تکیهی مَلِک
مرحوم حاج محمد ابراهیم ملکالتجّار اصفهانی، پس از وفات مرحوم آخوند ملامحمد کاشانی و دفن وی در لسانالارض به جهت احترام و ارادتی که به این عالم داشت، تکیهای را برای وی بنا نهاد و کاروانسرای بزرگ ابتدای دروازهی تخت فولاد را بر آن وقف نمود. به سبب وصیت ملا محمد کاشانی بنا و آرامگاهی برای وی نساخت. بعد از دفن این عالم، این تکیه مورد توجّه علما و بزرگان قرار گرفت و عدّهای از بزرگان و علماء در آن دفن شدند. مکان این تکیه در مرکز گلستان شهدا و همان سالن برگزاری مراسم شهداء و دعا است. شبی مشغول تهیه غذا بودم، بادمجانها را با روغن در تابه نهادم، آخوند به نماز ایستاد حالی پیدا کرده بود و نمازی خواند که گفتی تمام درختان مدرسه صدر با او همنوا شده میخواندند: «سبّوح قدّوس ربّالملائکة و الرّوح» و چنان غرق در عوالم خود بود که گویا در زمین نبود، و من مات و مبهوت آن صحنهی ملکوتی بودم. ناگاه به خود آمد و من هم به خود آمدم در حالی که دودی غلیظ تمام حجره را گرفته بود و در آن عالم حیرت بادمجانها هم سوخته و ذغال شده بود آخوند ملامحمد کاشانی بدون اینکه چیزی به روی خود بیاورد فرمود: «آقا رحیم بادمجان سوخت؟ طوری نیست امشب هم (حاضری) خودمان را میخوریم.
برخی از علمای مدفون در این تکیه
1- آخوند ملامحمد کاشانی:
متوفّی 1333 ق. حکیم و عارف بزرگ عصر قاجار. وی در حکمت و فلسفه، فقه و اصول، ادبیات و ریاضی استاد مسلّم بود. جمع بسیاری از علمای ایران از وی کسب علم نمودند. از جمله شاگردان او حاج آقا رحیم ارباب، شیخ محمد حکیم خراسانی، شهید بزرگوار سیدحسن مدرس، حاج میرزا علی آقا شیرازی را میتوان نام برد. وی در زهد و عبادت نیز بینظیر بود. برای این عارف گرانقدر حالات غریب و مکاشفاتی نقل شده که همگی دلالت بر عظمت روحی آن بزرگوار میکند. چنانچه گویند در نماز صبح در سورهی حمد عبارت «ایاک نعبد و ایاک نستعین» راگاه بیش از صد بار به حالت خضوع عاشقانه و عارفانه تکرار میکرد و آنقدر این را مکرر میگفت که به حالت بیهوشی نقش بر زمین میشد و هنگامی که به هوش میآمد، برمیخواست و دو رکعت نماز معمولی و ساده میخواند. (1) از بزرگانی چون حاج آقا رحیم ارباب در احوال آخوند ملا محمد کاشانی نقل است: «هر نیم شب نمازی چنان با سوز و گداز میخواند و بدنش به لرزه میافتاد که از بیرون حجره صدای حرکت استخوانهایش احساس میشد.»
و باز از ایشان نقل است که «شبی مشغول تهیه غذا بودم، بادمجانها را با روغن در تابه نهادم، آخوند به نماز ایستاد حالی پیدا کرده بود و نمازی خواند که گفتی تمام درختان مدرسه صدر با او همنوا شده میخواندند: «سبّوح قدّوس ربّالملائکة و الرّوح» و چنان غرق در عوالم خود بود که گویا در زمین نبود، و من مات و مبهوت آن صحنهی ملکوتی بودم. ناگاه به خود آمد و من هم به خود آمدم در حالی که دودی غلیظ تمام حجره را گرفته بود و در آن عالم حیرت بادمجانها هم سوخته و ذغال شده بود آخوند بدون اینکه چیزی به روی خود بیاورد فرمود: «آقا رحیم بادمجان سوخت؟ طوری نیست امشب هم (حاضری) خودمان را میخوریم. (2)
وی به دلیل صفای باطن و طهارت روح که از طرح عبادت، تقوا و اخلاص به دست آورده بود حالاتی را از خویشتن بروز میداد که برخی این خلق وخوی را حمل بر تندخویی او مینمودند. حال آنکه او باطن آدمیان را مشاهده میکرد و با دیدن بدن برزخی افراد و اوضاعی که بر اثر گناه و خطا به وجود آورده بودند عصبانی میشد. (3)
گویند آخوند افراد را به صورتهای برزخیشان مشاهده میکرد و از این رو به هنگام عبور از بازار غبای خود را بر سر میانداخت و از میان آدم نمایانی که در اثر وجود صفات رذیله، صورت آدمی آنان مسخ شده بود به سرعت عبور میکرد.
شاگردانش چنان مجذوب نفس قدسی او بودند که گاه بر بام مدرسه میرفتند و به دربی که استادشان از آن داخل میشد مینگریستند. میرزای ارسطو [یکی از شاگردانش] تا آخوند نمیآمد به همان حال روی بام باقی میماند، وی پس از ارتحال مرحوم کاشی به عزم شیراز، اصفهان را ترک نمود ولی این مفارقت را تحمل نکرد و در مسیر راه درگذشت. (4)
برای این حکیم ربانی بیش از صد شاگرد ذکر کردهاند که همگی از علمای بزرگ روزگاه خویش بودند. (5) سخنان وی در شاگردانش چنان مؤثر بود که اکثر آنان را از تعلقات دنیوی دور و متوجّه آخرت مینمود. چنانکه اکثر آنان را متمایل به شبزندهداری و تهجّد مینمود. (6) نقل است یکی از ارادتمندانش از آن مرحوم تقاضای پند و نصیحتی نمود. مرحوم آخوند کاشی فرمود: «اخلاق خود را تهذیب کن و خود را از اخلاق رذیله پاک و متخلّق به اخلاق حمیده نما، ولی بدان که به سعی و کوشش خود و تحصیلات صوری و مطالعه کتب اخلاقی این امر حاصل نمیشود، بلکه باید با استمداد از حضرت باریتعالی در صدد جستجوی طبیب روحانی و عالم ربّانی بوده باشی، تا تو را اصلاح نماید و الاّ هر چه سعی و جدیت کنی بیثمر خواهد بود». (7) در هنگام فوت وصیت کرد که بر سنگ مزارش عبارت «فقیرالحق، اضعف خلقالله» آخوند ملا محمدکاشانی را بدون هیچگونه القابی حک کنند. (8)
بیشتر بخوانید: آخوند ملا محمد کاشانی
2- شیخ اسدالله حکیم قمشهای:
فرزند مشهدی جعفر. متوفّی 1334 ق. متخلّص به «دیوانه» از حکماء علما و شعرای بزرگ اصفهان بود. وی با وجود فراهم نبودن اسباب علم و تحصیل و اشتغال به زراعت، علوم منطق و ادب عربی را به حدّ کمال فرا گرفت. در علوم و حکمت الهی به طریقهی اشراق و مشاء بخوبی آگاه بود و در اصفهان به تدریس حکمت و کلام میپرداخت. همچنین انواع علوم ریاضی را به سبک قدیم و جدید تدریس میکرد. لغت فرانسه را بدون مراجعه به استاد به قدر کفایت میدانست و خط شکسته را به خوبی مینوشت. ولی افسوس که در سن جوانی در سی و شش سالگی درگذشت. (9) وی از شاگردان آخوند کاشی بود. (10)
حکیم دارای طبع عاشقانه و اشعار وی بیشتر غزلهای عارفانه با مضامین عمیق روحانی بود، از اشعار اوست:
خوشتر ز روزگار جنون روزگار نیست *** نیکوتر از دیار محبّت دیار نیست
آن سر که نیست در ره پاکان عشق، خاک *** شایستهی نشیمن دامان یار نیست
منصور نیست هر که چو منصور پای دار *** اندر گذشتن از سر و جان پایدار نیست
سود و زیان عشق به حکم ضرورت است *** ما را در این معامله هیچ اختیار نیست
رو دل به عشق ده که به ویرانگی کشد *** شهری که در قلمرو این شهریار نیست
آماجگاه تیر هلاک ار شود رواست *** آن سینه کو ز ناوک عشقی فکار نیست
عاقل اگرچه از جوی بگذرد *** اما مسلم است که دیوانهوار نیست (11)
3- شیخ محمد حکیم خراسانی:
متوفّی 1355 ق.عالم فاضل، حکیم محقّق. از علمای بزرگ اصفهان و از مدرسین حکمت بود. از شاگردان برجسته جهانگیرخان و آخوند کاشی بود. به مانند استادانش در مدرسهی صدر تا آخر عمر مجرّد زیست. در مدرسهی صدر به تدریس فلسفه ملاصدرا میپرداخت و حوزهی درسش بعد از حوزهی درس حکیم جهانگیرخان و آخوند کاشی، معروفترین حوزههای درس فلسفه شمرده میشد. پس از فوت نیز در کنار استادش آخوند کاشی دفن شد. وی مردی زاهد و به تعلّقات دنیوی کاملاً بیاعتنا بود. نقل است در زمان رضاخان در سال 1312 ش. وقتی داور وزیرِ عدلیه، وزارت دادگستری را تأسیس کرد ریاست قضاوت وزارت دادگستری را برای حکیم خراسانی صادر و حقوق ایشان را نیز هر ماه یکصد تومان تعیین کرده بود نامهای ضمیمهی آن ابلاغ و حکم کرده و در آن از استاد خراسانی دعوت به کار میکند و آن را به مأموری داده که به اصفهان به محضر آقای خراسانی برساند. شخص فرستاده به اصفهان آمده در مدرسهی صدر به حجرهی آیتالله خراسانی میرود و خود را معرفی میکند و نامه و حکم را به ایشان تقدیم میکند. استاد از آن شخص با همان نهار طلبگی پذیرایی میکند و بعدازظهر زیر آن نامه مینویسد:
«با تشکر:
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم *** با پادشه بگوی که روزی مقدّر است» (12)
استاد همایی مدّت هیجده سال از محضر وی کسب علم نمود. به سبب جامعیّت وی از نامبرده با القایی چون علامهی زمان، خاتم مدرّسان فلسفه، شیخ المتألهین و عارف صمدانی یاد کرده است و به یاد او غزل معروف «استادم برفت» را میسراید که بیت آخر آن چنین است:
… از چه اندر پرده گویم غصه دل را سنا *** فاش میگویم ز دنیا شیخ استادم برفت (13)
ماده تاریخ فوتش این است: «شمع دانش مُرد از مرگ حکیم».
4- حاج آقا منیرالدّین بروجردی:
فرزند آقا جمالالدین فرزند ملاّ علی متوفّی 1342 ق. عالم فقیه برجسته، وی نوادهی دختری میرزای قمی بود و در علم رجال و درایه تخصّص و تبحّر داشت. آثار و تألیفاتی نیز در این زمینه دارد.
5- سیّد محمدعلی عریضی:
فرزند حاج سیّدمحمد باقر. متوفی 1373 ق. عالم فاضل از اساتید قرائت و تجوید در اصفهان بود که از آثار او میتوان به «حواشی تفسیری لغوی» اشاره کرد.
6- شیخ مرتضی قمشهای:
متوفّی 1341 ق. عالم فاضل و فقیه جامع.
7- شیخ حسن اصطهباناتی:
فرزند علامه ملاّمحمد. متوفّی 1336 ق. عالم فاضل که در مجاهده و ریاضیت نفس معروف بود. (14)
8- سید حسن فانی:
متوفّی 1338 هـ. ق. عالم فاضل و واعظ شهیر، صاحب آثار فراوان، همچون الف) اکسیر الاخبار ب) بهجة الابرار ج) برهان المتّقین است.
9- شیخ محمدعلی یزدی:
متوفّی 1351 هـ. ق. عالم فاضل کامل، از آثارش الف) حاشیه بر مکاسب ب) حاشیه بر رسایل.
10- سید میرزا اردستانی:
متوفی 1351 هـ. ق. عالم زاهد وارسته از مدرسین اصفهان. روزگارش را با فقر و تنگدستی سپری نمود. مردی فوقالعاده پرهیزگار و با تقوی بود. حاج آقا رحیم ارباب مکرّر از مراتب خیر و تقوی و وارستگی او سخن میگفت. (15)
11- میرزا یحیی فاضل هرندی:
متوفّی 1369هـ . ق. عالم فقیه جلیل، از آثارش الف) شرح کفایةالاصول ب) شرح بر وقایةالاذهان.
بیشتر بخوانید: تخت فولاد آینه تمام نمای فرهنگ اصفهان
12- میرزا مسیح تویسرکانی:
معروف به «ناقور». متوفی 1351 ق. ادیب. آزادیخواه مشروطه و مدیر روزنامهی «ناقور». به عقیده او «قوّت دین بسته به قوّت متدیّنین است و قوّهی متدینین نیز همان قوّه سیاسی است که در این قرون از دایرهی فهم مسلمانان بیرون مانده، پس باید در عظمت از دست رفته کوشید». (16)
13- حاج ملاحسن درّی:
متوفی 1337 ق. عالم و فقیه برجستهی زمان خود. وی در کمال زهد و قناعت و سادگی زندگی میکرد. مرحوم جابری انصاری مینویسد: « با قناعت، مناعتی داشت که بزرگان دنیا را به هیچ میانگاشت… چند سفر به حج و زیارت مشاهده پیاده رفت. به تواتر شنیده شد، در سفر مشهدش، سه شب خدّام حرم؛ حضرت امام رضا (علیه السلام) را به خواب دیده بودند که: حاج ملا حسن به زیارت میآید، بروید استقبالش. شبی هم که فوت و دفن شد، پسر حاج ملا اسماعیل نقنهای که قبلاً مرده بود، به خواب مادرش آمده که ما معذّب بودیم، به برکت دفن حاج ملاّ حسن آزاد شدیم. وی به بسیاری از علمای دنیاطلب تندی میکرد. در تاریخ فوتش (1337 هـ . ق) جابری انصاری سرود:
فقیه دُر، حسن آن دُرّ یکتا *** که زندی گفت بر اَبرو به مریخ
صدف بشکست و جست و جابری گفت: *** «غیاب الکوکب الدّرّی» به تاریخ (17)
نمایش پی نوشت ها:
1. خلیل رفاهی: گردش ایام، ص 223.
2. کتابی، محمدباقر: رجال اصفهان، صص 399- 406.
3. در این مورد حکایات فراوانی از وی نقل شده است.
4. گلیزوارهای: ناصح صالح، ص 78.
5. صدوقی سها، منوچهر: تاریخ حکما و عرفای متأخر، صص 414- 424.
6. نجفی قوچانی: سیاست شرق، ص 161 و 188.
7. نابغه علم و عرفان، ص 530.
8. مهدوی: رجال اصفهان، ص 48.
9. همان، ص 421 و 422.
10. در مورد ارتباط حکیم قمشهای با آخوند کاشی داستان نماز شب آخوند کاشی که حکیم قمشهای کرامت آخوند کاشی را به چشم میبیند رجوع کنید به: میرخلفزاده، علی: داستانهایی از مردان خدا، ص 134.
11. کتابی: ص 408.
12. خلیل رفاهی: گردش ایام، صص 226- 228.
13. نصری، عبدالله: پایان شب سخنسرایی، صص 63- 65.
14. برای نمونه ر. ک: کرباسیزاده، علی: نگاهی به احوال و آراء حکیم مدرسی اصفهانی، ص 115.
15. کتابی: ص 538.
16. اخضری، علی: مشاهیر مطبوعاتی مدفون در تخت فولاد، ص 97.
17. جابری انصاری، حسن: تاریخ اصفهان، ص 328.
منبع مقاله :
عقیلی، سیداحمد، (1391)، تخت فولاد اصفهان، اصفهان: سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ ششم.