تکرار در آیات قرآن (2)
تکرار در آیات قرآن (2)
منبع : راسخون
11. تکرار مانعی در برابر تحریف :
ممکن است تکرار آيات در جلوگيري از تحريف قرآن هم نقش داشته باشد. چرا که آيات يکديگر را تأیيد و تفسير مي کنند و اگر آيه اي از قرآن بخواهد در معرض تحريف قرار بگيرد، با توجه به اينکه اگر اين قسمت تکرار شده از بين آيه حذف شود، مفهوم آيه ناقص مي گردد، تکرار اين آيه در قسمت ديگري از قرآن مانع تحريف آن مي گردد. (30)
12. نکته :
نظر حضرت امام خميني (قدس سره) بر اين است که بسم الله هر سوره اي متعلق به خود آن سوره است و نقش بسم الله هر سوره با سوره اي ديگر متفاوت و هرکدام تفسير جداگانه اي دارند و چه بسا اين قاعده در ديگر آيات قرآن هم مطرح باشد. لذا مي توان گفت که در هر تکراري مقامي است.
13. ارئه ی آهنگ زیبا به سوره و برانگیخته شدن حس شکرگزاری :
تكرار در عرضه انديشه ها به مردم ، معمولاً به استقرار انديشه ها و نظريات و تثبيت آنها در اذهان مردم مي انجامد. تحقيقات روان شناسان جديد، نيز اهميت و تأثير تكرار را در اين زمينه ثابت كرده است. يكي از هدف هاي قرآن از تكرار بعضي آيات، استقرار و جايگزين كردن ايمان در جان هاي مردم و تثبيت عقايد و عبرت ها و پند و اندرزهاي آن آيات تكرار شده است؛ مانند برخي آيات مربوط به توحيد، قيامت، حساب، ثواب، عقاب، داستان پيامبران و….
به عنوان نمونه، در سوره مرسلات، آيه «ويل يومئذ للمكذبين» ده بار تكرار شده است. اين سوره بسياري از نعمت هايي را كه خداوند به مردم عطا فرموده و همچنين بسياري از بلاهايي را كه بر آنها فرو فرستاده ذكر مي كند، و عبارت فوق (درآن روز واي بر تكذيب كنندگان) پس از هر نعمتي كه خداوند به ياد مردم مي آورد و هر بلايي كه آنان را از آن مي ترساند، آمده است تا توجهشان را به اين نعمت ها و بلاها جلب كند و با يادآوري آنها از ادامه تكذيب پيامبران و كفر پرهيز كنند. (31)
مثلا تكرار 31بار آيه «فبأي آلاء ربكما تكذبان» در سوره الرحمن آن هم در مقطع هاي كوتاه، علاوه بر اين كه آهنگ جالب و زيبايي به سوره داده است، تكرار آن بعد از ذكر هر نعمت، باعث برانگيخته شدن حس شكرگزاري در انسان وشناخت مبدأ آن نعمت ها مي شود و جن و انس را دربرابر اين واقعيت قرار مي دهد كه درمورد اين نعمت ها بينديشند و از عقل خود بپرسند كه آيا اين نعمت هاي الهي قابل انكار است؟ و اگر نيست، چرا ولي نعمت خود را نشناسند و چرا در آستان مقدسش سرفرود نياورند؟ (32)
علت تکرار قصه های قرآن :
تأکید قرآن به بیان سرگذشت پیامبران در راستای آثار و فواید آن است. در یکی از آیات می خوانیم (ما هر یک از سرگذشت های انبیا را برای تو (پیامبر(ص) بازگو کردیم تا قلبت آرام (و اراده ات قوی) گردد و در این (اخبار و سرگذشت ها) حق و موعظه و تذکر برای مؤمنان آمده است(33)(34) در بیان اخبار گذشتگان حقایقی وجود دارد که عبرت آموزی از آن ها در شکست وموفقیت زندگی تأثیر گزار است، زیرا جوامع بشر در بیشتر امور اشتراک داشته و تاریخ قابل تکرار است. «لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب» (35)
از سوی دیگر بیان سرگذشت دیگران اثبات می کند که سنت های الهی قابل تغییر نیست(36). و (سرنوشت انسان ها و جوامع به دست خود آن ها تعیین می شود .) (37)(38)
تکرار داستان زندگی پیامبران و اقوام آن ها بدان جهت است که عبرت آموزی از سرنوشت آنان بسیار اهمیت دارد. بازگو کردن سرنوشت پیامبران در جای جای قرآن هشداری است برای دیگران،که باید با دقت زندگی آنان را خوانده و از عوامل موفقیت و شکست گذشتگان بهره گیرند؛ مضافاً بر این که در قرآن یک موضوع خاصی از سرگذشت پیامبران در چند جای قرآن تکرار نشده است؛ بلکه زندگی آنان دارای ابعاد گسترده بوده و این ابعاد در جاهای متعدد قرآن آمده است؛ مثلاً یکی از ابعاد زندگی پیامبران در یک سوره آمده است و یکی دیگر در سورة دیگر مطرح شده است. بیان ابعاد زندگی پیامبران در جاهای متعدد قرآن تکرار محسوب نمی گردد. (39)
قصههاي قرآن، چون آيينه، زشتي و زيباييها را نشان ميدهد، مانند علائم راهنمائي و رانندگي انسان را از خطرات ،آگاه كرده؛ و نحوه حركتش را به او تذكر ميدهد و همانند مناظر زيبا لذت بخش است. بنابراين تكرارشان بر حسب نياز، ضروري است.
قرآن براي آسان شدن فهم معارف سنگين،از مثل وقصه استفاده كرده است؛و قصههاي حقيقي را به صورت گزينشي،و با بهترين شيوهها،با هدف اصلي درس و عبرت گيري،بيان كرده است؛ و هر قصهاي را كه درس و عبرت بيشتري دارد، تكرار كرده است؛ از اين رو قصههاي حضرت موسي (علیه السلام) بيشتر تكرار شده است .و اينجا فقط به سه موضوع كلي آنها اشاره ميشود:
1ـ موسي (علیه السّلام) و فرعون :
آن دو در طرف نقيض همديگر بودند؛ يكي حق محض، و ديگري باطل محض بود؛ موسي (علیه السّلام) داراي مقام( كليم اللهي)(41)، امّا فرعون در نهايت كفر بود و ( انا ربكم الاعلي)(40) را سر ميداد؛ در حالي كه كفار هم عصر ساير پيامبران در گردن كشي، مثل او نبودند.ولي پيروزي نهايي از آن موسي (علیه السّلام) شد؛ كه تكرار آن درس صبر براي مؤمنان، و عبرت براي كافران است.
«قوم يهود از اقوامي بودند كه خداوند، پيامبران فراواني ميان آنان فرستاد و نعمتهاي زيادي در اختيار آنان گذاشت و حتي آنان را از سفرههاي بهشتي و آسماني، بهرهمند ساخت و به رسولان خود جهت اتمام حجت و هدايت اين قوم، معجزات گوناگوني عطا كرد و چندبار آنها را از ظلم نجات داد. (مانند ماجراي طالوت و جالوت كه در آيات 246ـ251 از سوره بقره آمده است و ماجراهاي حضرت موسی و…) امّا اين قوم از سر لجاجت و جهالت، با نعمت هدايت خداوند، برخورد كردند و نه تنها هدايت را نپذيرفتند، بلكه در برخي موارد به پيامبران الهي اهانت كردند و آنها را به قتل رساندند و از دستورهاي خداوند تخلف و سرپيچي نمودند. به اين جهت، بيشترين عبرتها و درسها براي بشر و به خصوص امت اسلام، در سرگذشت قوم حضرت موسي ميتوان يافت. بنابراين، چون بنياسرائيل سرپيچيهاي فراواني داشتند و بيشترين عبرت و درس آموزي در سرنوشت اين قوم است، خداوند در جايجاي قرآن كريم به ماجراي اين قوم پرداخته است » (42)
2- بني اسرائيل :
به اعتقاد علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) ، ويژگي بني اسراييل ، دشمني، لجبازي، مادي گرايي، و حس گرايي بوده است؛ و اين خصيصه درد كفار زمان پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جوامع امروزي است؛ و قرآن قصههاي آنها را تكرار كرده است، تا مردم عبرت گيرند و دچار اين نوع بدبختي نشوند.
نمونه ی بارز لجاجت قوم یهود را امروزه در چهره ی خبیثانه ی صهیونیست جهانی نیز مشاهده میکنیم.البته اینان به ظاهر خود را دیندار و یهودی معرفی میکنند ولی در باطن فساد حاکم برشان وهنچنین کشتار بیرحمانه ی آنها را ملاحظه میکنیم. افرادی که خود را برتر از همه و مابقی را پست می پندارند.
3 ـ سامري :
داستان ساختن گوسالة طلايي، توسط سامري منافق، و پرستش آن توسط بني اسرائيل، و بي اعتنايي آنان به منع هارون ( وصي حضرت موسي) در چهار سوره تكرار شده است.تا بلكه مسلمانان بيدار شوند و گرفتار فتنة منافقان نشوند؛ امّا افسوس كه آنان با سوء استفاده از بي تفاوتي مسلمانان، فتنة سقيفه را بپا كردند؛ تا اينكه علي (علیه السلام) سخن هارون به موسي را خطاب به پيامبر ادا كرد:( يا ابن ام ان القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني فالا شمت بي الاعداء)(43)، فرزند مادرم! اين گروه مرا در فشار گذاردند، و ناتوان كردند، و نزديك بود مرا بكشند، پس كاري نكن كه دشمن مرا شماتت كند.» و شايد انتخاب اين آيه اشارهاي به شباهت فتنة سقيفه با فتنة سامري باشد. (44)
بررسی تکرار در آیات قرآن با دیدی متفاوت :
در مورد مطالب، واژهها و کلماتی که در قرآن تکرار شده مانند سوره الرحمن که آیهی «فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» چندین بار تکرار شده یا داستان حضرت موسی و حضرت آدم(علیه السّلام) و همچنین داستان میهمانی حضرت ابراهیم و نیز آیهی «یقولون متی هذا الوعد» (45) که در چند جای قرآن آمده است در این زمینه مفسران دو دیدگاه دارند:
دیدگاه اول :
برخی از مفسران و متفکران اسلامی معتقدند، که در قرآن «تکرار» وجود ندارد بلکه بعضی از این واژهها، لفظاً تکرار شده اما در حقیقت، در معنا تکرار وجود ندارد. بدین صورت که ما هر مورد را مثلاً «فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» یا آیهی «و یقولون متی هذا الوعد» با قبل و بعدش که در نظر بگیریم، معنای جدیدی را به ما منتقل میکند در یک آیه میفرماید: «کدام نعمت را شما تکذیب میکنید؟» مثلاً اشاره میکند به آسمانها و زمین و جای دیگر اشاره میکند به انسان و همین طور موارد دیگر. در حقیقت سوال جدید و مطلب تازهای است.
یا داستان آدم و موسی(علیه السّلام) و انبیای دیگر که تکرار شده، در هر بار از زاویهی خاصی، به این داستان نگاه شده، و مطالب تازه و نوینی را به خواننده معرفی میکند. بنابراین هر چند به نظر میرسد گاهی الفاظ تکرار شده، ولی معانی تکراری نیست!
دیدگاه دوم :
برخی معتقدند: تکرار در قرآن هست، ولو لفظاً ولی ما باید ببینیم «چرا در قرآن مطالبی مکرر آمده است؟» قبل از پاسخ به این پرسش بنگریم که «قرآن چگونه کتابی است؟» قرآن کتاب تربیت است، کتاب تربیت و هدایت؛ مستلزم آن است که گاهی اوقات، مسائل تربیتی برای کسی که مورد تربیت قرار میگیرد تکرار شود، هر مربی و هر معلمی، هر پرورشگری مطالبی را مکرر برای شخص مورد تربیت میگوید، تا اینها برایش ملکه شود و در ذهن و جان او جای گیرد و به صورت ثابت در آید. و این اشکال ندارد. و در نظام تعلیم و تربیت امروزی، تکرار را کسی منع نمیکند؛ البته نباید تکرار ملال آور و خسته کننده باشد بلکه لازم است در حد ضرورت و مصلحت باشد.
قرآن هم چون کتاب تربیتی است از همین روش استفاده کرده است. بنابراین باید گفت: اولا تکرارهای قرآن فایدههای تربیتی دارد، و هر تکراری ناپسند نمیباشد. دوم اینکه به مناسبتهای مختلف و در حد ضرورت تکرار شده است و سوم اینکه در هر قسمتی از این تکرارها همانطور که اشاره شد از زاویهی خاصی نگاه شده مثلاً همین دو موردی که در پرسش آمده داستان میهمانی حضرت ابراهیم در سورهی هود آیهی 69 آمده و در سورهی عنکبوت آیهی 31 هم این مطلب را میبینید اما در سورهی هود، میهماننوازی حضرت ابراهیم و آداب میهمان داری مورد تاکید واقع شده است، و در سورهی عنکبوت اصلاً بحث میهمان نوازی حضرت ابراهیم مطرح نشده است بلکه بُعد دیگری از مطلب مورد توجه واقع شده است که این فرشتگان آمدند خانهی حضرت ابراهیم(علیه السّلام) و چه گذشت و چه کاری انجام دادند!
یعنی در هر کدام از این آیات میبینیم به مناسبت آن استفادهای که میخواستند از این داستان بکنند، یک پنجرهای از این داستان باز شده است. چهارم اینکه تکرار این داستان و امثال آن نشان میدهد این ماجرا خیلی مهم است یعنی خود تکرار، نشان میدهد که این مطلب مهم است و باید به آن توجه ویژه شود و از زاویههای مختلفی به این موضوع نگاه شود. لذا در مورد «یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»
موضوع آیات در مورد رستاخیز و انکار مخالفین است که چه موقعی این وعدهی رستاخیز واقع میشود؟ و میبینیم در آیههای مختلف که در هر موردی یک واقعهای بوده و این سؤال از طرف مخالفین تکرار شده و پاسخ مناسب همان واقعه هم داده شده است.
لذا امکان دارد افراد متعددی، در وقایع گوناگونی یک سؤالی را از پیامبر کرده باشند، و پاسخهای مناسب خودشان را در همان واقعه، گرفته باشند. از این رو اگر به موارد سوال در آیات مراجعه شود متوجه میشویم که مسئلهی تکرار در این موارد حداقل کمتر به ذهن میرسد. (46)
نظر آیت الله مکارم در مورد تکرار آیات:
قرآن مجید در مدت بیست و سه سال بر حسب موقعیتها و حوادث و پیشامدهاى مختلف نازل شده است. قرآن یك كتاب خشك قانونى و یا یك كتاب كلاسیك نیست، كه قوانین و مسائل علمى را به طور دستهبندى شده بیان نماید. قرآن كتاب ارشاد و تبلیغ و هدایت است و هدف آن این است كه حقایق زندگى انسانى و دستورات لازم براى رسیدن به كمال انسانى را بیان كند و از راه نفوذ در روحها و افكار مردم و موضع قوانین اجتماعى صحیح، جامعهاى به وجود آورد كه كمال مادّى و معنوى را دارا باشد. براى تأمین چنین هدفى، قرآن مجید درباره تمام موضوعات مورد لزوم سخن گفته است. قرآن تدریجاً و در حوادث مختلف و براى پاسخگویى به نیازهاى گوناگون در طول 23 سال نازل شده است.
امّا در مورد تكرار:
در سوره الرحمن نعمتهاى بزرگى بیان مىشود كه در زندگى جهان دیگر براى انسان فراهم شده است، خداوند در خلال شمردن این نعمتها كه به منظور تحریك عواطف بشر است، آیه «فَبِاَىَّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» را تكرار مىكند و از این راه در خلال شمردن این نعمتها حسّ حق شناسى انسان را بیدار مىكند و او را به خضوع در برابر حقیقت وامىدارد و وجدان و عواطفش را تحریك مىكند.
در قرآن به دو نوع تكرار بر مىخوریم:
1- تكرار پارهاى از تاریخها.
2- تكرار پارهاى از آیاتى كه بیان كننده «واقعیّت خاصّى» است.
در مورد داستانهاى تاریخى، باید توجه كنید كه هدف اساسى قرآن از ذكر تاریخ گذشتگان، توجه دادن مردم به قوانین مسلم زندگى است كه بر زندگى انسانهاى پیشین حكومت داشته است.
قرآن مىخواهد مردم را با این قوانین آشنا كند و آنها را توجه دهد كه علل ترقّى و پیشرفت و یا انحطاط جوامع و ملل گذشته چه بوده است؟ خوددارى آنها از قبول دعوت پیامبران چه نتایج خطرناكى به بار آورده و رواج ظلم و ستم با آنها چه كرده و كدام عامل بود كه آنها را به انقراض و سقوط كشانید و بالأخره نقاط ضعف و قوّتشان چه بوده است؟
قرآن در داستانها مردم را به این قوانین و حقایق متوجه ساخته و همچنین عاقبت نافرمانى افراد گردنكش و جبّار را نشان داده است.
خدا وقتى براى بیدار ساختن روح و فكر یك جمعیت، سخن مىگوید گاهى بر روى موضوعاتى كه جنبه روانى و عاطفى خاصى دارد تكیه مىكند و آن را تكرار مىنماید.
همین حقیقت ایجاب نموده كه قرآن سرگذشت جوامع گذشته را زیر و رو كند و جنبههاى مختلف آن را نشان دهد. بنابراین، اگر قرآن در موارد مختلفى مثلا از «بنىاسرائیل» و یا «آفرینش آدم» سخن مىگوید، در هر مورد به فراز خاصّى از این موضوع اشاره مىكند و مىخواهد در هر مورد، مردم را به نكته خاصّى توجه دهد كه در مورد دیگر به آنان توجه نداده است.
این حقیقتى است كه با دقت در داستانهاى قرآن به دست مىآید.
در موارد دیگرى كه پارهاى از آیات قرآن تكرار شده، مثلا تكرار آیه شریفه «فَبِاَىَّ آلاَءِ رَبَّكُمَا تُكَذِّبَانِ» در «سوره الرّحمن» باید توجه داشت این تكرارى براى نتیجهگیرى از تأثیر خاصّ روانى، در روحیه خوانندگان و شنوندگان قرآن است. خدا وقتى براى بیدار ساختن روح و فكر یك جمعیت سخن مىگوید گاهى بر روى موضوعاتى كه جنبه روانى و عاطفى خاصى دارد تكیه مىكند و آن را تكرار مىنماید. مثلا در همین سوره «الرّحمن» خداوند در مقام شمردن نعمتهاى مهمى است كه در آفرینش انسان و تشكیل جامعه و تمدّن انسانى و ادامه آن، نقش اساسى دارد؛ و همچنین در این سوره نعمتهاى بزرگى بیان مىشود كه در زندگى جهان دیگر براى انسان فراهم شده است، خداوند در خلال شمردن این نعمتها كه به منظور تحریك عواطف بشر است، آیه «فَبِاَىَّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» را تكرار مىكند و از این راه در خلال شمردن این نعمتها حسّ حق شناسى انسان را بیدار مىكند و او را به خضوع در برابر حقیقت وامىدارد و وجدان و عواطفش را تحریك مىكند. بنابراین، این نوع تكرار هم در جاى خود از نظر ارشاد و هدایت لازم است و مخلّ به فصاحت و بلاغت قرآن نیست، بلكه از محسّنات كلام نیز به شمار مىرود؛ زیرا موجب تأكید و تأثیر بیشتر مىگردد.
قرآن مىخواهد مردم را با این قوانین آشنا كند و آنها را توجه دهد كه علل ترقّى و پیشرفت و یا انحطاط جوامع و ملل گذشته چه بوده است؟ خوددارى آنها از قبول دعوت پیامبران چه نتایج خطرناكى به بار آورده و رواج ظلم و ستم با آنها چه كرده و كدام عامل بود كه آنها را به انقراض و سقوط كشانید و بالاخره نقاط ضعف و قوّتشان چه بوده است؟
این قبیل تكرار در ادبیّات فارسى و عربى فراوان است و شواهد بسیارى از قصاید عرب در دست است كه مشتمل بر تكرار یك «بیت» و یا یك «مصراع» و یا یك «جمله» مىباشد.
از جمله در قصیدهاى كه «عدَّىّ بن ربیعه» دایى «إمْرء القِیس» در مرثیه برادرش «كُلیبْ» سروده است، جمله «عَلى أنْ لَیْسَ عِدْلا مِنْ كَلیبْ» بیست مرتبه تكرار شده است. در اشعار ادباى بزرگ فارسى زبان نیز نمونههاى زیادى دارد. “آیة الله مکارم شیرازی” (47)
نظردو دانشمند علوم قرآنی
ابن الحصار در این رابطه گفته: “گاهی به خاطر موعظه و تذکر، آیهای به طورمکرر نازل میشد”.
زرکشی در البرهان گفته: “چه بسا به جهت تعظیم و بزرگداشت شأن وتذکر بیشتر آیهای دوبار نازل میشد، البته هنگامی که برای مرتبه دیگرموجبات آن پدید میآمد- تامبادا فراموش بشود ”
و حکمت تمام اینها آن است که گاهی سببی پدیده میآمد – از قبیل سوال یا حادثه – که مقتضی نزول آیهای بود، وحال آنکه پیش از آن آیهای که متضمن آن معنی باشد نازل شده، پس به پیغمبر اکرم) صلی اله علیه و آله وسلم( عین همان آیه بار دیگر وحی میشد؛ تا تذکری برای مسلمانها باشد و نیز یادآوری کند که آیه متضمن بیان حکم این قضیه هم هست.(48)
هرچند مابین مطالب گذشته نمونه های متفاوتی از آیات تکراری قرآن بیان شد، ولی ما در اینجا دو آیه را به طور جداگانه بررسی میکنیم:
الف: علت تکرار آيه إن الله علي کل شيء قدير:
1-آنچه در قرآن تکرار شده تنها اين عبارت نيست. بلکه خيلي از عبارات ديگر قرآن هم فراوان تکرار شده است. اما در هر جائي بر اساس ماقبل و مابعد و بر اساس آن موضوعي که اين عبارت در ضمن آن آمده است، ترجمه و تفسير مي شود. لذا هر جا اين آيه تکرار شده، به دنبال موضوعي مطرح شده و نسبت به آن موضوع تأکيد شده است. مثلاً در آنجا که که مي فرمايد:
« يَکادُ البَرقُ يَخطفُ أبصارَهُم کُلَّما أضاءَ لَهُم مَشَوا فيهِ وَ إذا أظلَمَ عَليهِم قاموُا وَ لو شاءَ اللهُ لذهَبَ بسَمعِهِم وَ ابصارهِم إنَّ اللهَ عَلي کُلِّ شَيءٍ قديرٌ» (49)
يعني:« نزديک است که ( روشنايي) برق،( قدرت بينايي) چشمهاي آنان را ببرد . هر زمان که ( برق اطراف آنان را ) برايشان روشن مي کند ، در ( زير نور ) آن ، حرکت مي کنند و هنگاميکه برآنان تاريک مي شود، مي ايستند و چنانچه خداوند بخواهد ميتواند گوشها و چشمهاي ايشان را بگيرد ، ( چرا که ) خداوند بر ( انجام ) هر کاري تواناست.» عبارت « إن الله علي کل شيء قدير» در اين آيه تأکيد مي کند که چون خدا بر همه چيز قادر است، مي تواند بينائي و شنوائي آنها را از بين ببرد و آنها در اين امر نمي توانند بر قدرت خدا غلبه کنند.
اين عبارت در برخي جاها در داستانهاي قرآني نيز ذکر شده و نقل قول از شخصيتي است که داستان او را بيان مي کند. مثلاً در آنجا که مي فرمايد:
« يأيُّهَا الّذينَ ءامَنوُا توُبوُا إلي اللهِ توبَةً نَصوحاً عَسَي رَبُّکُم أن يُّکفِّرَ عَنکُم سَبئتِکُم وَ يُدخِلکُم جَنّتٍ تجري مِن تحتِها الأنهارُ يَومَ لايُخزي اللهُ النبيَّ وَ الذينَ ءامَنوا مَعَهُ نوُرُهُم يَسعي بَينَ أيديهم وَ بأيمانِهم يَقوُلوُنَ رَبَّنا أتمِم لنا نوُرَنا وَاغفِر لنا إنَّکَ عَلي کُلِّ شيءٍ قديرٌ» (50)
يعني: اى کسانى که ايمان آوردهايد بسوى خدا توبه کنيد، توبهاى خالص، اميد است (با اين کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهايى از بهشت که نهرها از زير درختانش جارى است وارد کند، در آن روزى که خداوند پيامبر و کسانى را که با او ايمان آوردند خوار نمىکند؛ اين در حالى است که نورشان پيشاپيش آنان و از سوى راستشان در حرکت است، و مىگويند: « پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چيز توانائى!» در اينجا اين عبارت از قول کساني که به پيامبر ايمان آورده اند نقل شده است که در روز قيامت به خدا مي گويند.
2- يکي از وجوه تکرار اين عبارت مي تواند موعظه و ياد آوري باشد. بشر به خاطر اينکه گاهي گرفتار نسيان و فراموشي است و نيز به خاطر اينکه در شرايط روحي و احساسي مختلفي قرار مي گيرد، نياز به موعظه و تذکر دارد. لذا در اين باره هم گاهي جاي موعظه و تذکر هست تا مبادا بشر از ياد خدا و ياد قدرت خدا غافل شود و هوشيار باشد که همواره بايد به ذات مقدس او توکل کند.
3- اين عبارت در خيلي جاهاي قرآن خطاب به عموم است و حال آنکه همه انسانها در ايمان به خدا يکسان نيستند. ايمان يک امر مشکک است؛ يعني مقدار و رتبه در آن راه دارد. لذا هر انساني در رتبه اي از ايمان قرار دارد و با توجه به اينکه قدرت هم يک امر مشکک هست، ميزان ايمان به قدرت خدا درجات مختلف دارد. در مجموع از ميان انسانها، برخي در بسياري از مواضعي که قرار مي گيرند به قدرت خدا شک دارند و برخي شک ندارند و برخي هم تنها به بخشي از قدرت خدا ايمان دارند. از اينرو اين آيه در جاهاي مختلف قرآن تکرار و تأکيد شده و قدرت خدا را به صورت مطلق و در برابر همه چيز توصيف کرده است.
4- اگر هم بخواهيد آن را تکرار حساب کنيد، مي توان گفت تکرار نيست؛ بلکه معراج و تعميق است. وقتي که شما يک کتاب را براي دفعه اول مطالعه مي کنيد، کلياتي از مطالب آن را متوجه مي شويد و به خاطر مي سپاريد. اما حتماً اين را تجربه کرده ايد که در تکرار مطالعه يک مطلب در دفعات بعدي، نکات ظريف تري به چشم مي خورد و اين به خاطر تمرکزي است که در دفعات قبلي پيدا کرديد و در تکرار مطالعه، مجال دقت بيشتر در باطن آن مطالب را داريد و به معرفت بيشتري دست پيدا کرده، متوجه ظرافتهاي بيشتر و جديدتر در آن مطالب مي شويد. تکرار ( ان الله علی کل شیء قدیر) نيز ميتواند چنین نقشی داشته باشد. (51)
ب: دليل تكرار در سوره كافرون:
ابوشاکر بصانی یکی از علماء عصر امام صادق (علیه السلام)از ابوجعفر احول (معروف به مؤمن طاق)دلیل تکرار آیات سوره ی کافرون را سؤال کرد و گفت: آیا ممکن است شخص حکیمی این چنین تکراری در کلامش باشد؟ ابو جعفر پاسخی نداشت،چیزی نگفت تا وارد مدینه شد و این سؤال را از امام صادق (علیه السلام) پرسید؛ حضرت فرمود: علت تکرار این بود که قریش به رسول خدا پیشنهاد کردند که یکسال تو خدایان ما را بپرست،سال دیگر ما خدای تو را می پرستیم،ودوباره سال بعد تو خدایان ما را پرستش کن وسال چهارم ما خدایان تو را می پرستیم وچون آنها تکرار کردند، خداوند هم در جواب پاسخ آنها آیات را مکرر فرمود.
هنگامی که ابوجعفر این پاسخ را برای ابوشاکر بیان کرد؛او گفت: این پاسخ تو نیست بلکه از امام صادق (علیه السلام) است. (52)
خلاصه مطالب:
پرسش 1:
حکمت تکرار الفاظ و آیات و داستان هاى قرآن کریم )مانند داستان بنى اسرائیل( در جاهاى مختلف قرآن چیست ؟ آیا امکان نداشت قرآن در مقدارى بسیار کم تر از این و به طور خلاصه ، موضوعات کلى را بیان مى کرد ؟
پاسخ :
تکرار یک آیه ، از دو جهت مى تواند مورد توجه قرار گیرد . ابتدا آن که تکرار یک آیه در یک سوره چه حکمتى دارد و فایده آن چیست ؛ دوم این که چرا فلان آیه در یک سوره تکرار شده ، ولى در سوره دیگر تکرار نشده است ؟
تکرار یک آیه مى تواند به جهت مبالغه و تأکید باشد . بعضى از مفسران بر این اعتقادند که یک آیه در هر بار تکرار ، معناى ویژه اى را القاء مى کند .
امّا این که چرا یک آیه در یک سوره تکرار شده و در سوره دیگر تکرار نشده است ، به دو مطلب بر مى گردد: اوّل این که مفاهیم یک سوره گاه اقتضاى تأکید بیشترى دارد و گاه چنین اقتضایى ندارد ؛به عنوان مثال، در مقام استفهام تقریرى جاى تأکید بیشترى است تا مقام اخبار؛ لذا در سوره الرحمن تأکید فراوان است و سوره مرسلات در مرحله پایین تر و همین طور در مراحل و مراتب دیگر قرار دارد .
احتمال دیگر لحاظ شأن نزول و شرایط و اوضاع زمانى و مکانى نزول آیات است که گاه با توجه به اوضاع و احوال مردم ، هنگام نزول آیات قرآن ، وعده ، وعید ، مبالغه ، تمثیل ، تکرار و دیگر وجوه بلاغى لحاظ مى شود ؛در نتیجه ممکن است تکرار آیات مورد سؤال بى ارتباط با مطلب مذکور نباشد .
پرسش 2 :
چرا بعضى از داستان ها و نکته ها در قرآن بارها تکرار شده است مثل داستان حضرت موسى و.. .؟
پاسخ :
قرآن کریم کتاب راهنما و هدایت بشر است و انسان را از ذلت و مادى گرایى به سوى عزت و یکتاگرایى دعوت مى کند . قرآن کریم با نقل جریان اقوام مختلف بر آن است که داستان هاى عبرت آمیز را تشریح و تحلیل کند و سرگذشت و عاقبت اقوام لجوج یا پندآموز را فرا روى انسان ها قرار دهد . علت تأکید و عنایت قرآن بر ماجراى حضرت موسى (على نبینا وآله وعلیه السلام ) همین است.
قوم یهود از اقوامى بودند که خداوند ، پیامبران فراوانى میان آنان فرستاد و نعمت هاى زیادى در اختیار آنان گذاشت و حتى آنان را از سفره هاى بهشتى و آسمانى ، بهره مند ساخت و به رسولان خود جهت اتمام حجت و هدایت این قوم ، معجزات گوناگونى عطا کرد و چندبار آن ها را از ظلم نجات داد . (مانند ماجراى طالوت و جالوت که در آیات 246ـ251 از سوره بقره آمده است و ماجراهاى حضرت موسى(علیه السلام) و.. .) امّا این قوم از سر لجاجت و جهالت ، با نعمت هدایت خداوند ، برخورد کردند و نه تنها هدایت را نپذیرفتند ، بلکه در برخى موارد به پیامبران الهى اهانت کردند و آن ها را به قتل رساندند و از دستورهاى خداوند تخلف و سرپیچى نمودند . به این جهت ، بیشترین عبرت ها و درس ها را براى بشر و به خصوص امت اسلام ، در سرگذشت قوم حضرت موسى(علیه السلام)مى توان یافت . بنابراین ، چون بنى اسرائیل سرپیچى هاى فراوانى داشتند و بیشترین عبرت و درس آموزى در سرنوشت این قوم است ، خداوند در جاى جاى قرآن کریم به ماجراى این قوم پرداخته است.
پی نوشت ها :
30) Howzeh-qom.ir
31) قرآن وروانشناسی ص248و249
32) برگرفته از مفهوم تفسیر نمونه ج23 ص92-95
33) هود120
34) تفسیر نمونه ج9 ص283
35) یوسف111
36) فاطر43
37) رعد11
38) منشور جاوید ج1ص355
39) منشور جاوید ج1ص374
40) نساء164
41) نازعات24
42) مجمع البیان ج8 ص520
43) فروغ ولایت ص183/الإحتجاج ج1 ص215
44) Andisheqom.com
45) در یونس / 48، انبیاء / 38، نمل / 71، سبأ / 29، یاسین / 48 و ملک / 24 آمده است
46) paasokhgoo.com
47) porsemanequran.com
48) الإتقان ص75 ترجمه حائری
49) بقره20
50) تحریم8
51) Howzeh.org
52) Ghadeer.org