افسردگی حالتی خلقی شامل بیحوصلگی و گریز از فعالیت یا بیعلاقگی و بیمیلی است و میتواند روی افکار، رفتار، احساسات و خوشی و تندرستی فرد تأثیر بگذارد. در برخی مواقع، فرد افسرده ممکن است به تفکراتی غلط معتقد باشد یا چیزهایی ببیند یا بشنود که دیگران نمیتوانند احساسشان کنند. در تحقیقاتی جدید و با بررسی توهم بصری مشخص شده است که افسردگی میتواند نوع بینش افراد را نیز تغییر دهد و کاری کند تا جهان را متفاوت از دیگران ببینند.
توهم بصری (Visual hallucinations) شامل دیدن چیزهایی مانند اشیاء و افراد و چراغهای چشمک زنی است که واقعی نیستند. نوع بصری توهم میتواند باتوجهبه دلایل متعددی ازجمله افسردگی نیز ایجاد شود. اختلال افسردگی عمده اختلالی است که دو مشخصهی اصلی آن، یعنی حالت افسردگی (خُلقِ پایین) در وضعیتها و موقعیتهای مختلف و بیعلاقگی به انجام فعالیتهایی که قبلا برای فرد لذتبخش بوده، دستکم بهمدت دو هفته برقرار باشد. افسردگی معمولا با علائمی مثل نداشتن اعتمادبهنفس، اختلالات خواب، اختلالات خوردن، خستگی، بیحالی و احساس دردِ بدون دلیل همراه است.
پژوهشی جدید دربارهی افسردگی، دههها تلاش در زمینهی یافتن ژنهای انفرادی مسئول اختلال خلقی عمده را بیاعتبار کرده است. البته این یافتهها بدینمعنا نیستند که افسردگی پایهی ژنتیکی ندارد یا بهارث نمیرسد؛ اما بدینمعنا است که هیچ ژنی وجود ندارد که در این زمینه بهتنهایی عمل کند.
در آمریکا تجزیهوتحلیلی روی بیش از ۶۲۰ هزار نفر انجام شد که در نوع خود بزرگترین مطالعه مرتبط با این مسئله بهشمار میرود؛ بااینحال پس از بررسی عمیق، پژوهشگران به نتیجهای دست پیدا نکردند. ریچارد بوردر، ژنتیکدان دانشگاه کلرادو بولدر میگوید: «این مطالعه نشان میدهد تلاش برای یافتن یک تکژن یا تعداد معدودی ژن که بهتنهایی مسئول افسردگی باشند، محکوم به شکست است.»
این نتیجهگیری ضربهای مهلک بر آن دسته از مراکز پزشکی است که امیدوار هستند براساس این فرضیه ابزارهای تشخیصی و درمانی طراحی کنند؛ فرضیهای که معتقد است افسردگی حاصل تأثیر یک یا چند ژن است. پژوهشگران بیش از بیست سال است به این موضوع مظنون هستند که اختلالات خلقوخو مانند اضطراب و افسردگی در نقص عملکرد در سیستمهای حملونقل سلولهای مغز ریشه دارند یا خیر.
با بررسی عمیقتر این مسئله، توجه آنها به ژنهای مسئول تنظیم جذب ناقلهای عصبی نظیر سروتونین جلب و به این شک منجر شد که یکیدو جهش همراهبا قرارگرفتن درمعرض آسیب روحی میتواند منشأ اصلی خطر بیماریهای روانی جدید باشد.
بهنقل از sciencealert، در دنیای امروز مطلعیم که افسردگی با تغییراتی در نحوهی ارتباطات مغز ما مرتبط دارد. مقایسهی بافتهای مغزی گرفتهشده از افرادی که با خودکشی فوت کردهاند، اولینبار افسردگی مزمن را با کاهش شدید تعداد خاصی از سلولهای عصبی حمایتی مرتبط یافته است. بااینحال، تحقیقات جدید نشان میدهد افرادی که دورهی افسردگی را سپری میکنند، درواقع دنیای اطرافشان را نیز متفاوت میبینند.
تیم تحقیقاتی این مطالعه امیدوار هستند که درک بهتر از نحوهی پردازش اطلاعات بصری در مغز افراد مبتلا به افسردگی میتواند به اطلاعرسانی رویکردهای درمانی انسانها در آینده کمک کند. محققان قصد داشتند تجزیهوتحلیل کنند که چگونه قشر مغز مسئول دریافت پیام از پنج حس، توهم بصری را مدیریت میکند و آن را با ۱۱۱ نفر آزمایش کردند که دورههای افسردگی شدید را تجربه میکردند و ۲۹ نفر که این گونه نبودند.
این ترفند که در بالا مشاهده میکنید، تکههایی از روشنایی و کنتراست یکسان را در زمینههای مختلف قرار میدهد و تغییر در متن معمولا کافی است تا مغز را گمراه و فکر کند که بخشهای مرکزیشان متفاوت هستند. ویلامی سالملا، روانشناس دانشگاه هلسینکی فنلاند میگوید: «مسئله تعجبآور این بود که بیماران افسرده تقابل تصویر نشاندادهشده را متفاوت از افراد غیرافسرده درک کردند.» مغز مبتلایان به افسردگی را بهاحتمال زیاد قسمت متضاد توهم جذب میکند؛ درحالیکه وقتیاز حقهی روشنایی صحبت میشود، تفاوت کمی میان گروهها وجود دارد.
این احتمال وجود دارد که سیگنال کنتراست ضعیفی در افراد مبتلا به افسردگی از شبکیه به قشر منتقل شود؛ اگرچه تحقیقات بیشتری برای بررسی دقیق اتفاق رخداده لازم است. همچنین، ممکن است تغییراتی در اطلاعات ارسالشدهی چشمها و روشهای پردازش آن در مغز یا هر دو اعمال شود. آنچه این توهم نوری را به چنین آزمایش مناسبی تبدیل میکند، این است که چشم و مغز را بهچالش میکشد تا آنچه دیده میشود، معنا و درنهایت روشنایی و کنتراست را متعادل کند. همچنین، میتوان گفت آزمایش کنتراست شامل چرخش است؛ درحالیکه روشنایی فاقد آن است.
محققان در مقالههایشان عنوان کردهاند ازآنجاکه سرکوب کنتراست جهتگیری خاصی دارد و به پردازش قشر متکی است، نتایج نشان میدهد افرادی که دورهی شدید افسردگی را تجربه میکنند، پردازش طبیعی شبکیه دارند؛ اما عادیسازی کنتراست قشر مغز را تغییر دادهاند. علاوهبراین، سرکوب کنتراست در بیماران مبتلا به MDD (اختلال افسردگی شدید) و اختلال دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی بهطورمشابه کاهش یافت.
این اولینباری نیست که محققان به رابطهی عجیبوغریب بین افسردگی و پردازش بینایی در مغز پی میبرند. این امر بینندگان بیشتری دربارهی مکانیسمهای عصبی افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی نشان میدهد؛ بااینحال، محدودیتهایی نیز در این نوع مطالعه وجود دارد. برای مثال، تیم برای ارزیابی آنچه مشاهده میکردند، از گزارشدهی خودکار از شرکتکنندگان بهجای اسکن مغزی استفاده کرد. همچنین، ممکن است داروی افسردگی در برخی از تغییرات پردازش بینایی تأثیر بگذارد.
بااینهمه، نتایج مشابهی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی دیده شده است که نشان میدهد این نوع تغییر در نحوهی درک چشم و مغز از جهان خارج میتواند در چندین اختلال روانشناختی رایج باشد. سالملا میگوید: «ارزیابی و توسعهی بیشتر قابلیت استفاده از آزمونهای درک محور مفید خواهد بود؛ زیرا روش تحقیق و بالقوهی شناسایی اختلالات پردازش اطلاعات در بیماران است.» این تحقیق در مجلهی Psychaitry and Neuroscience منتشر شده است.