ما در اسلام دو اصل به نام تولّي و تبرّي داريم، يا به تعبير ديگر: «حبّ في الله» و «بغضٌ في الله» كه هر دو در واقع اشاره به يك حقيقت است، طبق اين دو اصل ما موظفيم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنان خدا را دشمن، و پيشوايان بزرگ دين يعني پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ را در همه چيز اسوه و الگوي خود قرار دهيم.
اين دستور به قدري مهم است كه در آيات قرآن به عنوان نشانة ايمان، و در روايات اسلامي به عنوان «اوثقُ عري الايمان»[1] محكمترين دستگيرة ايمان معرفي شده است، و تا تولّي و تبرّي نباشد، بقيه اعمال و عبادات و اطاعات، بيحاصل شمرده شده است.
اين تولّي و تبرّي يا «حبّ في الله و بغض في الله» يكي از گامهاي بسيار مهم و مؤثر در تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله است، روي همين اصل، بسياري از علماي اخلاق، وجود استاد و مربي را براي رهروان اين راه، لازم شمردهاند.
الف: تبري و تولّي از ديدگاه آيات قرآن
1. «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ »[2]سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند براي شما وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم (مشرك) خود گفتند: ما از شما و آن چه غير از خدا ميپرستيد بيزاريم.
در آغاز اين سوره، همة مؤمنان را مخاطب ساخته، ميفرمايد: اي كساني كه ايمان آوردهايد، دشمن من و دشمن خود را دوست خويش قرار ندهيد، شما نسبت به آنها اظهار محبت ميكنيد در حالي كه آنها نسبت به آن چه بر شما نازل شده است كفر ميورزند و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و شما را به خاطر ايمان آوردن به پروردگارتان، از شهر و ديارتان بيرون ميكنند، اين نكته روشن است كه اگر هنگام تضاد «پيوندهاي محبت و دوستي» با «پيوندهاي اعتقادي و ارزشي» پيوند محبت و دوستي مقدم شمرده شود، پايههاي اعتقاد و ارزشها متزلزل ميگردد و انسان تدريجاً به سوي باطل و فساد گرايش پيدا ميكند، و نكتة اساسي «حبّ في الله و بغضٌ في الله» يا به تعبير ديگر «تولاي اولياء الله و تبراي از اعداء الله» نيز همين است.
سپس در آية چهارم همين سوره، مسلمانان را به پيروي از ابراهيم ـ عليه السّلام ـ و يارانش، به عنوان يك (اسوه حسنه) و (الگوي زيباي پرارزش) دعوت كرده، چرا كه انتخاب سرمشقها و الگوهاي پاك و باايمان و شجاع و مقاوم، تأثير عميقي در پاكسازي روح و فكر و اخلاق و اعمال انسان دارد.
2. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ »[3]خداوند ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوي نور خارج ميسازد، (امّا) كساني كه كافر شدند، اولياي آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوي ظلمتها بيرون ميبرند، آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.
در اين آيه تفاوت خط مؤمنان و كافران تبيين شده است، مؤمنان به خدا وابستهاند و از صفات جمال و جلال او سرمشق ميگيرند، و كافران، به طاغوت وابسته بوده و اعمال و اخلاق آنها بازتابي از صفات طاغوت است، خارج شدن از ظلمت ها و تاريکي ها به نور، به صورت نتيجه ولايت خداوند بر مؤمنان ذكر شده است، و خروج از نور به سوي ظلمتها از آثار ولايت طاغوت، نور و ظلمت در اين آيه معناي وسيعي دارد كه تمام نيكيها و بديها، خوبيها و زشتيها و فضايل و رذايل را شامل ميشود![4]آري! آن كس كه در سايه ولايت الله قرار گيرد، هجرتش از رذايل به فضايل و از بديها به خوبيها آغاز ميگردد؛ زيرا سرمشق او در همه جا صفات جلال و جمال خداست، او به سوي پاكي ميرود، چرا كه ذات مقدس خدا از هر گونه آلودگي و نقص، پاك و منزه است، او به سوي رحمت و رأفت، جود و سخاوت پيش ميرود، چرا كه ذات خداوند، رحمان و رحيم، جواد و كريم است، و به همين ترتيب، حركت به سوي فضايل ديگر شروع ميشود؛ زيرا كه نقطة اميد و مقصد و مقصود و معبود و محبوب، اوست.
درست عكس اين حركت، يعني از فضائل به سوي رذائل از آن كساني است كه طاغوت، بت هاي بيشعور و بيخاصيت و فاقد چشم و گوش و هوش، و همچنين انسانهاي طغيانگر و خودكامه را ولي خود قرار دادهاند.
3. «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرا »[5]براي شما در (رفتار) فرستادة خدا پيروي نيكوست براي آنان كه اميدوار به خدا و روز ديگرند، و خدا را بسيار ياد كنند.
اين آيه كه ناظر به جنگ احزاب است، نه تنها در ميدان جنگ احزاب كه مصداق جهاد اصغر محسوب ميشد، پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اسوه و الگو بود، بلكه در ميدان جهاداكبر و مبارزه با هوا و هوسهاي نفساني و تهذيب اخلاق نيز اسوه و سرمشق بسيار مهمي بود، و آن كسي كه بتواند گام در جاي گامهاي آن بزرگوار بنهد، اين راه پرفراز و نشيب را با سرعت خواهد پيمود.
قابل توجه اين كه در اين آيه، علاوه بر مسأله ايمان به خدا و روز جزا (لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر)، روي ياد خدا نيز تكيه شده است، و با ذكر جمله (و ذكرالله كثيراً) نشان ميدهد آنها كه بسيار به ياد خدا هستند، از هدايتهاي چنين پيشوايي الهام ميگيرند؛ زيرا ايمان و ذكر خدا، آنها را متوجه مسئوليتهاي بزرگشان ميكند، در نتيجه به دنبال رهبر و پيشوايي ميگردند، و كسي را بهتر از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اين كار نمييابند.[6]ب. تولّي و تبرّي از ديدگاه احاديث
احاديث بسيار فراواني در كتب اسلامي اعم از شيعه و سني در زمينة تولي و تبرّي آمده است، و به قدري در اين باره اهميت داده شده كه كمتر چيزي نظير آن ديده ميشود.
1. زراره از امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند: بني الاسلام علي خمسة الاشياء، علي الصلوة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية، قال زراره: فقلتُ ايّ شي من ذلك افضل؟ فقال: الولايةُ افضل؛ لانّها مفتاحُهُنَّ، و الوالي هو الدليل عليهن، اسلام بر پنج پايه بنا شده است، بر نماز، و زكات و حج و روزه، و ولايت (رهبري معصومين)، زراره ميگويد: عرض كردم: كداميك از اينها افضل است؟
فرمود: ولايت افضل است؛ زيرا كليد همة آنهاست، (و والي و رهبر الهي راهنما به نور چهار اصل ديگر است)، از اين تعبير به خوبي استفاده ميشود كه ولايت و اقتدا به اولياء الله سبب احياء ساير برنامههاي ديني و مسايل عبادي و فردي و اجتماعي است، و اين اشارة روشني به تأثير مسأله ولايت در امر تهذيب نفوس و تحصيل مكارم اخلاق ميباشد.[7]2. ح 32: قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ انّ حول العرش منابِرٌ من نور، عليها قوم لباسهم و وجوههم نور ليسوا بانبياء، يغبطهم الانبياء و الشهداء، قالوا يا رسول الله! حلّ لنّا، قال: هم المتّحابّون في الله و المتّجالون في الله و المتزاودون في الله،[8] حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: در اطراف عرش الهي منبرهايي از نور است كه بر آنها گروهي هستند كه لباسها و صورتهايشان از نور است، آنها پيامبر نيستند، ولي پيامبران و شهداء به حال آنها غبطه ميخورند، عرض كردند: اي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ: اين مسأله را براي ما حل كن، فرمود: آنها كساني هستند كه به خاطر خدا يكديگر را دوست دارند و براي خدا با يكديگر مجالست ميكنند، و براي خدا به ديدار هم ميروند.
3. و در «حديث قدسي خداوند» آمده که به حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ فرمود: آيا هرگز عملي براي من انجام دادهاي؟ موسي ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: آري! براي تو نماز خواندهام، روزه گرفتهام، انفاق كردهام و به ياد تو بودهام، خداوند فرمود: امّا نماز براي تو نشانة (ايمان) است و روزه سپر آتش، و انفاق سايهاي در محشر، و ذكر خدا نور است، كدام عمل را براي من بجا آوردهاي! موسي ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: خداوندا! خودت مرا در اين مورد راهنمايي فرما، خداوند فرمود: آيا هرگز به خاطر من با كسي دوستي كردهاي، و به خاطر من كسي را دشمن داشتهاي؟ در اين جا بود كه موسي دانست برترين اعمال حب في الله و بغض في الله است»،[9] لازم به ذكر است اين دو واژه معمولا در چهار مورد استعمال ميشوند: ولاء محبت و عشق و علاقه به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و ولاء امامت به معناي الگو قرار دادن امامان براي اعمال و رفتار خويش، و ولاء زعامت به معناي حق رهبري اجتماعي و سياسي امامان، و ولاء تصرف يا ولاء معنوي كه بالاترين مراحل. ولاء تصرف است.[10]با توجه به قسمتي از آيات و روايات ذكر شده در باب تولّي و تبرّي، به خوبي استفاده ميشود كه تولّي معنايي بالاتر و عاليتر از دوستي دارد و آن پذيرفتن ولايت خدا و اولياي اوست، و خود را مطيع فرمان آنها كردن است، و تبرّي يعني زير بار ولايت غير خدا نرفتن است، از اين رو نخستين پيام اسلام كه از حلقوم مبارك پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در فضاي مكه طنين انداخت و تمام جهانيان را به سوي آن فراخواند (قولوا لا اله الا الله تفلحون) بود كه شرط رستگاري را تبرّي از غير خدا و تولّاي ولايت خدايي بيان فرمودند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ولايت در قرآن، آيت الله جوادي آملي، مركز نشر فرهنگي رجاء، چ اول، 1367.
2. اخلاق در قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، ج 1، مدرسه الامام علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ ، 1377.
3. ولاءها و ولايتها، آيت الله شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا.
4. بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، ج 66 و 67.
پي نوشت ها:
[1] . بحار الانوار، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، چاپ سوم، 1403 هـ .ق، ج 69، ص 239، ح 2.
[2]. ممتحنه/4.
[3]. بقره/257.
[4] . مكارم شيرازي، ناصر، اخلاق در قرآن، نشر چاپخانه، مدرسه الامام علي بن ابيطالب، 1377، ج 1، با تلخيص.
[5]. احزاب/21.
[6] . مكارم شيرازي، ناصر، اخلاق در قرآن، ص371، همان، ج 1، ص371.
[7] . اصول كافي، ج 2، ص 18، به نقل از كتاب اخلاق در قرآن.
[8] . بحار الانوار، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، چاپ سوم، 1403 هـ .ق، ج 66، ص 252.
[9] . همان، حديث شماره 33.
[10] . مطهري، مرتضي، ولاء و ولايتها، انتشارات صدرا.