جامعه سازی و خودسازی (1)
بحثی در باب رابطه خودسازی و مناسبات اجتماعی
این نوشتار به دو حوزه فردی و اجتماعی خودسازی پرداخته است و کوشیده است رشد موازی و هماهنگ این دو بعد را جهت دستیابی به “خودسازی جامع” توضیح دهد.
واژگان کلیدی: خودسازی فردی، خودسازی جمعی، الگو، فعالیت های اجتماعی
معمولاً هر گاه کلمه «خودسازی» گفته می شود، عبادت، تربیت اخلاقی و افزایش تقوا و ایمان و معنویت به ذهن ها خطور می کند و این مفهوم سرشار و گسترده به ابعاد فردی معنا می شود؛ اما بی تردید خودسازی فردی و اخلاقی تنها یکی از مصادیق مفهوم عام خودسازی است و نباید این مفهوم غنی و عام را در حصار آن محدود کرد.
این که خودسازی و تربیت جامع چه مؤلفه هایی دارد موضوعی همچنان قابل بررسی است.
برای کشف ابعاد رشد می توان به شخصیت های موفق و الگوهای ممتاز نگاه کرد و با تجزیه شخصیت آنان زمینه های مختلف رشد را کشف کرد.
در این اثر بعد فردی و اجتماعی مورد توجه قرارگفته وزرشد موازی و هماهنگ این دو بعد برای خودسازی جامع و تأکید رفته است. برخی به ترتیب رایج علم و تقوابه عنوان دو بال پرواز انسان مؤمن استناد کرده و تمام برخورداری های یک انسان آرمانی را در این دو کلمه خلاصه کرده اند. این کلیشه به رغم شهرت فراوان؛ گویا نیست و نیاز به بسط و تشریح بیشتری دارد. البته اگردر مفهوم علم و تقوا توسعه لازم داده شود، عمده مطلوبیت های انسان آرمانی رشید را عرضه می کند.
کسانی دیگر الگوی سه گانه تحصیل، تهذیب و ورزش را به عنوان اصلی ترین مطلوبیت های تربیتی پیشنهاد کرده اند. علم و تقوا و بصیرت نیز مدل سه ضلعی معروفی است که با نظر به نیازمندی های جامعه اسلامی و لزوم حضور آگاهانه در صحنه اجتماعی پدید آمده است.(1) چه بسا از ترکیب این دو مدل، به یک الگوی چهارضلعی مطلوب تر بتوان دست یافت که در آن به ابعاد فردی (معرفتی، روحی، جسمی) و اجتماعی توأمان نظر شده است؛ تحصیل، تهذیب، ورزش و کسب بصیرت.
ناگفته نماند که در این الگوی چهارضلعی کلید واژه بصیرت، به شناخت عمیق حوادث اجتماعی اشاره می کند اما از بیان عمل و اقدام اجتماعی مناسب- که یکی از ویژگی های اصلی جوان مطلوب است- نارسااست.
«جامعه سازی» را نیز به معنای معادل فعالیت فرهنگی به کار می بریم. مراد از «فعالیت فرهنگی» هر کاری است که با استفاده از نیروی موجود و توانمندی بالفعل فرد، به هدف رشد دیگران و ارائه خدمات فرهنگی به آنان صورت می گیرد.
کسانی دیگر تمام این ویژگی ها را بر چهار محور عقاید، اخلاق، احکام، و آداب سامان بخشیده اند. دیگرانی به پیروی از ادبیات قرآنی از دو کلید واژه ایمان و عمل صالح استفاده کرده و خواسته اند سایر ویژگی ها را ذیل این دو صفت استخراج کنند.
همچنین می توان مطابق سامان کتب اخلاقی برخورداری های انسان رشید مطلوب را بر حسب انواع روابط او به فضایل اخلاق فردی، اجتماعی و بندگی تقسیم کرد.(2)
مدل دیگر، مدل شش ضلعی ابعاد رشد است که مشتمل بر رشد عملی، اخلاقی، اجتماعی، هنری، جسمی و حرفه ای است. در این مدل پنج بعد اول میان همه انسان ها مشترک است و رشد حرفه ای به حسب نوع فعالیت صنفی که اسنان انتخاب کرده بادیگران تفاوت دارد.(3) نظام نامه تربیتی جامعه المصطفی العالمیه ابعاد تربیت را به 11 ساحت رسانده و به صورت تفصیلی درباره ی هر یک سخن گفته است.
مشاهده تنوع این الگوها به ما امکان می دهد با دقت نظر بیشتر و حضور ذهن کافی به مهندسی ابعاد شخصیتی یک جوان مطلوب بپردازیم، اما ما اکنون بدون تلاش برای جمع بندی میان این مدل ها و اظهار نظر درباره آن، به جامعیت فردی و اجتماعی انسان مؤمن تأکید می کنم و نسبت میان خودسازی و جامعه سازی را مورد تأمل قرار می دهیم.
قرارگرفتن در یک صنف به معنای انتخاب یک مسئولیت و اعلام آمادگی برای انجام خدمات مشخص است. معلم، راننده، کاسب، کشاورز، آهنگر، کارمند و کارگر هریک با انتخاب شغل خویش، در یک گروه اجتماعی قرارگرفته، خدمات ویژه ای را ارائه می دهند.
در این بحث خودسازی رابه معنی تلاش برای بالا بردن ظرفیت ها و شکوفاسازی استعدادهای خود به کار رفته و ابعاد مختلف آن محفوظ مانده است.
به این اصطلاح، بالابردن مهارت و تجربه و دانش و معنویت و به دست آوردن بصیرت اجتماعی، تخصص حرفه ای و سلامت جسمی همه مصداق خودسازی است.
دستورالعمل خودسازی که از حضرت امام (ره)؛ به یادگار مانده- در مقایسه با بسیاری از دستورالعمل هایی که از بزرگان اهل معرفت در اختیار ما است- این ویژگی را دارد که به خودسازی به نحو عام توجه کرده و ابعاد فردی و اجتماعی را با هم در نظر گرفته است. در این دستورالعمل علاوه بر عبادت و تقوا، به ورزش، کسب آگاهی های سیاسی و امور دیگر نیز توصیه شده است.(4)
«جامعه سازی» را نیزبه معنای معادل فعالیت فرهنگی به کار می بریم. مراد از «فعالیت فرهنگی» هر کاری است که با استفاده از نیروی موجود و توانمندی بالفعل فرد، به هدف رشد دیگران و ارائه خدمات فرهنگی به آنان صورت می گیرد. فعالیت فرهنگی فعالیتی است که انسان در او از ظرفیت های خودش به نفع دیگران استفاده می کند و نوعی خدمت رسانی فرهنگی به دیگران دارد.
طرح بحث
یک پرسش مهم و نسبتاً فراگیر در بین مربیان، فعالان فرهنگی و کسانی که بخشی از سرمایه جوانی و توان خود را خرج ارتقای تربیتی جامعه می کنند این است که حد و مرز بایسته این فعالیت ها کجا است؟ و ما تا چه مقدار به این فعالیت ها موظف هستیم؟ این چالش معمولاً این گونه بیان می شود که ما به جای این که از ظرفیت خودمان برای خدمت به دیگران استفاده کنیم می توانیم برای فعلیت دادن به استعدادهای خود تلاش کنیم و دانش و توان و تجربه و آگاهی خود را افزایش دهیم.
در این میان نوعی احساس تضاد وجود دارد؛ وقتی انسان برای رشد خود اقدام می کند از خدمات اجتماعی محروم می گردد و وقتی مشغول خدمات اجتماعی و فرهنگی می شود گویا احساس می کند از رشد خود بازمانده و گرفتار رکود و سکون شده است.
جوان شیعه که علاقه دارد برنامه زندگی اش مطابق رضای امام زمان (عج) باشد باید در این موضوع به یک الگوی رضایت بخش و کامل دست یابد.
به بیان دیگر نسبت بین فعالیت های فردی و فعالیت های اجتماعی چیست و چگونه سرمایه زمان و توان خود را میان این دو توزیع کنیم تا کمال مطلوب رابه دست آوریم و شخصیتی متناسب را به دست آوریم و شخصیتی متناسب و متوازن- نه کاریکاتوری و معوج- داشته باشیم؟
ما در این بحث که به هدف بررسی تفصیلی این موضوع و یافتن سامان روشنی در مدیریت این دو بعد فراهم آمده در ابتدا در ضرورت توجه به جامعه سازی سخن می گوییم و سپس الگوی جمع میان خودسازی و جامعه سازی در برنامه فعالیت های انسان مسلمان را پیشنهاد می کنیم.
ضرورت فعالیت های اجتماعی
چهره فردی و چهره اجتماعی حیات انسان
کودک انسان در مراحل نخست زندگی، برای ماندن و بهزیستی به خدمات دیگران سخت وابسته است؛ در خوردن، خوابیدن و آسودن نیز نیازمند «کار» دیگران است و از خود هیچ هنری ندارد. اندکی بعد همین کودک، بخشی از کارهای خود را با «همکاری» دیگران انجام می دهد. هر چه از مراحل رشد او می گذرد، در تأمین نیازهای خود مستقل ترمی شود و نیاز او به «کار» یا «همکاری» دیگران کاهش می یابد، گر چه هیچ گاه به صورت کامل از جامعه بی نیاز نمی شود.
در سنین جوانی، شایسته است، آدمی تأمین بخشی از نیازهای دیگران را به عهده گیرد و همان گونه که خود تاکنون از حاصل کار و دست رنج دیگران بهره گرفته بود، از این پس به دیگران بهره برساند؛ اینک وظیفه دارد در قبال خدمات فراوانی که از دیگران دریافت کرده- به رسم قدرشناسی- از خود واکنشی نشان دهد و خدمتی برساند.(5)
این مرحله آغاز ورود انسان به جریان اجتماع و قرارگرفتن در یک صنف اجتماعی است.
قرار گرفتن در یک صنف به معنای انتخاب یک مسئولیت و اعلام آمادگی برای انجام خدمات مشخص است. معلم، راننده، کاسب، کشاورز، آهنگر، کارمند و کارگر هر یک با انتخاب شغل خویش، در یک گروه اجتماعی قرارگرفته، خدمات ویژه ای را ارائه می دهند، البته در مقابل نیز خدمات دیگری دریافت می دارند… .
این حکایت «چهره ی اجتماعی» حیات ما انسان ها است. زندگی ما آدمیان چهره ی دیگری نیز دارد؛ «چهره ی حیات فردی».
انسان، به اقتضای انسانیت خود- به عنوان یک فرد و فارغ از عضویت در اجتماع بشری- موظف است برای دست یابی به هدفی بلند، مسیری را طی کند؛ مرد و زن، پیروجوان، شهری و روستایی، کاسب و کارمند و کارگر و معلم در اصل این وظیفه تفاوتی ندارند؛ زیرا همه در انسانیت مشترک اند.
کسب معرفت، تهذیب نفس، تقوا و تعالی معنوی، ارزش های وجودی انسان در زندگی فردی او است.
انسان حتی اگر دور از آبادی به سر برد و در جزیره ی تنهایی، زیست کند، به حکم انسانیت خویش، موظف به خودسازی و تحصیل عبودیت، قرب، کمالات اخلاقی است. همچنین موظف به «حضور اجتماعی» است. آدمی به مقتضای سرشت اجتماعی خویش، به عنوان یک فرد، وظیفه دارد در اجتماع زندگی کند. کمال مطلوب انسان نیز در گرو همین زندگی اجتماعی رقم خورده و با حضور در میدان اجتماع قابل دست یابی است.
همین انسان، آنگاه که با جامعه مرتبط می شود و به عنوان عضوی از پیکره ی اجتماع در می آید، تعریف تازه ای می یابد و وظایف جدیدی بر دوش می گیرد.
اینک انسان نه فقط به حکم انسانیت، بلکه به مقتضای حضور اجتماعی اش، وظایفی دارد. مثلاً موظف است که حقوق دیگران را رعایت کند. به نیازهای هم نوعان خویش توجه داشته باشد و در صدد ارائه ی خدماتی به آنها باشد.
ارزش انسان در حیات اجتماعی
در بعد حیات اجتماعی، ارزش انسان بر اساس خدماتی که ارائه می دهد، تعیین می شود و هر چه این خدمات ارزنده تر و گسترده ترباشد، تأثیر وجود شخص در جامعه بالاتر و در بعد اجتماعی موفق تراست.
بر این اساس، لازم است:
1- هر فرد در فرآیند انتخاب خود، دقت کافی کند تا مؤثرترین خدمات اجتماعی را شناسایی کند و متناسب با توان و استعداد خود در صنفی قرار گیرد که بهره ی بیشتری برساند.
2- پس از انتخاب نیز توان خود را برای ارتقای سطح خدماتی که ارائه خواهد داد، بالاتر برد.
از نگاه دین، هر چه توانمندی، کارآیی، لیاقت و قدرت انسان بیشتر و به قول معروف «باعرضه تر» باشد، و بتواند خدمات بیشتری ارائه کند شایسته تر است. بدین ترتیب، دو مطلوبیت و دو ارزش برای انسان مطرح است: ارزش «ایمان، اخلاق و تقوا» و ارزش «کارآمدی و کفایت».
ان خیرمن استاجرت القوی الامین.(6)
ایمان و تقوا و ارزش بعد فردی وجودانسان است و کارآمدی و کفایت، ارزش بعد اجتماعی او وبدین ترتیب الگوی انسان تراز دین «مؤمن خدوم» خواهد بود زیرا مؤمن خدوم با صفت ایمان، خود را به افق کمال نزدیک می گرداند و با صفت خدمت جامعه را به سوی کمال حرکت می دهد.(7)
نمونه ای در کارگزاران امام علی (ع)
در میان کارگزاران دولت علوی (ع) سه شخصیت متفاوت دیده می شود: اول شخصیتی چون مالک اشتر نخعی است که از سویی توان مدیریت بسیار بالا و قدرت جسمی و فکری و روحی عظیمی دارد و ازسوی دیگر، در مراتب بالای ایمان و ولایت و معنویت قرار گرفته است؛ بدین جهت، هم در حیات فردی و هم در حیات اجتماعی مورد رضایت کامل امام زمان خویش است. امام علی (ع) از داشتن چنین نیرویی به شدت خوشحال و مبتهج است و در واگذاری امور حکومت به او دل آرام و آسوده خاطر.
فانه ممن لایخاف وهنه و لاسقطته و لا بطوه عما الاسراع الیه احزم و لا اسراعه الی ما البطء عنه امثل.(8)
مالک را نه سستی است و نه لغزش، و نه کندی آنجا که شتاب باید و نه شتاب بگیرد آنچه که کندی شاید.
همین انسان، آنگاه که با جامعه مرتبط می شود و به عنوان عضوی از پیکره ی اجتماع در می آید، تعریف تازه ای می یابد و وظایف جدیدی بر دوش می گیرد. اینک انسان نه فقط به حکم انسانیت، بلکه به مقتضای حضور اجتماعی اش، وظایفی دارد.
عبدا من عباد الله لاینام ایام الخوف و لا ینکل عن الاعداء ساعات الروع، اشد علی الفجار من حریق النار و هو مالک بن الحارث اخو مذحج… فاته سیف من سیوف الله لا کلیل الظبه و لا نابی الضریبه… فاته لا یقدم و لایحجم و لا یؤخر و لایقدم الا عن امری وقد اثرتکم به علی نفسی لنصیحته لکم و شده شکیمته علی عدوکم.(9)
بنده ای است از بندگان خدا که در روزهای بیم نخوابد و در ساعت های ترس از دشمن روی برنتابد، بر بدکاران از آتش سوزان تندتر است. او مالک پسر حارث مذحجی است… او شمشیری از شمشیرهای خداست که نه تیزی آن کند شود و نه ضربت آن بی اثر بود… نه بر کاری دلیری کند و نه باز ایستد و نه پس آید و نه پیش رود؛ جز که من او را امر نمایم. در فرستادن او من شما را بر خود برگزیدم؛ چه او را خیرخواه شما دیدم و سرسختی او را برابر دشمانتان پسندیدم.
انسانیت انسان ارزش اساسی وجود اوست و در امتداد حیات انسان تا ابد به کار می آید، در حالی که کارآیی و توانمندی، ارزشی درجه دو است و به زندگی اجتماعی انسان، آن هم تا مرز انتقال به عالم ابدی مربوط است و پس ازآن به کار نمی آید.
مالک و ما مالک! لو کان جبلا لکان فنداو لوکان حجرالکان صلدا، لا یرتقیه الحافر و لایوفی علیه الطائر.(10)
مالک! مالک چه بود؟ به خدا اگر کوه بود کوهی بود از دیگر کوه ها جدا افتاده و اگر سنگ بود سنگی بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد.
هنگامی که خبر رحلت مالک به حضرتش رسید اندوهناک و متأثر گشت و آه می کشید و می فرمود:
علی مثل مالک فلتبک البواکی وهل مرجو کمالک؟ و هل قامت النساء عن مثل مالک؟ و هل موجود کمالک؟… . لاأری مثله بعده ابداً.(11)
گریه کنندگان بر مانند مالک باید گریه کنند و آیا امید بخشی مانند مالک هست؟ آیا کسی مانند او وجود یافته است؟ آیا زنان مانند او خواهند آورد؟… . پس از او مانند او را نخواهم دید.
شخصیت دوم در میان کارگزاران امام، شخصیتی عارف و خودساخته چون کمیل بن زیاد نخعی است که یار تنهایی امیرمؤمنان (ع) است و تاب تحمل معارف سنگین علوی را دارد، علی (ع) او را به صحرا می برد و با او راز می گوید:
ها ان هاهنا لعلما جمالو اصبت له حمله.(12)
بدان که در سینه من دانشی است انباشته، کاش حاملانی برای آن می یافتم.
کمیل در جانب ایمان و فضائل انسانی اندوخته ای بس عظیم دارد و همراز و انیس حجت حق قرارگرفته است. همین کمیل آنگاه که از جانب امام (ع) به کارگزاری شهرکی- به نام هیت- گمارده می شود، در دفع سپاهیان دشمن که از حوزه مأموریت او گذشتند و به تاراج مسلمانان پرداختند، ناکام می ماند.
امام بر او چنین خرده می گیرند و این گونه گلایه می کنند:
اما بعد فان تضییع المرء ما ولی و تکلفه ماکفی لعجز حاضرو رای متبر… فقد صرت جسرا لمن اراد الغاره ی من اعدائک علی اولیائک، غیر شدید المنکب و لامهیب الجانب، و لاساد ثغره و لا کاسر لعدو شوکه و لا مغن عن اهل مصره و لا مجزعن امیره.(13)
اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را که برعهده دارد و عهده دارشدن او کاری راکه بر دوش دیگری است، ناتوانی ای است آشکار و اندیشه ای است تباه… تو پلی شده ای تا از دشمنانت هر که خواهد ازآن بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتی داردی که با تو بستیزند، نه از تو ترسند و از پیش ات گریزند، نه مرزی را توانی بست، نه شوکت دشمن را توانی شکست، نه نیاز مردم شهر را برآوردن توانی و نه توانی امیرخود را راضی گردانی.
در میان کارگزاران دولت علوی (ع) شخصی چون زیاد بن سمیه نیز حضور دارد. زیاد چون پدری شناخته شده نداشت و حرام زاده ی مسلم بود، زیادبن ابیه (فرزند پدرش) یا ابن سمیه (فرزند سمیه، کنیزحارث بن کلده ی ثقفی پزشک عرب) خوانده می شد؛ تا آنکه معاویه در حکومت خود او را برادر خویش و زیادبن ابی سفیان خواند.(14)
زیاد جانشین ابن عباس در ولایت بصره و سرزمین های فارس بود و دایره ی حکم رانی وی استان پهناوری را در برمی گرفت که شامل بصره ی کنونی، اهواز، کرمان، فارس و… می شد.
او گرچه در اداره ی امور مملکت بسیار کارآمد و توانا بود، اما به جهت خیانت های فراوان بارها از سوی حضرت به خاطر فسادهایی که از او سر زد، توبیخ و ملامت شد.
و انی اقسم بالله فسما صادقا لئن بلغنی انک خنت من ء المسلمین شیئا صغیرا او کبیرا، لاشدن علیک شده تدعک قلیل الوفر، ثقیل الظهر، ضئیل الامر.(15)
به خدا سوگند می خورم، سوگندی راستین که اگر مرا خبر رسد که در اموال مسلمانان کم یا زیاد خیانت کرده ای، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال مانی و درمانده به هزینه ی عیال، و خوار و پریشان احوال.
استعمل العدل و احذر العسف و الحیف، فان العسف یعود بالجلاء و الحیف یدعوالی السیف.(16)
به عدالت عمل کن و از ظلم و ستم بپرهیز که ستم مردم را به آوارگی وادارد و بیدادگری بشمشیر را در میان آورد.
بررسی این شخصیت ها نشان می دهد برخی کسان ایمان، تقوا، اخلاص، اخلاق و معنویت در ابعاد فردی را دارند، اما توان انجام امور اجتماعی و صلاحیت و اگذاری مسئولیت های سنگین در آنها وجود ندارد. در مقابل، گروهی قدرت لازم برای انجام خدمات اجتماعی را دارند، اما تعهد و تقوای لازم را ندارند.
هیچ یک از این دو گروه بازوی قابل اعتمادی برای امام امت (کسی که مسئول هدایت اجتماع و اصلاح امور آن است) نیست و هیچ یک ازاین دو گروه رضایت حداکثری امام زمان را تأمین نخوهد کرد؛ نه شیعه مؤمن بی عرضه و نه نیروی با عرضه بی تقوا. امروزه همه کسانی که اندکی با مفاهیم اولیه مدیریت آشنا هستند، به خوبی می دانند که مهم ترین عنصر پیش برنده یک سازمان، «منابع انسانی آن» است؛ یعنی نیروهایی که واجد این دو ویژگی هستند؛ تخصص و تعهد، قدرت و امانت، تقوا و کفایت، عرضه و سلامت، نداشتن هر یک از این دو بال، برای پرواز به سوی هدف یک کاستی آشکار است و اعتماد و حرکت را غیرممکن می سازد.
کسانی که اخلاق و اخلاص و سلامت نفس را در حد مطلوب دارا هستند، ولی عرضه ی سکان داری یک حرکت اجتماعی را ندارند و نمی توانند از خود اثر خدمت مناسبی ارائه کنند، نیروهای شایسته ای برای پیشبرد اهداف اسلام نیستند. از سوی دیگر، کسانی که واجد همت های بزرگ هستند و با سخت کوشی و تلاش، دانش و مهارت و کارآیی خود را بالا برده، لیاقت پذیرفتن مسئولیت های سنگین اجتماعی را کسب کرده اند، ولی در اسارت هواها و هوس های پست حیوانی به سر می برند و ازایمان و اخلاق و انسانیت کم بهره اند نیز هرگز رضایت امام عصر (ع) را تأمین نمی کنند؛ گرچه در مواردی می توان لیاقت آنان را به خدمت اهداف دین گرفت و البته با نظارت شدید بر آنان، از مفاسدشان در امان بود.(17)
نسبت کمال فردی و کمال اجتماعی
به یقین مقایسه ی این دوگروه و کنار هم نهادن آنان اشتباهی بزرگ است و این هم عرضی، نباید موجب توهم نوعی هم ارزی و برابری میان آنها شود. منظور از این بیان، برابر دانستن ارزش «انسانیت» و ارزش «کارآمدی» بایکدیگر نیست و مقایسه میان کمیل بن زیاد نخعی با زیادبن ابیه عاقلانه شمرده نمی شود.
انسانیت انسان ارزش اساسی وجود اوست و در امتداد حیات انسان تا ابد به کار می آید، در حالی که کارآیی و توانمندی، ارزشی درجه دو است و به زندگی اجتماعی انسان، آن هم تا مرز انتقال به عالم ابدی مربوط است و پس از آن به کار نمی آید. ایمان و انسانیت، بدون توانمندی و کارآیی هم ارزشمند است وسعادت و کارآیی هم ارزشمند است و سعادت او راتأمین می کند، در حالی که کارآیی و توانمندی، بدون ایمان و انسانیت ارزش انسانی ندارد و بر لوح سعادت او نقشی نمی زند. بهره ی ایمان و بندگی از ابتدا به خود شخص باز می گردد، در حالی که بهره ی کارآیی و توانمندی ناظر به نیاز دیگران است. امتیازی که کمیل دارد مربوط به بعد اصیل حیات او است و آنچه که زیادبن ابیه دارد مربوط به بعد تبعی و حاشیه ای! زیاد بنیان شخصیتش زیر سؤال است؛ زیرا کارآمدی اجتماعی و عرضه انجام خدمت تنها پس از ایمان ارزشمند است.
بر این اساس در دوران امر میان این دو ویژگی، جایی که تنها انتخاب یکی از این دو گزینه امکان پذیر باشد، بدون تردید انسان باید ارزش های والای فردی را برگزیند و از هیچ ملامتی واهمه نکند.
یا ایها الذین آمنواعلیکم انفسکم لایضرکم من ضل ادا اهتدیتم.(18)
ای کسانی که ایمان آورده اید به خودتان بپردازید، هرگاه شما هدایت یافتید آن کس که گمراه شده است به شما زیان نمی رساند.
امام علی (ع) نیز فرمودند: وانی لعالم بما یصلحکم و یقیم اودکم، و لکنی لااری اصلاحکم بافساد نفسی.(19)
من نیک می دانم که چگونه می توان شما را اصلاح کرد و از کجی به راستی آورد؛ اما هرگز اصلاح شما را با تباه کردن خود (روا) نمی بینم.
استعدادهای اولیه و ظرفیت های افراد برای رشد فردی و رشد اجتماعی متفاوت است؛ حتی ممکن است کسی ظرفیت اولیه برای رشد مطلوب را از دست بدهد.
استعدادهای متفاوت در رشد فردی و اجتماعی
استعدادهای اولیه و ظرفیت های افراد برای رشد فردی و رشد اجتماعی متفاوت است؛ حتی ممکن است کسی ظرفیت اولیه برای رشد مطلوب را از دست بدهد. معمولاً این گونه است که هر چه سن انسان افزایش یابد ظرفیت رشد او هم کمترمی شود. رسیدگی های خاص و مراقبت در دوران کودکی و نوجوانی برای رسیدن به مراحل بالای رشد بسیار ضروری است. نظیر موفقیت در رشته های ورزشی که معمولاً به تمارین دوران کودکی و نوجوانی کاملاً وابسته است و تمارین سنگین در سنین بالا چندان موفقیتی به دنبال ندارد. فرض کنید کسی در سنین بزرگسالی- مثلاً بالای 50سال- با همین بحث مواجه شود و برای اولین بار متوجه وظیفه خود در رشد اجتماعی گردد؛ طبعاً او بسیاری از فرصت ها و امکانات رشد را از دست داده و به همان نسبت تکلیف کمتری هم بر دوش دارد. مخاطب اصلی بحث ما کسی است که در آغاز جوانی قراردارد و با اختیار گسترده ای که خاص ایام جوانی است، تصمیم دارد الگوی زندگی خود را دقیقاً بر مدار استانداردهای دینی قراردهد در این شرایط الگوی عمل او باید جامع رشد ممتاز فردی و رشد ممتاز اجتماعی باشد و به یکی از این دو اکتفا نکند. در شرایط عادی که امکان تحصیل هر دو ارزش وجود دارد- مثلاً در ایام جوانی- نباید سستی و کاهلی کرد و به بهانه ی اخلاق و تقوا و معنویت از تحصیل کارآیی، توانمندی و کفایت دست کشید. الگوی نهایی زندگی ما همواره باید کسی مانند مالک اشتر در دوره معصومین یا شهید بهشتی در دوره معاصر باشد که هر دو ویژگی را با هم کسب کرده است. کمیل و کمیل صفتان گرچه مقام معنوی بالایی در پیشگاه خدای متعال دارند اما در مرحله اول الگوی حیات ما نخواهند بود.
انسان مؤمن همان گونه که در پی تحقق «انسان ایده آل اسلامی» در وجود خود است، به هدف تحقق «جامعه ایده آل اسلامی» نیز در پیرامون خود تلاش می کند و برای این منظور لازم است مهارت ها و توانایی هایی های لازم رابه دست آورد.
البته اگر کسی به هرجهت توان و اختیار رشد فردی و اجتماعی را به صورت هم زمان از دست داده است، در این صورت قطعاً رشد فردی را بر رشد اجتماعی (بالا بردن توان اقدامات مؤثر و خدمات بزرگ اجتماعی) باید مقدم دارد.
اهمیت مسئولیت اجتماعی
توجه به مسئولیت اجتماعی و پرداختن بدان، آنقدر اهمیت دارد که عبادات فردی نیز جایگزین آن نمی شود و نمی توان به بهانه ی اشتغال به عبادت پروردگار از آن سرباز زد. امام کاظم (ع) آن هنگام که در سیاه چال مخوف هارون قرارگرفتند و از هرگونه ارتباط اجتماعی محروم و ممنوع گشتند چنین مناجات فرمودند:
اللهم انک تعلم انی کنت اسالک تفرعنی لعبادتک، اللهم و قد فعلت فلک الحمد.(20)
پروردگارا از تو درخواست کرده بودم که مرا برای عبادت خود فارغ گردانی، تو را شکر می گویم که چنین نعمتی نصیبم کردی.
از این بیان معلوم می گردد که انسان در میانه ی اجتماع حق ندارد زمان و توان خود را تنها صرف امورعبادی کند و تا آن هنگام که اختیارع مل اجتماعی و تأثیر گذاری بر محیط پیرامون خود را دارد و گرفتار سیاه چال هارونی نشده است وظیفه ای مهم بردوش دارد. آن وظیفه توجه به امور اجتماعی است.(21)
انسان مؤمن همان گونه که در پی تحقق «انسان ایده آل اسلامی» در وجود خود است، به هدف تحقق «جامعه ایده آل اسلامی» نیز در پیرامون خود تلاش می کند و برای این منظور لازم است مهارت ها و توانایی هایی های لازم رابه دست آورد. به دست آوردن توازن افزون تر برای انجام کارهای بزرگ و نیز آمادگی برای ایجاد تحولی عظیم یا ارائه خدمتی سترگ، هرگز به معنی خودنمایی مذموم و رفتار متظاهرانه نیست، بلکه به خودی خود مورد توصیه آموزه های دینی است.
شیعه ی علی (ع) می کوشد در فرایند انتظار فرج که افضل اعمال است، خود را برای کارگزاری دولت مهدوی (عج) آماده سازد تا در روزگار حضور و ظهور معصوم، سکان داری شایسته و بازویی توانا برای اجرای عدالت و بسط توحید باشد. چنین کسی متناسب با ابعاد تأثیر اجتماعی و حجم خدمتی که ارائه می دهد، مورد توجه ویژه و رضایت خاص امام عصر (عج) است. حضرت فاطمه زهرا (س) فرموده اند:
سمعت عن ابی رسول الله، ان علماء شیعتنا یحشرون فیخلع علیهم من خلع الکرامات علی قدر کثره علومهم و جدهم فی ارشاد عبادالله.(22)
از پدرم پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود: عالمان شیعه ی ما (فردای قیامت) محشور می شوند در حالی که به قدر فراوانی دانش و به میزان تلاش شان در ارشاد بندگان خدا، از خلعت های کرامت بر آنها پوشانده شده است.
برای توضیح بیشتر مثالی در ابعاد ملموس تر، از حکومت غیر معصوم ذکرمی کنیم. امام خمینی (ره)؛ در آستانه انقلاب اسلامی از آحاد ملت ایران خشنود بود و به داشتن چنین توده ای بر جهانیان مباهات می کرد؛ اما رضایت امام از کسی مانند بهشتی و مطهری طبعاً متفاوت با رضایت ایشان از یک شهروند عادی است. از این بالاتر رضایت امام (ره) از بهشتی و مطهری با رضایت ایشان علاوه بر وارستگی و خودساختگی فردی در هدفی که امام (ره) دنبال می کرد بسیار مفیدتر و کاراتر بودند. توصیه به تجهیز امت اسلامی و کسب آمادگی بیشتر در مقابل کفار در آیه شریفه و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه.(23)
علاوه بر کسب قدرت نظامی و تهیه انواع ساز و برگ و جنگ افزار، شامل همه ی مؤلفه های قدرت، از قدرت علمی، مدیریتی و توان فرهنگی تا انواع مهارت ها، مانند قدرت بیان و سخنوری، نویسندگی و تأثیرگذاری، پیش بینی حوادث و تصمیم گیری و… می شود و این هم جز با تلاش و سخت کوشی و بذل آسایش و راحت، حاصل نخواهد شد. کلید واژه «مجاهدت» که غالباً با پسوند فی سبیل الله و قید اموال و انفس در آیات مبارکه قرآن بارها به کار رفته است، بر این سخت کوشی و بذل آسایش تصریح دارد.
این نکته نیز گفتنی است که در نظام ارزشی اسلام، ارزش والای «شهادت» که به معنای معامله جان با رضای جانان و دست کشیدن از همه سرمایه ها و دارایی ها، به امید لقای محبوب و کسب خرسندی اوست، هم در پرتو خدمت اجتماعی قرار دارد.
شهادت هرگز به معنی جان باختن بی هدف نیست؛ خون شهید عهده دار انجام کار بزرگی در جامعه اسلامی است و بهره های فراوانی می رساند. خون شهید پاسدار ارزش های الهی و حامی بقای دین خداست. راه بسته ای را که جز با خون باز نمی شود، می گشاید و در نهایت بر شمشیر غلبه می کند.
از این رو هرگاه بهره ای یا ثمری- شایسته ی ارزش آن- بر دادن خون مترتب نباشد و از این کشته شدن، جز هدر رفتن کاری نباید (مانند شرایطی که امام حسن مجتبی (ع) در آن قرار دادشت) شهادت طلبی مطلوب نیست.
از سوی دیگر، هر گاه که شهادت طلبی مطلوب است، مجاهد در راه خدا باید پیش از بذل جان، به گونه ای طراحی و تدبیر کند که ثمرات و برکات افزون تری از این فداکاری به چنگ آید؛ مانند صحنه ای که سیدالشهدا (ع) با بردن خانواده و کودکان و تقدیم شش ماهه ی تشنه لب، برای تاریخ به یادگارنهاد.
***
تابه اینجا معلوم شد که اصل فعالیت برای اصلاح اجتماع و خدمت در جهت ارتقای انسان ها، برای یک انسان مؤمن تراز دین بسیار مطلوب است و مدل زندگی ما اگر بخواهد دینی باشد باید به گونه ای طراحی شود که از این عنصر اساسی در آن غفلت نشود.
یعنی هرانسان مؤمنی باید دو تلاش موازی برای خودسازی در برنامه زندگی خود بگنجاند. یکی خودسازی فردی به معنای به دست آوردن تقوا و ایمان، و دیگری خودسازی اجتماعی به معنای آماده سازی خود برای انجام خدمات گسترده و اقدامات مؤثر اجتماعی.
مقدمات ترسیم الگوی عملی
قبل از ارائه الگوی عملی جوان مسلمان و ترسیم خطوط تقسیم کننده فعالیت ها در زندگی او لازم است تذکردهیم که در ترسیم این خطوط، اظهار نظر قاطع و دقیق نمی توان داشت. یعنی مخاطب این بحث نباید انتظار داشته باشد که پس از این بررسی، زمان برنامه خودسازی فردی او مثلا 10ساعت و 27دقیقه و 42ثانیه و زمان برنامه خودسازی اجتماعی او چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه معلوم شده باشد تا رضایت حداکثر امام زمان (عج) را فراهم آورد! این توقع توقع به جایی نیست. به همین جهت هیچ کارشناسی بااین دقت و به این وضوح نمی تواند اظهارنظرکند.
همان گونه که هیچ مهندسی درباره ابعاد اتاق نشیمن نمی تواند به متر و سانتی متر و میلی مترداروی کند. بله البته اقل و اکثرآن را می توان معلوم ساخت.
مثلاً می توان گفت که با توجه به مساحت زمین ابعاد اتاق نشیمن از 3در 4کمتر و از 4در 5 بیشتر در نظرگرفته نشود؛ زیرا اولاً تفاوت های فردی انسان ها مانع از چنین قضاوت قاطعی می شود. ثانیاً اگر فرض کنیم این تفاوت های فردی وجود ندارد باز هم برای دو فرد در شرایط کاملاً مشابه یا حتی برای یک فرد می توان مدل های متعددی- همه واجد مطلوبیت کامل و دارای ارزش یکسان- ارائه کرد. بنابراین اعداد و ارقامی که پس از این بیان خواهد شد همه تقریبی و برای نزدیک ساختن مطلب به ذهن است و باید مخاطب این اثر، خود را در کم و زیاد کردن تقریبی آن کاملاً مختار ببیند.
راز این موضوع را با ذکر دو مقدمه ضروری تبیین می کنیم: اول جامع بودن برنامه عملی و دوم تناسب تقریبی میان اجزا.
این نکته نیزگفتنی است که در نظام ارزشی اسلام، ارزش والای «شهادت» که به معنای معامله جان با رضای جانان و دست کشیدن از همه سرمایه ها و دارایی ها، به امید لقای محبوب و کسب خرسندی اوست، هم در پرتو خدمت اجتماعی قراردارد. شهادت هرگز به معنی جان باختن بی هدف نیست؛ خون شهید عهده دار انجام کار بزرگی در جامعه اسلامی است و بهره های فراوانی می رساند.
جامعیت برنامه عملی
برنامه روزانه یک مسلمان باید جامع باشد و نیازهای متنوع او را تأمین نماید. یعنی تمام اجزا و عناصر لازم، در آن حضور داشته باشد. به جهت نزدیک شدن مطلب به ذهن به این مثال توجه کنید: برای طراحی یک واحد مسکونی، حیاط، اتاق، آشپزخانه، هال و سرویس لازم است. گلخانه و پارکینگ هم گرچه به آن مرتبه ضرورت ندارد، اما در زیبایی و کمال نقشه ی ساختمان مؤثر است.
یک اتومبیل سواری هم علاوه بر موتور به چرخ و اتاق و صندلی و چراغ نیاز دارد و فقدان هر یک از این اجزا نقیصه ای غیرقابل تحمل است. به همین ترتیب تمام آنچه در برنامه پیش بینی می شود، قید «وجوب» دارد. مثلاً اگر در برنامه ی شبانه روز خود نیم ساعت ورزش و هفت ساعت کار علمی در نظر گرفتیم، باید به نیم ساعت ورزش همان قدر اهمیت داد که به هفت ساعت درس و بحث. نه به بهانه ی اهمیت کار علمی می توان از ورزش چشم پوشی کرد و نه به بهانه ی اهمیت ورزش می توان مطالعه را تعطیل ساخت.
در این فرض، نیم ساعت ورزش همان مقدار واجب است که هفت ساعت کار علمی، و هر کدام که ترک شود خللی در تعادل برنامه و تأمین نیازهای ما پدید خواهد آمد.
بخشی از نیازها هرچند در برنامه قید نشود، به صورت طبیعی مورد توجه قرار می گیرد (مثل غذا خوردن و اقامه ی نماز). ولی برخی دیگر مورد غفلت واقع می شود. تأکید جدی بر این دسته، موجب می شود خلأی در شخصیت انسان باقی نماند و هیچ عاملی نتواند با بزرگ نمایی این نیازها ما را دچار احساس خسارت کند یا تناسب و تعادل برنامه ما را به هم ریزد.
هماهنگی و توازن یا تناسب تقریبی
در برنامه ی کامل تناسب اجزا و عناصر «به طور تقریبی» حفظ می گردد. عبارت «به طور تقریبی» اهمیت فراوانی در این جمله دارد؛ زیرا در یک زمینه ی مشخص و برای رسیدن به یک هدف معین، بیش از یک طرح و برنامه می توان ارائه داد. مثلاً برای ساختن یک منزل مسکونی در زمینی مشخص، بر اساس سلیقه های مختلف، نقشه های معتددی می توان کشید. هیچ یک از این نقشه ها ترجیح قطعی بر دیگری ندارد و همه، زیبا و کامل طراحی شده اند. کامل بودن نقشه ها در این است که:
1- همه اجزای لازم برای یک واحد مسکونی در آن ها یافت شود.
2- نسبت میان اجزا به طور تقریبی محفوظ ماند.
وجود «حمام» در منازل مسکونی ضروری است و نبودن آن نوعی کاستی در طراحی نقشه به شمار می رود. مساحت آن هم به طور تقریبی روشن است. مثلاً نباید از اتاق پذیرایی و حیاط، بزرگ تر یا از یک متر مربع کوچک تر باشد. با این اطلاعات می توان اتاق نشیمن را در هر گوشه زمین پیش بینی کرد، به شرطی که در ترکیب کلی، تناسب ها بر هم نخورد. و نیز می توان اتاق نشیمن را مقداری کوچک تر در نظر گرفت تا آشپزخانه فضای وسیع تری داشته باشد یا آشپزخانه را مقداری کوچک تر در نظرگرفت تا اتاق نشیمن وسیع ترگردد.
در طراحی اندام انسان، وجود همه ی اعضا ضروری است. نبودن هریک از اندام ها نوعی معلولیت است. اندازه ی چشم و گوش و دهان، فواصل میان اعضا و نسبت های کلی هم، به طور تقریبی رعایت شده است. کم و زیاد شدن این اندازه ها تا حدودی امکان پذیر است و موجب اختلاف شکل انسان ها می شود؛ اما اگر این اندازه ها و نسبت ها یک باره بر هم خورد، آن چه به دست می آید، پدیده ی دهشتناکی است!
برنامه ی زندگی جوان هم عناصری ضروری دارد که با نسبت های تقریباً مشخصی باید در کنار هم قرارداده شوند. نبودن هر یک از آن عناصر یا بر هم خوردن شدید نسبت ها، طرح نهایی را غیر قابل تحمل و ناقص می نماید، گرچه کم و زیاد شدن اندک اندازه ها و نسبت ها، دست ما را برای طراحی های مختلف و نتایج متفاوت باز می گذارد.
به بیان دیگر تشخیص اولویت ها در طراحی نمای کلی برنامه- با توجه به اهداف و انتظارات- امکان پذیر است. ولی این بدان معنی نیست که برای رسین به هدف تنها یک طرح بتوان ارائه داد و جایگاه قطعی مشخص یا اندازه واحدی برای هر فعالیت بتوان تعریف کرد. این گونه نیست که برای هر لحظه، تنها یک برنامه ی مفید پیش روی ما باشد و تخلف از آن، نظام برنامه ما را به کلی به هم ریزد!
بعضی از جوانان گویا به دنبال کسب خشنودی حداکثری امام زمان (عج) در صدد یافتن برنامه ای هستند که به صورت کامل تمام ساعات و لحظات آنان را در بر گیرد و انتظار دارند که در آن برنامه دقیقاً زمان علم آموزی، عبادت، خواب، ورزش و سایر فعالیت ها معلوم باشد… .
اما این انتظار انتظار بابجا و ناروایی است؛ زیرا نوعی قابلیت انعطاف و جابجایی در برنامه، متناسب با سلیقه های مختلف وجود دارد که شرط اعمال آن پاسداری از تمام عناصر و حفظ اندازه ها و نسبت های کلی است. این سؤال که «الان چه کنم؟»، «جمعه ی این هفته چه برنامه ای داشته باشم؟»، «تابستان امسال را چگونه بگذرانم؟» از بنیاد، سؤال ناتمامی است و هیچ کس نمی تواند به آن پاسخ بگوید، مگر آنکه طرح کلی حاکم بربرنامه را برای او مشخص کنیم.
این پرسش شبیه آن است که قبل از مشخص کردن کاربری زمین و طراحی نقشه کلی آن بپرسیم، این گوشه ی زمین را به چه چیز باید اختصاص داد؟ «این گوشه زمین» هویتی مستقل از آن زمین ندارد، که بدون در نظرگرفتن کل، تکلیف آن معین شود. سلیقه ی طراح ساختمان، پس از در نظر گرفتن فضای کل زمین جایگاه خاصی برای هر یک از اتاق ها، آشپزخانه، هال و… تعیین می کند. «برنامه ریزی» هنر حفظ اولویت ها و اهمیت ها در سطح کلی و ترجیح سلیقه مند یکی از امور بر دیگری در سطح جزئی است.
اجرای عملی این اصول، این گونه صورت می پذیرد: هرگاه متوجه ضرورت یک فعالیت شدیم، تلاش کنیم بی درنگ آن را در مجموع فعالیت های خود بگنجانیم. در ابتدا ابعاد اهمیت آن فعالیت در مقایسه با امور دیگر برای ما به خوبی معلوم نیست؛ اما دو سر طیف حداقل و حداکثر آن که محدوده ی اختیار ما را تشکیل می دهد که کاملاً روشن است و به یقین می دانیم که کمتر از این مقدار و بیشتر از آن مقدار، برای ما لازم یا مقدور نیست. مثلاً ورزش، روزانه حداقل یک ربع ساعت برای ماضروری و بیش از یک ساعت نیز برای ما مقدور نیست. این طیف که دایره تردید ما را تشکیل می دهد، اجمالاً برای ما وظیفه و مسئولیت می آفریند.
اگر مقدار کمتررا در دستور کار خود قرار دهیم و به آن التزام عملی داشته باشیم، آرام آرام تجربه و بصیرت بیشتری فراهم می آید و اندازه ی ضرورت آن کار معلوم می شود. ولی اگر به بهانه ی ناآگاهی از حدود دقیق اهمیت یک بار، به کلی آن را رها کنیم، هیچ وقت تردید و ابهام، ما را رها کنیم، هیچ وقت تردید و ابهام، مارا رها نخواهد کرد. تشخیص نسبت ها و اولویت ها، در ابتدای راه تنها در حدود کلی و اجمالی امکان پذیراست؛ ولی پس از حرکت و عمل، به جزئیات هم سرایت می کند و دایره ی ابهام و ناآگاهی را به مرور کوچک می گرداند.
پس از ذکر این مقدمات و اشراف بر قواعد عام مدل سازی در زندگی، اکنون برای ترسیم الگوی مطلوب و ارائه بهترین مدل از اعداد و ارقام کمک می گیریم. مجددا تأکید می کنیم که این اعداد و ارقام تنها در پرتو این دو اصل معنادارد و در صدد ارائه یک نقشه اتودی و تقریبی هستند. طبیعتاً بر اساس تفاوت شرایط افراد، امکان کمی جابجایی و اندکی تصرف در این اعداد و ارقام وجود دارد.
الگوی مطلوب
متناسب با دو بعد فردی و اجتماعی، فعالیت های هر انسان به دو بخش تقسیم می شود؛ فعالیت های فردی و فعالیت های ناظر به دیگران.«فعالیت های فردی» مجموعه کارهایی است که انسان به عنوان یک فرد و فارغ از روابط اجتماعی به آن موظف است و حضور دیگران یا عنوان و صنف اجتماعی در آن تأثیری ندارد؛ عبادت وا مور معنوی، خواب، غذا خوردن، ورزش، بهداشت، آراستگی، تفکر، تفریح و… از این دسته هستند.
اگر فرض می کردیم که آفریدگار بزرگ تنها یک انسان بر روی این کره خاکی آفریده بود و ارتباطات اجتماعی تصور نمی داشت باز این فعالیت ها در حوزه وظایف آن یک نفر می بود. ما در هر شبانه روز به صورت متوسط 11ساعت برای مجموع این فعالیت ها در نظر می گیریم. مجدداً تأکید کنیم که بسته به شرایط اختصاصی هر فرد این 11ساعت ممکن است مقداری کم و زیاد شود. مثلاً ممکن است کسی نیاز کمتری به خواب داشته باشد و دیگری نیاز بیشتری به خواب داشته باشد. بنابراین فرمول عام دقیقی نمی توان ارائه کرد؛ اما حدود آن را می توان به این صورت ترسیم کرد.
«فعالیت های ناظربه دیگران» فعالیت هایی هستند که ارتباط با دیگران معنا و ضرورت می یابند. این قبیل فعالیت ها را به دو گروه تقسیم می کنیم: دسته اول فعالیت های خانوادگی و دسته دوم فعالیت های اجتماعی. «فعالیت های خانوادگی» در اجتماع کوچک خانواده وناظر به روابط همسر، پدر، مادر، خواهر، برادر و ارحام تحقق می یابد. یک انسان مسلمان در طول شبانه روز فرصتی را به خانواده و مسائل و روابط آن اختصاص می دهد البته به صورت طبیعی جوان مجرد در این باره وظیفه کمتری بر دوش دارد.
رسیدگی به امور خانواده و خویشاوندان، اهتمام به ترتیب فرزند، دیدار و ملاقات، تلاش برای رفع نیاز آنان، تهیه ملزومات زندگی، گفتگو و تبادل عواطف و… از جمله چنین فعالیت هایی هستند.
دسته دوم فعالیت های اجتماعی است که آن را نیز می توان دو بخش کرد: فعالیت های اجتماعی صنفی و فعالیت های اجتماعی عام. «فعالیت اجتماعی صنفی» فعالیت رسمی است که هر کس تعهد داده در نظام توزیع نقش و شبکه تقسیم کار اجتماعی در آن انجام کند. این فعالیت همان شغل یا نقش اجتماعی است که هر کس بر عهده دارد و عمده خدمات خود را در آن حوزه متمرکز کرده است. «فعالیت اجتماعی عام» نیز خدمات اجتماعی ای است که هر کس بدون تعهد مستقیم و به صورت کاملاً آزاد ارائه می دهد. مثلاً دیدار دوستان و انتقال تجربه میان آنان، امربه معروف و نهی از منکر، شرکت در راهپیمایی، فعالیت در بسیج و هیأت و مراکز خیریه، تلاش برای رفع مشکلات محل، وبلاگ نویسی و حضور در دنیای مجازی به هدف تأثیرگذاری فرهنگی، ارائه مشاوره و… . از این قبیل هستند. معلم یا پزشکی را در نظر بگیرید که در مسجد محل فعالیت می کند. این فرد در محل کار خود به فعالیت صنفی اشتغال دارد و در مسجد محل به فعالیت اجتماعی عام برای انجام فعالیت صنفی خود تخصصی آموخته و در شبانه روز زمان و توان فراوانی صرف می کند. اما این فعالیت های عام را در حاشیه اشتغال رسمی خود و به صورت کاملاً آزاد دنبال می کند و از آن بهره ای می برد و بهره ای می رساند. می توان مجموعا حدود 2 ساعت از شبانه روز را برای این فعالیت های عام در نظر گرفت و زن و مرد را به این گونه فعالیت های جانبی توصیه کرد.
«فعالیت اجتماعی صنفی» فعالیت رسمی است که هر کس تعهد داده در نظام توزیع نقش و شبکه تقسیم کار اجتماعی در آن انجام کند. این فعالیت همان شغل یا نقش اجتماعی است که هر کس بر عهده دارد و عمده خدمات خود را در آن حوزه متمرکز کرده است.
اما فعالیت های صنفی: معمولاً این گونه است که انسان پس از حضور در یک صنف خاص و پذیرش یک عنوان اجتماعی مسئولیت های تازه ای بر دوش می گیرد که برای انجام آن زمان و توان وسیعی حدود nساعت در شبانه روز باید وقت در نظرگیرد. یک پزشک، هر روز به جز روزهای تعطیل حدود n ساعت، موظف است در مطب یا بیمارستان به ارائه خدمات درمانی بپردازد. یک راننده تاکسی، هر روز حدود n ساعت، در اتومبیل سواری خود به حمل و نقل مسافر می پردازد. کارمند، کارگر، معلم، کاسب و رئیس جمهور نیز….، شما به جای n چه عددی پیشنهاد می کنید؟ در ادارات دولتی معمولاً روزانه 7 ساعت برای کار در نظر گرفته می شود. برخی از کاسب ها روزانه 12ساعت به کار اشتغال دارند. گویا اگر حدود 8ساعت برای فعالیت صنفی در نظر بگیریم نسبت های کلان برنامه محفوظ بماند و توازن کلی بر هم نخورد.(24) لازم به ذکراست که آن چه در تعطیلات رسمی کشور تعطیل می گردد، همین فعالیت های صنفی است؛ اما فعالیت های فردی، خانوادگی و عام تعطیل بردارنیست.
پینوشتها:
1- ر. ک به: سیمای آرمانی طلبه در نگاه مقام معظم رهبری، محمد عالم زاده نوری، قم: بوستان کتاب، 1389 ش. فصل اول، جامعیت اخلاقی، علمی و اجتماعی.
2- ر. ک به: اخلاق در قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379ش.
3- راه و رسم طلبگی، محمد عالم زاده نوری، قم: مؤسسه ولاء منتظر، 1389ش، دفتر سوم.
4- متن کامل این دستورالعمل در انتهای همین نوشتار آورده ایم.
5- هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟ (الرحمن55: 60)
6- قصص 28: 26.
7- توصیه به قضاء حوائج مؤمنین در معنای گسترده ی خود، توجه به همین خدمت اجتماعی است. رسول اکرم (ص) فرمودند: من اصبح لایهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم (الکافی، ج2، ص163) کسی که به امور جامعه اسلامی اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست. امام علی (ع) نیز فرموده اند: افضل الناس انفعهم للناس (غررالحکم: 10300)برترین مردم کسی است که فایده بیشتری برای دیگران داشته باشد. و این اشاره به برتری انسان در حیات اجتماعی است.
8- نهج البلاغه، نامه 13.
9- نهج البلاغه، نامه .38.
10- نهج البلاغه، حکمت 443.
11- الاختصاص، ص 81.
12- نهج البلاغه، حکمت 147.
13- نهج البلاغه، نامه 61.
14- در تاریخ آمده است که عمردر زمان حکمرانی خود، زیاد را برای اصلاح کار یمن فرستاد، چون بازگشت در مجلس وی خطابه ای بسیار زیبا ایراد کرد. امام علی (ع)، ابوسفیان و عمروعاص در آن مجلس بودند عمروعاص گفت: آفرین بر این جوان، اگر از قریش بود، عرب را اداره می کرد. ابوسفیان گفت: قریشی است و من می دانم از کیست. علی (ع) پرسید: از که؟ گفت از من، من در جاهلیت با مادرش زنا کرده ام و او را در رحم مادرش نهاده ام.
معاویه در خلافت خود به پافشاری مغیره بن شعبه زیاد را فریب داد و نزد خود طلبید، مجلسی ترتیب داد و به گواهی کسانی، او را برادر خود دانست. معاویه او را انسانی صاحب نظر، پرهمت و خوشفکر می دانست در نامه ای 44، 21، 20 ونیز حکمت 476نهج البلاغه از او سخن رفته است. احوال او در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ذیل نامه 44آمده است.
ممکن است سوال شود «امام معصوم که به علم غیب از عاقبت امور آگاه است، چرا کسی مانند کمیل را به این مقام می گمارد یا به امارت زیاد بن ابیهه رضایت می دهد؟» در پاسخ باید اشاره کنیم که ائمه طاهرین علیهم السلام از علم غیبی و قدرت ماورایی خود در امور جاری زندگی استفاده نمی کنند وگرنه امام و پیشوای ما نمی گشتند. اگرامام حسن (ع) در مقابل لشکر انبوه دشمن از این قدرت استفاده می کرد و با یک اشاره همه را نابود می ساخت هرگز الگوی جهاد و حماسه و مقاومت نمی گشت. علم امام معصوم به گونه ای است که هرگاه بخواهد بداند می داند.) ان الامام اذا شاء ان بعلم علم؛ الکافی، ج1، ص258) ولی بنای زندگی او بر این است که مانند انسان های عادی، رفتار کند و جز در موارد خاص اراده علم غیب نکند. امیرالمؤمنین (ع) در انتخاب کارگزاران خود عادی عمل کردند و حتی مانند پیامبر اکرم (ص) از مشورت دیگران نیزبهره گرفتند. کمیل را نیز بر حسب علم عادی خود برای یک منطقه کوچک که گمان می شد توان اداره آن را دارد گماردند و در این جهت اعتراضی به عمل حضرت وارد نیست.
درباره زیاد نیز می توان حدس زد کسی بهتراز او در آن شرایط تاریخی برای انجام آن کار بزرگ یافت نشده بود. سایر اصحاب خاص آن حضرت مانند کمیل هرگز از پس این مسئولیت برنمی آمدند.
15- نهج البلاغه، نامه 20.
16- نهج البلاغه، حکمت 476.
17- غرض ما از این بیان ابدا اهانت به کمیل و تنقیص شخصیت او نیست. چه بسا کمیل عذری برای این وضعیت داشته و گلایه امام علی (ع) هم به صورت دیگری تفسیر شود. مثلا بگوییم آن حضرت، کمیل را بر این که در ایام جوانی توانایی های خدمات بزرگ اجتماعی را به دست نیاورده توبیخ می کنند. فعلاً به این موضوع اهتمامی نداریم و کمیل را صرفاً از باب تبیین بیشتر بحث و به صورت یک عنوان مشیر یا نماد معرفی کرده ایم. بحث ما متمرکز بر ترسیم الگوی جامع شخصیت است. در مقام کشف الگو باید دامنه نگاه را حداکثری گرفت و به قله های متوسط اکتفا نکرد. خدای متعال در قرآن کریم نبی اکرم (ص) را به عنوان اسوه حسنه معرفی می کند ولی حضرت یونس (ع) را با این که از پیامبران بزرگ است الگوی کامل نمی شناسد (ولاتکن کصاحب الحوت، قلم: آیه 48)
18- مائده 5: 105.
19- نهج البلاغه، خطبه 69.
20- الارشاد، ج2، ص240.
21- نباید میان رشد فردی و تکالیف اجتماعی تزاحمی تصور شود؛ زیرا رشد فردی انسان به بندگی است و بندگی خدا در گرو انجام وظیفه تحقق می یابد. اگرانسان دو وظیفه فردی و اجتماعی را به موازات یکدیگر داشته باشد رشد او در انجام وظیفه در هر دو حوزه است و نباید یکی از آنها مانع انجام دیگری شود. اتاسنلقی علیک قولا ثقیلا، ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا، ان لک فی النهار سبحا طویلا (مزمل 73: 5-7) اگر برنامه ی زندگی انسان، به گونه ای تنظیم شود که جلوی کارآمدی و کمال اجتماعی گرفته شود یا با انجام وظیفه در اجتماع سازگارنباشد مطلوب نظر دین نیست.
22- کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج1، ص257.
23- انفال 5: 60.
24- روزانه 12ساعت برای تأمین معاش دویدن شیوه ی مطلوبی نیست و با الگوی حیات دینی مغایراست. البته بدون شک انسان مؤمن باید برای تأمین روزی خود تلاش کند و از تنبلی و تن آسایی بپرهیزد، اما هرگز اجازه ندارد به بهانه طلب روزی از سایر وظایف خود چشم بپوشد و تناسب زندگی خود را برهم زند. امام حسن عسکری (ع) فرمودند: لایسغلک رزق مضمون عن عمل مفروض (تحف العقول، ص 489) یعنی نباید مشغولیت به روزی ضمانت شده تو را از پرداختن به اعمال واجب بازدارد.
الگوی اسلامی طلب روزی طلب اجمالی است. یعنی انسان مومن برای تأمین روزی خود، حرص نمی خورد و به اصطلاح خودکشی نمی کند. تنها به عنوان انجام وظیفه تلاش برای تأمین معاش به کار می گیرد و بدون دغدغه و نگرانی، نیز بدون این که غصه روزی فردا را بخورد، خود را اجمالاً در معرض روزی قرار می دهد و اطمینان دارد که خدای رزاق، روزی او را از راهی که گمان نمی برد بغیر حساب می رساند. امام حسن (ع) فرمودند:
لاتجاهد الطلب جهاد الغالب و لا تتکل علی القدر اتکال و لیست العقه بدافعه رزقا و لا الحرص بجالب فضلافان الرزق مقسوم و استعمال الحرص استعمال الماثم (تحف العقول، ص 234)، در طلب روزی مانند کسی که برای پیروزی پیکار می کند، مکوش و به تقدیر نیز چندان تکیه مکن که مانند شخص تسلیم شده و سپر افکنده هیچ تلاشی نکنی (نه حرص و نه سستی)؛ به جستجوی فضل و روزی خدا رفتن از سنت است و انتخاب راه اعتدال در طلب روزی (طلب اجمالی) از عفت است. نه عفت مانع روزی است و نه حرص سبب افزایش روزی است؛ چرا که روزی قسمت شده است و حرص ورزی موجب افتادن در ورطه گناه است.
پیامبر خدا (ص) نیز فرمود: فان الروح الامین نفث فی روعی اثه لن تموت نفس حتی تستکمل و رزقها جملوافی الطلب و لایحملتکم استبطاء شیء من الرزق ان تطلبوا ماعندالله بمعاصیه افته لا ینال ما عند الله الا بطاعته (تحف العقول، ص 40)؛ روح الامین (جبرئیل) به قلب من الهام کرده که هیچ بنده تا همه روزی خود را دریافت نکند نمیرد، پس در تحصیل روزی بی شتاب و نیک رفتارباشید. مبادا تأخیر روزی سبب شود قسمت خدائی را از حرام بجوئید که آنچه نزد خداست جز به فرمانبرداری او به دست نیاید. در بیان دیگری نیزفرمود: لاتهتم للرزق فان الله تعالی یقول و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها و قال وفی السماء رزقکم و ما توعدون (مکارم الاخلاق، ص 455) نگران روزی مباش که خدای متعال می فرماید هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر این که روزی او بر خدا [واجب] است و نیز می فرماید در آسمان روزی شما است و آنچه وعده داده شده اید.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مدیر گروه پژوهشی اخلاق مرکز اخلاق و تربیت
منبع: (1391) خرد نامه همشهری شماره 96 کاری از گروه مجلات همشهری
/ج