ثقلين در آيينه ي معرفت
آن هيچ گونه وابستگي به غيب عالم وما بعد الطبيعه باور ندارند .« ضرورت وجود امام تابع ملاحظات دنيوي است وخود اين مفهوم ، مفهومي مقدس نيست بلکه از زمره
ثقلين در آيينه ي معرفت
مقدمه
«عن رسول الله (ص) يا ايها الناس اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي اهل بيتي ، فتمسکوا بهما لن تضلوا ، فان اللطيف الخيبر اخبرني وعهد الي انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض »
مفهوم امامت بين شيعه واهل سنت
در بين تمامي نحله ها وفرقه هاي اسلامي ، امامت منصبي است که از منزلت خاصي برخوردار است وهمگان به اين موقعيت نگاهي ارزش مندانه دارند ، ولي تفاوت عمده اين است که اهل سنت امام را محور نظام اجتماعي مي دانند وبراي
آن هيچ گونه وابستگي به غيب عالم وما بعد الطبيعه باور ندارند .« ضرورت وجود امام تابع ملاحظات دنيوي است وخود اين مفهوم ، مفهومي مقدس نيست بلکه از زمره ي مفاهيم عادي وغير مذهبي است » ( شايگان ، 153). انتصاب چنين فردي به مقام امامت ، به اجماع اهل ايمان بستگي دارد .
اما نگاه شيعه به مقوله ي امامت صرفاً اجتماعي وسياسي نيست ، بلکه او را وجود مقدس ومتعالي مي داند که انتصابش به مقام امامت هيچ ارتباطي به رأي و نظر مردمان ندارد .
امام از نظر شيعيان قطبي است که همبستگي وانسجام وجود بر محور وي مي چرخد وکسي است که با آشنا کردن پيروان خويش به معناي دروني و باطني ،کتاب افق آخرت ومعاد را به روي آنان مي گشايد ( شايگان ، 153).
علي به موسي الرضا (ع) مقام ومنزلت امام را از چشم انداز وافق ديد شيعيان بسيار نيکو وکامل بيان فرموده است : « ان الامامه اس الاسلام النامي ، وفرعه السامي ، بالامام تقام الصلاه والزکاه والصيام والحج والجهاد وتوفير الفي و الصدقات ، وامضاء الحدود والاحکام ، ومنع الثقور والاطراف . الامام يحل حلال الله ، ويحرم حرام الله ، ويقيم حدود الله ، ويذب عن دين الله ، ويدعو الي سبيل ربه بالحکمه والموعظه الحسنه ، و الحجه البالغه ، الامام کالشمس الطالعه المجله بنورها للعالم وهي في الافق بحيث لاتنالها الايدي والابصار » .
رسول ختمي مرتبت ، قرآن را در کنار ائمه اطهار (ع) وائمه را در کنار قرآن ، وهر دو را هم در بين بندگان الهي به امانت نهاد. قرآن کريم صرف الفاظ نيست ، بلکه الفاظي است که معاني ژرف وعميقي را مي نماياند . قرآن ، کلمات الهي است که چهره ي نوشتاري يافته است . پيامبر اين کتاب را از ذات حق دريافت کرده وبه دنياي بشريت آورده است .
قرآن به جهت اتصافش به جهان غيب ، که همه ي حقايق هستي را در آن نهاده اند ، « لا رطب ولا يابس الا في کتاب مبين » ( انعام ، 59)، راهنماي جامع بشريت است . قرآن صرف ابلاغ نيست . با ابلاغ آن به بشريت وپذيرش ظاهري آن ، فرد از وادي کفر بيرون شده وبه سرزمين اهل ايمان وجهان مسلمانان راه مي يابد اما او هدايت نخواهد يافت : « ذلک الکتاب لاريب فيه هدي للمتقين » ( بقره ، 2). قرآن بي گمان کتاب هدايت است ، البته نه براي همگان ، بلکه براي آنان که اهل پروايند.اهل پروا وقتي از هدايت قرآن برخوردار خواهد بود که به حقايق قرآن دست يابند وپرده ها از پيش چشمانشان کنار زده شود تا حقايق آن را نيک دريابند . آن کس که آن حقايق را مي نماياند وپرده ها را کنار مي زند کسي است که با قرآن وباطن آن آشنا باشد همه ي ارزش اين کتاب آسماني به جهت پيوندش به حضرت حق وفناي در ذات الله است . حقايق را از سر چشمه ي زلال خداوند گار مي گيرد .
کسي که شناسنده ي باطن قرآن است که شيعيان او را بسيار مقدس مي دارند ، زيرا او پيشواي آنان است . پيامبران وظيفه ي پذيرش وابلاغ کتاب را برعهده دارند و اوليا رسالتشان برگرداندن معناي وحي است به سرچشمه ي زلال اول خويش . به تعبير قاضي سعيد قمي ، امام که گفته اند وجه الله و وجه البشر است به اين معنا است که انسان حلقه ي واسط بين خلق وخالق است او چهره اي است از بشر که خود را به خدا مي نماياند ( شايگان ، 154). امام همان راه دروني وهمان من ملکوتي است امام خميني ( قدس سره ) مي گويد : «انسان کامل هم چنان که آيينه ي حق نما است وخداي سبحان ، ذات خود را در آن مشاهده مي کند ؛ آيينه ي شهود تمام عالم هستي نيز مي باشد » ( صادقي ارزکاني ، 59).
تجلي انسان کامل در حديث ثقلين
کتاب خدا از ولايت هرگز جدا نمي شودکتاب خدا چه عالم تکوين باشد که ولايت کليه است وچه عالم تشريع باشد که ولايت مطلقه است ؛ در هر دو صورت اين دو از هم جدا نخواهد شد تا بر حوض کوثر در آيند اين جدا نشدن به چه معني است ؟
قرآن ، کتابي است که براي هدايت بشر آمده است ، البته بشر اهل پروا : ذلک الکتاب لاريب فيه هدي للمتقين » ( بقره ، 2)، هر اهل پروايي که پناه جوي اين پناهگاه شود ، پناه داده شود . قرآن نوشتاري است که جلوه ي الهي است . تجلي ديگري نيز دارد که آن انسان کامل است . قرآن مجموعه اي از آياتي است که در طي زمان خاصي ، به تدريج تحقق يافته است . همين قرآن تحقق جمعي ديگري هم دارد که آن تحقق دفعي وتجلي آني جمعي برآسمان اين جهاني است . انسان کامل آن تجلي دفعي وآني وآن رويه ي ديگر قرآن است اين دو رويه از يکديگر جدا نمي شوند نزول دفعي قرآن به يک معنا ، سريان تمامي آيات از عالم غيب به عالم ظهور وبر قلب مبارک نبي اکرم است .اين يک معنا ويک تفسير است . معناي ديگري هم براي آن متصور است وآن تجلي نفس اين زماني نبي اکرم است که با ظهور تمامي آيات در شخصيت او ، به مقام نبوت برگزيده شد ومثال انسان کامل گشت با ظهور آن آيات به صورت دفعي ، نبوت نبي اکرم آغازنزول تدريجي گرديد وبا آغاز نزول تدريجي به مقام رسالت رسيد اين در حقيقت بيان گر فرق مقام نبوت ورسالت ايشان است .چنان که خداوند مي فرمايد « لقد کان لکم في رسول الله اسوه حسنه » ( احزاب ، 21). واين رويه ي ديگر به اقتضاي سخن پيامبر ، ائمه واهل بيت اويند .
نگره ها درباره ي مفهوم روايت
حديث ثقلين را از چشم انداز وافق هاي گوناگون مي توان مورد توجه قرار داده و به بررسي وکاوش آن پرداخت .
رويکرد اسطوره اي
مرحوم علامه مجلسي ، از کتاب علل الشرايع نوشته ي محمد بن علي ابن ابراهيم آورده است علت اين که پيامبر خدا (ص) فرمود : آن دو از هم جدا نمي شوند تا در حوض بر من در آيند ، آن است که قرآن با آنهاست ؛ در دنيا قرآن در قلوب آنهاست وچون ايشان به سوي خدا بروند قرآن نيز با آنها خواهد بود در روز قيامت که وارد حوض شوند قرآن نيز با آنهاست ( مجلسي ، ج 92، ص 106) . در جاي ديگر مي گويد لن يفترقا بدين معناست که قرآن داراي الفاظ ومعاني است . تمامي الفاظ ومعاني آنها در نزد اهل بيت (ع) است واز آنها جدا نمي شود ( مجلسي ، ج 2 ص 104) .
رويکرد اقتصادي يا ابزاري
ابن ابي الحديد ، شارح نهج البلاغه ، مي گويد : پيامبربزرگوار اسلام (ص) کتاب و عترت را ثقلين ناميد ، چون معني ثقل در لغت متاع مسافر وحشم اوست . چون آن حضرت مشرف بر حرکت وانتقال به سوي جوار پروردگار خود بود ، خود را به منزله ي مسافر مي دانست که از جايي به جاي ديگر انتقال مي يابد . ايشان کتاب وعترت را همچون متاع وحشم خود قرار داد ، زيرا آن دو خصوصي ترين چيزهايي است که با وي ربط داشتند .
رويکرد اشرافي
منبري ها وروضه خوان ها چون مصيبت خواني واشک گرفتن از مردم براي ايشان مهم است ، اين روايت را مقدمه قرار مي دهند براي گريز زدن به مرحله ي ذکر مصائب اهل بيت (ع) اين است که من بعد از خود دو چيز را در بين شما باقي مي گذارم ؛ يکي قرآن وديگري عترت که آنها را احترام کنيد واحترام هم آن گونه که منبري ها و روضه خوان ها بيان مي کنند به اين است که به اين دواهانت روا نداريد ( مطهري 4، 867).
رويکرد فقهي
قرآن کريم ، کتاب تشريع است اين کتاب تشريع که جهت خلق رب العالمين است ، جهتي براي اتصال لازم است که همان جهت ربي ويل الهي است وآن رويه و وجه اي که به سمت وسوي خداوند جل وعلا دارد ولايت است واين دو نمي تواننداز يکديگر جدا شوند . به عبارت دگر قرآن همچنان که براي اثبات احکام شرعي دليل است ، روايات ائمه ي معصومين (ع) نيز همان منزلت و شأن را براي اثبات احکام شرعي دارند واين دو از يکديگر جدا نخواهند شد . در اين تعبير مراد از عترت ، روايات نقل شده از ايشان است . همان حجيتي که آيات قرآن جهت استدلال حکم شرعي دارد روايات نيز دارند .
رويکرد اخلاقي
اين که در آيات قرآن احکام واموري بيان شده است که شايد بعضي به نظرشان آيد که اين اوامر ونواهي را هر کس نتواند بدان عمل کند وجامه ي تحقق بر قامت آنها بپوشاند ويا تارک بعضي ديگر باشد . زيرا اين اوامر ونواهي بيش وبالاتر از طاقت وتوان انساني است . خداوند اوليا را برگزيد که عامل به تمام معاني ومفاهيم آيات الهي اند و قرآن کتابي است که تمامي اوامر ونواهي آن هم قابليت عمل را دارد وهم عمل کننده را به هدايت ورستگاري مي رساند و مصداق هر دو ائمه (ع) مي باشند . به عبارت ديگر قرآن کتاب انسان سازي است . قرآن بايد ظهور وبروز بيروني داشته باشد ؛ بايد نشان دهد که توانسته است در عرصه ي انساني توفيق حاصل کند وانسان هايي را تربيت کرده وبه عنوان نمونه در الگو معرفي کند . ولايت آن رويه ي ديگر قرآن است . اگر قرآن جنبه ي نوشتاري دارد ؛ آن رويه ي ديگر قرآن ، که وجود عيني وحقيقي است ، ساحت ولايت ائمه (ع) است که از آن به انسان هاي کامل نيز تعبير مي شود . ولايت مکتوب ، قرآن کريم است وقرآن ناطق ، ساحت قدس ائمه (ع) است واين دو از يک ديگر جدا نخواهند شد .
رويکرد کلامي
استاد شهيد مرتضي مطهري (قدس سره ) در پاسخ به آنان که رويکردي اشرافي به ساحت قدس ائمه (ع) دارند وآنها را فقط شايسته ي تکريم واحترام مي دانند ، نگاه ديگري را بيان مي دارد وچنين مي گويد : در حديث بحث از احترام واهانت نيست . اگر منظور پيامبر (ص) اهانت واحترام باشد با بخش پاياني حديث ناسازگار است .در آخر حديث آمده است : « لن تظلوا ما ان تمسکتم بهما ابداً »؛ تا وقتي که به اين دو چنگ مي اندازيد گمراه نمي شويد . مقصود از اين روايت ، مراجعه کردن است ، نه حرمت نهادن ويا اهانت نکردن ( مطهري 4 ، 867). پيامبر اکرم (ص) در اين روايت عترت را همدوش قرآن قرار داده است . همچنان که براي فهم اسلام به قرآن مراجعه مي شود ، به عترت هم بايد رجوع شود . همچنان که به عترت براي فهم دين مراجعه مي شود به قرآن هم بايد رجوع شود . قرآن و عترت دو امر گران سنگ اند که هر دوي اين ها بايد به عنوان بازگشتگاه همگان دانسته شود .
رويکرد ولايي
رويکرد هاي ديگري هم هست که در اين رويکرد تا اندازه اي به فرد قدرت انتخاب مي دهد براي گزينش کتاب يا سنت . از تلازم وپيوستن کتاب وسنت با هم در اين نگاه خبري نيست . البته با تأکيد بر رويه ي دوم ؛ که عترت باشد ، از باب چون که صد آمد نود هم پيش ماست ، دراين رويکرد از عترت تعبير به همتايي شده است . چنان که مي گويد : رسول گرامي اسلام (ص) نيز اهل بيت (ع) را همتاي قرآن قرار داده واگر کسي به عصمت اهل بيت (ع) خدشه وارد کند در واقع به عصمت قرآن خدشه وارد کرده است و وجوب تمسک مطلق به اهل بيت (ع) و وجوب مطلق اطاعت از آن دليل ديگري بر عصمت آنان است . همتايي اهل بيت (ع) با قرآن دلالت بر مرجعيت علمي آنها دارد واگر اين مرجعيت همراه با رهبري سياسي نباشد ، امکان پذير نيست که تمام امت اسلام و بشريت از مرجعيت علمي استفاده کند ( ايرنا وآينده ي روشن ، 1384/11/11).
اگر منظور ايشان از همتايي ، همانندي و هماوردي باشد ، به نظر مي رسد سخن پيامبر (ص) را بايد اين گونه معنا کنيم که به هرکدام که تمسک کرديد هدايت شده ايد وحال آن که پيامبر (ص) مي فرمايد لن يفترقا ، پس سخن در همتايي نيست اين دو با يکديگر هادي همگان خواهند بود.عدم الافتراق کنايه عن تلازمهما وتواکيهما في هدايه الناس في مسيره الحياه ولا يمکن الافتراق بينهما لن أراد الاهتداء الي سواء السبيل . ( تفسير ابي حمزه الثمالي ، ص 5). البته نسبت به ما وهدايت ما ، چون بحث از ما وهدايت ماست نه آنها . سخن از هدايت قطعي و يقيني ماست . چنان که خود ايشان گفته است : « قرآن تمام نيازهاي مادي ومعنوي انسان را تأمين مي کند واهل بيت عصمت وطهارت (ع) در کنار قرآن از احکام و معارف اين کتاب آسماني حفاظت مي کنند ( خبرگزاري آينده ي روشن ).
اين نگاه تقريباً پاسخ صريح وايستادگي در برابر کساني است که مي گويند : عندکم القرآن ، حسبنا کتاب الله . قرآن در بين شما هست ، با بودن قرآن نيازي به غير قرآن نيست وبر همين اساس از گرد آوري وتدوين حديث باز داشتند در برابر اين ها تفکر ديگري ايجاد شد که مدعي بودند ولايت همان قرآن است و ولايت همانند وهمتاي قرآن است .
رويکرد عرفاني
امام راحل (قدس سره )، در رويکرد خود به حديث ثقلين و بررسي آن از حيث مقامات عيني ومعنوي وعرفاني چنين نگاشته است :«حيث مقامات غيبي ومعنوي و عرفاني که قلم مثل مني عاجز است از جسارت در مرتبه اي که عرفان آن بر تمام دايره ي وجود از ملک تا ملکوت اعلي واز آن جا تا لاهوت وآنچه در فهم من وتو نايد سنگين وتحمل آن فوق طاقت ، اگر نگويم ممتنع است » ( امام خميني).
رويکرد تاريخي
معناي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض ، اين است که هر ستم که بر يکي وارد آمد به تبع آن بر ديگري هم وارد خواهد شد . مهجوريت قرآن يعني مهجوريت اهل بيت (ع) مهجوريت اهل بيت (ع) يعني مهجوريت قرآن . اگر سختي بر هر يک روا داشتند مشمول حال ديگري نيز خواهد شد اين يک معناست که از روايت متصور است ، چنان که امام ( قدس سره ) در اين باره مي گويد :
بعد از وجود مقدس رسول الله (ص) هر چه بر يکي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته است ومهجوريت هر يک مهجوريت ديگري است ، تا آنجا که اين دو مهجور بر رسول خدا (ص) در حوض وارد شوند ( صحيفه ي نور ، ج 21، ص 394).
در ضمن رويکرد تاريخي لازم است به نکته ي ديگري اشاره شود وآن نکته اين است که در دوره ي پيامبر (ص) سمت وسو وجهت گيري به سنت بيشتر و شديدتر از قرآن است . قدر متيقن اين است که حرف وسخن پيامبر (ص) براي مردم قابل فهم تر ونزديک تر به عمل بوده تا آيات قرآن . نکات ومطالبي که توسط پيامبر (ص) بيان مي شده است براي مردم به راحتي قابل فهم بوده است ، ولي نسبت به آيات قرآن اين حالت وفضا فراهم نبوده است . حتي خود قرآن هم به اين که برخي از آن قابل فهم نيست تصريح دارد : هو الذي انزل اليک الکتاب منه آيات محکمات وهن ام الکتاب واخر متشابهات ( آل عمران ، 7)؛ اين سخن قرآن گواه بر اين است که مردم عادي براي فهم آن با دشواري روبرو هستند ، ولي اين تلقي را همان مردم نسبت به فهم از سنت پيامبر (ص) نداشتند . بدين جهت دامنه ي اختلافات درباره ي سخنان پيامبر (ص) در دوره ي خود پيامبر (ص) بسيار نادر است . البته ناگفته نماند که بعد از پيامبر (ص) اين اختلافات افزايش يافت .
با توجه به اين که سنت يا سخنان پيامبر (ص) بسيار ساده وقابل فهم براي آنها بود وآنها هم به راحتي وخوبي آن را مي فهميدند ، پيامبر(ص) نگران آن بود که با اين جريان افراط وتفريط يکي مدام به سود ديگري قرباني شود ؛ چنان که در زمان رسول الله (ص) قرآن کم تر مورد توجه قرار مي گرفت وکم تر در استنادات ، به آن مي پرداختند ، بلکه بيشتر به فرمايشات پيامبر (ص) استناد مي ورزيدند . منظور اين نيست که قرآن از يادها رفته بود ، بلکه در ماجراي قرآن وسنت ، سنت پيامبر رنگ وروي بيشتر داشت وچون آسان ياب بود بيشتر بدان گرايش پيدا مي کردند وپيامبر (ص) فرمود اين دو را با هم داشته باشيد ، هم قرآن وهم سنت را . تاپيش از رحلت پيامبر(ص) سنت او مورد توجه بود وبعد از درگذشت او سنت او ، نه فقط مورد توجه قرار نگرفت ، بلکه حتي توسط عمر از نگارش آنها نيز باز داشته شدند . عمل عمر از اين که حسبنا کتاب الله ونيز تصريح ابوبکر بدان جهت که مکتوب علي ابن ابي طالب (ع) را رد کرد وعمل خوارج که در جنگ فرياد بر آوردند لاحکم الا الله ، بهترين گواه بر اين است که تأکيد پيامبر (ص) بر ضرورت همراهي با يکديگر هم از جانب قرآن وهم از جانب سنت بهتر نمايان مي شود . برخورد با علي بن ابي طالب (ع) ويا برخورد با دخت گرامي پيامبر (ص) به معناي رويارويي با سنت رسول خداست ، چون بر کسي پوشيده نيست که پيامبرچگونه با ايشان محترمانه سخن مي گفت وآن دو را بزرگ مي داشت .
علاقه ي رسول خدا (ص) به زهراي اطهر (ع) ونيز علي ابن ابي طالب (ع) بر هيچ منصفي پوشيده نيست ، اما تحت عنوان حسبنا کتاب الله بي پروايي نسبت به ساحت آن دو روا داشتند. پيامبر(ص) به لحاظ تجربه ي تاريخي نيک دريافته بود که مردمان کم تر توانايي ايجاد تعادل دارند ، يا راه تفريط پيموده ويا سراغ افراط رفته اند واين توجه پيامبر (ص) ما را بر آن مي دارد که راه ميانه را رفته نه قرآن ، قرباني عترت شود ونه عترت به پاي قرآن ذبح گردد . اين دو با يکديگر بودن بيان گر تمامي وجود مقدس نبي اکرم (ص) است ، هم قرآن وهم عترت او به تمامي نمايش گر ونشان دهنده ي پيامبر خداست .
اين که گفته مي شود قرآن عزيز ومورد توجه است ويا مقدس است بايد توجه داشت که به چه معناست وچرا . آيا مردم مسلمان به قرآن احترام مي گذارند از آن جهت که حرف وسخني دارد ؟ يا از آن جهت که حرف وسخن تازه اي دارد؟ يا از آن جهت که حرف وسخن درست وحقي دارد ؟ يا از آن جهت که سخن خداوند است ؟ واگر حرف وسخن در آن است ويا تازگي در آن ديده مي شود ويا حرف وسخن آن درست وحق است ، همه ي آنها از آن رو است که از جانب خداست ؟ قرآن را همه ي مسلمانان از آن رو گرامي مي دارند که با جهان غيب نسبت برقرار کرده واز بيرون از جهان ملک ومادي آمده است همه ي مسلمانان باور دارند که قرآن سخن خداوند است وبدين جهت آن را مقدس مي دارند حال چه بسا که در قرآن مطلبي هم باشد که مفيد براي تاريخ ويا ديگر دانش هاي بشري باشد مفيد بودن قرآن غير از قداست داشتن آن است واهميت قرآن در اين است که آن را مقدس مي دارند . اگر دقت شود در مباحثات علمي ، در فقه واصول وتفسير وفلسفه وعرفان ؛ آيات قرآن مورد استدلال قرار مي گيرد و رد وقبول مي شود . عليرغم همه ي اين منازعات ومشاجرات ، ذره اي از قداست قرآن کاسته نمي شود . آنچه را که مردم بدان قرآن مي گويند براي آنها بسيار ارزشمند ومقدس است .
ولايت شايد چيزي باشد از نگاه پيامبر (ص) شبيه قرآن ؛ نه اين که ائمه (ع) چون حرف وسخن دارند پس مقدس اند ، نه اين که چون حرف هاي حقي و درستي مي زنند پس مقدس اند ، نه اين که چون کارهاي بزرگي کرده اند پس مقدس اند ، گر چه بعضي از اين امور شايد نسبت به بعضي از ائمه (ع) صادق باشد مانند روايات فراوان امام علي وامام باقر وامام صادق وامام رضا (ع) ولي از ديگر امامان (ع) سخنان کم وبلکه بسيار اندک به دست ما رسيده است واز آخرين حجت خدا امام مهدي (ع) چندان سخني وروايتي در منابع شيعه نيامده است . پس چه چيزي از ايشان براي ما مقدس است . نگاه شيعه همچنان که پيش از اين و درآغاز مقال آمده ، بر اين باور است که امامان شيعه (ع) قداستشان در ارتباط با آنها به جهت غيب است . وعدم تفکيک قرآن وعترت بدين معناست که اين دو از يک منشأ آغاز شده اند وهر دو يک نقش را در جامعه ايفا خواهند کرد وهر دو مقدس خواهند بود ومورد احترام مسلمان . بگذريم از معدود افرادي از نواصب که نسبت هاي ناروايي به ساحت بعضي ائمه (ع) داده اند ، همه ي مسلمانان ائمه ي هدي (ع) را به عناوين متعدد احترام مي گذارند وايشان را مقدس مي دانند. مشارکت هزاران مسلمان از فرقه هاي مختلف در عزاداري فرزند رسول خدا (ع) ، حسين بن علي (ع) گواه بر اين ادعاست . حضور ميليون ها مسلمان با گرايش هاي مختلف به مشهد مقدس و حرم امام رضا (ع) بيان گر منزلت وشأن والاي ايشان در نزد همه ي فرق اسلامي است . نگارنده فکر مي کند تارک في الثقلين به معناي اين باشد که اين دو از يکديگر جدا نمي شود واين از امتيازات رسول خداست که از رازي پرده برداشته است وآن اين که عليرغم همه ي تلاش ها براي حذف قرآن از صحنه هاي اجتماعي با لطايف الحيل که چون ائمه (ع) هست قرآن نيازي نيست ويا چون علوم تجربي هست کلام خدا نيازي نيست وده ها حيله وفريب ديگر ، نسبت به ساحت قدس ائمه (ع) نيز اين گونه عمل شد که چون قرآن هست پس به ايشان نيازي نيست ، همه ي اين تلاش ها ، آب در هاون کوبيده است . به راستي که قرآن وسنت از يکديگر جدا نخواهند شد وهمچنان در نزد مسلمانان گرامي ومقدس خواهند بود تا در کنارحوض بر نبي اکرم (ص) حاضر شوند .
مهجوريت قرآن وعترت
درباره مهجوريت بشريت از حقايق ثقل اکبر وکبير ، امام ( قدس سره ) در وصيت نامه ي الهي خود چنين آورده است :
اکنون ببينيم چه گذشته است بر کتاب خدا ، اين وديعه ي الهي و ما ترک پيامبر اسلام (ص) مسائل اسف انگيزي که بايد براي آن خون گريه کرد پس از شهادت علي (ع) شروع شد . خود خواهان وطاغوتيان ، قرآن کريم را وسيله اي کردند براي حکوت هاي ضد قرآني ؛ ومفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را ، که سراسر قرآن را از پيامبر اکرم (ص) دريافت کرده بودند و نداي اني تارک فيکم الثقلين در گوششان بود ، با بهانه هاي مختلف وتوطئه هاي از پيش تهيه شده آنان را عقب زده وبا قرآن ، در حقيقت قرآن را که براي بشريت تا ورود به حوض بزرگ ترين دستور زندگاني مادي و معنوي بود وهست از صحنه خارج کرده اند ؛ تا کار به جايي رسيد که قلم از شرح آن شرمسار است وهرچه اين بنيان کج به جلو آمد کجي ها وانحراف ها افزون شد تا آنجا که قرآن کريم را که براي رشد جهانيان و نقطه ي جمع همه ي مسلمانان ، بلکه عائله ي بشري ، از مقام شامخ احديت به کشف تام محمدي تنزل کرد که بشريت را به آنچه بايد برسند برساند واين وليده ي « علم الاسماء » را از شر شياطين وطاغوت ها رها سازد وجهان را به قسط وعدل رساندوحکومت را به دست اوليا ء الله معصومين عليهم صلوات الاولين والاخرين بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشريت است بسپارند ، چنان از صحنه خارج نمودند که گويي نقشي براي هدايت ندارد وکار به جايي رسيد که نقش قرآن به دست حکومت هاي جائر وآخوندهاي خبيث بدتر از طاغوتيان ،وسيله اي براي اقامه ي جور وفساد وتوجيه ستمگران ومعاندان حق تعالي شد . ومع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل ، قرآن اين کتاب سرنوشت ساز ، نقشي جز در گورستان ها ومجالس مردگان نداشت وندارد وآن که بايد وسيله ي جمع مسلمانان وبشريت وکتاب
زندگي آنان باشد ، وسيله ي تفرقه واختلاف گرديد ويا به کلي از صحنه خارج شد ، که ديديم اگر کسي دم از حکومت اسلامي بر مي آورد واز سياست ، که نقش بزرگ اسلام ورسول بزرگوار (ص) وقرآن وسنت مشحون آن است ، سخن مي گفت گويي بزرگ ترين معصيت را مرتکب شده وکلمه ي « آخوند سياسي » موازن با آخوند بي دين شده بود واکنون نيز هست . واخيراً قدرت هاي شيطاني بزرگ به وسيله ي حکومت هاي منحرف خارج از تعليمات اسلامي ، که خود را به دروغ به اسلام بسته اند ، براي محو قرآن وتثبيت مقاصد شيطاني ابر قدرت ها ، قرآن را با خط زيبا طبع مي کنند و به اطراف مي فرستند وبا اين حيله ي شيطاني قرآن را از صحنه خارج مي کنند .ما همه ديديم قرآني را که محمد رضا خان پهلوي طبع کرد و عده اي را اغفال کرد وبعض آخوند هاي بي خبر از مقاصد اسلامي هم مداح او بودند ، ومي بينيم که ملک فهد هر سال مقدار زيادي از ثروت هاي بي پايان مردم را صرف طبع قرآن کريم ومحال تبليغات مذهب ضد قرآني مي کند و وهابيت ، اين مذهب سرا پا بي اساس وخرافاتي را ترويج مي کند ومردم و ملت هاي غافل را سوق به سوي ابر قدرت ها مي دهد واز اسلام عزيز وقرآن کريم براي هدم اسلام وقرآن بهره برداري مي کند ( وصيت نامه سياسي – الهي امام خميني ).
پيامبر گرامي اسلام (ص) به همين رويکرد نظر دارد ، آنجا که مي فرمايد : بر امت من زماني پيش مي آيد که از قرآن جز نقش آن واز اسلام جز نام آن باقي نباشد ، مسلمان ناميده مي شوند درحالي که بيش ازهمه ي مردمان از آن دورند ؛ مسجدهايشان آباد ولي تهي از هدايت است .
ونيز مي فرمايد : زماني براي امت من فرا رسد که از اسلام جز نام واز قرآن جز نقشي باقي نمي ماند . در اين هنگام خداوند به او اجازه ي ايستادگي وپايداري مي دهد واسلام را با وي آشکار وباز سازي مي کند .
ونيز مي فرمايد : مسجدهايشان با اذان آباد ، ولي دل هايشان خالي از ايمان است ، قرآن را سبک مي شمارند ، ومؤمن از آنها به هر خواري دچار مي شود.
ستم برقرآن و عترت
ستمي هايي که در درازناي تاريخ بر اين دو ثقل روا داشته اند از شمار بيرون است . هنوز جنازه ي پيامبر خدا (ص) به خاک سپرده نشده ، جنگ مهاجر وانصار ودر بين مهاجران قريشي وغير قريشي به راه انداخته اند وبناي نژاد پرستي ديني را بنيان نهادند که اين نژاد گرايي به صورت هاي مختلف در جهان اسلام رخ نمود .
عرب وغيرعرب ؛ عرب وايراني ؛ عرب وغير مسلمان و…. ونيز به دور از هرخرد ، در دين اسلام وساختار سياسي آن وحي وخرد را به دور انداختند وبا باند وباند بازي ودسيسه ، ساختار سياسي جديدي را طراحي کردند که هيچ گاه جهان اسلام نتوانست از زير بار سنگين توطئه ها ودسيسه ها شانه بيرون برد . چنان که به تعبير بزرگان اهل سنت ، مفضول را بر فاضل برتري بخشيدند . با ضرب وشتم دخت گرامي پيامبرخدا(ص) شوي او علي (ع) را از صحنه ي سياست وقدرت کنار زدند . حتي آن زمان که فرصتي فراهم آمد تا علي (ع) طبق خواست مردم پاي به عرصه ي قدرت وسياست گذارد ، نزديکان وياران پيامبر خدا (ص) ، که خود شاهد تعامل علي (ع) وپيامبر (ص) بودند ، به نبرد با او برخاستند ونگذاشتند حتي لختي علي (ع)در آرامش بماند . جنگ جمل وصفين در نهروان را به راه انداختند . در ادامه با تحريکات اينان ، تمامي شهرهاي زيرنفوذ خلافت علي (ع) دچار آشوب واغتشاش شد . همه ي اين ها براي شکستن شخصيت علي (ع) بود که توفيق يارشان نشد وآخر الامر هم به طراحي ترور وحذف شخص او پرداختند . بعد از او امر بر فرزندش حسن (ع) بهتر از او نبود . با دسيسه خواستند تا شخصيتش را در هم بشکنند واورا در بين مردمان خوار سازند وبعد هم دست خود را به خون فرزند دخت پيامبر خدا (ص) آلودند . واز اين جنايت کارانه تر ماجراي کربلاست که خود از جانب اين ها يک جنايت وفاجعه ي تاريخي است وبعد هم ماجراي حره و …. ، که امام خميني ( قدس سره ) در اين باره در وصيت نامه ي الهي خود چنين نگاشته است :
شايد جمله ي لم يفترقا اشاره باشد بر اين که بعد از وجود مقدس رسول الله ( ص) هر چه بر يکي از اين دو گذشته است ومهجوريت هر يک مهجوريت ديگري است ، تا آنگاه که اين دو مهجور بر رسول خدا (ص) در حوض وارد شوند . بايد گفت آن ستمي که از طاغوتيان بر اين دو وديعه ي رسول اکرم (ص) گذشته ، بر امت مسلمان ، بلکه بر بشريت گذشته است ، که قلم از آن عاجز است .
مفهوم عترت وجانشيني
برخي پنداشته اند مراد از عترت شخص پيشوايان (ع) است . يعني آن بخش جسماني ايشان که در زماني خاص زاده شده و سپس به زندگاني بدرود گفته اند .
بايد توجه داشت که بين دو امر سهمگين قرآن و ولايت بايد مناسبتي معقول و منطقي لحاظ شود ، مناسبت بين اين دو امر سهمگين ، آن حقايقي است که از زلال چشمه ي حقيقت به ارمغان مي آورند بدين جهت قرآن وحديث در لسان اهل عرفان دو سر چشمه ي فياضي اند که هميشه در حال جوشش اند وعارفان از اين دو منشأ آب مي نوشند بدين جهت است که عارفان معتقدند در اين که عرفان از گذشتگان پيش از اسلام تأثير پذيرفته را نمي توان ناديه انگاشت ، اما حقيقت آن است که عرفان در سرزمين قرآن روييده واز چشمه سار اوليا شادابي ونشاط يافته است . عرفا بر اين عقيده اند که تنها قرآن متضمن اسرار ورموز نيست بلکه احاديث نيز به جهت راز ورمز به کار رفته در آنها بايد تأويل شود . زيرا که قرآن ظاهر واوليا باطن آنند ، چنان که قاضي سعيد قمي مي گويد : قال رسول الله ( ص) « اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض » فالولايه باطن الکتاب وروحه والکتاب ظهورها ، والظهور لم يکن ظاهراً أن يکون له البطون وها هنا احتما آخر وهو أنک مع بقائک علي حالک وعدم تسليم قلبک لامام زمانک ، حتي تصير قابلا لافاضه الحقائق وتجلي الانوار لا يمکنک أن تعرف هذه الحقايق فان السالک لا بد وأن يسلم بيت قبله الي صاحب اليت بتوسط ولي الوقت کما ينادي بذلک قولهم عليهم السلام : « نحن صنائع الله والخلق صنائع لنا » ( قاضي سعيد القمي ، 58).
اين که فرموده اند احاديثنا صعب مصتصعب ، مراد صرف واقعه ي عاشورا يا ستم روا شده به اهل بيت (ع) نيست ، که اين نيز بسيار سنگين وشنيدن آن دشوار و سهمگين است ، ولي از آن جا که سخنان ايشان حاوي لطايف ودقايق است ، به راحتي نمي توان به ژرفاي آن رسيد . برخي از بزرگان از اهل عرفا کوشيده اند تا پرده از بخش هايي از سخنان ايشان پس زنند .
الهي قمشه اي سخني بدين مضمون دارد که شريعت ، کامل ودائمي است ، اما زمان حضور نبي اکرم ، بسيار اندک (23سال ) است واين زمان کوتاه ، کافي براي بيان تمام حقايق نيست .از سوي ديگر انقطاع نبوت تشريعي ، ملازم با انقطاع ولايت نيست ، زيرا نبوت خاتميت دارد ، ولي ولايت از اسماء حق است ، وبعد از پيامبر(ص) که صاحب اسم اعظم است ، بايد اسم اعظمي وجود داشته باشد تا مظهر اسماء وصفات الهي از حيث جمعي واعتدال باشد. صاحب ارث محمدي و وارث شرع احمد ، بايد که وارث مقام علم او و قدرت او باشد . علم حضرت ختمي مرتبت (ص) که همان معارف شريعت است ، موجب نيک بختي دنيا وآخرت امت اوست . بنابراين جانشين رسول اکرم (ص) وخليفه ي مسلمين بايد که تمام جهاتي را دارا باشد که مدخليت تام در بيان حلال و حرام ومعارف الهيه و اقامه ي حجت وبرهان بر حقانيت مسلک او دارد . چنين شخصي امام زمان و قطب دائره ي امکان است ، چون محيط به جميع مراتب ومقامات است وهيچ موجودي نمي تواند در مرتبه ي وجودي او باشد به همين جهت قطب وقت ، متعدد نمي شود . پس تقسيم قطب به ظاهري وباطني ، چنان که علاءالدوله ي سمناني چنين تقسيمي روا داشته است ، ناصواب است . وي علي (ع) را خليفه ي باطني وجانشين عليم و وارث مقام نبوت دانسته وابوبکر وعمر وعثمان را خلفاي ظاهري . به جهت عدم تعدد قطب ، تقسيم شيخ مشائيه ، بوعلي سينا ، که خليفه را منقسم کرده است به خليفه ي اعلم واعقل نيز ناروا باشد ، با اين باور که علي (ع) خليفه ي بالفعل واعلم پيامبر(ص) وعمر خليفه ي بالفعل واعقل است اين تقسيمات با اصل برهان واحاديث دايره ي امکان نمي سازد ( آشتياني ، 897،1375)
چگونگي تعيين جانشين
آقا ميرزا محمد رضا الهي قمشه اي ( 1306هـ) چگونگي تعيين خليفه بعد از رسول الله (ص) را اين گونه تبيين مي کند:
تعيين خليفه براي رسول ختمي مرتبت از سه طريق ميسور است :
1) از جانب امت ؛
2) از جانب رسول (ص) ؛
3) از جانب خدا .
تعيين خليفه از طرف مردم روا نباشد زيرا مردم به مراتب وجودي چنين جانشيني که عصمت نيز شرط آن است ، آگاهي و وقوف ندارند ، زيرا آنها فقط به امور دنيايي حق آگاهند وبدان علم دارند زيرا که يعلمون ظاهراً من الحيوه الدنيا ( روم ، 7).
تعيين خليفه توسط رسول (ص) بدون استناد خداوند هم روا نباشد ، زيرا رسول (ص) باقطع نظر از اتصالش به وحي ، عالم به اسماء الهي نخواهد بود واو با وحي است که به جهان غيب اتصال مي يابد ومظهر اسم اعظم حق مي گردد . مضاف بر اين که فرمايش رسول (ص) بدون وحي ، همچون سخن ديگران خواهد بود ودر قاطعيت به يقين به سخن خداوند نخواهد رسيد .
بنابراين سزد که خليفه از جانب خداوند تعيين گردد. لذا حق سبحان توسط پيامبر (ص) ، علي (ع) را به خلافت برگزيد . بدين جهت است که خداوند فرمود : يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک وان لم تفعل فما بلغت رسالته ( مائده ، 67)، ( آشتياني ، 898،1375-897).
از روايت ثقلين بهره هاي فراواني برده مي شود ، همچون اثبات عصمت عترت وماندگاري عترت در کنار وهمراه قرآن که پرداختن به اين موارد را به مجالي ديگر وا مي نهيم .
منابع ومآخذ
1) قرآن کريم .
2)آشتياني ، سيد جلال الدين (1375)، شرح مقدمه ي قيصري بر فصوص الحکم ، قم ، بوستان کتاب ، چاپ پنجم .
2) آل عبدالحبار ، شيخ محمد بن عبد علي ( 1418)، شهب الثواقب لرجم شياطين النواصب ، تحقيق حلمي السنان ، قم ، الهادي .
3) اين ابي جمهور (1403)، عوالي اللئالي ، سيد مرعشي وسيد مجتبي عراقي ، قم سيد الشهداء .
4) ابن حجاج ، ابي الحسين مسلم ( بي تا )، صحيح مسلم ، بيروت ، دارالفکر .
5) ابن شهر آشوب (1376)، مناقب آل ابي طالب ، لجنه من اساتيد النجف ، ج 1، نجف ، مطبعه حيدريه .
6) ابن عري ، رسائل .
7) ابن قولويه ، جعفر بن محمد (1417)، کامل الزيارات ، شسخ جواد قيومي و ديگران ، مؤسسه النشر للفقاهه.
8) ابوحمزه ثمالي ( بي تا )، تفسير .
8) الاصفهاني ، الراغب (1401)، مفردات في غرائب القرآن ، دفتر نشر کتاب .
9) الامام احمد بن حنبل ( بي تا )، مسند ، بيروت ، دار صادر .
10) الترمذي ، محمد بن عيسي بن سوره (1403)، الجامع الصحيح ( سنن الترمذي ) ، بيروت ، دارالفکر
11) الشريف المرتضي علم الهدي ، علي ابن الحسين الموسوي البغدادي (1415)، الانتصار ، قم ، جامعه ي مدرسين .
12) القندوزي ، سليمان ابن ابراهيم الحنفي ( بي تا )، ينابيع الموده لذوي القربي ، سيد جمال اشرف الحسيني ، دارالاسوه .
13) الهندي ، المتقي ( 1409)، کنزالعمال ، بيروت ، الرساله .
14) امام خميني ( بي تا )، تعليقات علي شرح فصوص الحکم ومصباح الانس .
15) امام خميني (1368) ، ره عشق ، تهران ، مؤسسه تنظيم ونشر آثار امام خميني .
16) امام خميني (1381) ، مصباح الهدايه الي الخلافه والولايه ، مقدمه ي سيد جلال الدين آشتياني ، تهران ، مؤسسه تنظيم ونشرآثار امام خميني ، چاپ چهارم .
17) امام خميني ( 1368)، وصيت نامه سياسي – الهي ، سايت مؤسسه ي تنظيم ونشر آثار امام خميني .
18) جامي ( 1370)، نقد النصوص في شرح نقش النصوص ، تصحيح ويليان چيتيک ، تهران ، مؤسسه ي مطالعات وتحقيقات فرهنگي ، چاپ دوم .
19) جمشيدي ، حسن ( آماده چاپ )، چهره هاي درخشان فلسفه وعرفان در نگاه آشتياني .
20) جمشيدي ، حسن ، يادگار ماندگار ، مجموعه مقالات ومصاحبه هاي استاد آشتياني .
21) جهانگيري ، محسن (1359)، چهره ي بر جسته ي عرفان اسلامي ، تهران ، دانشگاه تهران .
22) حاکم نيشابوري ، امام الحفاظ ابي عبدالله ( 1406)، المستدرک علي الصحيحين ( مستدرک حاکم )، يوسف عبدالرحمن مرعشي ، بيروت ، دارالمعرفه .
23) حکيم ترمذي ، محمد بن علي (1379)، مفهوم ولايت در دوران آغازين عرفان اسلامي ، برند راتکه وجان اوکين ، ترجمه ي نجد الدين کيواني ، تهران ، نشر مرکز .
24) حمويه ، سعد الدين ( 1362)، المصباح في التصوف ، تصحيح نجيب مايل هروي ، تهران ، انتشارات مولي .
25) زرين کوب ، عبدالحسين ( 1373) ، ارزش ميراث صوفيه ، تهران ، امير کبير ، چاپ هفتم .
26) زرين کوب ، عبدالحسين ( 1368)، بحر در کوزه ، تهران ، انتشارات علمي ، چاپ سوم .
27) سليم ابن قيس ، ابو صادق ( بي تا ) ، کتاب سليم ابن قيس ، تحقيق محمد باقر انصاري ، بي جا .
28) شايگان ، داريوش (1373) ، هنري کربن ، آفاق تفکر معنوي در اسلام ، باقر پرهام ، تهران ، فرزان روز ، چا پ سوم
29)شريعتي ، علي ( بي تا )، پدر ، مادر ما متهميم ، بي جا .
30) شيخ بهايي ( بي تا ) ، مفتاح الفلاح ، بيروت ، مؤسسه ي اعلمي .
31) شيخ صدوق ( 1417) ، امالي، بيروت ، مؤسسه ي البعثه .
32) شيخ صدوق ( 1404 )، عيون اخبار الرضا ، ج 1، تحقيق شيخ حسين اعلمي ، بيروت ، مؤسسه ي اعلمي .
33) شيخ صدوق (1405) ، کمال الدين وتمام النعمه ، علي اکبر غفاري ، قم ، جامعه ي، مدرسين .
34) شيخ صدوق ( 1361)، معاني الاخبار ، علي اکبر غفاري ، انتشارات اسلامي .
35) شيخ صدوق ( 1404) من لايحضر الفقيه ، تصحيح علي اکبر غفاري ، قم ، جامعه مدرسين ، چاپ دوم .
36) صادقي ارزکاني ، محمد امين ( 1382) ، انسان کامل از نگاه امام خميني ، قم ، بوستان کتاب .
37) صحيفه ي نور ، ج 21.
38) طبرسي ، ابي علي فضل بن حسن ( 1415) مجمع البيان في تفسيرالقرآن ، به اهتمام گروه مؤسسه اعلمي .
39) طبري ، محمد بن جرير بن رستم ( 1413)، دلائل الامامه ، قم، البعثه .
40) عطاردي خبوشاني ، الشيخ عزيز الله ( 1406)، مسند الامام الرضا (ع) مشهد ، کنگره ي جهاني امام رضا .
41) فتوحات ، ج 2 .
42) فرات ، ابراهيم الکوفي ( بي تا )، تفسير.
43) فرغاني ، سعيد بن محمد ( 1379) مشارق الدراري ( شرح تائيه ي ابن فارض )، مقدمه وتعليق وتصحيح سيد جلال الدين آشتياني ، قم دفتر تبليغات اسلامي .
44) فيض ، ملامحسن ( 1362)، اصول المعارف ، تعليق وتصحيح ومقدمه سيد جلال الدين آشتياني ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، چاپ دوم .
45) قاضي سعيد القمي ( بي تا )، التعليقه علي الفوائد الرضويه .
46) قمي ، شيخ عباس ( بي تا )، مفتاح الجنان ، مناجات شعبانيه .
47) قيصري ، داوود ( 1375)، شرح فصوص الحکم ، به کوشش استاد آشتياني ، تهران ، مرکز انتشارات علمي وفرهنگي .
48) کليني ، محمد بن يعقوب ( 1383هـ)، الکافي ، علي اکبر غفاري ، تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، چاپ سوم .
49) لاهيجي ، شيخ محمد ( بي تا )، شرح گلشن راز ، کتابفروشي محمودي ، بي جا .
50) لغت نامه دهخدا .
51) مجلسي ، محمد باقر ( 1403)، بحار الانوار ، بيروت ، مؤسسه ي الوفا ، چاپ دوم .
52) مصباح الانس .
53) مصباح يزدي ، محمد تقي ( 1373)، آموزش فلسفه ، تهران ، سازمان تبليغات اسلامي .
54) مطهري ، مرتضي ( 1374)،مجموعه آثار ، ج 3و4 ، قم ، انتشارات صدرا .
55) ملاصدرا ( بي تا )، اسفار .
56) ملاصدرا ( 1367) ، شرح اصول کافي ، تصحيح محمد خواجوي ، تهران ، مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي .
57) نسفي ، عزيز الدين ( 1371)، کتاب الانسان کامل ، تصحيح ماژيران موله ، تهران ، کتابخانه طهوري ،
58) نقش النصوص ، فص عزيزي .
59) نيکلسون ( 1366) ، تفسير مثنوي معنوي ، ترجمه ي آوانس آوانسيان ، تهران ، نشرني ، چاپ دوم .
60) يثربي ، يحيي، ( 1369)، فلسفه ي عرفان ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي .
61) يواقيت ، ج 2.
62) خبرگزاري ايرنا ، سه شنبه ، 11 بهمن 1384.
63) خبر گزاري آينده ي روشن ، سه شنبه 11 بهمن 1384.
64) کيهان انديشه ، فروردين وارديبهشت 1367، ش 17، ص 36-27).
منبع:نشريه انديشه حوزه ،شماره 73
/خ