قبل از هر چيزي بايد نگاهي از زاويه روانشناسي رشد به خصوصيات و ويژگي هاي كودكاني كه در اين سن هستند بيندازيم تا بهتر بتوانيم عمل كنيم. بعد از آن نگاهي به نكات كاربردي و كليدي در باب معرفي خدا به كودكان مي اندازيم. بر همين اساس پاسخ ما داراي دو بخش خواهد بود.
بخش اول:خصوصيات روان شناختي كودك در سن چهار سالگي
روانشناسان رشد معتقدند كودكان چهار ساله در مرحلة پيش عملياتي[1] (Preoperational stage) قرار دارند و ويژگي هاي خاصي دارند. توجه به اين خصوصيات به ما كمك مي كند كه چگونه با كودك برخورد كنيم و به چه صورت خدا را براي او معرفي كنيم. بعضي از اين ويژگي ها عبارتند از:
1. كودك در اين سن از طريق نماد سازي و الگو سازي به تفكر مي پردازد.
2. تقليد، اولين گام در يادگيري كودك است و كودكان ابتدا باورهاي ساده را مي آموزند و آنگاه بينش وسيع تري پيدا مي كنند.
3. دائماً سؤال مي كنند و بسيار كنجكاو هستند. سؤالات آنها اغلب با چرا همراه است.
4. مدت زماني كه به چيزي توجه مي كنند كوتاه است.
5. مي توانند از خود انتقاد كنند و ايرادهاي خود را ببينند.
6. در كارهاي عملي و تجسمي بيشتر ياد مي گيرند.
7. بازيهاي نمايشي براي او لذت بخش است.[2]دقت در اين خصوصيات لازم است چرا كه تا ما شناختي از كودك نداشته باشيم، نمي توانيم چيزي را به او تفهيم كنيم.
بخش دوم:درك كودكان از خدا در اين سن
كودك در سنين پيش دبستاني در مرحلة ابتدايي خداشناسي، به عنوان يك فرد جستجوگر وارد هستي مي شود و آن را يك نياز مي پندارد. در دين اسلام اين مسأله به فطرت خداجويي انسان نسبت داده شده است. بر اين اساس بايد به چرا و چگونه هاي كودكان پاسخ درست داد. از سوي ديگر پاسخ درست به كودك، مستلزم تخصص خاص كودك شناسي به ويژه در زمينه القاي پيام هاي سرنوشت ساز اعتقادي به ايشان است؛ چرا كه با اندك خطا ممكن است مانند سوزني كه به چشم كودك فرو مي رود و تا هميشه نابينا مي شود، تأثير معكوس داشته باشد. اگر چه تحقيق علمي و تجربي در اين زمينه و تفكر كودك صورت نگرفته و تنها به نظريه پردازي اكتفا شده است ولي نظريه پردازان و رهنمودهاي بزرگان ديني راه هاي عملي مواجهه با حس جستجو گر و تفكر كودك را بيان كرده اند. برخي از آنها عبارتند از:
1. تصوير كودكان از خدا بسيار متأثر ازتصويري است كه از والدين خود دارند. اگر كودكي والدين خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترس بداند، احتمالا خدا را نيز داراي چنين صفاتي خواهد دانست. از سوي ديگر، اگر والدين خود را خشن، بي تفاوت و بي انصاف بداند، دربارة خدا نيز چنين تصوراتي خواهد داشت. والدين، در نحوة درك فرزندشان از خدا، بيشترين تأثير را دارند.[3] به همين خاطر والدين بايد صداقت و صراحت داشته باشند، مساوات را رعايت كنند، دروغ نگويند، همدم فرزندانشان باشند.اگر دچار مشكلي شدند، به او كمك كنند و… تا تصوير مناسبي از والدين خود داشته باشد تا در هنگام تطبيق خدا به پدر و مادر، تصوير نيكي از خدا در ذهن او مجسم شود.
2. همانطور كه گفته شد كودكان در سن 4 تا 5 سالگي از طريق نماد سازي و الگوسازي به تفكر مي پردازند. كودكان براي بيان احساس ترس و اضطراب خود، آن را به شكل هيولا يا غول به تصوير مي كشند. چيزهاي خوب را نيز به صورت فرشته يا موجودات دوست داشتني ترسيم مي كنند. بنابراين براي انتقال هر مفهومي به كودك و شناخت آنها بهتر است از الگوهاي نمادين استفاده كنيد. به كارگيري تجسم موجودات خارجي كه نشانگر احساسات خوب و بد دروني انسان باشند، اين مفاهيم را براي آنها قابل درك مي كند.
بنابراين براي توصيف خدا در نزد كودك، از افرادي كه كودك او را مهربان و دوست داشتني مي پندارند (مثل پدربزرگ و يا …) الگوسازي و نمادسازي كرده و به او بگوئيد كه خدا مثل پدربزرگ است مهربان و دوست داشتني و حتي مهرباني خدا از پدربزرگ هم بيشتر است.
3. براي افراد مذهبي، خداوند مورد احترام است و «ترس از خدا» امري مقدس تلقي مي شود. به بياني ديگر، آنها دوست ندارند به خداوند و خواست او بي توجهي بشود،ولي خدا ترسي و خضوع ممكن است براي يك كودك تبديل به وحشت از خدا شود. معمولا، والدين وحشت از خدا را در كودك ايجاد مي كنند. آنها خدا را به صورت جباري شكنجه گر براي فرزندشان ترسيم كرده، و سخت گيري در رفتار خشونت آميز معلم يا والدين نيز موجب ترس او از هر قدرت نيرومندتر از وي خواهد شد. ابتدائي ترين تصويري كه كودكان از خدا دارند، معمولا انعكاسي از تصوير آنها درباره والدين يا معلمان آنهاست. سعي كنيد تصوير منفي او را از خدا اصلاح كنيد. رحمانيت، بخشندگي و مهرباني خدا را به او نشان دهيد، به نحوي كه خدا را ياور خود بداند و مجازات را ناشي از انتخاب هاي غلط و ناشايست خود تلقي كند، نه ناشي از جبار بودن خدا.
4. درست است كه كودك معاني كلمات و جملات را نمي فهمد و شايد حواس او در حدي نباشد كه خصوصيات اصوات و اشكال و مناظر را تشخيص دهد و بايگاني نمايد، ليكن به هر حال اعصاب و مغز و دستگاه ادراك او براي تأثر آمادگي دارند. و به همين جهت نمي توان گفت كه ديدني ها و شنيدني ها هيچ گونه تأثيري ندارند. بلكه بايد گفت كه كلمات، جملات، مناظرو اشكال،در اعصاب و مغز تازه كار و روح حساس و ظريف او تأثير مي گذارند و آثاري از آنها باقي خواهند ماند، اگر چه معاني و مفاهيم آنها برايش قابل فهم نباشد. كودك رفته رفته با اين قبيل جمله ها مأنوس و آشنا مي شود و همين آشنائي ممكن است در آيندة او تأثير داشته باشد. ما با هر لفظي بيشتر آشنا باشيم با معناي آن هم مأنوس تر خواهيم بود. نوزادي كه در آغاز زندگي و ادامة آن در يك محيطي پرورش يافته كه گوش او با آهنگ دلرباي تلاوت آيات قرآن و نام زيباي «الله» آشنا شده و چشمش با ديدن مراسم ديني خو گرفته است، با كودكي كه در محيط فساد و بي دين پرورش يافته و گوش او با آهنگهاي لهو و لعب و چشمش با مناظر فحشاء عادت كرده است، يكسان نخواهد بود. بلكه كودك اول، براي پذيرش تربيت هاي ديني،در مراحل بعدي، آماده تر از كودك دوم خواهد بود. و بر عكس كودك دوم، براي پذيرش تربيت هاي بد آماده تر از كودك اول است.
5. توصيف و معرفي خدا نبايد تنها منجر به خداشناسي كودك شود بلكه بايد خدا را به گونه اي به كودك معرفي كنيم كه خدا باور شود و آن را در زندگي خود لمس كند. صرف آموزش ديني بدون پرورش حس ديني بي قائده و گاهي هم مضر است.
6. سؤالات كودك را جدي بگيريد و قبل از پاسخ دادن به آنها مدتي دربارة شان فكر كنيد، چون علاوه بر پختگي جواب، تفكر كردن را هم به كودك آموخته ايد. زمان مناسب را هم براي پاسخ دادن به آنها ا نتخاب كنيد. براي پاسخ به سؤالات او از مثال استفاده كنيد ولي همواره تأكيد بورزيد كه پاسخ كامل سؤالاتش را نمي دانيد، چون هر تفسيري كه از خدا ارائه كنيد يا هر پاسخي كه به سؤالات او بدهيد خداوند را در پاسخهاي خودتان محدود كرده ايد. مثلا به فرزندتان بگوئيد: «من نمي دانم خداوند چقدر بزرگ است ولي مي د انم كه هيچ چيزي در اين عالم، بزرگتر، قويتر و بهتر از او نيست، خداوند عظيم تر از آفتاب است، بزرگ تر از خانه و وسيعتر از آسمانهاست. او بندگان خود را دوست دارد».
7. توصيف خدا را نبايد منحصر در ساعات معيني كرد بلكه بايد از هر فرصتي بهره برد. مثلا با آمدن باران و برف، با شكفتن گلهاي مدرسه، با ديدن نوزاد حيوانات و با هر جلوه و زيبائي كه در طبيعت به چشم مي خورد، بايد ياد خدا را در خاطر كودكان زنده كرد و آنان را دوستدار و خواستار خدا ساخت زيرا قرآن بهترين راه خداشناسي را مشاهدة آيات و پديده هاي جهان مي داند. با ذكر نعمت هاي الهي بايد ذهن كودك را به خداي مهربان متوجه كرد و عاطفه و محبت آنان را نسبت به خدائي كه همه را آفريده است و به همه كمك مي كند جلب نمود.[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تربيت ديني، محمد داوودي، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383.
2. تربيت، ابراهيم اميني، قم: انتشارات بوستان كتاب، 1381.
3. اثرات پنهان تربيت آسيب زا، عبدالعظيم كريمي، تهران: انتشارات انجمن اولياء و مربيان، 1383.
4. كليدها آموختن به كودكان در بارة خدا، ليريس ياب، ترجمة: مسعود حاجي زاده، تهران: انتشارات صابرين، 1379.
5. آموزش مفاهيم ديني همگام با روانشناسي رشد. ناصر باهنر، تهران: انتشارات سازمان تبليغات، 1378.
پي نوشت ها:
[1] . سيف و ديگران. روانشناسي رشد. تهران، انتشارات سمت، چاپ چهارم، 1373، ص 249.
[2] . حيدري، اكرم، روانشناسي رشد، تهران: انتشارات پرشكوه، چاپ اول، 1381، ص 16.
[3] . ايربس ياب، كليدهاي آموختن به كودكان دربارة خدا، ترجمة: مسعود حاجي زاده، تهران: انتشارات صابرين، چاپ اول، 1379، ص 89.
[4] . باهنر، ناصر، آموزش مفاهيم ديني همگام با روانشناسي رشد، تهران، انتشارات سازمان تبليغات، چاپ اول، 1378، ص 194.