خانه » همه » مذهبی » توسل به اولیاء خدا

توسل به اولیاء خدا

توسل به اولیاء خدا

توسل در اسلام، یکی از طرق برخورداری از الطاف خداوند است. توسل در مفهوم رایج میان مسلمانان عبارت است از: «واسطه قرار دادن محبوبان خدا در پیشگاه پروردگار متعال به خاطر آبرویی که این واسطه گان در پیشگاه او دارند».

0032522 - توسل به اولیاء خدا
0032522 - توسل به اولیاء خدا
نویسنده: حسین تهرانی

 

مفهوم و معنای لغوی توسل

توسل در اسلام، یکی از طرق برخورداری از الطاف خداوند است. توسل در مفهوم رایج میان مسلمانان عبارت است از:
«واسطه قرار دادن محبوبان خدا در پیشگاه پروردگار متعال به خاطر آبرویی که این واسطه گان در پیشگاه او دارند».
گرچه توسّل در نگاه اهل لغت عمومیت دارد. چنانکه ابن اثیر در النهایه می نویسد:
«الوسیله هی فی الاصل ما یتوصل به الی الشیئی و یتقرب به».
«وسیله در واقع عبارت از چیزی است که آدمی را به چیزی نزدیک و وصل می کند».
قابل توجه آنکه واژه «توسل»، همچون واژه «ذریعه»(1) بیشتر در امور دنیوی به کار می رود. چنانکه کلمه شفاعت غالباً به امور اخروی اختصاص دارد.(2)
باید تلاش کرد تا عمل توسل به گونه ای معقول و خداپسند صورت پذیرد. بر این اساس، شیوه توسل دوران جاهلیت، مورد نکوهش قرآن قرار گرفته است، زیرا که آنان در مقابل بت زانو می زدند و کرنش می کردند و به آنها توسل می جستند و می گفتند:
«لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى (3)».
«بت ها باعث تقرب ما در پیشگاه خدا می گردند».
در این آیه توسل مورد نکوهش قرار گرفته، در حالتی که در آیه:«و ابتغوا الیه الوسیله» صریحاً از مساله توسل به اولیاء خدا تمجید به عمل آمده است.

تجلی توسل

توسل به یکی از سه طریق زیر تحقق می یابد:
1) طلب حاجت از خدا در پرتو آبروی اولیاء خدا، خدا را به آبروی اولیاء خدا سوگند دادن.
2) طلب دعاء از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، تا خدا آنرا در حق ما مستجاب کند.
3) حاجت خواستن از خود اولیاء خدا از جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که آنان شخصاً در مقدرات ما دخالت کنند زیرا آنان واسطه در فیض اند.
ابن حجر یکی از علمای اهل سنت در «الصواعق» از شافعی نقل می کند که او چنین می سرود:

آل النبیّ ذریعتی
و هم الیه وسیلتی

ارجو بهم اعطی غداً
بید الیمین صحیفتی(4)

«آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نجات و پناهگاه من هستند. اینان در پیشگاه خدا وسیله تقرب من اند. امیدوارم به خاطر این وسیله خدا نامه اعمال مرا به دست راستم بدهد».
زمخشری نیز در این مورد در ذیل آیه فوق الذکر می نویسد:
«وسیله عبارت از هر چیزی است که آدمی را به دیگری نزدیک می کند، هر چیزی که انسان آن را وسیله تقرب خویش به دیگری قرار می دهد، از قبیل خویشاوندی و احسان و … البته در اینجا کنایه است از هر چیزی که آدمی را به خدا نزدیک می کند و از آن جمله اند، انجام کارهای حسنه و نیز پرهیز از نارواها».(5)

بزرگان اهل سنت و توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

توسل و استمداد از روح بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از صدر اسلام مورد توجه امت اسلامی بوده است و همچنین علما و دانشمندان عامّه با گفتار و سیره عملی خویش بر جواز و مطلوبیت آن بویژه در شداید و سختی ها تأکید فرموده اند. به این مناسبت به گفتار و رفتار برخی از عالمان این مذهب اشاره می شود.
سُبکی (م 756 ه) می نویسد:
«اعلم انه یجوز و یحسن التوسل و الاستغاثه و التشفع بالنبی [صلی الله علیه و اله و سلم] الی ربّه سبحانه و تعالی و جواز ذلک و حسنه من الامور المعلوم لکل ذی دین المعروفه من فعل الانبیاء و المرسلین و سیر السلف الصالحین و العلماء و العوام من المسلمین و لم ینکر احد ذلک من اهل الادیان و ان التوسل بالنبی [صلی الله علیه و آله و سلم ] جائز فی کل حال قبل خلقه و بعد خلقه فی مده حیاته فی الدنیا و بعد موته…(6)».
«توسل، استمداد و طلب شفاعت به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پیشگاه پروردگار نه تنها جایز بلکه یک عمل نیک و پسندیده است و جواز و پسندیده بودن آن برای هر دینداری از امور بدیهی و روشن است و پیامبران گذشته و سلف صالح به آن عمل کرده اند، توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هر حال، چه پیش از آفرینش آن حضرت و چه پس از آن جایز و رواست».
ابن حجر نیز چنین می گوید:
«انکار استمداد و توسل به پیامبر [صلی الله علیه و اله و سلم] از عقاید خرافی ابن تیمیه است که پیش از وی کسی به آن اعتقاد نداشت-در حالی که مساله توسل-آن طوری که وی فتوا داده نیست بلکه توسل به آن حضرت در هر حال، چه پیش از آفرینش و چه پس از آفرینش آن حضرت، چه در دنیا و چه در آخرت، پسندیده و نیک می باشد و این عمل سیره سلف صالح، پیامبران و اولیای الهی بوده است(7)».
کتاب شواهد الحق در باب توسل، روایات فراوانی را از بزرگان نقل می کند، از جمله توسل حضرت آدم علیه السلام به حق محمّد صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که احساس کرد مرتکب خطا و لغزش شده است.(8)

توسل به صحابه و اهل بیت علیهم السلام

از دیدگاه اهل سنت، مردم مسلمان و مؤمن علاوه بر روح بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قبور اهل بیت علیه السلام، صحابه و علما نیز متوسل می شده اند.
شیخ یوسف نبهانی از بیهقی و ابن شیبه نقل می کند:
«در سه قرنی که بین مسلمانان خیر و برکت مشهود بوده است-این خیر و برکت-به خاطر کثرت توسل و استمداد به ارواح صلحا بوده و در آن زمان، و توسل مردم نه تنها مخصوص حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بوده، بلکه توسل، استفاضه و استغاضه به قبور اهل بیت علیه السلام، صحابه و صالحان امت نیز معمول بوده است(9)».
ابن عبدالبر درباره ابوایوب انصاری می نویسد:
«قبر ابوایوب تا امروز معلوم و مشخص است و مردم برای طلب باران به آن متوسل می شوند(10)».
ابن اثیر می نویسد:
«قبر ابوایوب در قسطنطنیه است و مردم با توسل بر آن طلب باران می کنند(11)».
شافعی در باب زیارت قبر امام کاظم علیه السلام می گوید:
«به تجربه ثابت شده است که قبر امام موسی کاظم به اجابت رساننده است».
ابن حجر از شافعی نقل می کند که وی به اهل بیت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم متوسل می شد و می گفت:
«آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شفیع و وسیله من در نزد پروردگارم هستند. امیدوارم خداوند فردای قیامت با شفاعت آنان نامه عملم را به دست راستم عطا نماید(12)».
ذهبی در تذکره الحفاظ نقل می کند که بزرگان اهل سنت هرگاه به زیارت قبر حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می رسیدند خضوع و تضرع فراوان به جا می آوردند، چنانکه ابن حجر عسقلانی از حاکم (صاحب مستدرک) و او از ابوبکر محمد بن مؤمل چنین نقل می کند:
«با امام پیشوای حدیث، ابوبکر خزیمه و ابو علی ثقفی و جمعی از مشایخ و اساتید که تعدادشان فراوان بود به زیارت قبر علی بن موسی الرضا [علیه السلام] در طوس رفتیم، ابن خزیمه به گونه ای در برابر بقعه مبارک تعظیم و تواضع کرد که من متحیر شدم(13)».
محدث مشهور، ابو حاتم حیان در شرح زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام چنین نوشته است:
«هنگامی که در طوس اقامت داشتم، هرگاه به من سختی می رسید با زیارت کردن قبر علی بن موسی الرضا [علیه السلام] از خداوند متعال برطرف شدن آن را درخواست می کردم و دعایم مستجاب و آن سختی نیز برطرف می شد و این چیزی بود که به طور مکرر تجربه کردم(14)».
از مباحث گذشته روشن گردید که ارواح طیبه انبیاء، اهل بیت علیه السلام و صلحا دارای حیات می باشند و بلکه اجازه تصرف دارند و ثابت شد که ندای غایب و استمداد از آنان هیچ اشکالی ندارد. در هر صورت استغاثه به چند صورت امکان دارد:
1) استغاثه به خالق.
2) استغاثه به مخلوق.
استغاثه به خالق عین توحید است. زیرا او شایسته کمک طلبیدن است «ایاک نعبد و ایاک نستعین» اما استغاثه به مخلوق مانند طاغوت ها و بت ها، ضلالت و گمراهی است و هیچ مسلمانی به آن عقیده ندارد زیرا قرآن آنها را پست، ضعیف و ناتوان می شمارد.
«… ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ.إِنْ تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ …(15)».
«خداوند پروردگار شماست که همه هستی از اوست و غیر از او معبودانی را که می خوانید-در جهان-دارای پوست هسته خرمایی نیستند. اگر آنها را بخوانید نشنوند و اگر بشنوند به شما پاسخ ندهند».
و در آیه دیگری می فرماید:
«… إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ… ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ‌».(16)
«مشرکان بت هایی را به غیر از خدا می خوانند که همه آنان بر آفریدن مگسی قدرت ندارند و اگر مگس چیزی از آنان بگیرد قدرت بازگرداندن آن را ندارند. بدانید که بت و بت پرستی یا عابد و معبود هر دو ناتوانند».
«فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَ انْفِصَامَ لَهَا …»(17)
«کسی که به طاغوت کفر بورزد و به خدا ایمان آورد و به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز گسسته نخواهد شد».
اگر استغاثه به مخلوقی باشد که دارای شرف و فضیلت است و شرافت و عظمت را خداوند بزرگ به او بخشیده است مانند ذات مقدس پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم، اولیاء و ائمه علیه السلام که محبوب پیشگاه خداوند و داری وجاهت و قرب می باشند، این استغاثه در صورتی که در عرض خداوند و به صورت مستقل قرار داده نشود هیچ اشکالی ندارد، بلکه در روایات فراوان صحت آن مورد تأکید قرار گرفته است از جمله روایتی که از حضرت زینب علیه السلام دختر امام امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده که آن بانو در قتلگاه شهدای کربلا بر سر جنازه بی سر برادر می گفت:
«یا جدّاه، هذالحسین بالعراء، مرمل بالدماء»(18).
و نیز حدیث عثمان بن حنیف و مرد نابینا که در ضمن بحث های آینده خواهد آمد.
بنابراین درباره پیامبران و اولیاء نباید تفریط کرد یعنی آنان را مانند جماد و بت دانست. به گون ای که دارای هیچ احساسی و نیز توان رساندن نفع و ضرری نباشند، زیرا چنین اعتقادی موجب ضلالت و گمراهی خواهد بود، چرا که قرآن می فرماید:
«… إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ‌ ».(19)
«خداوند تو را بشارت می دهد به کلمه ای که نام او مسیح عیسی پسر مریم است و از وجاهت و بزرگی در دنیا و آخرت برخوردار است و از مقربان می باشد».
«وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لکِنْ لاَ تَشْعُرُونَ‌ »(20).
«کسانی که راه خدا کشته شده اند مُرده نپندارید».
«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً »(21)
«کسی که خدا و رسول را اطاعت نماید با کسانی خواهد بود که خداوند به آنان نعمت داده است مانند پیامبران و راستگویان، شهداء و شایستگان».
در روایات بسیاری تأکید شده که پیامبران و اولیاء دارای کرامت و مقام والا هستند و در قبورشان زنده اند و نماز می خوانند.
«الابدال فی امتی ثلاثون بهم تقوم الارض و بهم تمطرون و بهم تنصرون»(22).
«سی تن از بزرگان در امت من هستند که زمین به وسیله آنان پابرجاست و به وسیله آنان باران می بارد».
«و من اهان لی ولیاً فقد بارزنی بالمحاربه و انی لاغضب لاولیائی کما یغضب اللبث الحرد»(23).
«ان الله عباداً اختصهم بحوائج الناس یفزع الناس الیهم فی احوائجهم اولئک الامنون من عذاب الله(24)».
«خداوند دارای بندگان خاصی است که مردم برای رفع حاجت های خود به آنان مراجعه می کنند و آنان از عذاب خدا در امان می باشند.»

وهابیت و توسل و استغاثه

توسل یعنی تقرب و نزدیک شدن که در شرع مقدس به عملی گفته می شود که واسطه قرار می گیرد تا دستیابی به هدف و مقصود ممکن شود. قرآن دستور فرموده است که مسلمانان در جستجوی وسیله ای باشند تا مقرب درگاه خدا قرار گیرند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ »(25).
«ای کسانیکه ایمان آورده اید تقوا پیشه کنید و بجویید در نزدیکی به خدا وسیله ای».
از این رو هر وسیله ای که خداوند بزرگ اجازه فرموده تا واسطه نزدیکی به او قرار گیرد را می توان واسطه قرار داد. اما دیدگاه وهابیت در این موضوع با سایر مسلمانان تفاوت دارد. ابن تیمیه می گوید:
«توسل به اعمال صالح، عبادات، ایمان، روزه، نماز، صدقه، حج، جهاد و … صحیح است ولی چون هدف از توسل به خدا دو چیز است یکی قرب به خدا و منزلت پیدا کردن، و دوم رفع حاجات و جلب منفعت و دفع ضرر، از این رو توسل در مواردی جایز نیست، مانند توسل به جاه، به حق و به مقام اولیاء و صالحان».
به اعتقاد ابن تیمیه این نوع توسل شرک در عبادت است و اگر کسی بگوید: «اللهم انی اسئلک بجاه نبیک و یا بحق نبیک» صحیح نیست بلکه لازم است بگوید: اللهم انی اسئلک بایمانی بک او بنبیک او بکتابک او بمحبتی لک ان تکشف ضری»(26).
وهابیان در توجیه ادعای خود می گویند: دلیل بر شرک بودن این نوع از توسل آن است که هیچ کس حقی بر خداوند ندارد. آنها روایاتی را که در آن جاه، حق و مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر شده است را تضعیف می نمایند، اما علت ضعف را ذکر نمی کنند و البته این در حالی است که کسانی چون احمد بن حنبل و ابن ماجه روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه آله و سلم از خداوند بزرگ درخواست نمود: «انی اسئلک بحق السائلین علیک…» همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که فاطمه بنت اسد مادر علی علیه السلام را در قبر گذاشت چنین فرمود:
«الله الذی یحیی و یمیت هو حی لا یموت اغفر لامی فاطمه بنت اسد و لقنّها حجتها و وسع مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین قبلی فانک ارحم الراحمین»(27).
در هر صورت از دیدگاه وهابیت اعمالی مثل دست کشیدن، توسل به صاحب قبر، نماز خواندن، روشن کردن چراغ، بنا ساختن و … حرام است چون وسیله شرک می شود، هر چند خود آن اعمال شرک نیست. ولی برخی اعمال مثل دعاء، استغاثه و درخواست حوائج دنیوی و اخروی از آنان شرک اکبر است و تفاوتی ندارد که این حوائج به صورت مستقل از خود افراد درخواست شده باشد و یا این که آنها واسطه بین حاجتمند و خدا قرار گرفته باشند، البته از دیدگاه آنان استغاثه در روز قیامت به ساحت مقدس پیامبران اشکالی ندارد و چون برای پیامبران، دیگر اولیاء، صلحا و شهداء حق شفاعت قرار داده شده، لذا صحیح است که گفته شود:
«اللهم اشفع فی نبیک» یا «اللهم ارزقنی شفاعه نبیک(28)».

احادیث پیرامون توسل

1) احمد بن حنبل در سند خود از عثمان بن حنیف چنین روایت می کند:
«انّ رجلا ضریر البصر اتی النبی [صلی الله علیه و آله و سلم] فقال ادع الله ان یعافینی قال: ان تشاء دعوت لک و ان تشاء اخرت ذاک فهو خیر، فقال ادعه، فامره ان یتوضا فلیحسن وضوئه فیصلی رکعتین و یدعوا بهذا الدعاء اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی فی هذه، فتقضی لی اللهم شفّعه فیّ»(29).
«مردی نابینا نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت از خدا بخواه تا مرا عافیت دهد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر می خواهی دعا کنم و اگر مایل هستی به تأخیر می اندازم و این بهتر می باشد، مرد نابینا عرض کرد، دعا بفرما. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داد تا وضو بگیرد و وضوی خوبی بگیرد و دو رکعت نماز بگذارد و این چنین دعا کند: پروردگارا من از تو درخواست می کنم و به وسیله رحمت به تو روی می آورم ای محمّد من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده فرمایی. خدایا او را شفیع من گردان».
محدثان اهل سنت این حدیث را صحیح دانسته اند، چنان که حاکم نیشابوری در مستدرک و ابن ماجه به نقل از ابواسحاق و ترمذی در کتاب الادعیه صحت این حدیث را تأیید نموده اند.
پس در این روایت صحیح، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به مرد نابینا تعلیم می دهد که در دعایش به آن حضرت متوسل شود و از خدا بخواهد که به طفیل وجود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را شفا دهد و خداوند نیز او را شفا می دهد و بینا می گردد.
2) انس بن مالک می گوید:
«لما ماتت فاطمه بنت اسد دخل علیها رسول الله فجلس عند راسها فقال و رحمک الله یا امّی بعد امّی ثم هم دعا رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] اسامه بن زید و ابا ایوب الانصاری و عمر بن الخطّاب و غلاما اسود، یحفرون، فحفروا قبرها فلمّا بلغوا اللحد حفر رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] بیده و اخرج ترابه بیده، فلما فرغ دخل رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] فاصطجع فیه ثم قال: الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لا یموت اغفر لامی فاطمه بنت اسد و وسّع علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء من قبلی فانک ارحم الراحمین»(30)
«هنگامی که فاطمه بنت اسد فوت کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و در بالای سر جنازه نشست و فرمود: ای مادرم (مادر دوم من)! خداوند ترا رحمت کند. سپس اسامه و ابو ایوب و عمر بن الخطاب و غلام سیاهی را خواند که قبری حفر کنند، پس قبر را حفر نمودند و به لحد رسیدند، آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لحد را با دست خودش برداشت و خاکش را بیرون ریخت و در قبر به پهلو دراز کشید و این چنین گفت: خداوند، پروردگاری است که زنده می کند و می میراند و او زنده است و نمی میرد، پروردگارا! مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز و جایگاه وی را وسیع قرار ده، به حق پیامبرت و پیامبرانی که پیش از من بودند».
در این حدیث جمله «اغفر لامی فاطمه بنت اسد و وسع علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلی» صراحت دارد در اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به طفیل وجود خودش و به طفیل پیامبران قبل از خودش، از خدا می خواهد که فاطمه بنت اسد صلی الله علیه و آله و سلم را بیامرزد.
3) «عطیه عوفی» از «ابوسعید خدری» نقل می کند که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«هر کس از خانه خود برای نماز بیرون رود در این حال دعای یاد شده در زیر را بخواند، با رحمت خدا روبرو می گردد، و هزار فرشته برای او طلب آمرزش می کنند».(31)
«اللهم انی اسئلک بحق السائلین علیک و اسئلک بحق ممشای هذا فانی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا ریاءً و لاسمعه و خرجت اتقاء سخطک و ابتغاء مرضاتک فاسئلک ان تعیذنی من النار و ان تغفرلی ذنوبی انه لا یغفر الذنوب الا انت…».
«پروردگارا از تو درخواست می کنم به حق سؤال کنندگان و به حرمت گامهایی که به سوی تو برمی دارم، من از روی نافرمانی و برای خوش گذرانی و یا ریا و سُمعه از خانه بیرون نیامده ام، من برای پرهز از خشم تو و تحصیل رضای تو خارج شده ام، از تو میخواهم مرا از آتش باز داری و گناهان مرا ببخشی زیرا گناهان را جز تو کسی نمی بخشد».
حدیث یاد شده، از احادیث بسیار روشن است که گواهی می دهد که انسان در مقام درخواست حاجت از خدا، می تواند مقام و منزلت حق و شأن صالحان را واسطه خویش قرار دهد، و دلالت حدیث بر مقصود ما روشن است.
4) حضرت آدم علیه السلام پس از نافرمانی خدا (32) در پرتو کلماتی که از خدا تلقی کرده بود، توبه نمود، چنانکه در قرآن مجید می فرماید:
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‌ »(33).
«آدم از خدای خود کلماتی را با خضوع و طاعت اخذ نمود، و روی آنها توبه کرد، حقّا که او توبه پذیر است».
گروهی از مفسران و محدثان اسلامی، در تفسیر کلماتی که در آیه وارد شده است، به استناد روایت زیر، نظری دارند که با توجه به متن آن روشن می گردد.
طبرانی در «المعجم الصغیر» و حاکم نیشابوری در«مستدرک علی الصحیحین» و بیهقی در کتاب «دلائل النبوه» و ابن عساکر شامی در تاریخ خود و سیوطی در «الدرّ المنثور» و آلوسی در «روح المعانی»(34) با سندی از عمر بن الخطاب نقل کرده اند که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«لمّا اذنب آدم الذی اذنبه رفع رأسه الی السماء فقال السماء بحق محمد الاغفرت لی فاوحی الله الیه و من محمد؟ فقال تبارک اسمک لمّا خلقت رفعت رأسی الی عرشک فاذا فیه مکتوب لا اله الا الله و محمد رسول الله فقلت انه لیس احد اعظم عندک قدراً: ممّن جعلت اسمه مع اسمک فاوحی الیه انه آخر النبیین من ذریتک و لو لا هو لما خلقتک»(35).
«وقتی که آدم مرتکب گناهی شد، سر به آسمان بلند کرد و گفت(خدایا) ترا به حق محمد سؤال می کنم که مرا ببخشی، خدا به او وحی نمود که محمد کیست؟ آدم پاسخ داد، وقتی مرا آفریدی، سر به عرش بلند نمودم در این هنگام دیدم در آن نوشته است «معبودی جز خدا نیست و محمد پیامبر خدا است» با خود گفتم که محمد بزرگترین مخلوق اوست که خدا نام او را کنار خود آورده است، در این موقع به او وحی شد که او آخرین پیامبر از ذریه تو است، و اگر او نبود، ترا خلق نمی کردم.»
5) گروهی از محدثان اسلامی، نقل کرده اند که عربی بادیه نشین بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و شروع به سخن کرد و گفت:
«لقد آتیناک و مالنا بعیریئط (36) لنا و لا صبّی یغط(37)».
«ما به سوی تو آمده ایم، در حالیکه نه شتری دارم که ناله کند و نه کودکی که بخوابد».
آنگاه این اشعار را سرود:

اتیناک و الغدراء تدمی لبانها
و قد شغلت امّ الصبی عن الطفل

و لا شیء مما یاکل الناس عندنا
سوی الحنظل العامی و العلهز الفسل

و لیس لنا الا الیک فرارنا
واین فرار الناس الاالی الرسل

«ما به سوی تو آمده ایم، در حالیکه از سینه اسب ها خون می چکد، مادر کودک از طفل خودباز داشته شده است. چیزی نزد ما نیست که بخورند. مگر حنظل تلخی که در سال مجاعت می خورند و غذای بدی از کرک و خون. ما چاره ی جز پناه به سوی تو نداریم. و پناه مردم جز به سوی پیامبران کجا می تواند باشد».
سپس:
«فقام رسول الله یجرّ ردائه حتی صعد المنبر، فرفع یدیه: اللهم اسقنا غیثاً مغیثاً… فماردّ النبی یدیه حتی القت السماء … ثم قال لله درّ ابی طالب لو کان حیّا لقرّت عیناه، من ینشرنا قوله؟ فقام علی بن ابی طالب [علیه السلام]، و قال و کانک ترید یا رسول الله قوله»:

و ابیض یستسقی الغمام بوجهه
ثمال الیتامی، عصمه للأرامل

یطوف به الهلاک من آل هاشم
فهم عنده فی نعمه و فواضل

«سفیدی چهره ای که به روی او از ابرها باران طلبیده می شود و پناهگاه یتیمان و گیرنده دست بیوه زنان است، گرفتارانی از فرزندان هاشم برگرد وجود او می چرخند و آنان در نزد او در نعمت و بخشش هستند».
پیامبر صلی الله لیه و آله و سلم فرمود: اجل: بلی.
«فانشد علی ابیاتاً من القصیده و الرسول یستغفر لابی طالب علی المنبر، ثم قال رجل من کنانه و انشد».

لک الحمد و الحمد ممن شکر
سقینا بوجه النبی المطر

«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:آری مقصود من همانست که خواندید، سپس علی علیه السلام بخشی از قصیده او را قرائت کرد و پیامبر خدا [صلی الله علیه و اله و سلم] بالای منبر برای ابوطالب طلب آمرزش نمود. بعد از آن مردی از قبیله بنی کنانه برخاست، چند بیتی خواند که مفاد نخستین بیت آن اینست:
برای تو است ای خدا ستایش، ستایش از بندگان سپاسگزارت، ما به روی پیامبر بوسیله باران سیراب شدیم».
مدارک انبوهی برای این قسمت نقل می شود، که از جمله آن مدارک زیر است:
الف-«عمده القاری می شرح حدیث البخاری» ج7، ص 31، نگاشته «بدرالدین محمود بن احمد العینی»(متوفای سال 855)، طبع اداره الطباعه المنیریه.
ب-«شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید»، ج14، ص 80.
ج-سیر الحلبیه»، ج13، ص 263.
د-«الحجه علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب» تألیف شمی الدین ابی علی فخار بن معد، متوفای سال630، طبع نجف، مطبعه علوی، ص 79.
ه- «سیره زینی دحلان»، در حاشیه سیره حلبی، ج1، ص 81.
و …

سیره اصحاب در مسأله توسل

سیره اصحاب و مسلمین در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و پس از او پیوسته بر این جاری بود که مسلمانان به ذات اولیاء الهی و مقام و منزلت آنان توسل می جستند. اینک ما نمونه هایی از این جا متذکر می شویم:
1) ابن اثیر عزّ الدین علی بن محمد بن عبدالکریم جزری(متوفای 630 ه.ق) در کتاب «اسدالغابه فی معرفه الصحابه» می نویسد:
«و استسقی عمر بن الخطاب بالعباس عام الرماده لمّا اشتد القحط فسقاهم الله تعالی به و اخصبت الارض فقال عمر هذا»:
«والله الوسیله الی الله و المکان ممه و قال حسّان:

سال الامام و قد تتابع جدبنا
فسقی الغمام بغره العباس

عمّ النبی و صنو والده الذی
ورث النبی بذاک دون الناس

احیا الا له به البلاد فاصبحت
مخضرّه الاجناب بعد الیأس

و لمّا سقی الناس طفقوا یتمسّحون بالعباس و یقولون هنیئاً لک ساقی الحرمین.(38)
«در سال رماده وقتی قحطی به اوج رسید، عمر بوسیله عباس طلب باران نمود، خداوند به وسیله آنان را سیراب کرد، و زمین ها سرسبز گردید، پس عمر رو به مردم کرد و گفت: به خدا سوگند عباس وسیله ما است به سوی خدا و مقامی نزد خدا دارد. «حسّان بن ثابت» در مورد او اشعاری سرود و گفت:
پیشوا هنگامی که قحطی شدید همه جا را فرا گرفته بود درخواست باران نمود، آنگاه ابر آسمان به نورانیت عباس مردم را سیراب کرد، عباس که عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همتای پدر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، مقام و منزلت را از او به ارث برده است. خداوند به وسیله او سرزمین ها را زنده کرد، همه جا پس از نومیدی سرسبز گردید، و وقتی آب باران همه جا را فراگرفت، مردم با مسح بدن عباس تبرک می جستند و می گفتند آفرین بر توای ساقی دو حرم».
ملاحظه این قطعه تاریخی که قسمتی از آن نیز در «صحیح بخاری» وارد شده است می رساند که یکی از مصادیق «وسیله» توسل به ذوات محترم و صاحب منزلتی است که خود مایه قرب و سبب شایستگی در داعی و متوسل می گردد، چه تعبیری روشن تر از این که گفت:
«هذا والله الوسیله الی الله المکان منه».
2) قسطلانی احمد بن محمد بن ابی بکر معاصر «جلال الدین سیطوی» (متوفای سنه 923) در کتاب «المواهب اللدنیّه بالمنح المحمدیه فی السیره النبویه» که در مصر چاپ شده است، می نویسد:
«انّ عمر لمّا استسقی بالعباس قال یا ایها الناس انّ رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] کان یری للعباس مایری الولد للوالد فاقتدوا به فی عمّه و اتخذوه وسیله الی الله تعالی ففیه التصریح بالتوسل و بهذا یبطل قول من منع التوسل مطلقا بالاحیاء و الاموات و قول من منع ذلک بغیر النبی[صلی الله علیه و آله و سلم](39)».
«وقتی عمر به وسیله عباس طلب باران نمود، گفت ای مردم، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عباس از دیده پدری نگریست. از او پیروی کنید و او را وسیله خود به سوی خدا قرار دهید، این عمل اندیشه کسانی که توسل را مطلقاً و یا به غیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تحریم کرده اند باطل می گرداند».
3) بخاری در صحیح خود نقل می کند:
«ان عمر بن الخطاب کان اذ قحطوا استسقی بالعباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه، و قال اللهم کنا نتوسل الیک نبیّنا فتسقینا و انا نتوسل الیک بعمّ نبینا فاسقنا قال فیسقون(40)».
«عمر بن الخطاب در مواقع قحطی به عباس بن عبدالمطلب متوسل می گردید و می گفت: پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسل می شدیم، و رحمت خود را می فرستادی اکنون به عموی پیامبرت متوسل می شویم، رحمت خود را بفرست، در این هنگام باران ریزش کرد و همگی سیراب شدند».
در صحت و اتقان حدیث مذکور سخنی نیست، حتی «رفاعی» که به عناوین گوناگون از احادیث متواتر توسل را ردّ می کند به صحت این حدیث اذعان داشت است و می گوید:
«ان هذالحدیث صحیح… فانّ صح هذا لجواز شرعافنحن من اسبق الناس الی الاخذ به و العمل بمقتضاه».
«بدرستی که این حدیث صحیح می باشد… اگر مفاد حدیث دلیل بر صحت توسل به اشخاص باشد ما از پیش گام ترین کسانی هستیم که مفاد آن را اخذ می کنیم و به آن عمل می کنیم».
با توجه به جمله هایی که از خود عمر در مورد توسل به عباس نقل شده است و اینکه مخصوصاً وی به خدا سوگند یاد می کند و می گوید:
«هذا والله الوسیله الی الله و المکان منه(41)» روشن می گردد که واقعیت توسل در این مورد، توسل به ذات و شخص یا شخصیت و مقام «عباس» در نزد خداست.

چند سؤال از اهل سنت:

سؤال 1

اگر به قول شما توسل به غیر خدا شرک است، پس چرا عمر در مواقع لزوم به غیر خدا متوسل می شد و با واسطه به سوی خدا می رفت و استغاثه می کرد تا نتیجه می گرفت؟

سؤال 2

اگر حاجت خواستن از غیر خدا شرک است، پس چرا پیغمبران از خلایق کمک می طلبیدند؟ و چرا حضرت سلیمان که یکی از پیامبران است طبق نقل قرآن به حضار مجلس خود گفت: کدام یک از شما می توانید تخت بلقیس را پیش از آنکه نزد من آید، نزد من آورید(42)؟ چر در اینجا با علم به اینکه این عمل قدرت خدائی می خواهد، از خداوند درخواست آوردن تخت را ننمود، بلکه از مخلوق عاجز تقاضای حاجت و کمک کرد؟

سؤال 3

شما چگونه انسان را به مجرد مُردن، مُرده محض می پندارید و قائلید بر اینکه مُرده دیگر نه می تواند منفعتی را به سوی خود جلب کند یا ضرری را از خود دفع کند، اگر این است که شما می گوئید، پس چرا قرآن در مورد شهدا می فرماید:
«وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‌ »(43)
آیا اخذ روزی و سرور و شادمانی و استفاده از فضل و کرم پروردگار از لوازم اموات است یا احیاء؟ و اینها چگونه زنده هستند و چگونه روزی می خورند؟ آیا می شود قبول کرد که آنها قادر به خوردن هستند ولی قادر به شنیدن نیستند(44)؟

سؤال 4

آیا خطبه 83 نهج البلاغه را نخوانده اید آنجائی که امیرمؤمنان علیه السلام عترت طاهره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را معرفی می نماید و می فرماید:
«ایها الناس خذوها من خاتم النبین صلی الله علیه و آله و سلم انه یموت من مات منا و لیس بمیت و یبلی من بلی منا و لیس ببال»
«ای مردم این مطلب را از خاتم النبین صلی الله علیه و آله و سلم بگیرید (یعنی فرموده است) که از ما هر کسی که بمیرد در حقیقت مرده نیست و از ما هر که به ظاهر بپوسد در حقیقت پوسیده نیست.»
با در نظر گرفتن عبارت فوق، چگونه شما اموات، بویژه پیامبران، ائمه، اولیاء و اوصیاء را مُرده محض می پندارید و توسل به آنها را شرک و غیر مشروع می دانید.
پس اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام در عالم انوار و رواح زنده هستند، چنانچه ابن ابی الحدید و میثمی و شیخ محمد عبده مفتی معروف دیار مصر در شرح این کلمات گویند که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله سلم مانند دیگران در حقیقت مرده نیستند.(45) بنابراین اگر ما در مقابل قبور ائمه معصومین علیه السلام می ایستیم مقابل قبور اموات نمی ایستیم و با مرده حرف نمی زنیم بلکه در مقابل احیاء و زندگان ایستاده ایم و با زندگان حرف می زنیم.

پی نوشت ها :

1. معجم فروق اللغه، حروف الواو
«الفرق بین الوسیله و الذریعه: «انّ (الوسیله) عند اهل اللغه هی القربه و اصلها من قولک سالت اسال ای طلبت و هما یتساولان: ای یطلبان القربه التی ینبغی ان یطلب مثلها و تقول توسلت الیه بکذا فتجعل کذا طریقاً الی بغیتک عنده، و الذریعه الی الشییء: هی الطریقه الیه و لهذا یقال جعلت کذا ذریعه الی کذا فتجعل الذریعه هی الطریقه نفسها و لیست الوسیله هی الطریقه الفرق بینهما بیّن».
2. «شفاعت» یکی از مصادیق «وسیله» قلمداد گشته است(ر.ک: ابن اثیر النهایه، ج5، ص 185، ماده وسل).
3. سوره زمر، آیه 3.
4. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 180، ط مکتبه القاهره، تحقیق عبدالوهاب.
5. تفسیر کشاف، زمخشری، ج1، ص 628.
«الوسیله: کل ما یتوسل به ای یتقرب من قرابه او صنیعه او غیر ذلک فاستعیرت لما یتوسل به الی الله تعالی من فعل الطاعات و ترک المعاصی».
6. شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، ص 160؛ شواهد الحق فی الاستغاثه بسیدالحق، شیخ یوسف نبهانی، ص 4.
7. شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، ص 160؛ شواهد الحق فی الاستغاثه بسید الحق، شیخ یوسف نبهانی، ص 4.
8. تفسیر درالمنثور، ذیل آیه «فتلقی آدم من ربّه کلمات»
9. اصول اربعه فی تردید الوهابیه، ص 35.
10. استیعاب در حاشیه الاصابه، ترجمه خالد، ج1، ص 405.
11. اسدالغابه، ج2، ص 82.
12. شواهد الحق، ص 34.
13. همان و تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج7، ص 288.
14. اصول الاربعه فی تردید الوهابیه، ص 35.
15. سوره فاطر، آیات 13-14.
16. سوره حج، آیه 73.
17. سوره بقره، آیه 256.
18. الکامل فی التاریخ، ج4، ص 81.
19. سوره آل عمران، آیه 45.
20. سوره بقره، آیه 154.
21. سوره نساء، آیه 69.
22. جامع الصغیر، ج1، ص 212.
23. الحاوی للفتاوی، ج1، ص 361.
24. جامع الصغیر، ج1، ص 161.
25. سوره مائده، آیه 35.
26. عقیده المومن، ص 109.
27. عقیده المومن، ص119، وفاء الوفاء ج3، ص 889. این منبع، روایت را بدون این که تضعیف کند ذکر کرده است.
28. عقیده الشیخ، ص 448، عقیده المؤمن، ص 120؛ جزیره العرب فی القرن العشرین، ص 340.
29. مسند، احمد بن حنبل، ج4، ص 138.
30. وفاء الوفاء، ج3، ص 899.
31. «اقبل الله بوجهه و استغفر له الف ملک».
ر.ک: صحیح، حافظ محمد بن ابی عبدالله بن ماجه قزوینی، ج1، باب مساجد، ص 261 و 262 ط مصر؛ مسند، احمد ابن حنبل، ج3، حدیث 21.
32. فرمانی که در آیه «و لا تقربا هذه الشجره»(سوره بقره، آیه 35) آمده است، فرمان مولوی نیست، بلکه دستوری ارشادی است و به اصطلاح، جنبه نصیحت و پند دارد و مخالفت با چنین دستوری نمی تواند موجب عقاب و مؤاخذه گردد، بلکه نتیجه آن فقط روبه رو شدن با اثر وضعی خود عمل می باشد.
اگر پزشکی به بیماری دستور دهد که در حالت سرماخوردگی، ترشی و خربزه نخورد، مخالفت با آن اثری جز شدت بیماری ندارد. در قرآن مجید آیاتی گواهی می دهند که نهی الهی یک نهی ارشادی بوده و نتیجه آن جز خروج از بهشت که اثر وضعی عمل به شمار می رود چیز دیگری نبوده است. لطفاً به آیه های 118 و 119 سوره طه مراجعه فرمایید.
33. سوره بقره، آیه 37.
34. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج2، ص 615؛ روح المعانی، ج1، ص 217؛ تفسیر درّ المنثور، ج1، ص 59.
35. متن حدیث از «تفسیر درّ المنثور» گرفته شده و متنی که حاکم نیشابوری در مستدرک نقل کرده است با این متن اندکی تفاوتی دارد، هر چند که از نظر مضمون هر دو یکی می باشند.
36. «یئط» مشتق از «اطیط» است، که به معنی صدای شتر می باشد.
37. «یغط» از «غطیط» به معنی صدای کودکی که می خوابد، می باشد.
38. اسدالغابه، ج3، ص 11، ط مصر.
39. المواهب، ج3، ص 380، ط مصر؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج2، ص 413 ط لبنان،.
40. صحیح بخاری، باب نماز استسقاء، ط محمدعلی صبیح، ج2، ص 32.
41. اسدالغابه، ج3، ص 111.
42. «قال یا ایها الملوءُ ا ایکم یاتینی بعرشها قبل ان یاتونی مسلمین. قال عفریت من الجن انا اتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انّی علیه لقوی امین».(سوره نمل آیه 38-39)
«(سلیمان) گفت: ای بزرگان کدامیک از شما تخت او را برای من می اورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟ عفریتی از جن گفت: من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر توانا و امینم.»
43. سوره آل عمران، آیه 169.
44. از جمله دلائل بر اینکه اموات، مخصوصاً شهدا زنده اند و قادر به شنیدن سخنان اهل دنیا می باشند روایت زیر است:
«روی مسلم عن انس بن مالک ان رسول [صلی الله علیه و آله و سلم] ترک قتلی بدر ثلاثا، ثم قال علیهم فنادا هم فقال: یا ابا جهل بن هشام، یا امیه بن خلف، یا عقبه بن ربیعه، یا شیبه بن ربیعه، الیس قد وجدتم ما وعد ربکم حقا فانی قد وجدت ما وعدنی ربی جقا، فسمع عمر قول النبی [صلی الله علیه و اله و سلم] فقال: یا رسول الله، کیف یسمعون، و انی یجیبون و قد جیفّوا؟ قال: و الذی نفسی بیده ما انتم باسمع لما اقول منهم و لکنهم لا یقدرون انا یجیبوا».
(مسند، احمد بن حنبل، ج3 ص 220 و ج4 ص 29؛ تفسیر قرطبی، ج7 ص 377؛ تفسر ابن کثیر، ج2، 239؛ و …)
45. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص 373-377-380؛ شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج1 ص 412؛ شرح نهج البلاغه عبده، ج1 ص 154.

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد