طلسمات

خانه » همه » مذهبی » توکل و اختیار-جبر و اختیار

توکل و اختیار-جبر و اختیار

الف. توکل:

توکل از ماده وکالت به معنای سپردن کارها به خداوند و اعتماد بر لطف او است. مرحوم راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «توکل» اگر با حرف «علی» بیاید به معنای اعتماد کردن می باشد. (راغب اصفهانی، مفردات، ماده وکل)
مرحوم سید عبدالله شبر، از علمای بزرگ اخلاق در تفسیر توکل می گوید: «توکل منزلی از منزلگاه های دین و مقامی از مقامات اهل یقین بلکه از درجات مقربین است. حقیقت توکل همان اعتماد قلبی در همه کارها بر خداوند و صرف نظر کردن از غیر او است و این منافاتی با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر این که اسباب را در سرنوشت خود، اصل اساسی نشمرد. پس توکل به معنای ترک فعالیت و کوشش جسمانی و تدبیر عقلانی نیست، چون این کار در شریعت مقدس حرام و قبیح است و در شرع مقدس اسلام، تلاش در اموری مانند صنعت و زراعت و سایر راه های به دست آوردن رزق و روزی و تأمین معاش، امری محبوب و مورد تأکید است. (اخلاق شبر، ص 275، با تلخیص و تصرف).
پس توکل مفهوم ظریف و دقیقی دارد که در عین توجه داشتن به عالم اسباب، انسان را از غرق شدن در آن و دل بستن به غیر خدا و آلودگی به شرک باز می دارد. انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله شروع برای پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد و با این حال متکی به لطف پروردگار و قدرت بی پایان او باشد و پیروزی را از او بداند نه از غیر او.
در حدیثی رسول گرامی اسلام(ص) از جبرئیل(ع) می پرسد: توکل بر خداوند متعال چیست؟ جبرئیل(ع) در پاسخ می گوید: «العلم بان المخلوق لایضر و لا ینفع ولا یعطی و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق؛ حقیقت توکل علم و آگاهی به این است که مخلوق نمی تواند زیانی برساند و نه سودی و نه چیزی ببخشد و نه از آن باز دارد، و نیز توکل مأیوس شدن از خلق است (یعنی همه چیز را از خدا و به فرمان او بداند) (بحار، ج 68، ص 138، ح 23).
در حدیث دیگری می خوانیم که معصوم(ع) در پاسخ پرسش درباره توکل فرمود: «لا تخاف سواه» توکل این است که از غیر خدا نترسی. (بحار، ج 68، ص 143 ، ح 42).
از این تعبیرات به خوبی استفاده می شود که روح و حقیقت توکل، بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است. در عین حال در روایات اسلامی شدیدا این معنا نفی شده است که مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادی است. در حدیث معروفی آمده است: مرد عربی در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: «توکلت علی الله»
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعقلها و توکل» شتر را پایبند بزن و سپس توکل بر خدا کن (با توکل زانوی اشتر ببند) (المحجه البیضاء، ج 7، ص 426).
اصولا مشیت خداوند بر این قرار گرفته که مردم در این عالم برای رسیدن به مقصود از اسباب وسایل موجود کمک بگیرند. در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا بأسباب فجعل لکل شیء سببا؛ اراده الهی بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت برای هر چیزی سببی قرار داده است. (اصول کافی، ج 1، ص 183، ح 7).
بنابراین بی اعتنایی به عالم اسباب نه تنها توکل نیست، بلکه به معنای بی توجهی به سنت های الهی است و این با روح توکل ناسازگار است.
پس به طور خلاصه، توکل بر خداوند یعنی اعتماد کردن به او و واگذار کردن کار به او و تسلیم اراده او بودن و استقلال ندادن به اسباب و توجه کامل به مسبب الاسباب یعنی خداوند متعال. یعنی در عین استفاده از اسباب توجه داشته باشیم که اسباب از خود چیزی ندارند و در تأثیر مستقل نمی باشند بلکه تکیه گاه آنها نیز خداوند متعال است. (با استفاده از المیزان، ج 5، ص 239).
در پایان به برخی آثار و ثمرات توکل بر خداوند اشاره می شود:
1. قوت قلب: امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «اصل قوه القلب التوکل علی الله؛ ریشه و اصل قوت قلب، توکل بر خدا است». (میزان الحکمه، ج 1، ص 318، ح 1348)
2. رام شدن دشواری ها و آسان گشتن اسباب: امیر مؤمنان(ع) می فرماید: «من توکل علی الله ذلت له الصفات و تسهل علیه الاسباب؛ هر کس بر خدا توکل کند، سختی ها در برابرش رام و اسباب و وسایل برای او آسان و هموار می گردد». (غرر الحکم، شماره 9028)
3. شکست ناپذیر شدن: حضرت باقر(ع) می فرماید: «من توکل علی الله لا یغلب و من اعتصم بالله لا یهزم؛ هر کس بر خداوند توکل و اعتماد کند، شکست نمی خورد و هر کس به دامن او چنگ زند، مغلوب نمی گردد». (میزان الحکمه، ج 4، 22547)
مسأله «جبر و اختیار»، یکى از اساسى ترین و عمیق ترین مسایلى است که از دیرباز اندیشه و تأملات سخت فیلسوفان و اندیشمندان جوامع بشرى را به خود فراخوانده است. در این میان، از آنجا که متفکران و عالمان دینى شیعى با الهام از آیات قرآن و احادیث، قائل به اختیار؛ یعنى، حد فاصل میان جبر و تفویض اند، با مشکلات نظرى پیچیده اى در این باب مواجه بوده اند؛ زیرا ادعاى آنان این است که: «افعال اختیارى انسان، همان گونه که بر سبیل حقیقت (و نه مجاز) به خود انسان، به عنوان فاعلى مباشر منسوب است، به نحو حقیقى به خداوند انتساب دارد.
الف) منسوب به انسان است، زیرا بر اساس قدرت و اراده او تحت تأثیر عزم و تصمیم و گزینش او انجام مى پذیرد.
ب ) منسوب به خدا است، چرا که هستىِ انسان و تمام آثار وجودى او – از جمله افعالش – معلول خداوند و وابسته به او است.
این ادعا، مطلبى بس گران و دقیق است. حقیقت این دو انتساب، بسیار عمیق است و درک آن کار چندان ساده اى نیست. اما اندیشمندان شیعه با الهام از آیات و روایات و با استعانت از حکمت شیعى، این مسأله را با تحلیلى منطقى، موجّه و معقول، فراروى اذهان جستجوگر و حقیقت خواه قرار داده اند.
در پاسخ به سؤال حضرت عالى توجه به چند نکته ضرورى است:

1- تعریف اراده و اختیار:

دو واژه مهمى که عدم توجه به بار مفهومیشان موجب خلط مسأله و اشتباه در فهم مى شود، «اراده» و «اختیار» است. این دو کلمه کاربردهاى مختلفى دارند که کمابیش داراى مناسبت هایى با یکدیگر مى باشند. در این مجال اندک نمى توان تمامى یا مهم ترین تعاریف آن دو را بیان کرد؛ از این رو تنها به تعریف «اختیار انسان» و «اراده انسان» به اختصار بسنده مى کنیم. (براى اطلاع بیشتر از تفاسیر گوناگون «اراده» و «اختیار» نگا: محمد تقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2، صص 91 – 89)
الف) «اختیار انسان»، عبارت است از آن که فعل آدمى مسبوق به علم، اراده و قدرت باشد.
ب ) مقصود از «اراده انسان» – که از مبادى فعل اختیارى است – حالتى است نفسانى که پس از حصول شوق شدید نسبت به انجام فعل حاصل مى شود و در صورت وجود قدرت برانجام فعل و نبود موانع خارجى، به وقوع فعل خواهد انجامید. بر اساس این تعریف، مشخص مى شود که اراده یکى از مقوّمات اختیار است و این دو یکسان نیستند. (نگا: محمد صدرالدین شیرازى، الاسفار الاربعة، ج 6، صص 355 – 310)

2- مبدأ اراده:

اراده، فعل نفس، روح و منِ آدمى است. علت وجود و پدید آمدن اراده، نفس انسان است و روح، علت فاعلى آن مى باشد. امّا باید توجه داشت که این علت فاعلى (یعنى نفس) در پدید آمدن معلولش (یعنى اراده) نیاز به اراده دیگرى ندارد؛ بلکه نفس در این مورد از آن گونه علل فاعلى است که در مقام ذات خود، علم تفصیلى به اراده داشته و همین علم تفصیلى به اراده، در پدید آمدن اراده کافى است و نیازمند اراده دیگر نیست. از این نوع علت فاعلى در فلسفه به «علت فاعلى بالتجلى» یاد مى کنند. (براى آشنایى با اقسام علت فاعلى ر.ک: علامه سید محمدحسین طباطبایى، نهایة الحکمة، صص 173 – 172)
3- تکاملى که براى روح حاصل مى شود، در اثر افعال اختیارى آن است؛ چرا که در ذات روح، گرایش به سوى کمال بى نهایت است و همین گرایش است که به صورت اراده ظهور پیدا مى کند. به همین جهت آنچه مربوط به ذات نفس و روح آدمى است، از همین اراده سرچشمه مى گیرد و کمالاتى هم که نصیبش مى شود در سایه همین اراده است. بر این اساس، افعالى که مربوط به اراده و اختیار و آگاهى انسان نیست، در واقع افعال روح نیست. به بیان دیگر، افعال انسان – از آن جهت که انسان است – نیست. (در باب تکامل روح و نسبت آن با افعال اختیارى نگا: محمدتقى مصباح یزدى، دروس فلسفه اخلاق، صص 172 – 127)
4- اختیار تنها بر پایه اراده بنا نشده، بلکه حرکت و افعال اختیارى انسان مبتنى بر سه امر است: میل، آگاهى و قدرت. در واقع این مثلث، زمینه را براى اختیار و حرکت تکاملى روح فراهم مى کند. براى آنکه آدمى عملى را از روى اختیار انجام دهد باید: اولاً نسبت به فعل خود شناخت و آگاهى داشته باشد؛ ثانیاً گرایش هاى متضادى در زمینه آن فعل داشته باشد تا زمینه براى گزینش و اختیار آن فراهم شود؛ ثالثاً قدرت انتخاب داشته باشد و بتواند آنچه را که اختیار کرده به مرحله عمل درآورد.
به اعتقاد ما، خداوند متعال مایه هاى میل، آگاهى و قدرت را در نهاد انسان به طور فطرى قرار داده است. پاره اى از پیش نیازهاى اختیار که خداوند در وجود آدمى به ودیعت نهاده است، عبارتند از:
1- خداوند ابزار حسى و عقلى و ساخت و ساز معرفت را در کنار وحى به عنوان ابزار و منابع شناخت به آدمى ارزانى داشته است. (نحل، 78؛ انسان،2؛ علق،5-1)
2- پروردگار عالم قدرت هاى گوناگونى به بشر داده است تا در پرتو آن بتواند در طبیعت تصرف کند (لقمان / 20، اعراف / 74، نحل / 14، غافر / 79، ابراهیم / 32، انبیا / 80) و انسان هاى دیگر را به نفع خود استخدام و به کار گیرد. (زخرف / 32) و از همه مهم تر قدرتى متافیزیکى که از روح و نفس انسان ناشى مى شود. (آل عمران / 49، انبیاء / 82-81، ص / 36-37)
3- گرایش ها و میل هاى گوناگونى در انسان به ودیعت نهاده شده؛ و همین گرایش ها است که به صورت «اراده» تبلور مى یابد. در واقع میل و اراده، تفاوتشان به شدت و ضعف است. میل همان رغبت و خواستن ابتدایى است که به مرحله اکید نرسیده است؛ در حالى که اراده همان رغبت و خواستن است که به مرحله شدیدترى رسیده و به صورت یک وسیله بسیار مهم براى ایجاد کار درآمده است، (نگا: محمد تقى علامه جعفرى، جبر و اختیار، ص 66) این گرایش ها اقسامى دارند؛ از جمله:
«غرائز» یعنى، کشش هاى مربوط به نیازهاى حیاتى که با اندامى از اندام هاى بدن ارتباط دارد.
«عواطف» یعنى، کشش هاى مربوط به روابط انسان ها با یکدیگر.
«انفعالات» یعنى، حالتى روانى که بر اساس آن انسان به علت احساس ضرر یا ناخوشایندى از کسى فرار یا او را طرد کند.
«احساسات» یعنى، کنش هاى شدیدى که تنها به انسان اختصاص دارد.
5- از سه ضلع مهم اختیار که در نکته پیشین گفته شد، هر یک کارکرد ویژه اى دارند:
1) میل، عامل اصلى حرکت انسان در انجام افعال است.
2) علم و آگاهى، چراغى است که راه را روشن مى کند و مسیر حرکت را مشخص مى سازد.
3) قدرت، ابزارى است که حرکت انسان به وسیله آن انجام مى شود.
در یک فعل اختیارى و مهمتر از آن، در ماهیت اختیار، هر یک از اضلاع این مثلث، اهمیت ویژه اى دارد و در تبیین افعال اختیارى انسان نباید از هیچ کدام غافل بود. بنابراین، اختیار مساوى و مساوق با اراده نیست؛ بلکه اختیار یعنى: میل، آگاهى و قدرت. (براى آگاهى تفصیلى از این سه ضلع نگا: محمدتقى مصباح یزدى، معارف قرآن، مجلد اوّل، صص 442 – 394)
6- ما اعتقاد به توحید افعالى داریم و به این اصل ایمان داریم که «لا مؤثر فى الوجود الاالله». هر گونه تأثیر و تأثّر و فعل و انفعال و فعلیت و فاعلیتى از جانب خداست. البته خداوند به هر نحوى و بدون قانون و نظام در جهان عمل نمى کند؛ بلکه بر اساس یک سلسله قوانین و سنن و احکام متناسب با هر عالم و هر موجودى، حیات جهان و موجودات را به پیش مى راند. خداوند متعال، در عالم خلقت موجودات گوناگونى آفریده و بر اساس این تنوع و چندگونگى قوانین خاصى را بر آنها حاکم ساخته است. مثلاً وجود فرشتگان و انسان ها با یکدیگر متفاوت است و چون این تفاوت را خداوند بر اساس حکمت خود پدیدآورده است، لاجرم احکام و سنن خاصى هم براى این دو قرار داده که به موجب آن، هیچ گاه انسان فرشته نمى شود و هیچ وقت فرشته انسان نمى گردد. این مطلب حتى در مورد عوالم خلقت نیز جارى است. عالم مادى احکام خاص و قوانین ویژه خود را دارد و عالم برزخ سنن مخصوص؛ و عالم قیامت آثار ویژه خود را. (در این باب مراجعه کنید به کتاب انسان از آغاز تا انجام)
7- با توجه به نکته پیش گفته، از یک دیدگاه خداوند، موجودات جهان را دوگونه خلق فرموده است:
الف) برخى از موجودات، امکان بیش از یک نوع خاص از وجود در آنها نیست، مانند مجردات عُلْوى.
ب) بعضى از موجودات چنین نیستند، بلکه امکان بیش از یک نوع خاص از وجود در آنها هست، مانند موجودات مادى. خداوند، ماده طبیعى را طورى آفریده است که نقش پذیر صورت هاى مختلف است. ماده طبیعى استعداد تکامل دارد. طبیعت از بعضى عوامل قوت و نیرو مى گیرد و از بعضى دیگر نقصان مى پذیرد. ماده طبیعى استعداد آن را دارد که با علل و عوامل مختلف مواجه شود؛ لاجرم تحت تأثیر هر کدام از آنها حالت، کیفیت و اثرى پیدا مى کند که مخالف با حالت و کیفیت و اثرى است که از علت دیگر مى توانست پیدا کند. تخمى که در زمین کاشته مى شود اگر با آب و هوا و حرارت و نور همراه شود و آفتى هم به آن نرسد از زمین مى روید، رشد مى کند و به سرحد کمال مى رسد؛ ولى اگر یکى از عوامل رشد و کمال کسر شود یا آفتى برسد به آن حد نخواهد رسید.
با توجه به این توضیح، اذعان خواهیم کرد که:
1) برخى از موجودات، مانند مجردات محض، تنها یک سرنوشت خواهند داشت.
2) موجودات دیگرى مى توانند در انتظار نتایج گوناگون باشند، زیرا خداوند بر اساس سنخیت چنین موجوداتى، چنین مقرر داشته است که با اختلاف اسباب و علل، راه ها و نتیجه ها نیز متفاوت باشد. به بیان دیگر، سرنوشت از وضع خاص موجودات سرچشمه مى گیرد. موجودى که امکانات متعدد دارد و علل مختلف ممکن است در او تأثیر کنند و هر علتى او را در یک مجرا و یک مسیر بخصوص قرار مى دهد، سرنوشت هاى متعددى در انتظار اوست؛ اما موجودى که بیش از یک امکان در او نیست و جز یک مسیر برایش تعیین نشده و جز با یک نوع علت سر و کار ندارد؛ سرنوشتش واحد، حتمى و غیرقابل تغییر است. (نگا: مرتضى مطهرى، انسان و سرنوشت، ص 70)
8- اعمال و افعال بشر، از سلسله حوادثى است که سرنوشت حتمى و تخلف ناپذیر ندارد؛ زیرا بستگى دارد به هزاران علل و اسباب و از آن جمله انواع میل ها، شناخت ها، قدرت ها، انتخاب ها و در یک کلمه انواع اختیارها که از خود بشر ظهور مى کند. به واقع تمام امکاناتى که در مورد جمادات و نباتات و افعال غریزى حیوان به منزله موجودات مادى وجود دارد، و تمام «اگر»هایى که در وقوع آنها هست، در افعال و اعمال بشر نیز هست. ولى در عین حال انسان قادر است عملى را که صددرصد با غریزه و میل حیوانى و طبیعى او موافق است و هیچ رادع و مانع خارجى نیز بر سر راه آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشى ترک کند. همچنین قادر است کارى را که صددرصد مخالف طبیعت اوست و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجى هم وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشى و نیروى خرد آن را انجام دهد.
خداوند متعال انسان و افعال او را از آن دسته موجوداتى قرار داده که امکان بیش از یک نوع سرنوشت را دارند. این موضوع به اندازه اى بدیهى است که نیازى به اثبات آن نیست. گونه گونى فرهنگ ها، ادیان، سلیقه ها، تفکرات، کردارها، دانش ها، پیشرفت ها و عقب ماندگى هاى ملل متفاوت، همه و همه نشانگر این حقیقت است که خداوند با اعطاى قدرت، آگاهى و میل (اختیار)، امکان دست یابى به سرنوشت هاى گوناگون را به بشر ارزانى داشته است.
9- هدایت و ضلالت نیز به عنوان دو فرجام گوناگون براى بشر، زاییده اختیار خود انسان است. یعنى انسان بوده است که با توجه به نوع میل، شناخت و قدرت، خود راه ضلالت را پیموده یا به هدایت بار یافته است.
خداوند با سه ضلعى که در نهاد آدمى به ودیعت نهاده است یعنى (میل، آگاهى و قدرت) چنین مقرر داشته که انسان با چگونگى به کارگیرى این امور، راه و سرنوشت خویش را رقم زند. اگر آدمى آگاهى را – که همچون چراغى است براى روشنى راه – درست به کار گیرد و از قدرت خود به طور صحیح استفاده نماید، و میل خود را به سوى کمال حقیقى بکشاند، راه هدایت را خواهد پیمود و با قرار گرفتن در صراط مستقیم، در مسیر الى الله و حرکت به سمت کمال لایق خویش موفق خواهد بود.
اما اگر آگاهى خود را درست به کار نبندد، یا وهم و جهل را علم بپندارد و از قدرت خود استفاده صحیح نکند و آن را عاملى براى تسلط خودخواهى و نفسانیّت خویش بر طبیعت و جامعه قرار دهد و امیال خود را در حد همان حیوانیت و سطوح پایین مادى نگاه دارد؛ از صراط مستقیم خارج شده، گرفتار گمراهى خواهد شد. «و أما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمى على الهدى…» ؛ (فصلت،17)«و اما ثمودیان: پس آنان را رهبرى کردیم [ولى ]کوردلى را بر هدایت ترجیح دادند». «ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها على قوم حتى یغیروا ما بأنفسهم» ؛ (انفال،53) [سقوط فرعونیان از اوج لذت به حضیض ذلت ]بدان سبب است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى دهد، مگر آن که آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند». «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس…» ؛ (روم،41)«به سبب آنچه دست هاى مردم فراهم آورده، فساد در خشکى و دریا نمودار شده است». (در باب هدایت و ضلالت کتاب: «هدایت و ضلالت» نوشته منیژه سیار املاش لنگرودى، معاونت پژوهشى سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، زمستان 71، خواندنى است)
سعادت و شقاوت نیز معلَّل به اختیار انسان است، نه این که ذاتى انسان باشد؛ چرا که در هیچ جا شقاوت و سعادت نه جزء ذات انسان (روح) دانسته شده است و نه لازمه روح. مبدأ سعادت، عقاید حق، اخلاق فاضله و اعمال صالح است، که در سایه علم صحیح، میل معتدل و قدرت درست به دست آمدنى است؛ و مبدأ شقاوت، عقاید باطل، اخلاق رذیله و اعمال غیرصالح است، که در سایه علم ناصحیح، میل غیرمعتدل و قدرت نادرست فراهم مى شود. (در باب سعادت و شقاوت و رابطه آن با اختیار انسان کتاب «طلب و اراده» حضرت امام خواندنى است)
در هر حال تنها خواستن و اراده افراد نیست که آنها را به راه کج یا صواب مى کشاند؛ بلکه چگونگى شناخت، نگرش انسان ها و فهم هنجارها و ایده آل ها باعث چگونگى اراده انسان مى شود. این که چرا انسان در این موقعیت هاى مختلف قرار مى گیرد، باید گفت که این موقعیت ها و زمینه ها دقیقاً معلول همان اختیار است که پدران بشر از آغاز تا کنون از آن برخوردار بوده اند؛ و به سبب همین اختیارهاى گوناگون بوده است که آنها به راه هاى متفاوت رفته اند و اینک زمینه هاى متفاوت براى فرزندان خود ایجاد نموده اند. در عین حال، باید توجه داشت که زمینه ها تنها به عنوان یک عامل تأثیر مى گذارند و گریزناپذیر نیستند؛ بلکه آن قدر گریز از آنها براى ما مشکل نیست که خداوند در موارد متعدد از ما مى خواهد که شناخت صحیح پیدا کرده و راه راست را از بیراهه باز شناسیم و انتخاب نماییم. (ملک، 10، اعراف / 179)
خداوند متعال به اختلاف زمینه ها آگاه است که مى فرماید به راه آباء خود نروید (انبیاء / 51-54، شعراء / 69-74، اعراف / 172-173) و از ما مى خواهد در سرنوشت اقوام مختلف تدبر نماییم. (فاطر / 43 – 44، غافر / 82 – 85، اعراف / 84، یونس / 39، نمل / 14، آل عمران / 137، طه / 132 و …) در جاى جاى قرآن خصوصیات گمراهان و هدایت یافتگان را براى ما بازگو مى کند. (بقره / 2-5، نمل / 1 – 3، یونس / 9، انعام / 82، طه / 82، بقره / 6 – 16، یونس / 7، ابراهیم / 3) خداوند با این آیات، ما را به شناخت صحیح تحریض و از نادانى تحذیر مى کند.
از سوى دیگر خداوند به صور مختلف به ما مى آموزد که هواهاى نفسانى و شیطانى ممکن است ما را به انحاء گوناگون گمراه کنند و به ما یاد مى دهد که چگونه با این هواها و خواهش ها مبارزه کنیم. (سوره هاى بقره / 275، اعراف / 201، مریم / 83، ابراهیم / 22، حج / 21، قصص / 15 و… )
در پایان به نکته ظریف و مهمى اشاره مى کنیم و آن این که خداوند رحیم و مهربان، از روى لطف و شفقتى که به بندگان خویش دارد و دقیقاً به دلیل آگاهى از موقعیت ایشان و زمینه هاى درونى و بیرونى گرایش به خلاف و ناصواب، راه هاى بسیار خوب و آسانى را براى بازگشت آدمى به هدایت و رسیدن به مقامات عالیه قرار داده است. توبه، حُسن خلق، نیکى به پدر و مادر، صله رحم، انفاق، کمک به ستم دیدگان و فقرا، صبر در برابر مصائب و مشکلات و … از جمله راه هایى است که بشر را به سوى صراط مستقیم و کمال حقیقى خویش مى کشاند. خداوند متعال براى صابران در این باب حساب جداگانه اى باز مى کند؛ و از جمله صابران مى توان کسانى را شمرد که با وجود قرار گرفتن در محیطها، خانواده ها و در یک کلمه زمینه هاى گمراه کننده و غفلت زا؛ بر بندگى خدا، قدم گذاشتن در راه هدایت و پرهیز از گناهان اصرار مى ورزند و در این راه بر سختى ها و احیاناً مخالفت هاى دیگران صبر پیشه مى کنند. از پاداش صابران به بیان هاى گوناگون در قرآن کریم یاد شده تا جائى که اجر آن ها بى حساب تلقى گشته است. (زمر/10)
گفت صبرى کن بر این رنج و حرض صابران را فضلِ حق بخشد عوض
(مثنوى/5/482)
از آنچه گذشت روشن می شود که توکل نافی اختیار نیست، بلکه خود کنشی اختیاری است که در کنار دیگر کنش های اختیاری نقش امداد رسانی و پشتیبانی در امور را ایفاء می کند.
جهت مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به آثار ذیل مراجعه بفرمایید:
1 – «جبر و اختیار»، استاد جعفر سبحانى
2 – «جبر و اختیار» زین الدین قربانى
3 – «جبر و اختیار» محمد تقى جعفرى
4 – «انسان و سرنوشت» شهید مطهرى
5 – المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 18 به بعد و نیز ج 3، ص 12 به بعد
6 – جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسان، ژرژ گورویچ، ترجمه: حسن حبیبی
7 – اصول فلسفی و روش رئالیسم، علامه طباطبایی، ج 3
8 – تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 5، ص 254
9 – خیرالاثر در رد جبر و قدر ، آیت الله حسن زاده آملی
10 – عدل الهی، استاد مطهری
11 – آموزش عقاید ، آیت الله مصباح
12 – آموزش کلام اسلامی ، محمد سعیدی مهر

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد