محضر صحابه سروده و خوانده شده و پیامبر مخاطب قرار گرفته، جمله «کنت رجائنا» دلالت دارد بر این که پیغمبر پس از مرگ، در استغاثه و توسل مورد امید مسلمان‌ها بوده است؛ یعنی تو در شفاعت و کمک کردن به ما مایه امید مایی و تو واسطه ما در درگاه خدایی و مایه امیدواری بودن پیغمبر بعد از مرگ، در همین امور است. (45)
حدیث چهارم:
بیهقی و ابن ابی شبیه روایت کرده‌اند:
«در زمان خلافت حضرت عمر، مردم را قحطی گرفت، پس بلال بن حرث که از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، به سوی قبر آن حضرت آمد و گفت:‌ ای رسول خدا! امت هلاک شدند، برای آنان طلب آب (باران) کن، پس بلال رسول خدا را در خواب دید که به او خبر داد به زودی مردم سیراب می‌شوند.» (46)
در این داستان بلال بن حرث، پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار می‌دهد و به او متوسل می‌شود و از او طلب باران می‌کند و سیراب شدن امت را می‌خواهد و اگر این یک بدعت و عمل خلاف و منکر بود، هرگز صحابی رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمانان، چنین عملی را انجام نمی‌داد.
زینی دحلان که این روایت را نقل کرده است، می‌گوید: «کسی که دعاها و اذکار گذشتگان را تتبع کند، موارد زیادی از توسلات را می‌یابد و این که هیچ کس بر آنها ایراد نگرفته است.» (47)
سمهودی این روایت را از بیهقی از طریق اعمش از ابی صالح از مالک الدار نقل می‌کند و می‌گوید: «ابن ابی شیبه نیز با سندی صحیح آن را از مالک الدار نقل نموده است» و ادامه می‌دهد:
محل شاهد [در روایت مذکور] از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آب طلبیدن است، درحالی که آن حضرت در برزخ‌اند و در این حالت، دعا نمودن و درخواست کردن از پروردگار برای پیامبر، مانع ندارد و از طرف دیگر، عالم بودن حضرت به خواسته سؤال کننده، در روایت وارد شده است؛ بنابراین آب طلبیدن و غیر آن از پیامبر اشکال ندارد؛ چنانکه درحال حیات و در دنیا بلامانع بود. (48)

دسته چهارم: توسل به حق سائلان

عطیه عوفی از «ابوسعید خدری» نقل می‌کند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کسی که از خانه خود بیرون برود و در این حال دعای زیر را بخواند، با رحمت خداوند روبه رو می‌شود و هزار فرشته برای او طلب آمرزش می‌کنند:
اللهم انی اسالک بحق السائلین علیک و اسالک بحق ممشای هذا…فاسلک ان تعیذنی من النار، و ان تغفر لی ذنوبی انه لایغفر الذنوب الا انت…؛
پروردگارا از تو درخواست می‌کنم به حق سؤال کنندگان و به حرمت گام‌هایی که به سوی تو برمی‌دارم…، از تو می‌خواهم مرا از آتش باز داری و گناهان مرا ببخشی، زیرا گناهان را جز تو کسی نمی‌بخشد. (49)
این روایت گواهی می‌دهد که انسان در مقام درخواست حاجت از خدا می‌تواند مقام و منزلت حق و شأن صالحان را واسطه‌ی خویش قرار دهد. باید یادآور شود جمله «بحق السائلین علیک» بر جواز توسل به صالحان دلالت دارد، زیرا سؤال کنندگان درگاه الهی از بندگان صالح خدایند که در این دعا خدا را به حق آنها می‌خوانیم.

نتیجه‌گیری:

با توجه به منابع اسلامی و از مجموع مطالب مذکور، این نتیجه حاصل می‌شود که توسل به اولیای خدا به ویژه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در حیات ظاهری و هم در دوران حیات برزخی آنان جایز است و این امر از همان زمان صحابه و تابعین به عنوان یک اصل مسلم اعتقادی، مورد پذیرش همگان بوده و سیره صحابه و تابعین و روایات فراوان، گواه این سخن‌اند.
دکتر محمد طاهر القادری، دانشمند اهل سنت پاکستانی می‌نویسد:
«همان گونه که توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حیات ظاهری آن حضرت جایز است، بعد از رحلت آن حضرت نیز توسل به او صحیح است و هیچ دلیلی شرعی و عقلی نداریم که بعد از رحلت آن حضرت، توسل به او ممنوع باشد.»
«عقیده ما این است: وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با یکی از اولیای خدا را وسیله قرار می‌دهیم، هرگز آنها را شریک و مساوی خدا نمی‌دانیم. آنان فقط «متوسل به» ‌اند و خداوند «متوسل الیه» است. او «وحده لاشریک له» است و هیچ نبی یا ولی زنده یا مرده، شریک او نخواهد شد. ما برای قبولی دعا آن‌ها را وسیله قرار می‌دهیم، اما قدرت قبول دعا فقط به دست خداست. (50)
«حضور» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حیات و ممات او یکسان است. عبدالله بن مسعود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می‌کند:
«حیاتی خیر لکم تحدثون و یحدث لکم، فاذا انا مت کانت و وفاتی خیراً لکم، تعرض علی اعمالکم، فان رایت خیرا حمدت الله و ان رایت شراً استغفرت الله لکم». (51)

بخش چهارم: توسل به آثار اولیای الهی در سیره اصحاب و تابعین و علمای اسلام

یکم: توسل به آثار اولیای الهی در سیره اصحاب و تابعین

علاوه بر نص آیات و روایات، توسل به اولیای الهی در سیره اصحاب و تابعین و مسلمانان جایگاه ویژه‌ای دارد. اصحاب در صدر اسلام و مسلمانان به تبعیت ایشان تا کنون همواره در مقام دعا و نیایش به انبیای عظام، اولیا و صلحای ارجمند و انسان‌های الهی متوسل شده‌اند و مقربان و آبرومندان در پیشگاه الهی را وسیله قرار داده‌اند تا خداوند به احترام آنها دعایشان را مستجاب کند و حوایج‌شان را برآورده سازد. اکنون چندنمونه از این امر را می‌آوریم:

الف) ام المؤمنین عایشه و حکم توسل به قبر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه قحطی شدیدی رخ داد و مردم از این قحطی به ستوه آمدند و از این مسئله نزد عایشه شکوه نمودند. او گفت:
«انظروا الی قبر رسول الله فاجعلوا منه کوا الی السماء حتی لایکون بینه و بین السماء سقف»؛ به قبر پیامبر نگاه کنید و آن را دریچه‌ای به آسمان قرار دهید؛ به طوری که میان قبر و آسمان سقفی نباشد». مردم چنین کردند و باران آمد؛ زمین سرسبز شد؛ شترها چنان فربه شدند که گویا می‌ترکیدند، آن سال را «عام الفتن» (سال گشایش) نامیدند. (52)

ب) حضرت عمر و توسل به عموی پیامبر

أنس بن مالک می‌گوید: «ان عمر بن الخطاب کان اذا قحطوا استسقی بالعباس بن عبدالمطلب فقال: اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا قال: فیسقون»؛ (53)
«عمربن خطاب در خشک سالی با توسل به عباس بن عبدالمطلب از خدا طلب باران می‌کرد و می‌گفت: خدایا! ما همواره به وسیله پیامبرت به تو متوسل می‌شدیم و ما را سیراب می‌کردی. این که به وسیله عموی پیامبرمان به تو متوسل می‌شویم؛ پس ما را سیراب کن.. وی می‌گوید: آنان سیراب شدند.»
(حسان بن ثابت) در این مورد اشعاری سرود و گفت: «پیشوا هنگامی که قحطی شدید همه جا را فراگرفته بود، درخواست باران نمود، آن گاه ابر آسمان به نورانیت عباس مردم را سیراب کرد، عباس که عموی پیامبر و همتای پدر پیامبر است، مقام و منزلت را از او به ارث برده است. خداوند به وسیله او سرزمین‌ها را زنده کرد، همه جا پس از نومیدی سرسبز گردید و وقتی آب باران همه جا را فراگرفت، مردم با مسح بدن عباس تبرک می‌جستند و می‌گفتند آفرین بر تو‌ ای ساقی دو حرم.»

ج) توسل نزد امام مالک بن انس

ابوجعفر منصور، خلیفه عباسی، از مالک بن انس – امام مالکیه- درباره‌ی کیفیت زیارت قبر پیامبر پرسید: زائر هنگام زیارت رو به قبله باشد یا رو به قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؟
مالک بن انس در پاسخ گفت: «لم تصرف وجهک عنه و هو وسیلتک و ابیک آدم الی الله یوم القیامه، بل استقبله و استشفع به فیشفعک الله، قال الله تعالی: (ولو انهم اذ ظلموا انفسهم)»؛ (54) چرا چهره از او برمی‌گردانی؟ او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم در روز رستاخیز است. رو به او کن و او شفیع خود قرار بده. خدا شفاعتش را می‌پذیرد خدا می فرماید: اگر آنان به نفس خویشتن ستم کنند…
قاضی عیاض (م544ق) همین روایت را در کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی نقل نمود است. (55) هم چنین جهضمی مالکی (م283ق) می‌نویسد: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اکثروا علی الصلاه یوم الجمعه فانها تعرض علی»؛ «روز جمعه بر من صلوات زیاد بفرستید، زیرا آن صلوات بر من عرضه می‌شود.» (56)

د) أبو ایوب انصاری کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«احمد بن حنبل» در مسندش از داود بن أبی صالح، داستان گفت و گوی مروان با أبوأیوب انصاری را که برای زیارت آمده بود، نقل می‌کند و می‌نویسد: (57) مروان حکم شخصی را دید که کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته و صورت خود را روی قبر قرار داده است، نزدیک رفت و گفت: آیا می‌دانی چه کار می‌کنی؟ وقتی که خوب دقت کرد، دید ابوایوب انصاری است. پاسخ داد: آری می‌فهمم چه می‌کنم، آمده‌ام به زیارت رسول خدا و من او را هرگز ترک نخواهم کرد، از آن حضرت شنیدم که می‌فرمود:
«لاتبکوا علی الدین اذا ولا اهله، ولکن ابکوا علیه اذا ولاه غیراهله»؛
«زمانی که انسان‌های شایسته، متولی امور دینی مردم باشند بر دین خود گریان نباشید، ولی اگر افراد نالایق زمام امور را به دست گرفتند بر دینتان هراسان باشید و اشک بریزید.»

ه) توسل نزد امام شافعی

ابن حجر هیثمی از امام شافعی نقل می‌کند که سروده است:
آل النبی ذریعتی *** هم إلیه وسیلتی
أرجوبهم اعطی غدا *** بیدی الیمین صحیفتی (58)

خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم با توسل به آنان، نامه اعمالم فردا به دست راستم داده شود.

جمع بندی بحث توسل به آثار اولیای الهی

از مجموع مطالب گفته شده، این نتیجه حاصل می‌شود که هرگونه توسل، درخواست دعا و…از انبیا و اولیای الهی، نه تنها با توحید هیچ گونه منافاتی ندارد، بلکه آیات و احادیث زیادی بر رجحان آن، دلالت دارد و این امر، سیره‌ی صحابه و تابعین و تابعین تابعین و علمای اسلام بوده است؛ به طوری که صحابه و تابعین در مواقع لزوم بر سر قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مراجعه کرده‌اند و به ایشان توسل جسته، حل مشکل خود را درخواست می‌کرده‌اند.
با وجود این همه شواهد که بر جواز توسل و درخواست دعا از انبیا و اولیای الهی دلالت دارد، چگونه می‌توان آنها را نادیده انگاشت و حکم به عدم جواز توسل نمود، آیا خود این امر، سبب انکار دستورهای سلف نیست؟
بنابراین، توسل به انبیا و اولیای الهی و تبرک به آثار ایشان، نه تنها با توحید منافات ندارد، بلکه عین توحید است و ادعای وهابیت، که توسل به انبیا و اولیای الهی در عالم برزخ جایز نیست، امری بدون دلیل است که با سیره مسلمانان و بزرگان دین سازگاری ندارد.

دوم: نظریه علمای اهل سنت در جواز توسل

بسیاری از دانشمندان اهل سنت در جواز توسل به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی سخن گفته و بعضی از ایشان ادعای اجماع کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف) نظریه سبکی در تبرک به قبور صالحان و پیامبران

سُبکی از علمای بزرگ اهل سنت می‌گوید: «از روش شخصیت‌ها و بزرگان صالح گذشته استفاده می‌شود که تبرک به قبور مردگان امری شرعی و دینی است و مانعی ندارد، چه رسد به قبور پیامبران و اگر کسی ادعا کند که قبور پیامبران با قبور سایر مردگان برابر و یکسان است، سخن زشت و باطلی به زبان آورده است؛ چون موجب پایین آوردن مقام شامخ پیامبران شده است و شکی نیست که سبک شمردن مقام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یکسان دانستن آن حضرت با دیگران، کفر است.» (59)

ب) نظریه زینی دحلان مفتی مکه مکرمه

وی می‌نویسد:
«و من تتبع اذکار السلف و الخلف و ادعیتهم و اورادهم، وجد فیها شیئا کثیرا فی التوسل، ولم ینکر علیهم احد فی ذلک حتی جاء هولاء المنکرون، و لوتتبعنا اکابر الامه فی التوسل، لامتلات بذلک الصحف، و فیما ذکر کفایه و مقنع لمن کان بمری من التوفیق و مسمع» (60)؛ «هرکس ذکرهای گذشتگان را تتبع نماید و دعاها و اوراد آنان را مطالعه کند، موارد زیادی از توسل آنان به انبیا و صالحان را خواهد یافت.»
قضیه توسل به پیامبران را جز وهابیان، هیچ یک از بزرگان گذشته انکار نکرده‌اند و اگر بخواهیم آثار و نظریه بزرگان امت اسلامی را درباره توسل جست و جو و ثبت کنیم، کتابهای متعددی تألیف خواهد شد، نمونه‌هایی که ذکر کردیم برای کسانی که توفیق نصیب آنان شده و گوش شنوا دارند، کفایت می‌کند.

ج) نظریه حصنی دمشقی

«ابن تیمیه» می‌نویسد: «هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند و در گرفتاری‌ها از وی استمداد کند و طلب حاجت نماید، ظالم، گمراه و مشرک است.» (61)
حصنی دمشقی از علمای بزرگ شافعی پس از نقل سخن «ابن تیمیه» که توسل به پیامبران را پس از مرگ شرک شمرده، گفته است: «از این سخن ابن تیمیه بدن انسان می‌لرزد، این سخن قبل از زندیق حران، ابن تیمیه، از دهان کسی که در هیچ زمان و هیچ مکان بیرون نیامده است. این زندیق نادان و خشک، داستان عمر را وسیله‌ای برای رسیدن به نیت ناپاکاش در بی اعتنایی به ساحت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرارداده و با سخنان بی اساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده و مدعی شده که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است و این عقیده به یقین، کفر و در و اقع زندقه و نفاق است.» (62)

د) فتوای 75 دانشمند اسلامی بر جواز توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی

شیخ خلیل احمد سهارنپوری در کتاب خود المهندعلی المفند فتوای 75 نفر از علمای بزرگ اهل سنت کشورهای مختلف اسلامی را بر جواز توسل به قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع آوری کرده که خلاصه آن از این قرار است:
«از نظر ما و مشایخ ما زیارت قبر سیدالمرسلین- روحی فداه- از بزرگ‌ترین قربت‌ها و از مهمترین ثواب‌ها و مهم‌ترین وسیله برای دست یابی به درجات بلند می‌باشد. حتی امری است نزدیک به درجه واجبات، گرچه برای رسیدن به آن جز با تحمل رنج سفر چاره‌ای دیگر نباشد.
و توسل به انبیا، اولیا، صالحان و شهدا و صدیقین در دعاها- چه در حال حیات آنها و چه بعد از وفات آنها- به این گونه جایز است که بگوید: «اللهم انی اتوسل الیک بفلان انتجیب دعوتی، و تقضی حاجتی» و یا مواردی مشابه اینها.» (63)

سوم: سیره عملی علمای اهل سنت در توسل به انبیاء و اولیا و صالحین

علاوه بر آنچه از عبارت‌های دانشمندان اهل سنت درباره برکات توسل به مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر شد، شواهد بیشتری در دست است که از خضوع و خشوع و توسل جمعی دیگر به قبور و مزارهای اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر انسان‌های بزرگ و والامردان امت حکایت می‌کند:
1. خطیب بغدادی در تاریخ خود، باب «ماذکرنی مقابر بغداد المخصوصه بالعلماء والزهاد»
گوید: (در سمت غرب بالای شهر مقابر قریش است که در آن موسی بن جعفر و جمعی از افاضل، مدفونند» سپس از چند تن از ابو علی خلال شیخ حنابله در زمان خود نقل می‌کند:
«ماهمنی امر فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به الاسهل الله تعالی لی ما احب» (64)
ابوعلی خلال می‌گوید: هیچ امر مهمی برایم پیش نیامد مگر آنکه چون مرقد موسی بن جعفر را قصد کردم و به او متوسل شدم، خداوند آنچه را می‌خواستم برایم تسهیل نمود.
2. ابوحاتم محمدبن حبان تمیمی بستی (م 354ق) رجالی نام دار اهل سنت در شرح حال امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می‌نویسد:
علی بن موسی الرضا از سادات و عقلای اهل بیت و بزرگان و نجیبان تبار ‌هاشم… قبر او در سناباد، بیرون «فوقان» در کنار قبر رشید، مشهور بوده و زیارت می‌شود. من آن را بارها زیارت کرده‌ام. و ما حلت بی شدة فی وقت مقامی بطوس فزرت قبر علی بن موسی الرضا-صلوات الله علی جده و علیه- و دعوت الله ازالتها عنی الا استجیب لی، وزالت عنی تلک الشدة، و هذا شی جربته مرارا فوجدته کذلک، أماتنا الله علی محبه المصطفی و اهل بیته صلی الله علیه و علیهم اجمعین؛ (65)
مادامی که در طوس بودم، هیچ سخنی به من نمی‌رسید، مگر آنکه قبر علی بن موسی الرضا-درود خداوند بر جدش و بر او- را زیارت کنم و در آنجا از خداوند می‌خواستم مشکلم را برطرف کند و دعایم اجابت و سختی‌ام برطرف می‌شد. این چیزی است که بارها تجربه کرده و نتیجه گرفته‌ام. خداوند ما را بر دوستی مصطفی و اهل بیتش – درود خدا بر او و همگی آنان- بمیراند.
3. خطیب در هنگام ذکر مزار ابوحنیفه از امام شافعی نقل می‌کند:
«من به مزار ابوحنیفه تبرک می‌جویم و همه روزه آن را زیارت می‌کنم و چون مرا حاجتی رسد، دو رکعت نماز می‌گزارم و کنار قبر او می‌آیم و در آنجا از خداوند حاجتم را می‌خواهم و هنوز دور نشده‌ام که حاجتم روا می‌شود.» (66)
4. ابوعبدالله زرقانی مصری مالکی (م 1122ق) می‌گوید:
مسلک و روش علامه خلیل چنین است که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل و متوجه می‌شود و اضافه می‌کند: به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توسل می‌شود و در توسل به احترام مقام آن حضرت از خداوند درخواست می‌شود؛ چون پیامبر، محل نزول کوه‌های گناهان و سنگینی آنهاست. کنایه از این است که حضرت، شفاعت امتش را از خداوند می‌خواهد؛ به سبب این که به برکت شفاعت حضرت و عظمت آن نزد پروردگار، هیچ گناهی برابری نمی‌کند و هرکس خلاف این مطلب را معتقد باشد، محرومی است که خداوند بصیرتش را پوشانده و سریرتش را گمراه کرده است، آیا او سخن خدا را نشنیده است که فرمود: اگر آنان که بر خویشتن ظلم کردند و پیش تو (پیامبر) آمدند تا از خدا برایشان آمرزش بخواهی… (67) زرقانی می‌گوید: «و شاید مراد علامه خلیل از این حرف، تعریض بر این تیمیه باشد.» (68)
5. عدالله بن احمد بن حنبل (رضی الله عنها) گفت: «سألته (احمدبن حنبل) عن الرجل یمس منبر النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و یتبرک بمسه و یقبله و یفعل بالقبر مثل ذلک أو نحو هذا یرید بذلک التقرب الی الله عزوجل؟ فقال (احمدبن حنبل): لابأس بذلک»؛ (69) «از پدرم امام احمد بن حنبل-رحمه الله تعالی- پرسیدم: حکم کسی که برای کسب ثواب به منبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تبرک کرده و آن را لمس نموده و ببوسد و با قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همین کار را کند چیست؟ امام احمد بن حنبل (رضی الله عنها) جواب داد: هیچ اشکالی ندارد.»
6. امام ابراهیم الحربی (رضی الله عنها) گفته است: «قبر معروف (الکرخی) التریاق المجرب»؛ (70)«قبر معروف الکرخی دوایی است که تجربه شده (و هر دعایی کنارش خوانده شود مستجاب می‌گردد.»
7. و امام ذهبی (رحمه الله) در ادامه‌ی این سخن امام حربی (رحمه الله) گفته است: «لان البقاع المبارکه یستجاب عندها الدعاء» (71) «چرا که دعاها در بقاع و مکان‌های مبارک مستجاب می‌گردد.»
8. و امام ابوعبدالرحمن الزهری (رحمه الله) هم گفته است: «قبره (معروف الکرخی) معروف لقضاء الحوائج. یقال: انه من قرأ عنده مائه مرة (قل هوالله احد) و سأل الله ما یرید قضی حاجته»؛ (72) «قبر معروف الکرخی برای برآورده کردن حاجت‌ها مشهور است. و گفته شده که هرکس کنار آن صد مرتبه سوره‌ی اخلاص را بخواند و از خداوند (جل جلاله) چیزی درخواست نماید، دعایش مستجاب می‌گردد.»
9. امام ابن حبان (رحمه الله) گفته است: «ماحلت بی شدة فی وقت مقامی بطوس فزرت قبر علی بن موسی الرضا صلوات الله علی جده و علیه و دعوت الله ازالتها عنی الا أستجیب لی وزالت عنی تلک الشدة و هذا شیء جربته مراراً فوجدته کذلک»؛ (73) «هنگام اقامتم در طوس، هر وقت برایم مشکلی پیش می‌آمد، قبر علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را زیارت کرده و از خداوند درخواست می‌کردم که مشکلم را برطرف نماید و خداوند هم مشکلم را برطرف می‌نمودند. این عمل را هم بارها انجام داده و هربار هم دعایم مستجاب می‌گردید.»
10. امام سخاوی (رحمه الله) گفته است: «أفضل الصلوات والسلام علی النبی المخبر عن الله عزوجل بالوحی وغیره و لاینطق عن الهوی سیدنا محمد سیدالانام کلهم و وسیلتنا و سندنا و ذخرنا فی الشدائد والنوازل صلی الله علیه وسلم تسلیما کثیرا آمین آمین آمین»؛ (74) «برترین و بیشترین درود و سلام و صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که سخنان خداوند را به ما رسانده و از روی هوی حرف نمی‌زند. بر پیامبری که سرور و آقای همه‌ی مخلوقات بوده و وسیله و ذخیره‌ی ما هنگام سختی‌ها و مشکلات نزد خداوند (جل جلاله) می‌باشد. آمین آمین آمین.»
11. امام محاملی (رحمه الله) گفته است: «اعرف قبر معروف الکرخی منذسبعین سنة ما قصده مهموم الا فرج الله همه»؛ (75) «قبر معروف الکرخی (رحمه الله) را حدود هفتاد سال است که می‌شناسم و هیچ نیازمندی به زیارت قبرش نرفته و نزد قبرش دعا نکرده مگر اینکه خداوند (جل جلاله) حاجتش را برطرف کرده است.»
12. امام ذهبی (رحمه الله) گفته است: «کان (ابو الحسن الذهلی) ورعا تقیاً محتشما یتبرک بقبره»؛ (76) «ابوالحسن الذهلی (رحمه الله) فردی وارع، و با تقوا و بزرگ بود که به قبرش تبرک کرده می‌شود.»
13. امام ابن شهبه (رحمه الله) گفته است: «الدعاء عند قبره (أحمد بن علی بن بلال الهمدانی) مستجابٌ»؛ (77) «دعا کردن نزد قبر احمد بن علی (رحمه الله) مستجاب می‌گردد.»
14. امام نووی (رحمه الله) در مورد زیارت قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است: «یرجع الی قبالة وجه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و یتوسل به فی حق نفسه و یستشفع به الی ربه سبحانه و تعالی و من أحسن ما یقول ما حکاه الماوردی والقاضی أبوالطیب و سائر أصحابنا عن العتبی مستحسنین له قال: کنت جالسا عند قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فجاء أعرابی فقال السلام علیک یا رسول الله! سمعت الله یقول (ولو أنهم اذا ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدواالله تواباً رحیماً) (78)
و قد جئتک مستغفراً من ذنبی مستشفعابک الی ربی ثم أنشأ یقول:

یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه *** فطاب من طیبهن القاع و الاکم
نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه *** فیه العفاف وفیه الجود و الکرم

ثم انصرف فحملتنی عینای فرایت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فی النوم فقال یا عتبی الحق الاعرابی فبشره بان الله تعالی قد غفر له (79)؛ «رو به قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاده و ایشان را وسیله‌ی خود نزد پروردگار قرار داده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شفیعش نزد خداوند می‌کند و بهترین سخنی که در این لحظه می‌تواند بگوید چیزی است که ماوردی و قاضی ابوالطیب و سایر شافعیه آن را پسندیده‌اند و از عتبی نقل شده که گفت:
کنار قبر رسول الله نشسته بودم که اعرابی آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)! در قرآن خوانده‌ام که آمده است: «اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم می‌کردند، به نزد تو می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌نمودند و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش می‌کرد، بی‌گمان خدا را بس توبه پذیر و مهربان می‌یافتند. و من درحالی که استغفار می‌کنم، تو را شفیعم پیش خداوند – جل جلاله- می‌کنم. سپس این شعر را خواند: «ای بهترین کسی که در زمین دفن هستی و بزرگش می‌دانم، و از پاکی خاکش همه‌ی خاک‌ها و تپه‌ها پاک شدند. جان و زندگیم فدای قبری باشد که تو ساکنش هستی. و در آن قبر بزرگی و عفاف و عزت بخشندگی وجود دارد.»
15. و این فعل را امامانی چون (محی الدین نووی وعمرانی و ابن کثیر و بیهقی و ابن حجر عسقلانی و سیوطی و دمیاطی و ماوردی و قاضی ابوالطیب و محمد غزالی و ابوحیان النحوی و ثعالبی) از شافعیه (کمال بن الهمام و عبدالله الموصلی و محمدبن الحاج و أبو الاخلاص الشرنبلالی والشیخ نظام) از حنفیه (شهاب الدین القرافی و شمس الدین القرطبی و عبدالرحمن الجزیری و محمدعلی بن حسین المکی و عبدالملک المرداسی) از مالکیه و (ابن قدامه و ابراهیم بن مفلح و منصور البهوتی و مصطفی الرحیبانی) از حنابله و… تقریر نموده‌اند. (80)
نکته: باید اشاره کنیم که امام نووی و این ائمه (علیهم السلام) این ماجرا را برای استثناس نقل کرده‌اند و نه استناد و بسیاری این مطلب را فراموش کرده و گفته‌اند که ما سخن آنان را مقبول نمی‌دانیم، چرا که واقعه صحیح نمی‌باشد! اما فراموش کرده‌اند که عدم صحت ماجرا نقضی در این که این ائمه به آن فتوا داده‌اند ایجاد نمی‌کند؛ هم چنین این روایت برای آنان هم حجت نبوده که آن را نقل کرده‌اند بلکه فقط برای استثناس آورده‌اند. هم چنین باید اشاره کنیم که تا قبل از قرن پنجم هجری، هیچ عالمی را ندیدم که قائل به شرک بودن توسل به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بالای قبرشان بوده باشد. آنهایی که این موضوع را جزء مباحث عقیده می‌دانند، باید بدانند که: این چگونه عقیده‌ای بوده که هیچ یک از سلف صالح و صحابه و تابعین و ائمه‌ی حدیث وفقه آن را شرک و کفر ندانسته و با وجود وقوع این موضوع در زمان آنها حکم به تکفیر نکرده‌اند؟ این چگونه عقیده‌ای بود که سلف صالح و صحابه و تابعین و ائمه‌ی حدیث و فقه آن را نفهمیده و در قرآن و سنت نیافته‌اند؟ چگونه آنان که از عصر صحابه و تابعین و «خیر قرون» که قرن‌ها فاصله داشته آن را نفمهمیده، ولی خیر قرون و ائمه این مطلب را نفهمیده باشند؟ لذا اگر کسی مطلبی را جزء مطالب عقیده دانسته ولی سلف صالح آن را به عنوان عقیده انتخاب نکرده و تأیید ننموده باشند، قطعاً جزء مسائل عقیده نبوده و فقط برداشت کسی بوده که آن را فهم نموده است. وگرنه معنایی ندارد که بگوییم پنج قرن اول هجری همه اشتباه فهمیده و فهم اینها صحیح می‌باشد.
17. مالک الدار (رحمه الله) گفته است: «أصاب الناس قحط فی زمان عمر بن الخطاب فجاء رجل الی قبر النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال یا رسول الله! استسق الله لأمتک فانهم قد هلکوا، فأتاه رسول الله فی المنام فقال (صلی الله علیه و آله و سلم): ائت عمر فأقرئه السلام و أخبره انکم مستقیمون و قل له علیک الکیس الکیس فاتی الرجل عمر فأخبره فبکی عمر ثم قال یا رب ما آلو الا ما عجزت عنه.» (81)
17. امامان نووی شافعی و عینی حنفی (رحمه الله) گفته‌اند: «کان عقبه بن عامر (رضی الله عنها) من أحسن الناس صوتاً بالقرآن و شهد فتوح الشام و کان البرید الی عمربن الخطاب (رضی الله عنها) بفتح دمشق، و وصل المدینه فی سبعه أیام و رجع منها الی الشام فی یومین و نصف بدعائه عند قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و تشفعه به فی تقریب طریقه.» (82) «عقبه بن عامر یکی از خوش صداترین قاریان بوده و در فتح شام هم حضور داشته است. وی کسی بوده که مژده‌ی این فتح را به حضرت عمر (رضی الله عنها) داده است. و در طی هفت روز به مدینه رسیده، اما در بازگشت فقط در دو روز و نیم به شام بازگشت. چرا که در مدینه به قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و برای کوتاهی راهش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شفیع قرار دادند.»
18. و امام سیوطی (رحمه الله) هم در دعایش گفته است: «یا حی یا قیوم یا مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اللهم انی اسالک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه صلی الله علیه و سلم» (83)؛
«ای پروردگار زنده و پایدار! و ‌ای صاحب روز قیامت! تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم. پروردگارا! من از تو درخواست می‌کنم و پیامبرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را شفیع خود قرارداده و با وی به سوی تو رو می‌کنم.»
19. و امام قسطلانی (رحمه الله) هم این دعا را زیاد می‌خوانده است: «یا سیدی یا رسول الله» انی اتوجه بک الی ربک فی جمیع أموری، اللهم شفعه فی»؛ (84)
«ای سرورم! ‌ای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من تو را در تمامی امورم شفیع پروردگارم قرار می‌دهم؛ و خداوندا! تو هم او را شفیع من قرار بده.»
20. امام نووی (رحم الله) گفته است: «سمعنا الشیوخ یقولون الدعاء عند قبره (ابوالفتح المقدسی النابلسی) یوم السبت مستجاب»؛ (85)«از مشایخ و استادان شنیدم که می‌گفتند: شنبه‌ها دعا کردن کنار قبر ابوالفتح النابلسی مستجاب می‌گردد.»
21. باز ایشان گفته است: «قبره (احمدبن حنبل) مشهورٌ و معروفٌ یتبرک به» (86) «قبر احمد بن حنبل (رحمه الله) مشهور و معروف بوده که به آن تبرک می‌شود.»
22. امام رافعی (رحمه الله) گفته است: «فیها (قزوین) قبور جمع کسیر من اهل العلم و الصلاح و بقعه تدعی قبور الشهداء تستجاب عندها الدعاء؛ و فی الرستاق مواضع یتبرک بها منها مسجد بالجرندق فیه بعض الصحابه کما یقال»؛ (87) «در قزوین، قبر بسیاری از صالحان و علما وجود دارد؛ و هم چنین گورستانی وجود داشته که به آن قبور شهدا می‌گویند و دعا کردن در آنجا مستجاب می‌گردد.»
23. امام سعد الدین التفتازانی (رحمه الله) گفته است: «الظاهر من قواعد الاسلام انه یکون للنفس بعد المفارقة ادراکات متجددة جزئیة و اطلاع علی بعض جزئیات احوال الاحیاء سیما الذین کان بینهم و بین المیت تفارق فی الدنیا و لهذا ینتفع بزبارة القبور والاستعانة بنفوس الاخیار من الاموات فی استنزال الخیرات و استدفاع الملمات فان للنفس بعد المفارقه تعلقا ما بالبدن و بالتربه التی دفنت فیها فاذا زار الحی تلک التربه و توجهت تلقاء نفس المیت حصل بین النفسین ملاقاة و افاضات»؛ (88)
«طبق ظاهر قواعد اسلام، برای هر نفسی پس از مرگ ادراکاتی دوباره و جزئی و آگاهی‌هایی از بعضی امور زندگان وجود دارد خصوصاً آن‌هایی که در دنیا بین وی و میت وابستگی بوده باشد. لذا زیارت قبور و کمک گرفتن از نفوس پاکان و صالحان روی قبر موجب نزول خیرات و دور کردن ناخوشی‌ها می‌گردد، چرا که نفس پس از مرگ وابستگی با بدن و با خاکی که در آن دفن شده دارد. و اگر زنده‌ای آن خاک را زیارت کرده و به سوی نفس مرده رو کند، بین دو نفس ملاقات و افاضاتی به وجود می‌آید.»
24. امام بیضاوی گفته است: «لما کانت الیهود و النصاری یسجدون القبور الأنبیاء تعظیماً لشأنهم و یجعلونها قبلة یتوجهون فی الصلاة نحوها و اتخذوها أوثانا لعنهم و منع المسلمین عن مثل ذلک؛ فأما من أتخذ مسجدا فی جوار صالح و قصد التبرک بالقرب منه لا التعظیم له و لا التوجه (للصلاه) نحوه فلا یدخل فی ذلک الوعید»؛ (89) «از آن جا که یهود و نصاری برای تعظیم انبیا به قبرهایشان سجده می‌کرده و در نماز به عنوان قبله به قبرهایشان رو می‌کردند و آن را همانند بت عبادت می‌کردند لذا پیامبر آنان را لعنت کرده و مسلمانان را هم از انجام هم چنین کاری بر حذر داشتند. اما اگر کسی مسجدی را برای تبرک کنار قبر صالحی بنا کرده و هدفش تعظیم و قبله قرار دادن قبر نبوده باشد، داخل نهی رسول الله قرار نمی‌گیرد.» (90)
25. امام ابن الجوزی (رحمه الله) گفته است: «کان (عمار بن رجاء) عابدا زاهدا و رعا و قبره یزار و یتبرک به»؛ (91) «عمربن رجا فردی عابد، زاهد، وارع و متقی بوده که قبرش زیارت می‌شده و مورد تبرک قرار می‌گرفته است.»
26. امام خطیب بغدادی – رحمه الله تعالی – گفته است: «قبره (أبوعبدالرحمن السلمی) هناک یتبرکون بزیارته قد رایته وزرته»؛ (92) «مردم برای تبرک به قبر ابوعبدالرحمن السلمی (رحمه الله) به زیارتش می‌روند و من هم قبرش را دیده و زیارت کرده‌ام.»
27. امام احمدبن حنبل (رحمه الله) گفته است: «یستنزل بذکره (صفوان بن سلیم) القطر»؛ (93) «با یاد کردن از صفوان بن سلیم باران می‌بارد (چرا که هنگام یاد صالحان رحمت نازل می‌گردد.»
28. امام جزری (رحمه الله) گفته است: «جرب استجابه الدعاء عند قبور الصالحین»؛ (94) «استجابت دعا کنار قبور صالحان تجربه شده و دعاها مستجاب می‌گردد.»
29. و امام شوکانی (رحمه الله) هم درباره‌ی این قول امام جزری (رحمه الله) گفته است: (95) «وجه ذلک مزید الشرف و نزول البرکه و قد قدمنا أنها تسری برکه المکان علی الداعی کما تسری برکة الصالحین الذاکرین الله سبحانه علی من دخل فیهم ممن لیس هو منهم کما یفیده قوله (صلی الله علیه و سلم): هم القوم لا یشقی بهم جلیسهم.»؛ «و دلیلش هم این بوده که شرف آن مکان بیشتر بوده و برکت خداوند – جل جلاله – نازل می‌گردد. و توضیح هم دادیم که برکت مکان بر کسی که آن جاست سرایت می‌کند. همان طور که برکت صالحانی که به ذکر خداوند – جل جلاله – مشغولند بر کسانی که بینشان بوده اما ذاکر نبوده سرایت می‌کند و این مصداق این قول رسول الله بوده که فرموده‌اند: [این قوم ذاکر، کسانی هستند که همنشینان آنان شقاوتمند نیستند.] 30. هم چنین فاطمه دختر امام احمدبن حنبل (رحمه الله) گفته است: «وقع الحریق فی بیت أخی صالح، و کان قد تزویج بفتیة فحملوا الیه جهازا شبیها بأربعة آلاف دینار، فاکلته النار، فجعل صالح یقول: ما غمنی ما ذهب الا ثوب لابی کان یصلی فیه أتبرک به و أصلی فیه. قالت: فطفی الحریق، و دخلوا، فوجدوا الثوب علی سریر قد أکلت النار ما حوله و سلم.» (96)
«در خانه‌ی برادرم صالح بن احمد (رحمه الله) آتش سوزی رخ داد – و وی در آن وقت با زنی ازدواج کرده و جهیزه‌اش را که حدود چهار هزار دینار بود برایش آورده بودند – و آتش تمامی آن‌ها را از بین برد. و صالح بن حماد گفت: برای چیزهایی که از بین رفت ناراحت نیستم فقط برای لباس پدرم – احمدبن حنبل – که به تبرک می‌کرده و داخلش نماز می‌خواندم غمگینم. فاطمه (س) گفت: اما وقتی آتش خاموش شد و داخل خانه رفتند دیدند که آتش میز را سوزانده اما لباس امام احمد که رویش بود هیچ آسیبی ندیده بود».
31. همچنین همه می‌دانیم که ابوبکر و عمر خواستند که کنار قبر رسول الله دفن شوند. اگر این کار برای تبرک به جسم مبارک پیامبر نبوده چه فایده‌ای دارد که همه آرزوی دفن شدن کنار پیامبر را دارند؟
32. امام ابراهیم الحربی گفته است: «یستحب تقبیل حجره النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)»؛ (97) بوسیدن اتاق پیامبر مستحب است.
33. امام محمد غزالی (رحمه الله) در باب زیارت قبر پیامبر گفته که این دعا خوانده شود: «اللهم انا قد سمعنا قولک و أطعنا أمرک و قصدنا نبیک متشفعین به الیک فی ذنوبنا و ما أثقل ظهورنا من أوزارنا تائبین من زللنا معترفین بخطایانا و تقصیرنا فتب اللهم علینا و شفع نبیک هذا فینا و ارفعنا بمنزلته عندک و حقه علیک»؛ (98) «پروردگارا! ما سخنت را شنیده و امرت را اطاعت کردیم. و برای شفیع قرار دادن پیامبر در گناهانمان قصد زیارتش را کردیم. پروردگارا! چه قدر گناهانمان بر پشتمان سنگینی می‌کند. لذا توبه کنان به گناهانمان اعتراف می‌کنیم. پس پروردگارا! توبه‌ی ما و شفاعت پیامبرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق ما قبول کن و مقام ما را به خاطر منزلت و حق وی بالا ببر.»
34. امامان ابن الجزری و شوکانی هم گفته‌اند: «و یتوسل الی الله سبحانه بانبیائه و الصالحین»؛ (99) «و به سوی خداوند – جل جلاله – با انبیا و صالحان متوسل شود.»
35. امام ابن اثیر (رحمه الله) گفته است: «قبر (علی بن ابی طالب (رضی الله عنه)) یزار و یتبرک به» (100) «قبر علی بن ابی طالب هم اکنون زیارت شده و به آن تبرک می‌شود.»
36. امام سخاوی (رحمه الله) گفته است: «الشیخ داود العزب أحد عبادالله الصالحین و اولیائه و قبره بها ظاهر یزار و یتبرک به. و قد زرته و رجوت حصول القبول و بلوغ المامول ان شاء الله تعالی.»؛ (101) «شیخ داود عزب یکی از بندگان صالح و اولیای بزرگ خداوند می‌باشد که قبرش هم اکنون در زیارت و تبرک کرده می‌شود؛ و من هم قبرش را زیارت نموده و امیدوارم که خداوند به خاطرش مرا به آرزویم رسانده و قبول نماید.»
37. جعفر بن محمد خلدی گفته است: «کان فی جرب عظیم کثیر، قال: فمسحت بتراب قبر الحسین، قال: فغفوت فانتبهت، و لیس علی منه شیء»؛ (102)
«دچار بیماری گری شدیدی شده بودم؛ لذا خاک قبر حسین بن علی را مسح کرده و پس از آن خوابیدم و وقتی بلند شدم، بیماریم خوب شده بود و هیچ اثری از آن گری روی بدنم نبود.»
38. امام محمد غزالی (رحمه الله) گفته است: «زیارة القبور مستحبه علی الجمله للتذکر و الاعتبار و زیاره قبور الصالحین لأجل التبرک مع الاعتبار»؛ (103) «زیارت قبور هر کسی در مجموع برای تذکر و عبرت گرفتن مستحب است؛ (خصوصاً) زیارت قبور صالحان هم برای تبرک گرفتن و عبرت گرفتن مستحب می‌باشد.»
39. خداوند (جل جلاله) فرموده است: «قال فما خطبک یا سامری قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من أثر الرسول فنبذتها»؛ (104) «موسی گفت:‌ ای سامری! این کار خطرناک چیست که از تو سر زده است (و مردم را به پرستش گوساله فراخواندی؟) سامری گفت: من از چیزهایی آگاهم که بنی اسرائیل از آن‌ها آگاه نیستند. من مقداری از آثار پیغمبر خدا را برگرفتم و آن را (به شکم گوساله) ریختم.»
و سامری، مقداری از خاک مبارک جاپای جبرئیل (علیه السلام) را دید و دانست که تأثیر شگرفی دارد؛ لذا سوء استفاده نموده و آن را داخل شکم گوساله نمود تا موجب صدا کردن گوساله گردد. پس اشیاء و جمادات به برک انسانهای صالح و به اذن الهی، دارای تأثیر شگرفی می‌گردند: «فقبضت قبضه من أثر الرسول» (105)

طرح نظرات وهابیت در توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی

نظریه مؤسس وهابیت (محمدبن عبدالوهاب) در توسل
محمدبن عبدالوهاب، می‌گوید:
«و ان قصدهم الملائکه و الانبیاء و الاولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب الی الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم» (106) آنان که به ملائکه و پیامبران و اولیای الهی توسل می‌کنند و آنان را شفیع خود قرار می‌دهند و به وسیله آنان به خداوند تقرب می‌جویند، خونشان حلال و اموال آنان مباح است. محمدبن عبدالوهاب به دنبال پیمان همکاری با (محمدبن سعود) جد اعلای «فهد» اعلام کرد: «هر کس به پیامبر و صالحان توسل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل او جایز است». (107)
وی در جای دیگر می‌نویسد: «من ظن أن بین الله و بین خلقه و سائط ترفع الیهم الحوائج فقد ظن بالله سوء الظن»؛ هر کس گمان برد که بین خداوند و خلایق کسانی وساطت می‌کنند و حوائج مردم را نزد خدا می‌برند، اینان به خداوند بد گمان هستند. (108)
پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) میان بت پرستان و کسانی که معتقد به وساطت صالحان بودند، فرقی نگذاشت به کفر آنان حکم کرد و دستور قتل آنان را صادر نمود:
«ان محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) لم یفرق بین من اعتقد فی الاصنام و من اعتقد فی الصالحین، بل قاتلهم کلهم، و حکم بکفرهم»؛ (109)
اسلامِ کسی پذیرفته نیست مگر این که از کسانی که به وساطت صالحان معتقدند، بیزاری جوید و آنان را کافر بشمارد.
«لا یصح دین الاسلام الا بالبراء ممن یتقرب الی الله بالصلحا و تکفیرهم»؛ (110)
اگر کسی تمام شب و روز عبادت کند و آن گاه در کنار قبر پیامبر و یا ولی خدا حاضر شود و آنان را صدا کند، در حقیقت دو پروردگار را پرستیده و این چنین فردی موحد نیست.
«من عبدالله لیلاً و نهاراً ثم دعا نبیاً أو ولیاً عند قبره فقد اتخذ الهین اثنین و لم یشهد أن لا اله الا الله؛ لان الا له هو المدعو» (111)
و در حکم مرتد گفته است:
«اجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم انه کافر مرتد، حلال المال و الدم.» (112) تمام مذاهب اسلامی اجماع دارند که هر کس بین خود و خداوند واسطه قرار دهد و آن را صدا کند، کافر و مرتد است و اموال آن مباح و خونش هدر است.
محمدبن عبدالوهاب با اثبات کفر و ارتداد مسلمانان با خیالات واهی و دروغ، جهاد علیه آنان را اعلام نمود و عواطف و احساسات اعراب بادیه نشین را برانگیخت و به کمک محمد بن سعود جدّ اعلای ملک فهد، لشکری فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهای مسلمان نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنان را به عنوان غنایم جنگی غارت کرد. (113)

نقد و بررسی افکار وهابیت در حوزه توسل

الف) توسل به پیامبران ریشه قرآنی دارد

1. دستور قرآنی بر توسل به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

استغاثه به انبیا و پیامبران الهی و تقاضای شفاعت از آنان در دوران حیات و زندگی آنان مسئله‌ای است قرآنی، چنان که خداوند می‌فرماید (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا) (114) و اگر آنان وقتی به خود ستم کرده بودند، پیش تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش می‌کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می‌یافتند.

2. توسل برادران یوسف به حضرت یعقوب

هم چنین در داستان یوسف و برادرانش آن جا که از زبان برادران یوسف می‌فرماید:
«یا أبانا اسغفرلنا) (115)‌ ای پدر برای آمرزش گناهان ما از خدا طلب آمرزش کن
یعقوب در پاسخ فرزندانش می‌گوید: «سوف أستغفرلکم»؛ (116)
به زودی از پروردگارم برای شما طلب آمرزش خواهم کرد.
بنابر این، بنده خدا را در پیشگاه خداوند واسطه قرار دادن، به نص صریح قرآن هیچ منعی از منظر عقل و شرع ندارد.

ب) توسل ریشه در سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد

در فصل توسل از منظر روایات فریقین، روایت توسل شخص نابینا به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چنین حدیث توسل به آن حضرت با رهنمود عثمان بن حنیف بررسی شد. در این قسمت، تنها به ذکر اقوال برخی از دانشمندان اهل سنت درباره این دو روایت اکتفا می‌شود تا در نتیجه اثبات شود که توسل، ریشه در سنت پیامبر دارد.
مبارک فوری (م 1353 هـ ق) در کتاب تحفه الاحوذی که شرح صحیح ترمذی است، می‌نویسد:
«شیخ عبدالغنی دهلوی (م 1269 ه.ق) در کتاب انجاح الحاجه علی سنن ابن ماجه گفته است: استاد ما شیخ محمد عابد سندی (م 1257 ه.ق) در رساله خویش طوالع الانوار علی الدر المختار گفته است: حدیث مرد نابینا دلالت بر جواز توسل به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله وسلم) در زمان حیات آن حضرت دارد، اما دلیل بر توسل پس از رحلت، داستان مردی است که برای حاجت خویش نزد عثمان بن عفان رفت و آمد می‌کرد و به برکت توسل به رسول گرامی مشکل او برطرف گردید». (117)
شوکانی (م 1255 ه.ق) گفته است:
«این دو روایت، دلالت بر جواز توسل به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد، به شرط آن که معتقد باشیم همه کارها به وسیله خداوند متعال انجام می‌شود و او به هر کس بخواهد عطا می‌کند و اگر نخواهد مانع می‌شود و هر آنچه او اراده فرماید، محقق خواهد شد و اگر اراده نکند به وقوع نخواهد پیوست.» (118)

ج) عجز از قضای حوایج، معیار شرک نیست

اگر معیار و ملاک شرک، توسل جستن به کسی است که عاجز از برآوردن حاجت باشد، این امر به اموات اختصاص ندارد، بلکه اگر کسی به فرد زنده‌ای هم که عاجز از انجام درخواست باشد، متوسل شود، باید شرک باشد و حال آن که هیچ عاقلی چنین سخنی را به زبان نمی‌آورد.
درخواست و تقاضا از کسی که قادر بر انجام کاری نیست، امر شرک آمیزی نیست بلکه تقاضای بیهوده، عبث و غیر معقولی است؛ چه مرده باشد و یا زنده. مثلاً اگر انسان گرسنه از دیوار تقاضا کند که برای وی غذا فراهم نماید، مردم این کار را لغو، بیهوده و نامعقول می‌شمارند، نه این که او را مشرک بدانند و از دایره‌ی توحید خارج کنند.

1. معیار صحیح شرک

شرک به خدا در جایی تحقق می‌پذیرد که تقاضا کننده معتقد باشد که صاحب قبر همانند پیامبر، امام و یا ولی خدا، قدرت و توان بر انجام تقاضای او را به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت خداوند متعال دارد، ولی اگر معتقد باشد که او نزد خدا آبرو دارد و می‌تواند برای قضای حاجاتش واسطه شود و یا قادر به انجام تقاضای او به اذن خداوند باشد، قطعاً شرک نیست؛ همان گونه که حضرت عیسی زنده کردن مردگان و شفایابی بیماران را به اذن و اجازه پروردگار می‌داند و می‌گوید:
«أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی‏ بِإِذْنِ اللَّهِ» (119)
«من از گل چیزی به شکل پرنده می‌سازم و سپس در آن می‌دمم و به اذن خدا پرنده می‌شود، کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را به اذن خدا شفا می‌دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم.»
و این چنین عقیده‌ای نه تنها شرک نخواهد بود، بلکه عین توحید و یکتاپرستی است، زیرا مؤثر اصلی و واقعی ذات احدیت است.
«سمهودی شافعی» نیز در بیانی کوتاه به این نکته اعتراف می‌کند و می‌گوید:
«قد یکون التوسل به بطلب ذلک الامر منه بمعنی أنه (صلی الله علیه و آله و سلم) قادر علی التسبیب فیه بسؤاله و شفاعته الی ربه، فیعود الی طلب دعائه و ان اختلفت العباره. و منه قول القائل له: أسألک مرافقتک فی الجنه، و لا یقصد به الا کونه سبباً و شافعاً»؛ (120)
گاهی توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای گرفتن حاجت به این منظور است که چون او را وسیله‌ای برای درخواست و شفیع نزد پروردگار قرار می‌دهیم و او نیز چون این مقام را داراست، لذا قدرت بر انجام آن را دارد، که در حقیقت، درخواست از او به درخواست از خداوند برمی‌گردد. مثل این که کسی از پیامبر تقاضا کند که در بهشت هم نشین او باشد و قصدش این باشد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سبب و وسیله هم نشینی را فراهم نماید.

2. ملاک‌ها و معیارهای شرک نزد وهابیت

2-1. خواندن غیر خدا شرک است؛ از منظر ابن تیمیه و وهابیان، هر گونه دعا و ندای غیر خدا شرک است. ابن تیمیه می‌گوید «درخواست از ملائکه و انبیاء در عالم برزخ و سؤال نمودن از آن‌ها و پناه بردن به آنان جایز نیست.» (121)
2-3. اثرگذاری مرگ در تحقق شرک؛ ابن قیم می‌گوید: «یکی از انواع شرک، طلب حاجت و استغاثه به ارواح میت و نیز توجه به آن‌هاست». (122)
عبدالعزیز بن باز عقیده دارد که «یاری خواستن از زندگان، چه به گونه شفاهی و چه به صورت کتبی و … به شرطی که وی قادر به انجام آن باشد، جایز است، ولی درخواست کمک از ارواح اموات و شکوه نمودن نزد ایشان حتی پیامبران جایز نیست، زیرا رابطه میت با این جهان قطع شده است.» (123)
2-3. اعتقاد به سلطه غیبی برای غیر خدا؛ عبدالعزیز بن باز در پاسخ به این پرسش که استغاثه، طلب شفا، توسل و … سؤال از میت چه حکمی دارد؟ می‌گوید: «درخواست دعا از اموات، بت‌ها، سنگ‌ها و دیگر مخلوقات و استغاثه به آن‌ها و یاری خواستن از ایشان، همگی از جمله شرک اکبر است.» (124)

نقد و بررسی:

نکته قابل تأمل و سؤال اساسی این است که: آیا مسلمانانی که به انبیا و اولیای الهی متوسل می‌شوند و از آنها طلب حاجت می‌نمایند، ایشان را در عرض خدا و در یک سطح قلمداد می‌کنند؟ یا این که قدرت آن‌ها را در طول قدرت خدا و منبعث از مشیت او می‌دانند؟ در پاسخ باید گفت: مسلمانان اعتقاد دارند که قدرت انبیا و اولیای الهی منبعث از قدرت مطلقه خداوند و در طول قدرت الهی است و تمامی کارهای ایشان با اذن و اراده او – جل اسمه – صورت می‌گیرد. بر اساس این واقعیت است که هیچگاه در ذهن آن مسلمانی که به انبیا متوسل می‌شود، این تصور که قدرت آنان در عرض قدرت خداست، نیامده است. حتی مسلمانان کسانی را که چنین اعتقادی درباره برخی از انبیا یا اولیای الهی دارند، محکوم می‌کنند. اعتقاد به سلطه غیبی در مورد خدا نیز اگر با این عقیده همراه باشد که تمام این امور به خدای متعال مستند است، شرک نخواهد بود. با عنایت به این مطالب مذکور، نمی‌توان مسلمانی را که به انبیا و اولیای الهی متوسل شده و از آن‌ها درخواست حاجت می‌کند، بلافاصله مشرک خواند؛ زیرا نفس مسلمان بودن، بزرگ‌ترین قرینه است تا عمل وی حمل بر صحت گردد.
سلیمان بن عبدالوهاب به برادرش محمد بن عبدالوهاب نصیحت می‌کند که مسلمانان را تکفیر نکند؛ زیرا در مسلمان بودن، اقرار به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کافی است. آن گاه خطاب به محدبن عبدالوهاب می‌گوید: شما کسانی را تکفیر می‌کنید که شهادتین را بر زبان جاری می‌کنند، نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، زکات می‌دهند، حج به جا می‌آورند و به شعائر دینی تقید دارند. (125)
در جای دیگر می‌افزاید:
در هر مذهبی، راه‌های ارتداد و احکام آن بیان شده، ولی هیچ کس نگفته است که درخواست حاجت از غیر خدا یا توسل به انبیا در حال ممات، مسح قبور ایشان شرک و ارتداد محسوب می‌شود. این اعمال بیش از هفت قرن است که میان مسلمانان رایج است، ولی هیچ گاه مسلمانانی که این اعمال را انجام نمی‌دادند، آن‌هایی را که اعمال مذکور را انجام می‌دادند، تکفیر نمی‌کردند و برای ایشان حکم ارتداد صادر نمی‌کردند. (126)

3. آیا مرگ و زندگی سبب مرز شرک و توحید است؟

وهابیت، موت و حیات سبب را مرز توحید و شرک می‌انگارد و عقیده دارد که هرگاه از پیامبر و امام در حال حیاتشان استمداد شود، این کار با اصل توحید مطابق است و اگر پس از درگذشت آن‌ها استمداد شود، این عمل شرک و با اصول توحید مخالف خواهد بود.
محمدبن عبدالوهاب در این باره چنین می‌گوید: (127)
«در دنیا و زندگی اخروی، جایز است انسان نزد مرد صالح بیاید و بگوید در حق من دعا کن؛ هم چنان که اصحاب رسول خدا درحال حیات آن حضرت از او سؤال می‌کردند، ولی پس از مرگش هرگز از او درخواست دعا نمی‌کردند، بلکه علمای گذشته این نوع عمل را انکار می‌کردند، حتی کار کسانی که نزد قبر او خدا را می‌خوانند، صحیح نمی‌دانند چه رسد که از خود پیامبر چیزی بخواهند.»
همان گونه که درخواست از زندگان و تقاضای دعا از آن‌ها به منظور برآورده شدن نیازهای انسان را نمی‌توان شرک خواند، توسل به اموات را نیز نمی‌توان شرک به حساب آورد، زیرا هر دو کار از یک مقوله‌اند؛ هر دو عبارتند از: درخواست از آفریدگان و صرفاً از این جهت که درخواست از غیر خداست، گمان شرک بودن را پدید آورده‌اند.
به عبارت دیگر: زنده یا مرده بودن اشخاص نمی‌تواند ماهیت «درخواست از غیر خدا» را تغییر دهد. بنابراین، اگر ثابت شود که دعا کردن و درخواست کردن از بندگان خدا در دوران زندگی ایشان جایز است، عدم منع آن در دوران پس از مرگ نیز ثابت می‌شود.
در قرآن کریم مواد متعددی یافت می‌شود که بر وقوع این عمل دلالت می‌کند، بدون آن که قرینه‌ای بر نفی آن ارائه شده باشد؛ از جمله:
قرآن گزارش می‌دهد حواریون حضرت عیسی (علیه السلام) از ایشان خواستند که به درگاه خدا دعا کند و تقاضای فرود آمدن مائده آسمانی نماید و نیز بیان می‌کند که قوم موسی از پیامبر خود خواستند که برای ایشان از خدا طلب باران کند. باز می‌فرماید یوسف پیامبر هنگامی که در زندان بود و یکی از افراد هم بند او آزاد می‌شد، به وی سفارش کرد که نزد عزیز مصر درباره یوسف و زندانی بودن او سخن بگوید. (128) هنگامی که برای یوسف پیامبر جایز است که از کافر تقاضای کمک کند و به او سفارش نماید که وی را نزد عزیز مصر به یاد آورد و یا برای دو بنده پاک آستان الهی، موسی و خضر، جایز است از مردم روستایی درخواست غذا کنند، به طریق اولی برای ما جایز و روا خواهد بود که در برابر مزار رسول خدا بایستیم و عرض کنیم: «ای محمد، ما را نزد پروردگارت به یاد آور»، یا نیاز خود را با حضرتش در میان گذاریم و برآورده شدنش را از آن حضرت، اگر چه از طریق دعای ایشان در آستان ربوبی باشد، طلب نماییم.
به عبارت دیگر، همان گونه که تقاضای برآوردن نیاز از بندگان خدا آن گونه که قرآن گزارش کرده، کاری جایز است، حضور در کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای الهی و یا توجه کردن از راه دور و درخواست نمودن از ایشان نیز عملی شرعی و صحیح است. حیات و موت پیامبر چگونه ماهیت عمل را دگرگون می‌سازد. در صورتی که اگر چنین عملی شرک باشد باید در هر دو حالت شرک محسوب شود و سرانجام این که حیات و ممات شخصی که از او کمک خواسته می‌شود، اگر مؤثر باشد باید در مفید بودن یا نبودن آن مؤثر باشد نه در شرک و توحید و هم چنین اگر درخواست از اموات شرک باشد در حالی که ارواح بدون اجساد هستند درخواست از زنده‌ها شرک بزرگ‌تری می‌باشد که جسم و روح هستند.
اگر موارد بسیار زیاد معجزات پیامبران و کارهای خارق العاده ایشان را که در قرآن و احادیث نقل شده است، بررسی و مطالعه کنیم از توانایی ایشان در دوران حیات آگاه خواهیم شد؛ اموری از قبیل شکافته شدن سنگ برای حضرت موسی، زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی، دونیم شدن ماه به فرمان رسول خدا و بالا رفتن آن بزرگوار به سوی آسمان‌ها تا آخرین مرحله ممکن، همه نشانه توان خدایی این مقربان درگاه الهی است.
از طرف دیگر، می‌دانیم که مرگ پایان زندگی نیست، و انسان‌ها پس از مردن به زندگی خود در جهان دیگر ادامه می‌دهند، به ویژه آن که دلایلی مبنی بر حیات برزخی پیامبران و اولیای خدا در دست است و نشان می‌دهد آنان از تمام آثار حیات برخوردارند.
از این دو نکته (توانایی انبیا در دوران حیات و استمرار حیات ایشان در برزخ) نتیجه می‌شود که پیامبران بعد از رحلت از قدرت پاسخ گویی به ندای درماندگان برخوردارند؛ همان گونه که در دوران حیات از این قدرت بهره مند بودند.
بنابر این، پناه بردن و توسل به ایشان نه کاری عبث است و نه اقدامی شرک آمیز. (129)

پی‌نوشت‌ها:

1. محقق و استاد حوزه و دانشگاه.
2. کتاب العین، ماده وسل، ج3، ص 1957.
3. سیدمحسن خرازی، کلمه حول التوسل، ص 9 و 10.
4. مائده، آیه 35.
5. اسراء، آیات 56 و 57.
6. شوری، آیه 23.
7. دیوان امام شافعی، ص 72 و الصواعق المحرقه، ص 146.
8. تامی مذاهب فقه اسلامی متفق‌اند که هر کس در تشهد نماز «اللهم صل علی سیدنا محمد و علی آل سیدنا محمد» را نگوید، یا آن را ناقص بگوید و آل محمد را ذکر نکند، نمازش باطل است. منظور امام شافعی نیز همین است. درباره روایاتی که در این زمینه، اهل سنت روایت کرده‌اند، عبارتند از: سنن دار قطنی، ص 136؛ الصواعق المحرقه، ص 88 و سنن بیهقی، ج2، ص 379.
9. ابن ابی شیبه، المصنف، ص 264 و ابن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج11، ص 171.
10. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج4، ص 364.
11. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 110.
12. آل عمران، آیه 103.
13. صحیح مسلم، ج7، ص 132؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص 245؛ ابن جریر طبری، الجامع البیان، ج4، ص 43 و المیزان، ج 3، ص 417.
14. یوسف، آیه 97.
15. یوسف، آیه 98.
16. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج10، ص 75.
17. نساء، آیه 64.
18. تفسیر کبیر، ج5، ص 167 و 168.
19. سیدحسن موسوی قزوینی، البراهین الجلیه فی دفع تشکیکات الوهابیه، ص 47 و 48.
20. نساء، آیه 64.
21. اعراف، آیه 80.
22. سنن ترمذی، ج5، ص 515، ح 3475. این روایت در منابع ذیل نیز آمده است:
بحارالانوار، ج 90، ص 224، مسند احمد، ج5، ص 349، سنن ابن ماجه، ج2، ص 1268، تفسیر نورالثقلین، ج4، ص 82 و تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 608.
23. صحیح البخاری، ج4، ص 173، کتاب الانبیاء، باب 53 (نقل از جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص 234). این سرگذشت را مسلم در صحیح خود، تفصیلاً به روایت عبدالله بن عمر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) آورده است (مسلم، صحیح، ص 1343، ح 6863).
24. الدرالمنثور فی التفسیر الماثور، ج4، ص 212 و 213.
25. کهف، آیه 9.
26. احمدبن خالد برقی، محاسن، ج1، ص 253 (باب الاخلاص)
27. مجمع البیان، ج3، ص 52.
28. مسند احمد، ج4، ص 445، و متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص 608.
29. انفال، آیه 33.
30. احزاب، آیه 71.
31. جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص 235 و 236.
32. مسند احمد، ج4، ص 329 و صحیح بخاری، ج، ص 55.
33. صحیح بخاری، ج1، ح 7440.
34. صحیح مسلم، ج1، ح 193. گروه فتوای وهابیان نیز این روایت را نقل می کنند. (ر.ک: البدع و المحدثات و مالا اصل له، ص 265 و 266).
35. نساء، آیه 60.
36. یونس، آیه 18.
37. المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص 615.
38. صحیح ترمذی، ج5، ص 229، ج3649، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان و سنن ابن ماجه، ج1، ص 441، ج1385.
39. کشف الارتیاب، ص 265 و وفاء الوفاء، ج4، ص 1373.
40. نقل از: جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 159 و وفاء الوفاء، ج4، ص 1373.
41. سیدمحسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص 312.
42. وفاء الوفاء، ج4، ص 1373. طبرانی، المعجم الکبیر، ج9، ص 30، باب ما اسند الی عثمان بن حنیف، رقم 8311.
43. وفاء الوفاء، ج4، ص 1373.
44. همان.
45. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج9، ص 39 و محب الدین، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 252.
46. زینی دحلان، الدرر السنیه فی الردعلی الوهابیه، ج1، ص9. گفته بلال بن حرث و توسل او چنین است: «یا رسول الله استسق لا متک فانهم قد هلکوا».
47. همان، ج1، ص 31.
48. وفاء الوفاء، ج4، ص 1374.
49. سنن، ج1، ص 261 و 262؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج15، ص 396 و مسند احمدبن حنبل، ج3، حدیث 21.
50. عقیده توسل، ص 222 و 223.
51. جهضمی مالکی، فضل الصلاة علی النبی، ص 38؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ج1، ص 582؛ و متقی هندی، کنز العمال، ج11، ص 407، ح 31903.
52. نورالدین سهودی، وفاء الوفاء، ج1374؛ دارمی، سنن دارمی، ج1، ص 43 و 44؛ تقی الدین سبکی، شفاء السقام، ص 128؛ محمد طاهر القادری، عقیده توسل، ص 231؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج12، ص 347؛ نووی، المجموع، ج5، ص 65؛ ابن قدامه، المغنی، ج2، ص 295؛ ابن حجر عسقلانی، سبل السلام، ج2، ص 81 و شوکانی، نیل الاوطار، ص 32.
53. صحیح بخاری، ج2، ص 16؛ سمهودی، وفاء الوفاء، ج 4، ص 1375؛ ابن حجر، فتح الباری، ج2، ص 411 و ج7، ص 62؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج13، ص 504؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج26، ص 355 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 92.
54. سمهودی، وفاء الوفاء، ج4، ص 1376؛ قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج2، ص 41 و حصنی دمشقی، دفع الشبه عن الرسول و الرساله، ص 140.
55. قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج2، ص 41.
56. فضل الصلواه علی النبی، ص 41.
57. مسند احمد، ج5، ص 422؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 515 و نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج5، ص 245.
58. الصواعق المحرقه، ص 178 و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص 3.
59. شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، ص 130.
60. الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ج1، ص 31.
61. منهاج السنه، جزء اول، ص 11.
62. دفع الشبه عن الرسول و الرساله، ص 131.
63. شیخ خلیل احمد سهارنپوری، عقاید اهل سنت و جماعت در رد وهابیت و بدعت، ترجمه عبدالرحمن سربازی، ص 86.
64. تاریخ بغداد، ج1، ص 120.
65. الثقات، ج8، ص 456 و 457.
66. تاریخ بغداد، ج1، ص 123.
67. نساء، آیه 64.
68. شرح المواهب اللدنیه، ج8، ص 317.
69. احمدبن حنبل، العلل و معرفه الرجال، ج2، ص 492.
70. ابن جوزی، صفة الصفوة، ج2، ص 324. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابلة، ج1، ص 380. ذهبی سیر اعلام النبلاء، ج9، ص 344.
71. ذهبی، همان، ج9، ص 344.
72. ابن الملقن، طبقات الأولیاء، ص 47.
73. ابن حبان، الثقات، ج8، ص 457.
74. سخاوی، فتح المغیث، شرح ألفیة الحدیث، ج3، ص 401.
75. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص 123.
76. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج18، ص 101.
77. ابن شهبه، طبقات الشافعیة، ج1، ص 155.
78. نساء، آیه 64.
79. نووی، المجموع شرح المهذب، ج8، ص 274.
80. نووی، المجموع شرح المهذب، ج8، ص 274. عمرانی، البیان فی فقه الامام الشافعی، ج4، ص 379. الدمیاطی، اعانه الطالبین، ج2، ص 315. الموصلی، الاختیار لتعلیل المختار، ج1، ص 189. ابن الحاج، المدخل، ج1، ص 260. قرافی، الذخیره، ج3، ص 376. ابن قدامه، المغنی، ج3، ص 599. ماوردی، الحاوی فی فقه الشافعی، ج4، ص 214. أبوالاخلاص الشر نبلالی، نور الایضاح و نجاة الارواح، ص 155. محمدعلی بن حسین، تهذیب الفروق و القواعد السنیة فی الاسرار الفقهیه، ج3، ص 56. ابن مفلح، المبدع، فی شرح المقنع، ج3، ص 259. بهوتی، کشاف القناع عن متن الاقناع، ج2، ص 516. القرطبی، التفسیر قرطبی، ج5، ص 265. الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، ص 1100. سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص 248. غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، ص 259. الشیخ نظام و جماعه من علماء الهند، ج1، ص 266. عبدالملک المرداسی، عمده البیان فی معرفه فروض العیان، ج1، ص 297. مصطفی الرحیبانی، مطالب أولی النهی فی شرح غایة المنتهی، ج2، ص 441. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص 347. ابن حجر، فتح الباری، ج2، ص 495. ابوحیان، تفسیر البحر المحیط، ج3، ص 296. ثعالبی، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 386. کمال بن الهمام، شرح فتح القدیر، ج3، ص 181. بیهقی، شعب الایمان، ج1، ص 479. الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، ص 1100.
81. (صحیح): بیهقی، الدلائل النبوه، ج7، ص 47. ابن ابی خیثمه، التاریخ الکبیر، ج4، ص 80. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج7، ص 91. ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص 482. بخاری، التاریخ الکبیر، ج7، ص 304. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج44، ص 345، ج56، ص 489. خلیلی، الارشاد فی معرفه علماء الحدیث، ج1، ص 313. از طریق (ابومعاویه الضریر محمدبن خازم) روایت کرده‌اند: «ثنا الاعمش عن ابی صالح السمان عن مالک الدار و کان خازن عمر قال: أصاب الناس قحط فی زمان عمر بن الخطاب…»
82. نووی، تهذیب الاسماء و اللغات، ج1، ص 472. عینی، عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، ج17، ص 309.
83. سیوطی، الاشباه و النظائر، ج2، ص 390.
84. قسطلانی، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج3، ص 336.
85. ابن شهبه، طبقات الشافعیه، ج1، ص 275.
86. نووی، تهذیب الاسماء و اللغات، ج1، ص 154.
87. رافعی، التدوین فی أخبار قزوین، ج1، ص 20.
88. تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج2، ص 43.
89. ابن حجر، فتح الباری، ج1، ص 525.
90. صحیح بخاری (ش437). مسلم (ش 1213). صحیح ابوداود (3229). از طریق (مالک بن انس و یونس بن یزید) با اسناد «صحیح» روایت کرده‌اند: «عن ابن شهاب عن سعید بن المسیب عن أبی هریره: قال ابوهریره أن رسول الله قال: قاتل الله الیهود اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد»
91. ابن الجوزی، المنتظم، ج5، ص 61.
92. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج2، ص 248.
93. مزی، تهذیب الکمال، ج13، ص 186. ذهبی، تذکره الحفاظ، ج1، ص 134. ابن عبدالبر، التمهید، ج16، ص 209. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج24، ص 134.
94. شوکانی، تحفه الذاکرین بعده الحصن الحصین للشوکانی، ص 70.
95. شوکانی، تحفه الذاکرین بعده الحصن الحصین للشوکانی، ص 70.
96. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص 230.
97. ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، ج5، ص 359.
98. غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، ص 259.
99. شوکانی، تحفه الذاکرین بعده الحصن الحصین للشوکانی، ص 56.
100. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 104.
101. سخاوی، البلدانیات، ص 124.
102. ابوطاهر السلفی، الطیوریات، ش 847.
103. غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص 490.
104. طه، آیه 95 و 96.
105. آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج8، ص 563. ابن کثیر، ج5، ص 275. و البدایه و النهایه، ج2، ص 149. طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج2، ص 63 و ج18، ص 361. شنقیطی، اضواء البیان، ج4، ص 83. ابن القیم، اغاثه اللهفان من مصائد الشیطان، ج2، ص 301. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج11، ص 239. بیضاوی، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج4، ص 37. ابن الجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج5، ص 318. شوکانی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، ج3، ص 452. بغوی، معالم التنزیل، ج5، ص 292. نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التاویل، ج3، ص 66. سمعانی، تفسیر القرآن، ج3، ص 352. قاسمی، محاسن التاویل. تفسیر الماوردی، ج3، ص 423. زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج3، ص 84. سیوطی، الدر المنثور، ج5، ص 592. مجاهد، التفسیر ج1، ص 401. ابی حیان، البحر المحیط، ج6، ص 254. صدیق حسن خان، فتح البیان فی مقاصد القرآن، ج8، ص 271.
106. کشف الشبهات، ص 58 و مجموعه مولفات الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ج6، ص 115.
107. مجموعه مولفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج6، ص 115.
108. همان، ج5، ص 241.
109. همان، ج6، ص 146.
110. همان، ص 188.
111. همان، ص 166.
112. همان، ص 147 و 213 و 227 و 232 و 242.
113. ر.ک. تاریخ نجد، ص 95، الفصل الثالث (الغزوات) و تاریخ آل سعود، ج1، ص 31.
114. نساء، آیه 64.
115. یوسف، آیه 97.
116. همان، آیه 98.
117. تحفة الاحوذی، ج10، ص 34.
118. تحفة الذاکرین، ص 162.
119. آل عمران، آیه 49.
120. وفاء الوفاء، ج2، ص 421.
121. ابن تیمیه، مجموعه فتاوی، ج1، ص 172.
122. عبدالرحمن بن حسن آل الشیخ، فتح المجید، ص 161.
123. عبدالله بن عبدالعزیز بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه، ج7، ص 411 و 412.
124. همان، ص 428.
125. سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه، ص 4 و 7.
126. همان.
127. کشف الشبهات فی التوحید، ص 7.
128. ر.ک: مائده، آیات 112 و 114؛ بقره، آیه 60؛ اعراف، آیه 160 و یوسف، آیه 42.
129. سیدحسن موسوی قزوینی، البراهین الجلیه فی دفع تشکیکات الوهابیه، ص 35 و 36.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد